الّلهُمّ انصر الاسلام و المسلمین، وانصر جیوش المسلمین، و اخذل الکفّار والمعاندین و المنافقین، والیهود والظالمین و استغفرالله لى و لکم. اللهم احفظ وانصر قائدنا الخامنه ائ اللهم انصر من نصره واخذل من خذلَهُ
بحث ما درس خارج کفایه اصول مرحوم آخوند - ممقصد هشتم .فصل تعدی الی المرجحات غیر...
روایت..يأتي عنكم الخبران أو الحديثان المتعارضان فبأيهما نأخذ قال خذ بما اشتهر بين أصحابك ودع الشاذ النادر قلت فإنهما معا مشهوران قال خذ بأعدلهما عندك و أوثقهمابحر الفوائد في شرح الفرائد / طبع جدید، جلد: ۲، صفحه: ۲۹۹- افقهيت – اقربيت - اورعيت –
اعوذ بالله من الشیطان الرجیمبسم الله الرحمن الرحیم
صاحب کفایه رضوان الله تعالی علیه هر سه تا دلیل تعدی رو کهاز شیخانصاری نقل کرده رد کردن ما خلاصه دلیل اول میگیم شیخ فرمودند دلیل اول گفت خذ بما اشتهر- خذ به اصدقیت - خذ باعدلهما و به افقههما و باوثقهما، و باصدقهما....- تحلیل توش نیاورد تو روایت شیخ استنباط کردند فرمودند از کلمه استغیت میفهمیم که ملاک اون قرب به واقعه ملاک اینه هر مزیتی که موجب بشه اقلیت به واقع رو بگیریم خصوصیت ملاک نیست بلکه از. سبب اقربیت وقتی اقربیت ملاک شد این اقربیت مختصریت نیست تو از وصیتم هست این دلیل شیخ بود.
صاحب کفایه جواب میدن میگن ما اینو نمیدونیم که وقتی گفتن اصدقیت منظور از این جهت که داره این راوی ارائه طریق میکنه و ما را بیشتر به واقع میرسونه اینوما نمیدونیم وقتی نمیدانیم احتمال دومی رو میدیم.
احتمال دوم اینستا که احتمال میدیم که چیزی حجت باشه که خصوصیت اصدقیت باشد اصدقیتی که ارائه طریق میکنه وقتی گفتیم خصوص اصدقیت دیگه ما نمیتونیم تعطیل بکنیم خیلی بحث دقیقیه کلام صاحب کفایه اینه
پس یه بار دیگه تکرار میکنم روایت اومد گفت که راوی اگر اصدق بود بگیر. یا اینه که کار شیخ را میکنید ملاک اقربیته امام میخواستن بگن اقربیت یا طریقیت شما رو باید جلو ببره این که اصدقیت شما را بیشتر ارائه طریق میکنه میبره به هدف میرسونه که حکم خداست این یک احتمال.
احتمال مییم که امام خصوصیتی که اصدقیت ما رو به واقع میرسونه گفتند اینم یه احتمال یعنی حتماً باید از اصدقیت راگفتند حق نداری تعدی بکنی به مزیتهای دیگه اصدقیت موجب ارجحیت شد موجب اقلیت شد یه قرینه جناب آخوند اینجا میگویند که میخوان احتمال خودشونو ترجیح بدن تا اینجا میگن کلام شیخ۵۰ -۵۰ مقابلش اینه که من میگم. اما حالا میگن کلام من ۷۰ درصده کلامش ۳۰ درصد
چرا میگن درخود روایت افقهیت بود افقهیت چه دلالتی بر مزیت یه کسی که فقاهتش بیشتر از اون راویه این چیکار داره به اینکه ما را به واقع بیشتر نزدیک کن اصدقیت که دخالت نداره که ارائه طریق نمیخواد بکنه که افقهیت مثالش اینه که بگی رواوی قدش بلندتره ؛ قد بلندتر است به اون عمل کن خب قد بلند چه دخالتی داره وقتی دخالت نداشت تعبده. اینجام افقهیت را گفته اصدقیت هیچ دخالت بر ارجحیت ندارد پس معلوم میشه که خصوص افقهیت را گفته یه نکتهای توش بوده امام میخواستن مثلاً تعظیم بکنن کسانی که فقه بیشتری دارند و گفتن از این دو تا راوی اون که افقهشو عمل کن اینا جناب صاحب کفایی قرینه میگیرن بریب کلام خودشون و میخوان بگن خصوصیه نه هر مزیتی خصوصییت عمل باشه . این باعث شد که شما را به یه طریقی برد شما اینو عمل کن نه اون یکیو
در نتیجه کلمه شیخ میره کنار آیا میشه کلام آخوندو پذیرفت
ما دوتا ایراد به کلام آخوند داریم ایراد اول ما اینه که روایت ارشادی است وقتی ارشادی شد ارشاد است به فهم عقل مخاطب ؛ لذا وقتی که ارشادی شد دیگه ما تعدی میکنیم مختص به اصقیت و افقهیت که نیست که. به عنوان نمونه امام گفتن
گفتن عمل کن یعنی عقلتو میفهمه وقتی عقلش میفهمه پس از بقیه خلاص؛ اگر روایت ارشادی نبود و تعبدی بود ما اکتفا میکردیم به عین عبارت بهش میگیم جمود جمود علی المتن ما میگفتیم خصوص اصقیت اما الان خصوصیتی نداره که به عنوان ارشاد گفتند تا ارشاد از عقل مخاطب چیزهای دیگه میفهمه.
اشکال دوم ما این کلمه افقهیت که ایشون گفتن ایشون جناب آخوند گفتن افقهیت هیچ دخالتی نداره بریب ترجیح روایت قطعا دخالت داره یکیشون زراره هست یکیشون نه یه راوی معمولیه دو تا روایتشونم مقابل همه که زراره است افقهه ما را بیشتر به واقع نزدیک میکنه یعنی فقاهتش دخالت داره چرا توضیحش اینه ذاتی که فقیهی مبرزه. بیشتر مذاق ائمه علیهم السلام دستشه تا اونکه فقیه ضعیفتری است یا اصلاً فقیه نیست فقط نقل روایت میکنه و حامله فقه لمن یکن افقه من حامل فقه هست روایت دردستشه ؛ اما آن که خودش فقیه نیست پس اینکه جناب آخوند گفتن افقهیت هیچ دخالت بر اقربیت نیست اتفاقاً دخالت داره همیشه اینطوری ما الان تو دو تا مرجع تقلید وقتی یکیشون میگه. حرامه اونکه فقاتش بیشتر به اون عمل میکنه اون بیشتر دستشه تو راوی هم همین حرفو میزنه راوی درسته درنقل روایت میکنند اما دخالت داره تو انتخاب روایت که با مذاق ائمه تناسب داره
مثلاً یه شخصیتی مثل فرض کنید علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه وقتی دارند روایت را معنا میکند میگن اصول کافیه میگن اینجا باید معنیش اینه. این خیلی فرق میکنه با یه عالم دیگه که اشراف به کل فقه نداره یا به روایت نداره اونم معنا میکنه معنای علامه مجلسی خیلی نزدیکتره به واقع میگیم این آقا با به مذاق ائمه علیهم السلام بهتر آشناست میدونه ائمه علیهم السلام مرادشون از این کلام چیه و میگه درستم میگه
بریم سر دلیل دوم دلیل دومش چی بود دلیل دوم شیخ گفتن که تو مشهور. گفت خذ بما اشتهر- ؛ دنبالش یک علتی رو ذکر کرد گفت فان المجمع علیه لاریب فی ؛ تعلیل همیشه یه برکت توشه و اونی که ما از موضوع تعدی میکنیم به غیر موضوع ؛ مجتهد خوب اینو میدونه همیشه تعلیمی رو استفاده میکن اگه تعلیمی اومد بلافاصله موضوع را تامین میده گفتن میفهمیم پس عدم ریب ملاکه. چرا ما به شهرت عمل کنیم علتش اینه که ریب ندارد
وقتی شد علت اینه خب این علت عدم ریب میاد تو ازدیِتم میاد تو من غیر منصوصم میاد اونارم میگیره را همین جناب آخوند رد میکنند؛ گفتیم دلشونو محکم سد بستن صدایی ذوالقرنینا که جلوی یجوز و ماجوج صد و دیگه نتونستن اینا بیان بکنن. جلوی قلبشونو جناب آخوند یه سدی بستن به هیچ وجه این مزایای روایتها را نمیخوان مرجع قبول بکنن اول که گفتن تحقیر حالا هم وایسادم میخوام بگم تعدی نکن از مرجحات من سوزه چطوری اینو رد میکنم شهرام با اینکه تعلیل توش اومده میفرمان
دو احتمال هست وقتی میگن مشهور رو بگیر یه احتمال اینه که این مشهود چون عقرب به واقعه است داره میگه بگیر. در این صورت شما تعدی نمیتونی بکنی
احتمال دوم شهرتو بگیر چون موجب اطمینان دل توست اگه موجب اطمینان اینجا تعدیب بکن بگو هر مزیت دیگه هم که موجب اطمینان شد اونم مرجحه
اینو باید خوب بازش بکنید شما الان سه تا ایراد میخوایم بهش بگیریم کلام ایشون این شد پس روایت هم تعلیل آورد گفت چون مشهور ریب نداره دیروز هم توضیح دادیم. ری نداره معنا نکنید چون ری ندارد دیگه ری بهش کمتره اینطوری معنا کنید تا حدیث درست در بیاد ریب به مشهور کمتر است نسبت به ریب به شاز ریب به شاذ ریببش بیشتره و عقل انسان میگه چیکار کن که ریب بهش کمتررها کن
این بحث دیروزه آخوند میگن اگر شما عمل به مشهور رو بگید که چون عقرب الی الوقع مشهود نزدیکتره به واقع شازده نزدیک اگه اینه. این یک احتمال در این صورت تعدی نمیتونی بکنی به مراجعات دیگه اگر احتمال دوم دادی گفتی مشهور رو بگیر به خاطر اینه که این مشهور بریب شما اطمینانش بیشتره
خب میدونید اطمینان حجته دیگه ما تو فقه داریم دیگه تو فقه میگه بچه قولش حجت نیست بچه باهاش میگه که من لباسم را آب کشیدم ؛ ظرف را آب کشیدم چون بالغ نیست قول او حجهت نیست
استصحاب هم چی هنوز ظرف نجسه اما یه استثنا داره. میگن اگه از قول بچه پدر اطمینان پیدا کرد اطمینان حجته نه قول بچهها را میگند قولشان حجت نیست اما پدره میگه من اطمینان دارم که این لباس پاک شده است حجته به اطمینان خودت عمل کن حالا توما نحن فی اگر گفتیم خذ بما اشتهر- به خاطر اینه که اون روایت مشهور بریب شما اطمینان آوره میشه حجت حالا که حجت شد شما میتونید تعدی بکنی برو سراغ. مراجعات غیر منصوب اونا هم میگوییم هر کدام که موجب اطمینان است بهش عمل کن
خب ما اینجا سه تا ایراد به کلمه ایشون داریم ایراد اول اینه اینکه گفتن شهرت موجب عدم ریب است فی حد نفسها این خلاف ظاهره روایته ما اینو اول حلش بکنیم بگیم خذ بما اشتهر-. جنس گفتیم به این معنا نیست که هیچی ریب توش نیست بلکه شهرت به نفسهها موجب میشه که کمتر شود نه ریب هیچی توش نباشه اونم ریببش کمتر است به نسبت به روایت شاذ پس اینو اول حلش بکنیم چون ازش استفاده کنیم که روایت مشهور اگه درش ۱۰ تا ریب هست روایت شاد درش ۲۰ تا ریببه
تعبیر خود شیخ چی بود. گفتن ولو در مشهور الف ریبب باشه ول کرده بودن دنبال توضیح دادیم گفتیم منظورشون اینه که مشهور الف ریب شاز الفان ثلاثه آلاف اینطوریه من کار ندارم چند تا ریب هرچی میخواد باشه ۱۰ تا ۲۰ تا ۱۰۰ تا هرچی آخرش اینور شهرت ریبش کمتره اینو بگو اونورریب بهش بیشتره عقل انسان میگه که ریب کمتر عمل کنه عرض شود که این یک نکته
نکته دوم اینه که. روایت گفت مشهورو بگیر چون مشهور ریب توش نیست و گفتیم منظورش کمتره روایت میشد ارشاد ولی تا همه اینا رو میذاریم کنار هم اینا چند تا خونه یه چیز تکمیل میشه روایت مولوی نیست و ارشادی داره میگه این مشهور ریب بهش کمتره اون یک بیشتره یعنی احتمال دروغش بیشتره این معناش بعد رو هم رفته این میشه که عقل شما میفهمد که. بین ریب به کمتر و ریب به بیشتر کدوم عمل کن عمل کن مثلاً قول بصیر تو تفسیر اینطوری میگیم آیا اعماق بصیر مساوین جواب قرآن نمیگه چرا جواب قرآن نمیگه به خاطر که ارشاده ارشاد به فهم مخاطب میفهمه این رو
لازم نیست بکنیم اگه نمیفهمید مخاطب میگه نه من میگم که اما بالاتره یا حداقل مساوی. قرآن میگه نه مساویه نه کمتره - اما بالاتره بلکه بصیر بالاتر ظلمات و النور آیا ظلمات نور برابره خب یکی ممکنه بگه نه برابر نیست اما ظلمات بهتره میگه کسی این رو نمیگه چون کسی اینو نمیگه قرآن بیان نمیکنه یکیشو رد میکنه میگه مساوی نیست اما اون دو تا احتمالشو اصلا بیان نمیکنه که آیا ظلمات بالاتره یا نوره عالم و جاهل آیا برابرند. برابر نیستن
حالا برابر نبودن دو احتماله یا عالم بالاتره یا جاهل کدوم یعنی جواب نیومده تو منطق وقتی نمیگه یعنی چی یعنی ارشاده ارشادو به فهم مخاطبه اما یه جاهایی قرآن ارشاد نمیکنه چرا چون مخاطبین نمیفهمن یا مخاطبین اصلاً به عکس میگن مثلاً وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا»)بریب چی شد بریب اینکه ارشاد نیست اگه ارشاد بود نمیگفت عند ربک میگفت اندکم. نه نمیدونم حالا مردم هیچکس نمیدونه اینا ما هم تام میگم فهمیدی بیرون که میرین همه دنبال چین فانیات و طالحات دنبال فانیه یعنی دنیای فانی را بهشونم حرف نزنید اما ظهر ببینید نماز میرن یا نه دنبال فانی مردم وقتی میخواد بگه باقی بهتره نمیگه اندکم میگه عند ربک این اند که ارشاد نیست. هرجا ارشاد باشه اعتماد باشه بفهمه مخاطب جواب اصلا نمیده فقط میگه آیا اینا برابرند حالا تو ما نحن فی میگه مشهورو بگیر تو تعارض خبرین شاذ را رها کن چرا میگه اون که مشهور است ریب درش کمتره هرچی بگی دیگه پنج تاست خب پنج تاست تو اون شاهزاده چند تاست میشه ۱۰ تا ۲۰ تا مشهور و با شاذ مقابل هم بزار نسبت به او که میسنجی مشهوره ریب بهش کمتره یا هیچی نداره. بعد دیگه توضیح نمیده که حالا که ریب بهش کمتر است ترجیح با اینه این را چرا نمیگه چون همه مخاطبین فهمیدن اعتماد میکند به فهم مخاطب میگه شما باید عملت مطابق باشه با اون که خطاش کمتره نه اون که خطاش بیشتره این خلاصه نتیجه چیه
نتیجه اینه که تعدی میکنی به غیر منصوصه اون موقع هم موجبش کمتر میشه دو تا روایت یکیش راویش ازبت اون یکی از بد نیست. نمیدونم غفلت و اینا خیلی داره حالا نگاه میکنی تو روایتهای مقبوله و مرفوعه از بدیات اصلاً ذکر ازش نشده خب نشده باشه عقل انسان میگه اون که ازبت است اغلب الی الواقع اینم نکته دومی که ما بریب تعدی گفتیم
آخوند قبول نداشتن این رو اما نکته سوم یه نکته ایست که کل مطلب زیر سوال میبره ایشون فرمودن که اگر منظور از شهرت. اقربیت الی الواقع باشه تعدی نمیکنیم چرا تعدی نمیکنه اتفاقاً به عکس باید بگی بعد ایشون گفتن که اونجایی که موجب اطمینان لفظ از تعدی بکن اونجا که اطمینان بشه که اصلاً بحث ما دیگه خارجه اونی که نباید اصلاً حرف راجع بهش بزنیم یک روایت که اطمینان دارید - اون را ندارید خب معلومه که دارید عمل که اصلا راوی سوال ازش نمیکنه سوال مال کجاست. اینه که ما احتمال راجح رو بدیم احتمال مرجع هم بدیم لذا چرا آخوند گفتن اونجایی که موجب اقربیت الی الواقع تعدی نمیکنه اون کلامشونم ما نفهمیدیم نه مخالفت
الان بحث دلیل دومشون دلیل دوم چیه جناب شیخ. این آخوندا دارن رد میکنن خذ بما اشتهر- اگر موجب اقربیت شد تعدی نکن اگه موجب اطمینان شد تعدی بکن بگو هر مزیت که موجب اطمینان است من بهش عمل میکنم این کلامشونو ما اول از ریشه ایراد داریم یعنی نفهمیدی که خودمونو دارم میگم ما نمیفهمیم اصلا این چیه اونجایی که شهرت باعث اقربیت الی واقعه چرا ما نکنیم البته واقعه عقل من که لکم اشکال بعدی من اینه که ایشون. فرق گذاشتن بین اقربیت و اطمینان ایراد بعدی من اینه که اصلاً اطمینان یک دلیل مستقل از اقربیت نیست بلکه فرع آونه اینو دقت کنید من نمیدونم چطوری بیان کنم باید خیلی دقت کنید
روایتی که موجب اقرب الی الواقع است اون اقربیتش باعث اطمینان من شده نه یه چیز جدایی میگم من اطمینان دارم که این روایت درسته از کجا منشاأ اطمینان چه اقربی است اصلا باعث اطمینان شده آخوند حالا مجزا گرفتن. گفتم اگه اقربیت است تعدی نکن اگه موجب اطمینان تعدی بکن اینو حلش کنه آیا میشه اینا رو مقابل هم قرار داد یا حالا مقابلم نگیم بگیم دوتا چیز قسیم یکدیگر اقربیت و با اطمینان
آیا نه قسم یکدیگر به نظر من علت و معلوله اصلاً اینا قسیم یک نیست که اول اقرب سبب میشه بریب اطمینان میاد بنابراین حق با شیخ که تعدیه از نصوص کردند و. غیر منصوص را هم باعث ترجیح دونستن
دلیل سوم دلیل سوم رو انشالله دوم شیخ گفتیم دلیل سوم صحبت کنیم ببینیم آخوند چی گفتن جداً خیلی صاحب کفایه خیلی بالایی دارند که تقریبا حرف که هیچ کس نمیزنه خیلی هنره. که چطوری میخوان اثبات بکنن اما خب آخرشم اشکال داره یه وقت ما همچین جراتی نکنیما نمیخوام جرات من داشته باشیم خلاف اجماع و خلاف شهرت حرف بزنیم فعلا آخوند دارند خلاف شهرت حرف میزنن میخواند اثبات هم بکنن جراتشون خیلی بالاست دستگیریشون از ما خیلی خوبه یعنی به ما یاد میدن که اگه یه مطلبی رو قبول دارید زوایا قول مخالف را هم بدانید توجه داشته باشید و بعد قول تونو انتخاب بکنید. لاکن تو چون علاقه به شیخ اعظم دارید بگید با قول ایشونو ترجی کافی نیست