کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی
سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی
- شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع ص374
- زیرا در جواب شما خواهند گفت تنها مصاحبت با نیکان دلیل فضیلت و برتری نمی باشد چه بسا بدان که مصاحبت با نیکان و چه بسیار کفّار که مصاحب با مسلمین بوده و هستند چنانچه این معنی در مسافرتها کاملا و بیشتر مشهود است.
شواهد و امثال
- مگر آقایان فراموش نموده اید آیه 39 سوره 12(یوسف) را که نقل قول حضرت یوسف را می نماید که یٰا صٰاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ (1)مفسّرین در ذیل این آیه شریفه نوشته اند روزی که یوسف را بزندان بردند طبّاخ و ساقی پادشاه را هم که هر دو کافر و قائل به أرباب أنواع بودند با او بزندان بردند پنج سال این سه نفر(مؤمن و کافر) با هم مصاحب بودند و یوسف در موقع تبلیغ آنها را مصاحب می خوانند چنانچه در این آیه خبر می دهد آیا این مصاحبت پیغمبر برای آن دو نفر کافر دلیل بر شرافت و فضیلت بوده یا در مدت مصاحبت تغییری در عقیدۀ آنها پیدا شده است بنابر آنچه صاحبان تفاسیر و تواریخ نوشته اند بعد از پنج سال مصاحبت عاقبت با همان حال از هم جدا شدند.
- و نیز مراجعه فرمائید بآیة 35 سوره 18(کهف)که می فرماید قٰالَ لَهُ صٰاحِبُهُ وَ هُوَ یُحٰاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوّٰاکَ رَجُلاً (2)عموم مفسرین نوشته اند دو برادر بودند یکی مؤمن بنام یهودا و دیگری کافر بنام براطوس (چنانکه امام فخر رازی هم که از اکابر علمای شما است در تفسیر کبیرش نقل می نماید)این دو با هم محاوراتی داشتند که اینک وقت اجازۀ نقل مشروحۀ مفصّله را نمی دهد غرض آنکه خداوند آن دو کافر و مؤمن را مصاحب هم خوانده آیا از مصاحبت برادر مؤمن-کافر را فایده و نصیبی رسیده است قطعا جواب منفی است. ص :378
- 1) ای دو رفیق زندان من(از شما می پرسم)آیا خدایان متفرق بی حقیقت(مانند بتان و فراعنه و غیره)بهتر و در نظام خلقت مؤثرترند یا خدای یکتای قاهر.
- 2) رفیق(با ایمان فقیر) در مقام گفتگو و اندرز ببرادر خود گفت بخدائی که نخست از خاک و بعد از نطفه تو را آفرید و آنگاه مردی کامل و آراسته خلقت ساخت کافر شدی.
- پس مصاحبت فقط-دلیل بر فضیلت و شرافت و برتری نمی باشد دلائل و امثال بر این معنی بسیار است که وقت بیش از این اجازه بیان نمی دهد.
- و امّا اینکه فرمودید چون رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم بابی بکر فرمود انّ اللّه معنا پس قطعا بمناسبت آنکه خدا با او بوده این خود دلیل شرافت و مثبت خلافت است.
- خوب است در این عقاید و گفتار خود تجدید نظر فرمائید تا مورد اعتراض قرار نگیرید که بگویند مگر خدای تعالی فقط با مؤمنین و اولیاء اللّه می باشد و با غیر مؤمن نمی باشد.
- آیا تصور می نمائید جائی باشد که خدا نباشد و کسی در عالم هست که خدا با او نباشد اگر مؤمن و کافری در مجلسی باشند عقل باور می کند که خدا با آن مؤمن باشد ولی با کافر نباشد مگر نه در آیۀ 8 سوره 58(مجادله)می فرماید أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ مٰا یَکُونُ مِنْ نَجْویٰ ثَلاٰثَةٍ إِلاّٰ هُوَ رٰابِعُهُمْ وَ لاٰ خَمْسَةٍ إِلاّٰ هُوَ سٰادِسُهُمْ وَ لاٰ أَدْنیٰ مِنْ ذٰلِکَ وَ لاٰ أَکْثَرَ إِلاّٰ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مٰا کٰانُوا (1).
- پس بحکم این آیه و سایر آیات و دلائل عقلیه و نقلیه خدای تعالی با همه کس هست با دوست و دشمن مسلمان و کافر مؤمن و منافق پس اگر دو نفر با هم باشند و یکی از آنها بگوید خدا با ما است دلیل بر فضیلت شخص خاصّی نخواهد بود.
- همان طوری که دو نفر خوب اگر با هم باشند خدا با آنها است دو نفر بد و یا دو خوب و بد هم اگر با هم باشند قطعا خدا با هر دو آنها است اگر سعید باشند یا شقی خوب باشند یا بد.
- شیخ- مراد از خدا با ما است یعنی چون ما محبوب خدا هستیم برای آنکه رو بخدا و برای خدا و حفظ دین خدا حرکت کردیم لطف خدا شامل حال ما است. ص :379
- 1) بطریق استفهام تقریری فرماید آیا ندیدی و ندانستی که آنچه در آسمانها و زمین است خدا بر آن آگاهست اگر چنانچه سه نفر با هم رازی گویند خدا چهارم آنها است و نه پنج کس جز آنکه او ششم آنها و نه کمتر از آن و نه بیشتر جز آنکه هرکجا باشند خدا با آنها است(چه آنکه خدا را احاطۀ کامل وجودی بر همه جزئیات عالم است).
ابراز حقیقت
- داعی- بازهم اگر این معنی در نظر گرفته شود مورد اعتراض است که گویند چنین خطا بی دلیل بر سعادت ابدیت نخواهد بود زیرا خداوند متعال باعمال اشخاص می نگرد چه بسا اشخاص که در زمانی اعمال نیک داشتند مشمول لطف و رحمت خداوندی بودند بعدا اعمال بدی از آنها سر زد و در وقت امتحان نتیجه معکوس دادند مبغوض پروردگار شدند و از لطف و مرحمت حق محروم و رانده و مردود و ملعون گردیدند.
- چنانچه ابلیس سالها در عبادت پروردگار خلوص نیّت داشت مشمول الطاف و مراحم الهی بود بمحض آنکه متمرّد شد و از أوامر حق سرپیچی نمود و تابع هوای نفس شد مردود حق و از رحمت بی حساب عمیم او بر کنار و بخطاب فاخرج منها فانّک رجیم و انّ علیک لعنتی الی یوم الدین آیۀ 34 سوره 15(حجر)عتاب حق باو شد که از صف ساجدان و ملائکه و بهشت خارج رو که تو راندۀ درگاه ما شدی و لعنت ما تا روز جزاء بر تو محقق و حتمی گردید. ص :380)ملعون ابدی گردید.
- به بخشید می دانید در مثل مناقشه نیست بلکه برای تقریب اذهان است.
- و اگر بعالم بشریّت بنگریم نظائر بسیار دارد از اشخاصی که مقرّب عند اللّه شدند ولی عند الامتحان مردود و مغضوب پروردگار قرار گرفتند برای نمونه بدو نفر اشاره می نمائیم که قرآن مجید هم برای بیداری مردمان و تنبیه غافلان امت بآنها اشاره فرموده.
- بلعم بن باعوراء که از جملۀ آنها بلعم بن باعوراء می باشد که در زمان حضرت موسی علیه السّلام آن قدر مقرّب عند اللّه شد که خداوند اسم اعظم باو عطا فرمود که در اثر یک دعا حضرت موسی را در وادی تیه سر گردان نمود ولی موقع امتحان حبّ جاه و ریاست طلبی او را وادار بمخالفت خدا و متابعت شیطان نمود جایگاه او جحیم و جهنم گردید که تمام مفسرین و مورخین شرح حال او را مفصّلا نگاشته اند حتّی امام فخر رازی هم در ص 463 جلد چهارم تفسیر خود از ابن عباس و ابن مسعود و مجاهد قصّۀ او را نقل نموده خداوند در آیه 174 سورۀ 7(اعراف)برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم خبر می دهد که: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا فَانْسَلَخَ مِنْهٰا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطٰانُ فَکٰانَ مِنَ الْغٰاوِینَ (1)
- برصیصای عابد
- دیگری برصیصای عابد بود که در اول امر بقدری در عبادت جدّیت نمود که مستجاب الدّعوة گردید عند الامتحان عاقبت بشرّ شد فریب شیطان را خورده با دختری زنا نمود تمام زحمات خود را بباد داده بچوبه دار آویخته کافر از دنیا رفت فلذا در آیه 16 سوره 59(حشر) بقصّۀ او اشاره می فرماید کَمَثَلِ الشَّیْطٰانِ إِذْ قٰالَ لِلْإِنْسٰانِ اکْفُرْ فَلَمّٰا کَفَرَ قٰالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخٰافُ اللّٰهَ رَبَّ الْعٰالَمِینَ فَکٰانَ عٰاقِبَتَهُمٰا أَنَّهُمٰا فِی النّٰارِ خٰالِدَیْنِ فِیهٰا وَ ذٰلِکَ جَزٰاءُ الظّٰالِمِینَ (2).
- پس اگر عمل نیکی از آدمی در زمانی صادر شد دلیل بر عاقبت بخیری او نمی باشد فلذا در دستور است که در دعا بگوئید اللّهم اجعل عواقب امورنا خیرا (3).
- علاوه بر اینها خود می دانید که در نزد علمای معانی و بیان محقق است که تأکید در کلام ذکر نمی شود مگر آنکه مخاطب در شک و تردید باشد و یا توهّم خلاف آن را کرده باشد و از تصریح آیۀ شریفه که کلام خود را با جمله اسمیّه و انّ مشدّده آورده فساد عقیدۀ طرف ظاهر می گردد که متزلزل و متوهم و در شک و تردید بوده.
- شیخ- انصاف دهید از مثل شمائی سزاوار نبود مثل ابلیس و بلعم باعوراء و برصیصا را در این مورد بیاورید.
- داعی- ببخشید مگر نشنیدید الان عرض کردم که در مثل مناقشه نیست در مباحثات علمی و مناظرات مذهبی امثال را برای تقریب اذهان و تثبیت مقاصد می آورند خدا شاهد است در ذکر شواهد و امثال هیچ گاه قصد اهانتی نداشته بلکه برای ثبوت نظر و عقیده خود شواهد و امثالی که در نظر می آید بزبان جاری می گردد.
25-
- 1) (ای پیغمبر)بخوان بر این مردم حکایت آن کس را(که بلعم بن با عوراء باشد)که ما آیات خود را باو عطا کردیم از آن آیات بعصیان سر پیچید چنانچه شیطان او را تعقیب کرد و از گمراهان عالم گردید.
- 2) این(منافقان)در مثل مانند شیطان اند که انسان را گفت(یعنی به برصیصای عابد)بخدا کافر شو پس از آنکه کافر شد آنگاه بدو گفت من از تو بیزارم زیرا که من از عقاب پروردگار می ترسم پس عاقبت شیطان و(برصیصای عابد)که بامر او کافر شد اینست که هر دو در آتش دوزخ مخلدند و آن دوزخ جزای ستمکاران است.
- 3) پروردگارا عواقب امور ما را نیک قرار بده. ص :381
- شیخ- دلیل در این آیه بر اثبات فضیلت قرینه ای در خود آیۀ کریمه است که می فرماید فَأَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ چون ضمیر سکینه بر أبی بکر رضی اللّه عنه خود دلیل واضح است بر شرافت و فضیلت او بر دیگران و دفع توهّم از امثال شما.
- داعی- اشتباه می فرمائید ضمیر سکینه راجع است برسول أکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم و نزول سکینه بر آن حضرت بوده نه بر أبی بکر بقرینه جملۀ بعدیه که فرموده و أیده بجنود لم تروها و محققا مؤیّد بجنود حق رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم بوده نه أبی بکر.
- شیخ- مسلّم است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و سلّم مؤید بجنود حق بوده ولی أبی بکر رضی اللّه عنه هم در مصاحبت آن حضرت بی نصیب نبوده.
نزول سکینه بر رسول خدا بوده
- داعی- اگر هر دو مصاحب مشمول الطاف و مراحم الهیه بودند بایستی علی القاعده ضمائر تثنیه در تمام جملات آیۀ شریفه آمده باشد و حال آنکه تمام ضمائر را قبلا و بعدا مفرد آورده تا اثبات مقام شخص خاتم الانبیاء صلی اللّه علیه و آله و سلّم گردد و معلوم آید که آنچه نزول رحمت و مرحمت از جانب پروردگار می شود بشخص آن حضرت می باشد و اگر بطفیل آن حضرت بر دیگران هم نازل آید اسم برده می شود فلذا در نزول سکینه و رحمت هم در این آیه و سایر آیات فقط پیغمبر را مورد عنایت قرار داده.
- شیخ- رسول خدا مستغنی از نزول سکینه بوده و احتیاجی بدان نداشته و سکینه هرگز از او مفارقت نمی نموده پس نزول سکینه مخصوص أبی بکر رضی اللّه عنه بوده.
- داعی- چرا بی لطفی می کنید و وقت مجلس را بتکرار مطالب می گیرید بچه دلیل می گوئید که خاتم الانبیاء صلی اللّه علیه و آله و سلّم مستغنی از نزول سکینه بوده و حال آنکه أحدی از آحاد خلایق از پیغمبر و امّت امام و مأموم از الطاف و رحمات حق تعالی مستغنی نمی باشند مگر فراموش نموده اید آیه 26 سورۀ 9(توبه)را که در قصّه حنین می فرماید ثُمَّ أَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلیٰ رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ ( آنگاه خدای قادر مطلق سکینه و وقار خود را(یعنی شکوه و سطوت و جلال ربانی) بر رسول خود و مؤمنان نازل فرمود. )و نیز در آیه 26 سوره 48 ص :382- فتح)مثل همین آیه شریفه را آورده.
- همین طوری که در این آیه بعد از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم اشاره بمؤمنین نموده در آیه غارهم اگر ابی بکر جزء مؤمنینی بود که باید مشمول سکینه و آرامش قرار گیرد بایستی یا ضمیر تثنیه آورده و یا علی حده بنام او اشاره نموده باشد.
- این قضیه بقدری واضح است که علمای منصف خودتان هم اقرار دارند که ضمیر سکینه مربوط به ابی بکر نبوده.
- خوبست آقایان کتاب نقض العثمانیه تألیف شیخ أبو جعفر محمّد بن عبد اللّه اسکافی را که از اکابر علماء و شیوخ معتزله می باشد مطالعه نمائید ببینید آن مرد عالم منصف در جواب لاطائلات ابو عثمان جاحظ چگونه حق را آشکار نموده چنانچه ابن أبی الحدید هم در ص 253 تا ص 281 جلد سیم شرح نهج البلاغه بعض از آن جواب ها را نقل نموده است.
- علاوه بر اینها در خود آیه جمله ایست که کاملا بر خلاف مقصود شما نتیجه می دهد و آن جمله ایست که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم با بیان لا تحزن أبی بکر را منع از حزن و اندوه نموده از این جمله معلوم می گردد که ابی بکر در آن حال محزون بوده آیا این حزن أبی بکر عمل خوبی بوده یا عمل بد اگر عمل نیکی بوده قطعا پیغمبر کسی را از عمل نیک و طاعت حق منع نمی کند و اگر عمل بد و عصیان بوده پس شرافتی برای صاحب این عمل نمی باشد که مشمول رحمت حق و محل نزول سکینه قرار گیرد بلکه شرافت و فضیلت فقط برای مؤمنین و اولیاء اللّه و دوستان خدا می باشد.
- و از برای اولیاء اللّه علائمی می باشد که أهمّ از همۀ آنها بنابر آنچه در قرآن مجید است آنکه در پیش آمدهای روزگار ابدا ترس و حزن و غم و اندوهی پیدا نکنند بلکه صبر و توانائی پیشه کنند چنانچه در آیه 63 سورۀ 10(یونس)می فرماید أَلاٰ إِنَّ أَوْلِیٰاءَ اللّٰهِ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (1) آگاه باشید که دوستان خدا هیچ ترس(از حوادث حال و آیندۀ عالم)و هیچ اندوهی (از وقایع گذشته جهان)در دل آنها نیست. ص :383
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ