مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام، ج‏2،ص 154 أو مكتتم مترقّب، إن غاب عن الناس شخصه في حال هدايتهم -

«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                           

صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

-«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ  

مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام، ج‏ص 154

  1. أو مكتتم مترقّب، إن غاب عن الناس شخصه في حال هدايتهم - و [آن حجت‏] يا آشكار است كه فرمانبردارى نشود، يا پنهان شده است كه در انتظار [هنگام قيام و تشكيل حكومت جهانى اسلام‏] به سر مى‏برد،
  2. فإنّ علمه و آدابه في قلوب المؤمنين مثبتة، فهم بها عاملون. اگر شخص او[در حال‏ متاركه آنان با مخالفان‏] درحالى‏كه مردم هدايت شده باشند از [نظر آن‏ها] غايب شود؛ علم او از آنان غايب نمى‏گردد، و آداب او در دل‏هاى مؤمنين بر جاى مى‏ماند، پس آن‏ها آداب او را به كار مى‏بندند. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 148-
  3. مى‏گويم: آداب جمع ادب است، و آن- چنان‏كه در كتاب «قاموس» آمده- شأن و عادت مى‏باشد، بنابراین يا معنى عبارت آن است كه: ثبوت عادت و اوصاف پسنديده آن حضرت در دل‏هاى آنان سبب مى‏گردد كه به آنچه خوشایند آن جناب است عمل كنند- اگر لام براى تعليل باشد- و يا بدين معنى است كه: آداب آن حضرت در دل‏هاى مؤمنين ثبت گرديده، و آن‏ها اعمالى انجام مى‏دهند كه مانند آداب و اعمال شريف او است- أقول: الآداب: جمع أدب، و هو كما في القاموس: الشأن و العادة، فالمعنى إمّا أن يكون ثبوت عاداته و أوصافه الرضيّة في قلوبهم سببا لعملهم بما يرضيه، بناء على كون اللام تعليليّة، أو أنّ آدابه مثبتة في قلوبهم، و هم يعملون أعمالا تماثل آدابه و أعماله الشريفة،
  4. كه در این صورت لام به معنى باء خواهد بود- چنان‏كه در بعضى از روايات آمده و مؤمنين در زمان غيبت امام عصر- عجّل اللّه فرجه الشريف- كارهاى نيك را انجام مى‏دهند تا به آداب آن جناب درایند، و به صفات آن بزرگوار متّصف گردند، پس لام- بنابراین معنى- براى غايت و نتيجه است. و هركدام از این دو معنى باشد مطلب را ثابت مى‏كند این‏كه ثبوت آداب و اخلاق آن حضرت در دل از صفات مؤمنين و لوازم ايمان است. فيكون «اللام» بمعنى الباء، كما في بعض الروايات، و أنّهم يعملون الأعمال الصالحة في زمان غيبته لكي يتأدّبوا بآدابه، و يتّصفوا بصفاته، فيكون اللام للغاية، و أيّا ما كان فيثبت المطلوب، و هو كون ثبوت آدابه و أخلاقه في القلب من صفات المؤمنين، و لوازم الإيمان.
  5. و نيز شاهد بر آنچه گفتيم شدّت اهتمام پيغمبر و امامان عليهم السّلام در هر زمان به بيان صفات و ويژگى‏هاى خاص آن حضرت است كه او را حتى از امامان ديگر متمايز مى‏نمايد تا چه رسد به مردم ديگر، چنان‏كه بر پژوهشگر پوشيده نيست، و این فقط بدين خاطر است كه شناخت صفات و ويژگى‏هاى آن جناب بر همه مردم لازم است، و جهت آن ظاهر است و آن انگيزه‏هاى فراوان رياست‏ طلبان بر ادعاى دروغين منصب آن جناب مى‏باشد، و قوى‏ترين دليل بر چيزى، تحقق يافتن آن است، و يشهد لما ذكرنا أيضا شدّة اهتمام النبيّ و الأئمّة عليهم السّلام في كلّ زمان ببيان صفاته و خصائصه المميّزة له عن غيره من الأئمّة، فضلا عن سائر الناس، كما لا يخفى على المتتبّع، و ليس ذلك إلّا للزوم معرفة صفاته، و خصائصه صلوات اللّه عليه على جميع الناس، و الوجه فيه ظاهر، و هو توفّر دواعي طالبي الرئاسة على ادّعاء منصبه كذبا، و أدّل شي‏ء على ذلك وقوعه،
  6. بنابراین برهرمؤمنى واجب است كه امام زمانش را با صفات خاص و آداب مخصوصش بشناسد تا با ادعاى شخص ملحدى كه لايق آن مقام منيع نيست به شبهه نيفتد، و در دلش ترديدى راه نيابد. فوجب على كلّ مؤمن أن يعرف إمام زمانه بصفاته الخاصّة و آدابه المخصوصة حتّى لا يختلج في قلبه شبهة بدعوى ملحد ما ليس أهلا له، هذا.
  7. و ما در این كتاب آنچه كه براى خردمندان بسنده است در این‏باره آورده‏ايم، بر تو باد كه در بخش‏هاى كتاب، يك ‏به‏ يك دقّت كنى و خداوند به راه راست هدايت مى‏كند. و قد ذكرنا في هذا الكتاب ما فيه كفاية لاولي الألباب، في هذا الباب، فعليك بالنظر فيه بابا بعد باب، و اللّه الهادي إلى نهج الصواب. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 149
  8. توجه: در آغاز این كتاب، بخشى را در مورد وجوب شناخت آن حضرت قرار داديم، و در آن‏جا منظور، بيان وجوب شناخت شخص آن حضرت بود كه بايد نام و نسب شريفش را بشناسيم، و این‏كه اعمال جز با معرفت امام عليه السّلام تمام نمى‏گردد، و در این‏جا مقصود، اثبات وجوب شناخت صفات و آداب آن جناب فى الجمله مى‏باشد، پس از این نكته غافل مباش. تنبيه: قد عقدنا في صدر هذا الكتاب بابا في وجوب معرفته، و الغرض ثمّة وجوب معرفة شخصه باسمه و نسبه، و أنّ الأعمال لا تتمّ إلّا بمعرفة الإمام عليه السّلام، و الغرض هنا إثبات وجوب معرفة صفاته و آدابه الخاصّة في الجملة فلا تغفل هذا
  9. و بر وجوب شناخت مولايمان- صلوات اللّه عليه- به هر دو وجه اضافه بر آنچه گذشت- روايات و اخبار بسيارى دلالت مى‏كند، از جمله: و يدلّ على وجوب معرفة مولانا صلوات اللّه عليه بكلا الوجهين، مضافا إلى ما مرّ أخبار كثيرة، منها:
  10. در اصول كافى به سند صحيحى از زراره از حضرت امام صادق عليه السّلام روايت آمده كه فرمود: امام خودت را بشناس كه اگر او را شناختى بر تو زيان نرساند كه این امر پيش بيفتد يا تأخير يابد. 1157- ما روي في اصول الكافي: بسند صحيح عن زرارة، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: اعرف إمامك، فإنّك إذا عرفت لم يضرّك تقدّم هذا الأمر أو تأخّر.
  11. و در همان كتاب به سند خود از فضيل بن يسار آورده كه گفت: از حضرت امام صادق عليه السّلام درباره فرموده خداى- تبارك و تعالى-: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏ ؛ روزى كه هر مردمى را به امامشان فرا مى‏خوانيم. پرسيدم، فرمود: اى فضيل! امام خود را بشناس كه اگر امامت را شناختى پيش‏تر شدن این امر يا به تأخير افتادن آن، بر تو زيان نرساند، و هركس امام خود را بشناسد سپس پيش از آن‏كه صاحب این امر قيام كند بميرد، به منزله آن است كه در ارتش آن حضرت نشسته باشد، نه، بلكه به منزله كسى است كه زير پرچمش نشسته باشد.
  1. 1158- و فيه: بإسناده عن فضيل بن يسار قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام عن قول اللّه تبارك و تعالى: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏، فقال: يا فضيل اعرف إمامك، فإنّك إذا عرفت إمامك لم يضرّك تقدّم هذا الأمر أو تأخّر، و من عرف إمامه ثمّ مات قبل أن يقوم صاحب هذا الأمر كان بمنزلة من كان قاعدا في عسكره، لا، بل بمنزلة من قعد تحت لوائه،
  1. راوى گويد: بعضى از اصحاب آن حضرت گفتند: به منزله كسى است كه با رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم به شهادت رسيده باشد. قال: و قال بعض أصحابه: بمنزلة من استشهد مع رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم .
  2. و نيز در آن كتاب به سند صحيحى از فضيل بن يسار آورده كه گفت: شنيدم حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السّلام فرمود: هركس بميرد درحالى‏كه امامى نداشته باشد، مردنش مردن جاهل يّت است، و هر آن‏كه در حال شناختن امامش بميرد او را زيان نرساند كه این امر (- دولت آل محمد صلّى اللّه عليه و اله وسلم) پيش‏تر شود يا به تأخير افتد، و هركس بميرد درحالى‏كه امامش را شناخته چنان است كه در خيمه قائم عليه السّلام با آن حضرت باشد.- 1159- و فيه: بسند صحيح عن فضيل بن يسار قال: سمعت أبا جعفر عليه السّلام يقول: من مات و ليس له إمام فميتته ميتة جاهلية، و من مات و هو عارف لإمامه لم يضرّه تقدّم هذا الأمر أو تأخّر، و من مات و هو عارف لإمامه كان كمن هو مع القائم في فسطاطه.
  3. و در همان كتاب در خبر صحيحى از عمر بن ابان آمده كه گفت: «شنيدم حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام مى‏فرمود: نشانه را بشناس كه اگر علامت را نشناختى تو را ضرر نزند آن‏كه این امر جلوتر شود يا تأخير افتد، به درستى كه خداى- عزّ و جلّ- مى‏فرمايد: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ؛ -1160- و فيه: في الصحيح، عن عمر بن أبان، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: اعرف العلامة، فإذا  عرفته لم يضرّك تقدّم‏
  4. روزى كه هر مردمى را به امامشان فرامى‏خوانيم پس هر آن‏كه امام خودش را بشناسد همچون كسى خواهد بود كه در خيمه امام منتظر باشد». مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 150- هذا الأمر أو تأخّر، إنّ اللّه عزّ و جلّ يقول: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏ - فمن عرف إمامه كان كمن كان في فسطاط المنتظر عليه السّلام.
  5. مى‏گويم: این‏كه فرمود: «نشانه را بشناس» در مورد شناختن امام كلمه جامعى است، و سخنان بزرگان سخن بزرگ مى‏باشد، توضيح این‏كه: منظور از نشانه چيزى است كه صاحب آن از غير خودش امتياز داده شود به گونه‏اى كه هركس نشانه‏اش را شناخت به اشتباه نيفتد، أقول: قوله: اعرف العلامة، كلمة جامعة في معرفة الإمام، و كلام الملوك ملوك الكلام، بيان ذلك: أنّ المراد بالعلامة ما يمتاز به صاحبها عن غيره، بحيث لا يشتبه على من عرف علامته،
  6. و نشانه امام يا به نسب او برمى‏گردد و يا به بدن او يا به علم و اخلاق او يا به ويژگى‏هاى هنگام ظهورش، نشانه‏هاى حتمى‏اى كه امامان معصوم عليهم السّلام خبر داده‏اند ارتباط دارد. و علائم امام عليه السّلام ظاهر شدن معجزه بر دست او است، و شخص پوينده راه شناخت، هرگاه نشانه امام را دانست امامش را اشتباه نمى‏كند هرچند كه مدّعيان دروغين منصب او زياد باشند. و علامة الإمام إمّا راجعة إلى نسبه، أو إلى بدنه، أو إلى علمه و أخلاقه، أو إلى خصائصه في حال ظهوره، و العلامات المحتومة الّتي أخبر بها الأئمّة الأطهار، و من علامات الإمام أيضا ظهور المعجزة على يده، و الشخص الطالب السالك في طريق المعرفة إذا عرف علامة الإمام لم يشتبه عليه إمامه، و إن كثر من يدّعي ذاك المقام،
  7. و از همين روى فرموده‏اند: «به درستى كه امر ما از آفتاب روشن‏تر است» و «همچون روز هيچگونه پوشيدگى در آن نيست.» پس بحمد اللّه وجوب شناخت صفات و نشانه‏ها و اخلاق و دلايل آن حضرت واضح گشت چون معرفت نسبت به آن جناب به این وسيله حاصل مى‏شود. و لهذا قالوا:1161- إنّ أمرنا أبين من هذه الشمس‏، و إنّه كالصبح ليس به خفاء.فقد اتّضح بحمد اللّه وجوب معرفة صفاته و علائمه، و أخلاقه و دلائله، لأنّ معرفته تحصل بذلك،
  8. اكنون كه این را دانستى، مى‏گويم: بدون ترديد مقصود از شناختى كه امامان ما- كه درودها و سلام‏هاى خداوند بر ايشان باد- تحصيل آن را نسبت به امام زمانمان امر فرموده‏اند، مقصود شناختن آن حضرت است آن‏چنان‏كه هست، به گونه‏اى كه سبب سالم ماندنمان از شبهه‏هاى ملحدين گردد، و مايه نجاتمان از گمراه ساختن مفتريان گمراه‏كننده شود، إذا عرفت هذا، فنقول:لا ريب أنّ المقصود من المعرفة الّتي أمرنا أئمّتنا صلوات اللّه و سلامه عليهم أجمعين بتحصيلها بالنسبة إلى إمام زماننا هو أن نعرفه على ما هو عليه،بحيث يكون سببا لسلامتنا من شبهات الملحدين، و نجاة لنا من إضلال المفترين المضلّين
  9. و چنين شناختى جز به دو امر حاصل نمى‏گردد؛ يكى: شناختن شخص امام عليه السّلام به نام و نسب.دوم: شناخت صفات و ويژگى‏هاى او. و به دست آوردن این دو شناخت از اهمّ واجبات مى‏باشد. واجب بودن شناخت اوّل واضح است، و اضافه بر آنچه در بخش اوّل كتاب گذشت بر آن دلالت دارد و ذلك لا يحصل إلّا بأمرين: أحدهما: معرفة شخص الإمام باسمه و نسبه. و الثاني: معرفة صفاته و خصائصه، و تحصيل هاتين المعرفتين من أهمّ الواجبات،أمّا الاولى: فواضح، و يدلّ على وجوب تحصيلها، مضافا إلى ما مرّ في الباب الأوّل
  10. روايتى كه شيخ اجلّ محمد بن ابراهيم نعمانى به سند خود از عبد اللّه بن ابى يعفور آورده كه گفت: به حضرت امام صادق عليه السّلام عرضه داشتم: مردى شما را دوست مى‏دارد و از دشمنتان بيزارى مى‏جويد، و حلال شما را حلال و حرامتان را حرام مى‏شمارد، و معتقد است كه این امر [امامت‏] بين شما هست و به غيرشما بيرون نرفته، - 1162- ما رواه الشيخ الأجلّ محمّد بن إبراهيم النعماني: بإسناده عن عبد اللّه ابن أبي يعفور، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: رجل يتولّاكم و يبرأ من عدوّكم، و يحلّ حلالكم و يحرّم حرامكم، و يزعم أنّ الأمر فيكم لم يخرج منكم إلى غيركم،مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 151
  11. جز این‏كه گويد: آن‏ها در بين خود اختلاف كرده‏اند، و آن‏هایند امامان زمامدار، و هرگاه بر يك تن از خودشان متفق گردند و بگويند: این است [آن صاحب امر] ما نيز خواهيم گفت: همين است، امام صادق عليه السّلام فرمود: اگر [این مرد] بر همين باور بميرد به مرگ جاهليّت مرده است. إلّا أنّه يقول: إنّهم قد اختلفوا فيما بينهم، و هم الأئمّة القادة، فإذا  اجتمعوا على رجل، فقالوا: هذا، قلنا: هذا،فقال عليه السّلام: إن مات على هذا فقد مات ميتة جاهليّة.
  12. و به طريق ديگرى از سماعة بن مهران‏ از امام صادق عليه السّلام؛ و طريق ديگرى از حمران بن اعين‏ از امام صادق عليه السّلام مانند این سخن روايت آمده. پس در این حديث دقّت كن كه چگونه شناختن شخص امام را به نام و نسب واجب شمرده، و به كم‏تر از این بسنده نكرده است، و همين مقدار بيان براى جويندگان كافى است. و روي من طريق آخر، عن سماعة بن مهران، عن الصادق عليه السّلام و من طريق آخر، عن حمران بن أعين، عن الصادق عليه السّلام مثل هذا الكلام‏، فانظر كيف أوجب معرفة شخص الإمام باسمه و نسبه و لم يكتف بما دون ذلك، و ما ذكرنا كاف للمرتاد السالك.
  13. و اما واجب بودن شناخت صفات و ويژگى‏هاى امام عليه السّلام؛ چون ما به خاطر این‏كه به ديدار مولايمان و امام زمانمان مشرّف نشده‏ايم از شناختن آن حضرت به صورت محروم مانده‏ايم، بنابراین اگر كسى در این زمان ادعا كند كه من صاحب الزمان هستم. و أمّا الثانية: فلأنّنا لأجل عدم تشرّفنا بلقاء مولانا و إمام زماننا، حرمنا عن معرفته بصورته، فلو ادّعى مدّع في هذا الزمان: إنّني صاحب الزمان،
  14. راست و دروغش را جز به دو امر نمى‏توان دانست: يكى آشكار شدن معجزه به دست او، و ديگر ظاهر شدن نشانه‏هايى كه ائمّه اطهار براى امام قائمى كه در انتظارش هستيم بيان كرده‏اند. لم يعرف صدقه و كذبه إلّا بأمرين: أحدهما ظهور المعجزة على يده، و الثاني ظهور العلامات الّتي بيّنها الأئمّة الطاهرون للإمام المنتظر القائم فيه،
  15. پس هرگاه فرد مؤمن آن نشانه‏ها را شناخت و از آن مكارمى كه براى آن حضرت هست آگاه گرديد به هر صدايى گوش نخواهد داد، و بين راستگو و دروغگو فرق خواهد گذاشت. فإذا  عرف المؤمن تلك العلائم و فهم تلك المكارم لم يصغ إلى كلّ ناعق، و ميّز بين الكاذب و الصادق،
  16. از همين روى مولايمان حضرت صادق عليه السّلام به عمرو بن ابان- كه از اصحاب برجسته آن جناب بود- فرمود: نشانه را بشناس ... چون اگر نشانه را شناخت ديگر پس از هدايت شدن گمراه نخواهد شد، و به فريبكاران تمايلى نخواهد يافت. و شگفت‏آور است كه يكى از شرح‏كنندگان كافى در معنى حديث فوق چنين گفته: مراد از نشانه، امام است چون‏كه او علامتى است كه به آن، احوال مبدا و معاد و قوانين شرعى شناخته مى‏شود. و لهذا قال مولانا الصادق عليه السّلام لعمر بن أبان- و هو من أجلّاء صحبه الكرام-: اعرف العلامة ... إلخ.لأنّه إذا عرف العلامة لم يضلّ بعد الهداية و لم يجنح إلى أهل الغواية.و العجب: من بعض شرّاح الكافي حيث قال في معنى الحديث:المراد بالعلامة «الإمام»، لأنّه علامة يعرف به أحوال المبدأ و المعاد، و القوانين الشرعيّة،
  17. اى كاش مى‏دانستم كه چه چيزى او را به این توجيه كشانده، و لفظ را از آنچه حقيقت در آن است بازداشته!! و چون جريان حضرت قائم عليه السّلام از بزرگ‏ترين و شگفت‏انگيزترين امور است، و مقام حضرتش از والاترين و منيع‏ترين مقام‏ها مى‏باشد، به گونه‏اى كه پيغمبر اكرم و جانشينانش در بسيارى از روايات به او افتخار نموده، و فرموده‏اند: «منّا مهدىّ هذه الأمّة»؛ مهدى این امت از ما است. مى‏بايست ويژگى‏هاى او و نشانه‏هاى ظهورش از بهترين صفات و روشن‏ترين نشانه‏ها باشد، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 152 و ليت شعري أيّ شي‏ء دعاه إلى هذا التوجيه، و صرف اللفظ عمّا هو حقيقة فيه.و لمّا كان أمر القائم عليه السّلام من أعظم الامور و أعجبها، و مقامه من أرفع المقامات و أمنعها، بحيث افتخر النبيّ و أوصياؤه عليهم السّلام في كثير من الروايات بقولهم: «منّا مهديّ هذه الامّة»، وجب أن تكون خصائصه و علائم ظهوره من أفضل الصفات و أبين العلامات،
  18. به طورى كه بر هيچ كس از مردان و زنان و شهرنشينان و صحرانشينان پوشيده نماند، و مى‏بايست كه آن نشانه‏ها و صفات برخلاف معمول و عادت‏ها و خارق آن‏ها باشد و بدين ترتيب بين ادّعاهاى راستين و دروغين فرق ايجاد كند و آن نشانه‏ها در سخنان امامان بر حقّ عليهم السّلام بيان شده باشد و این مطلب به حكم عقل و نقل روشن است و بر اهل  خرد و فضل پوشيده نيست.- بحيث لا تخفى على أحد من الرجال و النساء و أهل البوادي و الأمصار، و أن تكون تلك العلائم و الصفات خارقة لما جرت عليه العادات، مائزة بذلك بين الصادقة و الكاذبة من الدعويات، مبيّنة في كلام الأئمّة السادة الهداة، و هذه الجملة الّتي بيّناها واضحة بحكم العقل و النقل، غير خفيّة على اولي النهى و الفضل.
  19. شاهد بر آنچه ادعا كرديم و توضيح آنچه قائل شديم، رواياتى است كه از امامان عليهم السّلام در ذكر آن علامت‏ها و بيان صفات و ويژگى‏هاى حضرت قائم عليه السّلام رسيده، از درخشندگى نورش در زمان ظهور، نداهاى عمومى روشن، صيحه ترسناكى كه علنى انجام مى‏شود، ابرى كه بر سر آن جناب سايه مى‏افكند و اعلام مى‏دارد: «این همان مهدى خليفه خداست از او پيروى كنيد» و حسبك شاهدا لما ادّعيناه، و موضّحا لما دريناه، ما ورد عنهم عليهم السّلام في ذكر تلك العلائم، و بيان صفات القائم، من إشراق نوره في زمان ظهوره، و النداءات العامّة البيّنة، و الصيحة الموحشة المعلنة، و الغمامة المظلّة على رأسه، المعلنة بأنّ هذا المهديّ خليفة اللّه فأتّبعوه،
  20. و پاسخ دادن خورشيد و ماه به فراخواندن آن حضرت، برطرف شدن دردها و بيمارى‏ها از مؤمنين به بركت او، ظاهر شدن سنگ و عصاى موسى عليه السّلام به دست آن بزرگوار، و غير این‏ها ... كه بسيارى از آن‏ها را در بخش چهارم همين كتاب پيش‏تر يادآور شديم، و علماى ما- كه خداوند از جهت خدمتشان به اسلام و اهل  آن بهترين پاداششان دهد- و إجابة الشمس و القمر لدعوته، و كشف الآلام و الأمراض عن المؤمنين ببركته، و ظهور حجر موسى و عصاه على يده، و غيرها ممّا ذكرنا جلا منه في الباب الرابع من هذا الكتاب، و رواه الأصحاب في كتبهم جزاهم اللّه عن الإسلام و أهله أفضل الجزاء.
  21. آن روايات را در كتاب‏هاى‏شان آورده‏اند. و به آنچه يادآور شديم مولايمان حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام توجّه داده، در حديثى كه در بحار به نقل از نعمانى روايت آمده كه فرمود: تا آسمان‏ها و زمين آرامند شما هم آرام بمانيد- يعنى بر كسى خروج مكنيد- چون به درستى كه در امر شما پوشيدگى نيست، آگاه باشيد كه آن، آيتى از خداى- عزّ و جلّ- مى‏باشد، از مردم نيست، توجّه كنيد كه آن از خورشيد روشن‏تر است بر هيچ نيك و بدى مخفى نمى‏ماند، آيا صبح را مى‏شناسيد؟ راستى كه آن امر همچون صبح است، پوشيدگى در آن نيست. 1163- و إلى ما ذكرنا نبّه مولانا أبو جعفر الباقر عليه السّلام في الحديث المرويّ في البحار، عن النعمانيّ أنّه قال: اسكنوا ما سكنت السماوات و الأرض- أي لا تخرجوا على أحد- فإنّ أمركم ليس به خفاء، ألا إنّها آية من اللّه عزّ و جلّ، ليست من الناس، ألا إنّها أضوء من الشمس لا تخفى على برّ و لا فاجر، أتعرفون الصبح؟ فإنّه كالصبح ليس به خفاء
  22. و در اخبار ديگرى كه از امامان عليهم السّلام روايت شده است. و از جمله رواياتى كه بر وجوب تحصيل این دو شناخت، با صراحت دلالت دارد روايتى است كه در تفسير البرهان از معاوية بن وهب از حضرت امام صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: به درستى كه بهترين و واجب‏ترين فريضه‏ها بر انسان، شناخت پروردگار و اقرار به بندگى او است، و مرز شناخت، آن است كه خداوند را بشناسد این‏كه هيچ معبود حقى جز او نيست و هيچ‏گونه مثل و مانندى ندارد، و بداند كه او قديم پايدار موجود است بدون فقدان، موصوف است بى‏آن‏كه شبيه و نظير و باطل‏كننده‏اى داشته‏ باشد، - إلى غير ذلك من الأخبار المرويّة عن الأئمّة الأخيار، و ممّا يدلّ صريحا على وجوب تحصيل هاتين المعرفتين: 1164- ما روي في البرهان عن معاوية بن وهب، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: إنّ أفضل الفرائض و أوجبها على الإنسان معرفة الربّ، و الإقرار له بالعبوديّة، و حدّ المعرفة أن يعرف أنّه لا إله غيره، و لا شبه له و لا نظير، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 153
  23. هيچ چيز به مثل او نيست و او است شنواى بينا. و پس از آن، شناخت فرستاده خدا است و گواهى دادن به پيغمبرى او، و كم‏ترين مرتبه شناخت رسول، اقرار به پيغمبرى او است و این‏كه آنچه از كتاب يا امر و نهى آورده از خداى- عزّ و جلّ- مى‏باشد، و أن يعرف أنّه قديم مثبت موجود غير فقيد، موصوف من غير شبيه له و لا نظير له، و لا مبطل،ليس كمثله شي‏ء، و هو السميع البصير.و بعده معرفة الرسول، و الشهادة له بالنبوّة، و أدنى معرفة الرسول الإقرار بنبوّته و أنّ ما أتى به من كتاب أو أمر أو نهي فذلك عن اللّه عزّ و جلّ،
  24. و بعد از آن، شناختن امامى است كه با نعت و صفت و نامش در حال سختى و راحتى به او اقتدا مى‏نمايى. و كم‏ترين درجه شناخت امام آن است كه [دانسته شود] او- به جز نبوّت- همتاى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله وسلم است، و امام، وارث پيغمبر است، و اطاعت امام اطاعت خداوند و اطاعت رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم است، و تسليم بودن به او در همه امور، و مراجعه كامل به او و پذيرش گفته او از مراتب شناخت مى‏باشد، و بداند كه امام بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم على ابن ابى طالب است، و بعده معرفة الإمام الّذي به يأتمّ، بنعته و صفته و اسمه في حال العسر و اليسر. و أدنى معرفة الإمام أنّه عدل النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم  إلّا درجة النبوّة، و وارثه، و أنّ طاعته طاعة اللّه و طاعة رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم ، و التسليم له في كلّ أمر، و الردّ إليه، و الأخذ بقوله، و يعلم أنّ الإمام بعد رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم  عليّ بن أبي طالب،
  25. و بعد از او حسن، سپس حسين، سپس على بن الحسين، سپس محمد بن على، سپس جعفر بن محمد، سپس موسى بن جعفر سپس على بن موسى سپس محمد بن على، و پس از او على بن محمد و بعد از على پسرش حسن، و حجّت از فرزندان حسن عليهم السّلام مى‏باشد. سپس امام صادق عليه السّلام فرمود: اى معاويه در این مورد براى تو اصل و قاعده‏اى قرار دادم پس بر آن عمل كن .... و بعده الحسن، ثمّ الحسين، ثمّ عليّ بن الحسين، ثمّ محمّد بن عليّ، ثمّ جعفر بن محمّد، ثمّ موسى بن جعفر بعده، ثمّ عليّ بن موسى بعده، ثمّ محمّد بن عليّ، و بعده عليّ ابن محمّد ابنه، و بعد عليّ الحسن ابنه، و الحجّة من ولد الحسن،ثمّ قال عليه السّلام: يا معاوية جعلت لك في هذا أصلا فاعمل عليه، الخبر. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 154
  26. دوم: رعايت ادب نسبت به ياد او الأمر الثاني: [رعاية الأدب بالنسبة إلى ذكره‏]
  27. به این‏كه مؤمن، آن حضرت عليه السّلام را ياد نكند مگر با القاب شريف مباركش، مانند: حجّت، قائم، مهدى، صاحب الامر، صاحب الزمان و غير این‏ها، و ترك تصريح به نام شريف اصلى آن حضرت كه اسم رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم است: «م ح م د» و علماى ما- كه خداى تعالى رحمتشان كند- رعاية الأدب بالنسبة إلى ذكره، بأن لا يذكره المؤمن إلّا بألقابه الشريفة المباركة، مثل الحجّة، و القائم، و المهديّ، و صاحب الأمر، و صاحب الزمان، و غيرها، و ترك التصريح باسمه الشريف الأصلي، و هو اسم رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید