امیر المومنین متقین 11- روش آنها تواضع است‏ . مشیهم التواضع  «راه رفتن آنها

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  2. امیر المومنین متقین 11- روش آنها تواضع است‏ . مشیهم التواضع  «راه رفتن آنها (پرهیزکاران) تواضع   و فروتنى است».
  3. در بحث گذشته به این مطلب رسیدیم که نقطه مقابل تواضع تکبر و سرچشمه تکبر – قلب مریض --قرآن مرهمى بر بیمارى‏هاى روحى - -برای مشکلات از قرآن یاری بطلبید - داروى شفابخش قرآن ---درباره شفابخشى قرآن – گفته شد و حال پزشک سیار «پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله)
  4.  او طبیبى است سیاراست - در نهج‏البلاغه از جمله لقب‏هاى پیامبر طبیبٌ دوّار (پزشک سیّار) است، یعنى او به سراغ مریض‏ها مى‏رفت، اگرچه مریض تمایلى به شفاء نداشت‏ «طبیبٌ دوّار بِطِبِّه، قَدْ احکَمَ مراهَمِه واحْمى مواسِمَه یَضَعُ مِنْ ذلک حیثُ الحاجَةُ الیه مِنْ قُلوب عُمْى وَآذانٌ صُمٍّ والْسِنَة بُکْم، مُتُتَبّع بِدَوائِهِ مواضِعَ الغَفْلة ومواطِنَ الحَیْرة لم یَسْتَضیئوا بِاضْواء الحِکْمَة ولم یَقْدَحوُا بِزِنادِ العُلوم الثاقِبَة، فَهُمْ فى ذلک کالانعام السّائِمة والصخُور القاسِیَة».«پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) او طبیبى است سیار که با طب خویش همواره به گردش مى‏پردازد، مرهم‏هایش را به خوبى آماده ساخته حتى براى مواقع اضطرار و داغ کردن محل زخم‏ها، ابزارش را گداخته است (تا در آنجا که مورد نیاز است قرار دهد) براى قلب‏هاى نابینا، گوش‏هاى کر و زبان‏هاى گنگ، با داروى خود در جستجوى بیماران فراموش شده و سرگردان است!) (ولیکن) بیماران از روشنى‏هاى حکمت و عرفان او استفاده نکرده‏اند و به آتش‏زنه‏هاى علوم و معارف درخشان آتش نیفروخته‏اند، پس آنان مانند چارپایان چرنده (که شعور نداشته تمام همّت و سعیشان صرف خوردن و آشامیدن است) و همچون سنگ‏هاى سخت بنیان (که چیزى را درک نمى‏کنند) مى‏باشند».
  5. پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) دو نوع درمان - از آن عبارات استنباط مى‏شود که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) دو نوع درمان داشته‏اند: 1. مرهم براى زخم‏هاى قابل مرهم‏گذارى 2. مرهمى به نام سوزاندن در مرض هایى که قابل درمان نیست، (در بُعد جسمانى هم این دو نوع مرهم هست، یا قابل معالجه است مثل نوع اول یا قابل معالجه نیست، مثل سیاه زخم که معروف است‏ مى‏سوزاند، در کلمات على (علیه السلام) هم آمده: «وَاذا لم اجِد بُدّاً فآخِرُ الدواء الکَىّ»: «و زمانى که نیافتم چاره‏اى براى مداوا پس آخرین دوا داغ است».
  6. ریشه یابی امراض روحی - از این مقدمه نتیجه مى‏گیریم همان طور که در رابطه با جسم، اول آزمایش خون و چربى و اوره و غیره مى‏کنند تا کمیّت و کیفیّت بیمارى را تشخیص داده و سپس درصدد معالجه مناسب با آن برآیند، در رابطه با روح هم اول باید کنکاش و جستجوگرى کرد تا کمّاً وکیفاً بیمارى‏هاى روحى را تشخیص داده و سپس در راستاى بهبودى فعالیت کرد، اگر در محلى دروغ گفتن، قماربازى کردن و دیگر انحرافات به چشم خورد، باید ریشه‏یابى کرد، اگر بیکارى گریبانگیر نسل جوان شده، باید ریشه‏یابى کرد و سپس به دنبال معالجه رفت.
  7. مسئله شناخت و درمان از مبادى اساسى تبلیغ به شمار رفته و باید مبلّغین جامعه و در رأس آنها روحانیون عزیز این روش را در عین حالى که طبیبى دوّار هستند، نصب العین خود قرار داده تا در پیشبرد اهداف الهى، انسانى هرچه بیشتر موفق باشند.
  8. بعد از تشخیص بیمارى تکبر، درصدد ریشه‏یابى برآمده و سه عامل مؤثر در این بیمارى را متذکر مى‏شویم: عدم معرفت نسبت به خدا و جهان و خویشتن: اگر معرفتى شایسته، نسبت به این امور نباشد درخت تکبر رشد نموده و هرچه بیشتر به ثمر مى‏نشیند، اگر کسى در مرحله ذات خود را دید، خدا را نمى‏بیند، اگر در مرحله صفات مثل علم، علم خود را دید، علم خدا را نمى‏بیند، اگر در مرحله افعال فعل خود را دید، فعل خدا را نمى‏بیند و در نتیجه هرکس بزرگى موهوم خود را دید، از بزرگى خدا غافل است. بزرگان نکردند در خود نگاه ..... خدابینى از خویشتن بین مخواه  (سعدى)
  9. عدم معرفت  به کلمات خدا  - قرآن مى‏فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»: «اگر آنچه روى زمین از درختان است قلم شوند و دریا براى آن مرکب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود، اینها همه تمام مى‏شود، اما کلمات خدا پایان نمى‏گیرد، خداوند عزیز و حکیم است».
  10. عظمت علم الهى - در این آیه (کلمات الله) را به معنى علم و دانش پروردگار گرفته‏اند و اشاره به عظمت علم الهى است، اگر تمام علوم را که در متن کتب در کتابخانه‏ها جمع شده، شاید بیش از استخر کوچکى جوهر براى نوشتن آن مصرف نشده باشد، حال ببینید استخر کوچکى کجا و هفت دریا کجا!
  11. در مقابل عظمت جهان و این عالم پهناور ما بسیار کوچکیم. استاد مى‏فرمودند: روزى محاسبه مى‏کردم آن سفینه فضایى که در مدت سه روزه به کره ماه رسید، اگر بخواهد به کرات دیگر منظومه رود، بعضى 11 ماه و بعضى 60 سال و بعضى 300 سال به بالا طول مى‏کشد، اینها همسایه‏هاى زمین هستند، اگر بخواهیم به اولین ستاره خارج منظومه برسیم که 48 ماه نورى با ما فاصله دارد، و نور آن 4 سال در راه است تا به زمین برسد بعضى از آنها یک میلیون و پانصد هزار سال (1500000) طول مى‏کشد راستى چه عظمتى و چه شوکتى؟!!
  12. قبل از نماز شب به آسمان نگاه 6 ازآخر آل عمرا ن بخواند - در آداب نماز شب نوشته‏اند: «نمازگزار پس از بیدار شدن و قبل از وضو نگاه به آسمان کند و 6 آیه از اواخر سوره آل عمران را بخواند: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ‏ ... وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا ...» (در خلقت آسمان‏ها و زمین و رفت و آمد شب و روز آیاتى براى صاحبان عقل و خرد است ... تفکّر مى‏کنند در آفرینش آسمان‏ها و زمین، گویند: پروردگارا این دستگاه با عظمت خلقت را بیهوده نیافریده‏اى ...».
  13. ارزش معرفت با نگرش عظمت آیات الهی - از این مقدمات نماز شب مى‏توان فهمید که عبادت با معرفت ارزش دارد و معرفت با نگرش به عظمت دستگاه خلقت زمین و آسمان حاصل مى‏شود.
  14. صد میلیارد ستاره شمارش شده،- قطر زیاد عدسى‏ها که سال به سال بر آنها افزوده مى‏شود، صحنه‏هاى دورتر و شگفت انگیزترى را توانسته پشت دستگاه‏ها منعکس کند، عظمت این جهان به جایى رسید که با ماشین‏هاى حساب تنها در یک قسمت آسمان که مجموعه کهکشان ما وجود دارد صد میلیارد (صد هزار میلیون) ستاره شمارش شده، خورشید ما ستاره متوسطى در میان این ستاره‏هاى کهکشان راه شیرى است و تعداد کهکشان‏ها حداقل به یک میلیارد بالغ است، منجّمین مى‏گویند تلسکوپ‏هاى ما به جایى مى‏رسد که تاریک نشان مى‏دهد، ولى عوالم دیگرى هست که هنوز دید تلسکوپ‏هاى ما به آنها راه پیدا نکرده است.
  15.  صد میلیارد ستاره مربوط به آسمان اول است- بسیارى از دانشمندان تفسیر کرده‏اند که جمیع ستارگان مربوط به آسمان اول است و قرآن هم مى‏فرماید: «إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ ...» ؛ «به تاکید ما آسمان نزدیک (دنیا مؤنث ادنى به معنى نزدیک است) را مزیّن ستارگان کردیم».
  16.  تا به جایى رسید دانش من - من چه هستم و در برابر این دستگاه با عظمت چیستم، چکاره‏ام و چه محلى از اعراب در میان این مخلوقات و کلمات الهى دارم، پس عقل و وجدان حکم مى‏کند که راهى جز عبودیت خدا را نباید طى کرد و همین راه است که در نهایت‏ به بزرگ‏ترین و رفیع‏ترین مقام علمى که همه کس را به آن راه نیست، منجر مى‏شود و آن مقامى است که دارنده این مقام چنین گوید: تا به جایى رسید دانش من ...... که بدانستمى که نادانم .
  17. در دعاى عرفه درحال  اشک ‏ریزان -- در اینجا باید گفت اى انسان تو و تکبر چه تو در برابر عظمت دستگاه خلقت چه هستى؟! واقعا جاى تعجب است که انسانى با توجه به این که اوّلش نطفه و آخرش مردار و مابین این دو حامل عذره و کثافات است، فخرفروشى و تکبر مى‏کند. باید اقرار کرد (آن ذره که در حساب ناید مائیم) معرفت را باید از امام حسین (علیه السلام) آموخت آن حضرت در دعاى عرفه درحالى که اشک مى‏ریزد مى‏گوید: «الهى انا افقیر فى غناى فکیف لا اکون فقیرا فى فقرى الهى انا الجاهل فى علمى فکیف لا اکون جهولا فى جهلى» «خدایا من در موقع بى‏نیازى هم فقیرم، پس چگونه فقیر نمى‏باشم در فقرم، خدایا من در موقع عالم بودن هم جاهل هستم، پس چگونه جاهل نمى‏باشم در موقع جاهل بودنم»: «الهى من کانت محاسنه مساوى فکیف لا تکون مساویه مساوى» (خدایا کسى که خوبى‏هایش، بدى است، پس چگونه بدى‏هایش بدى نیست) «عمیت عین لا تراک» «کور باد چشمى که تو را نبیند» خدایا مگر تو از من دور شده‏اى که از آثار بخواهم تو را بشناسم.
  1. کى رفته‏اى زدل که تمنا کنم تو را
 
  1. کى گشته‏اى نهفته که پیدا کنم تو را
  1. با صد هزار جلوه برون آمدى که من‏
 
  1. با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
  1. «درس و بحث علم، زاینده معرفت »- آرى این معرفت آن جانبازى عاشورا، را هم مى‏طلبد.درمان بیمارى تکبر که ناشى از جهل و عدم شناخت باشد، تحصیل معرفت نسبت به عظمت خالق و جهان و ضعف‏ خویشتن است، این معرفت رابطه مستقیم با تواضع و تواضع  رابطه مستقیم با علم و علم با معرفت دارد و به قول امام حسین (علیه السلام): «مدارک العلم لقاح المعرفة»: «درس و بحث علم، زاینده معرفت است».
  2. . عقده حقارت: شخص متکبر در خود کمبودى احساس کرده و جبران آن را در قیافه گرفتن و باد به غبغب انداختن مى‏داند، این چیزى است که مطالعه روانکاوان به آن رسیده است.
  3.  احساس کمبود را تکبر جبران کنند.- در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) آمده: «ما مِنْ رَجُل تَجَبَّرَ الّا بِذِلَّة وَجَدَها فى نَقْسِه»: «مردى نیست که بزرگى و تکبر کند الا به خاطر ذلّت و خوارى که آن را در نفس و جان خود مى‏یابد» این ذلت همان عقده حقارت است، منشأ این عقده معمولًا از دوران تولد و رشد در خانه محقّر فقیرانه یا مورد تحقیر پدر و مادر و معلم قرار گرفتن است. او در دوران کودکى وقتى مى‏خواسته حرفى بزند به او گفته شده تو هنوز بچه‏اى، و دهانت بوى شیر مى‏دهد تو را به این کارها چه، این صحیح نیست ما دستور داریم براى بچه‏ها باید شخصیت قائل شد نه این که آنها را مورد تحقیر قرار داد تا احساس کمبود کرده و با تکبر جبران کنند.
  4. یا کبر منشأ فرزند نامشروع-  یا ممکن است منشأ آن فرزند نامشروع بودن باشد که به عنوان مظاهر زشت دنیاى صنعتى امروز محسوب مى‏شود، در هر سال در انگلستان نیم میلیون فرزند نامشروع به جود مى‏آید که این مسئله مورد اعتراض دانشمندان واقع شده و این رویه را خطرى براى جامعه انگلستان دانسته‏اند، زیرا این افراد نامشروع اکثراً قتل‏ها و سرقت‏ها و عامل تشکیل دهنده پرونده‏ها در دادگاه‏ها هستند. چرا؟!
  5. از علل عقده حقارت - یکى از علل آن عقده حقارتى است که در این افراد رشد کرده، وقتى پدر و مادرش را نمى‏شناسد، وقتى متوجه حال خود مى‏شود، حس انتقامجویى در او شعله ور شده و زبان حالش این است که باید از این‏ جامعه‏اى که مرا به این روز انداخته، انتقام بگیرم. با غرور و تکبر مى‏خواهد خود را جلوه دهد تا کمبودش برطرف شده و قهرمان شود، این قتل‏ها و سرقت‏ها خالى از انگیزه درونى است، اوست.
  6. کبر جبران ذلت و حقارت - مى‏خواهد به قول امام صادق (علیه السلام): ذلت و حقارت خود را جبران کند، و راه درمانى ندارد جز این که این خلاء در زندگى چنین افرادى پر شده و کمبود آن جبران شود، بهترین راه ایمان و توکل به خداوند است، وقتى مؤمن شد مصداق حدیث قدسى‏ «مایَسَعُنى ارضى ولا سمائى بل یَسَعُنى قَلْبُ عبدى المؤمن» زمین و آسمان من گنجایش مرا نداشته، بلکه قلب عبد مؤمن به من گنجایش و تحمل عظمت مرا دارد). مى‏شود مى‏گوید اگر خانواده فقیرى هستم یا قیافه زیبایى ندارم یا پدر و مادرى ندارم، مهم نیست. قلب من عرش خدا است و نور او در دلم شعلهور و درخشان و عشق به او در درونم موّاج و خروشان است موجى که ساحلى نمى‏یابد، تا آرام گیرد و چه بهتر از این مقام که قلب من برتر از زمین و آسمان است.
  7. انسان را برترى بخشیدیدم - قرآن مى‏فرماید: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رزقناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا»؛ «ما بنى آدم را گرامى داشتیم و آنها را در خشکى و دریا (بر مرکب‏هاى راهوار) حمل کردیم و از انواع روزى‏هاى پاکیزه به آنها روزى دادیم و بر بسیارى از خلق خود برترى بخشیدیم».
  8.  ما انسان را بر کثیرمخلوقات برترى بخشیدیدم - مفسّرین «کثیر» را در آیه به معنى جمیع گرفته‏اند و به گفته مفسّر بزرگ مرحوم طبرسى درمجمع البیان در قرآن و مکالمات عرب، بسیار معمول است که این کلمه به معنى جمیع مى‏آید. طبرسى مى‏گوید: معنى جمله این است‏«انّا فَصَّلنَاهُمْ على مَنْ خَلَقْناهُمْ وهُم کثیرٌ»: «ما انسان را بر سایر مخلوقات برترى بخشیدیدم و سایر مخلوقات بسیارند».
  9. مسخرآسمانها و زمین برای شما- در آیات تسخیر هم مى‏خوانیم: سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ: «مسخر کرد براى شما آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمین است».
  10. مسخر شب وروز و خورشید وماه «سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ»: «مسخر کرد براى شما شب و روز و خورشید و ماه را». «سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ»: «مسخر کرد براى شما کشتى را تا حرکت کند در دریا به امر او» وقتى انسان داراى عقده حقارت در این آیه نظر مى‏کند و مى‏بیند چگونه خداوند او را بر جمیع مخلوقات برترى داده و همه چیز را مطیع او کرده و همه را در فرمان او قرار داده، نویدى همراه با امیدى سرشار در وجودش غلیان کرده و مى‏گوید من انسانم که در این آیات براى من سخن رانده شده، پس چه کمبودى دارم که احتیاج به جبران باشد و غرور و تکبر هم بر او مستولى نمى‏گردد، زیرا جاى تکبر نیست که مى‏داند همه را خدا داده و او فقیر محض است.
  11. پس جای تکبر وخودخواهی نیست *** 3. خودخواهى و حبّ ذات، عامل سومى که مى‏تواند منشأ براى تکبر باشد خودخواهى و حبّ ذاتى است که از حالت تعادل خارج شده باشد حبّ ذات بسیار خوب است، ولى در صورتى که تعدیل شده و به خودبینى و خودپسندى و خودخواهى و خودمحورى و خودبرتر بینى نرسیده باشد. از پائین‏ترین درجات اخوت و برادرى اسلامى این است که دوست بدارى براى خودت آنچه را که براى برادرت دوست دارى،«تُحبّ لنفسک ما تُحِبّ لا خیک»:«دوست بدارى براى خودت آنچه دوست مى‏دارى براى برادرت» با چشمى به منافع خود بنگر و با چشمى به منافع دیگران، یعنى مگذار حبّ ذات و نفس‏پرستى تو را از برادرانت روى‏گردان و به خود مشغول کند. به ما دستور داده‏اند که اگر کسى سنّش از شما بالاتر است، بگوئید شاید عبادتش بیشتر و اگر سنّش کمتر است، بگوئید شاید گناهش کمتر و اگر مساوى شما است، بگوئید عبادتش بیشتر و گناهش کمتر است.
  12. خود پسند نشوید خدا پسند شوید -  بدان اگر خودپسند نشدى مطمئاً خداپسند مى‏شوى و درمان این بیمارى هم ممارست بر تقدم حق دیگران بر حق خود است، این درمانى است که تنها در نزد پزشکان حقیقى عالم مى‏توان به آن دست یافت.
  13. مرحوم الهى در ذیل این فراز (مشیهم التواضع  ) چنین گوید.

برفتارند با مردم فروتن‏

 

نیارند از تواضع   بر زبان من‏

تواضع   پیشه‏کن کز خودپرستى‏

 

درافتى ناگه از بالا به پستى‏

  1. سر از باد تکبر دار خالى
 

که آتش بارد این باد خیالى‏

میازار از تکبرخلق و هشدار

 

که این خوى بدت روزى کندخار

مبین‏خودراکه خودبین همچوشیطان‏

 

نبیند تا ابد الطاف یزدان‏

  1. غرور و خودپسندى گشته معجون
 

به طبع مردم نالایق دون‏

تواضع  خلق مردان کریم است‏

 

تکبر خوى اوغاد لئیم است‏

تواضع   خاک را سرو چمن کرد

 

تواضع   قطره را دُرّ عدن کرد

ببین در خویش عجز و بینوایى‏

 

مبین در کس بکبر و خودنمایى‏

  1. که تنها پادشاه فرد سبحان‏
 

مقام کبریایى راست شایان‏

به رازى کز زبان عشق گوئیم‏

 

ز دل نقش تکبر پاک شوئیم‏

نبیند عاشق صادق پدیدار

 

دراین گلشن به‏غیراز خویشتن‏خار

خلایق را که مرآت جمالند

 

نکو بیند که در حدّ کمالند

  

 

  1. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏1، ص: 157
  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید