شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع ص854 امر نمودن عمر برجم پنج نفر زانی و متوجه ساختن علی علیه السلام او را باشتباه در حکم

کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی

سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/

صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad

بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏

«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ

  1. کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی
  2. شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع ص854
  3. امر نمودن عمر برجم پنج نفر زانی و متوجه ساختن علی علیه السلام او را باشتباه در حکم
  4. از جمله دلائل آنکه حمیدی در جمع بین الصحیحین نقل می نماید که در زمان خلافت عمر پنج نفر مرد را با زنی گرفتند نزد خلیفه آوردند و به ثبوت رسید که آن پنج نفر با آن زن زنا کرده اند فوری عمر امر برجم مردان داد در آن هنگام حضرت علی علیه السلام وارد مسجد شد و از آن حکم آگاه گردید بعمر فرمود حکم خدا در اینجا غیر از اینست که تو حکم کردی عمر گفت یا علی زنا ثابت شد پس از ثبوت زنا حکم رجم است حضرت فرمودند حکم زنا نسبت بمراتب اختلاف پیدا می کند و اینجا از مواضعی است که حکم اختلاف دارد عمر گفت آنچه حکم خدا و رسول است بیان نما جهة آنکه مکرر از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که می فرمود علی اعلمکم و اقضاکم یعنی علی داناتر از همه شما و در مقام قضاوت اولی از همۀ شما می باشد.
  5. حضرت امر فرمود آن پنج نفر را آوردند اولی را حاضر نمودند امر بضرب عنقه و امر برجم الثانی و قدم الثالث فضربه فقدم الرابع فضربه نصف الحد خمسین جلدة فقدم الخامس فعزره (1).
  6. عمر متعجب و متحیر شد گفت کیف ذلک یا ابا الحسن چگونه بود این قضیه که پنج حکم مختلف در یک حکم نمودی حضرت فرمود فامّا الاوّل فکان ذمیّا زنی بمسلمة فخرج عن ذمّته و الثانی محصن فرجمناه و اما الثالث فغیر محصن فضربناه و الرابع عبد فحدّه نصف و امّا الخامس فمغلوب علی عقله فغررناه فقال عمر لو لا علیّ لهلک عمر لا عشت فی امّة لست فیها یا ابا الحسن (2). ص :854
5-
  1. 1) امر فرمود اولی را گردن زدند و دومی را سنگسار نمودند و سومی را صد تازیانه حد زنا زدند چهارمی را پنجاه تازیانه نصف حد زنا باو زدند پنجمی را بیست و پنج تازیانه حد تعزیر زدند.
  2. 2) اما اولی کافری بود در ذمه اسلام که با زن مسلمانی زنا کرده بود از ذمه بیرون رفته حکم او کشتن و گردن زدن بود و دومی مرد زن داری بوده که زنا کرده سنگسارش نمودم و سیمی مرد بی زن بود که زنا نموده صد تازیانه حد زنا زدم چهارمی غلامی بود که زنا کرده حدش نصف حد آزاد بود پنجاه تازیانه زدم و پنجمی ابله و کم عقل بود لذا تعزیرش نمودم به بیست و پنج تازیانه-پس عمر گفت اگر علی(در این واقعه نبود خطای حکم من سبب هلاکت من شده بود)خدا نکند یک روزی در امتی باشم که تو یا علی در آنجا نباشی.
  3. امر نمودن عمر برجم زن حامله و منع نمودن علی او را
  4. محمد بن یوسف گنجی شافعی در آخر باب 58 کفایت الطالب فی مناقب امیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السّلام و امام احمد بن حنبل در مسند و بخاری در صحیح و حمیدی در جمع بین الصحیحین و شیخ سلیمان بلخی حنفی در ص 75 باب 14 ینابیع الموده از مناقب خوارزمی و امام فخر رازی در ص 466 اربعین و محب الدین طبری در ص 196 جلد دوم ریاض النضرة و خطیب خوارزمی در ص 48 مناقب و محمد بن طلحه شافعی در ص 13 مطالب السئول و امام الحرم در ص 80 ذخایر العقبی نقل می نماید اتی عند عمر بن الخطاب رضی اللّه عنه امرأة حاملة فسئلها فاعترف بالفجور فامر بها بالرجم فقال علیّ لعمر سلطانک علیها فما سلطانک علی الذی فی بطنها فخلا سبیلها و قال عجزت النساء ان یلدن علیّا و لو لا علیّ لهلک عمر و قال اللّهم لا تبقنی لمعضلة لیس لها علیّ حیّا (1).
  5. امر نمودن عمر برجم زن دیوانه و مانع شدن علی علیه السلام
  6. و نیز امام احمد حنبل در مسند و امام الحرم احمد بن عبد اللّه شافعی در ص 81 ذخایر العقبی و سلیمان بلخی حنفی در ص 75 ضمن باب 14 ینابیع الموده از حسن بصری و ابن حجر در ص 101 جلد دوازدهم فتح الباری و ابی داود در ص 227 جلد دوم سنن و سبط ابن جوزی در ص 87 تذکره و ابن ماجه در ص 227 جلد دوم سنن و مناوی در ص 357 جلد چهارم فیض القدیر و حاکم نیشابوری در ص 59 جلد دوم مستدرک و قسطلانی در ص 9 جلد دهم ارشاد الساری و بیهقی در ص 264 جلد هشتم سنن و محب الدین طبری در ص 196 ریاض النضرة و بخاری در صحیح باب لا یرجم المجنون و المجنونة بالاخره اکابر علماء خودتان متکاثرا نقل نموده اند که ص :855
11-
  1. 1) زن حامله را نزد خلیفه عمر بن الخطاب آوردند پس از او سؤال نموده اعتراف کرد بزنا امر داد رجم و سنگسارش نمایند پس علی علیه السلام بخلیفه فرمود حکم تو درباره او مجری است ولی بر طفلی که در رحم دارد تو را تسلطی نمی باشد(زیرا آن بچه بی گناه است قتلش جائز نیست)زن را رها کردند براه خود رفت آنگاه عمر گفت عاجزند زنان عالم که بزایند مثل و مانند علی اگر علی نبود عمر هلاک شده بود-و نیز گفت خدایا مرا مگذار در امر پیچیده و مشکلی که علی زنده نباشد در آن امر.
  2. روزی زن دیوانه ای را نزد خلیفه عمر بن الخطاب آوردند که زنا داده بوده بعد از اعتراف بزنا خلیفه امر برجم و سنگسارش نمود حضرت امیر المؤمنین علیه السلام حاضر بود فرمود خلیفه چه می کنی سمعت رسول اللّه یقول رفع القلم عن ثلثة عن النائم حتّی یستیقظ و عن المجنون حتّی یبرأ و یعقل و عن الطفل حتّی یحتلم قال فخلا سبیلها (1).
  3. و ابن السمّان در کتاب الموافقه احادیث بسیاری از این قبیل نقل نموده است و در بعض از کتب قریب صد موضع از خطاها و اشتباهات خلیفه را نقل نموده اند که وقت مجلس اقتضای نقل بیش از اینها را ندارد گمان می کنم برای نمونه و اثبات مرام همین مقدار که عرض شد کافی باشد.
  4. پس آقایان محترم از شنیدن این قبیل اخبار که اکابر علمای خودتان نقل نموده اند تصدیق می نمائید معلم بی علمی که چنین حرفی را زده است کاملا بی اطلاع بوده و روی هوای نفس و تعصّب بیان نموده قطعا بایستی از او مطالبۀ دلیل نمود (که هرگز نتواند چنین دلیلی اقامه نماید)آنچه مسلّم عند الفریقین است در میان تمام اصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم اعلم وافقه و اکمل ازامیر المؤمنین علیه السلام وجود نداشته چنانچه نور الدین بن صبّاغ مالکی در فصل سیم فصول المهمّه ص 17 در حالات آن حضرت نوشته:
  5. بیان ابن صباغ مالکی در فضائل و علوم علی علیه السلام و نصب نمودن پیغمبر آن حضرت را بمقام قضاوت ص :856
  6.  

  1. 1) شنیدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله می فرمود قلم از سه کس برداشته شده از خوابیده تا بیدار شود و از دیوانه تا عاقل گردد و از بچه تا محتلم شود(یعنی بسن رشد و تکلیف برسد)پس رها کردند آن زن دیوانه را براه خود رفت.
  2. فصل فی ذکر شیء من علومه فمنها علم الفقه الذی هو مرجع الانام و منبع الحلال و الحرام فقد کان علی مطلعا علی غوامض احکامه منقادا له جامحة بزمامه مشهودا له فیه بعلوّ محلّه و مقامه و لهذا خصه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم بعلم القضاء کما نقله الامام ابو محمد الحسین بن مسعود البغوی رحمة اللّه علیه فی کتابه المصابیح مرو یا عن انس بن مالک انّ رسول اللّه لما خصّص جماعة من الصحابة کل واحد بفضیلة خصّص علیا بعلم القضاء فقال صلّی اللّه علیه و سلم و اقضاکم علی علیه السلام (1).
  3. و نیز همین حدیث علیّ اقضاکم را محمّد بن طلحه شافعی در ص 22 مطالب السئول فی مناقب آل الرسول از قاضی بغوی نقل نموده آنگاه گوید و قد صدع الحدیث بمنطوقة و صرّح بمفهومه انّ انواع العلم و اقسامه قد جمعها رسول اللّه لعلیّ دون غیره یعنی منطوق و مفهوم این حدیث صراحت دارد بر اینکه رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم انواع و اقسام علم را جمع نموده اختصاصا برای علی علیه السلام جهت آنکه حق قضاوت برای کسیست که احاطه بر جمیع علوم داشته باشد بعلاوه کمال عقل و زیادتی تمیز و فطانت و ذکاوت و دور بودن از سهو و غفلت-و صیغه افعل التفضیل(در حدیث)بتمام معنی اثبات این مرام می نماید و بعد از آن با دلائل بسیاری مشروحا بیان نموده که علی علیه السلام اعلم و افضل از جمیع امت بوده است انتهی.
  4. پس آقایان محترم بعد از دقت در احادیث وارده و مطابقه نمودن با بیانات محققین از اکابر علماء خودتان و گفتار غلط این معلم بی علم تصدیق خواهید نمود که او ادعای بی جائی نموده. ص :857
  5. زیرا مقام مقدس علی علیه السلام بالاتر از آنست که محل قیاس با احدی از صحابه قرار گیرد این آقای معلم کاسه از آش گرم تر است زیرا خود خلیفه عمر که در مقابل علی علیه السلام
21-
  1. 1) ما حصل کلام این عالم منصف آنست که در این فصل اشاره بعلوم علی علیه السلام نموده و می گوید از جمله علومی که اختصاص بعلی علیه السلام داشته علم فقه بوده که محل رجوع بشر و سرچشمه حلال و حرام است پس بتحقیق علی علیه السلام مطلع بر غوامض احکام و آگاه بر حقایق اشیاء بوده و هر حکمی را در محل و مقام خود مشهودا می دانست بهمین جهة رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در میان همه امت اختصاص داد علی را بعلم قضاوت
  2. هم چنانکه روایت نموده امام ابو محمد حسین بن مسعود بغوی در کتاب مصابیح از انس که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در موقعی که هر یک از اصحاب را مخصوص بکاری که شایسته او بود تعیین می نمود علی علیه السلام را اختصاص داد بقضاوت
  3. و فرمود علی از همه شما(صحابه و امت)بقضاوت اولی می باشد. یعنی افقه از همه و احاطه او از همه بیشتر است چون در قضاوت احاطه بر تمام مسائل فقهیه لازم است بعلاوه شرائط دیگر که فقهاء در کتاب قضاء نوشته اند و تمامی آنها باتفاق موافق و مخالف در علی علیه السلام موجود بوده لذا پیغمبر فرمود اقضاکم علی.
  4. اظهار عجز نموده و در دورۀ خلافتش هفتاد مرتبه(چنانچه اکابر علماء خودتان با ذکر مواضع و وقایع نقل نموده اند)گفته است لو لا علیّ لهلک عمر هرگز راضی نبوده و نیست که چنین نسبتی را باو بدهند واقعا این نوع از تمجیدها تعریف بما لا یرضی صاحبه می باشد. (مراجعه شود به صفحات 408 تا 410 همین کتاب).
  5. بر خلاف گفتۀ این معلم بی علم متعصّب افراطی امام احمد بن حنبل(امام الحنابله) در مسند و امام الحرم احمد مکی شافعی در ذخایر العقبی بنا بر آنچه شیخ سلیمان بلخی در باب 56 ینابیع الموده و محب الدین طبری در ص 195 جلد دوم ریاض النضرة از قول معاویه نقل نموده اند که می گفت انّ عمر بن الخطاب اذا اشکل علیه شیء اخذ من علی علیه السلام (1)حتی ابو الحجاج بلوی در ص 222 جلد اول کتاب خود(الف باء)نقل می نماید که وقتی خبر شهادت علی علیه السلام بمعاویه رسید گفت لقد ذهب الفقه و العلم بموت ابن أبی طالب یعنی فقه و علم بمردن علی علیه السلام از میان رفت.
  6. و نیز از سعید بن مسیب نقل می نماید که می گفت کان عمر رضی اللّه عنه یتعوّذ من معضلة لیس لها ابو الحسن (2).
  7. و ابو عبد اللّه محمّد بن علی الحکیم الترمذی در شرح رساله(فتح المبین)گوید کانت الصحابة رضی اللّه عنهم یرجعون الیه فی احکام الکتاب و یأخذون عنه الفتاوی کما قال عمر بن الخطاب رضی اللّه عنه فی عدة مواطن لو لا علیّ لهلک عمر و قال صلّی اللّه علیه و سلّم اعلم امّتی علیّ بن أبی طالب (3). ص :858
28-
  1. 1) هر زمانی که امری بر عمر بن الخطاب مشکل می شد مراجعه می نمود بعلی علیه السلام و از او اخذ می کرد و حل مشکل می نمود.
  2. 2) پیوسته عمر پناه می برد بخدا از امر پیچیده ای که علی علیه السلام در او نباشد.
  3. 3) صحابه پیغمبر در احکام قرآن مراجعه بعلی علیه السلام می نمودند و فتاوی از او می گرفتند کما آنکه عمر در مواطن متعدده گفت اگر علی نبود عمر هلاک شده بود و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلم فرمود داناترین امت من علی بن أبی طالب می باشد.
  4. آنچه از سیر در کتب اخبار و تواریخ بدست می آید معلوم می گردد که خلیفه عمر بقدری در مراتب علمی و مسائل فقهی ساده بوده که غالبا در احکام و مسائل ما به الاحتیاج عمومی چنان اشتباه واضحی می کرده که هر یک از صحابۀ حاضر بودند او را متنبه و متوجه باشتباه می ساختند.
  5. شیخ- خیلی بی لطفی می فرمائید که چنین نسبتی بخلیفه می دهید آیا ممکنست که خلیفه رضی اللّه عنه در أحکام و مسائل دین اشتباه نموده باشد.
  6. داعی - این بی لطفی را داعی ننمودم بلکه اکابر علماء خودتان کشف حقیقت نموده و در کتب معتبرۀ خود ثبت و منتشر ساختند.
  7. شیخ- ممکن است از آن اشتباهات با ذکر اسناد بیان فرمائید تا صدق و کذب معلوم و مفتری رسوا گردد.
  8. داعی - اشتباهات ایشان بسیار و قریب صد اشتباه ثبت نموده اند ولی از آنچه الحال در نظر دارم باقتضای وقت مجلس بیکی از آنها اشاره می نمایم.
  9. اشتباه عمر در تیمم زمان پیغمبر و حکم اشتباهی دادن در زمان خلافت
  10. مسلم بن حجاج در باب تیمّم صحیح و حمیدی در جمع بین الصحیحین و امام احمد حنبل در ص 265 و ص 319 جلد چهارم مسند و بیهقی در ص 209 جلد اول سنن و ابی داود در ص 53 جلد اول سنن و ابن ماجه در ص 200 جلد اول سنن و امام نسائی در ص 59 تا 61 جلد اول سنن و دیگران از اکابر علماء خودتان بطرق مختلفه و الفاظ متفاوته نقل نموده اند که در زمان خلافت عمر مردی بنزد وی آمد و گفت من جنب شده ام و آبی نیافته ام که غسل نمایم نمی دانم چکنم خلیفه گفت هرگاه آب نیافتی نماز مکن تا آب بدستت بیاید و غسل نمائی؟!
  11. عمار یاسر از صحابه حاضر بود گفت ای عمر یادت رفته که در یکی از اسفار من و تو بر حسب اتفاق احتیاج بغسل پیدا نمودیم چون آب نبود تو نماز نخواندی ولی من گمان کردم که تیمم بدل از غسل آنست که تمام بدن را بزمین بمالم لذا خود را بزمین غلطانده و نماز کردم چون خدمت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم شرفیاب شدیم حضرت تبسمی نموده فرمودند در تیمم همین قدر بس است که کف دو دست را با هم بزمین زده و بعد هر دو کف را با هم بپیشانی بمالند و بعد کف دست چپ را بر پشت دست راست و بعد کف دست راست را بر پشت دست چپ مسح نمایند. ص :859-
  12. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید