کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرا
سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی
- شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع ص537
- بدیهی است هر باغبان عالمی وقتی فهمید از هر طرف آفات بباغش روی کرده فوری باید در مقام علاج برآید و الا بکلی ثمرات باغش از میان خواهد رفت.
- در آن موقع هم که باغبانی باغ توحید و رسالت بباغبان عالم دین حضرت ابا عبد اللّه الحسین علیه السّلام سپرده شده بود متوجه شد که لجاج و عناد و الحاد بنی امیه کار را بجائی رسانیده که نزدیک است درخت توحید خشک شود بلکه قصد دارند شجرۀ طیّبه لا اله الاّ اللّه را از ریشه بکنند و دور بیندازند قد مردانگی علم کرد فقط و فقط صرفا برای آبیاری باغ رسالت و تقویت شجرۀ طیبۀ لا اله الاّ اللّه بسمت کربلا حرکت کرد ولی بخوبی می دانست بی آبی بریشۀ درخت اثر کرده و دیگر آبهای معمولی اثری ندارد احتیاج بتقویت قوی دارد. ص :537
- 1) ابو سفیان تشجیع می کند فامیل خود را باینکه دولت بی پایان خلافت را دست بدست دهید زیرا بهشت و دوزخی در کار نیست(یعنی دروغ است).
- 2) ای بنی امیه بکوشید و خلافت را مانند گوی بچنگ آورید سوگند بآن چیزی که قسم می خورم بآن(مراد بتها است که همیشه بآن قسم می خوردند)پیوسته طالب و شایق یک همچو سلطنت و پادشاهی برای شما بوده ام شما هم آن را نگهبان باشید تا باولاد خود بارث برسانید.
- چنانچه در علم عملی فلاحت رسم است وقتی فلاّحان و باغبانان دانشمند دیدند در حتی بکلی بی قوت شده تقویت قوی لازم دارد علاج او را بقربانی می کنند یعنی گوسفندی یا موجود جان داری را کنار آن درخت ذبح می کنند و با پوست و گوشت و خون در پای درخت دفن می نمایند تا درخت از نو قوت و قدرت جدید بگیرد.
- حضرت سید الشهداء ریحانه رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم هم که باغبانی عالم بود دید این شجرۀ طیّبه را بقدری بی آبی داده اند(بخصوص در سنوات اخیره و زمام داری بنی امیه) که بآبهای معمولی و مبانی علمی حیات پیدا نخواهد کرد فداکاری لازم است.
- قطعا آبیاری شجرۀ طیّبه و درخت شریعت بایستی با خونابه های قومی قوی شود لذا دست بهترین جوانان و اصحاب و اطفال صغیر خود را گرفت برای قربانی و آبیاری شجرۀ طیّبه لا اله الاّ اللّه بسمت کربلا حرکت کرد.
- بعضی کوته نظران گویند چرا از مدینه خارج شد همان جا می ماند و کوس مخالفت می کوبید و قربانیها را می داد ولی نمی دانند که اگر آن بزرگوار در مدینه می ماند امر او بر مردمان فهیم عالم پوشیده می ماند و نمی دانستند که مخالفت آن حضرت برای چه بوده.
- مانند هزاران حامیان دین که در شهری قیام بحق نمودند و کشته شدند و کسی نفهمید هدف و مقصد قائم چه بوده و برای چه کشته گردیده و دشمنان هم وارو نشان می دادند.
- ولی آن یگانه راد مرد بینا برای ظهور حق و حقیقت در ماه رجب موقعی که مردمان برای عمره بمکه حاضر بودند تشریف فرمای مکه شد تا روز عرفه در مقابل صدها هزار جمعیت که در خانه خدا جمع بودند خطبه ها خواند و خطابه ها کرد ندای حق و حقیقت را بسمع تمام عالمیان رسانید که یزید پلید تیشه برداشته بریشۀ شجرۀ طیّبه لا اله الاّ اللّه می زند گوشزد عامۀ مسلمین نمود که بدانند یزیدی که دعوی خلافت اسلام دارد عملا اساس دین را از میان می برد شراب می خورد قمار می بازد با سگ و میمون بازی می کند احکام دین را زیر پا می گذارد زحمات جدم پیغمبر را بر باد می دهد من نمی گذارم دین جدم از میان برود بر من واجب است فداکاری نمایم جان می دهم و دین را حفظ می کنم. ص :538
- پس قیام آن حضرت و خروج از مدینه بمکّه و از مکّه بسمت کوفه و عراق برای حفظ شعائر دین و اعلام نمودن بجامعه بشریت اطوار و رفتار و مفاسد اخلاق و عقاید خراب و عملیات جبران ناپذیر آن پلید عنید بی دین بوده است.
- لذا برادران و بنی اعمام و دوستان علاقه مند که برای ممانعت می آمدند عرض می کردند اهل کوفه که از شما استقبال نموده اند و دعوت نامه ها فرستادند به بی وفائی معروف اند.
- و علاوه با قدرت بنی امیه و سلطنت یزید پلید که سالها است در این مملکت ریشه دوانیده اند نمی توانی مقابله نمائی چون أهل حق کم اند مردم عبد و عبید دنیا هستند و دنیای آنها نزد بنی امیه اصلاح می شود لذا اطراف آنها جمع اند نفع و غلبه با شما نخواهد بود.
- پس از این سفر صرف نظر نما و اگر هم مایل نیستی بماندن و توقف در حجاز پس برو بیمن که علاقه مندان بشما در آنجا بسیارند مردمان غیوری هستند شما را تنها نمی گذارند می توانی عمری را در آن صفحات براحتی بگذرانی.
- حضرت نمی توانست برای همه کاملا پرده برداری نماید لذا هر یک را بجوابهای مختصری ساکت می نمود ولی ببعض از اصحاب سر و أقارب محرم مانند برادرش محمّد بن الحنفیّه و این عم گرامش عبد اللّه بن عباس می فرمود راست می گوئید منهم می دانم غلبه ظاهری با من نخواهد بود منهم برای فتح و غلبه ظاهری نمی روم بلکه برای کشته شدن می روم یعنی می خواهم به نیروی مظلومیت ریشۀ ظلم و فساد را بر کنم.
- برای قوت قلب بعضی حقیقت را آشکار نموده می فرمود جدّم رسول خدا را در خواب دیدم بمن فرمود اخرج الی العراق فانّ اللّه شاء أن یریک قتیلا (1) بیرون برو بسوی عراق پس بدرستی که خدای تعالی می خواهد تو را کشته ببیند. ).
- محمّد بن الحنفیّه و ابن عباس عرض کردند اگر امر چنین است زنها را چرا می برید فرمود جدّم فرمود انّ اللّه قد شاء ان یراهنّ سبایا (1)بامر رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم آنها را برای اسیری می برم(یعنی نکات و أسراری در شهادت من و اسیری اهل بیت من است که متمّم شهادت من اسارت زنان است که علم و پرچم مظلومیت را بر دوش بگیرند بروند شام در مرکز خلافت و قدرت یزید ریشۀ آنها را بکنند-و پرچم ظلم و کفرشان را سرنگون نمایند-. ص :539
- چنانچه عملی کردند خطبه و خطابۀ بی بی عقیلۀ بنی هاشم صدیقۀ صغری زینب کبری سلام اللّه علیها در مجلس قدرت و جشن پیروزی یزید در مقابل صدها نفر از اشراف قوم و بزرگان بنی امیه و سفراء بیگانه و رجال از یهود و نصاری-و خطبه و خطابه معروف سیّد السّاجدین امام چهارم زین العابدین علی بن الحسین علیهما السّلام در مسجد اموی شام بالای منبر در مقابل یزید نیروی قدرت او را شکست و پرچم عظمت بنی امیه را سرنگون و مردم را بیدار نمود).
- پس از حمد و ثنای خداوند متعال فرمود ایّها النّاس اعطینا ستّا و فضّلنا بسبع-اعطینا العلم و الحلم و السّماحة و الفصاحة و الشّجاعة و المحبّة فی قلوب المؤمنین-و فضّلنا بأنّ منّا النّبی المختار محمد صلّی اللّه علیه و آله-و منّا الصدّیق-و منّا الطّیارّ-و منّا اسد اللّه و اسد رسوله-و منّا سبطا هذه الامّة و منّا مهدیّ هذه الامّة (2).
- آنگاه شروع بمعرفی از خود نمود فرمود هر کس مرا می شناسد که می شناسد ص :540
- 1) بدرستی که خدای تعالی خواسته است که ایشان را اسیر ببیند.
- 2) ای مردمان عطا کرده شده ایم(ما آل محمد از جانب خدای تعالی)شش خصلت را و ترجیح داده شدیم بر سایر خلق به هفت فضیلت-عطا کرده شده ایم بعلم-و بردباری-و جوانمردی و خوش روئی-و فصاحت-و شجاعت-و محبت در دلهای مؤمنان. و ترجیح و زیادتی داده شده ایم(بر مردم)باینکه از ما است پیغمبر برگزیده(حضرت محمد مصطفی صلّی اللّه علیه و آله)و از ما است صدیق(امیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السّلام)و از ما است جعفر طیار-و از ما است(حمزه)شیر خدا و رسول-و از ما است دو سبط این امت(حسن و حسین)-و از ما است مهدی این امت(حجة بن الحسن عجل اللّه تعالی فرجه).
- و آن کس که مرا نمی شناسد اینک حسب و نسب خودم را بآنها می رسانم منم فرزند صاحب صفات و فضائل مخصوصۀ(که با کلمات طولانی آن صفات را بیان می نماید که وقت مجلس اجازه نقل تمام را نمی دهد)خاتم الانبیاء محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.
- پس از آن روی همان منبری که سالها شب و روز از زمان معاویه علیه الهاویه علنی و بر ملا مولانا و مولی الموحدین امیر المؤمنین علی علیه السلام را لعن و سب می نمودند؟!!و هزاران نسبتهای ناروا بآن حضرت داده بودند؟در حضور خود یزید و رجال بنی امیه و دشمنها فضائل و مناقب جد بزرگوارش امیر المؤمنین را(که نگذارده بودند بگوش مردم شامی برسد) ص :541
- بیان نمود و فرمود. انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتّی قالوا لا اله الاّ اللّه-انا ابن من ضرب بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بسیفین و طعن برمحین و هاجر الهجرتین و بایع البیعتین-و قاتل ببدر و حنین-و لم یکفر باللّه طرفة عین-انا ابن صالح المؤمنین و وارث النبیّین-و قامع الملحدین-و یعسوب المسلمین- و نور المجاهدین و زین العابدین-و تاج البکّائین-و اصبر الصّابرین-و افضل القائمین من آل یس رسول ربّ العالمین-انا ابن المؤیّد بجبرئیل-المنصور بمیکائیل-انا ابن المحامی عن حرم المسلمین-و قاتل المارقین-و الناکثین- و القاسطین-و المجاهد اعدائه النّاصبین-و افخر من مشی من قریش اجمعین-و اوّل من اجاب و استجاب للّه و لرسوله من المؤمنین-و اوّل السّابقین- و قاصم المعتدین-و مبید المشرکین-و سهم من مرامی اللّه علی المنافقین- و لسان حکمة ربّ العالمین-و ناصر دین اللّه و ولیّ امر اللّه-و بستان حکمة اللّه-و عیبة علمه-سمح-سخی-بهلول-زکیّ-ابطحیّ-رضیّ-مقدام- همام-صابر-مهذّب-قوّام-قاطع الاصلاب-و مفرّق الاحزاب- اربطهم عنانا-و اثبتهم جنانا-و امضاهم عزیمة-و اشدّهم شکیمة-اسد باسل یطحنهم فی الحروب اذا از دلفت الاسنّة و قربت الاعنّه طحن الرحی و یذروهم فیها ذرو الریح الهشیم-لیث الحجاز-و کبش العراق-مکّی- مدنیّ-حنفیّ-عقبیّ-بدریّ-احدیّ-شجریّ-مهاجریّ-من العرب سیّدها-و من الوغی لیثها-وارث المشعرین-و ابو السّبطین الحسن و الحسین ذاک جدّی علیّ بن أبی طالب(علیه السّلام) ص :542
- 1) منم فرزند کسی که شمشیر زد بر بینیهای مردم تا گفتند لا اله الا اللّه-منم فرزند کسی که شمشیر زد پیش روی رسول اللّه بدو شمشیر(یعنی مدتی بشمشیر و مدتی به ذو الفقار)و نیزه زد بدو نیزه و هجرت نمود بدو هجرت.و بیعت نمود بدو بیعت.و با کافران مقاتله نمود در جنگ بدر و حنین و کافر نگشت بخدا چشم بر هم زدنی-منم فرزند صالح مؤمنان-و وارث پیغمبران-و براندازندۀ ملحدان-و پادشاه مسلمانان-و نور جهاد کنندگان-و زینت عابدان و تاج گریه کنندگان(از خوف خدا)و صبرکننده ترین صبر کنندگان-و بهترین نمازگزارندگان از آل یس رسول رب العالمین- منم فرزند مؤید بجبرئیل و منصور بمیکائیل-منم فرزند حمایت کننده از حرم مسلمانان-و کشندۀ برگشتگان از دین(یعنی اهل نهروان)و شکنندگان بیعت(یعنی اهل جنگ جمل در بصره)و اهل بغی و طغیان(یعنی اهل جنگ صفین)و جهادکننده با دشمنان خود ناصبیها-و فخرکننده ترین همه کسانی که راه رفتند از طایفۀ قریش(یعنی افخر از همه قریش)و اول کسی که اجابت دعوت خدا و رسول او را نمود از مؤمنان-و اول سبقت کنندگان بسوی ایمان-و شکنندۀ ظالمان-و هلاک کننده مشرکان-و تیری از تیرهای خدای تعالی بر منافقان-و لسان حکمت پروردگار عالمیان- و یاری کنندۀ دین خدا-و ولی امر خدا-و گلستان حکمت خدا-و صندوق علم او-جوانمرد با سخاوت گشاده رو-و جامع جمیع خیرات اجتماعی پسندیدۀ بطحا-که اختیارا در جنگها پیش قدم بوده-پادشاه صبرکننده پاکیزه اخلاق-کثیر القیام- قطع کننده پشتها-و متفرق کنندۀ احزاب (فاسد)-کسی که باثبات قدم عنان اختیار نفس خود را در دست داشته-و دلش از همه کس قوی تر و ثابت تر و عزمش از همه راسخ تر-و شکیمه اش از همه کس محکم تر(یعنی مهمترین افراد بشر بود در احقاق حق مظلومان)-شیر ژیان بود در میدان نبرد-خورد می کرد دشمنان را در جنگها وقتی که باو نزدیک می شدند(سواره و پیاده)با نیزه های خود-و خورد و متفرق می ساخت آنها را همچنان که طوفان شنها و خار و خاشاک خشک را پراکنده می کند- شجاع ترین اهل حجاز-و دلیرترین اهل عراق-مکی و مدنی-و پاکیزه ترین افراد مسلمین در دین بیعت کنندۀ در عقبه-شهسوار بدر و احد-و رادمرد بیعت شجره-و یگانه فداکار مهاجرت-و سید عرب-و شیر میدانهای جنگ- و وارث مشعرین-و پدر دو سبط(پیغمبر ص)حسن و حسین(علیهما السّلام)اینست فضائل جد من علی بن أبی طالب(علیه السّلام).
- آنگاه فرمود انا ابن خدیجة الکبری-انا ابن فاطمة الزّهراء-انا ابن المذبوح من القفا-انا ابن العطشان حتّی قضی-انا ابن من منعوه من الماء و احلّوه علی سائر الوری-انا ابن من لا یغسل له و لا کفن یری-انا ابن من رفع رأسه علی القنا-انا ابن من هتک حریمه بارض کربلا-انا ابن من جسمه بارض و رأسه باخری-انا ابن من سبیت حریمه الی الشّام تهدی-ثمّ انّه صلوات اللّه علیه انتحب و بکی-فلم یزل یقول انا انا حتّی ضجّ النّاس بالبکاء و النّحیب (1).
- اول مجلس نقل مصائب که بعد از شهادت حضرت امام حسین علیه السّلام منعقد گردید-در همین مسجد جامع اموی شام بود که حضرت سید الساجدین امام زین العابدین علیه السّلام بعد از نقل فضائل و مناقب جد بزرگوارش امیر المؤمنین در محضر دشمنان آن قدر مصائب پدر عزیزش را فرمود که با حضور یزید پلید صدای ضجّه و شیون مردم شام برخاست بقسمی که یزید را خوف برداشت و نتوانست بنشیند-از روی ترس و واهمه از مسجد خارج گردید.
- از همان مسجد و اثر خطبه و خطابه آن حضرت مقدمات نهضت ضد اموی شروع شد.(که یزید ناچار شد از روی سیاست اظهار ندامت نمود-و عبید اللّه بن مرجانه لعنه اللّه را لعن نمود که چنین عمل فجیعی نموده)تا عاقبت کاخ کفر و ظلم و الحاد بنی امیه سرنگون گردید. ص :543
29-
- 1) منم فرزند خدیجۀ کبری-منم فرزند فاطمۀ زهرا(ع)-منم فرزند سر بریدۀ از قفا منم فرزند آن کسی که با لب تشنه از دنیا رفت-منم فرزند آنکه آب را از او منع کردند و حلال و مباح داشتند بر سایر خلق-منم فرزند آن که او را غسل ندادند و کفن نکردند-منم فرزند آنکه سر مطهر او را بر نیزه بلند نمودند-منم فرزند آنکه حرم او را در زمین کربلا هتک حرمت نموده اسیر نمودند منم فرزند آنکه بدن مقدسش در جائی و سر مطهرش در جائی دیگر-منم فرزند آنکه حرم او را اسیر نموده بشام آوردند. پس از آن امام علیه السّلام با صدای بلند گریست و پیوسته انا انا فرمود یعنی آن قدر از مفاخر و مدایح اجداد خود فرمود و مصائب پدر بزرگوار و اهل بیت خود را بیان کرد تا آنکه خروش از مردم برخاست همگی بگریه و ناله و فریاد مشغول شدند.
- که الی الحال در شام و پایتخت ظالمانه آن قوم فاسد قبری از بنی امیه وجود ندارد-ولی قبرستان بنی هاشم مورد توجه شامیان-و قبور بسیاری از عترت و اهل بیت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم مزار هر عارف و عامی از شیعه و سنی می باشد.
- خلاصه تمام ارباب مقاتل و تواریخ نوشته اند که آن حضرت از مدینه تا بمکه و کربلا پیوسته کنایة و صراحة خبر شهادت خود را می داد و بمردم می فهماند که برای کشته شدن می رود.
- از جمله خطبۀ مفصّلی است که روز ترویه در مکه معظمه مقابل جامعه مسلمین خواند و ضمن خطبه خبر شهادت خود را علنی داد که بعد از حمد پروردگار متعال و درود بر خاتم الانبیاء صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود خطّ الموت علی ولد آدم مخطّ القلادة علی جید الفتاة و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف و خیّر لی مصرع انا لاقیه کانّی باوصالی یتقطّعها عسلان الفلوات بین النّواویس و کربلا (1).
- با این قبیل جملات بمردم می فهماند که من بکوفه و مقرّ خلافت نخواهم رسید بلکه بین نواویس و کربلا کشته خواهم شد بدست گرگهای خون آشام مراد از گرگها اشاره ایست که بقتلۀ خود از بنی امیه و غیره می نماید که مانند گرگهای خونخوار ما را قطعه قطعه نموده بقتل می رسانند. ص :544
34-
- 1) مرگ بر فرزندان آدم چنان بسته است که قلاده بگردن دختر جوان و چه قدر آرزومندم بصحبت گذشتگان خود چنانکه یعقوب مشتاق یوسف بود و برای من برگزیده و پسندیده گشت زمینی که پیکر من در آن افکنده شود باید بدان زمین برسم و گوئی می بینم بند بند مرا گرگان بیابانها از یکدیگر جدا می کنند میان نواویس و کربلا. (مرحوم ثقة الاسلام محدث جلیل القدر حاج شیخ عباس قمی طاب ثراه در نفس المهموم گوید شیخ ما محدث نوری رحمه اللّه در کتاب نفس الرحمن گفته است(نواویس)گورستان نصاری است چنانچه در حواشی کفعمی نوشته اند و شنیده ایم که این گورستان در آنجا واقع بوده است که اکنون مزار حر بن یزید ریاحی است در شمال غربی شهر کربلا و اما کربلاء معروف نزد مردم آن نواحی پاره زمینی است در کنار نهری که از جنوب با روی شهر روان است و بر مزار معروف به ابن حمزه می گذرد پارۀ از آن باغ و قسمتی کشت زار و شهر کربلا میان این دو می باشد.
- بالاخره این قبیل اخبار و گفتار می رساند که امام حسین بقصد شهادت حرکت فرمودند نه بقصد ریاست و خلافت در تمام راه بطرق مختلفه خبر مرگ خود را می داد
- و در هر منزل اصحاب و احفاد خود را جمع می کرد و پیوسته می فرمود از پستی و بی قدری دنیا همین قدر بس که سر یحیی را بریدند برای زن زنا کاری بهدیه بردند عن قریب سر من مظلوم را هم از بدن جدا و برای یزید شراب خوار می برند.
- آقایان فکر کنید موقعی که در ده فرسخی کوفه حرّ بن یزید ریاحی با هزار سوار سر راه حضرت را گرفت و عرض کرد امر عبید اللّه است شما را نگاهدارم و نگذارم بکوفه بروید و با شما باشم تا امر امیر برسد-چرا حضرت تسلیم شد و فرود آمد و خود را در اختیار حرّ گذارد.
- قطعا اگر حضرت خیال امارت و خلافت در سر داشت تسلیم لشکر حر نمی شد در حالتی که با حر بیش از هزار نفر نبودند و با آن حضرت هزار و سیصد سوار و پیاده بودند که در میان آنها جوانانی از بنی هاشم بودند مانند جناب عباس قمر بنی هاشم و علی اکبر که هر یک خود یک تنه برای پراکندگی هزار نفر کافی بودند و تا کوفه هم ده فرسنگ بیشتر نبود علی القاعده می بایستی آنها را پراکنده و خود را بمرکز حکومت(کوفه)می رساندند مردم هم که منتظر بودند تشکیلات و تجهیزات خود را محکم و مشغول مبارزه می شدند تا آنکه غالب آیند نه آنکه در مقابل گفتار حرّ تسلیم گردیده و فوری فرود آیند و خود را میان بیابان در حصار دشمن قرار دهند که بعد از چهار روز کمک بدشمنان برسد و کار را بر پسر پیغمبر سخت نمایند. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ