کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی
سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی
شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع ص841
- چنانچه در نامه ای که برای اهل مصر بوسیله مالک اشتر فرستاد همین معنی را متذکر شد و صریحا نوشت که سکوت من برای دین و بیعت هم برای دین بوده اینست عین عبارت نامۀ آن حضرت که ابن أبی الحدید هم در ص 164 جلد چهارم شرح نهج البلاغه نقل نموده است.
- نامه علی علیه السلام باهل مصر
- فان الله سبحانه بعث محمدا صلّی اللّه علیه و آله نذیرا للعالمین و مهیمنا علی المرسلین فلما مضی صلّی الله علیه و آله تنازع المسلمون الامر من بعده فو الله ما کان یلقی فی روعی و لا یخطر ببالی ان العرب تزعج هذا الامر من بعده صلّی الله علیه و آله عن أهل بیته و لا انهم منحوه عنی من بعده!!فما راعنی الا انثیال الناس علی فلان یبایعونه فامسکت بیدی حتی رایت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد صلّی الله علیه و آله فخشیت ان لم انصر الاسلام و أهله أن أری فیه ثلما أو هدما تکون المصیبة به علی اعظم من فوت ولایتکم التی انما هی متاع ایام قلائل یزول منها ما کان کما یزول السراب او کما یتقشع السحاب فنهضت فی تلک الاحداث حتی زاح الباطل و زهق و اطمأن الدین و تهنه (1). ص :841
2-
- 1) خداوند سبحان محمد«ص»را بر انگیخت برای ترسانیدن جهانیان و گواه بر پیغمبران چون آن حضرت در گذشت پس از او مسلمانان در امر خلافت نزاع و گفتگو کردند بخدا سوگند دلم راه نمی داد و بخاطرم نمی گذشت و باور نمی کردم که عرب پس از آن حضرت خلافت را از اهل بیت و خاندان او بدیگری واگذارند و نه آنکه پس از آن بزرگوار(با همه سفارشات و نصوص بارزه) آن را از من بازدارند ؟!مرا برنج نیفکند مگر شتافتن مردم بر فلان(ابی بکر)که با او بیعت کنند پس دست خود را(از بیعت)نگاهداشتم تا آنکه دیدم گروهی از مردم مرتد شدند و از اسلام برگشتند و می خواستند دین محمد را از بین ببرند پس ترسیدم اگر بیاری اسلام و مسلمانان نپردازم رخنه یا ویرانی در آن ببینم که مصیبت و اندوه آن بر من بزرگتر از فوت شدن ولایت و حکومت بر شما باشد که کالای چند روزی است که آنچه از آن ؟؟؟نی می شود از دست می رود مانند آنکه سراب زایل می گردد یا چون ابر از هم پاشیده می شود پس میان آن پیش آمدها و تباهکاریها برخاسته تا آنکه جلو نادرستی و تباهکاری گرفته شد از بین رفت و دین آرام گرفت و بازایستاد
- خطبۀامیر المؤمنین علیه السلام بعد از شهادت محمّد بن ابی بکر.
- و نیز ابن ابی الحدید در ص 35 جلد دوم شرح نهج البلاغه از کتاب الغارات ابراهیم ابن سعد بن هلال ثقفی از رجال خودش از عبد الرحمن بن جندب از پدرش نقل نموده است که بعد از فتح مصر بدست دشمنان و شهادت محمّد بن ابی بکر-امیر المؤمنین علیه السّلام خطبۀ مفصّلی بیان نمود(که عینا تمام جملاتی را که در نامۀ خود برای اهل مصر فرستاده بود از اظهار نارضایتی اوضاع و رفتار مسلمانان بعد از وفات رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم ظاهر و بارز نمود) تا آنجا که می نویسد مردی گفت«یا بن أبی طالب انک علی هذا الامر لحریص،فقلت انتم احرص منی و ابعد،اینا احرص؟انا الذی طلبت میراثی و حقی الذی جعلنی الله و رسوله اولی به؟ام انتم اذ تضربون وجهی دونه،و تحولون بینی و بینه فبهتوا و الله لا یهدی القوم الظالمین (1)».
- پس از این کلمات و سایر خطب و بیانات آن حضرت که وقت اجازه گفتارش را نمی دهد معلوم می شود علت عدم قیام و تسلیم-و بیعت نمودن بعد از شش ماه(بعقیده علماء شما)خوف زوال دین و تفرقه مسلمانان بوده است نه رضای بخلافت آنها زیرا اگر آن روز علی علیه السلام قیام بحق می کرد محققا جمعی هم اطراف آن حضرت را می گرفتند (چنانکه مکرر آن حضرت را ترغیب بقیام نمودند)آنگاه جنگ داخلی شروع می شد پیغمبر هم تازه از دنیا رفته مسلمانان هم قریب العهد بکفر بودند هنوز ایمان در قلبهای آنها کاملا استقرار پیدا ننموده بود لذا وقت بدست بیگانگان و أعادی دین از یهود و نصاری و مشرکین از همه بالاتر منافقین می افتاد بساط عزت اسلامیان بر چیده و اساس دین از میان می رفت ص :842
6-
- 1) ای پسر ابی طالب در طلب خلافت چه قدر حریص می باشی گفتم شما حریص تر از من و دورتر از آن مقام می باشید-کدام یک از ما حریص تر می باشیم-آیا من که میراث و حق خود (یعنی خلافت را)که خدا و رسول او برای من قرار دادند طلب می نمایم و اولی بآن هستم-یا شما که(بدون آنکه حقی داشته باشید)مرا از حق خویش بازداشتید و میان من و حق ثابت من حاجز و حائل شدید،پس مبهوت گشته و از جواب بازماندند -و خداوند متعال هرگز ظالمان را هدایت نکند-.
- چون امیر المؤمنین علیه السلام عالم و دانای بحقایق بود رسول خدا هم باو خبر داده بود می دانست که اصل دین از میان نمی رود مثل دین در میان مردم مثل آفتاب است ممکن است مدت کمی در پس پردۀ جهل و عناد بماند ولی عاقبت ظاهر و هویدا خواهد شد.
- (چنانچه نور حقیقت آن بزرگوار عالم را روشن و منور ساخت)
- پس ملاحظه فرمود باقتضای مصلحت دین صبر کند بهتر است از آنکه قیام کند که دودستگی تشکیل شده و باعث تفرقه مسلمین گردد و فرصتی بدست دشمنها بدهد که اصل دین را از میان ببرند و لو رسول خدا خبر ببقای دین داده بود ولی سبب ذلت و حقارت مسلمین و برای مدتی پیشرفت آنها بعقب می افتاد.
- منتها برای اثبات حق خودش شش ماه تأمل نمود و در مجالس و محاضر با مناظرات بسیار حق را ظاهر نمود(چنانچه در شبهای قبل عرض کردم)بیعت نکرد قیام بجنگ ننمود ولی در مناظرات و احتجاجات اثبات حق نمود
- خطبه شقشقیه
- چنانچه در اول خطبه شقشقیه اشاره باین معانی نموده که فرمود اما و الله لقد تقمصها فلان (ابن ابی قحافة)و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر فسدلت دونها ثوبا و طویت عنها کشحا و طفقت ارتای بین ان اصول بید جذاء او اصبر علی طخیة عمیاء یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر و یکدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه فرأیت ان الصبر علی هاتا احجی فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی اری تراثی نهبا حتی مضی الاول لسبیله فادلی بها الی فلان بعده الخ (1). ص :843
13-
- 1) سوگند بخداوند که پسر ابی قحافه(ابی بکر)خلافت را مانند پیراهن پوشیده و حال آنکه می دانست مقام من برای خلافت مانند قطب وسط آسیا می باشد علوم و معارف از سرچشمه فیض من مانند سیل سرازیر می شود و هیچ پرواز کننده ای در فضای علم و دانش باوج رفعت من نمی رسد پس جامۀ خلافت را رها و پهلو از آن تهی نمودم و در کار خود اندیشه می کردم که آیا بدون دست(یعنی بدون یار و یاور)حمله کرده(حق خود را مطالبه نمایم)یا آنکه بر تاریکی کوری(و گمراهی خلق) صبر کنم که پیران فرسوده و جوانان پژمرده و پیر و مؤمن رنج کشیده تا بمیرد دیدم صبر کردن خردمندی است پس صبر کردم در حالتی که چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود میراث خود را تاراج و غارت رفته می دیدم تا آنکه اولی(ابی بکر)راه خود را بانتها رسانید و خلافت را بآغوش(عمر)بعد از خود انداخت.
- تا آخر خطبه که تمام مشتمل است بر دردهای دل آن حضرت که وقت مجلس بیش از این اجازه نمی دهد مزاحمت دهم بمقداری که اثبات مرام نماید و از تأثرات درونی آن حضرت خبر دهد گمان می کنم کافی باشد.
- اشکال در خطبه شقشقیه و جواب آن
- شیخ- اولا در این خطبه دلیلی بر دلتنگی آن حضرت نمی باشد.ثانیا این خطبه مربوط بآن حضرت نیست بلکه از منشآت سید شریف رضی الدین است که ملحق بخطبات آن حضرت نموده و الا آن جناب اصلا از خلافت خلفاء رضی اللّه عنهم شکایتی نداشته بلکه کمال رضایت را هم داشته و بعمل کرد آنها هم راضی بوده.
- داعی- این بیان شما مربوط بافراط در تعصب است و الا بیانات و شکایات در امر خلافت قبلا عرض شد و دلتنگیهای آن حضرت فقط اختصاص باین خطبه ندارد که شما اشکال تراشی نمائید.
- و اما اشکال شما راجع باین خطبه که آن را از منشآت سید زاهد عابد عالم بزرگوار رضی الدین رضوان اللّه علیه بحساب آوردید جسارت نمی کنم که بگویم عناد ورزیدید و از حد اعتدال خارج شدید و بدون دلیل پیروی نمودید بعض از متعصّبین متأخرین اسلاف خود را.
- فقط می گویم دقت در مطالعات نمی نمائید و الا اگر مطالعات دقیقه داشتید می دانستید که نقل این خطبه از مولانا امیر المؤمنین صلوات اللّه علیه محقق الوقوع است بشهادت اکابر علماء خودتان از متقدمین و متأخرین مانند عز الدین عبد الحمید بن ابی الحدید و شیخ محمّد عبده مفتی دیار مصر و شیخ محمّد خضری در ص 127 محاضرات تاریخ الامم الاسلامیه که اعتراف بصدور این خطبه از آن حضرت نموده و آن را شرح نموده اند.
- فقط عدّه ای از متعصّبین و متأخرین روی عناد و لجاج دست و پائی زده تولید شبهات نمودند و إلاّ زیاده از چهل نفر از اکابر علمای شیعه و سنّی که شرح بر نهج البلاغه نوشته اند احدی از آنها تفوّه بچنین عقیده ای ننموده. ص :844
- اشاره بحالات سید رضی
- علاوه مقام ورع و تقوای عالم ربّانی سید جلیل القدر رضی الدین رضوان اللّه تعالی علیه بالاتر از آن است که چنین نسبتی را باو بدهند که جعل خطبه و از روی کذب و دروغ منتسب بآن حضرت نموده باشد.
- بعلاوه مطلعین بر ادبیات عرب که خطبات نهج البلاغه را مورد دقت قرار داده از فصاحت و بلاغت و جزالت الفاظ و معانی عالیه و کنوز علمیه و حکمیّه مندرجه در آنها پی برده اند که نه برای سید رضی بلکه برای احدی از بشر ممکن نیست بدون اتصال بغیب عالم بتواند مثل آن کلمات بیاورد.
- چنانچه اکابر علمای خودتان از قبیل عز الدین عبد الحمید بن ابی الحدید معتزلی و از متأخرین شیخ محمد عبده مفتی دیار مصر اعتراف باین معنی نموده اند که جزالت الفاظ و حسن معانی و اسلوب بدیعی که در خطب و بیانات آن حضرت بکار رفته ثابت می کند که آن کلمات بعد از کلام رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم دون کلام خالق و فوق کلام مخلوق می باشد.
- کلمات و خطب و رسائل سیّد جلیل القدر رضی الدین رضوان اللّه تعالی علیه نظما و نثرا در دفاتر ارباب خبر از شیعه و سنی موجود است.
- بعد از مطابقه با خطب نهج البلاغه معلوم می گردد که بینهما بون بعید. کجا صحبت خاک با عالم پاک ..... کجا صحبت ذره با آفتاب
- چنانچه ابن ابی الحدید نقل می نماید که مصدّق بن شبیب از ابن الخشاب معروف نقل نموده که گفت نه برای رضی و نه برای غیر رضی ممکن نیست چنین کلماتی با این اسلوب بدیع بکار برند و ما کلمات رضی را دیده ایم ابدا طرف مقایسه با این کلمات و خطب شریفه نمی باشد.
- خطبه شقشقیه قبل از ولادت سید رضی ثبت در کتب بوده ص :845
- گذشته از قواعد علمیه و موازین عقلیه جمع کثیری از اهل علم و حدیث و تاریخ فریقین(شیعه و سنّی)قبل از ولادت سید بزرگوار رضی الدین و پدر مرحومش ابو احمد نقیب الطالبیین این خطبه را روایت نموده اند.
- چنانچه ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گوید این خطبه شریفه را زیاد دیدم در تصانیف شیخ خود ابو القاسم بلخی امام معتزله در زمان دولت مقتدر باللّه عباسی که قبل از ولادت سید رضی بمدت طولانی ثبت گردیده.
- و نیز زیاد دیدم در کتاب الانصاف ابی جعفر بن قبه متکلم معروف که از تلامذه شیخ ابو القاسم بلخی بوده و قبل از ولادت سید رضی وفات نمود.
- و نیز نقل نموده از شیخ ابی عبد اللّه بن احمد معروف بابن خشاب که گفته این خطبه را در کتبی دیدم که دویست سال قبل از ولادت سید رضی تصنیف نموده اند بلکه این خطبه را بخطوط علمائی دیدم از اهل ادب که قبل از ولادت والد رضی ابو احمد نقیب الطالبین نوشته شده است.
- کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی فیلسوف متبحر و محقق حکیم در شرح نهج البلاغه نوشته است که من یافتم این خطبه را در دو جا یکی بخط وزیر بن فرات که زیاده از شصت سال قبل از ولادت سید شریف رضی الدین رضوان اللّه علیه نوشته بودند.
- دیگر در کتاب الانصاف ابی جعفر بن قبه تلمیذ ابی القاسم کعبی یکی از شیوخ معتزله که قبل از ولادت سید رضی وفات نموده.
- پس با این دلائل و شواهد ثابت شد عناد و لجاج و دست و پاهای بی جائی که متعصبین از متأخرین علماء شما نموده اند.
- گذشته از همه دلائل و شواهد وقتی فرضیّۀ آقایان راجع باین خطبۀ شریفۀ صحیح می بود که سایر خطب و حکایات و درد دلهای آن حضرت که در کتب معتبرۀ خودتان ثبت گردیده(که ببعض از آنها در شبهای گذشته اشاره نمودیم)در دسترس عموم نبود.
- مگر نه ابن ابی الحدید در ص 561 جلد دوم شرح نهج خطبه آن حضرت را مفصلا نقل نموده که می فرماید من از اول امر با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم بودم تا دم مرگ که در سینه من جان داد بکمک ملائکه او را غسل دادم بر او نماز گذارده و در قبر قرار دادم پس از من اولی و احق بآن حضرت کسی نبود تا آخر خطبه که بحال خود و مخالفین اشاره نموده تا آنجا که فرمود فو الذی لا اله الا هو انی لعلی جادة الحق و انهم لعلی مزلة الباطل (1) ص :846
- بازهم می فرمائید علی علیه السلام مخالفین خود را حق و برحق دانسته و از آنها دلتنگ نبوده بلکه بعمل آنها راضی بوده!!.
- جناب شیخ عزیز حق و حقیقت باین قبیل حرفها پوشیده و از میان نخواهد رفت چنانچه عمیقانه توجه کنید به آیه 32 سوره 9(توبه)که می فرماید یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللّٰهِ بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ یَأْبَی اللّٰهُ إِلاّٰ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکٰافِرُونَ (2)تصدیق خواهید نمود. چراغی را که ایزد بر فروزد .... . گر ابله پف کند ریشش(بلکه ریشه اش)بسوزد «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ




