کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی
سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی
شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع ص836
- و در آیه 49 سوره 19(مریم)قصۀ اعتزال و کناره گیری حضرت ابراهیم علیه و علی نبیّنا و آله السّلام را خبر می دهد که وقتی از عمّش آزر استمداد نمود و جواب یأس شنید فرمود وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ مٰا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی
- (1)
- پس جائی که ابراهیم خلیل اللّه وقتی یاری و کمک از عم خود ندید عزلت و گوشه گیری اختیار نماید علی علیه السلام بطریق اولی بایستی بواسطه نبودن یار و یاور عزلت و کناره گیری اختیار نماید.
- شیخ- گمان می کنم مراد از این عزلت-عزلت قلبی باشد که قلبا از آنها دوری و بیزاری جست نه عزلت مکانی.
- داعی- اگر جنابعالی بتفاسیر فریقین مراجعه نمائید می بینید که مراد از اعتزال عزلت مکانی بوده نه عزلت قلبی بخاطر دارم که امام فخر رازی در ص 809 جلد پنجم تفسیر کبیر گوید الاعتزال للشیء هو التباعد عنه و المراد انی افارقکم فی المکان و افارقکم فی طریقتکم (2)
- فلذا ارباب سیر آورده اند که بعد از این قضیّه حضرت ابراهیم علیه السّلام از بابل بکوهستان فارس مهاجرت نمود و هفت سال در اطراف آن جبال سیر می نمود از خلق عزلت و کناره گرفت بعد از آن ببابل برگشت و دعوت خود را آشکار ساخت و بتها را شکست او را گرفتند و در آتش انداختند خداوند آتش را بر او سرد و سلامت نمود و موجب ظهور امر رسالت گردید.
- و در آیه 20 سوره 28(قصص)قصۀ فرار کردن حضرت موسی علیه السّلام را با خوف و ترس نقل فرموده فَخَرَجَ مِنْهٰا خٰائِفاً یَتَرَقَّبُ قٰالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ (3).
- پس جائی که پیغمبر اولو العزم خدا با ترس و خوف فرار نماید آیا وصی رسول و قعود و عزلت و کناره گیری معذور نمی باشد. ص :836
7-
- 1) من از شما و بتانی که بجای خدا می پرستید دوری کرده و خدای یکتا رای می خوانم.
- 2) اعتزال از چیزی بمعنای دوری از آن می باشد و مراد ابراهیم از کلمه أعتزلکم یعنی من از مکان و طریقۀ شما جدا می شوم و دوری می نمایم.
- 3) موسی از شهر با حال ترس و نگرانی از دشمن بیرون رفت و گفت بار الها مرا از شر قوم ستمکار نجات ده.
- و در سوره اعراف قصه گوساله پرست شدن بنی اسرائیل را در غیاب حضرت موسی علیه السّلام باغوای سامری و بازیگریهای او و سکوت هارون را با آنکه خلیفه حضرت موسی علیهما السّلام بوده نقل نموده تا در آیه 149 فرماید وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قٰالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کٰادُوا یَقْتُلُونَنِی (1)
- شباهت علی با هارون در موضوع خلافت
- پس طبق آیات قرآنی حضرت هارون علیه السّلام پیغمبر و خلیفه منصوص حضرت موسی علیه السّلام جهت تنها بودن و اینکه امت او را خوار و زبون نمودند در مقابل عمل شیع سامری و شرک مسلّم گوساله پرستی مردم سکوت اختیار نمود و قیام بسیف ننمود.
- علی علیه السلام هم که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم او را شبیه هارون و صاحب منزله هارونی معرفی نمود(چنانچه در لیالی ماضیه مشروحا ذکر نمودیم) (2)اولی و احق بود که وقتی در مقابل امر واقع شده قرار گرفت و تنها ماند و دنیا طلبان و مخالفین خود را آن طرف دید مانند جناب هارون صبر و تحمل اختیار نماید.
- فلذا بروایات اکابر علماء خودتان که قبلا عرض شد وقتی آن حضرت را جبرا بمسجد آوردند و شمشیر برهنه بر سرش گرفتند و فشار آوردند که بیعت نماید خود را بقبر پیغمبر رسانید همان کلماتی را گفت که خداوند از قول هارون خبر می دهد که بموسی گفت یا بن ام ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی-یعنی یا رسول اللّه به بین امت مرا تنها گذارده و ضعیفم نموده و می خواهند مرا بکشند.
- از همه انبیاء بالاتر و حجت تام و تمام سیره خود خاتم الانبیاء صلی اللّه علیه و آله و سلّم می باشد که لازم است در اطراف آن فکر نمائیم که چرا در مقابل دشمنان و بدعتهای قوم سیزده سال در مکّۀ معظّمه سکوت اختیار نمود تا جائی که شبانه از مرکز بعثت و وطن مألوف فرار اختیار نمود.
- جز برای آن بود که چون یاور نداشت مانند انبیاء سلف صبر و تحمل و فرار برقرار اختیار نمود که الفرار مما لا یطاق من سنن المرسلین بالاتر بگویم که در حین قدرت و توانائی هم نتوانست کما ینبغی آثار بدع قوم را بر طرف نماید. ص :837
17-
- 1) از فرط غضب سر برادرش(هارون)را بسوی خود کشید(هارون)گفت(ای جان برادر)ای فرزند مادرم(بر من خشمگین مباش که من با نهایت کوشش و فداکاری هدایت قوم کردم)آنها مرا خوار و زبون داشتند تا آنجا که نزدیک بود مرا بقتل برسانند.
- 2) رجوع شود به ص 285 تا ص 315 همین کتاب
- شیخ- چگونه ممکن است باور نمود که آن حضرت نتوانست بدعتها را از میان بردارد.
- داعی- حمیدی در جمع بین الصحیحین و امام احمد حنبل در مسند از ام المؤمنین عایشه نقل نموده اند که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم باو فرمودند اگر این مردم قریب العهد بکفر و زمان جاهلیت نبودند و نمی ترسیدم که بقلب خود منکر آن شوند امر می نمودم خانه کعبه را خراب کنند و آنچه که از آن بیرون بردند داخل نموده و خانه را بزمین متصل می ساختم و مانند زمان حضرت ابراهیم دو در برای آن قرار می دادم بسمت مشرق و مغرب و بنیاد آن را بپایۀ بنای حضرت ابراهیم می رسانیدم.
- آقایان از روی انصاف دقت کنید جائی که رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم با آن مقام و مرتبه عالیۀ الهیّه که برای ریشه کن نمودن شرک و کفر و آثار آنها مبعوث گردیده از صحابه خود ملاحظه نماید(بنابر آنچه اکابر علماء خودتان نوشته اند)و بدعی که در ساختمان ابراهیمی بکار رفته نتواند عوض نماید و بصورت اصلی در آورد که مبادا مسلمانان روی عادت عهد جاهلیت انکار آن نمایند.
- تصدیق نمائیدامیر المؤمنین علیه السلام اولی بود بعمل نمودن بآن سیره و دستور که در مقابل قومی حسود و عنود واقع شده بود که عقب فرصت می گشتند تا تلافی نموده و ضربات خود را بآن حضرت بلکه باصل دین وارد آورند.
- چنانچه فقیه واسطی ابن مغازلی شافعی و خطیب خوارزمی در مناقب خود نقل نموده اند که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم بعلی علیه السلام فرمود امت از نو کینه ها در دل دارند و زود است عد از من با تو خدعه نموده و آنچه در دل دارند ظاهر سازند من ترا امر می نمایم بصبر و تحمل تا خداوند تو را جزا و عوض خیر عنایت فرماید.
- علة قعود علی علیه السلام از جنگ با مخالفین بعد از وفات پیغمبر صل الله علیه وآله وسلم و صبر و سکوت آن حضرت برای خدا
- ثانیاامیر المؤمنین علیه السلام یگانه رادمردی بود که در زندگی ابدا خود را نمی دید و هرچه می دید خدا می دید یعنی بتمام معنی فانی فی اللّه بود خود و بستگان خود و امامت و خلافت و ریاست را برای خدا و دین خدا می خواست فلذا صبر و تحمل و سکوت و عدم قیام آن حضرت در مقابل مخالفین برای إحقاق حق ثابت خود برای خدا بود که مبادا تفرقه در جامعه مسلمین بیفتد و مردم بکفر اولیه برگردند. ص :838
- چنانچه موقعی که فاطمه مظلومه مأیوسانه بخانه برگشت در حالتی که حقش را برده بودند خطاب نمود بامیر المؤمنین علیه السّلام و عرض کرد اشتملت شملة الجنین و قعدت حجرة الظنین نقضت قادمة الاجدل فخانک ریش الاعزل هذا ابن ابی قحافه یبزنی نحلة ابی و بلغة ابنی-الخ-لقد اجهر فی خصامی و الفتیة الدنی کلامی (1).
- مخاطبه اش طولانی است مولانا علی علیه السلام تمام کلمات و خطابات را گوش داد تا فاطمه سلام اللّه علیها ساکت شد آنگاه بمختصر جوابی بی بی را قانع نمود که از جمله فرمود فاطمه-من در امر دین و احقاق حق تا آنجا که ممکن بود کوتاهی نکردم آیا مایل هستی که این دین مبین باقی و پایدار بماند و نام پدرت إلی الأبد در مسجدها و مأذنه ها برده شود؟.
- گفت منتها آمال و آرزویم همین است فرمود پس در این صورت باید صبر کنی چه آنکه پدرت خاتم الانبیاء صلی اللّه علیه و آله و سلّم بمن وصیتها نموده من می دانم باید صبر نمایم و الا قدرت دارم که دشمنان را خوار نمایم و حقّت را بگیرم ولی بدان که آن وقت دین از میان می رود پس از برای خدا و حفظ دین خدا صبر کن زیرا ثواب آخرت برای تو بهتر است از حقّی که از تو غصب نمودند.
- بهمین جهت صبر را پیشه خود قرار داد و صبر کرد برای حفظ حوزۀ اسلام که ایجاد دودستگی نشود چنانچه غالبا در خطب و بیانات خود اشاره باین جهات می نمود.
- بیانات علی علیه السلام در علة قعود و سکوت بعد از وفات رسول خدا(صل الله علیه وآله وسلم) ص :839
- از جمله ابراهیم بن محمّد ثقفی که از ثقات علماء جماعت است و ابن ابی الحدید در شرح نهج و علی بن محمّد همدانی نقل می نمایند که چون طلحه و زبیر بیعت را شکستند و بسمت بصره رفتند حضرت امیر علیه السّلام امر فرمود مردم در مسجد جمع شدند خطبۀ اداء نمود بعد از حمد و ثنای
32-
- 1) مانند طفل در شکم مادر پرده نشین شدی و چون شخص متهم در کنج خانه پنهان گشته ای و بعد از آنکه شاه پرهای بازها را در هم شکستی اکنون از پرهای مرغان ضعیف عاجز گردیده ای و توانائی بر آنها نداری اینک پسر ابو قحافه(ابی بکر)بستم و ظلم عطاء و بخشیدۀ پدرم را و قوت و معیشت فرزندان مرا می برد با من آشکارا دشمنی می کند و در سخن گفتن بسختی با من مجادله می نماید.
- پروردگار فرمود فان الله تبارک و تعالی لما قبض نبیه صلّی اللّه علیه و آله قلنا نحن اهل بیته و عصبته و ورثته و عترته و اولیائه و احق خلایق الله به لا ننازع حقه و سلطانه فبینما نحن اذ نفر المنافقون فانتزعوا سلطان نبینا منا و ولوه غیرنا فبکت لذلک و الله العیون و القلوب منا جمیعا و خشنت و الله الصدور و ایم الله لو لا مخافة الفرقة من المسلمین ان یعودوا الی الکفر و یعود الدین لکنا قد غیرنا ذلک ما استطعنا و قد ولیّ ذلک ولاة و مضوا لسبیلهم و رد الله الامر الیّ و قد بایعانی و قد نهضا الی البصرة لیفرقا جماعتکم و یلقیا بأسکم بینکم (1).
- و نیز ابن أبی الحدید و کلبی از علماء بزرگ شما روایت نموده اند که در موقع حرکت ببصره آن حضرت برخاست در مقابل مردم و خطابه کرد و ضمن خطبه فرمود. ان الله تعالی لما قبض نبیه صلّی الله علیه و آله استاثرت علینا قریش بالامر و دفعتنا عن حق نحن احق به من الناس فرایت ان الصبر علی ذلک افضل من تفریق کلمة المسلمین و سفک دمائهم و الناس حدیثوا عهدا بالاسلام و الدین (2).
- پس سکوت و تسلیم شدن آن حضرت بمقام خلافت أبی بکر و عمر از جهت رضا نبوده بلکه از یک طرف از تفرقه مسلمین و خونریزی و از طرف دیگر خوف زوال دین و غلبه کفار و ارتداد سست عنصرها بوده. ص :840
- لذا بعد از شش ماه سکوت و مقابلۀ بر خلاف-و محاجّۀ با آنها که همه فهمیدند آن حضرت مخالف با آن دستگاه سیاسی می باشد-آنگاه برای حفظ دین(که بوسیله دودستگی ممکن بود از میان برود)بنابر آنچه أکابر علماء خودتان نوشته اند بیعت نمود و در مقام مساعدت برآمد که فی الحقیقة مساعدت بدین مقدّس اسلام بود نه رضایت و تصدیق بامر خلافت.
37-
- 1) ما حصل معنی آنکه پس از رحلت رسول اکرم(صل الله علیه وآله وسلم)گفتیم ما اهل بیت و خویشان و وراث و عترت و اولیاء آن حضرت و سزاوارترین خلایق برتبه و مقام آن حضرت هستیم و منازعی برای حق و سلطه و سلطنت آن حضرت نداشتیم گروهی از منافقین دست بدست هم داده خلافت را از ما گرفته بدیگری واگذار نمودند بخدا قسم برای این امر چشمها و دلهای ما گریان و آزرده گردیده و سینه ها از خشم و کینه پر گردیده بخدا قسم اگر خوف تفرقه مسلمانان نبود که بقهقرا برگردید بکفر هرآینه تغییر می دادیم خلافت را(و لکن سکوت اختیار نمودم)و آنان بامر خلافت مشغول شدند تا روزی که مسلمانان با من بیعت نمودند در آن هنگام طلحه و زبیر از کسانی بودند که نخست با من بیعت نموده و سپس بطرف بصره نهضت کردند بمنظور آنکه اختلاف کلمه بین شما مسلمانان و ایجاد دودستگی را فراهم تا جنگ داخلی را بر قرار نمایند.
- 2) پس از وفات رسول اکرم(صل الله علیه وآله وسلم)قریش جمعیت نموده خلافت حقی که از همۀ مردم ما سزاوارتر بودیم بآن از ما گرفتند من احساس نمودم که صبر در این مورد بهتر است از تفریق مسلمانان زیرا اگر صبر نکرده بودم اختلاف کلمه ایجاد و شکاف عمیقی بین صفوف مسلمین می شد و خونها ریخته می گردید چون مسلمانان تازه عهد باسلام و دین بود.
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ




