- «سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام،ج2- ص226
- و قايل ديگرى خداى- عزّ و جلّ- را معصيت كند، كه بگويد: روح قائم عليه السّلام در كالبد ديگرى سخن مىگويد .... و قائل يعصي اللّه عزّ و جلّ بقوله: إنّ روح القائم ينطق في هيكل غيره.
- و امّا ديركرد نوح عليه السّلام اين است كه: چون فرود آمدن عذاب از سوى آسمان را براى قومش درخواست كرد، خداوند- تبارك و تعالى- جبرئيل روح الامين را با هفت هسته خرما فرو فرستاد، پس جبرئيل گفت: اى پيغمبر خدا! خداوند- تبارك و تعالى- به تو مىفرمايد: اينان مخلوق و بندگان من هستند و من ايشان را با صاعقهاى از صاعقههايم نابود نمىسازم، مگر بعد از آنكه دعوت آنان تأكيد شود و به حجت ملزم گردند، و أمّا إبطاء نوح عليه السّلام: فإنّه لماّ استنزل العقوبة على قومه من السماء بعث اللّه تبارك و تعالى الروح الأمين معه سبع نوايات، فقال: يا نبيّ اللّه، إنّ اللّه تبارك و تعالى يقول لك: إنّ هؤلاء خلائقي و عبادي لست ابيدهم بصاعقة من صواعقي إلّا بعد تأكيد الدعوة و إلزام الحجة،
- بنابراين باز هم تلاشت را در دعوت كردن قوم خود تكرار كن، كه من بر اين كار، تو را پاداش خواهم داد، پس اين هستهها را در زمين غرس بنماى كه در روييدن و رشد و به حاصل رسيدن آنها، هنگامى كه ثمر دهند، براى تو گشايش و خلاص خواهد بود فعاود اجتهادك في الدعوة لقومك فإنّي مثيبك عليه، و أغرس هذا النوى، فإنّ لك في نباتها و بلوغها و إدراكها إذا أثمرت الفرج و الخلاص،
- و به اين مطلب پيروان مؤمنت را مژده بده. هنگامى كه بعد از مدّتى طولانى درختها روييد و تنومند شد و ساقهاى آنها قوّت يافت و شاخههاى فراوان از آنها برآمد و خرماها زرد و سرخ شد، نوح عليه السّلام از خداوند- سبحانه و تعالى- درخواست كرد كه وعدهاش را عملى سازد، پس خداوند- تبارك و تعالى- به او امر فرمود كه از هستههاى آن درختها برگيرد و غرس نمايد و صبر و تلاش را از سر گيرد و دليل حجت را بر آنان مؤكّد سازد، فبشّر بذلك من اتّبعك من المؤمنين. فلمّا نبتت الأشجار و تأزّرت و تسوّقت و أغصنت وزها الثمر عليها بعد زمان طويل استنجز من اللّه العدة،
- نوح عليه السّلام اين فرمان را به گروههايى كه به وى ايمان آورده بودند، خبر داد، پس سيصد تن از آنان از دين برگشتند و مرتدّ شدند و گفتند: اگر آنچه نوح ادعا مىكند راست بود، در وعده پروردگارش تخلّفى پيش نمىآمد. فأمره اللّه تبارك و تعالى أن يغرس من نوى تلك الأشجار، و يعاود الصبر و الإجتهاد، و يؤكّد الحجة على قومه، مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 206 فأخبر بذلك الطوائف الّتي آمنت به، فارتدّ منهم ثلاثمائة رجل، و قالوا: لو كان ما يدّعيه نوح حقّا لما وقع في وعد ربّه خلف.
- سپس خداوند- تبارك و تعالى- هربار دستور مىداد كه هستهها را دوباره بكارد، تا هفت نوبت. و هربار گروهى از مؤمنين از وى روى برمىتافتند، تا اينكه هفتاد و اندى با او ماندند، پس خداوند- تبارك و تعالى- در آن هنگام به او وحى فرستاد و فرمود: اى نوح! اكنون صبح روشن پرده از روى شام تاريك برگرفت، كه حقّ محض و خالص عيان گشت و ايمان از ناخالصى جدا شد، ثمّ إنّ اللّه تبارك و تعالى لم يزل يأمره عند كلّ مرّة بأن يغرسها مرّة بعد اخرى إلى أن غرسها سبع مرّات، فما زالت تلك الطوائف من المؤمنين ترتدّ منه طائفة بعد طائفة إلى أن عاد إلى نيّف و سبعين رجلا، فأوحى اللّه تبارك و تعالى عند ذلك إليه و قال: يا نوح الآن أسفر الصبح عن الليل لعينك حين صرّح الحقّ عن محضه و صفى [الأمر و] الإيمان من الكدر، بارتداد كلّ من كانت طينته خبيثة،
- به اينكه هركس طينتش پليد بود، مرتدّ گرديد، اگر من كافران را هلاك مىكردم و كسانى كه به تو ايمان آورده بودند و به تدريج مرتدّ شدند را باقى مىگذاشتم، وعده پيشينم را درباره مؤمنانى كه خالصانه توحيد را پذيرفته و به رشته نبوت تو چنگ زدهاند، به راستى انجام نداده بودم، فلو أنّي أهلكت الكفّار و أبقيت من قد ارتدّ من الطوائف الّتي كانت آمنت بك، لما كنت صدّقت وعدي السابق للمؤمنين، الّذين أخلصوا التوحيد من قومك، و اعتصموا بحبل نبوّتك
- به اينكه آنان را در زمين جانشين سازم و دينشان را برايشان تسلّط دهم و ترسشان را به امنيت بدل كنم، تا عبادت برايم به سبب بيرون رفتن شك از دلهاى آنان خالص شود - بأن أستخلفهم في الأرض و أمكّن لهم دينهم، و ابدّل خوفهم بالأمن لكي تخلص العبادة لي بذهاب الشكّ من قلوبهم.
- و چطور ممكن است جانشينى و تسلّط و جايگزين شدن امنيت به جاى ترس از ناحيه من انجام گردد، با اينكه مىدانستم كسانى كه مرتدّ شدند، يقينشان ضعيف و سرشتشان پليد و باطنشان بد است، كه اينها آثار نفاق و پيدايش گمراهى است. و كيف يكون الإستخلاف و التمكين و بدل الخوف بالأمن منّي لهم مع ما كنت أعلم من ضعف يقين الّذين ارتدّوا و خبث طيتنهم، و سوء سرائرهم الّتي كانت نتائج النفاق،
- و اگر آنها حكومتى را كه هنگام استخلاف به مؤمنين داده شد، وقتى دشمنانشان را هلاك كردم، احساس مىنمودند و بوى آن به مشامشان مىرسيد، به آن سخت مىآويختند و نفاق باطنى آنها شديدتر و رشتههاى گمراهى در ريأستخواهى و انحصار امر و نهى به خود با آنان جنگ مىكردند. و سنوح الضلالة، فلو أنّهم تنسّموا منّي الملك الّذي أوتي المؤمنين وقت الإستخلاف إذا أهلكت أعداءهم لنشقوا روائح صفاته، و لا ستحكمت سرائر نفاقهم، و تأبّد خبال ضلالة قلوبهم، و لكاشفوا إخوانهم بالعداوة، و حاربوهم على طلب الرئاسة، و التفرّد بالأمر و النهي
- و چگونه مىشود تسلّط و اقتدار دين و رواج امر مؤمنين فراهم آيد، با اينكه فتنهها برانگيخته و جنگها برپا باشد؟! نه [چنين چيزى نمىشد] (و كشتى را با نظارت و وحى ما بساز).مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 225 و كيف يكون التمكين في الدين و انتشار الأمر في المؤمنين مع إثارة الفتن و إيقاع الحروب، كلّا وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا
- امام صادق عليه السّلام فرمود: و همينطور قائم عليه السّلام كه دوران غيبتش امتداد مىيابد، تا اينكه حق بهطور يكدست آشكار گردد و ايمان از ناصافى به درآيد و خالص شود، به اينكه هركس سرشتش پليد است، از شيعيانى كه بيم آن مىرود كه هرگاه احساس كنند در زمان حضرت قائم عليه السّلام جانشينى و تسلّط و امنيت خواهد بود، نفاق مىورزند، چنين افرادى مرتدّ شوند. قال الصادق عليه السّلام: و كذلك القائم عليه السّلام، فإنّه تمتدّ أيّام غيبته ليصرّح الحقّ عن محضه، و يصفو الإيمان من الكدر بارتداد كلّ من كانت طينته خبيثة من الشيعة الّذين يخشى عليهم النفاق إذا أحسّوا بالإستخلاف، و التمكين، و الأمر المنتشر في عهد القائم عليه السّلام.
- مفضّل عرضه داشت: يابن رسول اللّه! اين ناصبيان چنين پندارند كه اين آيه درباره ابو بكر و عمر و عثمان و على عليه السّلام نازل شده؟! قال المفضّل: فقلت: يا بن رسول اللّه، إنّ [هذه] النواصب تزعم أنّ هذه الآية نزلت في أبي بكر و عمر، و عثمان، و عليّ فقال عليه السّلام:
- امام صادق عليه السّلام فرمود: خداوند دلهاى ناصبيان را هدايت نكند، كى آن دينى كه خدا و رسول او پسنديدهاند، تسلّط يافت، به اينكه در عهد يكى از آنان امنيّت در بين امّت شيوع داشته و ترس از دلهايشان و شكّ و ترديد از سينههايشان رخت بربسته باشد؟! - لاهدى اللّه قلوب الناصبة، متى كان الدين الّذي ارتضاه اللّه و رسوله صلى اللّه عليه و اله و سلم متمكّنا بانتشار الأمن في الامّة، و ذهاب الخوف من قلوبها، و ارتفاع الشكّ من صدورها في عهد أحد من هؤلاء!
- يا در دوران على عليه السّلام نيز، با وجود مرتدّ شدن مسلمانان و فتنههايى كه در آن دوران برمىخاست و جنگهايى كه ميان آنها با كافران شعله مىگرفت. سپس امام صادق عليه السّلام اين آيه را تلاوت كرد:
- حَتَّى إِذَا اسْتَيأس الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا ؛ تا آن هنگام كه رسولان مأيوس گشتند و گمان بردند كه تكذيب شدهاند، يارى ما آنان را فرارسيد. و في عهد عليّ عليه السّلام مع ارتداد المسلمين، و الفتن الّتي كانت تثور في أيّامهم و الحروب الّتي كانت تنشب بين الكفّار و بينهم، ثمّ تلا الصادق عليه السّلام: حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا.
- و امّا بنده صالح خضر عليه السّلام را خداوند- تبارك و تعالى- عمر طولانى عنايت فرمود، نه از جهت نبوّتى كه برايش تقدير كرده باشد، يا كتابى كه بر او فرستد، يا شريعتى برايش قرار دهد، كه آيين پيغمبران پيشين را با آن نسخ نمايد، يا امامتى كه بندگانش را به پيروى از آن ملزم سازد و يا طاعتى برايش واجب فرمايد، و أمّا العبد الصالح الخضر عليه السّلام، فإنّ اللّه تبارك و تعالى ما طوّل عمره لنبوّة قدّرها له، و لا لكتاب ينزله عليه، و لا لشريعة ينسخ بها شريعة من كان قبله من الأنبياء عليهم السّلام ، و لا لإمامة يلزم عباده الإقتداء بها، و لا لطاعة يفرضها له، بلى إنّ اللّه تعالى لمّا كان في سابق علمه أن يقدّر من عمر القائم في أيّام غيبته ما يقدّره و علم ما يكون من إنكار عباده بمقدار ذلك العمر في الطول طوّل عمر العبد الصالح من غير سبب يوجب ذلك
- بلكه خداى تعالى چون در علمش گذشته بود، كه عمر قائم عليه السّلام در دوران غيبتش طولانى باشد، تا آنجا كه بندگان او باور نكنند و آن عمر طولانى را انكار نمايند، خداوند عمر بنده صالح (خضر) را بدون سبب طولانى ساخت، مگر به علّت استدلال به وسيله آن، بر عمر قائم عليه السّلام و تا اينكه دليل و برهان معاندين را قطع نمايد، كه مردم را بر خداوند حجتى نباشد. و ما تمام اين حديث را آورديم، چون مشتمل بر فايدههاى بسيار و نكتههاى گرانبار بود، كه بايد در آن دقت شود. إلّا لعلّة الإستدلال به على عمر القائم، و ليقطع بذلك حجة المعاندين لئلّا يكون للناس على اللّه الحجة . إنتهى الحديث الشريف. و قد أوردناه بطوله لاشتماله على فوائد جمّة و امور مهمّة، فتدبّر فيه.
- هفدهم: الأمر السابع عشر:درخواست معرفت امام عصر عليه السّلام از خداوند- عزّ و جلّ-
- درخواست معرفت آن حضرت از خداوند- عزّ و جلّ- از [وظايف مهمّ ما مىباشد]، زيرا كه علم با آموزش و درس خواندن بسيار نيست، بلكه علم نورى است كه خداوند در دل هركس كه بخواهد هدايتش كند، قرار مىدهد و هركه را خداوند هدايت كند، هدايت يافته است. طلب معرفته من اللّه عزّ و جلّ فإنّه ليس العلم بكثرة التعليم و التعلّم، بل هو نور يقذفه اللّه في قلب من يريد أن يهديه وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ.
- . منظور آيه شريفه: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ. سوره نور، آيه 55.مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 226-
- 1302- و في الكافي: عن أبي بصير، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام في قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً
- و در كافى از ابو بصير، از حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام آمده: درباره فرموده خداى- عزّ و جلّ-: وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً؛ و هركس كه حكمت به او داده شود، خير بسيار به او داده شده. فرمود: [يعنى] طاعت خداوند و معرفت امام عليه السّلام. فقال: طاعة اللّه و معرفة الإمام.1303- و فيه: عن أبي بصير، قال: قال لي أبو جعفر عليه السّلام: هل عرفت إمامك؟
- و در همان كتاب از ابو بصير آمده، كه گفت: حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام به من فرمود: آيا امام خود را شناختهاى؟ گويد: عرضه داشتم: آرى. به خدا سوگند! پيش از آنكه از كوفه بيرون بيايم.فرمود: همين تو را كفايت مىكند. قال: قلت: إي و اللّه، قبل أن أخرج من الكوفة، فقال عليه السّلام: حسبك إذا.
- و در همان منبع، در خبر صحيحى از حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السّلام آمده كه فرمود: بلندى و ركن و كليد امر و درب اشيا و خشنودى خداى- تبارك و تعالى- بعد از معرفت او اطاعت امام است. 1304- و فيه: في الصحيح عن أبي جعفر عليه السّلام قال:ذروة الأمر و سنامه و مفتاحه و باب الأشياء و رضا الرحمن تبارك و تعالى: الطاعة للإمام بعد معرفته.
- و از ابو خالد كابلى روايت آمده كه گفت: از حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السّلام درباره فرموده خداى- عزّ و جلّ-: فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا ؛ پس به خداوند و رسول او و نورى كه نازل كرديم، ايمان آوريد. سؤال كردم. 1305- و فيه: عن أبي خالد الكابليّ، قال: سألت
- فرمود: اى ابو خالد! [اين] نور به خدا سوگند! امامان از آل محمد عليهم السّلام تا روز قيامت مىباشند و آنان هستند به خدا سوگند! نور خداوند، كه آن را نازل كرده و آنان هستند به خدا! نور خداوند در آسمانها و در زمين. أبا جعفر عليه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا فقال: يا أبا خالد، النور و اللّه الأئمّة من آل محمّد صلى اللّه عليه و اله و سلم إلى يوم القيامة، و هم و اللّه نور اللّه الّذي أنزل، و هم و اللّه نور اللّه في السماوات و في الأرض
- قسم به خدا، اى ابو خالد! همانا نور امام در دلهاى مؤمنين از خورشيد تابان در روز روشنتر است و آنان به خدا سوگند! دلهاى مؤمنين را نورانى مىسازند و خداى- عزّ و جلّ- نورشان را از هركس بخواهد مىپوشاند، پس دلهاى چنين كسانى تاريك مىگردد، و اللّه يا أبا خالد لنور الإمام في قلوب المؤمنين أنور من الشمس المضيئة بالنهار، و هم و اللّه ينوّرون قلوب المؤمنين، و يحجب اللّه عزّ و جلّ نورهم عمّن يشاء، فتظلم قلوبهم،
- به خدا قسم، اى ابو خالد! هيچ بندهاى ما را دوست ندارد و از ما پيروى نكند، تا اينكه خداوند دلش را پاك گرداند و خداوند دل بندهاى را پاك نسازد، تا اينكه به ما تسليم شود و با ما سازگار باشد، پس هرگاه با ما سازگار باشد، خداوند او را از سختى حساب به سلامت خواهد داشت و از هراس بزرگ روز قيامت ايمنش خواهد ساخت. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 227- و اللّه يا أبا خالد، لا يحبّنا عبد و يتولّانا حتّى يطهّر اللّه قلبه، و لا يطهّر اللّه قلب عبد حتّى يسلّم لنا، و يكون سلما لنا، فإذا كان سلما لنا سلّمه اللّه من شديد الحساب، و آمنه من فزع يوم القيامة الأكبر.
- بيان و توضيح: پيشتر دانستى كه مهمترين و واجبترين امور بعد از شناخت خدا و رسول او، شناختن ولىّ امر و صاحب الزمان عليه السّلام است، زيرا كه اين امر، يكى از اركان ايمان مىباشد. و هركس در حالى بميرد كه امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت مرده است - تبيين و توضيح: قد عرفت فيما سبق أنّ أهمّ الامور و أوجبها بعد معرفة اللّه و رسوله، معرفة وليّ الأمر، و صاحب الزمان، لأنّه ركن من أركان الإيمان، و من مات و لا يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهليّة،
- و معرفت او، كليد تمام ابواب خير و سعادت و رحمت مىباشد و خداوند بندگان خود را امر فرموده، كه معرفت او را تحصيل نمايند و دعا از جمله درهايى است كه خداى تعالى فرمان داده كه از آنها وارد شوند، و معرفته مفتاح جميع أبواب الخير و السعادة و الرحمة، و قد أمر اللّه عباده بتحصيل معرفته، و الدعاء من الأبواب الّتي أمر اللّه تعالى أن يؤتى منها،
- او فرموده است: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ؛ مرا بخوانيد كه شما را اجابت كنم. وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ ؛ و از فضل خداوند درخواست كنيد. فقال: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ، وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ،
- و نيز فرموده: إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ ؛ البته تو [اى رسول ما!] چنين نيست كه هركس را بخواهى، هدايت توانى كرد، بلكه خداوند هركه را بخواهد، هدايت مىكند. و قال تعالى أيضا: إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ.
- و در كافى به سند خود از محمد بن حكيم آورده كه گفت: به حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام عرضه داشتم: معرفت ساخته كيست؟ فرمود: از ساختههاى خداوند است، بندگان را در آن ساخت بهرهاى نيست.- 1306- و في الكافي: بإسناده عن محمّد بن حكيم، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: المعرفة من صنع من هي؟ قال: من صنع اللّه، ليس للعباد فيها صنع.
- و آيات و رواياتى كه بر اين مطلب دلالت مىكند بسيار است، پس بر بندگان لازم است كه از درگاه خداوند شناخت و معرفت امام زمانشان را به آنان روزى نمايد و كامل گرداند. و نيز مؤيّد و دليل بر آنچه ياد كرديم، وارد شدن دعا براى اين مطلب بهطور خاصّ مىباشد، و الآيات و الروايات الدالّة على هذا المطلب كثيرة، فاللازم على العبد أن يسأل اللّه تعالى أن يرزقه و يكمل له معرفة إمام زمانه، و يؤيّد ما ذكرنا، و يدلّ عليه أيضا ورود الدعاء لذلك بالخصوص،
- چنانكه در امر آينده ان شاء اللّه تعالى خواهد آمد. و اين منافات ندارد با آنكه بنده مختار و مأمور به كسب و تحصيل و مطالعه وسايل معرفت باشد، زيرا كه اين نظير روزى است كه بندگان امر شدهاند، آن را طلب نمايند و نيز براى آن دعا كنند، كما سيأتي في الأمر الآتي إن شاء اللّه. و هذا لا ينافي كون العبد مختارا و مأمورا بالطلب و النظر في وسائل المعرفة، لأنّه نظير الرزق الّذي أمر العباد بطلبه، و الدعاء له أيضا،
- ولى خداوند- جلّ شأنه- خود روزىدهنده است، چون سعى و كوشش وظيفه بنده است و به ثمر رساندن، بر عهده خالق متعال مىباشد، خداوند- تبارك و تعالى- فرموده: وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا ؛ و آنان كه در راه ما تلاش كنند، البته آنان را به راههاى خويش هدايت مىنماييم. و اللّه هو الرازق جلّ شأنه، فإنّ المجاهدة و السعي وظيفة العبد، و الإيصال وظيفة الخالق المتعال، قال تبارك و تعالى: وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا الآية،
- همچنانكه كشت و آبيارى و مانند اينها وظيفه بندگان است، چون تحت قدرت و در اختيار آنها مىباشد، و رويانيدن و پرورانيدن و از آفتها دور نگهداشتن، تا آنكه به نتيجه برسد و مقصود حاصل گردد، كما أنّ الزرع و السقي و نحوهما وظيفة العباد لكونها تحت قدرتهم، و الإنبات، و الإنماء، و الحفظ عن الآفات، إلى حصول النتيجة و بلوغ المراد، وظيفة اللّه لخروجها عن قدرة العباد، لكن عليهم الدعاء و المسألة لحصول النتيجة المقصودة.
- بر خداوند است، چون از قدرت بندگان بيرون است، ولى بر عهده آنها است كه دعا كنند و درخواست نمايند كه نتيجه مقصود به دست آيد. و همينطور شناخت و معرفت امام عليه السّلام وسايل و اسبابى دارد، كه خداى تعالى آنها را براى بندگانش فراهم ساخته و در توان آنان هست، مانند: دقّت كردن و بررسى معجزات و اخلاق آن حضرت عليه السّلام و مطالعه اخبار امامان پيشين در مورد او، و كذلك معرفة الإمام لها وسائل و أسباب، رتّبها اللّه تعالى لعباده، و هي مقدورة لهم، مثل النظر في معجزاته، و أخلاقه، و إخبار الأئمّة السابقين به
- ويژگىهاى او و طولانى شدن غيبتش و آنچه در فرمان غيبت او بر مؤمنين مىرسد و شؤونى كه خداى تعالى به آن جناب اختصاص داده و دلايلى كه بر او دلالت دارند مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 228- و بخصائصه، و بطول غيبته، و ما يرد على المؤمنين في زمان غيبته، و بالشؤون الّتي خصّه اللّه تعالى بها، و الدلائل الّتي دلّ عليها،
و امور ديگر، كه بر بندگان خدا لازم است با وسايل ياد شده و مانند اينها در تحصيل معرفت آن حضرت سعى كنند و همّت گمارند، ولى چون معرفت از ساختههاى خداى- عزّ و جلّ- است، به حكم عقل و نقل بر آنان واجب و مؤكّد است كه دعا كنند و معرفتش را از درگاه خداوند تعالى مسألت نمايند، (كه آنچه خداوند از [درهاى] رحمت بر مردم بگشايد هيچ كس نتواند آن را بربندد و هرآنچه او ببندد، كسى را ياراى گشودنش نيست) و غير ذلك، فعليهم السعي في تحصيل معرفته بالأسباب المذكورة و نحوها، و لكن لمّا كانت المعرفة من صنع اللّه عزّ و جلّ، وجب عليهم و تأكّد لهم بحكم العقل و النقل الدعاء، و طلب معرفته من اللّه تعالى، فإنّ: ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ.«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ