. کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی
سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی
- شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع ص430
- غلطکاریهای عثمان موجب قتل او شد
- همین أعمال و رفتار او که بر خلاف رویه و رفتار رسول أکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم حتی بر خلاف طریقه و مشی ابی بکر و عمر ظاهر و بارز گردید سبب شد که خون مردم بجوش آمد نهضت ملّی تشکیل.و شد آنچه شد.
- قطعا مسئول قتل و بدبختی او خودش بود که در کارهای خود تجدید نظر ننموده و بنصایح مولانا امیر المؤمنین گوش نداد و فریب خودنمائیهای اطرافیان خود از بنی امیّه را خورد تا عاقبت جان خود را بر سر دوستی آنها گذارد. ص :430
- چنانچه خلیفه عمر این پیش بینی را نموده بود(چون باخلاق عثمان آگاهی داشت) بنابر آنچه ابن ابی الحدید در ص 106 جلد سیم شرح نهج البلاغه(چاپ مصر) گفتگوی عمر را با ابن عباس نقل نموده تا آنجا که گوید خلیفه عمر دربارۀ هر یک از شش نفر أصحاب شوری کلامی گفت و عیبی گرفت تا رسید بعثمان درباره او گفت أوه ثلاثا و اللّه لئن ولیها لیحملن بنی ابی معیط علی رقاب الناس ثم لتنهض الیه العرب فتقتله (1).
- و نیز ابن ابی الحدید در ص 66 جلد اول شرح نهج البلاغه بعد از نقل جمله مذکور گوید فراست عمر بصحت پیوست که وقتی عثمان خلیفه شد(چنانچه عمر پیش بینی نموده بود)بنی امیّه را بدور خود جمع و بر گردن مردم بار نمود و با والی کردن آنها در ولایات کردند آنچه نباید بکنند با آنکه قادر بود آنها را معزول کند و تغییر دهد و مروان ملعون را از خود دور نماید ولی ننمود تا نارضایتی ها در مردم ایجاد نمودند و سبب شورش و قتل او گردیدند.
- تمام این بلایا و هتک حرمتها را بر سر او مروان و اطرافیهای او در آوردند و بی اعتنائی او به نامه های امت منجر بقتل او گردید.
- آقایان انصاف خوبست مراجعه نمائید به ص 357 تاریخ بزرگ محمّد بن جریر طبری که از اکابر علماء شما در سیصد هجری و مورد اعتماد عموم بوده که نوشته و قد رای رسول اللّه ابا سفیان مقبلا علی حماره و معاویة یقود به و یزید ابنه یسوق به فقال صلّی اللّه علیه و سلم لعن اللّه الراکب و القائد و السائق (2).
- آنگاه قضاوت کنید که خلیفه عثمان چرا ملعون و رانده شده پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم را مورد احترام قرار داده و در آغوش محبت پذیرفته بلکه امارت و حکومت بآنها داد تا ایجاد انقلاب در دین اسلام بنمایند. ص :431
- 1) پس از سه مرتبه آه کشیدن گفت روزی که زمام امور دست عثمان برسد(پستهای حساس را)به بنی ابی معیط اختصاص داده و آنها را بر گردنهای مردم سوار نموده پس از آن اضافه نموده گفت در آن موقع عرب در مقابل او نهضت نموده و او را خواهند کشت.
- 2) پیغمبر دید ابو سفیان سوار خری است معاویه جلو خر را می کشد و یزید پسر دیگرش از عقب خر را می راند فرمود خدا لعنت کند سوار و جلودار و راننده را.
- نه ما از این اعمال خلیفه و بی فکری او تعجّب می کنیم بلکه علماء بزرگ خودتان مانند طبری و ابن اعثم کوفی تعجب نموده اند و در تاریخ خود ثبت کرده اند که چرا وقتی أبو سفیان در مجلس عثمان در اول خلافتش منکر اسلام و نزول وحی و جبرئیل شد خلیفه او را نکشت و فقط بیک تغیّری قضیه را ماست مالی نمود و حال آنکه باتفاق جمیع مسلمین چنین ملعونی واجب القتل بوده است.فاعتبروا یا اولی الابصار؟! ایجاد نارضایتی در مردم منجر بقتل عثمان شد
- و علاوه بر آنچه عرض شد مراجعه نمائید بخطبۀ 163 نهج البلاغه و همچنین خبری را که ابن ابی الحدید در ص 482 جلد دوم شرح نهج(چاپ مصر)از تاریخ کبیر طبری ضمن شرح خطبه نقل نموده که بعض از اصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم نامه ها نوشته بولایات و مسلمانان را دعوت بجهاد نمودند در مدینه مقابل ظلم بنی امیّه بحمایت عثمان آنها را
- و در سال 34 جمعیت زیادی از ناراضیها از عمّال عثمان بمدینه آمده و خدمت امیر المؤمنین شرفیاب شدند و آن حضرت را واسطه قرار دادند نزد عثمان حضرت بملاقات خلیفه رفتند تا آنجا که مقدور بود خلیفه را نصیحت نمودند که در تغییر عمّال و اعمال خود تجدید نظر کند و او را بعواقب امور متوجه ساختند و باو فهماندند که پای جان در بین است تا جائی که فرمودند:و انّی انشدک اللّه ان تکون امام هذه الامّة المقتول فانّه کان یقال یقتل فی هذه الامّة امام یفتح علیه القتل و القتال الی یوم القیمة (1).
- ولی مروان و اطرافیهای اموی نگذاردند که نصایح صادقانۀ آن حضرت اثر کند لذا بعد از خروج آن حضرت از منزل عثمان امر کرد مردم در مسجد جمع شدند رفت بالای منبر عوض آنکه تحبیب کند و از مردم عارض دلربائی کند و بگوید عمّال و مأمورین من السّاعه معزول-نوعی سخن گفت که دلهای رنجدیده رنجیده تر شد عاقبت رشته کشید تا بآنجا که خلیفه عمر پیش بینی نموده بود و عثمان بدست مردم ناراضی کشته گردید. ص :432
- 1) تو را بخدا قسم می دهم اینکه مبادا پیشوای این امت باشی که کشته شوی زیرا که قبلا گفته می شد که در این امت پیشوائی کشته خواهد شد که بواسطه کشته شدن او فتح باب می شود به خون ریزی و کشت کشتار تا روز قیامت.
- پس سبب قتل عثمان ندانسته کاریهای خود او بود که بنصایح بزرگان گوش نداد تا بجزای عمل خود رسید بر خلاف ابی بکر و عمر که بنصایح مولاناامیر المؤمنین علیه السلام گوش می دادند و ترتیب اثر داده و قدردانی نموده نتیجه کامل می بردند.
- صدمه زدن عثمان اصحاب پیغمبر را
- و ثانیا آنکه عده ای از اصحاب پیغمبر را که ناصح و خیر خواه و معترض بعملیات بی رویۀ او بودند امر کرد آن قدر زدند که در اثر همان ضربات غالبا مردند و اگر ماندند علیل و ناتوان گشتند.
- که از جمله آنها عبد اللّه بن مسعود بود که حافظ و قاری و نگهبان و کاتب قرآن و از اصحاب خاص رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم حتی مورد احترام أبی بکر و عمر و محل شور آنها بوده است.
- مخصوصا ابن خلدون در تاریخ خود نوشته است خلیفه ثانی عمر در دوره خلافتش اصرار داشت عبد اللّه از او جدا نگردد برای آنکه آگاهی کامل بقرآن و احکام دین داشت و رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم مدح بسیار از آن نموده چنانچه ابن ابی الحدید و دیگران متعرض اند.
- مضروب شدن ابن مسعود و مردن او
- علماء و مورخین شما عموما نوشته اند که چون عثمان خواست قرآنها را جمع کند تمام نسخ قرآن را از کتّاب آنها خواست و همه را جمع آوری نمود من جمله قرآن عبد اللّه بن مسعود را که از جملۀ کتّاب وحی و مورد اطمینان خاتم الانبیاء بود طلبید عبد اللّه نداد عثمان خودش رفت منزل عبد اللّه و جبرا قرآن را از او گرفت وقتی عبد اللّه شنید که قرآن او را هم مانند قرآنهای دیگر سوزانیدند خیلی دلتنگ شد. ص :433
- در مجالس و محافل احادیثی را که در قدح عثمان می دانست نقل می کرد و پرده ها را بالا می زد و با کنایات مردم را بحقایق متوجه می ساخت این خبرها را بعثمان دادند امر کرد غلامانش رفتند آن قدر عبد اللّه را زدند که از شدت آن ضربات دنده های او شکست و بستری شد و بعد از سه روز از دنیا رفت.
- چنانچه ابن ابی الحدید در ص 67 و 226 جلد اول شرح نهج(چاپ مصر)ضمن طعن ششم شرح قضایا را مفصلا نوشته تا آنجا که گوید عثمان بعیادت عبد اللّه رفت و بینهما گفتگوهائی شد تا رسید بجائی که عثمان بعبد اللّه گفت استغفر لی یا ابا عبد الرحمن قال اسأل الله ان یأخذ لی منک حقی (1).
- و نیز نقل نموده است بجرم آنکه چرا بدرقۀ ابی ذر نمود موقعی که او را بسمت ربذه تبعید می نمودند چهل تازیانه بر بدن عبد اللّه زد.
- لذا عبد اللّه بعمّار یاسر وصیّت نمود که نگذار عثمان بر جنازه من نماز گذارد عمّار هم قبول نمود روی همین اصل بعد از وفات عبد اللّه عمّار با جمعی از صحابه بر جنازه او نماز گذارده و دفنش نمودند.
- وقتی خبر بعثمان دادند رفت سر قبر عبد اللّه و بعمّار گفت چرا چنین نمودی گفت حسب الوصیّة خودش ناچار بودم که عمل نمایم(این عمل عمّار سبب کینه ای شد که بعدا با او تلافی نمود).
- واقعا کارهای خلیفه عثمان بنابر آنچه اکابر علماء و مورخین خودتان نوشته اند حیرت آور است مخصوصا عملیاتی که باصحابه خاص و پاک رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم می نمود که حتی ابی بکر و عمر هم هرگز چنان رفتاری ننمودند بلکه بر خلاف رفتار عثمان با آنها احترام کامل از اصحاب رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم می نمودند. ص :434
- 1) طلب مغفرت کن برای من ای ابا عبد الرحمن(کنیۀ ابن مسعود بود)عبد اللّه گفت از خدا می خواهم حق مرا از تو بگیرد(یعنی هرگز از تو راضی نخواهم شد).
- مضروب شدن عمار بامر عثمان
- و از جمله اعمال عثمان که دلالت بر رقّت قلب او دارد؟ توهین بعمّار یاسر و زدن آن مرد شریف است که از صحابه خاص پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم بوده چنانچه علماء و مورخین فریقین نوشته اند که چون ظلم و تعدّی عمّال بنی امیّه در اطراف بلاد اسلام زیاد شد صحابه پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم جمع شدند و نامه ای بعثمان نوشتند و تمام مظالم او را یادآوری نمودند و با نصایح مشفقانه گوشزد نمودند که اگر پیروی از رویه و رفتار عمّال ظلم اموی ها و تقویت از آنها بنمائی و تجدید نظر در رویه و رفتار خود و اطرافیهای خود ننمائی نتایج وخیم آن بیشتر شامل حال خودت خواهد شد علاوه بر آنکه ضرر باسلام می زنی.
- آنگاه شور نمودند که چه کسی نامه را ببرد عاقبت گفتند مقتضی آنست که حامل نامه عمّار باشد.
- چه آنکه فضل و تقوی و عظمت عمّار مورد اقرار و اعتراف خود عثمان می باشد و مکرر از خودش شنیدیم که می گفت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده است ایمان با گوشت و خون عمّار مخلوط است و نیز از آن حضرت نقل می نمود که می فرمود بهشت مشتاق سه کس است علی بن أبی طالب و سلمان و عمّار یاسر.
- فلذا بدرخواست اصحاب جناب عمّار کاغذ را برداشت بخانه عثمان رفت وقتی رسید که عثمان می خواست از منزل خارج شود در دهلیز منزل عمّار را دید سؤال کرد یا ابا الیقظان(کنیۀ عمّار بود)کاری داری گفت کار شخصی ندارم و لکن جمعی از اصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم مطالبی را در این نامه گنجانیده اند که خیر و صلاح شما در او می باشد و توسط من فرستاده اند مطالعه نمائید و جواب آنان را بدهید.
- نامه را گرفت چند سطری که از نامه خواند غضبناک شد با کمال تغیّر نامه را بزمین افکند جناب عمّار فرمود خوب نکردی نامۀ اصحاب رسول اللّه محترم است چرا بر زمین افکندی حق بود می خواندی و جواب می دادی.
- با عصبانیّت تمام گفت دروغ می گوئی آنگاه امر کرد غلامانش جناب عمّار را بسختی زدند و او را بر زمین انداخته و می کوبیدند حتّی خود او هم چند لگدی ص :435
- بر شکم عمّار زد که بعلّت همان ضربات عمّار پیر مرد مبتلا بمرض فتق شد و بیهوش گشت خویشانش آمدند او را بمنزل امّ سلمه امّ المؤمنین بردند از ظهر تا قریب نصف شب بیهوش ماند تا چهار نماز از او فوت شد وقتی بهوش آمد نمازها را قضا کرد.
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ