«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليهما السّلام ،ج2- ص ص: 459
- و چندين روايت كه در كتاب لئالى ياد گرديده بر آن دلالت مىكند، از جمله: از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله آمده كه [به خداوند متعال] عرضه داشت: پروردگارا، اوّل عبادت چيست؟ خداوند فرمود: «خاموشى و روزه». و يشهد لذلك عدّة روايات مذكورة في اللئالي:1688- منها: عن النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم أنّه قال: يا ربّ، ما أوّل العبادة؟قال: الصمت و الصوم.
- و در خبر ديگرى آمده: «چهار چيز است كه جز مؤمن به آن دست نمىيابد: خاموشى؛ و آن اوّل عبادت است ...» و [خداوند فرموده]: «اى احمد صلّى اللّه عليه و اله، هيچ عبادتى نزد من محبوبتر از خاموشى و روزه نيست». 1689- و في خبر آخر: أربعة لا يصيبهنّ إلّا مؤمن: الصمت، و هو أوّل العبادة، الخبر.1690- و قال: يا أحمد! ليس شيء من العبادة أحبّ إليّ من الصمت و الصوم.
- و فرموده: «نشانههاى فقه [و فهم درست] علم و حلم و خاموشى است، همانا خاموشى يكى از درهاى حكمت است، پس زبانت را جز از خير نگاهدار كه تو را به بهشت مىكشاند». 1691- و قال: علامات الفقه: العلم و الحلم و الصمت، إنّ الصمت باب من أبواب الحكمة فاصمت لسانك إلّا من خير يجرّك إلى الجنّة.
- و به حضرت عيسى عليه السّلام عرض شد: ما را به كارى راهنمايى كن كه به وسيله آن به بهشت داخل شويم؟ و قيل 1692- و قيل لعيسى عليه السّلام: دلّنا على عمل ندخل به الجنّة!
- فرمود: «ابدا سخن نگوييد». فقال عليه السّلام: لا تنطقوا أبدا. فقال عليه السّلام: لا تنطقوا أبدا.
- و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله فرمود: «مدارا و ميانهروى و خاموشى يك بخش از بيست و شش بخش پيغمبرى است». 1693- و قال النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم: الرفق و الإقتصاد و الصمت جزء من ستّة و عشرين جزء من النبوّة.
- و به ابوذر فرمود: آيا كارى به تو نياموزم كه در ترازو [ى قيامت] سنگين و بر زبان سبك باشد؟ عرضه داشت: چرا يا رسول اللّه، پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: خاموشى و حسن خلق، و واگذاردن آنچه به تو مربوط نمىباشد-1694- و قال لأبي ذرّ: ألا اعلّمك عملا ثقيلا في الميزان خفيفا على اللسان؟ قال: بلى، يا رسول اللّه، قال صلى اللّه عليه و اله و سلم: الصمت، و حسن الخلق، و ترك ما لا يعنيك.
- و حضرت عيسى عليه السّلام فرمود: «عبادت ده جزء است، نه جزء آن در خاموشى است، و يك جزء در فرار كردن از مردم مىباشد». 1695- و قال عيسى عليه السّلام: العبادة عشرة أجزاء: تسعة منها في الصمت،1695- و قال عيسى عليه السّلام: العبادة عشرة أجزاء: تسعة منها في الصمت، و جزء واحد في الفرار من الناس.
- و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله فرموده: «هركس زبانش را نگهدارد خداوند زشتىهايش را بپوشاند .1696- و قال النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم: من كفّ لسانه ستر اللّه عوراته.
- ». و در روايت آمده اينكه: «جوانى از اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله در غزوه احد در حالى كشته شد كه بر اثر گرسنگى شديد سنگى بر شكم بسته بود، پس مادرش كنار بدنش حاضر شد، خاكها را از صورتش پاك مىكرد و مىگفت: پسرم بهشت تو را خوش باد، پس رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله به او فرمود: از كجا مىدانى كه بهشت برايش خوش است، شايد به چيزى كه فايده نداشته سخن گفته باشد». 1697- و في الرواية: إنّ شابّا من أصحاب الرسول صلى اللّه عليه و اله و سلم في غزوة احد قتل في حالة شدّ حجرا على بطنه من شدّة الجوع، فجاءت امّه على نعشه ترفع التراب عن وجهه، و تقول: طيّبا لك الجنّة يا ولدي، فقال لها رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم: من أين تعلمين أنّ الجنّة له طيّبة، لعلّه تكلّم بما لا فائدة فيه.
- و در حديث قدسى آمده است: «اى فرزند آدم، چنانچه قساوتى در دل، و محروميّتى در روزى، و بيمارىاى در بدنت يافتى، پس بدانكه تو به چيزى سخن گفتهاى كه به تو مربوط نبوده است». 1698- و روي في القدسيّات: يا بن آدم، إذا وجدت قساوة في قلبك و حرمانا في رزقك، و سقما في بدنك، فاعلم أنّك تكلّمت بما لا يعنيك.
- و نقل شده كه خواجه ربيع مدّت بيست سال راجع به امور دنيا سخن نگفت و بيهودگى نكرد، تا اينكه مولايمان حضرت حسين به على عليهما السّلام شهيد شد، پس جماعت گفتند: او امروز سخن خواهد گفت، آنگاه به سراغش رفتند و شهادت آن حضرت را به او خبر دادند، وى گفت-- و نقل أنّ الخواجة ربيع لم يتكلّم للدنيا، و لا عبث عشرين سنة، حتّى قتل مولانا الحسين بن عليّ عليهما السّلام، فقال جماعة: هو يتكلّم اليوم، فذهبوا إليه، و أخبروه بقتله، فقال:
- خداوند پاداش ما و شما را به كشته شدن حسين عليه السّلام بزرگ گرداند، و به آسمان نگريست و گريه كرد و گفت: خدايا اى آفريننده آسمانها و زمين داناى غيب و آشكار، تو بين بندگانت در آنچه اختلاف كنند حكم مىفرمايى، پس از آن به عبادتگاه خود رفت، و جز سخن حق بر زبان نراند تا اينكه وفات يافت. عظّم اللّه اجورنا و اجوركم بقتل الحسين عليه السّلام، و نظر إلى السماء و بكى، و قال: اللّهمّ فاطر السماوات و الأرض، عالم الغيب و الشهادة، أنت تحكم بين عبادك فيما كانوا فيه يختلفون، ثمّ رجع إلى معبده، و لم يتكلّم إلّا بالحقّ حتّى مات.
- در كتاب تحف العقول در سفارشهاى امام صادق عليه السّلام به عبد اللّه بن جندب آمده كه فرمود: «بر تو باد خاموشى كه چه جاهل باشى و چه عالم، بردبار محسوب مىشوى، زيرا كه خاموشى نزد علما براى تو زينت است و نزد جاهلان پوشش».1699- و في تحف العقول- في وصايا الصادق عليه السّلام لعبد اللّه بن جندب-:و عليك بالصمت تعدّ حليما، جاهلا كنت أو عالما، فإنّ الصمت زين لك عند العلماء و ستر لك عند الجهّال.
- مىگويم: و يكى از شعرا چه خوب سروده: خاموشى زينت است و سكوت مايه سلامتى است، پس چنانچه زبان گشودى پر گوى مباش، يك بار هم نشد كه بر ساكت ماندنت پشيمان گردى، و همانا بارها بر سخن گفتن پشيمان شدهاى- أقول: و قد أجاد بعض الشعراء فقال: الصّمت زين و السكوت سلامة ….. فإذا نطقت فلا تكن مكثارا …..ما إن ندمت على سكوتك مرّة ….. و لقد ندمت على الكلام مرارا…..
- و نيز در كتاب تحف العقول از امام صادق عليه السّلام، در سفارش به ابو جعفر محمد بن النعمان چنين آمده كه فرمود: «همانا كسانى كه پيش از شما بودند خاموشى را مىآموختند و شما گفتن مىآموزيد، هركدام از آنها چنانچه مىخواست تعبّد كند ده سال پيش از آن خاموشى را مىآموخت، پس اگر به خوبى از عهده برمىآمد و بر آن صبر مىكرد تعبّد مىنمود، وگرنه مىگفت: من نسبت به آنچه مىخواهم شايستگى ندارم ...» «1». . 1700- و في تحف العقول أيضا: عن الصادق عليه السّلام- في وصيّته لأبي جعفرمحمّد بن النعمان- قال: إنّ من كان قبلكم كانوا يتعلّمون الصمت، و أنتم تتعلّمون الكلام،كان أحدهم إذا أراد التعبّد يتعلّم الصمت قبل ذلك بعشر سنين، فإن كان يحسنه و يصبر عليه تعبّد، و إلّا قال: ما أنا لما أروم بأهل، إلى آخر الحديث.
- و اخبارى كه از امامان معصوم عليهم السّلام و كلمات حكماى نيكوكار در اين زمينه روايت گرديده بسيار است. جامعترين آنها روايتى است كه شيخ كلينى رحمه اللّه در اصول كافى به سند خود از امام صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: «لقمان به پسرش گفت: پسرجان چنانچه پندارى سخن گفتن از نقره است به راستى كه سكوت از طلا است» «2». و الأخبار المرويّة عن الأئمّة الأطهار عليهم السّلام ، و كلمات الحكماء الأبرار في هذا المضمار كثيرة.1701- و يجمعها ما رواه الكلينيّ (ره) في اصول الكافي: بإسناده عن الصادق عليه السّلام، قال: قال لقمان لابنه:يا بنيّ إن كنت زعمت أنّ الكلام من فضّة، فإنّ السكوت من ذهب.
- مىگويم: اين حديث دلالت دارد بر اينكه سكوت به خودىخود از سخن گفتن به خودى خود بهتر است، يعنى چنانچه طبيعت سكوت را با صرفنظر از جهاتى كه بر آن عارض مىشود در نظر آوريم، و طبيعت سخن گفتن را با قطع نظر از جهاتى كه بر آن عارض مىگردد فرض بگيريم؛ سكوت بهتر و نيكوتر است، و جهتش نزد اهلش ظاهر است، زيرا كه راحتى بدن و دل در آن است، و حفظ كردن عمر از مصرف شدن در آنچه ربطى به او ندارد مىباشد، أقول: هذا الحديث يدلّ على أنّ السكوت من حيث هو خير من الكلام من حيث هو، يعني إذا لوحظ السكوت لو خلّي و طبعه، مع قطع النظر عن الجهات الطارئة و لوحظ الكلام لو خلّي و طبعه، مع قطع النظر عن الجهات العارضة، فالسكوت أفضل و أحسن، و وجهه ظاهر عند أهله،
- لأنّ فيه راحة البدن و القلب، و صيانة للعمر عن صرفه فيما لا يعني.
- فوايد ديگرى نيز دارد كه براى كسى كه تدبّر كند روشن مىشود و بنابراين قضيهاى طبيعى است، و بين اين معنى و بين آنچه دلالت دارد بر رجحان سخن گفتن در موارد خاص، و وجوب آن در موارد مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 457- و فيه فوائد اخر أيضا تظهر للمتدبّر، فالقضيّة قضيّة طبيعيّة، و لا معارضة بينها و بين ما دلّ على رجحان الكلام في مقام، و وجوبه في مقام،
- ديگر، تعارضى نيست، همچنانكه گاهى سكوت واجب؛ و گاهى حرام؛ و گاهى مكروه است، ولى- نظر به اخبارى كه بر استحباب آن به خودىخود دلالت دارد- مباح نمىشود، و اختلاف حكم سكوت و سخن گفتن در هر جايى كه به سبب جهتى است كه بر هريك از آنها عرض مىگردد، و حكم ذاتى طبيعى آن را تغيير مىدهد. كما أنّ السكوت قد يكون واجبا، و قد يكون حراما، و قد يكون مكروها، و لكن لا يكون مباحا بالنظر إلى الأخبار الدالّة على استحبابه من حيث هو و اختلاف حكم السكوت و الكلام في كلّ مقام إنّما هو بسبب جهة طارئة عرضت لكلّ واحد منهما، فأوجبت تبدّل حكمه الذاتيّ الطبيعي.
- و شگفت از علّامه مجلسى است كه پس از ذكر حديث ياد شده در كتاب مرآة العقول چنين گفته است: «دلالت مىكند بر اينكه سكوت از سخن گفتن بهتر است، و گويا اين بنابر غالب موارد است وگرنه ظاهر است كه سخن گفتن در بسيارى از موارد از سكوت بهتر است، و العجب من العلّامة المجلسيّ حيث قال في مرآة العقول بعد ذكر الحديث المنقول: يدلّ على أنّ السكوت أفضل من الكلام، و كأنّه مبنيّ على الغالب،
- بلكه سخن گفتن هنگام اظهار اصول و فروع دين و امر به معروف و نهى از منكر واجب است، و سكوت حرام. و در مواعظ و نصايح و ارشاد مردم به مصالحشان و ترويج علوم دينى، و وساطت كردن براى مؤمنين، و برآوردن حوائج آنها، و امثال اين امور سخن گفتن مستحب است، و إلّا فظاهر أنّ الكلام خير من السكوت في كثير من الموارد، بل يجب الكلام و يحرم السكوت عند إظهار اصول الدين و فروعه، و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، و يستحبّ في المواعظ و النصائح، و إرشاد الناس إلى مصالحهم، و ترويج العلوم الدينيّة، و الشفاعة للمؤمنين، و قضاء حوائجهم، و أمثال ذلك،
- پس آن اخبار به غير اين موارد اختصاص دارد، و يا به احوال عموم خلق مربوط مىشود، زيرا كه غالب سخنانشان در چيزهايى است كه سودى به حالشان ندارد، و يا اينكه در آن احاديث به امور مباح اكتفا شده است» فتلك الأخبار مخصوصة بغير تلك الموارد، أو بأحوال عامّة الخلق، فإنّ غالب كلامهم إنّما هو فيما لا يعنيهم، أو هو مقصور على المباحات، إلى آخر كلامه.
- مىگويم: پس از تأمّل در آنچه بيان داشتيم خواهيد دانست كه نيازى به اين توجيهات نيست، و داعى ندارد كه كلام فوق را از ظاهرش بازگردانيم، و برايتان واضح مىشود كه اشكالات گفتههاى او- كه خداوند مقامش را برتر سازد- چه مىباشد، و گويا به خاطر كارهاى زيادش حقّ نظر كردن و دقّت نمودن در حديث را كاملا ادا نكرده است. أقول: و أنت بعد التأمّل فيما بيّنّاه تعرف أنّه لا حاجة إلى هذه التوجيهات و لا داعي إلى صرف الكلام عن ظاهره، و يتّضح لك ما في كلامه زيد في علوّ مقامه كأنّه لكثرة أشغاله لم يعط النطر في حديث حقّه بكماله.
- توجّه و توجيه: دانستى كه مقتضاى اخبارى كه از امامان عليهم السّلام روايت آمده و به حكم عقل خالص از اوهام تأييد گرديده آن است كه سكوت به خودىخود از سخن گفتن برتر است، ولى گاهى مورد انطباق آن عارض مىشود، به سبب اينكه امرى بر آن وارد يا نهى به آن متوجّه مىگردد، إيقاظ و إرشاد: قد عرفت أنّ مقتضى الأخبار المرويّة عن البررة الكرام، المؤيّدة بحكم العقل السالم عن شوائب الأوهام، رجحان السكوت من حيث هو على الكلام، و لكنّه قد يكون معروضا لسائر الأحكام، بسبب ورود الأمر به، أو النهي عنه من الشارع،
- و سخن گفتن نيز همين حكم را دارد به حسب توجه يافتن امر يا نهى نسبت به آن در هر مورد. و كذا الكلام في حكم الكلام، بحسب توجّه الأمر به، أو النهي عنه في كلّ مقام،
- و اين مطلب بر علما پوشيده نيست، و منظور ما در اينجا بيان مسئلهاى است كه بسيار مورد ابتلاى مردم واقع مىشود . و هذا غير خفيّ على العلماء الكرام، و إنّما الغرض هنا بيان مسألة يكثر بها ابتلاء الأنام،
- و نديدهام كه كسى آن را به خوبى متعرض شده و كاملا تحقيق كرده باشد، و آن هنگام شنيدن قرائت قرآن سكوت كردن و گوش دادن واجب است يا نه؟ و لم أر من تعرّض لها و حقّقها بما هو الحقّ الحقيق في هذا المقام، و هي أنّه هل يجب الإستماع و السكوت عند سماع قراءة القرآن أم لا؟ مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 458
- مىگوييم در اين مسأله سه مبحث هست: فنقول: إنّ في هذه المسألة مباحث ثلاثة:
- اوّل: در حكم مسأله در نماز جماعت: الأوّل: في حكم المسألة في صلاة الجماعة.
- دوم: در حكم آن، هنگامى كه امام جمعه مشغول خطبه نماز جمعه است. الثاني: في حكمها حال اشتغال الإمام بخطبة صلاة الجمعة.
- سوم: در حكم آن، هنگام شنيدن قرائت قرآن در ساير اوقات و احوال. الثالث: في حكمها عند سماع قراءة القرآن في سائر الأوقات و الحالات.
- مبحث اوّل: گفته شده: بر مأمومى كه به امام جماعت جامع الشرايطى اقتدا كرده در نمازهايى كه بايد بلند خوانده شوند هرگاه قرائت او به گوشش مىرسد، واجب است قرائت او را گوش دهد و خاموش بماند. و بعضى آن را مستحب دانستهاند، و آنچه در روايات آمده؛ نهى از قرائت در آن حالت است. و امّا اينكه ساكت ماندن حتّى از تسبيح و ذكر گفتن هم واجب باشد، دليلى بر آن نيافتم، بلكه دليل برخلاف آن در اخبار موجود است، و تفصيل سخن را در فقه تحقيق كردهايم. أمّا الأوّل: فقيل: يجب على المأموم المقتدي بالإمام المرضيّ في الصلاة الجهريّة الإستماع و الإنصات لقراءته، إذا سمع قراءته، و قيل: بالإستحباب، و الّذي جاءت به الروايات هو النهي عن القراءة في تلك الحالة. و أمّا وجوب السكوت حتّى عن التسبيح و الذكر، فلم أعثر له على دليل بل الدليل على خلافه في الأخبار موجود، و تفصيل القول حقّقناه في الفقه.
- مبحث دوم: گفته مىشود: بر حاضرين در محل برپايى نماز جمعه واجب است خاموش بمانند و گوش فرادهند، و به قولى: بر نمازگزاران واجب است، و به قولى: بر آن تعداد كسانى كه نماز جمعه به آنها منعقد مىگردد، و أمّا الثاني: فقيل: بوجوب الصمت و الإستماع على الحاضرين، و قيل على المؤتمّين، و قيل: على العدد الّذين تنعقد بهم الجمعة،
- و به قولى: بر كسانى از مأمومين كه صداى خطبه به گوششان مىرسد استماع و سكوت واجب است، و بعضى هم مستحبّ دانستهاند و كسانى كه آن را واجب شمردهاند، اختلاف دارند و قيل: على السامعين من المؤتمّين، و قيل بالاستحباب.ثمّ الموجبون اختلفوا،
- و بعضى قائلند: واجب است هر دو خطبه را از اوّل خطبه تا به آخر گوش دهند. و بعضى گويند: خاموش ماندن و گوش دادن به حد اقل واجب از دو خطبه واجب است، و بعضى خاموش ماندن و گوش دادن به مواعظ دو خطبه را واجب شمردهاند، و قول به استحباب و پيش گرفتن راه احتياط روشن و راست است، و تفصيل سخن در اينجا از مقصود ما خارج است. فقال بعضهم: يجب الإنصات و الإستماع للخطبتين من حين شروع الخطيب إلى فراغه منهما، و قال بعضهم: يجب الإنصات و الإستماع لأقلّ الواجب من الخطبتين، و بعضهم: يجب الإستماع و الإنصات لمواعظ الخطبتين، و القول بالاستحباب، و طريق الإحتياط واضح سويّ، و تفصيل الكلام خارج عن المرام في هذا المقام.
- مبحث سوم: يعنى وجوب يا استحباب خاموش ماندن هنگام به گوش رسيدن قرائت قرآن در مطلق اوقات و احوال، كه مقصود اصلى ما- در اينجا- ياد كردن همين مبحث است زيرا كه در كتب علماى اعلام حقّ آن كاملا ادا نشده است: از بسيارى از فقهاى عامّه قول به وجوب خاموش ماندن و گوش دادن هنگام شنيدن قرآن بهطور مطلق حكايت شده، و أمّا الثالث: أعني وجوب الإنصات أو استحبابه عند سماع قراءة الآيات في مطلق الأوقات و الحالات، و هو المقصود بالذكر في هذا المقام، لكونه غير مشروح كما هو حقّه في كتب علمائنا الأعلام، فالمحكيّ عن كثير من فقهاء العامّة القول بوجوب الإنصات، و الإستماع عند سماع القرآن مطلقا،
- ولى علماى اماميّه قدّس سرّه به نفى وجوب و اثبات استحباب قائل شدهاند، و عدهاى از آنان بر اين مطلب حكايت اجماع كردهاند، و همين قول حق است. و ذهب الإماميّة إلى نفي الوجوب و إثبات الإستحباب. و حكي في كلام جمع منهم الإجماع على ذلك، و هو الحقّ، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 459
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ