«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام، ج2،ص 154
- أو مكتتم مترقّب، إن غاب عن الناس شخصه في حال هدايتهم - و [آن حجت] يا آشكار است كه فرمانبردارى نشود، يا پنهان شده است كه در انتظار [هنگام قيام و تشكيل حكومت جهانى اسلام] به سر مىبرد،
- فإنّ علمه و آدابه في قلوب المؤمنين مثبتة، فهم بها عاملون. اگر شخص او[در حال متاركه آنان با مخالفان] درحالىكه مردم هدايت شده باشند از [نظر آنها] غايب شود؛ علم او از آنان غايب نمىگردد، و آداب او در دلهاى مؤمنين بر جاى مىماند، پس آنها آداب او را به كار مىبندند. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 148-
- مىگويم: آداب جمع ادب است، و آن- چنانكه در كتاب «قاموس» آمده- شأن و عادت مىباشد، بنابراین يا معنى عبارت آن است كه: ثبوت عادت و اوصاف پسنديده آن حضرت در دلهاى آنان سبب مىگردد كه به آنچه خوشایند آن جناب است عمل كنند- اگر لام براى تعليل باشد- و يا بدين معنى است كه: آداب آن حضرت در دلهاى مؤمنين ثبت گرديده، و آنها اعمالى انجام مىدهند كه مانند آداب و اعمال شريف او است- أقول: الآداب: جمع أدب، و هو كما في القاموس: الشأن و العادة، فالمعنى إمّا أن يكون ثبوت عاداته و أوصافه الرضيّة في قلوبهم سببا لعملهم بما يرضيه، بناء على كون اللام تعليليّة، أو أنّ آدابه مثبتة في قلوبهم، و هم يعملون أعمالا تماثل آدابه و أعماله الشريفة،
- كه در این صورت لام به معنى باء خواهد بود- چنانكه در بعضى از روايات آمده و مؤمنين در زمان غيبت امام عصر- عجّل اللّه فرجه الشريف- كارهاى نيك را انجام مىدهند تا به آداب آن جناب درایند، و به صفات آن بزرگوار متّصف گردند، پس لام- بنابراین معنى- براى غايت و نتيجه است. و هركدام از این دو معنى باشد مطلب را ثابت مىكند اینكه ثبوت آداب و اخلاق آن حضرت در دل از صفات مؤمنين و لوازم ايمان است. فيكون «اللام» بمعنى الباء، كما في بعض الروايات، و أنّهم يعملون الأعمال الصالحة في زمان غيبته لكي يتأدّبوا بآدابه، و يتّصفوا بصفاته، فيكون اللام للغاية، و أيّا ما كان فيثبت المطلوب، و هو كون ثبوت آدابه و أخلاقه في القلب من صفات المؤمنين، و لوازم الإيمان.
- و نيز شاهد بر آنچه گفتيم شدّت اهتمام پيغمبر و امامان عليهم السّلام در هر زمان به بيان صفات و ويژگىهاى خاص آن حضرت است كه او را حتى از امامان ديگر متمايز مىنمايد تا چه رسد به مردم ديگر، چنانكه بر پژوهشگر پوشيده نيست، و این فقط بدين خاطر است كه شناخت صفات و ويژگىهاى آن جناب بر همه مردم لازم است، و جهت آن ظاهر است و آن انگيزههاى فراوان رياست طلبان بر ادعاى دروغين منصب آن جناب مىباشد، و قوىترين دليل بر چيزى، تحقق يافتن آن است، و يشهد لما ذكرنا أيضا شدّة اهتمام النبيّ و الأئمّة عليهم السّلام في كلّ زمان ببيان صفاته و خصائصه المميّزة له عن غيره من الأئمّة، فضلا عن سائر الناس، كما لا يخفى على المتتبّع، و ليس ذلك إلّا للزوم معرفة صفاته، و خصائصه صلوات اللّه عليه على جميع الناس، و الوجه فيه ظاهر، و هو توفّر دواعي طالبي الرئاسة على ادّعاء منصبه كذبا، و أدّل شيء على ذلك وقوعه،
- بنابراین برهرمؤمنى واجب است كه امام زمانش را با صفات خاص و آداب مخصوصش بشناسد تا با ادعاى شخص ملحدى كه لايق آن مقام منيع نيست به شبهه نيفتد، و در دلش ترديدى راه نيابد. فوجب على كلّ مؤمن أن يعرف إمام زمانه بصفاته الخاصّة و آدابه المخصوصة حتّى لا يختلج في قلبه شبهة بدعوى ملحد ما ليس أهلا له، هذا.
- و ما در این كتاب آنچه كه براى خردمندان بسنده است در اینباره آوردهايم، بر تو باد كه در بخشهاى كتاب، يك به يك دقّت كنى و خداوند به راه راست هدايت مىكند. و قد ذكرنا في هذا الكتاب ما فيه كفاية لاولي الألباب، في هذا الباب، فعليك بالنظر فيه بابا بعد باب، و اللّه الهادي إلى نهج الصواب. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 149
- توجه: در آغاز این كتاب، بخشى را در مورد وجوب شناخت آن حضرت قرار داديم، و در آنجا منظور، بيان وجوب شناخت شخص آن حضرت بود كه بايد نام و نسب شريفش را بشناسيم، و اینكه اعمال جز با معرفت امام عليه السّلام تمام نمىگردد، و در اینجا مقصود، اثبات وجوب شناخت صفات و آداب آن جناب فى الجمله مىباشد، پس از این نكته غافل مباش. تنبيه: قد عقدنا في صدر هذا الكتاب بابا في وجوب معرفته، و الغرض ثمّة وجوب معرفة شخصه باسمه و نسبه، و أنّ الأعمال لا تتمّ إلّا بمعرفة الإمام عليه السّلام، و الغرض هنا إثبات وجوب معرفة صفاته و آدابه الخاصّة في الجملة فلا تغفل هذا
- و بر وجوب شناخت مولايمان- صلوات اللّه عليه- به هر دو وجه اضافه بر آنچه گذشت- روايات و اخبار بسيارى دلالت مىكند، از جمله: و يدلّ على وجوب معرفة مولانا صلوات اللّه عليه بكلا الوجهين، مضافا إلى ما مرّ أخبار كثيرة، منها:
- در اصول كافى به سند صحيحى از زراره از حضرت امام صادق عليه السّلام روايت آمده كه فرمود: امام خودت را بشناس كه اگر او را شناختى بر تو زيان نرساند كه این امر پيش بيفتد يا تأخير يابد. 1157- ما روي في اصول الكافي: بسند صحيح عن زرارة، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: اعرف إمامك، فإنّك إذا عرفت لم يضرّك تقدّم هذا الأمر أو تأخّر.
- و در همان كتاب به سند خود از فضيل بن يسار آورده كه گفت: از حضرت امام صادق عليه السّلام درباره فرموده خداى- تبارك و تعالى-: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ ؛ روزى كه هر مردمى را به امامشان فرا مىخوانيم. پرسيدم، فرمود: اى فضيل! امام خود را بشناس كه اگر امامت را شناختى پيشتر شدن این امر يا به تأخير افتادن آن، بر تو زيان نرساند، و هركس امام خود را بشناسد سپس پيش از آنكه صاحب این امر قيام كند بميرد، به منزله آن است كه در ارتش آن حضرت نشسته باشد، نه، بلكه به منزله كسى است كه زير پرچمش نشسته باشد.
- 1158- و فيه: بإسناده عن فضيل بن يسار قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام عن قول اللّه تبارك و تعالى: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ، فقال: يا فضيل اعرف إمامك، فإنّك إذا عرفت إمامك لم يضرّك تقدّم هذا الأمر أو تأخّر، و من عرف إمامه ثمّ مات قبل أن يقوم صاحب هذا الأمر كان بمنزلة من كان قاعدا في عسكره، لا، بل بمنزلة من قعد تحت لوائه،
- راوى گويد: بعضى از اصحاب آن حضرت گفتند: به منزله كسى است كه با رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم به شهادت رسيده باشد. قال: و قال بعض أصحابه: بمنزلة من استشهد مع رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم .
- و نيز در آن كتاب به سند صحيحى از فضيل بن يسار آورده كه گفت: شنيدم حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السّلام فرمود: هركس بميرد درحالىكه امامى نداشته باشد، مردنش مردن جاهل يّت است، و هر آنكه در حال شناختن امامش بميرد او را زيان نرساند كه این امر (- دولت آل محمد صلّى اللّه عليه و اله وسلم) پيشتر شود يا به تأخير افتد، و هركس بميرد درحالىكه امامش را شناخته چنان است كه در خيمه قائم عليه السّلام با آن حضرت باشد.- 1159- و فيه: بسند صحيح عن فضيل بن يسار قال: سمعت أبا جعفر عليه السّلام يقول: من مات و ليس له إمام فميتته ميتة جاهلية، و من مات و هو عارف لإمامه لم يضرّه تقدّم هذا الأمر أو تأخّر، و من مات و هو عارف لإمامه كان كمن هو مع القائم في فسطاطه.
- و در همان كتاب در خبر صحيحى از عمر بن ابان آمده كه گفت: «شنيدم حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام مىفرمود: نشانه را بشناس كه اگر علامت را نشناختى تو را ضرر نزند آنكه این امر جلوتر شود يا تأخير افتد، به درستى كه خداى- عزّ و جلّ- مىفرمايد: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ؛ -1160- و فيه: في الصحيح، عن عمر بن أبان، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: اعرف العلامة، فإذا عرفته لم يضرّك تقدّم
- روزى كه هر مردمى را به امامشان فرامىخوانيم پس هر آنكه امام خودش را بشناسد همچون كسى خواهد بود كه در خيمه امام منتظر باشد». مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 150- هذا الأمر أو تأخّر، إنّ اللّه عزّ و جلّ يقول: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ - فمن عرف إمامه كان كمن كان في فسطاط المنتظر عليه السّلام.
- مىگويم: اینكه فرمود: «نشانه را بشناس» در مورد شناختن امام كلمه جامعى است، و سخنان بزرگان سخن بزرگ مىباشد، توضيح اینكه: منظور از نشانه چيزى است كه صاحب آن از غير خودش امتياز داده شود به گونهاى كه هركس نشانهاش را شناخت به اشتباه نيفتد، أقول: قوله: اعرف العلامة، كلمة جامعة في معرفة الإمام، و كلام الملوك ملوك الكلام، بيان ذلك: أنّ المراد بالعلامة ما يمتاز به صاحبها عن غيره، بحيث لا يشتبه على من عرف علامته،
- و نشانه امام يا به نسب او برمىگردد و يا به بدن او يا به علم و اخلاق او يا به ويژگىهاى هنگام ظهورش، نشانههاى حتمىاى كه امامان معصوم عليهم السّلام خبر دادهاند ارتباط دارد. و علائم امام عليه السّلام ظاهر شدن معجزه بر دست او است، و شخص پوينده راه شناخت، هرگاه نشانه امام را دانست امامش را اشتباه نمىكند هرچند كه مدّعيان دروغين منصب او زياد باشند. و علامة الإمام إمّا راجعة إلى نسبه، أو إلى بدنه، أو إلى علمه و أخلاقه، أو إلى خصائصه في حال ظهوره، و العلامات المحتومة الّتي أخبر بها الأئمّة الأطهار، و من علامات الإمام أيضا ظهور المعجزة على يده، و الشخص الطالب السالك في طريق المعرفة إذا عرف علامة الإمام لم يشتبه عليه إمامه، و إن كثر من يدّعي ذاك المقام،
- و از همين روى فرمودهاند: «به درستى كه امر ما از آفتاب روشنتر است» و «همچون روز هيچگونه پوشيدگى در آن نيست.» پس بحمد اللّه وجوب شناخت صفات و نشانهها و اخلاق و دلايل آن حضرت واضح گشت چون معرفت نسبت به آن جناب به این وسيله حاصل مىشود. و لهذا قالوا:1161- إنّ أمرنا أبين من هذه الشمس، و إنّه كالصبح ليس به خفاء.فقد اتّضح بحمد اللّه وجوب معرفة صفاته و علائمه، و أخلاقه و دلائله، لأنّ معرفته تحصل بذلك،
- اكنون كه این را دانستى، مىگويم: بدون ترديد مقصود از شناختى كه امامان ما- كه درودها و سلامهاى خداوند بر ايشان باد- تحصيل آن را نسبت به امام زمانمان امر فرمودهاند، مقصود شناختن آن حضرت است آنچنانكه هست، به گونهاى كه سبب سالم ماندنمان از شبهههاى ملحدين گردد، و مايه نجاتمان از گمراه ساختن مفتريان گمراهكننده شود، إذا عرفت هذا، فنقول:لا ريب أنّ المقصود من المعرفة الّتي أمرنا أئمّتنا صلوات اللّه و سلامه عليهم أجمعين بتحصيلها بالنسبة إلى إمام زماننا هو أن نعرفه على ما هو عليه،بحيث يكون سببا لسلامتنا من شبهات الملحدين، و نجاة لنا من إضلال المفترين المضلّين
- و چنين شناختى جز به دو امر حاصل نمىگردد؛ يكى: شناختن شخص امام عليه السّلام به نام و نسب.دوم: شناخت صفات و ويژگىهاى او. و به دست آوردن این دو شناخت از اهمّ واجبات مىباشد. واجب بودن شناخت اوّل واضح است، و اضافه بر آنچه در بخش اوّل كتاب گذشت بر آن دلالت دارد و ذلك لا يحصل إلّا بأمرين: أحدهما: معرفة شخص الإمام باسمه و نسبه. و الثاني: معرفة صفاته و خصائصه، و تحصيل هاتين المعرفتين من أهمّ الواجبات،أمّا الاولى: فواضح، و يدلّ على وجوب تحصيلها، مضافا إلى ما مرّ في الباب الأوّل
- روايتى كه شيخ اجلّ محمد بن ابراهيم نعمانى به سند خود از عبد اللّه بن ابى يعفور آورده كه گفت: به حضرت امام صادق عليه السّلام عرضه داشتم: مردى شما را دوست مىدارد و از دشمنتان بيزارى مىجويد، و حلال شما را حلال و حرامتان را حرام مىشمارد، و معتقد است كه این امر [امامت] بين شما هست و به غيرشما بيرون نرفته، - 1162- ما رواه الشيخ الأجلّ محمّد بن إبراهيم النعماني: بإسناده عن عبد اللّه ابن أبي يعفور، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: رجل يتولّاكم و يبرأ من عدوّكم، و يحلّ حلالكم و يحرّم حرامكم، و يزعم أنّ الأمر فيكم لم يخرج منكم إلى غيركم،مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 151
- جز اینكه گويد: آنها در بين خود اختلاف كردهاند، و آنهایند امامان زمامدار، و هرگاه بر يك تن از خودشان متفق گردند و بگويند: این است [آن صاحب امر] ما نيز خواهيم گفت: همين است، امام صادق عليه السّلام فرمود: اگر [این مرد] بر همين باور بميرد به مرگ جاهليّت مرده است. إلّا أنّه يقول: إنّهم قد اختلفوا فيما بينهم، و هم الأئمّة القادة، فإذا اجتمعوا على رجل، فقالوا: هذا، قلنا: هذا،فقال عليه السّلام: إن مات على هذا فقد مات ميتة جاهليّة.
- و به طريق ديگرى از سماعة بن مهران از امام صادق عليه السّلام؛ و طريق ديگرى از حمران بن اعين از امام صادق عليه السّلام مانند این سخن روايت آمده. پس در این حديث دقّت كن كه چگونه شناختن شخص امام را به نام و نسب واجب شمرده، و به كمتر از این بسنده نكرده است، و همين مقدار بيان براى جويندگان كافى است. و روي من طريق آخر، عن سماعة بن مهران، عن الصادق عليه السّلام و من طريق آخر، عن حمران بن أعين، عن الصادق عليه السّلام مثل هذا الكلام، فانظر كيف أوجب معرفة شخص الإمام باسمه و نسبه و لم يكتف بما دون ذلك، و ما ذكرنا كاف للمرتاد السالك.
- و اما واجب بودن شناخت صفات و ويژگىهاى امام عليه السّلام؛ چون ما به خاطر اینكه به ديدار مولايمان و امام زمانمان مشرّف نشدهايم از شناختن آن حضرت به صورت محروم ماندهايم، بنابراین اگر كسى در این زمان ادعا كند كه من صاحب الزمان هستم. و أمّا الثانية: فلأنّنا لأجل عدم تشرّفنا بلقاء مولانا و إمام زماننا، حرمنا عن معرفته بصورته، فلو ادّعى مدّع في هذا الزمان: إنّني صاحب الزمان،
- راست و دروغش را جز به دو امر نمىتوان دانست: يكى آشكار شدن معجزه به دست او، و ديگر ظاهر شدن نشانههايى كه ائمّه اطهار براى امام قائمى كه در انتظارش هستيم بيان كردهاند. لم يعرف صدقه و كذبه إلّا بأمرين: أحدهما ظهور المعجزة على يده، و الثاني ظهور العلامات الّتي بيّنها الأئمّة الطاهرون للإمام المنتظر القائم فيه،
- پس هرگاه فرد مؤمن آن نشانهها را شناخت و از آن مكارمى كه براى آن حضرت هست آگاه گرديد به هر صدايى گوش نخواهد داد، و بين راستگو و دروغگو فرق خواهد گذاشت. فإذا عرف المؤمن تلك العلائم و فهم تلك المكارم لم يصغ إلى كلّ ناعق، و ميّز بين الكاذب و الصادق،
- از همين روى مولايمان حضرت صادق عليه السّلام به عمرو بن ابان- كه از اصحاب برجسته آن جناب بود- فرمود: نشانه را بشناس ... چون اگر نشانه را شناخت ديگر پس از هدايت شدن گمراه نخواهد شد، و به فريبكاران تمايلى نخواهد يافت. و شگفتآور است كه يكى از شرحكنندگان كافى در معنى حديث فوق چنين گفته: مراد از نشانه، امام است چونكه او علامتى است كه به آن، احوال مبدا و معاد و قوانين شرعى شناخته مىشود. و لهذا قال مولانا الصادق عليه السّلام لعمر بن أبان- و هو من أجلّاء صحبه الكرام-: اعرف العلامة ... إلخ.لأنّه إذا عرف العلامة لم يضلّ بعد الهداية و لم يجنح إلى أهل الغواية.و العجب: من بعض شرّاح الكافي حيث قال في معنى الحديث:المراد بالعلامة «الإمام»، لأنّه علامة يعرف به أحوال المبدأ و المعاد، و القوانين الشرعيّة،
- اى كاش مىدانستم كه چه چيزى او را به این توجيه كشانده، و لفظ را از آنچه حقيقت در آن است بازداشته!! و چون جريان حضرت قائم عليه السّلام از بزرگترين و شگفتانگيزترين امور است، و مقام حضرتش از والاترين و منيعترين مقامها مىباشد، به گونهاى كه پيغمبر اكرم و جانشينانش در بسيارى از روايات به او افتخار نموده، و فرمودهاند: «منّا مهدىّ هذه الأمّة»؛ مهدى این امت از ما است. مىبايست ويژگىهاى او و نشانههاى ظهورش از بهترين صفات و روشنترين نشانهها باشد، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 152 و ليت شعري أيّ شيء دعاه إلى هذا التوجيه، و صرف اللفظ عمّا هو حقيقة فيه.و لمّا كان أمر القائم عليه السّلام من أعظم الامور و أعجبها، و مقامه من أرفع المقامات و أمنعها، بحيث افتخر النبيّ و أوصياؤه عليهم السّلام في كثير من الروايات بقولهم: «منّا مهديّ هذه الامّة»، وجب أن تكون خصائصه و علائم ظهوره من أفضل الصفات و أبين العلامات،
- به طورى كه بر هيچ كس از مردان و زنان و شهرنشينان و صحرانشينان پوشيده نماند، و مىبايست كه آن نشانهها و صفات برخلاف معمول و عادتها و خارق آنها باشد و بدين ترتيب بين ادّعاهاى راستين و دروغين فرق ايجاد كند و آن نشانهها در سخنان امامان بر حقّ عليهم السّلام بيان شده باشد و این مطلب به حكم عقل و نقل روشن است و بر اهل خرد و فضل پوشيده نيست.- بحيث لا تخفى على أحد من الرجال و النساء و أهل البوادي و الأمصار، و أن تكون تلك العلائم و الصفات خارقة لما جرت عليه العادات، مائزة بذلك بين الصادقة و الكاذبة من الدعويات، مبيّنة في كلام الأئمّة السادة الهداة، و هذه الجملة الّتي بيّناها واضحة بحكم العقل و النقل، غير خفيّة على اولي النهى و الفضل.
- شاهد بر آنچه ادعا كرديم و توضيح آنچه قائل شديم، رواياتى است كه از امامان عليهم السّلام در ذكر آن علامتها و بيان صفات و ويژگىهاى حضرت قائم عليه السّلام رسيده، از درخشندگى نورش در زمان ظهور، نداهاى عمومى روشن، صيحه ترسناكى كه علنى انجام مىشود، ابرى كه بر سر آن جناب سايه مىافكند و اعلام مىدارد: «این همان مهدى خليفه خداست از او پيروى كنيد» و حسبك شاهدا لما ادّعيناه، و موضّحا لما دريناه، ما ورد عنهم عليهم السّلام في ذكر تلك العلائم، و بيان صفات القائم، من إشراق نوره في زمان ظهوره، و النداءات العامّة البيّنة، و الصيحة الموحشة المعلنة، و الغمامة المظلّة على رأسه، المعلنة بأنّ هذا المهديّ خليفة اللّه فأتّبعوه،
- و پاسخ دادن خورشيد و ماه به فراخواندن آن حضرت، برطرف شدن دردها و بيمارىها از مؤمنين به بركت او، ظاهر شدن سنگ و عصاى موسى عليه السّلام به دست آن بزرگوار، و غير اینها ... كه بسيارى از آنها را در بخش چهارم همين كتاب پيشتر يادآور شديم، و علماى ما- كه خداوند از جهت خدمتشان به اسلام و اهل آن بهترين پاداششان دهد- و إجابة الشمس و القمر لدعوته، و كشف الآلام و الأمراض عن المؤمنين ببركته، و ظهور حجر موسى و عصاه على يده، و غيرها ممّا ذكرنا جلا منه في الباب الرابع من هذا الكتاب، و رواه الأصحاب في كتبهم جزاهم اللّه عن الإسلام و أهله أفضل الجزاء.
- آن روايات را در كتابهاىشان آوردهاند. و به آنچه يادآور شديم مولايمان حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام توجّه داده، در حديثى كه در بحار به نقل از نعمانى روايت آمده كه فرمود: تا آسمانها و زمين آرامند شما هم آرام بمانيد- يعنى بر كسى خروج مكنيد- چون به درستى كه در امر شما پوشيدگى نيست، آگاه باشيد كه آن، آيتى از خداى- عزّ و جلّ- مىباشد، از مردم نيست، توجّه كنيد كه آن از خورشيد روشنتر است بر هيچ نيك و بدى مخفى نمىماند، آيا صبح را مىشناسيد؟ راستى كه آن امر همچون صبح است، پوشيدگى در آن نيست. 1163- و إلى ما ذكرنا نبّه مولانا أبو جعفر الباقر عليه السّلام في الحديث المرويّ في البحار، عن النعمانيّ أنّه قال: اسكنوا ما سكنت السماوات و الأرض- أي لا تخرجوا على أحد- فإنّ أمركم ليس به خفاء، ألا إنّها آية من اللّه عزّ و جلّ، ليست من الناس، ألا إنّها أضوء من الشمس لا تخفى على برّ و لا فاجر، أتعرفون الصبح؟ فإنّه كالصبح ليس به خفاء
- و در اخبار ديگرى كه از امامان عليهم السّلام روايت شده است. و از جمله رواياتى كه بر وجوب تحصيل این دو شناخت، با صراحت دلالت دارد روايتى است كه در تفسير البرهان از معاوية بن وهب از حضرت امام صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: به درستى كه بهترين و واجبترين فريضهها بر انسان، شناخت پروردگار و اقرار به بندگى او است، و مرز شناخت، آن است كه خداوند را بشناسد اینكه هيچ معبود حقى جز او نيست و هيچگونه مثل و مانندى ندارد، و بداند كه او قديم پايدار موجود است بدون فقدان، موصوف است بىآنكه شبيه و نظير و باطلكنندهاى داشته باشد، - إلى غير ذلك من الأخبار المرويّة عن الأئمّة الأخيار، و ممّا يدلّ صريحا على وجوب تحصيل هاتين المعرفتين: 1164- ما روي في البرهان عن معاوية بن وهب، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: إنّ أفضل الفرائض و أوجبها على الإنسان معرفة الربّ، و الإقرار له بالعبوديّة، و حدّ المعرفة أن يعرف أنّه لا إله غيره، و لا شبه له و لا نظير، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 153
- هيچ چيز به مثل او نيست و او است شنواى بينا. و پس از آن، شناخت فرستاده خدا است و گواهى دادن به پيغمبرى او، و كمترين مرتبه شناخت رسول، اقرار به پيغمبرى او است و اینكه آنچه از كتاب يا امر و نهى آورده از خداى- عزّ و جلّ- مىباشد، و أن يعرف أنّه قديم مثبت موجود غير فقيد، موصوف من غير شبيه له و لا نظير له، و لا مبطل،ليس كمثله شيء، و هو السميع البصير.و بعده معرفة الرسول، و الشهادة له بالنبوّة، و أدنى معرفة الرسول الإقرار بنبوّته و أنّ ما أتى به من كتاب أو أمر أو نهي فذلك عن اللّه عزّ و جلّ،
- و بعد از آن، شناختن امامى است كه با نعت و صفت و نامش در حال سختى و راحتى به او اقتدا مىنمايى. و كمترين درجه شناخت امام آن است كه [دانسته شود] او- به جز نبوّت- همتاى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله وسلم است، و امام، وارث پيغمبر است، و اطاعت امام اطاعت خداوند و اطاعت رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم است، و تسليم بودن به او در همه امور، و مراجعه كامل به او و پذيرش گفته او از مراتب شناخت مىباشد، و بداند كه امام بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم على ابن ابى طالب است، و بعده معرفة الإمام الّذي به يأتمّ، بنعته و صفته و اسمه في حال العسر و اليسر. و أدنى معرفة الإمام أنّه عدل النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم إلّا درجة النبوّة، و وارثه، و أنّ طاعته طاعة اللّه و طاعة رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم ، و التسليم له في كلّ أمر، و الردّ إليه، و الأخذ بقوله، و يعلم أنّ الإمام بعد رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم عليّ بن أبي طالب،
- و بعد از او حسن، سپس حسين، سپس على بن الحسين، سپس محمد بن على، سپس جعفر بن محمد، سپس موسى بن جعفر سپس على بن موسى سپس محمد بن على، و پس از او على بن محمد و بعد از على پسرش حسن، و حجّت از فرزندان حسن عليهم السّلام مىباشد. سپس امام صادق عليه السّلام فرمود: اى معاويه در این مورد براى تو اصل و قاعدهاى قرار دادم پس بر آن عمل كن .... و بعده الحسن، ثمّ الحسين، ثمّ عليّ بن الحسين، ثمّ محمّد بن عليّ، ثمّ جعفر بن محمّد، ثمّ موسى بن جعفر بعده، ثمّ عليّ بن موسى بعده، ثمّ محمّد بن عليّ، و بعده عليّ ابن محمّد ابنه، و بعد عليّ الحسن ابنه، و الحجّة من ولد الحسن،ثمّ قال عليه السّلام: يا معاوية جعلت لك في هذا أصلا فاعمل عليه، الخبر. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 154
- دوم: رعايت ادب نسبت به ياد او الأمر الثاني: [رعاية الأدب بالنسبة إلى ذكره]
- به اینكه مؤمن، آن حضرت عليه السّلام را ياد نكند مگر با القاب شريف مباركش، مانند: حجّت، قائم، مهدى، صاحب الامر، صاحب الزمان و غير اینها، و ترك تصريح به نام شريف اصلى آن حضرت كه اسم رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم است: «م ح م د» و علماى ما- كه خداى تعالى رحمتشان كند- رعاية الأدب بالنسبة إلى ذكره، بأن لا يذكره المؤمن إلّا بألقابه الشريفة المباركة، مثل الحجّة، و القائم، و المهديّ، و صاحب الأمر، و صاحب الزمان، و غيرها، و ترك التصريح باسمه الشريف الأصلي، و هو اسم رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم