اصول فقه سه شنبه 2/10/040
درس خارج استاد سید ابوالحسن مهدوی زیدعزه -
کتابت 32 لاجتهاد و التقليد_اجتهاد التخطئه وتصویب
سایت: پایگاه شخصی -https://hosein128.ir/
نهج البلاغه فرزاد - @nahjolbalaghehfarzad
وبلاگ – پردازش اربعین https://safarzade.blog.i
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لالله رب العالمین
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
اللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاًوقائِداً وَ ناصِراًوَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طویلا
الّلهُمّ انصر الاسلام و المسلمین، وانصر جیوش المسلمین، و اخذل الکفّار والمعاندین و المنافقین، والیهود والظالمین و استغفرالله لى و لکم. اللهم احفظ وانصر قائدنا الخامنه ائ اللهم انصر من نصره واخذل من خَذَلَهُ
سه شنبه 2/10/ ۱۴۰۴...برابر 2رجب المرجب ۱۴۴۷آدرسصوت-https://eitaa.com/doroos_mahdavi/3502 - لاجتهاد و التقليد_اجتهاد التخطئه في العقليات و اختلف في الشرعيات _جلسه6
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم - بسم الله الرحمن الرحیم
[فصل اتفقت الكلمة على التخطئه في العقليات و اختلف في الشرعيات]
قوله فصل اتفقت الكلمه على التخطئه فى العقليات و اختلف فى الشرعيات الخ ...(خوئینی)
- حاصل كلام آنكه اتفاق نمودهاند علماء عامه و خاصه بر تخطئيه در عقليات يعنى در غير احكام شرعيه از موضوعات خارجيه و از احكام عقليه كه راجع بحكم شرعى نشود مثل النقيضان لا يجتمعان و الكل اعظم من الجزء و اعتقاد ان هذا زيد و هذا حى او ميت و غير ذلك كه در اين احكام عقليه و در موضوعات
- اگر مجتهد اعتقاد نمود برخلاف واقع همه قائل شدهاند بتخطئه يعنى اينكه اعتقاد در اينها گاهى مصاب ميشود و گاهى خطا مينمايد لكن در احكام شرعيه اختلاف نمودهاند اصحاب ما از علماء اماميه قائل نشدهاند بتخطئه در احكام ايضا يعنى از براى خداوند جل و على در هر موضوعى حكمى است كه شريك است در او كل خلائق و مجتهد گاهى اعتقادش موافق او است و گاهى خطا مينمايد و مخالفين ما از عامه قائل شدهاند بتصويب يعنى راى مجتهد خطا نميشود و دائما موافق است با حكم اله و از براى شارع احكام است بعد از اراء مجتهدين پس هرچه استنباط نمود مجتهد حكم اللّه است
- و مصنف فرموده كه مخفى نيست اين مطلب كه اجتهاد و فحص از حكم و استنباط لابد موقوف است بر اينكه احكامى در واقع براى موضوعات باشد تا مجتهد از آيات و اخبار استكشاف او نمايد و الا اگر اصلا حكم واقع نباشد اجتهاد و استنباط او معنى ندارد و معقول نيست
- و بنابراين اگر مراد اين مصوبه اين است كه شارع چون عالم است باجتهاد مجتهدين قبل از آنها لهذا انشاء احكامى نموده است در واقع بعد داراء آنها كه آن حكم در واقع قبل از اجتهاد مجتهد است و آن حكم حكم واقع است و غير او حكمى در واقع نيست پس اگر اين معنا مراد ايشان باشد محال نيست و معقول است لكن خلاف اخبار و آثار استكه از براى خداوند در هر قضيه حكمى است كه شريكند در او كل عالم زيرا بنابراين طريق هر مجتهدى حكمى دارد بعدد راى مجتهدين و حكميكه همه در او شريك باشند نيست و اگر مراد مثبوبه اين استكه احكام اللّه تابع راى مجتهد است يعنى قبل از راى مجتهد نيست و بواسطه راى او حادث ميشود و انشاء ميشود و در واقع غير اين حكم حادث بواسطه اجتهاد حكمى نيست
- پس اين همان معناى غير معقول است زيرا چگونه تصور ميشود اينكه مجتهد بداند كه حكمى در واقع نيست اصلا و فحص نمايد و استدلال نمايد و استكشاف نمايد حكم را و دليل بياورد براى او از آيات و اخبار و اجماع پس تصويب باين معنا غير معقول است و اجتهاد بنابراين لغو است مگر اينكه مراد مصوبه تصويب نسبة بحكم ظاهرى باشد يعنى اينكه ملتزم بشود در واقع احكامى استكه ادله بر آنها دلالت مينمايد و مجتهد استكشاف او مينمايد لكن اگر اجتهاد موافق او شد او منجز و فعلى ميشود و اگر مخالف او شد بر طبق اجتهاد او حكمى از شارع انشاء ميشود و حكم واقعى على واقعيته محفوظ است لكن انشائيست منجز نيست بر مكلفين پس تصويب باين معنا كه در حكم ظاهرى است ضررى ندارد و معقول است و مخالف اخبار و اجماع هم نيست
- بلكه بنابر اينكه ادله و امارات از باب سببيت و موضوعيت حجتاند لابد نسبة بحكم ظاهرى موجب احداث حكم خواهند شد و واقع انشائى خواهد بود و اشعار بهمين مطلب دارد آنچه مشهور است از علامه كه ظنية الطريق لا ينافى قطعية الحكم كه دلالت دارد بر اينكه حكم دو قسم است ظاهرى و فعلى و يكى هم واقعى و ظنية ادله نسبة بحكم واقعى منافات ندارد با قطعى بودن حكم فعلى و ظاهرى زيرا قطعى بودن تمام نميشود
- مگر باينكه ملتزم بشويم كه ادله و امارات محدث يك حكم قطعى ميشوند و لو مخالف واقع باشند و جهت اينكه تعبير باشعار نموده زيرا التزام بقطعى بودن حكم فعلى ملازمه با موضوعية ندارد و بنا بر طريقية امارات هم ظنيه طريق منافات با قطعيه حكم فعلى طريقى ندارد بلى بنابر طريقية امارات ميشود گفت كه نسبة باحكام اصلا تصويب نيست زيرا امارات بنابراين موجب يك حكم طريقى و محدث او ميباشند نه يك حكم نفسى مولوى مثل حكم واقعى پس محصل آنكه اگر در امارات و ادله بنا را بر موضوعية بگذاريم لابد نسبة بحكم ظاهريكه بواسطه اماره حادث شده تصويب است و بعدد اجتهاد هر مجتهدى حكمى نفسى ذو مصلحة از شارع در اين موضوع در ظاهر انشاء ميشود
- و لكن اگر ادله و امارات از باب طريقية حجت باشند نسبة بحكم تصويبى نيست يعنى حكم اللّه ذو مصلحت نفسى همان حكم واقعى اين موضوع است و حكم نفسى ديگرى احداث نشده بلى بملاحظه جعل طريق يك حكم غيرى طريقى احداث شده كه در صورت موافقه با واقع منجز او است و در صورت مخالفة عذر است بلى بنابر مبناى خود مصنف رحمه اللّه كه در جعل امارات اصلا جعل حكم از شارع ملتزم نيست اصلا تصويبى و احداث حكم شرعى در موارد امارات و لو طريقى هم نميشود زيرا بناى ايشان بر اين است كه معنى جعل طريق تنزيل امارات است منزله علم و جعل حجيت استكه حكم وضعى و موضوع حكم عقل است
- پس شارع موضوع حكم عقل را توسعه داده است و ما ليس بحجة را حجت قرار داده است و عقل حكم مينمايد بوجوب اطاعت حجت مطلقا چه ذاتى مثل علم و چه جعلى مثل امارات پس در مورد امارات صرف حكم عقل است مثل علم بوجوب اطاعة و از شارع اصلا حكمى تكليفى جعل نشده نفسا او طريقا بلى در موارد اصول نقليه مثل استصحاب و برائة لابد جعل حكم شده و تصويب حتى بر مذاق مصنف هم نسبة بحكم ظاهرى خواهد شد پس اگر مراد مصوبه تصويب باين معانى باشد لا باس به (خوئینی)
- اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم آخر بحث روز گذشته یه مطلبی رو گفتیم اینو باز از محضرتون اجازه میخوام تکرار بکنم چون بحث مهمیست و مرتب میشنویم که در تاریخ فلانی هنوز بالغ نشده مجتهد بود ما اینا رو میپذیریم حمله بر صحت میکنیم و تکذیب نمیکنیم منتها. دقت کنید که ۲۰۰ سال پیش آخرین علومی که بود چی بود ؛ اصول زمان شیخ انصاری آخرین اصول وسایل ؛ کفایی که نبود که بعد کفایت هزاران مطلب دیگه تو اصول وارد شده که این هم که نبود که مجتهد اون زمان به تناسب همون زمان مجتهد بود
- امروزه اگرکسی رسائل بخونه ما مجتهدش میدونیم نه ؛ چرا نه. به دلیل اینکه هزاران مطلب دیگر اصولی آمده و اونایی که میدانن اون هزاران مطلب اعلمن از اون که رسائل خونده ؛ لذا از خود من و شما که سوال بکند بگن ما به این آقا کلاس بریم از او تقلید بکنیم یا از کسی که مثلاً ۱۰ هزار مطلب دیگه بعد از ساحلن میدونه ؛ اعلم کیه تو طبابت هم مثل مثال زدیم؛ ۲۰۰ سال پیش من عدد رو دارم مثال میزنم دقیق نمیگما.؛ ۲۰۰ سال پیش طبیب کی بود مثلاً کسی که ۱۰ هزار مطلب پزشکی میدنست؛ آیا امروز اون ۱۰ هزار تا به عنوان مبادی پزشکی ازش یاد میشه یعنی یه پزشک امروز به جای اون ۱۰ هزار تا ۱۰۰ هزار تا یعنی ۱۰ برابر او اطلاعات پزشکی داره یه مریض میاد از ما سوال میکنه که ما مراجعه کنن به اون طبیبی که ۱۰ هزار تا رو میدونه یا به اینکه ۱۰۰ هزار تا میدونه ما چی میگیم ۱۰۰ هزار تا.
- اما ایرادم به ۲۰۰ سال پیش نمیگیریما اونجا آخرین مطالب پزشکی ۲۰۰ تا مطلب ۱۰ هزار تا ۱۰۰ تا من چه میدونم حالا عددشو هرچی میخواید بگید اما هرچی بود نسبت به حالا بیش از۱۰ برابر شده اصول هم همینه
- ما الان خود ما با عقل ناقصه خودمون هر روز دو تا سه تا مطلب جدید داریم که اصول اگه ضرب در روزها بکنیم بیش از هزار تا مطلب اصلی تو کل بحثمون داشتیم حالا بگیم کسی که ۵۰ سال پیش. تو حوزه اینجا نجف قم درس میخونده اون اعلمه نمیشه اینو گفت ؛ صدها مطالب بعدی اومده تو اصول و اگر کسی اکتفا بکنه به بخث های گذشته ما اینو دیگه مجتهدش نمیدونیم
- امروز اما فریب اینم نخوریم که امروز اجتهاد دیر حاصل میشه این فریب خوردن که نیست که این بخاطر اینکه گسترش علم پیدا شده علم به جای مثلاً اصول رسایل چند برابر برای رسائل الان اصولش اضافه شده تفسیرش همینطوره فقهش همش همینطوره.
- لذا توجه بکنیم که این مطالب چون مرتب من میشنوم و میخونیم تو کتابا ؛ که فلانی در سن ۱۵ سالگی علامه مثلاً ۱۵ سالشون بود مجتهد بودن اون یکی آیت الله فلانی ۲۰ ساله بود به درجه اجتهاد رسید؛ اینا همه درسته برید ۱۰۰ سال دیگه خود ما اون زمان بودیم اینو نگفتم. ۲۰۰ سال پیش نیازی نبود به مسائل جدیدی که امسال داریم پیدا میکنیم حاجتی نبود برای مردم نیاز نداشتند به فروعات فراوانی که
- امروزه تو بیمه و تو معاملات ؛ نمیدونم معاملات ارزی و دیجیتالی و ۱۰۰ سال پیش نیاز به این نبود لذا مجتهد تو اون زمان اگه کسی میخواست بهش مراجعه کنه کفایت میکرد همون مطالب که اون زمان تو ذهنش بود به درد مردم میخورد همه زندگیشو تو اون زمان حل میکرد. اما همون با همون اطلاعاتش که میگه ۲۰ ساله مجتهد بودا با همون اطلاعاتی که همون شخص تو زمان ما باشه ما مستعدش نمیدونیم یه مبتدیه ؛
- نمیتونه آدم حاجتهای مردمو جواب بده قطعاً باید اصول دوباره بخونه نه دوباره بخونه دوبار سه بار دیگه باید بخونه فقه را؛ باید از نو بشینه بررسی مجدد بکنه قواعدشو به خصوص اصول (حالا فقه نه) اما اصول باید بیاد مطالب جدیدی که داره مرتب تو حوزه ها اضافه میشه اینا رو بیان بکنه. مقوی قواعد
- بله شما هنوز بحث منو نگرفتید یه بار دیگه تکرار میکنم این کتاب اون زمانا مشخص بود وبلدیم اینا رو خوندیم چند بارم درسشو گفتیم بلدید یعنی ما عالم مشخص معلومه در ذهن ما اون زمان شخص مستعد میکرد؛ امروزه کتب فراوان دیگری تدوین شده. حالا سوال اینه که این دو نفره با هم مقایسه کنید یه کسی معالم خونده؛ از اون زمان بیاریدش تو زمان خودمون اون زمان مجتهد میشد چرا چون کتاب دیگه تدوین نشده بود اما وقتی میاد مبینه کتاب دیگه تدوین میشه نگید قواعد عوض شد نخیر یه سری مطالب جدید اومد ولی وقتی رسائل شیخ انصاری مینویسن رسالت چه تفاوتی داره خیلی تفاوت داره مطالب اصولیش فرق میکنه اون قواعد کلیش نه یکی است یه سری قواعد داریم ثابت. وقتی میرسیم به ریز مطالب اصولی خیلی وسایل صدها مطلب جدید داره لذا زمان شیخ کسی که معالم رو خونده بود اونا مستعدش نمیدونستن میگفتن باید بیاد درس را شیخ ببینی با مطالب جدید و اصولی آشنا بشی
- اومد زمان آخوند خراسانی باز کفایی مطالب جدیدی داره که رسائل را رد میکنه دیدید دیگه بیش از ۳۰- ۴۰ تا ۵۰ مورد ما تقریبا داریم جاهایی که تو کل کفایه رد میکنن نظر شیخ انصاری را. زمان خود ما یعنی زمان آخوند خراسانی تا حالا هزاران مطلب اصولی جدید اومده من مثال جلسه خودمونو زدم که حضور ذهن دارید که هر روز اگه ما دو تا ستون مطلب جدید میگیم رد میکنیم مطالب آخوندا پس اگه کسی کفایه خوند ما دیگه اینا نمیدونیم چون اعلم نیست الان که مطالب جدید مطالب جدید ولو تو کتاب هم نیومده باشه میخواد بیاد میخواد نیاد و مطلب کار دارم. کتابم چاپ بشه چاپ نشه
- این خلاصه بحث اما خواستم اضافه کنم بگم ۲۰۰ سال پیش اصلاً نیازی نداشتن مردم به مباحث امروز لذا اون مجتهد اون زمان کافی بود برای مردم همون زمان نیازی نبود آخرین چیزی که بود همون وسایل اون زمان بود اصلاً نفت اون زمان نبود حالا تو زمان ما نفت هست گاز هست خود این مطالب جدیدی میاره همین میدان های گازی و نفتی که گاهی نزدیک مرز مال کجاست مال کدوم کشوره. مثل جدید ۲۰۰ سال پیش نیاز به این بود اطلاع نداشتند از نفت و گاز ؛
- مجتهد امروز باید احتیاجات مردمو جواب بده ارز دیجیتال که دارم میگم یه نمونه بانکها این همه معاملات بانک هست خب باید اینا رو حل بکنه من مطالب فقهی رو دارم مثال دارم مطالب اصولی مهمتره الان داریم اصول میخونیم میگم اصول هم همینطور است کتب جدیدی که در اصول نوشته میشه بین کسی که خونده و بین کسی که نخونده شما علم کی میدونید. بانکه خونده حالا اون که نخونده میگه من رسئل خوندن ۱۰ بارم کفایه رو تدریس کردم خب کرده باشی شما مطالب بعدی رو اطلاع نداری وقتی اطلاع ندارد اعلم نیست این خلاصه بحث گذشته و
- اما بحث امروز ما راجع به التخطئه اول و تصویب هست از بحثهای مهمیه که اینم باید روش بحث بکنیم میدونید خیلی هم بسته مهمی نیست جهت علمی کلام یعنی یه گوشه اش میخوره به. مطالب کلامی و اعتقادی که ما اعتقادمون چیه بخش اشتهاد و تقلیده و بعد میخوایم نظر بدیم و بگیم ما معتقد به تصویب هستیم یا تختر؛ اگه بخوایم ساده گویی بکنیم که اوناییم که طلبه نیستند میفهمند ما چی میگیم ؛ میگیم منظور از تصویب چیه اینه که هرچه مجتهد حکم میکنه حکم او میشه حکم الله؛ تخطئه چیه تخطئه یعنی نسبت خطا میدیم به فتوای او میگیم ممکن است فتوای مجتهد با حکم خدا یکی باشه ممکنه نباشه.
- مشهورم که قائل به تخته هستند به خاطر همینه حالا تعریف اینگونه بود ما کردیم ؛ بحث حالا باید وارد بشیم ببینیم میخوایم چی بگیم اولاً تخطئه و تصویب تو عقلیات و شرعیات اولین تقسیمی که میکنیم اینه عرض شود که تو عقلیات آیا تخطئه داریم یا نه ؛ تو عقلی مثلا فرض کنید. بستههای فیزیک شیمی ریاضی نظریاتی که هست همه میگویند تخطئه کسی تصویری به آن نیست و معناشم مشخصه عقلیات که داریم میگیم یعنی چه که تو شهر ما دلیل شهری نداریم عقل ما یه چیزی میگه احتمال اینو میدیم که مطابق با حقایق خارجیه احتمال مطابق نباشه پس میشه تعهد هیچکس نگفته هرچه عقل من فهمید واقعیت است
- لذا اینکه تو مصاحبه ها تو تلویزیون. در واقع در واقع خودشونم میدونن یعنی چه اینا دقت بکنید کسی که میگه در واقعها میخواد بگه کاری به عقیده من و شما نداشته عقیده رو نمیگم واقعیت اینه خیلی حرف بزرگیه واقعیت اینه از کجا میگی عقیده شما اینه یا گاهی میگه دقیقا ؛ دقیقا یعنی چه منظورش اینه که این فکر من دقیقا منطبق با واقعه این ادعاهایی که تو صحبت ها گاهی میکنیم و خودمون هم نمیدونیم داریم چی میگیم اما اونایی که. موسسه جملات بودن حواسشون بوده که دارن چی میگن
- گفتن ما هم دیگه همینطور داریم پیروی میکنیم مرتب تکرار میکنیم تو کلمات در واقع چنین است دقیقا این چنین است اینا یه اصطلاحاتیست دقت که بکنیم بار معنای بزرگی داره خب پس اولاً تو عقلی یاد قطعاً ما قابل تخطئه است مثالش بحث خدا شناسی افرادی که الان رو کره زمین هستند صدها نظری راجع به خدا دارند. یکی خدا یگانه رو میگه یکی دوگانه یکی سه گانه ؛ یکی ازسنگ که خدا نیست؛ میشه تخطئه اون دکتری که از آرژانتین اومده بود اصفهان مسایل دینی داشت اومد منزل ما و سوالاتشو هرچی میکرد ما با دلیل عقلی جواب میدادیم خیلی خوشش اومد تشکر کرد از ما قانع میشد بعد که صحبتش تمام شد؛ گفتنم اجازه میدی دلیل عقلی بیارم که خدا یکیه گفت نه خیلی با پرروییا گفت؛ نگو دلیله. آثرار کردم گفتم چرا میگی نه نمیتونست جواب بده چراشم بلد نبود من میدونستم چرا چون میدونست من فهمیده بود که من با دلیل عقلی ثابت میکنم و اگه ثابت کردم باید جلوی من مسلمان بشه آمادگی نداشت اما اونقدر فرهنگش پایین بود که به خاطر اینکه دینشو عوض نکنه حاضر بود حق پایمال بکنه
- بهش میگفتم چرا حاضر نیستی خلاصه چند بار دیگه باز سوالات دیگه مثلا بهش گفتم شما استاد دانشگاه هستی. دهها سال درس خوندی مطالبی که کشف علمی کردی شیرین است برات لذتشو درک کردی من الان میخوام یه مطلب علمی بهت بگم با دلیل عقل؛ عقلم میفهمه خلاصه اینا رو که گفتم دید من رهاش نمیکنم آخرش گفت ما هرچی به عقلمون میرسه همونو واقعیت میدونیم اما حق میدونیم
- منم گفتم خب به ذهن شما میرسه خود خدا سه تاست به ذهن من میرسه خدا یکیه شخص دیگه میگه خدا اصلاً نیست. حالا خدا هم سه تاش هم یکیش هم نیست یعنی واقعیات طبق نظر ماست واقعیتی امر ثابتی است این اعتقادات ماست که گاهی منطبق است با واقع گاهی منطبق نیست باید دلیل بیاریم دلیل عقلی بیاریم ببینیم کدوم عقیده درسته ؛ کدوم غلطه وقتی اینو گفتم دیگه اینو بلد نبود جواب ما رو بده که بگه نخیر هر کسی عقیدش مطابق با واقع چون نمیدونست بلند شد از خونه ما رفت بیرون
- کل دنیا اینه که حالا مورد که اومد منزل ما همه همینطورند؛ یا خودشونو تو نفهمی نگه میدارن تجاهل. و یا واقعاً جاهلان قاصر ؛ مقصر امروزم بحث ما تو همینه میگیم در عقلیات قطعاً باید قائل به تخطئه بشیم این یه قانون کلی ؛ در این مطلب خیلی باید حرف بزنیما تا میگم عقلیات یکیش بحث اثبات توحیده ما حتما میگیم اعتقادات ما گاهی مطابق با واقع ؛ گاهی میشه گفت وگاهی نمیتونه بگیم که هرچی ما فکر کردیم همون واقعه؛ عرض شود که. دو تا نکته رو من اینجا اضافه میکنم ایناست که به درد سخنرانی واینا خیلی میخوره یکی اینکه عقیده ماغیر واقع نیست مثلاً من اگه گفتم خدا سه تاست این عقیده من واقع رو که عوض نمیتونه بکنه واقعا به ثابت ما عوض بشویم حالا شما این جمله رو با جملات دیگه هم میتونید بیان بکنید بگید واقعیت تغییر نمیکند با تغییر اعتقادات ما ؛ نه قبل ثابتش ما هستیم که اشتباه میکنیم ؛ گاهی هم درست نکته دوم. عقیده ما موجب واقع نیست موجب واقع یعنی چه یعنی واقعی وجود نداره من تا میگم خدا یکیش تازه خدا به وجود میاد و یکی میشه عقیده که موجود واقع که نیست که واقع زودتر از عقیده من بود
- اینا رو بشه خوب دقت بکنید بحثهای خیلی دقیقی که مخالفین میخواید بحث بکنید اینا رو خیلی راحت میتونید بهش استناد بکنید آنچه الان ما تخت و تسبیح رو میخویم روش صحبت کنیم تخطئه تو شرعیاته یعنی یک مجتهد. مسلمان نماز جمعه رو میگه واجب آیا قالب تصویب بشیم همینه یا نه مشهور از فقها و اصحاب قائل به تخطئه هستند یعنی چه توضیح میدیم انا لله تبارک و تعالی فی کل مسئله حکما ثابتا بعد میگیم الی نظر المجتهد قدری مجتهد ودی خب گاهی نظر مجتهد مطابقت میرسه. این نکتهای که گفتیم هم شیخ انصاری هم میرزای قمی در قوانین و تقریبا مشهور از بزرگان قایل تخطئه هستند؛ چکه عمدتاً خاصه هستند؛
- عامه قایل تصویب هستند اونا چی میگن میگن ان لله تعالی احکام نه حکما احکام به عددا آرا مجتهدین اگه مجتهدین هزار باشند. خدای متعال اول هزار تو حکم نوشته سلولهای محفوظ خیلی جالبه حتی قبل از اینکه مجتهدا به دنیا بیاد بحثو بیاریم تو اینکه خدای متعال چون علم داره که الی یوم القیامت چند تا مجتهد به دنیا میاد و این مجتهدا چند تا آرا دارند همه اینا رو علم داره چون علم داره به عدد آرایش همون اول مثلاً برای نماز جمعه حکم گذاشته میدونه تا یوم القیامه مثلا ده هزار تا مجتهد میان. این ده هزار تو مثلاً ۲۰ تا حکم برای نماز جمعه میگویند اون وقت خدای متعال از اول ؛ از اول یعنی هنوز این ده هزار تا به دنیا نیومده از اولین ۲۰ تا را محفوظ مینویسه مینویسه نماز جمعه حکم اول دوم سوم تا ۲۰ بعد یکی یکی هر زمانی که به دنیا بیاد و بزرگ بشند و مجتهد بشن و برن استنباط بکنند یکی از این ۲۰ تا میکشه بیرون رای او بالمفعول یکی در میاد ؛
- پس ان لله تبارک و تعالی. اونایی که قایل تصویبن اینو میگن انا لله تعالی فی کل مسئلت احکام به عدد آراء المجتهدین ؛
- این تصویب که الان داریم میگیم اینه سه تا معنا داره تصویب امروز حالا گفتم بحثو باید بریم جلو داغ میشه ما خیال میکنیم تصویب یه معنا داره اون معنایی که تو ذهن شما بود معنای ابتدایی تصویب که بگیم خدا هیچی نداره حالا میگیم الان این مخالفین ما که قایل تصویبن اینو میگن که خدای متعال به علمش میداند چند تا مجتهد تا روز قیامت میان مثال زدم ده هزار و این ۱۰ هزار تا راجع به فلان مسئله یه مسئله مثلاً نماز جمعه نمیدونم نماز مسافر. مسئله طواف راجع به فلان مسئله این ۱۰ هزار تا مجتهد تو طواف که میرسند ۲۰ و نظریه میگویند با هم مختلف کاری هم نداریم ۱۰ هزار تا یکیش هزار سال پیش بوده یکیش حالاست یکیش ۵۰۰ سال دیگه خدای متعال تو علمش میدونه چون میداند از ابتدا در لوح محفوظ راجع به نواب ۲۰ حکم گفته احکام واقعی اصلا ۲۰ تاست که هر زمانی مجتهد که به دنیا میاد گاهی میرسه به یکی از اون ۲۰ تا هرچی میگه یکی از اونااست که لوح محفوظ.
- عرض شود که این تصویب رو به معتزله نسبت دادن و جمهور از متکلمین اشاعره ولی رفتند به بحث اعتقادی شده ؛ خب حالا نکتهای که میگیم فرمایش آقا رو میخوایم ببینیم چیه میگیم در تصویب فعلاً دو تا معنا میگیم که میگم فعلا بعدشو ول کنید؛ الان دو تا تصویب به ذهن ما رسید اون که معقول است از تصویب اینه. که در لوح محفوظ آراء مجتهدین خدا از قبل میدونه آراء محفوظ قبل از اینکه آرای مجتهدین استخراج بشه در لوح محفوظی آن را موجود است همش هم حکم الله واقعیه همش حکم خداست قبل از اجتهاد چرا اینو ما میگیم به خاطر اینکه میگید مجتهد در صدده استنباط احکام است ؛
- خب کسی که درصدد استنباط باید یه چیزی باشه چیز همینه میگیم حکم خدا هست. این آیه مجتهد در صدد استنباط یکی از اون ۲۰ تاست این درسته تصویب به این معنا صحیح است منتها با ادله مجتهد میاد یکی از این احکام رو میکشه بیرون دلیل حکم ظاهریه ما اینو نمیخوایم دست ازش برداریم دلیل حکم ظاهریست اما از دلیل ظاهری میرسیم به حکم واقعی که قبل از حتی به دنیا بیاد قبل از که به صدد اجتهاد باشه اینا خدا چون میدونست طولانی محفوظ نوشته بود. که یکی از احکام مثلاً نماز مسافر اینه همشم خدا قبول داره وقتی میگیم ۲۰ حکم اینه
- خب پس غرض این آقایون از تصویب این شد یک التزام میشیم ملتزم میشیم از تصویب به اینکه در لوح محفوظ احکامیست به عدد چند تا ما کلی میگیم به عدد آرا مجتهدین اونم قبل از اجتهادشون. ۲۰ تا باشه ۲۰ تا رای خدای متعال داره لذا احکامی که مجتهد استخراج میکنه و از ادله چی میشه یه اجتهاداتی است که داره میرسه به احکام واقعی ادله ؛ ادله ظاهریست اما میرسه به احکام واقعی این تصویب آیا این تصویب اشکالش چیه جواب اینه محال نیست اما واقع نیست محال نیست یعنی میتونه خدای متعال این کار بکنه. برای یک مسئله ۲۰ حکم طولانی محفوظ بنویس خدای متعال دستش بازه ؛ میگه هم واجبه هم مستحبه هم احتیاط هم همه اینا رو بگه چرا چون میدونید یه مجتهدی ۲۵۰ سال دیگه میاد یکی از اینا رو میگه ؛ فرقش با دو چیه اینه که آیا حکمش چیه این تصویب چی گفتیم محال نیست امکان داره.
- اما هرچی که امکان داره آیا واقع شده نه لذا ما میگیم قطعاً تواتر اخبار داریم و اجماعم داریم که خدای متعال در هر مسئله یک حکم داره یک حکم نه احکام یه حکم داره یشرک فیه الکل ؛ کل مردمم همون یه حکم وظیفه دارند خب ما با این معنای تصویب دوم که آقایون وقت گفتن ؛
- حالا میگن تو معنای دوم تصویب تعریف دوم از تصویب چیه اینه. که بگیم خدای متعال لوح را خالی گذاشته دعای محفوظ و مجتهد هرچی بهش یادش رسید همونو خدای متعال محفوظ مینویسد بعد الاجتهاد این بعد اجتهاد قبل اینا باید تو کفایه تصریح بکنیم فرقش همینه که تو لوح محفوظ هیچی نیست نتیجه اینه که حکم مجتهد واقع ساز است اونوقت گفتن موجد واقعش اینه اگر اینو میگید از تصویب این اصلا معقول نیست.
- خب چرا معقول نیست اولین اشکالش اینه که مجتهد داره تلاش میکنه اجتهاد میکند از چیزی که وجود ندارد ادله رو بررسی میکند و میخواد به یه حکمی برسه که اون حکمه لایکون فی لوح محفوظ اصلا نیست همچین چیزی این میخواد از آیه و حدیث تازه استظهار بکنه که آیه میگوید مثلا واجب است یا مستحبه هم که خالیه لذا چیزی که وجود ندارد طبق فرض خودمونا ما. فرضش کردیم تصویب منه دوم اصلا وجود نداره لذا تفحص از چی میکنی تفحص اما لایکون فی الوجود منها اثر ولا عین هیچی ازش نیست اینم تصویب به معنای دوم و
- اما تصویب به معنای سوم که یه مقدار نزدیک میشه به تخطئه و اون چیه تصویب مراعات حکم فعلی است مجتهد داره تلاش میکنه برسه به اون حکم واقعی که در لوح محفوظه. ولیکه هرچی که معدای اجتهاد او شد اینو ما نمیگم منتها با حکم واقعیش میگیم وظیفه فعلی اوست اینم نتیجه اینه که وظیفه فعلی یختلف و به اختلاف آراء مجتهدین اما لوح محفوظ یکی بیشتر نیست حکم ؛
- خب وقتی اینطور شد لوح محفوظ که یه حکم است لام فی الکل خوب دقت کنید چرا میگیم لایشترک. به خاطر اینکه وظیفه فعلی لوح محفوظ نیست ما الان داریم معنای سوم رو داریم میگیم میگیم لا یشرک فیه الجاهل والعالم چون باید ببینیم مجتهد به چه نظریهای میرسه هر نظری که رسید همون شد وظیفه فعلی وظیفه فعلی خودش و مقلدینش ؛ حکام اولیه احکام اولیه برتصویب این معنا قبول داریم یا نه هنوز بحثم هم نشده این معنای سوم. لوح محفوظ یه حکم بیشتر نداره درسته لذا میگیم لوح محفوظ در حد انشاء اینطوری حرف میزنه انشا یعنی انشا کرد و یه حکم توش نوشته این میشه واقع
- اما وظیفه فعلی مجتهد و مردم وظیفه فعلیشون واقع نیست لذا واقع در مرحله انشا میمونه متوقف میشه تو مرحله انشا به وظیفه فعلی که میرسه و وظیفه فعلی چیه ما ادا الی نظر مجتهد. اگه این باشه تصویب به این معنای سوم میگن محال که نیست بل لامحیث عنه فی الجمله باید همینو ما معتقد بشیم بنابر سببیت اگه ما قائل بشیم که اخبار از باب سببیته هر مجتهدی با روایت سبب میشه برای تولید یه حکم این تولید حکم میشه وظیفه فعلی او دستم رو شونه میزارن بخاطر همینه این میشه وظیفه فعلی اما تو مرحله انشا حکم واقعیست. اخبار سببیت بدونیم آخرین جمله اینه که
- جناب آخوند میگن یک جمله معروفه و اون جمله همین معنای سوم رو داره میگه و اون چیه میگه ظنیة الطریق لاتنا فی قطعیت الحکم طریق ظنیه یعنی روایتها ادله ما ظنش درسته اما منافات نداره که حکمی که مجتهد صادر میکنه قطعی صادر میکنه چرا چون اون ظن حجته خود خدای متعال گفته به این ظن عمل کن پس حکم که ساده میکنه قطعیست. جناب آخوند به اینجا میرسند ما هم سه تا ایراد داریم به آخوند که دیگه بحثو اینجا رها میکنیم انشالله روز شنبه و صلی الله علی محمد و. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم




