«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام،ج2-250
- گونه ششم: گاهى عجله كردن سبب مىشود كه شخص، حكمت غيبت را انكار نمايد و اين در حقيقت انكار عدل خداى تعالى و نسبت دادن ناشايست به او است- كه خداوند بسيار برتر از آن است- و برخى از حكمتهاى غيبت و طولانى شدن آن در بخش چهارم در حرف عين گذشت، و بعضى از اسرار آن بعد از ظهور آن حضرت- صلوات اللّه عليه- ظاهر خواهد شد. و السادس: قد توجب العجلة نفي الحكمة عن الغيبة، و هذا في الحقيقة إنكار لعدل اللّه تعالى، و نسبة للقبيح إليه، تعالى اللّه عن ذلك علوّا كبيرا و قد مرّ بعض حكم الغيبة و طولها في حرف الغين من الباب الرابع فراجع و بعض أسرارها يظهر بظهوره صلوات اللّه عليه.
- گونه هفتم: اينكه گاهى عجله كردن و تسليم نبودن، سبب سبك شمردن احاديث ائمه معصومين عليهم السّلام مىشود كه به انتظار امام غايب- عجّل اللّه فرجه الشريف- امر فرمودهاند، پس شخص شتابزده از جهت عجله كردنش آن اخبار را سبك مىشمارد، و با اين كار در شمار كفار قرار مىگيرد، چون سبك شمردن سخنان امامان عليهم السّلام در حقيقت سبك شمردن خود آنان است، و سبك شمردن آنان بىاعتنايى به خداى- عزّ و جل- است، و سبك شمردن خداى عز و جل كفر ورزيدن به او مىباشد، به خداى تعالى از گمراهى پس از هدايت پناه مىبريم. السابع: أنّه قد توجب العجلة و ترك التسليم الإستخفاف بأحاديث الأئمّة الأبرار، الآمرة بالإنتظار، لظهور الإمام الغائب عن الأبصار،
- فالعجول بسبب استعجاله يستخفّ بما ورد من الأخبار، فيدخل باستخفافه في زمرة الكفّار، لأنّ الإستخفاف بكلام الأئمّة استخفاف بهم، و الإستخفاف بهم استخفاف باللّه عزّ و جلّ، و الإستخفاف باللّه عزّ و جلّ كفر باللّه تعالى، نعوذ باللّه تعالى من الغواية بعد الهداية.
- در كتاب تحف العقول از امام صادق عليه السّلام در بيان كفر و ايمان روايت آمده كه فرمود: «و گاهى از ايمان بيرون مىرود به پنج جهت از كارهايى كه همه به هم شباهت دارند و معروف هستند: كفر، شرك، گمراهى، فسق و مرتكب شدن گناهان كبيره. پس معنى كفر هر معصيتى است كه از روى نفى و انكار و سبك شمردن و سهلانگارى انجام گردد، در هر كارى كه كوچك باشد يا بزرگ، و فاعل آن كافر است، و معنى آن معنى كفر است .... مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 248-1366- روي في كتاب تحف العقول عن الصادق عليه السّلام في بيان الكفر و الإيمان، قال: و قد يخرج من الإيمان بخمس جهات من الفعل، كلّها متشابهات معروفات: الكفر، و الشرك، و الضلال، و الفسق، و ركوب الكبائر، فمعنى الكفر: كلّ معصية عصي اللّه بها بجهة الجحد، و الإنكار، و الإستخفاف، و التهاون في كلّ ما دقّ و جلّ، و فاعله كافر، و معناه معنى كفر. الحديث.
- گونه هشتم: بسا مىشود كه عجله كردن مايه ردّ اخبارى كه در مورد فرج و ظهور مولايمان عليه السّلام رسيده خواهد شد، چون شخص عجول و شتابزده به خاطر تنگى سينه و كمى صبرش وقتى مدتى طولانى بر او مىگذرد شيطان بر او مسلّط مىگردد، و به او وسوسه مىكند كه: شايد اين اخبار از ائمه اطهار صادر نشده، و شايد گرويدگان به اين مذهب يا بعضى از راويان اين اخبار آنها را ساخته باشند، به جهت مصالح و منافعى كه از اين كار به آنان مىرسيده است! و اين خيال و پندار در ذهنش پيوسته قوّت مىگيرد تا جايى كه عاقبت كارش به رد كردن و نپذيرفتن اين اخبار منتهى مىگردد، و به درّه هلاكت جهنم سقوط مىكند كه بد جايگاهى است، الثامن: قد توجب العجلة ردّ الأخبار المشتملة على أمر الفرج، و ظهور مولانا عليه السّلام فإنّ العجول بسبب ضيق صدره و قلّة صبره لمّا طال عليه الأمد تسلّط عليه الشيطان، فقال: لعلّ هذه الأخبار لم تكن صادرة عن الأئمّة الأطهار، و لعلّ المنتحلين لهذا المذهب، أو بعض رواتها و ضعوها لبعض المصالح الراجعة إليهم، فيقوى في باله هذا الخيال حتّى يؤول أمره إلى ردّ الأخبار، و يرد دار البوار، جهنّم يصلونها و بئس القرار،
- زيرا كه رد كردن آنچه معتمدان امامان عليهم السّلام از ايشان نقل مىكنند در حقيقت ردّ خود امامان و كفر ورزيدن به حق ايشان است، چنانكه در روايت عمر بن يزيد در كتاب وسائل و غير آن آمده كه گفت: به حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام عرضه داشتم: چه نظر داريد درباره كسى كه اقرار نكند به اينكه شما در شب قدر چنانيد كه ياد فرمودى و آن را رد هم نكند؟ امام صادق عليه السّلام فرمود: البته اگر از كسى كه نسبت به او اطمينان دارد راجع به علم ما حجت بر او تمام شود، در عين حال به آن اطمينان نكند كافر است. مع أنّ ردّ ما يرويه ثقاتهم عنهم عليهم السّلام ردّ عليهم و كفر بحقّهم.1367- كما في رواية عمر بن يزيد المرويّة في الوسائل و غيره، قال: قلت لأبي عبد اللّه: أرأيت من لم يقرّ بما يأتيكم في ليلة القدر كما ذكرت، و لم يجحده قال عليه السّلام: أمّا إذا قامت عليه الحجة ممّن يثق به في علمنا، فلم يثق به، فهو كافر.
- گونه نهم: احيانا شتابزدگى در بعضى از اشخاص سبب مىشود كه اخبار رسيده از امامان عليهم السّلام را به خواستهها و هوسهاى خود تأويل و توجيه نمايد، به طورى كه برخلاف صريح يا ظاهر اخبار مىباشد، پس بدينترتيب در درّه ضلالت و گمراهى سقوط مىكند، چون اين كار او را به جايى مىبرد كه- العياذ باللّه- گمراه كردن را به حجتهاى خداى متعال نسبت دهد، نمىبينيد كه بسيارى از گمراهان گمراهكننده از اولين و آخرين به سبب گشودن در تأويل و توجيه در سخنان خداوند و گفتههاى رسول خدا و خلفاى بر حق او عليهم السّلام ، گمراه شدند و ديگران را به گمراهى انداختند، و ندانستند كه سخن گفتن به جملاتى كه ظاهرى دارند و منظور كردن معنى ديگرى غير از ظاهر بدون اينكه دلالت روشن و قرينه واضحى بر آن قرار داده شود، گمراه ساختن مردم است و نزد عقلا قبيح و زشت مىباشد! و خداى تعالى در مورد آيات متشابه قرآن فرموده:فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ؛ پس آنان كه در دلهاىشان انحرافى هست، در پى پيروى از متشابه آن (قرآن) مىروند به طلب فتنه و به منظور تأويل آن، و حال آنكه تأويل آن را كسى جز خداوند و راسخون در دانش نمىداند ....مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 249- التاسع: قد تكون العجلة في بعض الأشخاص سببا لتأويل الأخبار الواردة عن الأئمّة عليهم السّلام إلى ما يشتهيه، ممّا هو خلاف صريح الأخبار، أو ظاهرها،
فيقع بذلك في وادي الضلال، لأنّه يؤدّي إلى نسبة الإضلال إلى حجج لخالق المتعال، ألا ترى أنّ كثيرا من الضالّين المضلّين من الأوّلين و الآخرين قد ضلّوا و أضلّوا بسبب فتح باب التأويل في كلام الإله الجليل، و رسوله و خلفائه عليهم السّلام و لم يدروا أنّ التكلّم بكلام له ظاهر، و إرادة غيره من غير نصب دلالة ظاهرة و قرينة واضحة، إضلال للناس و قبيح عند العقلاء! و قد قال اللّه تعالى في خصوص متشابهات القرآن: فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ.
و هؤلاء الحمقاء يؤوّلون ظواهر الأخبار و نصوصها إلى ما تهواه أنفسهم، بآرائهم الفاسدة، و تخيّلاتهم الكاسدة، من غير دليل يقتضيه، و لا شاهد يرتضيه، و ذلك لضيق صدرهم، و قلّة صبرهم في طول الغيبة و شدّة المحنة.
- و اين احمقها ظواهر اخبار و نصوص آنها را تأويل مىكنند به آنچه هواهاى نفسانى آنها در آن هست، و سليقههاى فاسد و پندارهاى بىرونق خود را در آنها اعمال مىنمايند، بىآنكه دليلى مقتضى آن باشد يا شاهدى آن را نشان دهد، و اين به خاطر تنگى سينه و كمى صبرشان در طول غيبت و محنت شديد آن است. بار خدايا! به تو از گمراهى پس از هدايت پناه مىبريم، پروردگارا! به حق اولياى مقرّبت سوگند، ما را از بيراهه رفتن محفوظ بدار. آمين رب العالمين. اللّهمّ إنّا نعوذ بك من الضلالة بعد الهداية، فأعذنا يا ربّ بحقّ أوليائك المقرّبين آمين ربّ العالمين.
- گونه دهم: گاهى عجله كردن و كم صبرى در اين امر سبب مىشود كه در دل تصميم بگيرد اين كه اگر تا فلان وقت واقع نگرديد آن را انكار نمايد و به آن كفر ورزد، و اين حالت او را در شمار شكّاكان هلاكشونده قرار مىدهد، زيرا كه اين حالت از يكى از دو جهت سرچشمه مىگيرد؛- يا شك در راست بودن گفتههاى امامان عليهم السّلام دارد- العياذ باللّه تعالى-. العاشر: قد يوجب قلّة الصبر و العجلة في الأمر العزم القلبي بأنّه لو لم يقع إلى الوقت الفلانيّ لأنكره و كفر به و هذا يدخله في زمرة الشاكّين الهالكين، فإنّ هذا ناشئ من أحد أمرين: إمّا الشكّ في صدق أقوال الأئمّة عليهم السّلام ، نعوذ باللّه تعالى،
- و يا شك در راستگويى راويان مورد وثوق و اطمينان كه امامان عليهم السّلام به ما امر فرمودهاند كه آنان را در آنچه از ايشان روايت مىكنند تصديق نماييم. و در توقيع شريفى كه به قاسم بن العلاء رسيده و در چند كتاب معتبر از قبيل وسائل روايت گرديده چنين آمده است: «هيچ عذرى براى كسى از پيروان ما نيست در اينكه ترديد كند در آنچه معتمدان ما از ما روايت مىكنند، دانستهاند كه ما سرّ خودمان را با آنان در ميان مىگذاريم و رازمان را به ايشان مىگوييم .... و روايات بسيارى نيز بر همين معين دلالت دارد. و إمّا الشكّ في صدق الرواة الثقات، الّذين أمرنا الأئمّة عليهم السّلام بتصديقهم فيما أدّوا عن الأئمّة عليهم السّلام .1368- و قد ورد في التوقيع الشريف الوارد عن القاسم بن العلا المرويّ في جملة من الكتب المعتبرة، كالوسائل و غيره ما هذا لفظه:لا عذر لأحد من موالينا في التشكيك فيما يرويه عنّا ثقاتنا، قد عرفوا بأنّا نفاوضهم سرّنا، و نحمّلهم إيّاه إليهم، الحديث، و في معناه روايات كثيرة.
- گونه يازدهم: گاهى بر اثر شتابزدگى، در ساير اخبارى كه از امامان عليهم السّلام روايت شده نيز شك مىكند يا آنها را رد مىنمايد، چون شخص عجول و شتابزدهاى كه اعتقادش را برمبناى محكم و پايه ثابتى استوار ننموده چنين مىپندارد كه اخبارى كه در مورد وعده به فرج و ظهور رسيده راست نيست، الحادي عشر: قد يوجب ذلك الشكّ في صدق سائر الأخبار المرويّة عن الأئمّة عليهم السّلام أو ردّها، زعما، من العجول الّذي لم يبن اعتقاده على أساس قويم، و أصل ثابت، و أنّ الأخبار الصادرة في الوعد بالفرج و الظهور غير صادقة،
- به جهت شك در راوى آن اخبار يا كسى كه از او روايت شده (يعنى پيغمبر يا امامان صلوات اللّه عليهم اجمعين) و اين پندار را نسبت به ساير اخبارى كه از امامان عليهم السّلام در امور ديگر از ثواب و عقاب و وعده و وعيدها و ... صادر گرديده نيز قيأس مىكند، و بدين ترتيب در شمار گمراهان و كفار قرار مىگيرد، پناه بر خدا. من حيث الشكّ في الراوي أو المروي عنه، و مقايسة لسائر الأخبار المرويّة عنهم في سائر الامور من الثواب و العقاب، و الوعد و الوعيد، و غيرها على تلك الأخبار، فيدخل بذلك في زمرة الضالّين و الكفّار، نعوذ باللّه تعالى.
- گونه دوازدهم: بسا مىشود كه شخص عجول شتابزده به سبب عدم اعتقاد يا شك، كه بر اثر كمصبرى و تنگى سينه او است، مؤمنين اهل يقين كه منتظر ظهور و فرج مولايمان عليه السّلام هستند را به تمسخر و استهزا مىگيرد، و با اين كار خداى- عزّ و جل- و اولياى او عليهم السّلام را استهزا مىنمايد. و بدون ترديد چنين شخصى كافر است و با خداوند- جل شأنه- عناد ورزيده است، اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ؛ خداوند آنها را استهزا مىكند و آنان را در طغيانشان سرگردان رها مىسازد. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 250- الثاني عشر: قد يستهزئ الشخص العجول بسبب عدم اعتقاده أو شكّه، المسبّب عن قلّة صبره، و ضيق صدره بالمؤمنين الموقنين المنتظرين للفرج و الظهور، فيكون بذلك مستهزئا باللّه عزّ و جلّ، و بأوليائه عليهم السّلام .و لا ريب في كفر هذا المستعجل، و عناده للّه تعالى شأنه، اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ
- و چنين كسانى به سان قوم نوح باشند، آن كافرانى كه خداى تعالى درباره آنها فرموده: وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ* فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ ؛ و كشتى را (نوح) مىساخت. و هرگاه جمعى از افراد قومش بر او مىگذشتند او را مسخره مىكردند (نوح) مىگفت اگر امروز شما ما را مسخره كنيد ما هم (روز ديگرى) شما را به تمسخر گيريم كه بعد از اين بدانيد كداميك از ما و شما را عذاب خواركننده خواهد گرفت و عذاب دائم خواهد رسيد. و سبيله سبيل قوم نوح الكافرين الّذين قال اللّه تعالى فيهم: وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ.
- گونه سيزدهم: گاهى شتابزدگى موجب خشم بر خالق متعال و رضا ندادن به قضاى إلهى مىشود و اين صفت مايه هلاكت و تيرهبختى است. و از همين روى در دعاى روايت شده از عمرى رضى اللّه عنه كه از حضرت صاحب الامر- عجّل اللّه فرجه الشريف- گرفته شده چنين آمده: الثالث عشر: قد يوجب الإستعجال السخط على الخالق المتعال و عدم الرضا بقضائه، و هذه الصفة من الصفات الموبقة، و الأخلاق المردية. 1369- و لهذا ورد في الدعاء المروي عن العمريّ رضي اللّه تعالى عنه، و هو مأخوذ عن صاحب الأمر عجّل اللّه تعالى فرجه:
- بار خدايا! و تويى آن داناى بدون تعليم به آن وقتى كه صلاح است امر ظهور [حكومت] ولىّات را إذن دهى كه خود را آشكار سازد و پرده غيبت از روى برافكند، پس مرا بر آن [امر غيبت] صبر و شكيبايى ده كه دوست نداشته باشم آنچه به تأخير انداختهاى جلو بيفتد، و آنچه را تو تعجيل بخواهى من به تأخيرش مايل نباشم. و هرچه تو در پرده قرار دادهاى افشايش را نطلبم، و در آنچه نهان ساختهاى كاوش ننمايم و در تدبير امور جهان با تو [كه همه مصالح را مىدانى] به نزاع نپردازم .... مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 251-«و أنت العالم غير معلّم بالوقت الّذي فيه صلاح أمر وليّك، في الإذن له بإظهار أمره، و كشف ستره، فصبّرني على ذلك حتّى لا احبّ تعجيل ما أخّرت، و لا تأخير ما عجّلت، و لا أكشف عمّا سترته، و لا أبحث عمّا كتمته، و لا انازعك في تدبيرك ... إلخ.
- گونه چهاردهم: بسا مىشود كه شتابزدگى و بىصبرى در بعضى از اشخاص مايه ترك دعا كردن براى تعجيل فرج صاحب الزمان عليه السّلام مىگردد، و بر اثر آن از نتايج و فوايدى كه در دعا براى تعجيل فرج هست محروم مىشود، به سبب اينكه شخص مدّتى مديد به دعا كردن براى اين امر مشغول گرديده، و اهل دعا و دوستى آن حضرت را نيز مىبيند كه به اين دعا مشغولند، الرابع عشر: قد يوجب التعجيل و عدم الصبر في بعض الأشخاص ترك الدعاء بتعجيل فرج صاحب الزمان سلام اللّه عليه فيحرم من المكارم و الفوائد المرتّبة عليه: أي على الدعاء بتعجيل فرجه، و ذلك بسبب أنّه يدعو لذلك الأمر مدّة من زمانه، و برهة من أوانه، و يرى أهل الدعاء و الولاء أيضا مشتغلين بهذا الدعاء،
- سپس مشاهده مىكند كه فرج و ظهور به تأخير افتاد و به خوشحالى و سرور نرسيد، لذا به سبب كمصبرى و شتابزدگى در اين امر چنين مىپندارد كه آن دعاها در حاصل شدن مطلب او تأثيرى ندارد، و اين باعث مىشود كه دعا براى تعجيل فرج را ترك گويد، غافل از اينكه اين دعا نيز مانند ساير دعاها به شروط و صفاتى بستگى دارد كه اثرش آشكار نمىگردد مگر بعد از پيدايش آن شروط و ويژگىها در آن. ثمّ يرى تأخّر الفرج و الظهور، و عدم نيله بالفرح و السرور، فيزعم بسبب عدم صبره و استعجاله في أمره أنّ تلك الدعوات غير مؤثّرة في حصول مطلوبه فيصير هذا سببا لتركه الدعاء بتعجيل الفرج، غافلا عن كون الدعاء- كسائر الدعوات- مشروطا بشروط و صفات، لا يظهر أثره إلّا بعد حصولها فيه.
- البته اين منافات ندارد با آنكه امر به دعا شده، و فوايدى بر آن مترتب مىگردد، همانطور كه امر شده به نماز و آثار ارزنده و ثوابهاى بسيارى بر آن هست، ولى هرگاه كسى صورت نماز را انجام داد بدون اينكه شرايط در آن جمع باشد، امر مولايش را امتثال نكرده، و آنچه از آثار نماز آرزومند است به دست نمىآورد، بلكه مورد عقاب نيز خواهد بود، پس بر دعاكننده لازم است كه در تحصيل شروط دعا جدّيت نمايد تا به آرزو و مقصودش نايل آيد. و هذا لا ينافي الأمر به و ترتّب الفوائد عليه، كما أنّ الصلاة مثلا مأمور بها، و تترتّب عليها آثار جليلة و مثوبات جزيلة، لكن إذا أتى شخص بصورة الصلاة من دون اجتماع الشرائط فيها لم يكن ممتثلا لأمر مولاه، و لا يحصل له ما يتمنّاه من فوائد الصلاة، و آثارها، بل يكون معاقبا أيضا، فاللازم على الداعي أن يجتهد في تحصيل شروط الدعاء حتّى يفوز بما يلتمسه و يتمنّاه.
- اگر بگوييد: در روايات آمده كه پيغمبر و امامان عليهم السّلام براى تعجيل ظهور حضرت صاحب الأمر عليه السّلام دعا مىكردهاند، و بىترديد دعاى آنان جامع تمام شرايط صحت و كمال مىباشد، با اين حال ظهور آن حضرت عليه السّلام تاكنون انجام نيافته است، در صورتى كه مستجاب بودن دعاى ايشان نزد اهل ايمان مورد شك نيست؟ گوييم: جواب اين مطلب به دو وجه بيان مىگردد؛ فإن قلت: قد ورد في الروايات أنّ النبيّ و الأئمّة عليهم السّلام يدعون بتعجيل ظهور صاحب الأمر عليه السّلام، و لا ريب في أنّ دعاءهم جامع لجميع شرائط الصحّة و الكمال، و مع ذلك لم يقع الظهور إلى الآن، مع أنّ استجابة دعواتهم ممّا لا ريب فيه عند أهل الإيمان. قلنا: الجواب عن ذلك من وجهين:
- يكى: اينكه اخبار گوياى آن است كه ظهور حضرت صاحب الأمر عليه السّلام از امور بدائيّه است كه امكان پيش و پس افتادن دارد، هرچند كه اصل واقع شدن و تحقق يافتن آن از امور حتمى است كه خداى تعالى آن را بهطور قطع وعده فرموده، و او خلف وعده نمىكند، پس ممكن است كه به سبب دعاى آنان عليهم السّلام زودتر واقع گردد، و آن وقت هنوز نيامده كه اگر دعاى ايشان نبود، از آن وقت نيز تأخير مىافتاد. أحدهما: أنّ الأخبار ناطقة بأنّ ظهور صاحب الأمر عليه السّلام من الامور البدائيّة الّتي تقبل التقديم و التأخير، و إن كان أصل وقوعه من الامور المحتومة الّتي وعد اللّه تعالى بوقوعها ألبتّة، و هو لا يخلف الميعاد، فيمكن أن يقع في وقت أسرع بسبب دعائهم عليهم السّلام ، و هذا الوقت لم يأن إلى الآن، و لو لا دعاؤهم لتأخّر عنه أيضا.
- دوم: اينكه همچنين اخبار گوياى آن است كه- به جز ترك كردن دعا- موانع متعدد ديگرى نيز براى تعجيل ظهور آن جناب وجود دارد، و ترك كردن دعا نيز يكى از موانع است، پس هرگاه مؤمنين نسبت به دعا كردن اهتمام بورزند اين مانع برداشته مىشود و به سبب دعا كردن وقت فرج پيش مىافتد، و نيز بايد براى برداشته شدن موانع ديگر هم تلاش كنند، كه آن موانع در حرف غين از بخش چهارم كتاب بيان گرديد، به آنجا مراجعه شود. و اگر دعا ترك گردد تأخير هم بيشتر خواهد بود. و الثاني: أنّ الأخبار ناطقة أيضا بأنّ لتعجيل ظهوره موانع عديدة، سوى ترك الدعاء، و ترك الدعاء أيضا أحد الموانع، فإذا اهتمّ المؤمنون به إرتفع ذلك و تقدّم وقت الفرج بسبب الدعاء، فيجب الإهتمام أيضا في رفع سائر الموانع، و قد تقدّم ذكر تلك الموانع في حرف الغين المعجمة من الباب الرابع، فاغتنم و راجع، و لو ترك الدعاء لكان التأخير أكثر.
- و از آنچه يادآور شديم معلوم شد كه بين امر كردن به دعا براى تعجيل فرج و ظهور با اخبارى كه از استعجال و شتابزدگى نهى مىكنند منافاتى نيست، و عجلهاى كه مذمت گرديده آن است كه از اقسام ياد شده باشد. و امّا دعا كردن براى تعجيل فرج در عين حال كه دعاكننده از اهلتسليم و رضا به قضا و تقدير خداى- عزّ و جلّ- باشد چيزى است كه خداوند و اولياى او به آن امر فرمودهاند و بر آن تأكيد كردهاند، و ممّا ذكرنا ظهر أنّه لا منافاة بين الأمر بالدعاء في تعجيل الفرج و الظهور و الأخبار الناهية عن الاستعجال، و أنّ العجلة المذمومة ما كانت من قبيل الأقسام المذكورة الّتي فصّلناها لك. و أمّا الدعاء بتعجيل الفرج مع كون الداعي من أهل التسليم و الرضا بما حتمه اللّه عزّ و جلّ في قضائه و قدره فهو ممّا أمر اللّه تعالى و أولياؤه به، و حثّوا عليه.
- بنابراين دعاكننده به يكى از اين دو نيكى رستگار مىشود: يا مولايش در زمانش ظهور مىكند، با رسيدن به فوايد و آثار ديگر دعا، اگر تأخير افتادن از آن زمان از امور حتمى نباشد كه وسايل در تغيير دادن آنها هيچگونه تأثيرى ندارند، فالداعي يفوز بإحدى الحسنيين: إمّا ظهور مولاه في زمانه، مع نيله بسائر فوائد الدعاء إن لم يكن التأخّر عن ذلك الزمان من المحتومات، الّتي لا أثر للوسائل في تبديلها،
- چنانكه در دعا از حضرت سيد العابدين عليه السّلام آمده: «و يا من لا تبدّل حكمته الوسآئل»؛ و اى [خدايى] كه وسايل، حكمتش را تغيير نمىدهند. و اين نظير طول عمر مىباشد كه مثلا بر صله رحم متوقف است به شرط آنكه غير آن حتمى نباشد.و يا رستگار شدن به ساير فوايد دعا، و قرار گرفتن در شمار دعاكنندگان و منتظران. كما ورد في الدعاء عن سيّد الساجدين عليه السّلام:1370- «و يا من لا تبدّل حكمته الوسائل» فيكون ذلك نظير طول العمر الموقوف على صلة الأرحام مثلا إذا لم يكن غيره محتوما، و إمّا فوزه بسائر الفوائد، و دخوله في زمرة الداعين و المنتظرين،
- بنابراين دعا كردن براى تعجيل فرج در هر حال مورد امر و پسنديده است، و منافاتى بين آن و بين نهى از شتابزدگى نيست. فالدعاء بتعجيل الفرج على كلّ حال مأمور به، و مرغوب فيه، و لا تنافي بينه و بين النهي عن العجلة.
- حاصل اينكه: عجلهاى كه از آن مذمّت شده ضدّ صبر و تسليم است، و تمام گونههايى كه ياد آورديم در زير اين عنوان قرار مىگيرند، و بدون ترديد دعا كردن و درخواست نمودن تعجيل فرج حضرت صاحب الزمان عليه السّلام از درگاه خداوند منّان از اين عنوان بيرون است، بلكه اين دعا اظهار يقين و ايمان به آن است كه ظهور آن حضرت و فراهم نمودن وسايل فرجش از قدرت همه جز خداوند تعالى خارج است، و انجام دادن امر او به دعا كردن مىباشد، و الحاصل: إنّ العجلة المذمومة ضدّ الصبر و التسليم، و جميع الأقسام الّتي فصّلناها يدخل تحت هذا العنوان، و لا ريب أنّ الدعاء و مسألة تعجيل فرج صاحب الزمان عليه السّلام من الخالق المنّان خارج عن ذلك العنوان، بل هو إظهار يقين و إيمان بأنّ ظهوره و تهيئة أسباب فرجه خارج عن قدرة كلّ أحد إلّا اللّه تعالى، و امتثال لأمره بالدعاء، فلذلك يسأله العبد من اللّه تعالى.
- لذا بندگان اين را از خداى تعالى مسألت مىنمايند. و به عبارت ديگر مىگوييم: شتابزدگى از بنده اظهار انتخاب، و رها كردن تسليم و زود خواستن چيزى پيش از رسيدن وقتش مىباشد، و اين مايه پشيمانى مىشود، و بتقرير آخر نقول: إنّ التعجيل من العبد إظهار للإختيار، و ترك للتسليم و معاجلة للأمر قبل بلوغه، و هو يوجب الندامة،
- چنانكه در گفتار امير المؤمنين عليه السّلام پيشتر گذشت، ولى درخواست تعجيل فرج از خداى جليل- تعالى شأنه- إقرار به بندگى و اعتراف به قدرت و اراده و حول و قوّه الهى، و باور به عجز و ناتوانى خود و نداشتن هيچ قوت و نيرو و چاره است. پس حقيقت دعا آن است كه بنده با تمام وجود به خداى تعالى توجه نمايد، و فرمان او را اجابت كند، و نسبت به خودش عجز و شكستگى و ناتوانى و بيچارگى و اختيار نداشتن را اقرار و اعتراف نمايد، لذا در خبر آمده كه: كما سبق في كلام أمير المؤمنين عليه السّلام و مسألة التعجيل من الملك الجليل تعالى شأنه، إعتراف بالعبوديّة، و إذعان للّه عزّ و جلّ بالقدرة و المشيّة، و الحول و القوّة، و لنفسه بالعجز، و بأن لا حول و لا قوّة و لا حيلة. فحقيقة الدعاء الإنقطاع بكلّيّة وجوده إلى اللّه تعالى، و استجابة لأمره عزّ و جلّ، و اعتراف من العبد لنفسه بالعجز و الإنكسار، و أن لا حول و لا قوّة له، و لا اختيار،
- دعا مغز عبادت است. خداى تعالى ما و ساير مؤمنين را توفيق دهد كه در عين رضا و تسليم، به دعا كردن براى فرج اهتمام ورزيم كه او اجابتكننده كريم است. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 253- و لهذا ورد أنّ الدعاء مخّ العبادة ، وفّقنا اللّه تعالى و سائر المؤمنين للإهتمام بالدعاء، مع الرضا و التسليم، إنّه مجيب كريم. مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 236
- بيست و سوم: صدقه دادن به نيابت از آن حضرت عليه السّلام- الأمر الثالث و العشرون:
- و اين از نشانههاى مودّت و دوستى آن جناب و ولايت او است و بر خوبى و رجحان آن دلالت دارد آنچه در مدح صدقه دادن و نماز خواندن به نيابت از ساير مؤمنين وارد گرديده- چنانكه گذشت- زيرا كه مولاى مؤمنين افضل افراد آنان است، و صدقه دادن از سوى او از صدقه دادن به نيابت از آنان بهتر و برتر مىباشد، التصدّق عنه نيابة و هذا من علامات مودّته، و ولايته و يدلّ على حسنه و رجحانه ما ورد في مدح التصدّق عن سائر المؤمنين، و الصلاة عنهم، كما مرّ، فإنّ مولاهم أفضلهم، و الصدقة عنه أفضل من الصدقة عنهم، مضافا إلى فحوى
- اضافه بر فحواى دليلى كه در مورد نيابت كردن از امام عليه السّلام در حج و طواف و زيارت و ... وارد شده، كه اگر كسى آن روايات و مانند آنها را جستجو نمايد رجحان داشتن انجام هرگونه عمل صالح به نيابت از آن جناب- صلوات اللّه و سلامه عليه- را خواهد دانست. ما ورد في الحج، بنيابة الإمام، و الطواف، و الزيارة، و غيرها، فمن تتبّع ذلك و نحوه يعرف رجحان الإتيان بكلّ عمل صالح بنيابة عنه صلوات اللّه و سلامه عليه.
- و سيد اجل على بن طاووس رحمه اللّه در كتاب كشف المحجة فرزندش را سفارش و امر كرده به انجام امورى كه مربوط به آداب و وظايف او نسبت به مولايمان صاحب الزمان عليه السّلام است، تا آنجا كه گفته: «... پس در پيروى و وفادارى و تعلق خاطر و دلبستگى نسبت به آن حضرت عليه السّلام به گونهاى باش كه خداوند و رسول او صلى اللّه عليه و اله و پدران آن حضرت و خود او از تو مىخواهند و حوايج آن بزرگوار را بر خواستههاى خود مقدم بدار هنگامى كه نمازهاى حاجت را به جاى مىآورى، و صدقه دادن از سوى آن جناب را پيش از صدقه دادن از سوى خودت و عزيزانت قرار ده، و قد أوصى السيّد الأجلّ عليّ بن طاووس رضي اللّه تعالى عنه و أمر ولده في كتاب كشف المحجة، في كيفيّة آدابه و وظائفه بالنسبة إلى مولانا صاحب الزمان عليه السّلام بامور- إلى أن قال-: فكن في موالاته، و الوفاء له و تعلّق الخاطر به على قدر مراد اللّه و مراد رسوله صلى اللّه عليه و اله و سلم، و مراد آبائه و مراده عليهم السّلام منك، و قدّم حوائجه على حوائجك، عند صلوات الحاجات،
- و دعا براى آن حضرت را مقدم بدار بر دعا كردن براى خودت، و نيز در هر كار خيرى كه مايه وفاى به حق آن حضرت است آن بزرگوار را مقدم بدار، كه سبب مىشود به سوى تو توجه فرمايد و به تو احسان نمايد .... و الصدقة عنه قبل الصدقة عنك و عمّن يعزّ عليك، و الدعاء له قبل الدعاء لك، و قدّمه في كلّ خير يكون وفاء له، فإنّه يكون مقتضيا لإقباله عليك، و إحسانه إليك
- اضافه بر اينكه اين كار از اقسام صله امام عليه السّلام است، و فضيلت صله امام عليه السّلام ان شاء اللّه تعالى خواهد آمد. و بر اين مقصود و بر اينكه صدقه دادن و مانند آن صله است دلالت مىكند- إلى آخر ما قال «أعلى اللّه تعالى شأنه و مقامه، و زاد إكرامه» هذا مضافا إلى أنّ ذلك من أقسام الصلة للإمام عليه السّلام، و يأتي فضل الصلة إن شاء اللّه تعالى.1371- و يدلّ على المقصود و على كون التصدّق و نحوه صلة،
- خبر على بن ابى حمزه كه در وسائل و بحار و غير آن روايت آمده كه گفت: به حضرت ابو ابراهيم [موسى بن جعفر عليه السّلام] عرضه داشتم: از سوى زندگان و مردگان از خويشاوندان و دوستانم حج به جاى آورم و نماز بگزارم و صدقه بدهم؟ فرمود: آرى، از سوى او صدقه بده و نماز بگزار و به سبب صله و پيوندت نسبت به او پاداش ديگرى برايت خواهد بود.- خبر عليّ ابن أبي حمزة، المرويّ في الوسائل، و البحار و غيرهما، قال: قلت لأبي إبراهيم عليه السّلام: أحج و اصلّي، و أتصدّق عن الأحياء و الأموات من قرابتي و أصحابي؟ قال عليه السّلام: نعم، تصدّق عنه، و صلّ عنه، و لك أجر بصلتك إيّاه، إنتهى.
- مىگويم: هرچند كه در سؤال از خويشاوندان و دوستان ياد نمود، ولى بدون ترديد ذكر كردن اين دو مورد از جهت آن است كه انسان در غالب اوقات حج و صدقه و زيارت و كارهاى نيك ديگر را از سوى كسى انجام مىدهد كه با وى رابطه و خصوصيتى داشته باشد، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 254- أقول: لفظ السؤال و إن كان خصوص القرابة و الأصحاب، لكن لا ريب في أنّ ذكرهما بالخصوص من جهة أنّ الغالب من حال الإنسان أنّه لا يحج و لا يتصدّق و لا يصلّي و لا يزور و لا يفعل فعلا حسنا إلّا عمّن كان له خصوصيّة
- و اين را آشكارا مىبينيم كه در مردم چنين حالتى وجود دارد، لذا در سؤال اين دو را ياد كرد، پس معلوم شد كه اين دو مورد را براى نمونه ياد نموده است، و منظورش سؤال از جايز بودن نيابت در عبادتها و خيرات از طرف زندگان و مردگان مؤمنين و مؤمنات مىباشد، و ارتباط بينه و بين هذا النائب، الّذي يفعل ذلك الفعل الحسن كما نرى بالعيان، من حال أفراد الإنسان، و لهذا ذكرهما في السؤال فتبيّن أنّ ذكرهما من باب المثال و المراد هو السؤال عن جواز النيابة في الطاعات، و الخيرات عن الأحياء و الأموات، من المؤمنين و المؤمنات،
- پس امام عليه السّلام سؤال او را بهطور بليغتر و تمامترى پاسخ داد كه جايز بودن آن را با كلمه: «آرى» بيان فرمود، سپس خواست خوبى و استحباب آن را بيان كند، كه پس از تذكر جايز بودن آن امر فرمود به اينكه: «از سوى او صدقه بده و نماز بگزار» آنگاه خواست كه او را بر اين كار تشويق و ترغيب نمايد، كه فضيلت و ثواب آن را يادآور شد و فرمود: «و پاداش ديگرى برايت خواهد بود»، و چون خواست جهت استحقاق اجر و ثواب را بيان سازد به آن توجه داد فأجاب الإمام عليه السّلام عن سؤاله بنحو أبلغ و أتمّ، حيث أنّه عليه السّلام بيّن للسائل جواز ذلك، بقوله: نعم، ثمّ أراد بيان حسنه و استحبابه، فأمر بذلك بعد أن بيّن له جوازه بقوله تصدّق عنه، و صلّ عنه، ثمّ أراد حضّه و ترغيبه إلى هذا العمل، ببيان فضله و ثوابه، فقال عليه السّلام: و لك أجر آخر، ثمّ أراد بيان وجه إستحقاقه الأجر و الثواب فنبّه عليه «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ