«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ ؛ عزيزا بر ما و اهل ما سختى رسيده و با متاعى اندك به درگهت پناه آوردهايم پس پيمانه ما را پر كن و بر ما تصدّق فرماى كه خداوند صدقهدهندگان را پاداش دهد. و قل بلسان حالك، و مقالك: يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ
- و در تمام احوال خاضع و خاشع باش، همچون غلام سر به فرمان حقيرى كه در خدمت اربابش ايستاده باشد، و در هر بامداد و شامگاه بر آن جناب سلام كن، سلام غلامى كه مشتاق ديدار او است و از فراقش در سوز و گداز است؛ سلام مخلصى كه اشكهايش بر گونههايش سرازير باشد، و باور دارد كه در خدمت مولايش ايستاده است. و كن في جميع أحوالك خاضعا خاشعا، كالعبد الذليل الواقف بين يدي مولاه الجليل، و سلّم عليه كلّ صباح و مساء، سلام عبد شائق للقائه، متألّم بفراقه، سلام مخلص يجري دموعه على خدّيه، موقن بأنّه واقف بين يديه.
- و چون هنگام نماز خواندنت فرارسد، حال مولايت را در موقع ايستادنش در پيشگاه خداى- جلّ جلاله- متذكر شو، و با حضور قلب، و خشوع جسم، و چشمپوشى از ما سوى اللّه تعالى؛ به آن بزرگوار تأسّى بجوى و بدانكه توفيق يافتنت به اين امر جز به بركت مولايت نيست، و إذا حان وقت صلاتك فتذكّر حال مولاك حين وقوفه بين يدي اللّه جلّ جلاله و تأسّ به في إحضار قلبك، و خشوع أطرافك، و غمض العين عمّا سوى اللّه تعالى، و اعلم أنّ توفيقك لها ليس إلّا ببركة مولاك،
- و اين عبادت جز به موالات و پيروى و معرفت آن حضرت، از تو پذيرفته نمىشود، و هر قدر كه پيروى و معرفت و سر به فرمان بودنت نسبت به او فزونى يابد؛ خداى تعالى منزلت و پاداش و كرامت و افتخار تو را خواهد افزود. و چون از نماز فراغت يافتى آن حضرت عليه السّلام را به سوى خداى- عزّ و جل- وسيله و شفيع قرار ده كه آن را از تو قبول فرمايد، و أنّها لا تقبل منك إلّا بموالاته و معرفته، و كلّما ازددت موالاة له، و معرفة به و انقيادا لأمره، زادك اللّه تعالى درجة و أجرا و كرامة و فخرا، و إذا فرغت من صلاتك فاجعله وسيلة إلى اللّه عزّ و جلّ، و شفيعا في قبولها منك،
- و پيش از هر دعايى به دعا كردن براى او آغاز كن، به جهت بزرگى حق و بسيارى احسان او بر تو، و هرگاه حاجتى برايت پيش آيد يا عارضه سختى به تو روى آرد آن را بر حضرتش معروض بدار و به درگاهش زارى كن تا به درگاه خداى- تعالى- در برطرف كردن آن از تو، شفاعت نمايد، كه او است وسيله به سوى خداوند- عزّ و جل- و باب اللّهى كه از آن درآيند، و ابدأ بالدعاء له قبل الدعاء لكلّ أحد، لعظمة حقّه عليك و كثرة إحسانه إليك. و إذا عرضت لك حاجة، أو دهتك شديدة فأعرضها عليه، و تضرّع إليه ليشفع إلى اللّه تعالى في كشفها عنك، فإنّه الوسيلة إلى اللّه عزّ و جلّ، و البابالّذي يؤتى منه،
- و خداوند- عزّ شأنه- فرموده: وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها ؛ و خانهها را از درهاىشان وارد شويد ... و اخبار بسيار گواه بر اين معنى است. و قد قال اللّه عزّ شأنه: وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها . و يشهد لذلك أخبار كثيرة، مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 352
- و در يكى از سالهاى گذشته امر مهمى برايم پيش آمد كه دلم را مشغول و فكر و حواسم را به خود جلب كرده بود، پس در يكى از شبها جدّ مادريم رضي اللّه عنه- كه از سادات نيكوكار بود- را در خواب ديدم، او را در باغى از بهترين باغها كه در زمان حياتش آرزوى آن را داشت مشاهده نمودم، و قد ألمّ بي في بعض ما مضى من الأعوام أمر مهمّ، شغل قلبي و أطال فكري، و سلبني بعض لبّي، فرأيت في بعض الليالي في المنام جدّي من طرف امّي، و كان من السادات الصلحاء رضي اللّه تعالى عنه فرأيته في بستان من أحسن ما يوصف من البساتين،
- در بهترين حال و زيباترين وضعيت، بر او سلام كردم به من جواب داد و سخنانى بين ما انجام شد، از جمله اينكه: من به او گفتم: از خداى- عزّ و جل- بخواه كه فلان امر مهم را كفايت كند، و هم و ناراحتى آن را از من دور سازد. به فارسى به من گفت: دعاى ما بالاتر از دعاى امام زمان عليه السّلام نيست، على ما كان يتمنّاه في زمان حياته، و هو في أحسن حال و أجمل هيئة، فسلّمت عليه فأجابني، و وقع بيننا مكالمات: منها: أنّي قلت له: ادع اللّه عزّ و جلّ في المهمّ الفلانيّ ليكفنيه، و يكشف عنّي همّه، فقال (ره) بالفارسيّة ما معناه بالعربيّة: إنّا لا ندعوا لشيء فوق دعاء إمام الزمان،
- پس هرگاه پيش آمدى كند آن را بر حضرتش عرضه مىكنيم، اگر اجازه فرمايد و امضاء كند براى اصلاح آن دعا مىكنيم وگرنه؛ نه ... مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 366- فكلّما وقع أمر عرضناه عليه فإن أذن و أمضى دعونا لإصلاح ذلك، و إلّا فلا، إلخ.
- بنابراين معلوم شد كه آن حضرت در تمام امور پناهگاه و مرجع است، پس وظيفه تو آن است كه به او رجوع كنى و به درگاه او دادرسى و شفاعت خواهى برى، او را نزد خداى- عزّ و جل- شفيع ببر تا برايت دعا كند، فقد تبيّن أنّه المفزع و المرجع في جميع الامور فوظيفتك الرجوع إليه، و الإستغاثة و الإستشفاع به، فاجعله شفيعا إلى اللّه عزّ و جلّ ليدعو لك،
- و تو را در نظر داشته باشد، زيرا كه از وظايف و مراحم امام عليه السّلام در هر زمان به مقتضاى اخبارى كه وارد شده؛ دعا كردن براى مؤمنين است، و يجعلك في همّه، فإنّ من وظائف الإمام و مراحمه في كلّ زمان بمقتضى ما ورد من الأخبار الدعاء للمؤمنين،
- همچنانكه از جمله وظايف مؤمنين در هر زمان: دعا كردن براى امامشان مىباشد، چنانكه در اين كتاب اين مطلب را با دلايل عقلى و نقلى بيان داشتيم، و چنانچه غفلت يا فراموشى از ياد آن حضرت عليه السّلام در بعضى از اوقات برايت عارض گشت- چنانكه غالب احوال بيشتر اهل اين زمان است- كما أنّ من وظائف المؤمنين في كلّ زمان الدعاء لإمامهم، كما بيّنّا لك في هذا الكتاب، بدلائل العقل و النقل. و إذا عرضك غفلة أو نسيان عن ذكره عليه السّلام في بعض الأحيان- كما هو الغالب في غالب أهل الزمان-
- پس بدانكه اين حالت از نزديك شدن شيطان است، پس به درگاه خداوند روى آورده و زارى كن تا نيرنگ شيطان را از تو بازگرداند، و از خداى تعالى طلب مغفرت بنماى و به سوى او توبه نصوح كن تا اين بدى را بر تو ببخشايد، و به ياد مولايت در هر حال توفيق دهد، كه او- جلّ ثناوه- هرچه را بخواهد تحقق مىبخشد. فاعلم أنّه لمّة الشيطان، فابتهل و تضرّع إلى اللّه جلّ شأنه في صرف كيده عنك، و استغفر اللّه تعالى، و تب إليه توبة نصوحا، ليكفّر عنك سيّئاتك، و يوفّقك لذكر مولاك في كلّ حال، إنّه جلّ ثناؤه لما يشاء فعّال،
- و بر تو باد كه در آنچه برايت ياد آورديم و پس از اين نيز مىآوريم از وظايف و آداب ارتباط با مولايت دقّت و مطالعه كنى. از خداى تعالى توفيق علم و عمل را براى شما و خودم خواستارم، و اينكه ما را از خطا و لغزش محفوظ بدارد كه او [به بندگان] نزديك و اجابتكننده دعا است. و عليك بإمعان النظر، و إجالته فيما ذكرناه، و نذكره من وظائفك و آدابك لمولاك، أسأل اللّه تعالى أن يوفّقنا و إيّاك للعلم و العمل، و يعصمنا من الخطأ و الزلل، إنّه قريب مجيب. مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 353
- شصت و چهارم: دعا به درگاه الهى براى جلوگيرى از نسيان ياد آن حضرت عليه السّلام الأمر الرابع و الستّون: أنّ تسأل اللّه عزّ و جلّ ليحفظك من نسيان ذكره
- اينكه از درگاه خداوند- عزّ و جل- بخواهى كه تو را از فراموش كردن ياد آن حضرت عليه السّلام محفوظ بدارد، و دليل بر اين- اضافه بر آنچه پيشتر بيان داشتيم كه خداى- عزّ و جل- بر تو نسبت به آن حضرت وظايف و آدابى قرار داده كه جز با مداومت كردن بر ياد او از تو تحقق نمىپذيرد- و الدليل على ذلك مضافا إلى ما بيّنّا لك آنفا من أنّ اللّه عزّ و جلّ جعل لك بالنسبة إليه وظائف، و آدابا لا تتأتّى منك إلّا بدوام ذكره:
- عبارتى است كه از خود آن جناب عليه السّلام از طريق شيخ عمرى رضى اللّه عنه در كتاب كمال الدين به سند صحيح عالى روايت آمده كه: «و ذكر آن حضرت را از يادمان مبر ...». 1537- ما ورد عنه عليه السّلام في الدعاء المرويّ عن الشيخ العمريّ رضي اللّه تعالى عنه في حديث عال صحيح مرويّ، في اكمال الدين، و هو قوله:و لا تنسنا ذكره (إلخ)
- پس در اين عبارت تدبّر كن كه چگونه از دعاهاى مهم قرار داده شده، و شيعيان دستور يافتهاند در آن مكالمات شريف چنين سخن بگويند، فتدبّر كيف جعل ذلك من الأدعية المهمّة، الّتي أمر بها الشيعة في تلك المكالمات الشريفة،
- از اين نكته غفلت منماى، و در تمامى اوقات به ويژه مواقع استجابت دعا به درگاه خداى تعالى تضرّع و زارى كن كه به فراموشى ياد آن جناب عليه السّلام دچار نشوى. و دعا را تا به هنگام مبتلا شدن به آن تأخير مينداز، فلا تغفل عن ذلك، و تضرّع إلى اللّه تعالى في كلّ حين، لا سيّما مواقع الإستجابة، لئلّا تبتلي بنسيان ذكره عليه السّلام و لا تؤخّر الدعاء إلى حين الإبتلاء، فإنّه قد ورد في الروايات المأثورة عنهم في آداب الدعاء: أن يبادر المؤمن بالدعاء قبل نزول البلاء
- كه در روايات رسيده از امامان عليهم السّلام در آداب دعا كردن آمده مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 367
- كه: لازم است مؤمن پيش از آنكه بلا نازل شود به دعا كردن مبادرت ورزد. و از خداى- عزّ و جل- مسئلت كن كه تو را از گناهانى كه مايه دچار شدن به فراموشى ياد امام تو مىشود، مصون و محفوظ بدارد، كه اين امر شديدترين و بزرگترين نقمتها و محنتها است، و أسأل اللّه عزّ و جلّ أن يعصمك و يحفظك من الذنوب، الّتي تورث الإبتلاء بنسيان ذكر إمامك فإنّ هذا من أشدّ النقم و أعظمها.
- و در بعضى از دعاهايى كه از امامان عليه السّلام روايت گرديده است چنين آمده: «اللّهمّ اغفرلى الذّنوب الّتى تنزل النّقم»؛ خدايا بر من بيامرز گناهانى را كه مايه نزول نقمت هستند. و بدون ترديد فراموش كردن ياد امام و غفلت نمودن از آن جناب عليه السّلام نقمت و بلاى بزرگى است كه نقمتهاى دنيا و آخرت بر آن مترتب مىگردد. 1538- و قد ورد في بعض ما روي عنهم من الدعوات: «اللّهمّ اغفر لي الذنوب الّتي تنزل النقم» و لا ريب أنّ نسيان ذكر الإمام و الغفلة عنه عليه السّلام نقمة شديدة، تترتّب عليها نقمات الدنيا و الآخرة.
- شصت و پنجم: اينكه بدنت نسبت به آن جناب عجل اللّه فرجه خاشع باشد- الأمر الخامس و الستّون: أن يكون بدنك خاشعا له
- و دليل بر اين است آنچه سيّد أجل على بن طاووس در كتاب جمال الاسبوع به سند خود از محمد بن سنان از امام صادق عليه السّلام در دعاى روز جمعه روايت آورده، و ما آن را در كتاب ابواب الجنات فى آداب الجمعات ياد كردهايم: اللّهمّ إنّى اتقرب إليك بقلب خاضع و إلى ببدن خاشع و الى الأئمّة الرّاشدين بفؤاد متواضع؛ خدايا من به درگاه تو تقرّب مىجويم با دلى خاضع و به سوى وليّت با بدنى فروتن، و به امامان هدايتكننده با قلبى متواضع ... 1539- و الدليل على ذلك: ما رواه السيّد الأجلّ عليّ بن طاووس (ره) في جمال الاسبوع بإسناده عن محمّد بن سنان، عن الصادق عليه السّلام في دعاء يوم الجمعة، و قد ذكرناه في كتاب أبواب الجنّات في آداب الجمعات:اللّهمّ إنّي أتقرّب إليك بقلب خاضع، و إلى وليّك ببدن خاشع، و إلى الأئمّة الراشدين بفؤاد متواضع ... إلخ.
- كه دلالت دارد بر حصول تقرّب به خداى- عزّ و جل- با خشوع و فروتنى بدن براى ولّى او عليه السّلام و منظور از «ولى» در اينجا به قرينه ياد كردن امامان عليه السّلام، و به قرينه اينكه اين تعبير در چندين دعا و حديث از مولايمان حضرت حجّت عليه السّلام روايت آمده، همان امام زمان عليه السّلام است. فقد دلّ على حصول التقرّب إلى اللّه عزّ و جلّ بخشوع البدن لوليّه عليه السّلام، و المراد بالوليّ هنا بقرينة ذكر الأئمّة، و بقرينة التعبير بهذا اللفظ عن مولانا الحجّة عليه السّلام في عدّة من الدعوات و الروايات الشريفة: هو الإمام المنتظر عليه السّلام.
- اگر بگوييد: احتمال دارد منظور از «ولّى» امام هر زمان يا مؤمن كامل باشد؟ گوييم: هرچند كه اين احتمال بعيد است، ولى بر اين دو تقدير نيز مقصود ثابت است، زيرا كه مؤمن كامل حقيقى منحصر در آن بزرگوار است، چنانكه پوشيده نيست. و إن قلت: يحتمل أن يكون المراد بالوليّ إمام كلّ زمان، أو المؤمن الكامل، قلنا: و إن كان هذا الإحتمال بعيدا لكن يثبت المقصود على كلا هذين التقديرين أيضا، لأنّ المؤمن الكامل الحقيقي منحصر فيه، كما لا يخفى.
- و منظور از خشوع بدن چنانكه از تأمّل كردن در كتب لغت و موارد استعمال استفاده مىشود و كسى كه جستجو نموده و در آيات و اخبار دقّت كند با آن مأنوس مىگردد؛ آن است كه اعضاى بدنت را در جهت خدمت كردن به مولايت و برپا كردن امر او به كار ببندى، درحالىكه مستمندى و كوچكى خود را اقرار نمايى، كه عظمت و بزرگى آن حضرت را بر خودت بشناسى، و تذلّل نسبت به آن جناب و وجوب حق و اطاعتش- و المراد بخشوع البدن على ما يستفاد من التأمّل في كتب اللغة و موارد الإستعمال، و يستأنس به المتتبّع المتدبّر في الآيات و الأخبار: أن تستعمل جوارحك في خدمة مولاك، و إقامة أمره و أنت مسكين متذلّل، تعرف عظمته و استعلاءه عليك، و ترى في نفسك التذلّل له، و وجوب حقّه و إطاعته عليك، على ما هو حال العبد بالنسبة إلى مولاه.
- يكى از شعرا خوش سروده: غافل تو يكى لحظه از آن شاه نباشى ….. شايد كه نگاهى كند آگاه نباشى مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 368
- را بر خودت در اعماق جانت بينى، چنانكه حال غلام نسبت به اربابش هست. زيرا كه غلامى كه معنى بندگى و آقايى را درك كند، مىداند كه از لوازم بندگيش؛ به كار بردن اعضاى بدنش در خدمت و اطاعت مولايش مىباشد، و او در آن حال تصوّر نمىكند كه بر مولايش منّت يا احسانى دارد، بلكه مىداند كه اگر در خدمت يا اطاعت اوامر او سستى نمايد مقصّر خواهد بود، فإنّ العبد العارف بمعنى العبوديّة و المولويّة يعلم أنّ من لوازم عبديّته استعمال جوارحه في خدمة مولاه و إطاعته و هو في ذلك لا يتصوّر أنّ له منّة أو يدا على مولاه، بل يعلم أنّه لو تهاون في خدمته أو إطاعة أوامره كان مقصّرا، و لو استطال عليه أو استنكف كان عند العقلاء مذموما مطرودا،
- و اگر بر او گردنكشى يا تكبّر كند، نزد خردمندان مذموم و مطرود خواهد شد، و هرگاه حال غلامى كه كسى از مردم با درهمى چند او را خريده چنين باشد، و براى كسى كه بر او ولايت يافته اين مقدار حق و مولويت باشد، پس حال مولايى كه خداى تعالى براى او ولايت تامّه قرار داده چه خواهد بود؟ فإذا كان هذا حال العبد الّذي اشتراه أحد من الناس بدراهم معدودة، و كان لذلك المولى عليه هذا المقدار من الحقّ و المولويّة، فكيف حال المولى الّذي جعل اللّه تعالى له المولويّة التامّة؟
- و اين معنى را در كتاب عزيز خود چنين فرموده است: النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ؛ پيغمبر نسبت به مردم از خودشان سزاوارتر و ولايتش محكمتر است. و قد أفصح عنه في كتابه العزيز بقوله تعالى: النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ
- و اين مقام را بعد از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله وسلم براى امام عليه السّلام مقرّر فرموده است. و هركس اهل تحقيق و تدبّر در اخبار فضل و عظمت امامان عليه السّلام باشد در هيچ كدام از مطالبى كه آورديم ترديد نخواهد كرد، و اگر ما آن اخبار را بياوريم كتاب طولانى مىشود، و در آنچه ياد كرديم براى خردمندان مايه عبرت و بسنده است چون: و جعل هذا المقام بعد النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم للإمام عليه السّلام و من كان من أهل التتبّع و التدبّر في أخبار فضلهم و مآثرهم لا يرتاب في شيء ممّا ذكرناه، و لو ذكرناها لطال الكتاب، و فيما ذكرناه عبرة و كفاية لأولي الألباب. هر كس كه ز شهر آشنايى است ….. داند كه متاع ما كجايى است
- شصت و ششم: مقدّم داشتن خواسته آن حضرت بر خواسته خود- الأمر السادس و الستّون: أن تؤثر هواه عليه السّلام على هواك
- به اينكه در هر امرى كه بر تو وارد مىشود و مىخواهى در آن اقدام كنى، بينديشى كه آيا موافق رضاى آن حضرت عليه السّلام است يا مخالف آن؟ پس چنانچه موافق رضاى آن جناب بود آن را انجام دهى و بر آن اقدام نمايى، نه به خاطر هواى نفس خودت، بأن تفكّر في كلّ أمر يرد عليك، و تريد الإقدام عليه، هل هو موافق لرضاه، أو مخالف له، فإن كان موافقا لرضاه، أتيت به و أقدمت عليه، لا لهوى نفسك،
- بلكه به جهت موافقت داشتن آن با رضاى او عليه السّلام و اگر مخالف رضاى او بود آن را واگذارى و با هواى نفست مخالفت كنى، براى اينكه رضاى آن حضرت- سلام اللّه عليه- را به دست آورى، كه اگر چنين بودى نزد آن بزرگوار محبوب خواهى بود و ذكر خيرت بر زبان او و زبان پدران بزرگوارش- سلام اللّه عليهم اجمعين- جريان مىيابد. بل لموافقته لرضاه، و إن كان مخالفا لرضاه تركته و خالفت هوى نفسك، طلبا لمرضاته سلام اللّه عليه فإذا كنت كذلك كنت محبوبا له، محمودا على لسانه و على ألسنة آبائه الأئمّة البررة سلام اللّه عليهم أجمعين.
- و شاهد بر آنچه گفتيم روايتى است كه فاضل محدّث نورى قدّس سرّه در كتاب نفس الرّحمن به نقل از كتاب امالى شيخ طوسى قدّس سرّه به سند خود از منصور بزرج آورده كه گفت: به حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام عرضه داشتم: اى سرور من، چه بسيار از شما ياد سلمان فارسى را مىشنوم؟ مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 3691540- و يشهد لما ذكرنا ما رواه الفاضل المحدّث النوري (ره) في كتاب نفس الرحمان عن أمالي الشيخ الطوسي (ره): بإسناده عن منصور بزرج قال: قلت لأبي عبد اللّه الصادق عليه السّلام: ما أكثر ما أسمع منك يا سيّدي ذكر سلمان الفارسيّ؟
- فرمود: مگو سلمان فارسى، بلكه بگو: سلمان محمدى صلّى اللّه عليه و اله وسلم آيا مىدانى چرا بسيار از او ياد مىكنم؟ عرض كردم: نه، فقال عليه السّلام: لا تقل سلمان الفارسيّ، و لكن قل: سلمان المحمّدي، أتدري ما كثرة ذكري له؟ قلت: لا،
- فرمود:براى سه صفت: يكى: مقدم داشتن خواسته امير مؤمنان عليه السّلام برخواسته خودش. و دوم: دوست داشتن فقرا، و برگزيدن آنها بر اهل ثروت و مكنت. و سوم: دوست داشتن علم و علما، همانا سلمان بنده صالح درستكار مسلمانى بود، و از مشركين نبوده است. قال عليه السّلام: لثلاث خصال:إحداها: إيثاره هوى أمير المؤمنين عليه السّلام على هوى نفسه. و الثانية: حبّه للفقراء، و اختياره إيّاهم على أهل الثروة و العدد. و الثالثة: حبّ العلم و العلماء، إنّ سلمان كان عبدا صالحا حنيفا مسلما، و ما كان من المشركين.
مىگويم: در اين صفات و آنچه از آثار نيك بر آنها مترتب مىشود تأمل كن، و از جمله آن آثار اينكه امامان عليهم السّلام صاحب اين صفات را دوست مىدارند و مدح كنند و بستايند، و به اين حديث شريف عمل كن تا به سعادت دنيا و آخرت نايل شوى. خداوند، من و شما برادران مؤمن را توفيق دهد كه او [به بندگانش] نزديك و اجابتكننده دعا است. أقول: تأمّل في هذه الصفات و ما يترتّب عليها من الآثار الحسنة، و من جملتها محبّة الأئمّة عليهم السّلام لصاحبها، و مدحهم و تمجيدهم له، و اعمل بهذا الحديث الشريف حتّى تفوز بسعادة الدارين، وفّقنا اللّه و إيّاكم يا إخواني المؤمنين، إنّه قريب مجيب. (يأتي ص 484 رؤيا ما يناسب لهذا الباب) «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ