شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع ص930 آنگاه مفتاح و کلید آن رمز را رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم بعلی علیه السلام دادند

  1. کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی

سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/

صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad

بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏

«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ

کلام اسلامی شبهای پیشاور سلطان واعظین شیرازی

  1. شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع ص930
  2. آنگاه مفتاح و کلید آن رمز را رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم بعلی علیه السلام دادند آن بزرگوار هم حسب الامر پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم به ائمه بعد از خود دادند.
  3. آن مفتاح در دست هر کس باشد از آن کتاب می تواند استخراج اسرار و حوادث نماید و اگر مفتاح در دست نداشته باشد عاجز می ماند.
  4. چنانچه هر پادشاهی با وزیر خود یا ولات و حکام و امراء لشکر و فرماندهان سپاه که بایالات و ولایات می فرستد کتاب رمزی قرار می دهد حرفا یا عددا و مفتاح آن کتاب فقط در نزد پادشاه و آن وزیر و یا والی و حاکم و فرمانده سپاه است که کتاب بدون مفتاح بدست هر کس بیفتد چیزی درک نمی کند.
  5. همین قسم است کتاب جفر جامعه که غیر از امیر المؤمنین علی و یازده امام فرزندان بعد از او احدی از آن کتاب نمی تواند استخراج نماید.
  6. چنانچه روزی حضرت امیر علیه السّلام در موقعی که فرزندانش همگی جمع بودند آن جلده را بفرزندش محمّد حنفیه داد(با آنکه بسیار عالم و دانا بود)نتوانست از آن جلده چیزی درک نماید (2)ص :930
5-
  1. 1) از علم منایا و بلایا و احکام و تمام لغتها.
  2. 2) چون مولاناامیر المؤمنین علیه السلام با علم خدا داده می دانست که بعد از آن حضرت عده ای بازیگر برهبری(کیسان مولی و آزاد کرده آن حضرت)قائل بامامت محمد بن الحنفیه فرزند آن حضرت می شوند-کانه در این امتحان خواست قبلا ثابت نماید که محمد شایسته بمقام امامت*
  3. غالب قضایا و وقایع مهمه که ائمۀ دین خبر می دادند از آن کتاب بود از کلیات و جزئیات امور با خبر بودند نوائب و مصائب وارده بر خود و اهل بیت خود و شیعیان را از همان کتاب استخراج می نمودند چنانچه در کتب اخبار کاملا و مبسوطا ثبت است
  4. خبر دادن حضرت رضا در عهدنامه مأمون از مرگ خود
  5. از جمله در شرح مواقف قضیه عهدنامه مأمون الرشید عباسی و امام هشتم حضرت رضا علی بن موسی علیهما السّلام را نوشته که بعد از اینکه مأمون حضرت رضا علیه السّلام را بعد از شش ماه مکاتبه و تهدید مجبور بقبول ولایت عهد خود نمود عهد نامه ای نوشتند مأمون امضا کرد که بعد از مردن خود خلافت منتقل شود بحضرت رضا علیه السّلام.
  6. چون ورقه را آوردند که حضرت رضا امضاء نماید قبل از امضاء شرحی باین عنوان در سجل خود نوشتند و بعد امضاء نمودند که.
  7. اقول و انا علیّ بن موسی بن جعفر انّ امیر المؤمنین عضّده اللّه بالسداد و وفّقه للرشاد عرف من حقّنا ما جهله غیره فوصل ارحاما قطعت و امن نفوسا فزعت بل احیاها و قد تلفت اغناها اذا افترقت مبتغیا رضی رب العالمین و سیجزی الله الشاکرین و لا یضیع اجر المحسنین و انّه جعل الیّ عهده و الامرة الکبری ان بقیت بعده.
  8. تا آنجا که در آخر عبارات مرقوم داشتند و لکنّ الجفر و الجامعه یدلاّن علی ضدّ ذلک و ما ادری ما یفعل بی و بکم ان الحکم الاّ اللّه یقضی بالحقّ و هو خیر الفاصلین (1).  *نمی باشد-یعنی اگر مقام امامت داشت بایستی مفتاح رمز کتاب جفر جامعه را داشته باشد. ص :931
13-
  1. 1) می گویم من که علی بن موسی بن جعفر(علیهم السلام )هستم خلیفه مأمون الرشید که خداوند او را محکم و قوی نماید برای استحکامات شرع و موفق بدارد او را برای ارشاد و هدایت.حق ما را بخوبی شناخت که دیگران نشناختند و رحمی را که دیگران قطع نمودند او وصل نمود و نفوسی را که دیگران تهدید بقتل نمودند او ایمن ساخت بلکه زنده نمود اشخاصی را که در پرتگاه فنا رسیده بودند بی نیاز نمود گروهی را که فقیر و محتاج بودند محض رضای پروردگار زود است که خداوند جزای شگرگزاران را بدهد و ضایع نمی کند اجر نیکوکاران را-بدرستی که او مرا بولایت عهد و امارت بزرگ(بر مؤمنین)قرار داد اگر من بعد از او زنده بمانم. و لکن جفر و جامعه دلالت بر خلاف این معنی دارد(یعنی من بعد از او زنده نخواهم ماند). کلمات آن حضرت دلالت بر معنای دقیق دیگری دارد که می خواهد در لفافه بفهماند مأمون*
  2. *حق تعیین نصب خلافت بعدی را ندارد چه آنکه این امر مربوط بحق تعالی است و من بحکم خدای متعال و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله خلیفه و جانشین آن حضرت و امام الائمه می باشم منتها بواسطه غلبه و استیلای مخالفین تقیة مانع از گفتار صریح آن حضرت بوده-فلذا می فرماید من نمی دانم که تحولات روزگار نسبت بمن و شما چگونه خواهد بود(یعنی می دانم)حکم با خداست که بحق بین افراد داوری خواهد نمود
  3. و سعد بن مسعود بن عمر تفتازانی در شرح مقاصد الطالبین فی علم اصول الدین بجمله جفر جامعه در عهدنامه از قلم آن حضرت ضمن بیان مفصل اشاره نمود یعنی جفر جامعه نشان می دهد که مأمون بر سر عهد خود نخواهد ماند چنانچه دیدیم شد آنچه شد آن پسر پیغمبر و پاره تن رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم را بزهر جفا شهید نمودند و صداقت و حقیقت علم آن حضرت ظاهر و هویدا گردید و همه دانستند که آن خاندان جلیل علم بظاهر و باطن امور دارند.
  4. آوردن جبرئیل کتاب مختومی برای امیر المؤمنین وصی رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم
  5. از جمله طرقی که بوسیله رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم افاضه فیض بر علی علیه السلام شد کتاب مهرشده ایست که جبرئیل برای آن حضرت آورده چنانچه علامۀ محقق مورخ مقبول القول فریقین ابو الحسن علی بن الحسین مسعودی در ص 92 کتاب اثبات الوصیه مفصلا نقل می نماید که خلاصه اش اینست انزل اللّه جلّ و علا الیه صلّی اللّه علیه و آله من السماء کتابا مسجّلا نزل به جبرئیل مع امناء الملائکة یعنی جبرئیل با امناء ملائکه کتاب مسجّلی از جانب پروردگار جل و علا برای پیغمبر آورد عرض کرد اشخاصی که نزد شما حاضرند از مجلس خارج شوند الاّ وصی شما تا کتاب وصیت را تقدیم نمایم فامر رسول اللّه من کان عنده فی البیت بالخروج ما خلا امیر المؤمنین و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام  فقال جبرئیل یا رسول اللّه انّ اللّه یقرأ علیک السّلام و یقول لک هذا کتاب بما کنت عهدت و شرطت علیک و اشهدت علیک ملائکتی و کفی بی شهیدا فارتعدت مفاصل سیدنا محمد صلّی اللّه علیه و آله فقال هو السّلام و منه السّلام و الیه یعود السّلام (1).. ص :932
18-
  1. 1) پس امر فرمود رسول خدا«ص»بحاضرین که همگی از حجره بیرون بروند باستثناء علی و فاطمه و حسن و حسین آنگاه جبرئیل عرض کرد خداوند بشما سلام می رساند و می فرماید این عهد نامه ایست که با تو پیمان بستم و ملائکه گواهی دادند. (کلام جبرئیل که باینجا رسید)بدن آن حضرت بلرزه در آمد و فرمود او است سلام و از او* 1) *است سلام و بطرف او است برگشت سلام.
  2. آنگاه آن کتاب را از جبرئیل گرفت داد بعلی بعد از قرائت فرمود این عهد پروردگار من است بسوی من و امانت اوست بتحقیق که رسانیدم و اداء نمودم پیام حق را.
  3. امیر المؤمنین عرض کرد منهم شهادت می دهم پدر و مادرم فدای تو باد بتبلیغ و نصیحت و راستی بر چیزی که گفتی و شهادت می دهد باین معنی گوش و چشم و گوشت و خون من.
  4. آنگاه حضرت بعلی علیه السلام فرمود بگیر این وصیت من است از جانب پروردگار و قبول بنما او را از من و ضمانت بنما برای خداوند تبارک و تعالی و برای من است وفای بآن.علی عرض کرد قبول نمودم بر ضمانت و بر خداوند است که مرا یاری نماید.
  5. و شرط شده است در آن کتاب برامیر المؤمنین علیه السلام که الموالاة لأولیاء اللّه و المعاداة لاعداء اللّه و البراءة منهم و الصبر علی الظلم و کظم الغیظ و اخذ حقّک منک و ذهاب خمسک و انتهاک حرمتک و علی ان تخضب لحیتک من رأسک بدم عبیط فقال امیر المؤمنین قبلت و رضیت و ان انتهکت الحرمة و عطلت السنن و مزق الکتاب و هدمت الکعبة و خضبت لحیتی من راسی صابرا محتسبا (1).
  6. آنگاه جبرئیل و میکائیل و ملائکۀ مقرّبین را بر امیر المؤمنین شاهد و گواه گرفت و بحسن و حسین و فاطمه رسانید آنچه را بعلی رسانیده بود و شرح داد تمام وقایع را برای آنها پس مهر نمود آن وصیت نامه را بمهرهای طلائی که آتش ندیده و آن را داد بعلی علیه السّلام. ص :933
24-
  1. 1) دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا و برائت و بیزاری از آنها برد باری بر جور و ستم و فرونشاندن آتش غیظ و غضب وقتی که حق مسلم تو را از تو سلب نمایند و خمس تو را تصرف کنند و حرمت تو را نگاه ندارند و محاسنت را با خون سرت رنگین کنند. در پاسخ امیر المؤمنین عرض کرد راضی شدم و قبول کردم که اگر حرمت مرا نگاه ندارند و سنت را تعطیل و احکام کتاب را پاره و کعبه را خراب و محاسنم را از خون سرم خضاب کنند صبر و بردباری و تحمل نمایم.
  2. و فی الوصیّة سنن الله جلّ و علا و سنن رسول اللّه و خلاف من یخالف و یغیّر و یبدّل و شیء شیء من جمیع الامور و الحوادث بعده و هو قول اللّه عز و جل و کل شیء احصیناه فی امام مبین (1)انتهی.
  3. خلاصه امیر المؤمنین علیه السلام و أئمه معصومین از ذریه آن حضرت که عترت طاهره بودند آنچه داشتند از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم داشتند و تمام علوم آن حضرت در نزد آنها بوده و اگر غیر از این بود علی را باب علم خود معرفی نمی نمود و امر نمی فرمود اگر می خواهید از علم من بهره بردارید باید بروید در خانۀ علی بن أبی طالب علیه السّلام.
  4. و اگر آن حضرت دارای علوم عالیه رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم نبود و احاطه بر جمیع علوم نداشت در حضور دوست و دشمن ندای سلونی قبل ان تفقدونی نمی داد.
  5. چه آنکه اتفاقی فریقین است که احدی جز امیر المؤمنین ندای سلونی نداده و دعوی این مقام اختصاص بشخص آن حضرت داشته که در مقابل سؤالات اشخاص از علوم ظاهر و باطن بازنمانده و غیر از آن حضرت هر کس چنین ادعائی نموده رسوا و مفتضح گردیده.
  6. چنانچه حافظ  ابن عبد البر مغربی آندلسی در کتاب استیعاب فی معرفة الاصحاب گوید انّ کلمة سلونی قبل ان تفقدونی ما قالها احد غیر علیّ بن أبی طالب الاّ کان کاذبا (2).
  7. چنانچه ابو العباس احمد بن خلّکان شافعی در وفیات و خطیب بغدادی در ص 163 جلد سیزدهم تاریخ خود آورده اند که روزی مقاتل ابن سلیمان که از اعیان علمای شما و بسیار حاضر جواب در همه چیز بوده بالای منبر در حضور عامۀ مردم گفت سلونی عمّا دون العرش؟ (3). ص :934
  8. شخصی سؤال کرد که چون حضرت آدم عمل حج بجای آورد در موقع تقصیر و حلق راس سرش را که تراشید مقاتل متفکر و از جواب واماند و ساکت شد دیگری پرسید مورچه در وقت جذب غذا بوسیله روده جذب می کند یا بوسیله دیگر اگر بوسیله روده است روده های او در کجای بدنش قرار گرفته مقاتل متحیر ماند چه جواب گوید ناچار گفت خداوند این سؤال را بدل شما انداخته تا من رسوا گردم بسبب عجبی که در زیادتی علم پیدا کردم و از حدّ خود تجاوز نمودم.
32-
  1. 1) و از مندرجات آن وصیت نامه است سنتهای خدا و رسول خدا و مخالفت کردن با مخالفین و آنان که احکام را تغییر دهند و دستورات را تبدیل نمایند-و بدون استثناء از هر امری از امور و تحولات روزگار در آن وصیتنامه مندرج بوده و از اسرار بین رسول اللّه«ص»و آن حضرت است و همانست که در قرآن مجید باین نکته مهم تصریح شده است-که هر امری از امور و هر علمی از علوم در نزد امام مبین(یعنی علی بن أبی طالب)افاضه شده و موجود است.
  2. 2) کلمه سلونی را احدی غیر علی بن أبی طالب(علیه السلام)نگفته مگر آنکه کاذب و دروغگو بوده(بهمان جهت رسوا و مفتضح گردیده).
  3. 3) سؤال کنید از من از آنچه در زیر عرش است.
  4. بدیهی است این ادّعا را باید کسی بنماید که از عهده هر جوابی برآید و بالقطع و الیقین واجد این مقام احدی در امت نبوده جز امیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السّلام.
  5. چون باب علم رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم بوده فلذا مانند خود آن حضرت محیط بر ظواهر و بواطن امور و آگاه بر علوم اولین و آخرین بوده و بهمین جهة با قدرت تمام ندای سلونی می داد و در مقام جواب سؤالها هم بر می آمد که اینک وقت اجازه تمام آنها را نمی دهد
  6. و احدی از صحابه چنان ندائی ندادند الا امیر المؤمنین علی علیه الصلاة و السّلام چنانچه امام احمد بن حنبل در مسند و موفق بن احمد خوارزمی در مناقب و خواجه کلان حنفی در ینابیع الموده و بغوی در معجم و محب الدین طبری در ص 198 جلد دوم ریاض النضرة و ابن حجر در ص 76 صواعق از سعید بن مسیب نقل نموده اند که گفت لم یکن من الصحابة یقول سلونی الاّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام.
  7. یعنی احدی از صحابه نگفت سؤال کنید از من(بطور کلی)مگر علی بن أبی طالب علیه السّلام.
  8. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُم

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید