کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی
سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی
- شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع
- بیعت علی و بنی هاشم با تهدید و بعد از شش ماه بود ص :507
- داعی- اینکه فرمودید بیعت علی علیه السلام و بنی هاشم فوری بود گمان می کنم عمدا سهو نمودید چه آنکه عموم مورخین شما نوشته اند بیعت علی علیه السلام بعد از وفات فاطمه سلام اللّه علیها بوده چنانچه بخاری در ص 37 جلد سوم صحیح باب غزوۀ خیبر-و مسلم بن حجاج در ص 154 جلد پنجم صحیح باب قول النبی لا نورث نقل می نماید که بیعت علی علیه السلام بعد از وفات فاطمه سلام اللّه علیها بوده است و همچنین عبد اللّه بن مسلم بن قتیبه دینوری متوفی سال 276 قمری در آخر ص 14 الامامة و السیاسة گوید فلم یبایع علیّ کرّم اللّه وجهه حتّی ماتت فاطمة رضی اللّه عنها (1).
- منتها بعض از علمای شما وفات حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را هفتاد و پنج روز بعد از وفات رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم می دانند مانند خود ابن قتیبه و لکن عموم مورخین خودتان شش ماه بعد از وفات آن حضرت می دانند پس نتیجه آن می شود که بیعت علی علیه السلام و بنی هاشم بعد از شش ماه از خلافت بوده چنانچه مسعودی در ص 414 جلد اول مروج الذهب گوید و لم یبایعه احد من بنی هاشم حتّی ماتت فاطمة (2).
- و ابراهیم بن سعد ثقفی که از ثقات علماء مقبول الطرفین است از زهری روایت نموده که علی بن أبی طالب علیه السّلام بیعت نکرد مگر بعد از شش ماه و بر او جرأت بهم نرسانیدند مگر بعد از وفات فاطمه سلام اللّه علیها چنانچه ابن ابی الحدید در شرح نهج نقل نموده است.
- بالاخره اکابر علمای خودتان در کتب معتبرۀ خود نقل نموده اند که بیعت علی علیه السلام فوری نبوده بلکه بعد از توقف بسیار بوده که وسائل و اسباب فراهم و مقتضی موجود گردید.
- و ابن ابی الحدید در آخر ص 18 جلد دوم شرح نهج البلاغه از زهری از عایشه روایت نموده فلم یبایعه علیّ ستّة اشهر و لا أحد من بنی هاشم حتّی بایعه علیّ (3).
- و نیز أحمد بن اعثم کوفی شافعی در فتوح و أبو نصر حمیدی در جمع بین الصحیحین از نافع از زهری روایت نموده اند که انّ علیّا لم یبایعه الاّ بعد ستّة اشهر (4). ص :508
8-
- 1) علی«علیه السّلام»بیعت نکرد«با ابی بکر»تا فاطمه«سلام اللّه علیها»وفات نمود.
- 2) احدی از بنی هاشم بیعت ننمودند با ابی بکر تا فاطمه«سلام اللّه علیها»وفات نمود.
- 3) علی و احدی از بنی هاشم بیعت ننمودند با ابی بکر مدت شش ماه تا زمانی که علی بیعت نمود.
- 4) علی علیه السلام بیعت ننمود مگر بعد از شش ماه.
- و اما اینکه فرمودید چرا داعی پیروی از عقاید عوام نموده ام خیلی معذرت می خواهم از اینکه بگویم امر بر شما مشتبه شده است اینها عقاید عامیانه نیست بلکه اعتقاد عالمانه است شما بی خود بما حمله می کنید با اینکه از مضامین کتب خود آگاهی دارید.
- و اللّه قسم علماء هر قوم مسئول فسادها هستند که امر را بر عوام مشتبه می کنند که گمان نمایند این خبرها را ما ساخته ایم و حال آنکه علمای بزرگ خودتان معترف باین معانی می باشند.
- حافظ- علمای ما در کجا گفته اند که علی را جبرا کشیدند و آتش در خانه اش زدند که در ألسنه و أفواه شیعه معروف است و در مجالس با حال تأثر نقل می نمایند و تحریک اعصاب می نمایند که فاطمه رضی اللّه عنها را آزردند و بچه اش را سقط نمودند.
- داعی- آقایان محترم یا واقعا مطالعاتتان بسیار کم است و یا عمدا روی عادت تبعا للأسلاف می خواهید بیچاره شیعیان مظلوم را در نظر عوام خود متهم سازید و به این جملات خودتان و بزرگان اسلاف خود را تبرئه نمائید.
- لذا می گوئید و می نویسید که این اخبار را شیعیان جعل نموده اند(مخصوصا از زمان سلطنت صفویه انار اللّه برهانهم)که بامر ابی بکر عمر با جمعی آتش بدر خانۀ علی بردند و علی را با شمشیر و هیاهو کشیدند و بردند بمسجد برای بیعت.
- و حال آنکه چنین نیست قبلا هم عرض کردم که نقل این قضایای تاریخی مخصوص بشیعیان نیست بلکه اکابر علماء و مورخین منصف خودتان نوشته اند ولی بعضی از روی تعصب خودداری از نقل نموده اند چنانچه میل داشته باشید برای اثبات مرام چند خبری که در نظر دارم باقتضای وقت مجلس از موثقین علمای خودتان بعرض برسانم تا آقایان با انصاف بدانند که ما بی تقصیریم و نمی گوئیم مگر آنچه شما خود می گوئید.
- حافظ- بفرمائید برای استماع حاضریم.
- دوازده دلیل بر اینکه علی را با زور شمشیر بمسجد بردند ص :509
- داعی- 1 ابو جعفر بلاذری احمد بن یحیی بن جابر البغدادی متوفی سال 279 قمری که از موثقین محدثین و مورخین معروف شما می باشد در تاریخ خود روایت نموده که چون ابو بکر علی علیه السلام را برای بیعت طلبید و قبول نکرد عمر را فرستاد آتشی آورد که خانه را بسوزاند حضرت فاطمه(سلام اللّه علیها) بر در خانه او را ملاقات کرد فرمود ای پسر خطاب آمده ای خانه را بر من بسوزانی گفت آری این عمل قوی تر است در آنچه پدرت آورده.
- عزّ الدین ابن أبی الحدید معتزلی و محمّد بن جریر طبری که معتمدترین مورخین شما هستند روایت کرده اند که عمر با اسید بن خضیر و سلمة بن اسلم و جماعتی بدر خانه علی رفتند عمر گفت بیرون آئید و إلاّ خانه را بر شما می سوزانم.
- ابن خزابه در کتاب غرر از زید بن اسلم روایت کرده که گفت من از آنها بودم که بامر هیزم برداشتم و بدر خانه فاطمه بردیم در وقتی که علی و اصحابش از بیعت ابا نمودند عمر بفاطمه گفت بیرون کن هر که در این خانه است و إلاّ خانه و هر که در خانه است می سوزانم در آن وقت علی و حسنین و فاطمه علیهم السلام و جماعتی از صحابه و بنی هاشم در آن خانه بودند فاطمه فرمود آیا خانه را بر من و فرزندانم می سوزانی گفت بلی و اللّه تا بیرون آیند و بیعت کنند با خلیفه پیغمبر.
- ابن عبد ربه که از مشاهیر علمای شما است در ص 63 جزء سیم عقد الفرید نوشته که علی علیه السلام و عباس در خانه فاطمه نشسته بودند.
- ابی بکر بعمر گفت برو اینها را بیاور اگر ابا کنند از آمدن با ایشان قتال کن پس عمر آتشی برداشت و آمد که خانه را بسوزاند فاطمه بر در خانه آمده فرمود ای پسر خطّاب آمده ای که خانه ما را بسوزانی گفت بلی الخ.
- ابن ابی الحدید معتزلی در ص 134 جلد اول شرح نهج البلاغه(چاپ مصر) از کتاب سقیفه جوهری قضیۀ سقیفۀ بنی ساعده را مبسوطا نقل نموده تا آنجا که گوید بنی هاشم در خانه علی علیه السلام جمع شدند و زبیر با ایشان بود زیرا خود را از بنی هاشم می شمرد(حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می فرمود زبیر همیشه با ما بود تا آنکه پسرهایش بزرگ شدند و او را از ما برگرداندند)پس عمر با گروهی رفتند بسوی خانه حضرت فاطمه با اسید و سلمة و گفت بیرون بیائید و بیعت کنید ایشان امتناع نمودند زبیر شمشیر کشید بیرون آمد عمر گفت این سگ را بگیرید سلمة بن اسلم شمشیرش را گرفت و بر دیوار زد آنگاه علی را بجبر و عنف کشیدند بسوی ابی بکر بنی هاشم هم با او می آمدند و ناظر بودند بر او که چه می کنند علی می گفت من بندۀ خدا و برادر رسول او هستم و کسی اعتنا بگفتار او نمی کرد تا او را بنزد ابی بکر بردند گفت بیعت کن حضرت فرمود من احقم باین مقام و با شما بیعت نمی کنم شما اولی هستید که با من بیعت کنید شما این امر را از انصار گرفتید بسبب قرابت با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم و من نیز با همان حجّة بر شما احتجاج می کنم پس شما انصاف دهید اگر از خدا می ترسید بحق ما اعتراف کنید چنانچه انصار در حق شما انصاف کردند و الاّ معترف شوید که دانسته بر من ستم می کنید ص :510
- عمر گفت هرگز از تو دست بر نمی داریم تا بیعت کنی حضرت فرمودند خوب با یکدیگر ساخته اید امروز تو برای او کار می کنی که فردا او بتو برگرداند(این مقام را)بخدا سوگند قبول نمی کنم سخن تو را و با او بیعت نمی کنم چون او باید با من بیعت نماید.
- آنگاه روی بمردم نمود فرمود ای گروه مهاجران از خدا بترسید سلطه و سلطنت محمّدی را از خانوادۀ او که خدا قرار داده بیرون نبرید و دفع مکنید اهل او را از مقام و حق او بخدا قسم ما اهل بیت احقیم باین امر از شما تا در میان ما کسی باشد که عالم بکتاب خدا و سنّت رسول و فقیه در دین باشد.بخدا قسم اینها تمام در ما هست پس متابعت و پیروی از نفس خود مکنید که از حق دور می شوید.
- آنگاه علی علیه السلام بیعت نکرده بخانه بر گشت و ملازم خانه شد تا حضرت فاطمه از دنیا رفت ناچار بیعت کرد. ص :511
- ابو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتیبة بن عمرو الباهلی الدینوری که از اکابر علماء خودتان است و مدتها در شهر دینور قاضی رسمی بوده و در سال 276 قمری وفات نموده در ص 13 جلد اول کتاب معروف خود تاریخ الخلفاء الراشدین و دولت بنی امیه معروف به الامامة و السیاسة(چاپ مصر)قضیۀ سقیفه را مفصلا شرح می دهد و ابتداء می کند مطلب را باین عبارت انّ ابا بکر رضی اللّه عنه تفقّد قوما تخلّفوا
- عن بیعته عند علیّ کرّم اللّه وجهه فبعث الیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی فأبوا ان یخرجوا فدعا بالحطب و قال و الّذی نفس عمر بیده لتخرجنّ او لاحرقنّها علی من فیها فقیل له یا ابا حفص انّ فیها فاطمة فقال و انّ فخرجوا فبایعوا الاّ علیّا الخ.
- خلاصه کلام آنکه چون ابی بکر باخبر شد که جمعی از امت تخلف نموده اند از بیعت او در خانۀ علی علیه السلام جمع شده اند پس عمر را بسوی آنها فرستاد عمر آمد بر در خانه علی علیه السلام آنها را طلب نمود برای بیعت ابا کردند از بیرون آمدن عمر هیزم طلبید و گفت بآن خدائی که جان عمر در قبضۀ قدرت اوست یا بیرون بیائید یا خانه را با هر کس در آن خانه است می سوزانم مردم گفتند یا ابا حفص(کنیۀ عمر بود)فاطمه در این خانه است گفت هرچند که او باشد می سوزانم
- پس همه بیرون آمدند و بیعت کردند مگر علی علیه السلام که گفت سوگند یاد کرده ام تا قرآن را جمع آوری نکنم بیرون نیایم و لباس در بر ننمایم عمر قبول نکرد ولی نالۀ فاطمه سلام اللّه علیها و توبیخ نمودن آنها سبب شد که عمر برگشت نزد ابی بکر و تحریک کرد او را برای بیعت گرفتن از آن حضرت ابی بکر چند مرتبه قنفذ را فرستاد بطلب آن حضرت و جواب یأس شنید عاقبت عمر با جماعتی رفت بدر خانه فاطمه و دق الباب نمود فاطمه که صدای آنها را شنید بصدای بلند ندا در داد یا ابت یا رسول اللّه ما ذا لقینا بعدک من ابن الخطّاب و ابن ابی قحافة.
- خلاصه معنی آنکه بابا یا رسول اللّه بعد از تو چه بما می رسد از عمر بن الخطاب و ابی بکر بن ابی قحافه و چگونه با ما ملاقات نمودند.
- همین که مردم صدای گریه و نالۀ فاطمه را شنیدند برگشتند در حالتی که اشکها جاری و جگرها سوخته ولی عمر با عده ای ماندند تا علی را جبرا از خانه بیرون آورده نزد ابی بکر بردند و بآن حضرت عرض کردند بیعت بنما با ابی بکر حضرت فرمود اگر بیعت نکنم چه خواهید کرد قالوا اذا و اللّه الذی لا اله الاّ هو نضرب عنقک گفتند بخدا قسم گردنت را می زنیم علی علیه السلام فرمود پس بندۀ خدا و برادر رسول او را خواهید کشت عمر گفت تو برادر رسول خدا نیستی ابو بکر در مقابل تمام این حوادث و گفتار ساکت بود و هیچ نمی گفت
- عمر به ابی بکر گفت آیا بامر تو این کارها را نمی کنیم ابی بکر گفت مادامی که فاطمه هست او را اکراه نمی نمائیم. ص :512
- امیر المؤمنین علیه السّلام خود را بقبر رسول اللّه رسانید با گریه و ناله عرض کرد به پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم آنچه را که هارون ببرادرش موسی گفت و خداوند در قرآن خبر داده اِبْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کٰادُوا یَقْتُلُونَنِی (1) پسر مادرم مردم مرا ضعیف نمودند و خواستند مرا بکشند. ).
- شرح قضیّه را مفصل نقل نموده تا آنجا که گوید علی علیه السلام بیعت نکرده بمنزل برگشت و بعدها ابو بکر و عمر رفتند بمنزل فاطمه سلام اللّه علیها که استرضای خاطر او را فراهم نمایند فرمود خدا را شاهد می گیرم شما دو نفر مرا اذیت نمودید در هر نمازی شما را نفرین می کنم تا پدرم را ببینم و از شما شکایت نمایم انتهی.
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ