بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین متقین 11- روش آنها تواضع است . مشیهم التواضع «راه رفتن آنها (پرهیزکاران) تواضع و فروتنى است».
- در بحث گذشته به این مطلب رسیدیم که نقطه مقابل تواضع تکبر و سرچشمه تکبر – قلب مریض --قرآن مرهمى بر بیمارىهاى روحى - -برای مشکلات از قرآن یاری بطلبید - داروى شفابخش قرآن ---درباره شفابخشى قرآن – گفته شد و حال پزشک سیار «پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله)
- او طبیبى است سیاراست - در نهجالبلاغه از جمله لقبهاى پیامبر طبیبٌ دوّار (پزشک سیّار) است، یعنى او به سراغ مریضها مىرفت، اگرچه مریض تمایلى به شفاء نداشت «طبیبٌ دوّار بِطِبِّه، قَدْ احکَمَ مراهَمِه واحْمى مواسِمَه یَضَعُ مِنْ ذلک حیثُ الحاجَةُ الیه مِنْ قُلوب عُمْى وَآذانٌ صُمٍّ والْسِنَة بُکْم، مُتُتَبّع بِدَوائِهِ مواضِعَ الغَفْلة ومواطِنَ الحَیْرة لم یَسْتَضیئوا بِاضْواء الحِکْمَة ولم یَقْدَحوُا بِزِنادِ العُلوم الثاقِبَة، فَهُمْ فى ذلک کالانعام السّائِمة والصخُور القاسِیَة».«پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) او طبیبى است سیار که با طب خویش همواره به گردش مىپردازد، مرهمهایش را به خوبى آماده ساخته حتى براى مواقع اضطرار و داغ کردن محل زخمها، ابزارش را گداخته است (تا در آنجا که مورد نیاز است قرار دهد) براى قلبهاى نابینا، گوشهاى کر و زبانهاى گنگ، با داروى خود در جستجوى بیماران فراموش شده و سرگردان است!) (ولیکن) بیماران از روشنىهاى حکمت و عرفان او استفاده نکردهاند و به آتشزنههاى علوم و معارف درخشان آتش نیفروختهاند، پس آنان مانند چارپایان چرنده (که شعور نداشته تمام همّت و سعیشان صرف خوردن و آشامیدن است) و همچون سنگهاى سخت بنیان (که چیزى را درک نمىکنند) مىباشند».
- پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) دو نوع درمان - از آن عبارات استنباط مىشود که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) دو نوع درمان داشتهاند: 1. مرهم براى زخمهاى قابل مرهمگذارى 2. مرهمى به نام سوزاندن در مرض هایى که قابل درمان نیست، (در بُعد جسمانى هم این دو نوع مرهم هست، یا قابل معالجه است مثل نوع اول یا قابل معالجه نیست، مثل سیاه زخم که معروف است مىسوزاند، در کلمات على (علیه السلام) هم آمده: «وَاذا لم اجِد بُدّاً فآخِرُ الدواء الکَىّ»: «و زمانى که نیافتم چارهاى براى مداوا پس آخرین دوا داغ است».
- ریشه یابی امراض روحی - از این مقدمه نتیجه مىگیریم همان طور که در رابطه با جسم، اول آزمایش خون و چربى و اوره و غیره مىکنند تا کمیّت و کیفیّت بیمارى را تشخیص داده و سپس درصدد معالجه مناسب با آن برآیند، در رابطه با روح هم اول باید کنکاش و جستجوگرى کرد تا کمّاً وکیفاً بیمارىهاى روحى را تشخیص داده و سپس در راستاى بهبودى فعالیت کرد، اگر در محلى دروغ گفتن، قماربازى کردن و دیگر انحرافات به چشم خورد، باید ریشهیابى کرد، اگر بیکارى گریبانگیر نسل جوان شده، باید ریشهیابى کرد و سپس به دنبال معالجه رفت.
- مسئله شناخت و درمان از مبادى اساسى تبلیغ به شمار رفته و باید مبلّغین جامعه و در رأس آنها روحانیون عزیز این روش را در عین حالى که طبیبى دوّار هستند، نصب العین خود قرار داده تا در پیشبرد اهداف الهى، انسانى هرچه بیشتر موفق باشند.
- بعد از تشخیص بیمارى تکبر، درصدد ریشهیابى برآمده و سه عامل مؤثر در این بیمارى را متذکر مىشویم: عدم معرفت نسبت به خدا و جهان و خویشتن: اگر معرفتى شایسته، نسبت به این امور نباشد درخت تکبر رشد نموده و هرچه بیشتر به ثمر مىنشیند، اگر کسى در مرحله ذات خود را دید، خدا را نمىبیند، اگر در مرحله صفات مثل علم، علم خود را دید، علم خدا را نمىبیند، اگر در مرحله افعال فعل خود را دید، فعل خدا را نمىبیند و در نتیجه هرکس بزرگى موهوم خود را دید، از بزرگى خدا غافل است. بزرگان نکردند در خود نگاه ..... خدابینى از خویشتن بین مخواه (سعدى)
- عدم معرفت به کلمات خدا - قرآن مىفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»: «اگر آنچه روى زمین از درختان است قلم شوند و دریا براى آن مرکب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود، اینها همه تمام مىشود، اما کلمات خدا پایان نمىگیرد، خداوند عزیز و حکیم است».
- عظمت علم الهى - در این آیه (کلمات الله) را به معنى علم و دانش پروردگار گرفتهاند و اشاره به عظمت علم الهى است، اگر تمام علوم را که در متن کتب در کتابخانهها جمع شده، شاید بیش از استخر کوچکى جوهر براى نوشتن آن مصرف نشده باشد، حال ببینید استخر کوچکى کجا و هفت دریا کجا!
- در مقابل عظمت جهان و این عالم پهناور ما بسیار کوچکیم. استاد مىفرمودند: روزى محاسبه مىکردم آن سفینه فضایى که در مدت سه روزه به کره ماه رسید، اگر بخواهد به کرات دیگر منظومه رود، بعضى 11 ماه و بعضى 60 سال و بعضى 300 سال به بالا طول مىکشد، اینها همسایههاى زمین هستند، اگر بخواهیم به اولین ستاره خارج منظومه برسیم که 48 ماه نورى با ما فاصله دارد، و نور آن 4 سال در راه است تا به زمین برسد بعضى از آنها یک میلیون و پانصد هزار سال (1500000) طول مىکشد راستى چه عظمتى و چه شوکتى؟!!
- قبل از نماز شب به آسمان نگاه 6 ازآخر آل عمرا ن بخواند - در آداب نماز شب نوشتهاند: «نمازگزار پس از بیدار شدن و قبل از وضو نگاه به آسمان کند و 6 آیه از اواخر سوره آل عمران را بخواند: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ ... وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا ...» (در خلقت آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز آیاتى براى صاحبان عقل و خرد است ... تفکّر مىکنند در آفرینش آسمانها و زمین، گویند: پروردگارا این دستگاه با عظمت خلقت را بیهوده نیافریدهاى ...».
- ارزش معرفت با نگرش عظمت آیات الهی - از این مقدمات نماز شب مىتوان فهمید که عبادت با معرفت ارزش دارد و معرفت با نگرش به عظمت دستگاه خلقت زمین و آسمان حاصل مىشود.
- صد میلیارد ستاره شمارش شده،- قطر زیاد عدسىها که سال به سال بر آنها افزوده مىشود، صحنههاى دورتر و شگفت انگیزترى را توانسته پشت دستگاهها منعکس کند، عظمت این جهان به جایى رسید که با ماشینهاى حساب تنها در یک قسمت آسمان که مجموعه کهکشان ما وجود دارد صد میلیارد (صد هزار میلیون) ستاره شمارش شده، خورشید ما ستاره متوسطى در میان این ستارههاى کهکشان راه شیرى است و تعداد کهکشانها حداقل به یک میلیارد بالغ است، منجّمین مىگویند تلسکوپهاى ما به جایى مىرسد که تاریک نشان مىدهد، ولى عوالم دیگرى هست که هنوز دید تلسکوپهاى ما به آنها راه پیدا نکرده است.
- صد میلیارد ستاره مربوط به آسمان اول است- بسیارى از دانشمندان تفسیر کردهاند که جمیع ستارگان مربوط به آسمان اول است و قرآن هم مىفرماید: «إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ ...» ؛ «به تاکید ما آسمان نزدیک (دنیا مؤنث ادنى به معنى نزدیک است) را مزیّن ستارگان کردیم».
- تا به جایى رسید دانش من - من چه هستم و در برابر این دستگاه با عظمت چیستم، چکارهام و چه محلى از اعراب در میان این مخلوقات و کلمات الهى دارم، پس عقل و وجدان حکم مىکند که راهى جز عبودیت خدا را نباید طى کرد و همین راه است که در نهایت به بزرگترین و رفیعترین مقام علمى که همه کس را به آن راه نیست، منجر مىشود و آن مقامى است که دارنده این مقام چنین گوید: تا به جایى رسید دانش من ...... که بدانستمى که نادانم .
- در دعاى عرفه درحال اشک ریزان -- در اینجا باید گفت اى انسان تو و تکبر چه تو در برابر عظمت دستگاه خلقت چه هستى؟! واقعا جاى تعجب است که انسانى با توجه به این که اوّلش نطفه و آخرش مردار و مابین این دو حامل عذره و کثافات است، فخرفروشى و تکبر مىکند. باید اقرار کرد (آن ذره که در حساب ناید مائیم) معرفت را باید از امام حسین (علیه السلام) آموخت آن حضرت در دعاى عرفه درحالى که اشک مىریزد مىگوید: «الهى انا افقیر فى غناى فکیف لا اکون فقیرا فى فقرى الهى انا الجاهل فى علمى فکیف لا اکون جهولا فى جهلى» «خدایا من در موقع بىنیازى هم فقیرم، پس چگونه فقیر نمىباشم در فقرم، خدایا من در موقع عالم بودن هم جاهل هستم، پس چگونه جاهل نمىباشم در موقع جاهل بودنم»: «الهى من کانت محاسنه مساوى فکیف لا تکون مساویه مساوى» (خدایا کسى که خوبىهایش، بدى است، پس چگونه بدىهایش بدى نیست) «عمیت عین لا تراک» «کور باد چشمى که تو را نبیند» خدایا مگر تو از من دور شدهاى که از آثار بخواهم تو را بشناسم.
|
| |
|
|
- «درس و بحث علم، زاینده معرفت »- آرى این معرفت آن جانبازى عاشورا، را هم مىطلبد.درمان بیمارى تکبر که ناشى از جهل و عدم شناخت باشد، تحصیل معرفت نسبت به عظمت خالق و جهان و ضعف خویشتن است، این معرفت رابطه مستقیم با تواضع و تواضع رابطه مستقیم با علم و علم با معرفت دارد و به قول امام حسین (علیه السلام): «مدارک العلم لقاح المعرفة»: «درس و بحث علم، زاینده معرفت است».
- . عقده حقارت: شخص متکبر در خود کمبودى احساس کرده و جبران آن را در قیافه گرفتن و باد به غبغب انداختن مىداند، این چیزى است که مطالعه روانکاوان به آن رسیده است.
- احساس کمبود را تکبر جبران کنند.- در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) آمده: «ما مِنْ رَجُل تَجَبَّرَ الّا بِذِلَّة وَجَدَها فى نَقْسِه»: «مردى نیست که بزرگى و تکبر کند الا به خاطر ذلّت و خوارى که آن را در نفس و جان خود مىیابد» این ذلت همان عقده حقارت است، منشأ این عقده معمولًا از دوران تولد و رشد در خانه محقّر فقیرانه یا مورد تحقیر پدر و مادر و معلم قرار گرفتن است. او در دوران کودکى وقتى مىخواسته حرفى بزند به او گفته شده تو هنوز بچهاى، و دهانت بوى شیر مىدهد تو را به این کارها چه، این صحیح نیست ما دستور داریم براى بچهها باید شخصیت قائل شد نه این که آنها را مورد تحقیر قرار داد تا احساس کمبود کرده و با تکبر جبران کنند.
- یا کبر منشأ فرزند نامشروع- یا ممکن است منشأ آن فرزند نامشروع بودن باشد که به عنوان مظاهر زشت دنیاى صنعتى امروز محسوب مىشود، در هر سال در انگلستان نیم میلیون فرزند نامشروع به جود مىآید که این مسئله مورد اعتراض دانشمندان واقع شده و این رویه را خطرى براى جامعه انگلستان دانستهاند، زیرا این افراد نامشروع اکثراً قتلها و سرقتها و عامل تشکیل دهنده پروندهها در دادگاهها هستند. چرا؟!
- از علل عقده حقارت - یکى از علل آن عقده حقارتى است که در این افراد رشد کرده، وقتى پدر و مادرش را نمىشناسد، وقتى متوجه حال خود مىشود، حس انتقامجویى در او شعله ور شده و زبان حالش این است که باید از این جامعهاى که مرا به این روز انداخته، انتقام بگیرم. با غرور و تکبر مىخواهد خود را جلوه دهد تا کمبودش برطرف شده و قهرمان شود، این قتلها و سرقتها خالى از انگیزه درونى است، اوست.
- کبر جبران ذلت و حقارت - مىخواهد به قول امام صادق (علیه السلام): ذلت و حقارت خود را جبران کند، و راه درمانى ندارد جز این که این خلاء در زندگى چنین افرادى پر شده و کمبود آن جبران شود، بهترین راه ایمان و توکل به خداوند است، وقتى مؤمن شد مصداق حدیث قدسى «مایَسَعُنى ارضى ولا سمائى بل یَسَعُنى قَلْبُ عبدى المؤمن» زمین و آسمان من گنجایش مرا نداشته، بلکه قلب عبد مؤمن به من گنجایش و تحمل عظمت مرا دارد). مىشود مىگوید اگر خانواده فقیرى هستم یا قیافه زیبایى ندارم یا پدر و مادرى ندارم، مهم نیست. قلب من عرش خدا است و نور او در دلم شعلهور و درخشان و عشق به او در درونم موّاج و خروشان است موجى که ساحلى نمىیابد، تا آرام گیرد و چه بهتر از این مقام که قلب من برتر از زمین و آسمان است.
- انسان را برترى بخشیدیدم - قرآن مىفرماید: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رزقناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا»؛ «ما بنى آدم را گرامى داشتیم و آنها را در خشکى و دریا (بر مرکبهاى راهوار) حمل کردیم و از انواع روزىهاى پاکیزه به آنها روزى دادیم و بر بسیارى از خلق خود برترى بخشیدیم».
- ما انسان را بر کثیرمخلوقات برترى بخشیدیدم - مفسّرین «کثیر» را در آیه به معنى جمیع گرفتهاند و به گفته مفسّر بزرگ مرحوم طبرسى درمجمع البیان در قرآن و مکالمات عرب، بسیار معمول است که این کلمه به معنى جمیع مىآید. طبرسى مىگوید: معنى جمله این است«انّا فَصَّلنَاهُمْ على مَنْ خَلَقْناهُمْ وهُم کثیرٌ»: «ما انسان را بر سایر مخلوقات برترى بخشیدیدم و سایر مخلوقات بسیارند».
- مسخرآسمانها و زمین برای شما- در آیات تسخیر هم مىخوانیم: سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ: «مسخر کرد براى شما آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است».
- مسخر شب وروز و خورشید وماه «سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ»: «مسخر کرد براى شما شب و روز و خورشید و ماه را». «سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ»: «مسخر کرد براى شما کشتى را تا حرکت کند در دریا به امر او» وقتى انسان داراى عقده حقارت در این آیه نظر مىکند و مىبیند چگونه خداوند او را بر جمیع مخلوقات برترى داده و همه چیز را مطیع او کرده و همه را در فرمان او قرار داده، نویدى همراه با امیدى سرشار در وجودش غلیان کرده و مىگوید من انسانم که در این آیات براى من سخن رانده شده، پس چه کمبودى دارم که احتیاج به جبران باشد و غرور و تکبر هم بر او مستولى نمىگردد، زیرا جاى تکبر نیست که مىداند همه را خدا داده و او فقیر محض است.
- پس جای تکبر وخودخواهی نیست *** 3. خودخواهى و حبّ ذات، عامل سومى که مىتواند منشأ براى تکبر باشد خودخواهى و حبّ ذاتى است که از حالت تعادل خارج شده باشد حبّ ذات بسیار خوب است، ولى در صورتى که تعدیل شده و به خودبینى و خودپسندى و خودخواهى و خودمحورى و خودبرتر بینى نرسیده باشد. از پائینترین درجات اخوت و برادرى اسلامى این است که دوست بدارى براى خودت آنچه را که براى برادرت دوست دارى،«تُحبّ لنفسک ما تُحِبّ لا خیک»:«دوست بدارى براى خودت آنچه دوست مىدارى براى برادرت» با چشمى به منافع خود بنگر و با چشمى به منافع دیگران، یعنى مگذار حبّ ذات و نفسپرستى تو را از برادرانت روىگردان و به خود مشغول کند. به ما دستور دادهاند که اگر کسى سنّش از شما بالاتر است، بگوئید شاید عبادتش بیشتر و اگر سنّش کمتر است، بگوئید شاید گناهش کمتر و اگر مساوى شما است، بگوئید عبادتش بیشتر و گناهش کمتر است.
- خود پسند نشوید خدا پسند شوید - بدان اگر خودپسند نشدى مطمئاً خداپسند مىشوى و درمان این بیمارى هم ممارست بر تقدم حق دیگران بر حق خود است، این درمانى است که تنها در نزد پزشکان حقیقى عالم مىتوان به آن دست یافت.
- مرحوم الهى در ذیل این فراز (مشیهم التواضع ) چنین گوید.
برفتارند با مردم فروتن | نیارند از تواضع بر زبان من | |
تواضع پیشهکن کز خودپرستى | درافتى ناگه از بالا به پستى | |
| که آتش بارد این باد خیالى | |
میازار از تکبرخلق و هشدار | که این خوى بدت روزى کندخار | |
مبینخودراکه خودبین همچوشیطان | نبیند تا ابد الطاف یزدان | |
| به طبع مردم نالایق دون | |
تواضع خلق مردان کریم است | تکبر خوى اوغاد لئیم است | |
تواضع خاک را سرو چمن کرد | تواضع قطره را دُرّ عدن کرد | |
ببین در خویش عجز و بینوایى | مبین در کس بکبر و خودنمایى | |
| مقام کبریایى راست شایان | |
به رازى کز زبان عشق گوئیم | ز دل نقش تکبر پاک شوئیم | |
نبیند عاشق صادق پدیدار | دراین گلشن بهغیراز خویشتنخار | |
خلایق را که مرآت جمالند | نکو بیند که در حدّ کمالند | |
|
- اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج1، ص: 157
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم