کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی
سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی
- شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع ص744
- ام سلمه گفت یادت بیاورم که در یکی از سفرها من و تو با پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم بودیم روزی علی علیه السلام کفشهای پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم را می دوخت و ما در سایه درختی نشسته بودیم ناگاه پدرت ابی بکر باتفاق عمر آمدند اجازه خواستند من و تو رفتیم عقب پرده آنها نشستند بعد از گفتگوی چندی گفتند یا رسول اللّه انّا لا ندری قدر ما تصحبنا فلو اعلمتنا من یستخلف علینا لیکون لنا بعدک مفزعا فقال لهما امّا انّی قد أری مکانه و لو فعلت لتفرّقتم عنه کما تفرّقت بنو اسرائیل عن هارون بن عمران فسکتا ثم خرجا (1).
- بعد از بیرون رفتن آنها ما بیرون آمدیم من عرض کردم یا رسول اللّه من کنت مستخلفة علیهم فقال خاصف النعل فنزلنا فلم نر احدا الاّ علیّا فقلت یا رسول اللّه ما أری الاّ علیّا فقال هو ذلک (2).
- عایشه گفت بلی یادم هست ام سلمه گفت پس بعد از اینکه این احادیث را می دانی کجا می روی گفت برای اصلاح بین مردم می روم؟!!.
- پس آقایان تصدیق نمائید ام المؤمنین عایشه فریب نخورده بلکه خود عازم فتنه انگیزی بوده عالما عامدا قیام نموده با آنکه ام سلمه باو یادآوری نمود احادیث رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم را مع ذلک متنبّه نگردید-با اقرار بمقام حقیقت امیر المؤمنین حرکت نمود بسوی بصره و آن فتنه بزرگ را برپا کرد که منجر بریختن خون مسلمانان بسیار گردید!!!.
- مخصوصا در این حدیث خصف نعل بزرگترین نص و حجة است بر اثبات امامت و خلافت آن حضرت که وقتی ام سلمه عرض می کند یا رسول اللّه کیست آن کسی که او را خلیفه قرار می دهی بعد از خود فرمود دوزنده نعلین من و آن جز علی بن أبی طالب کسی نبوده است. ص :741
- گناه شیعیان فقط اینست که تحت تأثیر هیچ عادتی قرار نمی گیرند و با دوربین حقیقت وقایع مهمّۀ چهارده قرن قبل را می نگرند و بدون حب و بغض از آیات
6-
- 1) ما حصل معنی آن که عرض کردند ما قدر مصاحبت تو را نمی دانیم فلهذا تمنا داریم ما را تعلیم دهید و بفرمائید چه کسی خلیفه و جانشین شما بر ما می باشد که بعد از شما مفزع و پناهگاه ما باشد حضرت به آن دو(ابو بکر و عمر)فرمود من مقام و مرتبه و مکان او را می شناسیم(یعنی جانشین خود را)ولی(فعلا)اگر این عمل را بکنم و او را معرفی نمایم از اطراف او متفرق می شوید همچنان که بنی اسرائیل از اطراف هارون متفرق شدند پس ساکت گردیده بیرون رفتند.
- 2) چه کسی بر آنها خلیفه می باشد فرمود آن کس که نعلین مرا پاره دوزی می کند پس از خدمت آن حضرت بیرون آمدیم دیدیم جز علی(علیه السّلام)کسی نبود پس عرض کردم یا رسول اللّه غیر از علی کسی را نمی بینم فرمود همان(علی)خلیفه است.
- قرآن مجید و آنچه در کتب معتبره علماء فریقین نوشته شده است استفاده نموده و قضاوت بحق می نمایند.
- بهمین جهة معتقدند باینکه و لو بصورت ظاهر در تاریخ با دسیسه بازیهای سیاسی خلافت علی علیه السلام زمانا در مرتبه چهارم قرار گرفته.
- ولی این عقب ماندگی افضلیّت و نصوص وارده در حق آن حضرت را از میان نبرده و نخواهد برد.
- ما هم معتقدیم و اقرار داریم که در تاریخ ثبت گردیده که ابی بکر(با دسائس سیاسی)در سقیفه بدون حضور علی علیه السلام و بنی هاشم و کبار صحابه و با مخالفت قبیله خزرج از انصار خلیفه نامیده شد و بعد از او هم بطریق دیکتاتوری فردی و شوری عمر و عثمان قبل از مقام ولایت علی علیه السلام ظاهرا مسندنشین خلافت گردیدند؟!!.
- ولی با یک تفاوت که آنها خلیفة الخلق بودند یعنی عدّه ای از هم دستان آنها قیام نمودند و حلقۀ خلافت را بگردن آنها انداختند.
- ولی مولانا امیر المؤمنین علی علیه السلام خلیفة الرسول است که منصوص از جانب خدا و پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم بوده است.
- شیخ- بی لطفی می فرمائید هیچ تفاوتی بین آنها نبوده همان مردمی که خلفاء ثلاثه ابی بکر و عمر و عثمان رضی اللّه عنهم را بمقامات خلافت اجماعا نصب نمودند علی کرم اللّه وجهه را هم همان اشخاص بخلافت نصب نمودند.
- اختلاف در تعیین خلفاء ثلاث دلیل بر بطلان خلافت آنها است
- داعی- تفاوت در تعیین خلافت خلفا از جهات بسیاری واضح و آشکار است اولا اشاره باجماع فرمودید بی لطفی می نمائید که تجدید مطلب می کنید زیرا که بی اساس بودن دلیل اجماع را شبهای قبل کاملا بعرضتان رسانیدم که اجماع امت بر خلافت هیچ یک از خلفاء در ابتداء امر واقع نشد(مراجعه شود به ص 482 تا ص 491 همین کتاب).
- دلائل دیگر بر بطلان اجماع - ص :742
- ثانیا اگر اتّکاء شما بدلیل اجماع است و این حق را از جانب خدا و پیغمبر برای امت ثابت شرعی می دانید علی القاعده بایستی هر خلیفه ای که از دنیا می رود امت جمع شوند یا باصطلاح امروزیها مجلس مبعوثان یا مؤسسان تشکیل دهند برای تعیین خلیفه بعدی صحبت کنند اجماع عموم(یا بقول شما)اجتماع عقلا بر هر فردی قرار گرفت و رأی اتّفاقی بر آن ثابت آمد آن فرد منتخب خلیفه و برگزیدۀ مردم می شود(نه خلیفه رسول خدا)و این جریان طبیعی در تمام ادوار باید مورد عمل قرار گیرد.
- و البته تصدیق می فرمائید چنین اجماعی ابدا برای هیچ یک از خلفاء در اسلام واقع نشده حتی همان اجماع ناقصی هم که ما قبلا ثابت نمودیم(که کبار صحابه و بنی هاشم و انصار داخل نبودند)برای احدی جز ابی بکر بن ابی قحافه واقع نشد.
- زیرا خلافت عمر باتفاق جمیع مورخین و محدثین اسلام و غیره فقط بنصّ خلیفه ابی بکر بوده است اگر اجماع شرط در تعیین خلافت است چرا بعد از ابی بکر در تعیین عمر بخلافت تشکیل اجماع نشد و بآراء عمومی مراجعه ننمودند.
- شیخ- بدیهی است چون ابی بکر را بخلافت اجماع امت معین نمود؟!قول خلیفه اول بتنهائی برای تعیین خلیفه بعدی سندی است محکم بعد از آن دیگر احتیاجی باجماع و گرفتن آراء امت در تعیین خلیفه بعدی نیست بلکه قول هر خلیفه برای تعیین خلیفۀ بعدی سندیت ثابت دارد و این حق مخصوص خلیفه است که خلیفه بعد از خود را معین نماید و مردم را حیران و سرگردان نگذارد لذا چون ابی بکر ثابت الخلافه بالاجماع عمر را بخلافت برقرار نموده خلیفۀ ثابت پیغمبر شد؟!!.
- داعی- أولا اگر چنین حقی برای خلیفه ثابت الامر(بعقیده شما)در تعیین خلیفه بعدی قائلید و می گوئید وظیفه خلیفه است که امت را حیران نگذارد و نصّ او تنها در تعیین خلیفه بعد از خود کفایت می کند چرا این حق را از پیغمبر ثابت النبوّه که هادی بشر بوده است ساقط نمودید.
- و چرا آن همه نصوص عالیۀ واضحه ای را که صراحة و کنایة رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم در دفعات متعدده و مواطن مختلفه بر علی علیه السلام نمود و در کتب معتبره خودتان پر است (و ما هم در شبهای قبل ببعض از آنها اشاره نمودیم و امشب هم نصّ صریح در حدیث ص :743
- امّ سلمه بعرضتان رسید)نادیده گرفته و ترتیب اثر ندادید و از برای هر یک تأویلات بارده نمودید مانند تأویل و تغییر مضحکی که ابن ابی الحدید در حدیث ام سلمه نموده و این نص صریح را رد نموده.
- واقعا جای تعجب است که روی چه اصل می فرمائید قول ابی بکر در تعیین عمر بخلافت سندیّت دارد؟ولی قول رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم سندیّت ندارد؟و برای آن کلمات حکیمانه تعبیرات بارده می نمائید؟!.
- ثانیا از کجا و بچه دلیل می فرمائید خلیفۀ اول که باجماع معیّن شده حق دارد خلیفۀ بعدی را معین نماید آیا هم چو دستوری از پیغمبر رسیده است قطعا جواب منفی است.
- ثالثا می گوئید خلیفه اول که باجماع معین شد در تعیین خلفاء بعدی دیگر احتیاج باجماع نمی باشد همان خلیفۀ منصوب از جانب خلق حق دارد خلیفه بعد از خود را معین نماید و نص او تنها کفایت می کند؟!.
- اعتراض بر مجلس شوری
- اگر امر چنین است پس چرا فقط این امر در خلافت عمر عملی شد بلکه در خلافت عثمان بر خلاف شد عمر تعیین خلیفه نکرد امر را بشورای شش نفری واگذار نمود؟!.
- معلوم نیست دلیل آقایان بر اثبات خلافت چیست می دانید دلائل که اختلاف پیدا کرد اصل موضوع از بین می رود؟.
- اگر دلیل شما بر اثبات خلافت اجماع امت است و جمیع امت باید جمع شوند و اتّفاقا رأی بدهند(گذشته از آنکه در خلافت ابی بکر هم چنین اجماعی نشد) پس چرا در خلافت عمر چنین اجماعی تشکیل ندادند؟و اگر اجماع را در خلافت اوّلی شرط می دانید و در تعیین خلفای بعد فقط نص خلیفۀ منصوب باجماع کفایت می کند.
- پس چرا در خلافت عثمان این امر عملی نشد؟و خلیفه عمر بر خلاف رویه ابی بکر تعیین خلیفه را بشورای(دیکتاتوری)واگذار کرد؟آن هم چه مجلس شورائی که در هیچ جای عالم(حتی در میان ملل وحشی)چنین مجلس شورائی وجود پیدا نکرده عوض آنکه نمایندگان مجلس را ملت معین نمایند(که شاید قول و رأی اکثریت آنها قدری مؤثر باشد)خلیفه عمر خود معین نمود. ص :744
- اعتراض بر حکمیت عبد الرحمن بن عوف
- و عجیب تر از همه آنکه جلو اختیار همه را گرفت و تمام آن عدّه را تحت امر و فرمان عبد الرحمن بن عوف قرار داد؟!.
- معلوم نیست روی چه ملاک شرعی و عرفی علمی و عملی عبد الرّحمن را آن قدر شاخصیّت داد(جز آنکه خویش نزدیک عثمان بود و یقین داشت طرف عثمان را نمی گذارد و دیگری را بگیرد)که در دستور خود گفت هر طرفی که عبد الرّحمن است حقّ است و با هر کس عبد الرحمن بیعت نماید باید دیگران تسلیم شوند وقتی خوب دقت کنیم می بینیم ایجاد دیکتاتوری نموده منتها بصورت شوری در آورد؟!.
- و بقول امروزی ها قانون دمکراسی بکلی بر خلاف این رویه و رفتار می باشد. واقعا جای تعجب و تأسف است که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم مکرّر فرموده که شبهای قبل هم با سلسله اسناد ذکر نمودم که علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ حیث دار (1).
- و نیز فرمود:هذا علیّ فاروق هذه الامة یفرق بین الحقّ و الباطل (2).
- چنانکه حاکم در مستدرک و حافظ ابو نعیم در حلیه و طبرانی در اوسط و ابن عساکر در تاریخ و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در کفایت الطالب و محبّ الدین طبری در ریاض النضره و حموینی در فراید و ابن ابی الحدید در شرح نهج و سیوطی در درّ المنثور از ابن عباس و سلمان و أبی ذر و حذیفه نقل نموده اند که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود:
- ستکون بعدی فتنة فاذا کان ذاک فالزموا علیّ بن أبی طالب فانّه اوّل من یصافحنی یوم القیمة و هو الصدّیق الاکبر و هو فاروق هذه الامة یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب المؤمنین (3). ص :74540-
- 1) علی با حق و حق با علی می گردد«یعنی هر راهی علی برود آن راه حق است».
- 2) این علی فاروق این امت است که جدائی می اندازد میان حق و باطل.
3) زود است بعد از من فتنه ای برپا شود در آن موقع بر شما لازم است التزام رکاب علی را اختیار نمائید زیرا او اول کسی است که روز قیامت با من مصافحه می نماید او راست گو و فاروق این امت می باشد که تفریق می نماید بین حق و باطل او است پادشاه مؤمنین. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ