مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام،ج2-250 گونه ششم: گاهى عجله كردن سبب مى‏شود كه شخص، حكمت غيبت را انكار نمايد

 «سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                            

صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

-«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ  

  1. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام،ج2-250
  2. گونه ششم: گاهى عجله كردن سبب مى‏شود كه شخص، حكمت غيبت را انكار نمايد و اين در حقيقت انكار عدل خداى تعالى و نسبت دادن ناشايست به او است- كه خداوند بسيار برتر از آن است- و برخى از حكمت‏هاى غيبت و طولانى شدن آن در بخش چهارم در حرف عين گذشت، و بعضى از اسرار آن بعد از ظهور آن حضرت- صلوات اللّه عليه- ظاهر خواهد شد. و السادس: قد توجب العجلة نفي الحكمة عن الغيبة، و هذا في الحقيقة إنكار لعدل اللّه تعالى، و نسبة للقبيح إليه، تعالى اللّه عن ذلك علوّا كبيرا و قد مرّ بعض حكم الغيبة و طولها في حرف الغين من الباب الرابع فراجع‏ و بعض أسرارها يظهر بظهوره صلوات اللّه عليه.
  3. گونه هفتم: اين‏كه گاهى عجله كردن و تسليم نبودن، سبب سبك شمردن احاديث ائمه معصومين عليهم السّلام   مى‏شود كه به انتظار امام غايب- عجّل اللّه فرجه الشريف- امر فرموده‏اند، پس شخص شتابزده از جهت عجله كردنش آن اخبار را سبك مى‏شمارد، و با اين كار در شمار كفار قرار مى‏گيرد، چون سبك شمردن سخنان امامان عليهم السّلام   در حقيقت سبك شمردن خود آنان است، و سبك شمردن آنان بى‏اعتنايى به خداى- عزّ و جل- است، و سبك شمردن خداى عز و جل كفر ورزيدن به او مى‏باشد، به خداى تعالى از گمراهى پس از هدايت پناه مى‏بريم. السابع: أنّه قد توجب‏ العجلة و ترك التسليم الإستخفاف بأحاديث الأئمّة الأبرار، الآمرة بالإنتظار، لظهور الإمام الغائب عن الأبصار،
  4. فالعجول بسبب استعجاله يستخفّ بما ورد من الأخبار، فيدخل باستخفافه في زمرة الكفّار، لأنّ الإستخفاف بكلام الأئمّة استخفاف بهم، و الإستخفاف‏ بهم استخفاف باللّه عزّ و جلّ، و الإستخفاف باللّه عزّ و جلّ كفر باللّه تعالى، نعوذ باللّه تعالى من الغواية بعد الهداية.

 

  1. در كتاب تحف العقول از امام صادق عليه السّلام‏  در بيان كفر و ايمان روايت آمده كه فرمود: «و گاهى از ايمان بيرون مى‏رود به پنج جهت از كارهايى كه همه به هم شباهت دارند و معروف هستند: كفر، شرك، گمراهى، فسق و مرتكب شدن گناهان كبيره. پس معنى كفر هر معصيتى است كه از روى نفى و انكار و سبك شمردن و سهل‏انگارى انجام گردد، در هر كارى كه كوچك باشد يا بزرگ، و فاعل آن كافر است، و معنى آن معنى كفر است .... مكيال المكارم در فوائد دعا‏‏ براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 248-1366- روي في كتاب تحف العقول عن الصادق عليه السّلام‏  في بيان الكفر و الإيمان، قال: و قد يخرج من الإيمان بخمس جهات من الفعل، كلّها متشابهات معروفات: الكفر، و الشرك، و الضلال، و الفسق، و ركوب الكبائر، فمعنى الكفر: كلّ معصية عصي اللّه بها بجهة الجحد، و الإنكار، و الإستخفاف، و التهاون في كلّ ما دقّ و جلّ، و فاعله كافر، و معناه معنى كفر. الحديث.
  2. گونه هشتم: بسا مى‏شود كه عجله كردن مايه ردّ اخبارى كه در مورد فرج و ظهور مولايمان عليه السّلام‏  رسيده خواهد شد، چون شخص عجول و شتابزده به خاطر تنگى سينه و كمى صبرش وقتى‏ مدتى طولانى بر او مى‏گذرد شيطان بر او مسلّط مى‏گردد، و به او وسوسه مى‏كند كه: شايد اين اخبار از ائمه اطهار صادر نشده، و شايد گرويدگان به اين مذهب يا بعضى از راويان اين اخبار آن‏ها را ساخته باشند، به جهت مصالح و منافعى كه از اين كار به آنان مى‏رسيده است! و اين خيال و پندار در ذهنش پيوسته قوّت مى‏گيرد تا جايى كه عاقبت كارش به رد كردن و نپذيرفتن اين اخبار منتهى مى‏گردد، و به درّه هلاكت جهنم سقوط مى‏كند كه بد جايگاهى است، الثامن: قد توجب العجلة ردّ الأخبار المشتملة على أمر الفرج، و ظهور مولانا عليه السّلام‏  فإنّ العجول بسبب ضيق صدره و قلّة صبره لمّا طال عليه الأمد تسلّط عليه الشيطان، فقال: لعلّ هذه الأخبار لم تكن صادرة عن الأئمّة الأطهار، و لعلّ المنتحلين لهذا المذهب، أو بعض رواتها و ضعوها لبعض المصالح الراجعة إليهم، فيقوى في باله هذا الخيال حتّى يؤول أمره إلى ردّ الأخبار، و يرد دار البوار، جهنّم يصلونها و بئس القرار،
  3. زيرا كه رد كردن آنچه معتمدان امامان عليهم السّلام   از ايشان نقل مى‏كنند در حقيقت ردّ خود امامان و كفر ورزيدن به حق ايشان است، چنان‏كه در روايت عمر بن يزيد در كتاب وسائل و غير آن آمده كه گفت: به حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام‏  عرضه داشتم: چه نظر داريد درباره كسى كه اقرار نكند به اين‏كه شما در شب قدر چنانيد كه ياد فرمودى و آن را رد هم نكند؟ امام صادق عليه السّلام‏  فرمود: البته اگر از كسى كه نسبت به او اطمينان دارد راجع به علم ما حج‏ت بر او تمام شود، در عين حال به آن اطمينان نكند كافر است. مع أنّ ردّ ما يرويه ثقاتهم عنهم عليهم السّلام   ردّ عليهم و كفر بحقّهم.1367- كما في رواية عمر بن يزيد المرويّة في الوسائل و غيره، قال: قلت لأبي عبد اللّه: أرأيت من لم يقرّ بما يأتيكم في ليلة القدر كما ذكرت، و لم يجحده قال عليه السّلام‏: أمّا إذا قامت عليه الحج‏ة ممّن يثق به في علمنا، فلم يثق به، فهو كافر.
  4. گونه نهم: احيانا شتابزدگى در بعضى از اشخاص سبب مى‏شود كه اخبار رسيده از امامان عليهم السّلام   را به خواسته‏ها و هوس‏هاى خود تأويل و توجيه نمايد، به طورى كه برخلاف صريح يا ظاهر اخبار مى‏باشد، پس بدين‏ترتيب در درّه ضلالت و گمراهى سقوط مى‏كند، چون اين كار او را به جايى مى‏برد كه- العياذ باللّه- گمراه كردن را به حج‏ت‏هاى خداى متعال نسبت دهد، نمى‏بينيد كه بسيارى‏ از گمراهان گمراه‏كننده از اولين و آخرين به سبب گشودن در تأويل و توجيه در سخنان خداوند و گفته‏هاى رسول خدا و خلفاى بر حق او عليهم السّلام  ، گمراه شدند و ديگران را به گمراهى انداختند، و ندانستند كه سخن گفتن به جملاتى كه ظاهرى دارند و منظور كردن معنى ديگرى غير از ظاهر بدون اين‏كه دلالت روشن و قرينه واضحى بر آن قرار داده شود، گمراه ساختن مردم است و نزد عقلا قبيح و زشت مى‏باشد! و خداى تعالى در مورد آيات متشابه قرآن فرموده:فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‏؛ پس آنان كه در دل‏هاى‏شان انحرافى هست، در پى پيروى از متشابه آن (قرآن) مى‏روند به طلب فتنه و به منظور تأويل آن، و حال آن‏كه تأويل آن را كسى جز خداوند و راسخون در دانش نمى‏داند ....مكيال المكارم در فوائد دعا‏‏ براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 249- التاسع: قد تكون العجلة في بعض الأشخاص سببا لتأويل الأخبار الواردة عن الأئمّة عليهم السّلام   إلى ما يشتهيه، ممّا هو خلاف صريح الأخبار، أو ظاهرها،

فيقع بذلك في وادي الضلال، لأنّه يؤدّي إلى نسبة الإضلال إلى حج‏ج‏ لخالق المتعال، ألا ترى أنّ كثيرا من الضالّين المضلّين من الأوّلين و الآخرين قد ضلّوا و أضلّوا بسبب فتح باب التأويل في كلام الإله الجليل، و رسوله و خلفائه عليهم السّلام   و لم يدروا أنّ التكلّم بكلام له ظاهر، و إرادة غيره من غير نصب دلالة ظاهرة و قرينة واضحة، إضلال للناس و قبيح عند العقلاء! و قد قال اللّه تعالى في خصوص متشابهات القرآن: فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‏.

و هؤلاء الحمقاء يؤوّلون ظواهر الأخبار و نصوصها إلى ما تهواه أنفسهم، بآرائهم الفاسدة، و تخيّلاتهم الكاسدة، من غير دليل يقتضيه، و لا شاهد يرتضيه، و ذلك لضيق صدرهم، و قلّة صبرهم في طول الغيبة و شدّة المحنة.

  1. و اين احمق‏ها ظواهر اخبار و نصوص آن‏ها را تأويل مى‏كنند به آنچه هواهاى نفسانى آن‏ها در آن هست، و سليقه‏هاى فاسد و پندارهاى بى‏رونق خود را در آن‏ها اعمال مى‏نمايند، بى‏آن‏كه دليلى مقتضى آن باشد يا شاهدى آن را نشان دهد، و اين به خاطر تنگى سينه و كمى صبرشان در طول غيبت و محنت شديد آن است. بار خدايا! به تو از گمراهى پس از هدايت پناه مى‏بريم، پروردگارا! به حق اولياى مقرّبت سوگند، ما را از بيراهه رفتن محفوظ بدار. آمين رب العالمين. اللّهمّ إنّا نعوذ بك من الضلالة بعد الهداية، فأعذنا يا ربّ بحقّ أوليائك المقرّبين آمين ربّ العالمين.
  2. گونه دهم: گاهى عجله كردن و كم صبرى در اين امر سبب مى‏شود كه در دل تصميم بگيرد اين كه اگر تا فلان وقت واقع نگرديد آن را انكار نمايد و به آن كفر ورزد، و اين حالت او را در شمار شكّاكان هلاك‏شونده قرار مى‏دهد، زيرا كه اين حالت از يكى از دو جهت سرچشمه مى‏گيرد؛- يا شك در راست بودن گفته‏هاى امامان عليهم السّلام   دارد- العياذ باللّه تعالى-. العاشر: قد يوجب قلّة الصبر و العجلة في الأمر العزم القلبي بأنّه لو لم يقع إلى الوقت الفلانيّ لأنكره و كفر به و هذا يدخله في زمرة الشاكّين الهالكين، فإنّ هذا ناشئ من أحد أمرين: إمّا الشكّ في صدق أقوال الأئمّة عليهم السّلام  ، نعوذ باللّه تعالى،
  3. و يا شك در راستگويى راويان مورد وثوق و اطمينان كه امامان عليهم السّلام   به ما امر فرموده‏اند كه آنان را در آنچه از ايشان روايت مى‏كنند تصديق نماييم. و در توقيع شريفى كه به قاسم بن العلاء رسيده و در چند كتاب معتبر از قبيل وسائل روايت گرديده چنين آمده است: «هيچ عذرى براى كسى از پيروان ما نيست در اين‏كه ترديد كند در آنچه معتمدان ما از ما روايت مى‏كنند، دانسته‏اند كه ما سرّ خودمان را با آنان در ميان مى‏گذاريم و رازمان را به ايشان مى‏گوييم .... و روايات بسيارى‏ نيز بر همين معين دلالت دارد. و إمّا الشكّ في صدق الرواة الثقات، الّذين أمرنا الأئمّة عليهم السّلام   بتصديقهم فيما أدّوا عن الأئمّة عليهم السّلام  .1368- و قد ورد في التوقيع الشريف الوارد عن القاسم بن العلا المرويّ في جملة من الكتب المعتبرة، كالوسائل و غيره ما هذا لفظه:لا عذر لأحد من موالينا في التشكيك فيما يرويه عنّا ثقاتنا، قد عرفوا بأنّا نفاوضهم سرّنا، و نحمّلهم إيّاه إليهم، الحديث، و في معناه روايات كثيرة.
  4. گونه يازدهم: گاهى بر اثر شتابزدگى، در ساير اخبارى كه از امامان عليهم السّلام   روايت شده نيز شك مى‏كند يا آن‏ها را رد مى‏نمايد، چون شخص عجول و شتابزده‏اى كه اعتقادش را برمبناى محكم و پايه ثابتى استوار ننموده چنين مى‏پندارد كه اخبارى كه در مورد وعده به فرج و ظهور رسيده راست نيست، الحادي عشر: قد يوجب ذلك الشكّ في صدق سائر الأخبار المرويّة عن الأئمّة عليهم السّلام   أو ردّها، زعما، من العجول الّذي لم يبن اعتقاده على أساس قويم، و أصل ثابت، و أنّ الأخبار الصادرة في الوعد بالفرج و الظهور غير صادقة،
  5. به جهت شك در راوى آن اخبار يا كسى كه از او روايت شده (يعنى پيغمبر يا امامان صلوات اللّه عليهم اجمعين) و اين پندار را نسبت به ساير اخبارى كه از امامان عليهم السّلام   در امور ديگر از ثواب‏ و عقاب و وعده و وعيدها و ... صادر گرديده نيز قيأس مى‏كند، و بدين ترتيب در شمار گمراهان و كفار قرار مى‏گيرد، پناه بر خدا. من حيث الشكّ في الراوي أو المروي عنه، و مقايسة لسائر الأخبار المرويّة عنهم في سائر الامور من الثواب‏ و العقاب، و الوعد و الوعيد، و غيرها على تلك الأخبار، فيدخل بذلك في زمرة الضالّين و الكفّار، نعوذ باللّه تعالى.
  6. گونه دوازدهم: بسا مى‏شود كه شخص عجول شتابزده به سبب عدم اعتقاد يا شك، كه بر اثر كم‏صبرى و تنگى سينه او است، مؤمنين اهل يقين كه منتظر ظهور و فرج مولايمان عليه السّلام‏  هستند را به تمسخر و استهزا مى‏گيرد، و با اين كار خداى- عزّ و جل- و اولياى او عليهم السّلام   را استهزا مى‏نمايد. و بدون ترديد چنين شخصى كافر است و با خداوند- جل شأنه- عناد ورزيده است، اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ‏؛ خداوند آن‏ها را استهزا مى‏كند و آنان را در طغيانشان سرگردان رها مى‏سازد. مكيال المكارم در فوائد دعا‏‏ براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 250- الثاني عشر: قد يستهزئ الشخص العجول بسبب عدم اعتقاده أو شكّه، المسبّب عن قلّة صبره، و ضيق صدره بالمؤمنين الموقنين المنتظرين للفرج و الظهور، فيكون بذلك مستهزئا باللّه عزّ و جلّ، و بأوليائه عليهم السّلام  .و لا ريب في كفر هذا المستعجل، و عناده للّه تعالى شأنه، اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ
  7. و چنين كسانى به سان قوم نوح باشند، آن كافرانى كه خداى تعالى درباره آن‏ها فرموده: وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ* فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ‏ ؛ و كشتى را (نوح) مى‏ساخت. و هرگاه جمعى از افراد قومش بر او مى‏گذشتند او را مسخره مى‏كردند (نوح) مى‏گفت اگر امروز شما ما را مسخره كنيد ما هم (روز ديگرى) شما را به تمسخر گيريم كه بعد از اين بدانيد كداميك از ما و شما را عذاب خواركننده خواهد گرفت و عذاب دائم خواهد رسيد. و سبيله سبيل قوم نوح الكافرين الّذين قال اللّه تعالى فيهم: وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ‏.
  8. گونه سيزدهم: گاهى شتابزدگى موجب خشم بر خالق متعال و رضا ندادن به قضاى إلهى مى‏شود و اين صفت مايه هلاكت و تيره‏بختى است. و از همين روى در دعا‏‏ى‏ روايت شده از عمرى رضى اللّه عنه كه از حضرت صاحب الامر- عجّل اللّه فرجه الشريف- گرفته شده چنين آمده: الثالث عشر: قد يوجب الإستعجال السخط على الخالق المتعال و عدم الرضا بقضائه، و هذه الصفة من الصفات الموبقة، و الأخلاق المردية. 1369- و لهذا ورد في الدعا‏‏ء المروي عن العمريّ رضي اللّه تعالى عنه، و هو مأخوذ عن صاحب الأمر عجّل اللّه تعالى فرجه:
  9. بار خدايا! و تويى آن داناى بدون تعليم به آن وقتى كه صلاح است امر ظهور [حكومت‏] ولىّ‏ات را إذن دهى كه خود را آشكار سازد و پرده غيبت از روى برافكند، پس مرا بر آن [امر غيبت‏] صبر و شكيبايى ده كه دوست نداشته باشم آنچه به تأخير انداخته‏اى جلو بيفتد، و آنچه را تو تعجيل بخواهى من به تأخيرش مايل نباشم. و هرچه تو در پرده قرار داده‏اى افشايش را نطلبم، و در آنچه نهان ساخته‏اى كاوش ننمايم و در تدبير امور جهان با تو [كه همه مصالح را مى‏دانى‏] به نزاع نپردازم .... مكيال المكارم در فوائد دعا‏‏ براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 251-«و أنت العالم غير معلّم بالوقت الّذي فيه صلاح أمر وليّك، في الإذن له بإظهار أمره، و كشف ستره، فصبّرني على ذلك حتّى لا احبّ تعجيل ما أخّرت، و لا تأخير ما عجّلت، و لا أكشف عمّا سترته، و لا أبحث عمّا كتمته، و لا انازعك في تدبيرك ... إلخ.
  10. گونه چهاردهم: بسا مى‏شود كه شتابزدگى و بى‏صبرى در بعضى از اشخاص مايه ترك دعا‏‏ كردن براى تعجيل فرج صاحب الزمان عليه السّلام‏  مى‏گردد، و بر اثر آن از نتايج و فوايدى كه در دعا‏‏ براى تعجيل فرج هست محروم مى‏شود، به سبب اين‏كه شخص مدّتى مديد به دعا‏‏ كردن براى اين امر مشغول گرديده، و اهل دعا‏‏ و دوستى آن حضرت را نيز مى‏بيند كه به اين دعا‏‏ مشغولند، الرابع عشر: قد يوجب التعجيل و عدم الصبر في بعض الأشخاص ترك الدعا‏‏ء بتعجيل فرج صاحب الزمان سلام اللّه عليه فيحرم من المكارم و الفوائد المرتّبة عليه: أي على الدعا‏‏ء بتعجيل فرجه، و ذلك بسبب أنّه يدعو لذلك الأمر مدّة من زمانه، و برهة من أوانه، و يرى أهل الدعا‏‏ء و الولاء أيضا مشتغلين بهذا الدعا‏‏ء،
  11. سپس مشاهده مى‏كند كه فرج و ظهور به تأخير افتاد و به خوشحالى و سرور نرسيد، لذا به سبب كم‏صبرى و شتابزدگى در اين امر چنين مى‏پندارد كه آن دعا‏‏ها در حاصل شدن مطلب او تأثيرى‏ ندارد، و اين باعث مى‏شود كه دعا‏‏ براى تعجيل فرج را ترك گويد، غافل از اين‏كه اين دعا‏‏ نيز مانند ساير دعا‏‏ها به شروط و صفاتى بستگى دارد كه اثرش آشكار نمى‏گردد مگر بعد از پيدايش آن شروط و ويژگى‏ها در آن. ثمّ يرى تأخّر الفرج و الظهور، و عدم نيله بالفرح و السرور، فيزعم بسبب عدم صبره و استعجاله في أمره أنّ تلك الدعوات غير مؤثّرة في حصول مطلوبه فيصير هذا سببا لتركه الدعا‏‏ء بتعجيل الفرج، غافلا عن كون الدعا‏‏ء- كسائر الدعوات- مشروطا بشروط و صفات، لا يظهر أثره إلّا بعد حصولها فيه.
  12. البته اين منافات ندارد با آن‏كه امر به دعا‏‏ شده، و فوايدى بر آن مترتب مى‏گردد، همان‏طور كه امر شده به نماز و آثار ارزنده و ثواب‏‏هاى بسيارى‏ بر آن هست، ولى هرگاه كسى صورت نماز را انجام داد بدون اين‏كه شرايط در آن جمع باشد، امر مولايش را امتثال نكرده، و آنچه از آثار نماز آرزومند است به دست نمى‏آورد، بلكه مورد عقاب نيز خواهد بود، پس بر دعا‏‏كننده لازم است كه در تحصيل شروط دعا‏‏ جدّيت نمايد تا به آرزو و مقصودش نايل آيد. و هذا لا ينافي الأمر به و ترتّب الفوائد عليه، كما أنّ الصلاة مثلا مأمور بها، و تترتّب عليها آثار جليلة و مثوبات جزيلة، لكن إذا أتى شخص بصورة الصلاة من دون اجتماع الشرائط فيها لم يكن ممتثلا لأمر مولاه، و لا يحصل له ما يتمنّاه من فوائد الصلاة، و آثارها، بل يكون معاقبا أيضا، فاللازم على الداعي أن يجتهد في تحصيل شروط الدعا‏‏ء حتّى يفوز بما يلتمسه و يتمنّاه.
  13. اگر بگوييد: در روايات آمده كه پيغمبر و امامان عليهم السّلام   براى تعجيل ظهور حضرت صاحب الأمر عليه السّلام‏  دعا‏‏ مى‏كرده‏اند، و بى‏ترديد دعا‏‏ى‏ آنان جامع تمام شرايط صحت و كمال مى‏باشد، با اين حال ظهور آن حضرت عليه السّلام‏  تاكنون انجام نيافته است، در صورتى كه مستجاب بودن دعا‏‏ى‏ ايشان نزد اهل ايمان مورد شك نيست؟ گوييم: جواب اين مطلب به دو وجه بيان مى‏گردد؛  فإن قلت: قد ورد في الروايات أنّ النبيّ و الأئمّة عليهم السّلام   يدعون بتعجيل ظهور صاحب الأمر عليه السّلام‏، و لا ريب في أنّ دعا‏‏ءهم جامع لجميع شرائط الصحّة و الكمال، و مع ذلك لم يقع الظهور إلى الآن، مع أنّ استجابة دعواتهم ممّا لا ريب فيه عند أهل الإيمان. قلنا: الجواب عن ذلك من وجهين:
  14. يكى: اين‏كه اخبار گوياى آن است كه ظهور حضرت صاحب الأمر عليه السّلام‏  از امور بدائيّه است كه امكان پيش و پس افتادن دارد، هرچند كه اصل واقع شدن و تحقق يافتن آن از امور حتمى است كه خداى تعالى آن را به‏طور قطع وعده فرموده، و او خلف وعده نمى‏كند، پس ممكن است كه به سبب دعا‏‏ى‏ آنان عليهم السّلام   زودتر واقع گردد، و آن وقت هنوز نيامده كه اگر دعا‏‏ى‏ ايشان نبود، از آن وقت نيز تأخير مى‏افتاد. أحدهما: أنّ الأخبار ناطقة بأنّ ظهور صاحب الأمر عليه السّلام‏  من الامور البدائيّة الّتي تقبل التقديم و التأخير، و إن كان أصل وقوعه من الامور المحتومة الّتي وعد اللّه تعالى بوقوعها ألبتّة، و هو لا يخلف الميعاد، فيمكن أن يقع في وقت أسرع بسبب دعا‏‏ئهم عليهم السّلام  ، و هذا الوقت لم يأن إلى الآن، و لو لا دعا‏‏ؤهم لتأخّر عنه أيضا.
  15. دوم: اين‏كه هم‏چنين اخبار گوياى آن است كه- به جز ترك كردن دعا‏‏- موانع متعدد ديگرى نيز براى تعجيل ظهور آن جناب وجود دارد، و ترك كردن دعا‏‏ نيز يكى از موانع است، پس هرگاه مؤمنين نسبت به دعا‏‏ كردن اهتمام بورزند اين مانع برداشته مى‏شود و به سبب دعا‏‏ كردن وقت فرج پيش مى‏افتد، و نيز بايد براى برداشته شدن موانع ديگر هم تلاش كنند، كه آن موانع در حرف غين از بخش چهارم كتاب بيان گرديد، به آنجا مراجعه شود. و اگر دعا‏‏ ترك گردد تأخير هم بيشتر خواهد بود. و الثاني: أنّ الأخبار ناطقة أيضا بأنّ لتعجيل ظهوره موانع عديدة، سوى ترك الدعا‏‏ء، و ترك الدعا‏‏ء أيضا أحد الموانع، فإذا اهتمّ المؤمنون به إرتفع ذلك و تقدّم وقت الفرج بسبب الدعا‏‏ء، فيجب الإهتمام أيضا في رفع سائر الموانع، و قد تقدّم ذكر تلك الموانع في حرف الغين المعجمة من الباب الرابع، فاغتنم و راجع، و لو ترك الدعا‏‏ء لكان التأخير أكثر.
  16. و از آنچه يادآور شديم معلوم شد كه بين امر كردن به دعا‏‏ براى تعجيل فرج و ظهور با اخبارى كه از استعجال و شتابزدگى نهى مى‏كنند منافاتى نيست، و عجله‏اى كه مذمت گرديده آن است كه از اقسام ياد شده باشد. و امّا دعا‏‏ كردن براى تعجيل فرج در عين حال كه دعا‏‏كننده از اهل‏تسليم و رضا به قضا و تقدير خداى- عزّ و جلّ- باشد چيزى است كه خداوند و اولياى او به آن امر فرموده‏اند و بر آن تأكيد كرده‏اند، و ممّا ذكرنا ظهر أنّه لا منافاة بين الأمر بالدعا‏‏ء في تعجيل الفرج و الظهور و الأخبار الناهية عن الاستعجال، و أنّ العجلة المذمومة ما كانت من قبيل الأقسام المذكورة الّتي فصّلناها لك. و أمّا الدعا‏‏ء بتعجيل الفرج مع كون الداعي من أهل التسليم و الرضا بما حتمه اللّه عزّ و جلّ في قضائه و قدره فهو ممّا أمر اللّه تعالى و أولياؤه به، و حثّوا عليه.
  17. بنابراين دعا‏‏كننده به يكى از اين دو نيكى رستگار مى‏شود: يا مولايش در زمانش ظهور مى‏كند، با رسيدن به فوايد و آثار ديگر دعا‏‏، اگر تأخير افتادن از آن زمان از امور حتمى نباشد كه وسايل در تغيير دادن آن‏ها هيچ‏گونه تأثيرى ندارند، فالداعي يفوز بإحدى الحسنيين: إمّا ظهور مولاه في زمانه، مع نيله بسائر فوائد الدعا‏‏ء إن لم يكن التأخّر عن ذلك الزمان من المحتومات، الّتي لا أثر للوسائل في تبديلها،
  18. چنان‏كه در دعا‏‏ از حضرت سيد العابدين عليه السّلام‏  آمده: «و يا من لا تبدّل حكمته الوسآئل»؛ و اى [خدايى‏] كه وسايل، حكمتش را تغيير نمى‏دهند. و اين نظير طول عمر مى‏باشد كه مثلا بر صله رحم متوقف است به شرط آن‏كه غير آن حتمى نباشد.و يا رستگار شدن به ساير فوايد دعا‏‏، و قرار گرفتن در شمار دعا‏‏كنندگان و منتظران. كما ورد في الدعا‏‏ء عن سيّد الساجدين عليه السّلام‏:1370- «و يا من لا تبدّل حكمته الوسائل»  فيكون ذلك نظير طول العمر الموقوف على صلة الأرحام مثلا إذا لم يكن غيره محتوما، و إمّا فوزه بسائر الفوائد، و دخوله في زمرة الداعين و المنتظرين،
  19. بنابراين دعا‏‏ كردن براى تعجيل فرج در هر حال مورد امر و پسنديده است، و منافاتى بين آن و بين نهى از شتابزدگى نيست. فالدعا‏‏ء بتعجيل الفرج على كلّ حال مأمور به، و مرغوب فيه، و لا تنافي بينه و بين النهي عن العجلة.
  20. حاصل اين‏كه: عجله‏اى كه از آن مذمّت شده ضدّ صبر و تسليم است، و تمام گونه‏هايى كه ياد آورديم در زير اين عنوان قرار مى‏گيرند، و بدون ترديد دعا‏‏ كردن و درخواست نمودن تعجيل فرج حضرت صاحب الزمان عليه السّلام‏  از درگاه خداوند منّان از اين عنوان بيرون است، بلكه اين دعا‏‏ اظهار يقين و ايمان به آن است كه ظهور آن حضرت و فراهم نمودن وسايل فرجش از قدرت همه جز خداوند تعالى خارج است، و انجام دادن امر او به دعا‏‏ كردن مى‏باشد، و الحاصل: إنّ العجلة المذمومة ضدّ الصبر و التسليم، و جميع الأقسام الّتي فصّلناها يدخل تحت هذا العنوان، و لا ريب أنّ الدعا‏‏ء و مسألة تعجيل فرج صاحب الزمان عليه السّلام‏  من الخالق المنّان خارج عن ذلك العنوان، بل هو إظهار يقين و إيمان بأنّ ظهوره و تهيئة أسباب فرجه خارج عن قدرة كلّ أحد إلّا اللّه تعالى، و امتثال لأمره بالدعا‏‏ء، فلذلك يسأله العبد من اللّه تعالى.
  21. لذا بندگان اين را از خداى تعالى مسألت مى‏نمايند. و به عبارت ديگر مى‏گوييم: شتابزدگى از بنده اظهار انتخاب، و رها كردن تسليم و زود خواستن چيزى پيش از رسيدن وقتش مى‏باشد، و اين مايه پشيمانى مى‏شود، و بتقرير آخر نقول: إنّ التعجيل من العبد إظهار للإختيار، و ترك للتسليم و معاجلة للأمر قبل بلوغه، و هو يوجب الندامة،
  22. چنان‏كه در گفتار امير المؤمنين عليه السّلام‏  پيش‏تر گذشت، ولى درخواست تعجيل فرج از خداى جليل- تعالى شأنه- إقرار به بندگى و اعتراف به قدرت و اراده و حول و قوّه الهى، و باور به عجز و ناتوانى خود و نداشتن هيچ قوت و نيرو و چاره است. پس حقيقت دعا‏‏ آن است كه بنده با تمام وجود به خداى تعالى توجه نمايد، و فرمان او را اجابت كند، و نسبت به خودش عجز و شكستگى و ناتوانى و بيچارگى و اختيار نداشتن را اقرار و اعتراف نمايد، لذا در خبر آمده كه: كما سبق في كلام أمير المؤمنين عليه السّلام‏  و مسألة التعجيل من الملك الجليل‏ تعالى شأنه، إعتراف بالعبوديّة، و إذعان للّه عزّ و جلّ بالقدرة و المشيّة، و الحول و القوّة، و لنفسه بالعجز، و بأن لا حول و لا قوّة و لا حيلة. فحقيقة الدعا‏‏ء الإنقطاع بكلّيّة وجوده إلى اللّه تعالى، و استجابة لأمره عزّ و جلّ، و اعتراف من العبد لنفسه بالعجز و الإنكسار، و أن لا حول و لا قوّة له، و لا اختيار،
  23. دعا‏‏ مغز عبادت است. خداى تعالى ما و ساير مؤمنين را توفيق دهد كه در عين رضا و تسليم، به دعا‏‏ كردن براى فرج اهتمام ورزيم كه او اجابت‏كننده كريم است. مكيال المكارم در فوائد دعا‏‏ براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 253- و لهذا ورد أنّ الدعا‏‏ء مخّ العبادة ، وفّقنا اللّه تعالى و سائر المؤمنين للإهتمام بالدعا‏‏ء، مع الرضا و التسليم، إنّه مجيب كريم. مكيال المكارم في فوائد دعا‏‏ء للقائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 236
  24. بيست و سوم: صدقه‏ دادن به نيابت ‏ از آن حضرت عليه السّلام‏- الأمر الثالث و العشرون:
  25. و اين از نشانه‏هاى مودّت و دوستى آن جناب و ولايت او است و بر خوبى و رجحان آن دلالت دارد آنچه در مدح صدقه‏ دادن و نماز خواندن به نيابت ‏ از ساير مؤمنين وارد گرديده- چنان‏كه گذشت- زيرا كه مولاى مؤمنين افضل افراد آنان است، و صدقه‏ دادن از سوى او از صدقه‏ دادن به نيابت ‏ از آنان بهتر و برتر مى‏باشد، التصدّق عنه نيابة و هذا من علامات مودّته، و ولايته‏ و يدلّ على حسنه و رجحانه ما ورد في مدح التصدّق عن سائر المؤمنين، و الصلاة عنهم، كما مرّ، فإنّ مولاهم أفضلهم، و الصدقة عنه أفضل من الصدقة عنهم، مضافا إلى فحوى
  26. اضافه بر فحواى دليلى كه در مورد نيابت ‏ كردن از امام عليه السّلام‏  در حج‏ و طواف و زيارت‏ و ... وارد شده، كه اگر كسى آن روايات و مانند آن‏ها را جستجو نمايد رجحان داشتن انجام هرگونه عمل صالح به نيابت ‏ از آن جناب- صلوات اللّه و سلامه عليه‏- را خواهد دانست. ما ورد في الحج‏، بنيابة الإمام، و الطواف، و الزيارة‏، و غيرها، فمن تتبّع ذلك و نحوه يعرف رجحان الإتيان بكلّ عمل صالح بنيابة عنه صلوات اللّه و سلامه عليه‏.
  27. و سيد اجل على بن طاووس رحمه اللّه در كتاب كشف المحج‏ة فرزندش را سفارش و امر كرده به انجام امورى كه مربوط به آداب و وظايف او نسبت به مولايمان صاحب الزمان عليه السّلام‏  است، تا آنجا كه گفته: «... پس در پيروى و وفادارى و تعلق خاطر و دلبستگى نسبت به آن حضرت عليه السّلام‏  به گونه‏اى باش كه خداوند و رسول او صلى اللّه عليه و اله ‏و پدران آن حضرت و خود او از تو مى‏خواهند و حوايج آن بزرگوار را بر خواسته‏هاى خود مقدم بدار هنگامى كه نمازهاى حاجت را به جاى مى‏آورى، و صدقه‏ دادن از سوى آن جناب را پيش از صدقه‏ دادن از سوى خودت و عزيزانت قرار ده، و قد أوصى السيّد الأجلّ عليّ بن طاووس رضي اللّه تعالى عنه و أمر ولده في كتاب كشف المحج‏ة، في كيفيّة آدابه و وظائفه بالنسبة إلى مولانا صاحب الزمان عليه السّلام‏  بامور- إلى أن قال-: فكن في موالاته، و الوفاء له و تعلّق الخاطر به على قدر مراد اللّه و مراد رسوله صلى اللّه عليه و اله ‏و سلم، و مراد آبائه و مراده عليهم السّلام   منك، و قدّم حوائجه على حوائجك، عند صلوات الحاجات،
  28. و دعا‏‏ براى آن حضرت را مقدم بدار بر دعا‏‏ كردن براى خودت، و نيز در هر كار خيرى كه مايه وفاى به حق آن حضرت است آن بزرگوار را مقدم بدار، كه سبب مى‏شود به سوى تو توجه فرمايد و به تو احسان نمايد .... و الصدقة عنه قبل الصدقة عنك و عمّن يعزّ عليك، و الدعا‏‏ء له قبل الدعا‏‏ء لك، و قدّمه في كلّ خير يكون وفاء له، فإنّه يكون مقتضيا لإقباله عليك، و إحسانه إليك
  29. اضافه بر اين‏كه اين كار از اقسام صله امام عليه السّلام‏  است، و فضيلت صله امام عليه السّلام‏  ان شاء اللّه تعالى خواهد آمد. و بر اين مقصود و بر اين‏كه صدقه‏ دادن و مانند آن صله است دلالت مى‏كند- إلى آخر ما قال «أعلى اللّه تعالى شأنه و مقامه، و زاد إكرامه» هذا مضافا إلى أنّ ذلك من أقسام الصلة للإمام عليه السّلام‏، و يأتي فضل الصلة إن شاء اللّه تعالى.1371- و يدلّ على المقصود و على كون التصدّق و نحوه صلة،
  30. خبر على بن ابى حمزه كه در وسائل و بحار و غير آن روايت آمده كه گفت: به حضرت ابو ابراهيم [موسى بن جعفر عليه السّلام‏‏] عرضه داشتم: از سوى زندگان و مردگان از خويشاوندان و دوستانم حج‏ به جاى آورم و نماز بگزارم و صدقه‏ بدهم؟ فرمود: آرى، از سوى او صدقه‏ بده و نماز بگزار و به سبب صله و پيوندت نسبت به او پاداش ديگرى برايت خواهد بود.- خبر عليّ ابن أبي حمزة، المرويّ في الوسائل، و البحار و غيرهما، قال: قلت لأبي إبراهيم عليه السّلام‏: أحج‏ و اصلّي، و أتصدّق عن الأحياء و الأموات من قرابتي و أصحابي؟ قال عليه السّلام‏: نعم، تصدّق عنه، و صلّ عنه، و لك أجر بصلتك إيّاه، إنتهى.
  31. مى‏گويم: هرچند كه در سؤال از خويشاوندان و دوستان ياد نمود، ولى بدون ترديد ذكر كردن اين دو مورد از جهت آن است كه انسان در غالب اوقات حج‏ و صدقه‏ و زيارت‏ و كارهاى نيك‏ ديگر را از سوى كسى انجام مى‏دهد كه با وى رابطه و خصوصيتى داشته باشد، مكيال المكارم در فوائد دعا‏‏ براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 254- أقول: لفظ السؤال و إن كان خصوص القرابة و الأصحاب، لكن لا ريب في أنّ ذكرهما بالخصوص من جهة أنّ الغالب من حال الإنسان أنّه لا يحج‏ و لا يتصدّق و لا يصلّي و لا يزور و لا يفعل فعلا حسنا إلّا عمّن كان له خصوصيّة
  32. و اين را آشكارا مى‏بينيم كه در مردم چنين حالتى وجود دارد، لذا در سؤال اين دو را ياد كرد، پس معلوم شد كه اين دو مورد را براى نمونه ياد نموده است، و منظورش سؤال از جايز بودن نيابت ‏ در عبادت‏ها و خيرات از طرف زندگان و مردگان مؤمنين و مؤمنات مى‏باشد، و ارتباط بينه و بين هذا النائب، الّذي يفعل ذلك الفعل الحسن كما نرى بالعيان، من حال أفراد الإنسان، و لهذا ذكرهما في السؤال فتبيّن أنّ ذكرهما من باب المثال‏ و المراد هو السؤال عن جواز النيابة في الطاعات، و الخيرات عن الأحياء و الأموات، من المؤمنين و المؤمنات،
  33. پس امام عليه السّلام‏  سؤال او را به‏طور بليغ‏تر و تمام‏ترى پاسخ داد كه جايز بودن آن را با كلمه: «آرى» بيان فرمود، سپس خواست خوبى و استحباب‏ آن را بيان كند، كه پس از تذكر جايز بودن آن امر فرمود به اين‏كه: «از سوى او صدقه‏ بده و نماز بگزار» آن‏گاه خواست كه او را بر اين كار تشويق و ترغيب نمايد، كه فضيلت و ثواب‏ آن را يادآور شد و فرمود: «و پاداش ديگرى برايت خواهد بود»، و چون خواست جهت استحقاق اجر و ثواب‏ را بيان سازد به آن توجه داد فأجاب الإمام عليه السّلام‏  عن سؤاله بنحو أبلغ و أتمّ، حيث أنّه عليه السّلام‏  بيّن للسائل جواز ذلك، بقوله: نعم، ثمّ أراد بيان حسنه و استحباب‏ه، فأمر بذلك بعد أن بيّن له جوازه بقوله تصدّق عنه، و صلّ عنه، ثمّ أراد حضّه و ترغيبه إلى هذا العمل، ببيان فضله و ثواب‏ه، فقال عليه السّلام‏: و لك أجر آخر، ثمّ أراد بيان وجه إستحقاقه الأجر و الثواب‏ فنبّه عليه «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید