خطبه متقین 2-صفات متقین را شمارش - و حضرت تصمیم گرفتند براى او تفصیلًا صفات متقین را شمارش کنند

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.

نهج البلاغه - امیر المومنین – خطبه متقین 2- پایگاه شخصی حسین صفرزاده hosein128.ir  - .مطلب 806  https://safarzade.blog.ir/   - نهج البلاغه (ح فرزاد) -  پردازش اربعین حسینی 

  1. و بعد از شمارش بیش از صد صفت دیگر، وقتى سائل به عظمت و گسترش کلام امام متوجه شد دیگر تحمل خود را از دست داد و ساقى را با جامش یعنى على (علیه السلام) را با الفاظ پرمحتواى معارفش در میان دیگر تشنگان تاریخ رها کرد و رخت از این جهان بربست و به سوى منلگه عشّاق شتافت.
  2. تا اینجا زمینه خطبه روشن شد که على (علیه السلام) تصمیم گرفتند در برابر اصرار همام صفات متقین را مشروحاً ذکر نمایند و ما قبل از بررسى کلام حضرت مناسب دیدیم به طور مختصر درباره محور این خطبه یعنى تقوى صحبت کنیم، براى‏ تفسیر این کلمه‏اى که د رهاله‏اى از نور پیچیده شده اول به سراغ ریشه لغوى و سپس به سراغ آیات و روایات رفته و در پایان مختصرى درباره اهمیت آن در قران به بحث مى‏نشینیم.
  3. تقوى در لغت‏- «تقوى» در لغت از ریشه وقایه به معنى نگهدارى است که تقیّه هم از همین ماده است، زیرا نوعى نگهدارى و حفظ نیروها است، تقوى را به خویشتندارى، خود نگهدارى، خویشتنبانى و پرهیز از گناه و پرواداشتن تفسیر کرده‏اند ولى به نظر مى‏رسد بهترین تفسیر و در واقع مرادف تقوى (پرواداشتن) است و بقیه تفاسر و معانى، تفسیر به لازمه آن است و چه بسا در مواردى معانى دیگر قابل طرح نیست مثلًا ترجمه تقوى در آیه (1 و 2 که ذکر خواهد شد) به «پرهیز» ترجمه صحیحى نیست زیرا خداوند و روز رستاخیز قابل پرهیز و دورى نیست.
  4. تقوى در قرآن‏ - وقتى به تمایشاى موارد استعمال تقوى در قرآن مى‏رویم، مفعول این فعل را مختلف مى‏یابیم براى نمونه به چند مورد اشاره مى‏کنیم:
  5. 1ترس از خدا- . اتَّقُوا اللَّهَ-* در اینجا مفعول، اسم جلاله اللّه قرار داده شده، یعنى بترسید از خداوند و از او پروا داشته باشید.
  6. 2.ترس از قیامت -  اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئا - در اینجا روز قیامت مفعول قرار گرفته است یعنى پروا داشته باشید از روزى که نَفْسى به جاى نفس دیگر جزا داده نمى‏شود.
  7. 3.ترس ازآتش-  اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ‏- در این آیه (النار) مفعول واقع شده، یعنى بپرهیزید از آتشى که مهیا شده براى کافرین، مفسّرین گفته‏اند، وجه این که خاوند فرموده آتش الان مهیّا و آماده است، یا این که فرموده بهشت الان موجود است، با این که مى‏توانست در موقع نیاز آنها را یافریند، این است که: اى بشر بدان، نقد معامله مى‏کنیم، نه نسیه، اگرچه نسیه قادر متعال هم نقد است.
  8. 4.ترس از فتنه -  اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً - در این آیه مفعول کلمه‏ (فِتْنَةً) واقع شده، یعنى بپرهیزید از فتنه‏اى که فقط دامن ظالمین شما را نمى‏گیرد، بلکه دامن بى‏تفاوتان جامعه (که نظاره‏گر سیل گناه بودند و دم نزدند) را هم مى‏گیرد، و بلکه بالاتر دامن کسانى که قبول ظلم کردند و مظلوم واقع شدند را هم مى‏گیرد.
  9. حقیقت تقوى پرهیز است،- از مجموع این چند آیه و آیات دیگر قرآن مى‏توان نتیجه گرفت که: حقیقت تقوى پرهیز است، پرهیز از گناه، پرهیز از معصیت و نافرمانى، جالب این است که: خداوند از خود به عنوان» اهل تقوى» یاد مى‏کند (هُوَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ) بله او هم پرهیز از ظلم مى‏کند، از این که اجر کسى را ضایع کند، از این که ظلم ظالمان و عدل عادلان را به بوته فراموشى سپارد، و تعالى اللّه عن ذلک علوّاً کبیرا.
  10. بنابر این که تقوى حقیقتش (پروا) شد، یک حالت نفسانى و روانى مى‏شود، یک نیروى نامرئى کنترل کننده رفتار مى‏شود، نه یک عمل و فعل، یعنى فردى که داراى این حالت است متّقى مى‏شود و نتیجه چنین حالتى اجتناب از معصیت،
  11. و رستن از نافرمانى و گسستن از گناه است، نه این که اگر کسى احیاناً معصیتى را ترک کرد متّقى نامیده شود زیرا مبدا اشتقاق این مشتق، حال است، نه عمل و در نتیجه مُتلبس به این حال متقى است نه متلبس به این فعل گذرا، با این توضیح معلوم مى‏شود که تقوى با معنى عالتى که فقها در رساله‏هاى عملیه دارند هم افق است، زیرا عدالت بر طبق عقیده آنها حالتى است که: انسان را از عصیان و سرکشى بازمى دارد، اگر این حالت در انسان مستحکم و زیربناى حالات انسانى شد، توانسته در برابر امواج شهوت سدّى بسازد که اگر در مواقعى هم این سدّ به واسطه امواج آسیب ببیند و یا حتّى شکسته شود، قابل ترمیم است زیرا هنوز بنیان و پى روحیّات باقى است، چون تقوى آن حالتى شد که ماندنى است، نه عمل و فعل گذرا که رفتنى است.
  12. تقوى مساوى است با احساس مسئولیت در برابر پروردگار، عدم بى‏تفاوتى نسبت به جامعه و عقاید مردم، از بى‏رنگى درآمدن و جامه صبغة اللهى پوشیدن که‏ (صِبْغَةَ اللَّهِ‏ صِبْغَةَ). تقوى مُنجى عقیده از سرگردانى و جهت دهنده به آن است و لذا یک انسان داراى تقوى و یک متقى واقعى در کوفه به منزل کَلِیْن على (علیه السلام) رفتن ودر شام به قصر خضراى معاویه آرمیدن را به خود اجازه نمى‏دهد، پاى سفره امام حسین (علیه السلام) نشستن و زیر بیرق یزید قیام کردن را هم به مُخّیلة خود راه نمى‏دهد، چه رسد به مرحله عمل رساند.
  13. تقوى وجه تمایز بین حق و باطل است، زیرا رزمنده جان برکف اسلام از حیث اسلحه به دست گرفتن، با آن صهیونیستى که در سرزمین اشغال شده فلسطین‏ است یا با آن بعثى اشغالگر که با اسلام در ستیز است فرقى ندارد فقط وجه تمایز آنها تقوى است.
  14. تقوى احیاکننده جامعه بشریت و ضامن حفظ بقاى آن است و از همین روى است که یک جراح متخصص متّقى با یک دزد و چاقوکش هرزه از حیث شکم پاره کردن ظاهراً تفاوت ندارد، ولى اوّلى اجیاکننده یک بیمار یا مجروح در شرف مرگ است، و یا احیاء نفس مانند این است که جامعه‏اى را احیا و زنده مى‏کند که من (احیى نفسا فکأنما احى الناس جمیعا) ولى در مقابل دوّمى ممیت نفس است و سبب میراندن یک جامعه مَنْ قَتَلَ نَفْساً فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً)
  15. تقوى محرّک انسانها به سوى خیرات است. مناسب است، داستانى تاریخى از عصر معاصر نقل کنم، تا هرچه بیشتر مفهوم تقوى و محرکیّت آن مشخص گردد در زمان بزرگ مرجع تقلید مرحوم آیت اللّه آقا سید ابوالحسن اصفهانى (ره) درگیرى میان حکومت وقت ایران و سعودى در اثر این که ابوطالب نامى از یزد در حال طواف دچار تهوع و استفراغ شده بود، درگرفت، زیرا این وهابى‏هاى از خدا بى‏خبر این شخص را دستگیر کردند و ادعا نمودند که این فرد هتک حرمت حرم کرده و بالاخره او را محکوم و به قتل رساندند، معروف است که تا مدتى براى ایرانى‏ها حج ممنوع شد، تا این که دولت سعودى بعد از مدتى از دولت ایران پوزش خواست، و دوباره اجازه داده شد، که حجاج ایرانى به حج روند.
  16. یکى از علماى اصفهان برایم نقل کرده که یکى از حجّاجى که به حج رفته بود گفت رفیقى داشتم که در این سفر همراه من بود، در بیابان بینکویت و حجاز دچار شن گرفتگى شدیم، و ماشین قدرت حرکت نداشت، (قابل ذکر است که سابقا غالب افراد با ماشین از طریق کویت به عربستان مى‏رفتند و گاهى به دریاچه‏هاى شن برمى خوردند و دچار مشکلات مى‏شدند)
  17. راننده گفت اگر مى‏خواهید به حج برسید و جان خودتان را هم نجات دهید باید وسائل خود را در بیابان رها کنید تا بتوانم شما را نجات دهم (در آن زمان افراد به علت طولانى شدن سفر وسائل زیادى برمى‏داشتند) بالاخره وسائل را رها کرده و به مکه رسیدیم، رفیق من در آنجا یادش آمد که 4000 تومان دارائى خود را که از 40 هزار تومان امروز بیشتر قیمت داشت در چمدانى که در بیابان رها کرده بود گذاشته بود، براى همین جهت بسیار نگران و مضطرب بود، ولى چاره‏اى نداشت، هرچه جستجو کرد و سؤال و پرسش نمود تا شاید کسى با وسائل آنهابرخورد کرده و پول او را پیدا کرده باشد، به جایى نرسید، و بالاخره پولى براى ادامه سفرش قرض کرد،
  18. بعد از مراسم حج مرسوم بود ایرانیان به کربلا مى‏رفتند، من هم با رفیق خود به کربلا رفتیم ولى بسیار غمگین بود، و متوسل به سیدالشهداء (علیه السلام) شد، ما نماز را در صحن آقا امام حسین اقامه (علیه السلام) مى‏کردیم، به رفیقم گفتم امروز در جمعیت نمازگزاران اعلام کن آیا کسى چمدانى که فلان مقدار پول درون آن بوده، در بیابان حجاز پیدا نکرده، گفت به من مى‏خندند بیابان حجاز کجا و کربلا کجا؟!
  19. بالاخره با اصرار ما اعلام کرد و مردم شروع کردند به خندیدن، مرد عربى کنار من بود گفت این ایرانى چه گفت؟ من جریان را براى او گفتم، ناگهان لبهاى او پر از تبسّم شد، و گفت گمشده این مرد پیش من است، من در بیابان پیدا کردم، و چون دیدم پول ایرانى در آن است چادر به چادر در مکه، محل سکونت ایرانیان را جستجو کردم ولى صاحبش را نیافتم، و گفتم خدایا پول وزر و بالى براى من شده، خودت کمک کن تا آن را به صاحبش برسانم،
  20. و بالاخره شخصى به من گفت معمولًا ایرانیها بعد از مراسم حج به کربلا مى‏روند، من هم تا به اینجا آمدم، تا این که امروز این شخص را پیدا کردم، و خدا را شکر که امروز راحت شدم.
  21. هدف از نقل این داستان این بود که: تقوى چه مى‏کند چنان تحرکى مى‏دهد،و چنین سلب آرامش و آسایش مى‏کند که این مرد عرب را از بیابانهاى میان کویت و حجاز روانه مکه مى‏کند تا چادر به چادر به دنبال صاحب این پول بگردد سپس به کربلا آید، تا بار مسئولیت را از دوش خود بردارد، با این که قدرت داشت پول را برداشته و مصرف کند. حتى ناقل این داستان گفته بود وقتى مى‏خواستیم به عنوان مژدگانى به او چیز دهیم، رنگش تغییر کرد و گفت مگر براى اداى وظیفه هم پول مى‏گیرند، به‏به این است نتیجه جهت دادن تقوى به عقیده، و از بى‏رنگى درآوردن انسان ومزیّن به رنگ الهى کردن.
  22. تعریف تقوی دوگونه است: 1. تعریف به جنس و فصل یک شى‏ء که حقیقت آن مشخص مى‏شود 2. تعریف به عوارض. از 6 روایتى که ذکر کردیم مى‏شود گفت معرف تقوى به عوارض بود یعنى از لازم پى به ملزوم بردن.
  23. مفهوم تقوى در روایات‏- پس از روشن شدن تقوى در لغت و قرآن به سراغ روایات اهل بیت (علیه السلام) مى‏رویم، زیرا آنها آگاهترند به آنچه در خانه آنها نازل شده که: (اهْلُ البَیْتِ دَدرى بَما فِى البیت) آن خانه و بیتى که سرچشمه زلال معارف است، چون محل نزول وحى و رفت و آمد ملائکه بوده است، (مَهْبطُ الوَحى وَمُخْتَلَفُ المَلائکة) براى نمونه 6 روایت را متذکر مى‏شویم:
  24. 1. تقوی امر به وجدان ونهی به فقدان است. - سُئل الصادقُ (علیه السلام) عنِ تَفْسیر التّقْوى: «قال (علیه السلام): انْ لا یَفْقدَک اللّهُ حیثُ امَرَکَ ولا یَراک حیثُ نَهاک» یعنى جاهایى را که خداوند تو را امر کرده محل وجدان تو، و جاهایى را که نهى کرده محلّ فقدان تو باشد و به عبارت ساده‏تر، هرجا که مى‏خواهید تو باشى باش، و هرجا که نمى‏خواهد مباش، امام صادق (علیه السلام) رئیس مذهب ما همان گونه که خود در این روایت مى‏فرماید، در مرحله عمل همچنین کردند، در روایتى است که امّاعلى (علیه السلام) بر طبق مصاحلى به مجلس شخصى شرفیاب‏ شدند، در آن مجلس فردى آب طلب نمود، و میزبان جام شراب به دست او داد، ناگهان حضرت از جا برخاستند و سخنى به این مضمون فرمودند: اینجا جاى من نیست، زیرا خداوند دوست ندارد من در مجلسى که مورد نهى اوست، باشم و بر طبق همین روایت فقها فتوى به حرمت رفتن در مجلس معصیت مى‏دهند و حتّى نماز را در همچو مجلسى هم باطل مى‏دانند.
  25. 2. متقی مالک شهوت خود است . قال على (علیه السلام): «مَنْ مَلِکَ شَهوتَهَ کانَ تَقِیّا» - کسى که مالک شهوت خود باشد، متّقى است، یعنى متّقى کسى است که: بتواند قوّه شهوانى خود را تحت اختیار خود گیرد و هچ موقع مغلوب آن نشود، همان طور که انسان مالک و غالب بر اموال خود است، نه مغلوب آن.
  26. 3.متقی از گناهان بپرهیزد-  قال على (علیه السلام): «المُتَّقى مَنْ اتِّقِى الذُّنوب»- متّقى کسى است که: از گناهان بپرهیزد و پروا داشته باشد و پرده عصمت، بین خود و خدا را ندرد.
  27. 4. متقی هر چه را نمی داند یاد بگیرد - قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله): «تَمامُ التَّقوى انْ تَتَعلّم ما جَهِلتَ وتعمَلَ بما عَلِمتَ» حقیقت کمال تقوى این است که هرچه را نمى‏دانى یاد بگیرى، زیرا جهل عذر نیست و در روز جزا در جواب کسى که مى‏گوید جاهل به احکام بودم خطاب مى‏شود (هلّا تعلّمت) چرا یاد نگرفتى؟ علاوه بر این که بر توشه علم مى‏افزائى باید به آنچه انباشته‏اى عمل کنى و الّا برف انبار کردن و عالم بى‏عمل بودن مثل درخت بى‏میوه است (العالِمُ بِلا عَمَل کالشَّجَرِ بِلا ثَمَر) و به تعبیر قرآن (کَمَثَلِ الحِمارِ یَحْمِلُ اسفارا) به الاغى مى‏ماند که بر پشت آن کتاب انباشته شده، و چه بسا نمى‏داند بر روى او چه چیزى سنگینى مى‏کند.
  28. 5. سواران با تقوی واسبهای سرکش - قال على (علیه السلام) فى خطبه 16 نهج‏البلاغه: الا وَانَّ الخَطایا خَیْل شُمُس‏ حُمِل عَلَیها اهْلُها وخُلِعَتْ لجُمُها فَتَقَّحمَتْ بِهِم فى النّار، الا وانَّ التَّقوى مَطایا ذُلُل حُمِلَ علیها اهْلُها واعطوُا ازِمَّتَها فَاورَدتُهُم الجنّة.حضرت در این عبارات با تشبیه خود تعریف تقوى را مشخص مى‏کنند: اول وضعیت خطایا و غیر متقین و سپس تقوى و متقین را مشخص مى‏کنند و چقدر زیبا ترسیم مى‏نمایند، مى‏فرمایند: آگاه باشید که معاصى مانند اسبهاى سرکش لجام گسیختهاست که بر آنها اهل خطا و گنهکاران سوار شده، و سرانجام سواران خود را به آتش مى‏اندازند، و در مقابل، تقوى و پرهیزگارى مانند شترهاى رامى است، که مهارشان به دست سواران آنهاست و سواران آنها صاحبان تقوایند، و عاقبت این مرکب‏ها سواران خود را به بهشت وارد مى‏کنند.
  29. 6. تقوی = اگر عملت را تابلو کنند خجالت نکشی - سُئِل امام المتقین على بن ابیطالب (علیه السلام) عَن التَّقوى فقالَ (علیه السلام): هو انّه لَوْ وُضِعَ عَمَلُک على طَبَق ولم یَجْعَل علیه غِطاءٌ وطیفَ به على اهلِ الدّنیا لَما کان فیه شىٌ تَستَحى مِنْه. از على (علیه السلام) درباره تقوى سؤال شد حضرت فرمودند: تقوى این است که اگر عمل تو را در طبقى مکشوف و سر باز بگذارند و دور دنیا بگردانند، تا مردم ببینند، جهتى نباشد که از آن حیا کنى و خجالت بکشى و یا به تعبیر استاد اگر تمام اعمالت را از بلندگوى صحن مطهر حضرت معصومه (علیها السلام) براى مردم بخوانند، خم به ابرو نیاورى و خجالت نکشى.
  30. تقوی در محدوده اعمال و افعال - ممکن است به ذهن کسى بیاید که این درحد عصمت است، مگر غیر معصوم مى‏تواند، منطبق بر این کلام على (علیه السلام) باشد؟! مى‏گوئیم، بله زیرا معصوم علاوه بر این که در محدوده عمل معصوم است، در محدوده نیت و فکر و تعقل‏ هم معصوم است، و حتّى فکر معصیت و نیت گناه را هم به ذهن مبارکش خطور نمى‏دهد، و این حدیث فقط در محدوده اعمال و افعال صحبت مى‏کند، یعنى اگر انسانى عملى نداشت که موجب حیا و خجالت او شود داراى ملکه تقوى است، اگرچه در صقع و ناحیه نیت دچار خطا شود، پس غیر معصوم هم مى‏تواند مصداقى براى این سخن گهربار على (علیه السلام) باشد.
  31. اهمیت تقوى در قرآن‏ - بعد از تفسیر مفهوم تقوى به اهمیت اجمالى آن در قرآن مى‏پردازیم، آیات زیادى در قرآن تقوى و اهمیت آن را مورد بررسى قرار داده و ما فقط به هفت آیه بسنده مى‏کنیم:
  32. 1. تقوی هدایتگر متقین است.- (ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ‏ هى‏ لِلْمتقین) این کتاب یعنى قرآن شک و ریبى در آن نیست و هدایتگر متقین است. خداوند در این آیه تقوى را زمینه پذیرش هدایت و متقین را شایسته آن مى‏داند، اگر سؤال شود ما به سوى قرآن مى‏رویم تا متقى شویم، بعد از تحصیل ملکه تقوى دیگر لازم نیست به آن رجوع کنیم، زیرا این رجوع اگر براى تحصیل ملکه تقوى باشد تحصیل حاصل است؟ جواب مى‏دهیم که تقوى یک حقیقت مشککه و داراى مراحل مختلفى است همان گونه که نور داراى مراتب مختلفى است (40 وات، 60 وات، 100 وات و غیره)، حداقل مرتبه تقوى تسلیم حق بودن است اگرچه عقیده به خدا و پیغمبر نداشته باشد، و کسى این مرتبه اول را دارد، که لااقل جستجوگر باشد، و طالب حق، افرادى مثل ابوجهل حداقل درجه تقوى را هم نداشتند، زیرا در کنار دریاى عظیم معارف حقّه بودند. و هر روز جوشش این حقایق را از میان دو لب پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مى‏دیدند، ولى استفاده نمى‏کردند، در عوض کسانى هم بودند و هستند و خواهند بود که مثلًا بعد از حدود 1400 سال با این که دورافتادگان از این دریا بودند، ولى حقایق را از میان امواج هوا گرفتند، و به پیامبر ندیده ایمان آوردند.
  33. پس مراد از متقین در آیه کسانى هستند که: لااقل زمین جان آنها شوره‏زار نباشد، و حداقل تقوى را داشته باشند و آماده پذیرش حق گردند و هرچه بیشتر به قرآن رجوع کنند روزنه وسیع‏ترى از نور هدایت به قلب و زمین تاریک وجود آنها مى‏تابد، تا در نهایت تمام وجود آنها نورانى مى‏شود به نور الهى که‏ (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). اگر کسى بگوید هدایت تشریعى خداوند براى کافر و مسلمان است، چرا اینجا مى‏فرماید براى متقین است؟ مى‏گوییم بله، هدایت تشریعى براى همه است، امّانظر این آیه به پذیرش و تأثر انسانهاست، کسانى از این هدایت بهره مى‏برند، که حداقل مراتب تقوى را دارا باشند.
  34. 2. بهشت در نظر متقین - (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمتقین)*- بدانید که خداوند مصاحب با متقین است، خداوند در این آیه تقوى را زمینه مصاحبت با خودش معرفى مى‏نماید، به طورى که دیگر بهشت با تمام جلوه‏هایش در نظر متقین هیچ جلوه‏اى ندارد، زیرا بهشت هم با جلوه‏هاى ملکوتى خداوند، بهشت شده است.
  35. 3.برکات زمین وآسمان براهل تقوی (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ‏ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ) - اگر اهل قریه‏ها ایمان آورده و تقوا پیشه مى‏کردند، برکات زمین و آسمان را بر آنها مى‏گشودیم، تقوى موجب ازدیاد برکات ارضى و سماوى و عامل مؤثر در بهبود اقتصاد است، این آیه اشاره دارد، به این که: تقوى علاوه بر منافع معنوى و اخروى، منافع مادى و دنیوى هم دارد، و موجب رونق کسب و کار است، در سوره نوح هم اشاره به این مطلب شده است، آنجا که مى‏فرماید: (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً)، در این آیه‏ها حضرت نوح به قوم خود مى‏فرماید: (از روش خود توبه و بازگشت کرده، و به دامن ایمان و تقوى روى آورید تا خداوند باران را پس از خشکسالى فراوان، بر شما نازل کند، و شما را داراى اموال و فرزندان و باغها و نهرها نماید). جاى هیچ تعجب نیست که تقوى مى‏تواند منشأ این همه خیرات و برکات و مؤثر در بهبود اقتصاد باشد، زیرا مگر تمام علل در این عالمى که نظامش مبتنى بر قانون علیت است روشن شده که جاى تعجب باشد، بله همان طور که معجزه انبیا مستثنى از قانون علیت نیست، و داراى علت است، منتها علت فوق عادى دارد، که اراده پیامبر است، آبادانى و رشد اقتصادى هم عللى دارد، منتها یکى از علل آن تقوى و ایمان به خداوند است، که فوق علل مادى و عادى است، و به همین جهت که سبب فوق اسباب عادى است، معجزه را عملى فوق‏العاده مى‏دانند، نه محال ذاتى که امکانش در عهده کسى نباشد، یعنى اگر شخص دیگرى هم بتواند آن اراده نبوى را کسب کند، معجزه تحقق ذاتى پیدا مى‏کند، ولى حکمت خداوند اجازه نمى‏دهد آن اراده را در اختیار افراد عادى قرار دهد.
  36. 4. تقوی کرمت ارزشمند - (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ‏ عَلِیمٌ خَبِیرٌ.) تقوى در این آیه مایه کرامت و ارزشمندى انسانها معرفى شده، خداوند مى‏فرماید اى مردم (اى جهانیان) ما شما را از یک مرد و یک زن خلق کردیم، و شما را شعبه شعبه و قبیله قبیله قرار دادیم، تا قرب و بعد نژادى و سببى یکدیگر را بشناسید، و در واقع با این کار شناسنامه شما را که وجه تمیز شماست، صادر کردیم، امّا بدانید که قبیله و دسته و فرقه و گروه مایه کرامت نیست، بلکه کرامت در محور تقوا دور مى‏زند و خداوند عالم و آگاه بر بیک و بد مردم است.
  37. 5. تقوى بهترین زاد و توشه، - (تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏)- زاد و توشه برگیرید، زیرا این سفر الى اللّه هم مثل بقیه سفرها، توشه مى‏خواهد، و بهترین زاد و آذوقه در این سیر، تقوى است، خداوند در این آیه تقوى را به عنوان بهترین زاد و توشه براى عبور از گذرگاه زندگى و رسیدن به قرارگاه آخرت معرفى مى‏کند که: (الدنیا دار ممر و الآخرة دار مققر) و بهترین آذوقه را نیز براى نجات از دار الفناء به دارالبقاء تقوى مى‏داند که (الدنیا دار فناء و الآخرة دار بقاء).
  38.  بانشان راه زیستن - شایسته است که براى تایید این آیه به سراغ نهج‏البلاغه على (علیه السلام) رویم، تا ببینیم چگونه على (علیه السلام) مولاى متقیان، این معلم بزرگ بشریت، راه زیستن را به یارانش نشان مى‏دهد. قال على (علیه السلام): وَقَدْ رَجَعَ مِنْ صِفَّینِ، فَاشْرَفَ عَلى القُبُورِ بِظاهِر الکُوفَةِ: یا اهْلَ الدِّیارِ المُوحِشَةِ والمَحالِّ المُقْفِرَةِ وَالقُبُورِ المُظْلَمَةِ یا اهْلَ التَّوْبَةِ، یا اهْلَ الغُرْبَةِ، یا اهْلَ الوَحْدَةِ، یا اهْلَ الوَحْحشَ‏ءِ، انْتُم لَنا فَرَطٌ سابِقٌ وَنَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لاحِقٌ. على (علیه السلام) وقتى از جنگ صفین همراه با اصحاب خود بازمى گشتند، به قبرستان بیرون کوفه رسیدند، و خطاب کردند: اى ساکنین دیار وحشت، و محلهاى بى‏کسى و بى‏آب و علف، و اى اهل قبور تاریک، اى ساکنین خاک، اى اهل غربت، اى بى‏کسان، و اى اهل وحشت و ترس، شما پیشرو و جلودار ما بودید، که رفتید، و ما پیرو شما که به شما ملحق مى‏شویم،
  39. بهترین زاد و توشه این سفر تقوا - امَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ وَامَّا الازْواجُ فَقَدْ نُحِحَتْ وَامّا الاموالُ فَقَدْ قُسِّمَتْ. هذا خَبَرُ ما عِنْدَنا فَما خَبَرُ ما عِنْدَکُمْ؟ ثُمَّ التَفَتَ الى اصْحابِهِ فَقال: اما لَوْ اذِنَ لَهُمْ فِى الکَّلامِ لَأخَبُروکُمْ انَّ خَیْرَ الزّادِ التّقوى. (اگر درباره دنیا و حالاتش از ما بپرسید) مى‏گویم: امّاخانه‏هایتان را ساکن شدند، همسران شما ازدواج کرده و همسرى دیگران را برگزیدند، و اموال شما را نیز تقسیم کردند، این خبرى است که نزد ما است، شما چه خبر دارید از آنجا، سپس رو به اصحابش کرده، فرمود: اگر اذن سخن گفتن به آنها داده مى‏شد شما را خبر مى‏دادند به این که بهترین زاد و توشه این سفر تقوا است.
  40. 6. لباس تقوى بهتر از لباس‏ها-  (یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ) «اى فرزندان آدم ما براى شما لباسى فرستادیم که عورات و زشتى‏هاى شما را مى‏پوشاند، و براى شما زینت است، ولى لباس تقوى بهتر از لباس‏هاى عادى و ارزشمندتر است. این همه از آیات الهى است، شاید که متذکّر شوید». خداوند متعال در این آیه تقوى را به‏ عنوان لباس معرفى نموده است، لباس داراى سه خصوصیت مهم است: 1. زینت انسان است 2. حافظ انسان از گرما و سرما و مجروح شدن و خراشیدگى بدن است 3. پوششى براى عیوب است. این سه خصوصیت براى لباس معنوى یعنى تقوى نیز متصوّر است: هم زینت صاحبان تقوا است، و هم انسان را از مصائب و لغزشگاه‏هاى زندگى مى‏رهاند، و بالاخره عیب پوش انسان است، یعنى اگر عیبى هم در انسان باشد تحت‏الشعاع این زینت الهى قرار مى‏گیرد، و جلوه‏اى و نمودى ندارد، توضیح بیشتر را در ذیل جمله و «ملبسهم الاقتصاد» خواهیم داد.
  41. 7. سند مالکیت بهشت براى متقین-  (تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا) -: «این بهشتى است که بندگان متقى و پرهیزکار خود را وارث آن مى‏گردانیم». خداوند در این آیه سند مالکیت بهشت را براى متقین صادر و در دفتر اسناد رسمى خود یعنى قرآن به ثبت مى‏رساند. (2). استاد بزرگوار هفت آیه براى اهمیت تقوى در قرآن متذکّر شدند و ما براى تتمیم کلام ایشان 13 خصلت و پیامد تقوى را که (مرحوم خوئى در منهاج البراعة جلد 3 صفحه 7- 346 ذیل خطبه 24) بیان فرموده‏اند متذکر مى‏شویم: 1. مدح و ثناء (إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ) 2. حفظ شدن از دشمنان‏ (وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً) 3. تأیید و نصرت الهى‏ (أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمتقین)* 4. اصلاح عمل‏ (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ) 5. بخشش گناهان‏ (وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ)* 6. محبت خدا (ان‏ اللَّهَ یُحِبُّ الْمتقین)* 7. قبول اعمال‏ (إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمتقین) 8. اکرام‏ (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ) 9. بشارت در موقع مرگ‏ (الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ) 10. نجات از آتش‏ (ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا) 11. جاودانگى در بهشت‏ (أُعِدَّتْ لِلْمتقین) 12. آسان شدن حساب در وقت محاسبه اعمال‏ (وَ ما عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ) 13. نجات از شدائد و رزق حلال‏ (وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً). اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید