«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام،ج2- ص:1 38
- وجه استشهاد اينكه: سلام كردن بر مشاهد و مواقف امير مؤمنان عليه السّلام دلالت دارد بر اينكه هر جا كه مشهد و موقف آن حضرت عليه السّلام باشد، شرافت و امتيازى براى آن حاصل مىگردد كه مايه تعظيم و احترام خواهد بود، لذا به تحيّت و سلام اختصاص يافته است. و چون اين معنى براى مواقف و مشاهد و مجالس مولايمان امير المؤمنين عليه السّلام ثابت گشت، براى مواقف مولايمان حضرت حجّت و ساير امامان معصوم عليهم الصلاة و السلام نيز ثابت است، زيرا كه در آن فضايل و مانند آنها كه خداى- عزّ و جل- به ايشان اختصاص داده شركت دارند، چنانكه مخفى نمىباشد. وجه الإستشهاد: أنّ السلام على مشاهده و مواقفه يدلّ على أنّ كلّ مكان كان مشهدا و موقفا له عليه السّلام يحصل له بذلك شرف و مزيّة يوجب التعظيم و الإحترام، و لذلك يختصّ بالتحيّة و السلام. و إذا ثبت ذلك لمواقف مولانا أمير المؤمنين عليه السّلام و مشاهده و مجالسه، ثبت لمواقف مولانا الحجّة و سائر الأئمّة البررة عليهم الصلاة و السلام، لاشتراكهم في تلك الفضائل و أمثالها، الّتي اختصّهم اللّه عزّ و جلّ بها من بين خلقه كما لا يخفى.
- و از اينجاست كه مىتوان گفت: سلام و تحيّت براى تمام مواقف و مشاهد امامان عليهم السّلام رجحان دارد، هرچند كه در هريك از آنها نصّ خاصّى وارد نشده باشد، نظر به آنچه ثابت شده كه تعظيم مشاهد و مجالس ايشان رجحان دارد، و آنچه نقل كرديم از تحيّت و سلام بر مواقف و مجالس امير المؤمنين عليه السّلام دلالت دارد بر اينكه اين عمل از اقسام تعظيم و احترام است، چنانكه بر اهل خرد پوشيده نيست. و من هنا يمكن أن يقال برجحان السلام و التحيّة لكلّ موقف و مشهد من مواقف الأئمّة و مشاهدهم، و إن لم يرد في كلّ واحد منها نصّ خاصّ، نظرا إلى ما ثبت من رجحان تعظيم مشاهدهم و مجالسهم، و دلالة ما نقلناه من التحيّة و السلام على مواقف أمير المؤمنين عليه السّلام و مجالسه، على كون ذلك من أقسام التعظيم و الإحترام، كما لا يخفى على ذوي الأفهام. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 381
- و از جمله: آنچه دلالت دارد بر استحباب اظهار محبّت نسبت به كسى كه مؤمن او را دوست مىدارد، و نيز آنچه بر فضيلت دوستى كردن با يكديگر و تحابب وارد گرديده، كه اين غير از محبّت است، زيرا كه محبّت و دوستى امرى قلبى است و آن نشانه ايمان مىباشد، و دوستى كردن به ديگرى و تحابب، اظهار محبّت قلبى به وسيله اعمال است، و اين نشانه محبّت قلبى و از ثمرات آن مىباشد. و منها: ما دلّ على استحباب إظهار المحبّة لمن يحبّه المؤمن من أهل الإيمان، و كذا ما دلّ على فضيلة التوادد و التحابب فإنّه غير المحبّة، لأنّ الحب و الودّ أمر قلبيّ، و هو حقيقة الإيمان، و التوادد و التحابب إظهار الحبّ القلبيّ بوسيلة الأعمال، و هذا علامة الحبّ القلبيّ و من ثمراته.
- و آنچه در مورد محبّت كردن نسبت به ائمه عليهم السّلام با دست و زبان وارد شده، كه معناى محبّت با دست و زبان،؛ اظهار نمودن محبت به وسيله اين دو عضو و ساير اعضا واعمال و اموال مىباشد، و اينكه دست و زبان بهطور خاص ذكر گرديده از لحاظ آن است كه آنچه از آثار محبّت ظاهر مىشود- همه آثار يا بيشتر آنها- از اعمال و اموال از اين دو عضو صادر مىگردد برخلاف ساير اعضا، پس با دست و زبان اموال خرج مىشود، و اعمال پديد مىآيند، و برادران دينى يارى مىگردند، و ستمگران و تجاوزكاران از آنان دفع مىشوند، و ... و إلى هذا ينظر ما ورد من الأمر بحبّ الأئمّة عليهم السّلام باليد و اللسان، فإنّ معنى الحبّ باليد و اللسان إظهار الحبّ القلبيّ بهما و بسائر الجوارح و الأعمال و الأموال و تخصيص اليد و اللسان بالذكر، بملاحظة أنّ ما يظهر من آثار الحبّ كلا أو جلا، عملا أو مالا، إنّما يظهر بهما دون سائر الأعضاء، فباليد و اللسان يبذل الأموال، و يوجد الأعمال، و ينصر الإخوان، و يدفع عنهم أهل البغي و العدوان، و قس هكذا.
- و از جمله اقسام دوستى كردن و اظهار محبّت: تعظيم هر آن چيزى است كه به محبوب منتسب است از مجالس و مواقف و جامهها و نوشتار او، و آنچه به وى اختصاص دارد و به او منتسب مىباشد، چنانكه از ملاحظه احوال و اعمال محبّان نسبت به محبوبشان مىبينيم، و من جملة أقسام التوادد و إظهار المحبّة تعظيم ما ينتسب إلى المحبوب من مجالسه و مواقفه و ألبسته و كتابته، و ما يختصّ به و ينتسب إليه، كما نرى من ملاحظة أحوال المحبّين و أعمالهم بالنسبة إلى حبيبهم كما قيل:
- كه گفته شده: أمرّ على الدّيار ديار ليلى ….. أقبّل ذا الجدار و ذا الجدارا …. فما حبّ الديار شغفن قلبى ….. و لكن حبّ من سكن الدّيارا…. چون گذار من فتد از كوى يار ….. مىزنم بوسه بر آن دشت و ديار….*** بوسهها از عشق آن دلبر زنم ….. ورنه، با ديوار و در ما را چه كار؟ -
- و از جمله فرموده خداى- عزّ و جل- است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد به خانههاى پيغمبر داخل مشويد مگر اينكه به شما اذن داده شود. كه اين كار تعظيم و احترام آن حضرت صلّى اللّه عليه و اله وسلم و خانههاى منتسب به او است، و مواقف و مشاهد امامان عليهم السّلام ملحق به خانههاى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله وسلم مىباشد از جهت موضوع يا حكم و بيان استدلال چنان است كه در استدلال به فرموده خداى تعالى: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ ... گذشت. و منها قوله عزّ و جلّ: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إلخ، فإنّ ذلك تعظيم و احترام له صلى اللّه عليه و اله و سلم و لبيوته المنتسبة إليه، و مواقف الأئمّة و مشاهدهم ملحقة ببيوت النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم موضوعا أو حكما، و تقرير الاستدلال كما مرّ في الإستدلال بقوله تعالى: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ الآية.
- و از جمله؛ روايتى است كه در مزار بحار و غير آن از ازدى آمده كه گفت: در شهر مدينه به قصد منزل حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام بيرون رفتيم، پس به ابو بصير رسيديم درحالىكه از يكى از كوچههاى مدينه بيرون مىآمد، و او جنب بود و ما نمىدانستيم تا اينكه بر حضرت امام صادق عليه السّلام داخل شديم و بر او سلام كرديم، آن حضرت سر برداشت و به ابو بصير فرمود: اى ابو بصير آيا مىدانى كه شايسته نيست كسى كه جنب است به خانههاى پيغمبر داخل شود. پس ابو بصير بازگشت و ما بر آن جناب وارد شديم. 1562- و منها: ما في مزار البحار و غيره عن الأزدي، قال: خرجنا من المدينة نريد منزل أبي عبد اللّه عليه السّلام، فلحقنا أبو بصير خارجا من زقاق من أزقّة المدينة، و هو جنب، و نحن لا علم لنا حتّى دخلنا على أبي عبد اللّه، فسلّمنا عليه، فرفع رأسه إلى أبي بصير، فقال: يا أبا بصير، أما تعلم أنّه لا ينبغي للجنب أن يدخل بيوت الأنبياء، فرجع أبو بصير، و دخلنا. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 382
- مىگويم: و در اينباره روايات ديگر نيز آمده، و اختصاص دادن منع به مورد حضور امام عليه السّلام در آنجا درست نيست، زيرا كه مورد مخصّص نمىباشد، بلكه از افراد عامّ است، اضافه بر اينكه عموم عام افرادى است، و صورت حضور امام يكى از احوال مىباشد، پس نمىتوان عام را فقط بر آن حال منطبق ساخت، و ادعاى منصرف بودن عام به حال حضور امام را دليل منع مىكند. أقول: و قد ورد في هذا المعنى روايات اخر أيضا، و تخصيص المنع بصورة حضور الإمام في ذاك المكان ممنوع، لأنّ المورد لا يكون مخصّصا، بل هو من افراد العامّ، مضافا إلى أنّ عموم العامّ افراديّ، و صورة حضور الإمام حال من الأحوال، فلا يجوز تنزيل العامّ على تلك الحال فقط، و دعوى انصراف العامّ إلى حال حضور الإمام لو ادّعاه مدّع ممنوعة بالدليل، فتدبّر.
- و از جمله؛ در بحار و غير آن از عدهاى از اصحاب ما روايت آمده كه: چون حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام درگذشت، امام صادق عليه السّلام امر فرمود در آن اتاقى كه آن حضرت سكونت مىكرد چراغ روشن كنند، تا اينكه حضرت ابو عبد اللّه عليه السّلام وفات يافت، سپس حضرت ابو الحسن امام كاظم عليه السّلام نيز مثل همين را نسبت به اتاق حضرت صادق عليه السّلام امر فرمود تا وقتى كه او را به سوى عراق بردند كه نمىدانم پس از آنچه شد . 1563- و منها: ما في البحار و غيره: عن عدّة من أصحابنا قال: لمّا قبض أبو جعفر عليه السّلام أمر أبو عبد اللّه عليه السّلام بالسراج في البيت الّذي كان يسكنه، حتّى قبض أبو عبد اللّه عليه السّلام، ثمّ أمر أبو الحسن عليه السّلام بمثل ذلك في بيت أبي عبد اللّه عليه السّلام حتّى خرج به إلى العراق ثمّ لا أدري ما كان.
- مىگويم: اين حديث دلالت دارد بر استحباب تعظيم مواقف و مساكن امامان عليهم السّلام، و بر اينكه چراغ روشن كردن در آنجا از اقسام تعظيم و احترام مىباشد، پس به اين حديث مىتوان استدلال كرد براى استحباب چراغ روشن كردن در هر جايى كه تعظيم آن مصداق تعظيم شعائر اللّه باشد، بدون واسطه يا باواسطه، هرچند كه در آنجا كسى نباشد كه از چراغ سودى ببرد، زيرا كه احترام و تعظيم به كسى كه آن مكان منتسب به اوست- أقول: دلّ هذا الحديث على استحباب تعظيم مواقف الأئمّة و مساكنهم، و على أنّ الإسراج فيها من أقسام التعظيم و الإحترام، فبهذا يمكن أن يستدلّ لاستحباب الإسراج في كلّ مكان يكون تعظيمه مصداقا لتعظيم شعائر اللّه بلا واسطة، أو مع الواسطة، و إن لم يكن في ذلك المكان من ينتفع بالسراج، لأنّ الإحترام لمن ينتسب إليه المكان،
- از نظر عرف- با چراغ روشن كردن در آن مكان حاصل مىگردد، هرچند كه در آنجا كسى نباشد كه از چراغ سودى برد، يا در آن مكان چراغهاى متعددى باشد كه ديگر نيازى به چراغ نباشد، زيرا كه تعظيم و احترام خود هدف و غرض صحيحى است كه مورد رغبت واقع مىگردد، و سود بردن غرض ديگرى است، و اگر هر دو غرض جمع گردند اجر و ثواب دو برابر مىشود. و تعظيمه يحصل بالإسراج في المكان المنسوب إليه عرفا، و إن لم يكن فيه من ينتفع به، أو كان فيه سرج متعدّدة بحيث لا يحتاج إلى الإسراج، لأنّ التعظيم و الإحترام في نفسه غرض صحيح مرغوب إليه، و الإنتفاع غرض آخر، فإذا اجتمع الغرضان ضوعف الأجر و الثواب.
- و از اينجاست كه اين گفته صحيح است كه روشن كردن چراغهاى بسيار در مكانهاى شريف مانند مساجد و منابر و مجالس سوگوارى ائمه. و مشاهده و معابد و مقابر علما و صالحين، و امامزادگان، و در زمانهاى منسوب به ايشان مانند شبهاى ولادت آنان، مستحب مىباشد، و اين اصل ارزندهاى است كه فروع بسيارى از آن برمىآيد، و اين معنى بر جمعى از مدّعيان علم و بصيرت مخفى مانده است. و من هنا يتّجه القول باستحباب إيقاد السرج الكثيرة في المواضع الشريفة، كالمساجد و المنابر، و مجالس تعزية الأئمّة، و المشاهد و المعابد، و مقابر العلماء و الصالحين و أولاد الأئمّة الراشدين، و في الأزمنة المنتسبة إليهم، كليالي ولادتهم، و هذا أصل شريف يتفرّع عليه فروع كثيرة، و قد خفي على جمع ممّن يدّعي العلم و البصيرة. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 383
- و از جمله؛ فحواى آنچه دلالت دارد بر فضيلت زمينى كه امام در آن دفن گرديده، و تجليل آن زمين، كه بدون ترديد آن فضيلت به خاطر اين است كه آن زمين موقف و مقرّ بدن شريف آن امام پس از فوت او است، و اين سبب در هر جايى كه موقف او در زمان حياتش بوده جارى است، چنانكه پوشيده نيست. و منها: فحوى ما دلّ على فضيلة الأرض الّتي دفن فيها الإمام و تجليلها، إذ لا ريب في أنّ تلك الفضيلة إنّما هي بواسطة كون الأرض موقفا و مقرّا لجسده الشريف بعد موته، و هذا السبب جار في كلّ مكان كان موقفا، له في زمان حياته كما لا يخفى.
- و از جمله؛ فحواى آنچه دلالت دارد بر فضيلت شب ولادت آن حضرت- عجل اللّه فرجه الشريف- و آنچه در تعظيم و تشريف آن وارد گرديده، به جهت وضوح اينكه فضيلت آن شب به خاطر انتساب به آن جناب مىباشد، چون ولادتش در آن واقع شده است، و اين سبب- و منه فحوى ما دلّ على فضل ليلة ولادته عجّل اللّه تعالى فرجه، و ما ورد في تعظيمها و تشريفها، لوضوح أنّ ذلك بسبب انتسابها إليه، لوقوع ولادته فيها، و هذا السبب
- يعنى انتساب به آن حضرت- در مواقف و مشاهد و ساير امورى كه منتسب به او است موجود مىباشد. و در تأييد و تأكيد تمام امورى كه گفتيم اينكه؛ بدون ترديد تمام اماكن و زمينها به حسب خلقت اصلى مساوى هستند، و هيچ فضيلت و امتيازى بر يكديگر ندارد مگر به سبب عارض شدن چيزى كه مايه شرافت و فضيلت جايى بر جاى ديگر شود، أعني الإنتساب إليه موجود في مواقفه و مشاهده و سائر ما ينتسب إليه و ممّا يؤيّد جميع ما ذكرناه و يؤكّده أنّه لا ريب في تساوي جميع الأمكنة و الأراضي بحسب الخلقة الأصليّة، و لا فضل لبعضها على بعض، إلّا بسبب عروض شيء أوجب شرفه و فضله على غيره،
- و شبههاى در اين نيست كه از مهمترين اسبابى كه موجب امتياز يافتن است اينكه زمينى محل توقف يا جاى دفن يكى از امامان عليهم السّلام باشد، و نيز بدون ترديد بدنهاى شريف ايشان آثارى دارد در هر چيزى كه قابليّت ظهور آن آثار را دارند. و لا شبهة في أنّ من أعظم الأسباب الموجبة لذلك أن يكون موقفا لأحد من الأئمّة أو مدفنا له، و لا ريب أيضا في أنّ لأبدانهم الشريفة آثارا في كلّ ما له قابلية لظهور الآثار فيه.
- لذا در حولهاى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم دست خود را با آن خشك فرموده آتش اثر نمىكند، به خاطر احترام و تجليل آن حضرت، و نيز پوشيدگى در اين نيست كه هركس به آن حوله تبرك جويد به خاطر انتساب آن به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله وسلم كار او در نظر مؤمنين تعظيم پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله وسلم به شمار مىآيد، و لهذا لم تؤثر النار في منديل مسح رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم يده به إجلالا له صلى اللّه عليه و اله و سلم و لا خفاء أيضا في أنّ من تبرّك بذلك المنديل لانتسابه إليه صلى اللّه عليه و اله و سلم عدّ فعله في انظار المؤمنين تعظيما لرسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم،
- و هرگاه براى شفا يافتن از بعضى از دردها آن را بر موضع درد قرار دهد البته كه شفا خواهد يافت، چنانكه هركس به آن اسائه ادب كند به رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم بىادبى كرده، و اين در هر چيزى كه به آن جناب يا يكى از امامان عليهم السّلام منسوب باشد جارى است. و إن استشفى بالتمسّح به من بعض الأوجاع كان شفاء له ألبتّة، كما أنّ من أساء الأدب إليه عدّ مسيئا لرسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم و هذا جار في كلّ شيء ينتسب إليه، أو إلى أحد من الأئمّة الطاهرين.
- و نيز از جمله مؤيّدات و مقرّبات است آنچه در بعضى از زمينها از تأثير دستهاى ايشان عليهم السّلام ظاهر گرديده كه طلا يا نقره شده، و در بعضى از آبها ظاهر گشته كه به ياقوت و زبرجد مبدّل شده است و امثال اينها بسيار است كه در حالات و معجزات ايشان عليهم السّلام ذكر گرديده است.
- و من المؤيّدات و المقرّبات للمطلب أيضا، ما ظهر في بعض الأراضي من تأثير أيديهم عليهم السّلام بحيث صار ذهبا أو فضّة، و في بعض المياه بحيث انقلب ياقوتا و زبرجدا، و أمثال ذلك كثيرة مذكورة في حالاتهم و معجزاتهم،
- و در خبر است كه به سبب قدمهاى ماديانى كه جبرئيل عليه السّلام روز غرق شدن فرعون بر آن سوار بود زمين لرزيد، لذا سامرى گفت: بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها ؛ من چيزى از اثر قدم رسول حق (جبرئيل) را ديدم كه قوم نديدند آن را برگرفته و در گوساله ريختم ... و قد ورد اهتزاز الأرض بسبب أقدام الرمكة الّتي ركبها جبرئيل عليه السّلام يوم غرق فرعون، و لذلك قال السامري: بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها الآية.
- و آنچه ياد كرديم براى اهل فهم بسنده است، و خداى تعالى توفيق دهنده و هدايتكننده مىباشد. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 384- و فيما ذكرناه كفاية لأهل الدراية، و اللّه تعالى وليّ التوفيق و الهداية.
- مبحث دوم: در بيان چگونگى تعظيم آن مواقف و مشاهد- المقام الثاني: في بيان كيفيّة تعظيم تلك المواقف، و المشاهد،
- و اشاره به آنچه تعظيم كردن به آن حاصل مىگردد، در اينجا مىگوييم: ضابطه آن است كه هر آنچه تعظيم آن مواقف و مشاهد بر آن صدق كند، و تحت عنوان تجليل و توقير و گراميداشت صاحبان آنها داخل گردد، از نظر شرع محبوب و راجح است، به دلايلى كه در مبحث اول ذكر و بيان كرديم، خواه بدانيم كه آن امر به حسب شرع تعظيم است يا در نظر عرف. و الإشارة إلى ما يحصل التعظيم به، فنقول: الضابطة في ذلك، أنّ ما صدق عليه تعظيم تلك المواقف و المشاهد و دخل تحت عنوان التجليل و التوقير و التكريم لصاحبها، كان راجحا محبوبا شرعا، بالأدلّة الّتي ذكرناها و بيّنّاها في المقام الأوّل، سواء علمنا كون ذلك الأمر مصداقا للتعظيم بحسب الشرع أم العرف.
- گونه اوّل: مانند نماز و ذكر و دعا، كه از آيات و رواياتى كه بر استحباب نماز تحيّت، و ذكر در مساجد دلالت دارند مىفهميم كه تعظيم مسجد به اينها و امثال اينها حاصل مىگردد، پس بر استحباب اين امور دلالت مىكند آيه: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ. فالأوّل: كالصلاة و الذكر و الدعاء، فإنّ الآيات و الأخبار الدالّة على استحباب صلاة التحيّة، و الذكر في المساجد يفهم منها حصول تعظيم المسجد بها و بأمثالها فتدلّ على استحبابها فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ.
- گونه دوم: مانند زينت كردن و بوسيدن و پاى برهنه در آنها داخل شدن و امثال اينها ... و به آنچه ياد كرديم ظاهر شد كه هرگاه كسى يكى از اين امور كه عنوان تعظيم آن مشاهد و مواقف بر آنها صدق مىكند را نذر نمايد؛ نذرش صحيح است، به جهت ثبوت رجحان آنها به آنچه بيان داشتيم، و مخالفت با آن حرام، و اگر برخلاف نذرش عمل كرد كفّاره بر او واجب مىشود، و الثاني: كتزيينها و تقبيلها، و الدخول فيها حافيا و نحوها، و ظهر بما ذكرنا أنّه لو نذر شخص واحدا ممّا يصدق عليه تعظيم تلك المشاهد و المواقف، صحّ نذره، لثبوت رجحانه بما بيّنّاه لك، و حرم مخالفته، و وجب عليه الكفّارة إن تخلّف عنه،
- پس جاى تأمل در اين نيست كه نذر چراغ روشن كردن در مواقف امامان عليهم السّلام و در مجالسى كه منتسب به ايشان است، و بر منابرى كه مناقب و مصايب ايشان بر آنها ياد مىشود، چنين نذرى منعقد مىگردد، برخلاف تصور بعضى از اهل وسواس يا قصور از درجات تحصيل و خداى تعالى حق را مىگويد و او است كه به راه راست هدايت مىكند. فلا مجال للتأمّل في انعقاد نذر الإسراج في مواقفهم، و المجالس المنتسبة إليهم و عند المنابر الّتي يذكر عليها مناقبهم و مصائبهم، و نحو ذلك، كما صدر عن بعض الموسوسين أو القاصرين عن درجات التحصيل و اللّه تعالى يقول الحقّ، و هو يهدي السبيل، إذا عرفت ذلك،
- اكنون كه اين مطلب را دانستى بعضى از اقسام تعظيم و تجليل را براى تذكّر خودم و برادران ايمانىام ياد مىآورم: فلنذكر بعض أفراد التعظيم و التجليل، تذكرة لنفسي و لإخواني المؤمنين:
- از جمله؛ معمور كردن و بنا نمودن و زينت دادن و بوسيدن و فرش گستردن و چراغ افروختن در آنها، و ملتزم شدن به رفتوآمد در آنها در اوقات مخصوص، و پاى برهنه، و پاكيزه و خوشبو داخل شدن، و پاى راست را هنگام ورود پيش گذاردن با حالت وقار و آرامش، و مشغول شدن به ذكر خداى تعالى و قرائت قرآن و دعا و صلوات و سلام كردن بر امام عصر و بر پدرانش عليهم السّلام، فمنها: عمارتها و البناء عليها، و تزيينها و تقبيلها، و بسط الفرش و الإسراج فيها، و تعاهدها، و الإختلاف إليها، و الدخول فيها حافيا متطهّرا متطيّبا، مقدّما للرجل اليمنى بسكينة و وقار، و الإشتغال بذكر اللّه تعالى و قراءة القرآن و الدعاء و الصلاة فيها، و السلام عليه و على آبائه
- و بر مواقف آن حضرت، و پرهيز از نجس كردن آن اماكن، و تطهير آنها در صورت نجس شدن، و جاروب كردن آنها، و اينكه با حال جنابت در آنها داخل نشود، و شىء نجس و متنجّسى در آنها داخل نكند، و آب دهان و بينى در آنجاها نيفكند، و به امور دنيا درآنها مشغول نگردد و درباره آنها هم سخن نگويد، و زنان در حال حيض و نفاس در آنها داخل نشوند، و كشف عورت در آنها نكنند، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 385و على مواقفه، و الإحتراز عن تنجيسها، و تطهيرها لو تنجّست، و كنسها، و أن لا يدخلها جنبا، و لا يدخل فيها نجسا و لا متنجّسا، و لا يبصق، و لا يتنخّع فيها، و لا يشتغل بامور الدنيا، و لا يتكلّم بها، و لا تدخلها المرأة حائضا و لا نفساء، و أن لا يكشف فيه العورة،
- و هرگاه بوى پياز يا سير يا مانند آن در دهانش بود داخل آنها نگردد، و شعر در آنها نخواند، و از كارهاى حرام و مكروه در آنها بپرهيزد، و از مزاح و خنده و بيهودگى و جدال و بحث و بلند كردن صدا و مانند اينها در آن اماكن مقدّسه اجتناب نمايد، و لا يدخلها إذا كان في فيه رائحة بصل أو ثوم و نحوهما، و لا ينشد فيها الشعر، و أن يجتنب فيها المحرّمات و المكروهات، و يجتنب المزاح و الضحك و العبث و الجدال و المراء و رفع الصوت و نحوها، ممّا ينافي التعظيم و التوقير.
- و خلاصه از هرچه با تعظيم و توقير منافات دارد دورى گزيند. اينها امورى است كه در نظر آمد كه تعظيم آن مواقف و مشاهد به آنها حاصل مىگردد، برحسب تأمل و دقت در امورى عرفى، و آدابى كه در تعظيم مساجد و غير آنها وارد شده، و به سبب اينكه تعظيم و تكريم است آن امور وارد گرديدهاند، چنانكه توجّه داديم، و شايد كه با تأمل و تتبّع بيش از اين امور را نيز به دست آوريد. هذا ما حضرني من الامور الّتي يحصل بها تعظيم تلك المواقف و المشاهد بحسب التأمّل و التدبّر في الامور العرفيّة، و الآداب الواردة لتعظيم المساجد و غيرها، و لأنّها إنّما وردت بسبب كونها تعظيما و تكريما كما نبّهنا عليه، و لعلّك بالتأمّل و التتبّع تطّلع على أزيد ممّا ذكرناه
- در اينجا چند مسأله مطرح مىشود: و أشرنا إليه، و هاهنا فروع:
- اوّل: نظر به روايت ابو بصير كه سابقا آورديم، ظاهرا دخول و درنگ كردن در مواقف و مشاهد امامان عليهم السّلام با حال جنابت كراهت دارد، و بعضى از فقها قائل به حرمت شدهاند، از جهت تمسك به رواياتى كه بر مطلب موردنظرشان دلالت ندارد، و از جهت ملحق نمودن آنها به مساجد و اين قياس است كه آن را نمىپذيريم، و به خاطر تعظيم آنها كه تفصيل دارد و در مسأله آينده آن را بيان مىكنيم. الأوّل: الظاهر نظرا إلى رواية أبي بصير السابقة كراهة الدخول و المكث في مواقفهم و مشاهدهم جنبا، و ذهب بعض الفقهاء إلى الحرمة، تمسّكا بروايات لا دلالة لها على مطلوبهم، و إلحاقا بالمساجد، و هو قياس لا نقول به، و تعظيما لها و فيه تفصيل سنذكره في الفرع الآتي.
- دوم: هرگاه فعلى كه با تعظيم كردن آن مشاهد منافات دارد انجام دهد، چنانچه خود آن فعل به تنهايى طورى باشد كه هتك حرمت با انجام آن حاصل مىگردد، مانند داخل كردن عين نجس در آنها، بدون شبهه حرام است، اما اگر چنين نبود، پس اگر آن كار را به قصد هتك حرمت و اهانت انجام دهد باز حرام است، و چنانچه قصدش اين نباشد حرام نيست. الثاني: لو فعل ما ينافي التعظيم، فإن كان الفعل بمجرّده ممّا يحصل به الهتك كإدخال العذرة مثلا فيها، كان حراما بلا شبهة، و أمّا إن لم يكن كذلك فإن فعله بقصد التهتّك و الإهانة كان حراما أيضا، و إلّا فلا.
- سوم: هرگاه ببيند كسى در آنها عملى منافى تعظيم است انجام مىدهد، چنانچه از گونه اوّل يا دوم باشد بر او واجب است كه او را نهى كند، و از آن كار بازدارد، و اگر از گونه سوم باشد مستحب است او را نهى نمايد. الثالث: لو رأى من يفعل فيها ما ينافي التعظيم، فإن كان من القسم الأوّل أو الثاني وجب نهيه وردعه، و إن كان من القسم الثالث استحبّ نهيه.
- چهارم: هركس در آن مواقف جايى براى خود بگيرد تا از منافعى كه آن مواقف و مشاهد در بردارند برخوردار شود، نسبت به آن موضع از ديگران سزاوارتر خواهد بود، و تمام روز يا شب براى او حق اولويّت ثابت است در صورتى كه از آنجا اعراض نكند، خواه خروج او براى انجام حاجتى باشد يا نه، و خواه چيزى از خود در آنجا باقى بگذارد يا نه، و خواه رفتنش طول بكشد يا نه. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 386 الرابع: من سبق إلى مكان من تلك المواقف لاستيفاء المنفعة المقصودة المعدّة لها تلك المواقف و المشاهد كان أولى من غيره، و ثبت له حقّ الأولويّة طول يومه أو ليلته ما لم يعرض عنه، سواء ارتحل عنه لحاجة أم لا و سواء بقي له رحل في ذلك الموضع أم لا، و سواء طال غيبته عنه أم لا. مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 373-
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ