شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع ص310 جلسه پنجم لیله سه شنبه 27 رجب 1345 اشاره

کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی

سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/

صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad

بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏

«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ

کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی

شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع ص310

  1. جلسه پنجم لیله سه شنبه 27 رجب 1345
  2. اشاره
  3. (اول شب آقایان با جماعت بیشتر تشریف آوردند بعد از تعارفات مرسومه) (و صرف چای جناب حافظ افتتاح کلام نمودند).
  4. حافظ- امروز مدتی در اطراف بیانات دیشب شما فکر می نمودم بالاخره باین نتیجه رسیدم که شما ما شاء اللّه بسیار طلیق اللّسان هستید علاوه بر آنکه سحر بیان دارید می خواهید با حسن بیان و شاخ و برگهای زیاد برسانید که مراد پیغمبر بزرگوار از بیان مبارک در این حدیث منزلة اثبات خلافت بلافصل علی کرم اللّه وجهه بوده است و حال آنکه این حدیث جنبۀ خصوصی داشته و در سفر غزوه تبوک گفته شده و دلیلی بر عمومیت آن نمی باشد.
  5. کلمه منزلة افاده عموم می کند
  6. داعی- اگر این اشکال را یکی از آقایان اهل مجلس می نمودند تعجّبی نداشت ولی از مثل شما خیلی تعجّب است با اینکه اهل لسان و عالم به ادبیات عرب و مبانی اصولی هستید چرا چنین بیانی می نمائید و حال آنکه خود می دانید استثناء و مستثنی منه در کلمات متعارفۀ اهل لسان در هر مورد دلالت بر عموم دارد و در این حدیث شریف بالخصوص کلمۀ منزلة مضاف بسوی علم بالقطع و الیقین افاده عموم می کند بدلیل صحت استثناء از آنکه الاّ انّه لا نبیّ بعدی باشد که استثناء متّصل است.
  7. علاوه بر این می دانید که اصولیّین تصریح کرده اند بر اینکه اسم جنس مضاف افادۀ عموم می کند خصوصا زمانی که محلّی بالف و لام باشد پس لفظ منزلة که در کلام آن حضرت مضاف بسوی علم است مفید عموم می باشد.
  8. گرچه بعضی از علماء بر خلاف این عقیده رفته اند ولی علماء بزرگ و کمّلین از اکابر اصولیّین بر عقیدۀ ما هستند که مفرد مضاف بمعرفه بنا بر اصح برای عموم است و در این حکم فرق نیست بین آنکه معرفه علم باشد یا ضمیر و وجود استثناء شرط دلالت بر عموم نیست بلکه صحت استثناء کافی در عموم است. ص :310
  9. پس بنابراین انت منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی دلالت بر عموم می کند و جمله لا نبیّ بعدی حمل بر معنی است که الاّ النبوّة باشد و قاعدۀ حمل بر معنی از قواعد معروفه و معمول بها است و در کلمات فصحاء و بلغاء نظما و نثرا شایع است.
  10. حافظ- گمان می کنم اگر جنابعالی قدری دقیق شوید متوجه خواهید شد که انّه لا نبیّ بعدی جمله خبریه است و او را از منازل هارون مستثنی نمی توان کرد گذشته از اینها خروج از صراحت و حمل بر معنی و حذف کلمه نبوت چرا.
  11. داعی- بی لطفی نمودید که از در جدال وارد شدید و از شخص شریف شما انتظار جدال نمی رود اگر قدری تفکر در جملات اولیّه بنمائید جواب جمله خبریّه عرض شد.
  12. و اما اینکه فرمودید چرا حمل بر معنی نموده و بلفظ ظاهر اداء حقیقت ننمودند خودتان بهتر می دانید و عمدا سهو می کنید چه آنکه در نظر علماء علم بیان شایع است که جهت ایجاز در کلام و حسن بیان حذف کلمه می نمایند و در آیات و کلمات بلغاء و فصحاء شواهد بسیاری موجود است که شما خود داناتر بآنها هستید.
  13. علاوه ما وقتی احتیاج بتحقیق داریم که در اخبار کلمه نبوت نیامده باشد و حال آنکه مکرر آن حضرت با کلمه نبوت اثبات این مقام را از برای علی علیه السلام نمودند و گاهی جهة ایجاز در کلام و حسن بیان با حذف کلمه نبوت اظهار مرام نمودند.
  14. در بعضی اوقات با جمله انّه لا نبیّ بعدی و حذف کلمه نبوت و گاهی با بیان ظاهر کلمه الاّ النبوّة اثبات حقیقت نمودند.
  15. چنانچه علماء بزرگ خودتان هر دو را ضبط نمودند برای نمونه چند خبری را ذکر می نمایم تا حجّة تمام شود.
  16. محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 70 کفایت الطالب و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 6 ینابیع الموده. ص :311
  17. و ابن کثیر در تاریخ خود از عایشه بنت سعد از پدرش از رسول خدا و سبط ابن جوزی در ص 12 تذکره از مسند امام احمد و مسلم و غیر آن از ابی برده و امام احمد حنبل در مناقب و ابو عبد الرحمن احمد بن شعیب نسائی(که از ارباب صحاح سته است) در خصائص العلوی چهار حدیث باسناد خود از سعد بن ابی وقاص و عایشه از پدرش و خطیب خوارزمی در مناقب از جابر ابن عبد اللّه انصاری نقل نموده اند که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم بعلی علیه السلام فرمود أ ما ترضی ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ النبوّة (1).
  18. و میر سید علی همدانی در مودة ششم از مودة القربی حدیثی از انس ابن مالک نقل می کند(که شب گذشته تمام حدیث را عرض کردم) (2)در آخر آن حدیث می فرماید و لو کان بعدی نبیّا لکان علیّ نبیّا و لکن لا نبوّة بعدی.
  19. گمان می کنم برای نمونه کافی باشد که آقایان مغلطه نفرمایند و بدانند که مستثنی نبوت است نه عدم نبوت.
  20. و باین حدیث معتبر ثابت است همان قسمی که موسی کلیم اللّه علیه السّلام در غیبت چهل روزه امر امت را بخودشان وانگذارد و هارون را که افضل از همه بنی اسرائیل بود خلیفه و وصی خود قرار داد تا امر نبوت در فقدان او مختل نگردد.
  21. پیغمبر خاتم هم که شریعتش اکمل و دستوراتش اتم و قوانینش تا روز قیامت باقی و پایدار است بطریق اولی باید مردم جاهل را بخودشان وانگذارد و مردم نادان را حیران ننماید و شریعت را بدست جهال ندهد تا هر کس بمیل خود در او تصرفات نماید یکی برأی و قیاس عمل نماید دیگری تفریق شریعت و طریقت کند و فرصت بدست راه زنان افتاده یک ملّت حنیف و ساده ای را به هفتاد و سه قسمت تقسیم نمایند.
  22. فلذا در این حدیث شریف می فرماید علی از من بمنزله هارون است از موسی یعنی جمیع منازل هارونی را برای آن حضرت ثابت نموده که از جمله افضلیت آن حضرت بر تمام صحابه و امت و تعیین مقام وزارت و خلافت است یعنی همان قسمی که هارون را موسی در غیبت خود خلیفه قرار داد علی علیه السلام هم در غیبت من خلیفۀ من است. ص :312
21-
  1. 1) آیا راضی نیستی اینکه باشی از من بمنزله هارون از موسی مگر نبوت و پیغمبری را.
  2. 2) رجوع شود به ص 297 همین کتاب.
  3. حافظ- آنچه در عظمت این حدیث فرمودید بالاتر از آنست که تصور شود ولی گمان می کنم اگر قدری تفکر فرمائید تصدیق نمائید عمومیتی در این حدیث نیست چون فقط اختصاص بغزوه تبوک دارد که برای مدت معیّنی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم سیدنا علی کرم اللّه وجهه را خلیفه خود قرار داد.
  4. حدیث منزلة در دفعات متعدده غیر از تبوک وارد شده
  5. داعی- این فرمایش شما وقتی صحیح بود که این حدیث فقط در غزوۀ تبوک آمده بود در صورتی که جملات این حدیث در دفعات متعدده و مراکز مختلفه از لسان درر بار پیغمبر با عظمت شنیده شده.
  6. که از جمله در مواخات اول که در مکّه معظّمه بین مهاجر و انصار ایجاد برادری نمود و مرتبۀ دوم در مدینۀ منوره که علی علیه السلام را ببرادری برگزید فرمود انت منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی.
  7. حافظ- بیان عجیبی است که تاکنون آنچه دیده و شنیده ام حدیث منزلة در غزوۀ تبوک بوده که پیغمبر علی را جا گذارد و آن حضرت دلتنگ شد پیغمبر برای رفع دلتنگی آن جناب این کلمات را فرمود گمان می کنم شما در بیانات اشتباه فرمودید.
  8. داعی- خیر اشتباه ننمودم بلکه یقین دارم علاوه بر اتفاق علماء شیعه در بسیاری از کتب معتبرۀ علماء خودتان نقل گردیده از جمله مسعودی(مقبول القول فریقین) در ص 49 جلد دوم مروج الذهب و حلبی در ص 26 و 120 جلد دوم سیرة الحلبیه و امام ابو عبد الرحمن نسائی در ص 19 خصائص العلوی و سبط ابن جوزی در ص 13 و 14 تذکره و سلیمان بلخی حنفی در باب 9 و 17 ینابیع الموده از مسند امام احمد حنبل و عبد اللّه بن احمد در زوائد مسند و خوارزمی در مناقب این حدیث را نقل نموده اند حتّی در مواردی غیر از مواخات که اینک وقت مجلس اجازه نقل تمام آن موارد را نمی دهد. ص :313
  9. پس آقایان تصدیق فرمائید که این حدیث شریف جنبۀ خصوصی نداشته بلکه عمومیت او ثابت است که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم باین وسیله هرکجا مقتضی دیده خلافت علی را بعد از خود باین عبارت که علیّ منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی تثبیت نموده که یکی از آن موارد غزوۀ تبوک بوده.
  10. حافظ- چگونه ممکن است اصحاب رسول خدا این حدیث را با جنبۀ عمومی تلقّی نموده و علی را بعنوان خلافت شناخته مع ذلک بعد از آن حضرت مخالفت نموده و دیگری را بعنوان خلافت پذیرفته و با او بیعت نمودند.
  11. داعی- برای جواب شما مطالب و شواهد بسیار حاضر دارم ولی بهترین برهان که مناسب مقام است همانا قضیّه جناب هارون است که حضرت موسی کلیم اللّه بصراحت آیات
  12. خلیفه قرار دادن حضرت موسی برادر خود هارون را و فریب دادن سامری بنی اسرائیل را بگوساله پرستیدن
  13. قرآن مجید جناب هارون را خلیفه و جانشین خود قرار داد بنی اسرائیل را جمع نمود(که طبق بعض از اخبار هفتاد هزار نفر بودند)و به آنها تأکید نمود اطاعت امر هارون را که خلیفه و جانشین او می باشد آنگاه بکوه طور بمهمانی پروردگار رفت هنوز یک ماه تمام نشده بود که فتنه سامری برپا شد انقلاب و اختلاف کلمه در بنی اسرائیل ظاهر گردید سامری گوسالۀ طلا را جلوه داده بنی اسرائیل فوج فوج هارون خلیفۀ ثابت الخلافۀ حضرت موسی را گذارده اطراف سامری حقّه باز را گرفته طولی نکشید هفتاد هزار نفر از همان بنی اسرائیل پاک نژاد که از حضرت موسی شنیده بودند که فرمود هارون در غیاب من خلیفۀ من است اطاعت امر او را نموده مخالفتش ننمائید.باغوای سامری گوساله پرست شدند هرچند جناب هارون نالید و آنها را منع از آن عمل شنیع نمود گوش نداده بلکه در صدد قتلش بر آمدند چنانچه آیه 149 سوره 7(اعراف)صراحت دارد که جناب هارون ببرادرش حضرت موسی در موقع برگشتن درد دل نمود که انّ القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی ..ص :314
  14. یعنی آنها مرا خار و زبون داشتند(وقتی با قوم خصومت و ممانعت کردم)نزدیک بود مرا بقتل رسانند.
  15. شما را بخدا آقایان قدری از تعصّب خارج و انصاف دهید این عمل بنی اسرائیل و تمرّد از أوامر حضرت موسی و تنها گذاردن خلیفۀ منصوص او جناب هارون را و باغوای سامری بازیگر گوساله پرست شدن دلیل بر بطلان خلافت هارون و حقّانیت سامری و گوسالۀ ساختۀ او می باشد.
  16. آیا عملیّات جهّال و هواپرستان بنی اسرائیل را باید دلیل آن قرار داد که اگر خلافت هارون حق بود و مردم از حضرت موسی نصّی درباره او شنیده بودند هرگز او را تنها نمی گذاردند و بدنبال سامری و گوسالۀ او نمی رفتند.
  17. قطعا خودتان می دانید که مطلب بر خلاف اینست جناب هارون بحکم قرآن مجید خلیفۀ منصوص حضرت موسی بود بنی اسرائیل نصّ صریح را از لسان خود آن حضرت دربارۀ او شنیده بودند منتها بعد از غیبت حضرت موسی وقت بدست سامری بازیگر افتاد گوسالۀ طلا را ساخته عالما عامدا بنی اسرائیل را اغوا نمود آنها هم با علم باینکه جناب هارون خلیفه و جانشین حضرت موسی می باشد روی نفهمی یا مقاصد دیگر در پی سامری رفته و جناب هارون را تنها و متروک گذاردند؟!
  18. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید