جاهل ؛عالم نما ؛ گمراهی جماعت - خصلت های زشت وناروا
حوزه علمیه اصفهان استاد سالک شنبه 12 اسفند 1402 مطابق 21 شعبان 1445مدرسه صدر بازار
@nahjolbalaghehfarzad یا https://safarzade.blog.ir
- برای بیداری وبینش و بصیرت وعدم در چهار جای قرآن ما یستوی ودرسوره مایده مثال آورده
- دانایی وبصیرت شیرین وعدم آن تلخ می باشد- اول از شيرينىها بگوييد. (با آن كه اكثر درياها آب شور و تلخ دارند ولى در بيان قرآن اول آب شيرين ذكر شده است.) «هذا عَذْبٌ- هذا مِلْحٌ» وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاج فاطر : 12
- عدم بصیرت را به فرد وجامعه نابینا تشبیه کرده -فاطر : 19 وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصير-- 1- مقايسه خوبىها و بدىها و كمالات و كمبودها، يكى از بهترين راههاى آموزش و تعليم است. وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى ..
- مومن بصیر حیات بخش فرد وجامعه - مؤمنان، مردمى زنده دل و برخوردار از حيات حقيقى هستند. ايمان به فرد و جامعه حيات مىبخشد و كفر عامل مرگ فرد و جامعه است. «ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لَا الْأَمْواتُ» فاطر 22
- مرز موارد رشد بصیرت وموانع عدم - بصیرت و مونع النور : 26 الْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَ الْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريم
- حق و باطل به شجره طيّبه و شجره خبيثه: أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ تُؤتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللّهُ الامْثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَدبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الارْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ لبراهيم/ 26- 24
- برداشت 1- کلمه آیه ما يَسْتَوِي و مثال شَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ و خَبيثَةٍ درمی یابیم که بصیرت از موارد رشد و مقدمه مرد عمل - ايمان و بينش، بر عمل مقدّم است. جزء آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصالحات ومقوله کیف قرار می گیرد.. وعدم بصیرت جزء الْخَبيثُونَ وخبایث است که در کثرت ومقوله کم صرف می شود.
- به بیان دیگرو خلاصه در برداشت این چند آیه بدست می آوریم که ملاک در بصیرت کثرت نیست بلکه دانش بینش و فضلت وسلامتی در مقوله کیف ملاک باشد و وثرت وخباثت وبیماری در مقوله کم قرار دار.
- برداشت 2- ما يَسْتَوِي یک اصل اساسی مورد قطعی کلی است نه جزیی
- برداشت 3- ما يَسْتَوِي یک ملاک شناختی از جلوه های خوب وبد اقلیت کمی واکثریت کیفی مطرح است .
- آنچه که قطعی وقابل تقدیر وماندگارومعدود امور کیفی است
- جمع بندی ونتیجه آنچه که از چرخ نبوغ وبلوغ فاصله گرفته مانع رشد بصیرت شده جایی است کثرت و وعده و عده درنظر بوده است که اکثر مادیون و دنیا طلبان به کثرت گرایش دارند که قرآن 44 مرتبه از این کثرت متع کرده - ْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُون- أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُون - وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُون- أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُون- َّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُون - لذا می فرماید : قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّور...پس کپرت مانع رشد بصیرت شورده می شود .
- استاد می فرمایند برزگانی از اهل بصیرت با توسل وتدبر وعدم وابستکی به دنیا به مقاماتی رسدند که از کثرت بریده بودند ولی..
- درمواردی کثرت بدون اسراف و تبذير اسلام ناب محمدی قابل تقدیر است خداخواهی کثرت غلبه پیدا کند همچون انقلاب اسلامی ایران پیداری ملت ایران در ب استکبار و هوجوم به جبهه های دفاع مقدس که سوی از جمله کثرت غافلین وجاهلین نبوده .
- اسلام نهی کرده اسراف و تبذير جماعتی را که از مرزصراط مستقیم خارج شده اند ؛ آقا جانمان حضرت امیرالمومنین در خطبه 209 می فرمایند ... یا عدی نفسه يا عدىّ نفسه لقد استهام بك الخبيث، أما رحمت أهلك و ولدك؟ أترى اللّه أحلّ لك الطيّبات و هو يكره أن تأخذها؟ أنت أهون على اللّه من ذلك؛ قال: يا أمير المؤمنين! هذا أنت في خشونة ملبسك، و جشوبة مأكلك، قال عليه السّلام: ويحك، إنّي لست كأنت، إنّ اللّه تعالى فرض على أئمّة الحقّ أن يقدّروا أنفسهم بضعفة الناس، كيلا يتبيّغ بالفقير فقره.
- علاء بن زياد حارثى كه از ياران امام بود گفت: يا امير المؤمنين، از دست برادرم عاصم بن زياد به شما شكايت مىكنم. فرمود: «مگر چه شده است؟». گفت: جامهاى پشمين پوشيده و دست از دنيا شسته است. فرمود: «او را به نزد من آر!». چون آمد به او فرمود: «اى دشمنك خويش! شيطان عقلت را ربوده است. آيا نمىبايست به زن و فرزندت رحم مىكردى؟ آيا فكر مىكنى خداوند چيزهاى پاكيزه و خوشگوار را بر تو روا داشته است، ليكن خوش ندارد كه از آنها استفاده كنى؟ ...»
- در توضح روايت که شهرت دارد كه در بصره به عيادت علاء بن زياد رفت و او بوى گفت يا امير المؤمنين بتو شكوه دارم از برادرم عاصم بن زياد كه خرقه پوشيده و از دنيا گذشته، فرمود: نزد منش آريد و چون آمد فرمودش اى دشمن خود شيطان پليد تو را ديوانه كرده، آيا بخانواده و فرزندانت رحم نكنى، آيا دانى كه خدا طيبات را بر امت حلال كرده و بد دارد كه از آنها برگيرى تو نزد خدا پستتر از آنى،
- گفت: يا امير المؤمنين تو خود در سختى زندگانى باشى و ناهموارى خوراكت، فرمود: واى بر تو من چون تو نيستم، خدا بر رهبران خلق فرض كرده كه همطراز مردم ناتوان و بينوا باشند تا ندارى آنها را بهيجان نياورد پايان- گويم: خطاب در اين آيه با كفار است كه خوشيهاى آنها تنها در اين جهانست و نعمت آخرت را از دست خود ربودند، و حجت نشود كه مؤمنان لذتهاى دنيا را وانهند و نعمتهايش را چنانچه امير المؤمنين در عهد نامه محمّد بن ابى بكر بمردم مصر نوشت بدانيد اى بندههاى خدا كه پرهيزكاران خير اين دنيا و ديگر سرا را بدست كردند، با مردم دنيا در دنياشان شريكند و اهل آخرت در زندگى آخرت آنها شريك نيستند،
- خدا حاجات (دنیا طلبان) در دنيا روا كرده آنچه بس آنها است و بىنيازشان كند، خدا عزّ اسمه فرمايد: «بگو كه حرام كرده زيورى را كه خدا براى بندههاش برآورده و هم روزيهاى خوشمزه را بگو اينها براى آنان كه گرويدند در دنيا باشد و ويژه در روز رستاخيز چنين شرح كنيم آيا ترا براى مردمى كه دانند- 31- الاعراف» در دنيا بهتر مسكن دارند و بهتر خوراك، شريك دنيايند با دنياداران و خوردند با آنان از آنچه خوردند و نوشيدند از آنچه نوشيدند بخوشى و پوشيدند از بهتر جامه كه پوشند و زناشوئى كردند از بهتر زناشوئى آنان، و سوار شدند بر بهتر مركب يا بَني آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ (31)
- در این خطبه یک اصل کلی مطرح است که «اكثريّت» و فراوانى، فريب دهنده است، مواظب باشيم. «أَعْجَبَكَ» (اكثريّت، نه نشانهى حقّانيّت است و نه نشانهى برترى) در قرآن آمده: ) المائدة 110: قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون
- دیگر اینکه ما دودسته شیطان داریم نفسی وغیر نفسی که در کلمات حضرت است «اى دشمنك خويش! شيطان عقلت را ربوده است.
- دسته اول نهی حضرت از زیاده طلبی در دنیا در بصره امام به خانه علاء پسر زياد حارثى كه از ياران او بود رفت تا حال وى را بپرسد، چون فراخى خانه او را ديد فرمود: اين خانه فراخ در دنيا به چه كارت آيد كه در آخرت نيازت به چنين خانهاى بيشتر شايد! آرى و اگر خواهانى بدان به آخرت رسيدن هم توانى: در آن به پذيرايى مهمان خواهى نشست و با خويشاوندانت خواهى پيوست، و حقوقى را كه بر گردن دارى بيرون توانى ساخت و به مستحقانش رسانى، و بدينسان به آخرت نيز توانى پرداخت... و من كلام له علیه السلام بالبصرة و قد دخل على العلاء بن زياد الحارثي و هو من أصحابه- يعوده، فلما رأى سعة داره قال: مَا كُنْتَ تَصْنَعُ [بِسَعَةِ] بِسِعَةِ هَذِهِ الدَّارِ فِي الدُّنْيَا- [أَمَا] وَ أَنْتَ إِلَيْهَا فِي الْآخِرَةِ كُنْتَ أَحْوَجَ وَ بَلَى إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ وَ تَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ فَقَالَ لَهُ الْعَلَاءُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَشْكُو إِلَيْكَ أَخِي عَاصِمَ بْنَ زِيَادٍ قَالَ وَ مَا لَهُ قَالَ لَبِسَ الْعَبَاءَةَ [الْعَبَاءَ] وَ تَخَلَّى [مِنَ] عَنِ الدُّنْيَا قَالَ عَلَيَّ بِهِ فَلَمَّا جَاءَ قَالَ يَا عُدَيَ نَفْسِهِ لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ خطبه نهج البلاغه209 ...در اینجا نکته ای نهفته است که حضرت این مطالب را فرموده اند وخود حضرت میزبان مردم بشد برای شناخت عدم اعتبار رای کثیر
- دسته دوم نهی از روی گرداندن دنیا و فقط آخرت گرایی [علاء گفت: «اى امير مؤمنان! از برادرم عاصم بن زياد به تو شكايت مىكنم.» فرمود: «چرا؟» گفت: «جامهاى پشمين به تن كرده و از دنيا روى برگردانيده.» امام فرمود: «او را نزد من آريد»- چون نزد وى آمد بدو گفت:] اى دشمنك خويش! شيطان سرگشتهات كرده و از راهت بدر برده. بر زن و فرزندانت رحمت نمىآرى، و چنين مىپندارى كه خدا آنچه را پاكيزه است، بر تو روا فرموده، اما ناخشنود است كه از آن بردارى؟ تو نزد خدا خوار مايهتر از آنى كه مىپندارى! يا عدىّ نفسه لقد استهام بك الخبيث،... أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وُلْدَكَ أَ تَرَى اللَّهَ أَحَلَّ الطَّيِّبَاتِ وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ .... نهج البلاغه خطبه209
- سوم مقدمه خیر الامور اوسطها برای آخرت خود چه کردی... آرى و اگر خواهانى بدان به آخرت رسيدن هم توانى: در آن به پذيرايى مهمان خواهى نشست و با خويشاوندانت خواهى پيوست، و حقوقى را كه بر گردن دارى بيرون توانى ساخت و به مستحقانش رسانى، و بدينسان به آخرت نيز توانى پرداخت.
- خدا بر پيشوايان دادگر واجب فرموده [گفت: «اى امير مؤمنان! و تو در اين پوشاك زبر تن آزار باشى و خوراك دشوار خوار؟» فرمود:] واى بر تو! من نه چون توأم، كه خدا بر پيشوايان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندى تنگدست را به هيجان نيارند و به طغيان واندارند. ( قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ عَيْشِكَ وَ جُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ قَالَ وَيْحَكَ إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْحَقِّ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ انْتَهَى ... نهج البلاغه خطبه 209
نکته هایی که از این حطبه در بافت می کنیم جلسه حضوری او با حضرت جالب است مسالی مطرح حصورا مورد توجه طرفین وتاثیر عملی ملاقات شوند وملاقات کننده دارد
- درسهای میانه روی از خطبه 209 نهج البلاغه از سخنان آن حضرت است : چون خانه او را وسيع ديد فرمود: با اين خانه وسيع در دنيا چه مى كنى و حال آنكه در آخرت به خانه گسترده محتاج ترى آرى اگر بخواهى به وسيله اين خانه به منزل وسيع آخرت برسى در اين خانه ميهمانى كن، صله رحم به جاى آور، و حقوقى را كه خداوند بر عهده ات گذاشته در جاى خود پرداخت كن، در اين صورت به سبب اين خانه به آخرت دست يافته اى.
- علاء عرضه داشت: يا امير المؤمنين، از برادرم عاصم بن زياد به تو شكايت دارم. فرمود: چه شكايتى عرضه داشت: لباسى كهنه پوشيده و دل از دنيا بريده. حضرت فرمود: او را نزد من حاضر كنيد. وقتى آمد، فرمود: اى دشمنك جان خويش، شيطان پليد تو را به بيراهه كشيده، آيا به زن و فرزند خود رحم نكردى گمان مى كنى خداوند چيزهاى پاكيزه را بر تو حلال كرده آن گاه از اينكه از آنها بهره مند شوى ناراضى است تو نزد خداوند بى مقدارتر از آنى كه با تو اين گونه رفتار نمايد.
- عدم اسراف بلکه میانه روی دربخش اوّل: تذكّر بيدار كننده اى است كه امام به علاء بن زياد يا ربيع بن زياد داد.
عدم تفریط بلکه میانه روی بخش دوم: اندرز و نصيحتى است پرمعنا كه براى برادر او؛ يعنى عاصم بن زياد بيان فرمود كه درست در نقطه مقابل علاء بن زياد زندگى مى كرد و زندگى مرتاضانه اى داشت.
خدا بر پيشوايان دادگر واجب فرموده - بخش سوم ( ازاینجا قسمتی برداشتهای ازاستاد انصاریان آورده شد )
در ادامه اين سخن مى خوانيم که عاصم براى توجيه رفتار خود عرض کرد: «اى اميرمؤمنان(عليه السلام )تو خود با اين لباس خشن و آن غذاى ناگوار به سر مى برى در حالى که پيشوا و امام ما هستى و بر ما لازم است به تو اقتدا کنيم»; (قال: يا أَميرالمؤمنين، هذا أَنْتَ في خُشُونَةِ مَلْبَسِکَ و جُشُوبَةِ(10) مأکَلِکَ!).
امام (علیه السلام) پاسخ روشنى به او داد، فرمود: «واى بر تو، من مانند تو نيستم (و وظيفه اى غير از تو دارم، زيرا) خداوند بر پيشوايان حق و عدالت واجب کرده که بر خود سخت بگيرند و همچون افراد ضعيف مردم زندگى کنند تا فقر، آنها را به طغيان و سرکشى (در برابر فرمان خدا) وادار نکند»; (قال: وَيْحَکَ، إِنِّي لَسْتُ کَأَنْتَ، إِنَّ اللّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، کَيْلاَ يَتَبَيَّغَ(11) بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ!).
بر اساس نه افراط و نه تفريطها (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً) منطق افراد عادى، در بهره گيرى از مواهب حيات به صورت معتدل و دور از اسراف و تبذير آزادند; ولى پيشوايان و امراى اسلام بايد به زندگانى ساده، همچون زندگانى ضعفاى اجتماع روى آورند تا مايه آرامش و تسکين براى قشرهاى محروم گردد و در فشار غم و اندوه به سر نبرند و سر به طغيان بر نياورند.
در روايتى که ابن ابى الحديد در شرح اين خطبه آورده چنين آمده است که امام (علیه السلام) آيات متعددى از قرآن را در زمينه مباح بودن بهره گيرى از طيّبات بر عاصم خواند که نشان مى دهد مرحوم سيّد رضى سخنان امام را به صورت گزينشى نقل کرده است و در پايان آن چنين مى گويد: سخنان امام در عاصم مؤثّر افتاد، برخاست آن عباى خشن را از تن درآورد و لباس مناسبى به تن کرد و برنامه سابق را تغيير داد.
- مطلب اين خانه وسيع براى چيست؟ اين کلام پرمحتوا گرچه در يک قضيّه شخصيّه وارد شده و مخاطب آن دو نفر از اصحاب آن حضرتند; ولى در واقع اصلى کلّى و برنامه اى عمومى را در مورد رعايت اعتدال در بهره گيرى از مواهب زندگى، بازگو مى کند و مخاطبان واقعى آن همه مسلمانها در سراسر تاريخند. امام هنگامى که خانه وسيع و گسترده علاء بن زياد حارثى که طبعاً به وسايل خوبى نيز مجهز بود، مشاهده مى کند او را نخست سرزنش کرده و سپس نصيحتى آميخته با محبّت به او ارائه مى دهد و مى فرمايد: «با اين خانه وسيع در اين دنيا، چه مى خواهى بکنى و آن را براى چه مى خواهى، در حالى که در آخرت به آن نيازمندترى»; (مَا کُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هذِهِ الدَّارِ فِي الدُّنْيَا، وَ أَنْتَ إِلَيْهَا فِي الاْخِرَةِ کُنْتَ أَحْوَجَ؟).
- عادت مردم بر اين است که وقتى به عيادت بيمار مى روند چيزى مى گويند که خشنود و خوشحال شود; ولى يک معلّم آسمانى همچون على (علیه السلام) هنگامى که يار خود را در بستر بيمارى مى بيند همان بيمارى که گاه بازگشتى در آن نيست بايد او را بيدار کند و متوجّه سرنوشت خويش سازد و صراط مستقيم سعادت را به او ارائه دهد و داروى تلخ نصيحت آميخته با سرزنش را در کام او فرو ريزد تا بهبودى واقعى حاصل کند.
آنگاه راه استفاده از اين ثروت عظيم را براى نيل به سعادت آخرت به او نشان مى دهد و مى فرمايد: «آرى! اگر بخواهى مى توانى به وسيله آن به آخرت برسى (و سعادتمند شوى) به اين گونه که از ميهمانان در آن پذيرايى کنى و صله رحم در آن بجا آورى و حقوق شرعى و الهى آن را بپردازى; اگر چنين کنى به وسيله اين خانه به خانه آخرت نائل شده اى»; (وَ بَلَى إنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الاْخِرَةَ: تَقْرِي(2) فِيهَا الضَّيْفَ، وَ تَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ، وَ تُطْلِعُ(3) مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الاْخِرَةَ). - امام (علیه السلام) با اين بيان به اين واقعيت اشاره مى فرمايد که مال و ثروت امر نکوهيده و ضدّ ارزش نيست; بلکه مهم آن است که در چه راهى مصرف شود. هرگاه به تکاثر و تفاخر يا انحصار به شخص بينجامد مذموم است; ولى اگر بخش مهمى از آن در اختيار نيازمندان و دوستان و بستگان قرار گيرد، سرمايه آخرت محسوب مى شود. به همين دليل از مال در قرآن مجيد به عنوان «خير» ياد شده آنجا که مى فرمايد: «(إِنْ تَرَکَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ); اگر خيرى (مالى) از خود به يادگار بگذارد وصيت براى پدر و مادر و نزديکان کند».(4) در حديثى مى خوانيم که شخصى در خدمت امام صادق (علیه السلام) از اغنيا و ثروتمندان نکوهش کرد و به آنها بد گفت; امام فرمود: «أُسْکُتْ فَإِنَّ الْغَني إذا کانَ وَصُولا لِرَحِمِهِ، بارّاً بِإخْوانِهِ أضْعَفَ اللهُ تَعالى لَهُ الاَْجْرَ ضِعْفَيْنِ لاِنَّ اللهَ تَعالى يَقُولُ: وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أوْلادُکُمْ بِالّتي تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفى إلاّ مَنْ اَمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءَ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ; ساکت باش! شخص غنى هرگاه صله رحم بجا آورد و نسبت به برادران دينى خود نيکوکار باشد، خداوند پاداش او را دو برابر مى کند، زيرا مى فرمايد: اموال شما و اولادتان، چنان نيست که شما را به خداوند نزديک کند، مگر کسى که ايمان آورده و عمل صالح انجام دهد، آنها در برابر اعمالشان پاداش مضاعف دارند و در غرفه هاى بهشتى در امنيّت به سر مى برند».(5)
- بنابراين، مال مى تواند بهترين وسيله سعادت گردد، هرگاه به درستى از آن بهره گيرى شود و مى تواند وسيله بدبختى انسان باشد، هرگاه با بخل و اسراف و انحصارطلبى همراه گردد.
نکته:
خانه هاى وسيع در روايات اسلامى:
از روايات متعدّدى استفاده مى شود که يکى از نشانه هاى سعادت انسان داشتن خانه وسيع است; پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در حديثى فرمود: «مِنْ سَعادَةِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ، المَسْکَنُ الْواسِعُ».(6)
در همان باب از کتاب کافى هفت حديث ديگر به همين مضمون يا قريب به آن از معصومان(عليهم السلام) نقل شده است و مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار جلد 73 احاديث فراوانى در اين زمينه دارد. از جمله در حديثى از امام ابوالحسن على بن موسى الرضا (علیه السلام) مى خوانيم که براى يکى از دوستانش خانه اى خريد، و به او فرمود: اين منزل تو بسيار کوچک است، برخيز و به اين منزل جديد نقل مکان کن، آن مرد گفت: اين خانه را پدرم ساخته (و من از او پيروى مى کنم); امام (علیه السلام) فرمود: اگر پدرت نادان و بى خرد بوده، تو هم بايد مثل او باشى!(7)
بديهى است هرگز مفهوم اين روايات اين نيست که انسان، خطّ اعتدال را رها کرده و به اسراف روى آورد، بلکه اشاره به اين است که نبايد مانند افراد تنبل و بى همّت در جايى که امکانات فراهم است به خانه هاى تنگ و تاريک و کوچک که روح انسان را آزار مى دهد، قناعت کرد.
اضافه بر اين، خانه هاى تنگ و کوچک، بهانه خوبى براى ترک صله رحم و دعوت نکردن از مهمان است. مى گويند که اگر ما به خانه ارحام برويم آنها نيز به خانه ما مى آيند و ما جا نداريم و به همين دليل از پذيرايى مهمان که مايه خير و برکت است خوددارى مى کنند، و يکى از علل رواج فرهنگ خانه هاى بسيار کوچک در عصر ما علاوه بر مشکلات مالى، سلطه فرهنگ خالى از عواطف انسانى غربيهاست، که نه صله رحم مى شناسند و نه پذيرايى از مهمان.
****
نکوهش از دنياگريزى: - در بخش دوم اين کلام مى خوانيم هنگامى که اميرمؤمنان على (علیه السلام) اندرزهاى بالا را به علاء بن زياد داد علاء توجّه امام را به وضع برادر خود که در مسيرى بر ضدّ او گام بر مى داشت جلب کرد: «علاء به آن حضرت عرض کرد: اى اميرمؤمنان از برادرم عاصم بن زياد نزد تو شکايت مى آورم. امام (علیه السلام) فرمود: مگر چه کرده؟ عرض کرد عبايى پوشيده و از دنيا کناره گيرى کرده است، امام (علیه السلام) فرمود: او را نزد من حاضر کنيد»; (فقال له العلاء: يا أَميرالمؤمنين، أشکو إِليک أَخي عاصمَ بنَ زياد. قال: و ما له؟ قال: لبِس الْعَبآءَة َ و تَخَلَّى عن الدنيا.قال:عَلَيَّ به).
- هنگامى که عاصم بن زياد نزد امام (علیه السلام) آمد امام به او فرمود: اى دشمن حقير خويشتن، شيطان تو را (فريب داده و در بيابان زندگى) سرگردان ساخته (اگر بر خود رحم نمى کنى) چرا به خانواده و فرزندانت رحم نکردى؟»; (فَلَمَّا جَآءَ قال: يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ! لَقَدِ اسْتَهَامَ(8) بِکَ الْخَبِيثُ! أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَکَ وَ وَلَدَکَ!).
«عدّى» تصغير «عدوّ» به معناى دشمن کوچک است. امام (علیه السلام) مى خواهد به اين وسيله هم او را که از مسير اعتدال خارج شده، تحقير کند و هم کارش را عداوتى نسبت به خود بشمارد و به دنبال آن اين نکته را يادآور مى شود که اعمال تو افزون بر هواى نفس، از وسوسه هاى شيطان سرچشمه مى گيرد و سرانجامش نوعى از خود بيگانگى و سرگردانى در زندگى است.
ايراد ديگرى که امام (علیه السلام) به او مى کند اين است که تو علاوه بر ظلم بر خويش، به زن و فرزندت ستم مى کنى بى آنکه دليلى بر اين کار داشته باشى.
اين توبيخها و سرزنشهاى مکرّر، به سبب اين است که اسلام، رهبانيت و ترک دنيا را به اين شکل براى پرداختن به عبادت، هرگز توصيه نمى کند و آن را انحراف از مسير حق مى شمرد، همان گونه که شرح آن در ادامه اين بحث خواهد آمد.
سپس در ادامه اين سخن مى فرمايد: «تو گمان مى کنى خداوند طيّبات را بر تو حلال کرده ولى دوست ندارد که از آنها بهره ببرى؟! تو در پيشگاه خدا بى ارزش تر از آن هستى که اين گونه با تو رفتار کند»; (أَتَرَى اللّهَ أَحَلَّ لَکَ الطَّيِّبَاتِ، وَ هُوَ يَکْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا! أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ ذلِکَ!).
اين سخن در واقع اشاره به دليل لطيفى است و آن اينکه برنامه اى که در پيش گرفته اى به گمان اين بوده که مطابق دستور خداست، در حالى که قرآن با صراحت طيّبات و غذاها و لباسهاى پاکيزه را بر همگان حلال شمرده، در آنجا که مى فرمايد: «(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ); بگو چه کسى زينتهاى الهى را که براى بندگان خود آفريده و (همچنين) روزيهاى پاکيزه را حرام کرده است، بگو اينها در زندگى دنيا براى کسانى است که ايمان آورده اند و در قيامت خالص براى مؤمنان خواهد بود».(9) *** - نکته ها:1. افراط و تفريط در همه چيز نکوهيده است: نه افراط و نه تفريطها (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً)
همان گونه که قرآن مجيد مى گويد: (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً)(13) امت اسلامى، امتى است معتدل و پيروان راستين اسلام و قرآن از افراطها و تفريطها دورند; ولى متأسّفانه بعضى از افراد نادان يا مغرض و مخالف اسلام به سراغ افراط و تفريطها مى روند و گاه مى کوشند به آن صبغه اسلامى بدهند.
بعضى به عنوان اينکه اسلام استفاده از طيبات را مباح شمرده، به زندگى تجمّلى روى مى آورند و گاه به زندگى سليمان و جلال و جاه و حشمت او که در قرآن آمده استدلال مى کنند.
گروه ديگر راه تفريط را پيش گرفته، درها را به روى خود بسته، به گوشه گيرى و انزواطلبى و تحريم حلال خدا بر خود روى مى آورند و هر دو گروه از صراط مستقيم اسلام دورند; قرآن مجيد مى گويد که عالمان بنى اسرائيل به قارون چنين گفته اند: «(وَابْتَغِ فِيمَآ آتَاکَ اللهُ الدَّارَ الاْخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِيبَکَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ کَمَآ أَحْسَنَ اللهُ إِلَيْکَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِى الاَْرْضِ); بر آنچه خدا به تو داده سراى آخرت را بطلب و بهره ات را از دنيا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نيکى کرده نيکى کن و هرگز در زمين در جستجوى فساد مباش».(14)
به يقين اگر قارون و قارونها اين دستورات چهارگانه را به کار مى بستند و بهره خويش را از دنيا فراموش نمى کردند و مواهب مادى را وسيله نيل به سعادت آخرت قرار مى دادند و به جاى فساد در زمين به کمک مستضعفان بر مى خاستند، هرگز مشمول غضب الهى نمى شدند.
در حديث معروفى از امام باقر (علیه السلام) آمده است: «لَيْسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنْياهُ لاِخِرَتِهِ وَ لا آخِرَتَهُ لِدُنْياهُ; کسى که دنياى خود را به جهت آخرت از دست دهد از ما نيست. همچنين کسى که آخرت خود را براى دنيا از دست دهد».(15) - 2. جای جای بعضی شهرها صوفی گری وخانقا - داستان صوفى گرى و پيامدهاى آن ازموانع رشد بصیرت است: نه افراط و نه تفريطها (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً)
از هزاران سال قبل در يونان و هندوستان افرادى معتقد بودند با رياضت و سخت گرفتن بر خويشتن در لذّات و مأکول و مشروب و ملبوس، مى توان به کارهاى مهم و خارق العاده اى دست زد و يا به مقامات معنوى رسيد، زيرا ترک لذّات را سبب قوّت و قدرت نفس مى دانستند.
هنگامى که اسلام گسترش يافت اين افکار از کشورهاى ديگر به محيط اسلام نفوذ کرد و جمعى آن را با زهد اسلامى و پاره اى از تعليمات اسلام آميختند و افکارانحرافى و التقاطى ديگرى را برآن افزودند که «صوفيگرى» نتيجه نهايى آن بود.
به هر حال اين گروه پيشوايانى براى خود به نام قطب و پير و مرشد و امثال آن برگزيدند و براى آنها کراماتى قائل شدند و بر اثر اختلافات داخلى و هواپرستى سران، به شعبه هاى بسيار زيادى تقسيم شدند و هر يک براى خود، آداب و رسومى داشتند. آنها با احکام دين که با نام شريعت مى نامند به عنوان احکامى که قابل توجيه و تغيير و دگرگونى است نگاه مى کنند و اساس را سير باطنى مى پندارند که آن را طريقت مى نامند. به همين دليل بسيارى از گناهان را مرتکب مى شوند و به پيروان خود چراغ سبز براى درهم شکستن چارچوبهاى احکام شرعى نشان مى دهند و به تعبير ديگر: شريعت را پوست و طريقت را مغز و حقيقت را «مغز مغز» مى پندارند.
به همين دليل بسيارى از رجال فاسد و مفسد، افراد بى بند و بار را دور خود جمع کردند و مجالس رقص و سماع و استعمال موادّ مخدر فراهم ساختند و از نظر اعتقادى اصرار زيادى بر «وحدت وجود» به معناى «وحدت موجود» دارند و بسيارى از سران آنها گهگاه ادّعاى اتحاد وجودشان را با خدا با صراحت اظهار مى دارند که اين سخنان نامأنوس را «شطحيّات» مى نامند. - در حديثى مى خوانيم که يکى از اصحاب به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: گروهى به نام صوفيّه در زمان ما ظاهر شده اند، درباره آنها چه مى گوييد؟ فرمود: «إنَّهُمْ أعْدائُنا فَمَنْ مالَ إِلَيْهِمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ يَحْشُرُ مَعَهُمْ وَ سَيَکُونُ أقْوامٌ يَدّعُونَ حُبَّنا وَ يَميلُونَ إِلَيْهِمْ وَ يَتَشَبَّهُونَ بِهِمْ وَ يُلَقّبُونَ أَنْفُسَهُمْ بِلَقَبِهِمْ وَ يُأَوَّلُونَ أقْوالَهُمْ ألا فَمَنْ مالَ إِلَيْهِمْ فَلَيْسَ مِنّا وَ إِنّا مِنْهُ بَراءُ وَ مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَ رَدَّ عَلَيْهِمْ کانَ کَمَنْ جاهَدَ الْکُفّارَ بَيْنَ يَدَىْ رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله); آنها دشمنان ما هستند هر کس متمايل به آنها شود از آنهاست و با آنها محشور مى شود و در آينده اقوامى مى آيند که ادّعاى محبّت ما را مى کنند; ولى تمايل به آنها دارند و خود را شبيه آنها مى سازند و القاب آنها را بر خود مى نهند و سخنان (نادرست) آنها را توجيه مى کنند. آگاه باشيد هر کس تمايل به آنها پيدا کند از ما نيست و ما از او بيزاريم و هر کس آنها را انکار کند و رد نمايد، مانند کسى است که در پيش روى پيامبر(صلى الله عليه وآله) با کفار پيکار کرده باشد».(16که ازموانع رشد بصیرت می باشد: نه افراط و نه تفريطها (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً))
- دو نفر از ياران معروف امام على بن موسى الرضا(عليه السلام ) به نام بزنطى و اسماعيل بن بزيع از آن حضرت چنين نقل کرده اند که فرمود: «مَنْ ذَکَرَ عِنْدَهُ الصُّوفِيَّةُ وَ لَمْ يُنْکِرْهُمْ بِلِسانِهِ وَ قَلْبِهِ فَلَيْسَ مِنّا وَ مَنْ أَنْکَرَهُمْ فَکَأَنَّما جاهَدَ الْکُفّارَ بَيْنَ يَدَىْ رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله); کسى که نام صوفيه نزد او برده شود و آنها را با زبان و قلبش انکار نکند از ما نيست و کسى که آنها را انکار کند، مانند کسى است که با کفّار پيش روى رسول الله(صلى الله عليه وآله) جهاد کند».(17) عموم فِرَق صوفيه هم در مسائل عقيدتى و هم در مسائل فقهى و اخلاقى داراى انحرافاتى هستند ( تا اینجا قسمتی از برداشتهای استاد انصاریان آورده شد ) برای تفصیل به کناب منابع این مطلب رجوع شود *****
- واما واقفیه ازموانع رشد بصیرت می باشد: نه افراط و نه تفريطها (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً)) اما - واقفیّه - نام فرقهای از شیعیان بوده که در امامت امام موسی کاظم (علیه السلام) متوقف شدند و امامت حضرت علی بن موسیالرضا (علیه السلام) را انکار کردند. ماجرا از آن قرار بود بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای علیبنابیحمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی از وکلای امام کاظم (علیه السلام) بودند و اموال فراوانی که مربوط به آن حضرت بود را در اختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر(علیه السلام) زنده و غایب است. چراکه در صورت اقرار به امامت حضرت رضا (علیه السلام) ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. ازاینروی نهتنها اموال را غصب کردند بلکه از این امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر استفاده کردند جمله «أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ ذلِکَ!» ممکن است اشاره به اين باشد که اين گونه افراد ـ که وضع خاصى به خود مى گيرند و از جامعه مسلمين جدا مى شوند ـ امتياز فوق العاده اى براى خويش قائلند و گمان مى کنند گوشه گيرى و رياضت سبب برترى آنان بر ساير مردم است و گويى خداوند دستورات ويژه اى به آنها داده است. امام (علیه السلام) مى فرمايد: تو کمتر و کوچک تر از آنى که خدا دستور خاصى براى تو صادر کرده باشد، تو را از مواهب حيات منع کند و براى ديگران حلال بشمارد. .
بهنظر میرسد، حب دنیا این یاران مورد وثوق اهلبیت را به ورطه خیانت و ضلالت کشاند و هرچند اثری از این فرقه در تاریخ بهجای نماند، اما تکرار تاریخ بار دیگر در ادوار دیگر، یادآور ماجرای واقفیون است. مشابه چنین ماجرایی را در انقلاب اسلامی نیز میتوان مشاهده کرد که در ادامه جزئیات این تشابه بر مخاطبان محترم روشنتر خواهد شد. - واگرایی پس از امام در واپسین روزهای عمر امام راحل (ره) یکی از اصلیترین دغدغههای ایشان حفظ و حراست از انقلاب و جلوگیری از نفوذ دشمن و نامحرمان به داخل نظام بود. این جمله از بیانات امام (ره) در این خصوص شنیدنی است که فرمودند:«تا من هستم، نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد. تا من هستم، نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بیپناه را از بین برند. تا من هستم، از اصول نه شرقی نه غربی عـدول نخواهم کرد. تـا من هستم، دست ایـادی آمریکا و شوروی را در تمـامی زمینهها کوتـاه میکنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته، پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند.»[1]
از سویی ایشان به عمق راهبرد «استحاله از درون» (امام که برود انقلاب هم تمام رهبری دیگر نمی خواهد) دشمن نیز پی برده بودند و در آن سالها بدان هشدار میدادند:«حریفهای ما که کارکشته و کارکرده و مطالعه کرده هستند، اینها مطالعه کردهاند که... یک ملت را نمیشود مهار کرد باید چه بکنند؟ تا اینکه انقلاب را نگذارند به ثمر برسد. باید خود انقلاب را از باطن داخل خودش فاسد کنند. فعالیت الآن این است که میخواهند که این انقلاب را در خودش ایجاد نفاق و اختلاف کنند. - در جمع بندی بیان مطلب استاد سالک وتوصیات استاد انصاریان چکیده خطبه 209 بحث میانه روی در چند جمله 1-- درسهای میانه روی .نه اسراف ونه تبذير بلکه میانه روی دربخش اوّل: تذكّر بيدار كننده اى است كه امام به علاء بن زياد يا ربيع بن زياد داد.
2- بخش دوم: اندرز و نصيحتى است پرمعنا كه براى برادر او؛ يعنى عاصم بن زياد بيان فرمود كه درست در نقطه مقابل علاء بن زياد زندگى مى كرد و زندگى مرتاضانه اى داشت حضرت نهی فرمودند.
3- بخش سوم: پاسخ به سؤالى است كه عاصم بن زياد از حضرت درباره طرز زندگى امام عرضه داشت خدا برپيشوايان دادگر واجب فرموده –برابر سطح پایین مردم زندگی کنند .دروضع زندگی مقام معظم رهبری دولت مردان ما باید برنامه ریزی کنند.. - خلاصه مطلب اين خانه وسيع براى چيست؟ اين کلام پرمحتوا گرچه در يک قضيّه شخصيّه وارد شده و مخاطب آن دو نفر از اصحاب آن حضرتند; ولى در واقع اصلى کلّى و برنامه اى عمومى را در مورد رعايت اعتدال در بهره گيرى از مواهب زندگى، بازگو مى کند و مخاطبان واقعى آن همه مسلمانها در سراسر تاريخند. که حضرت مى فرمايد: «با اين خانه وسيع در اين دنيا، چه مى خواهى بکنى و آن را براى چه مى خواهى، در حالى که در آخرت به آن نيازمندترى»; اعتدال در زندگی ودراموراعتقاد اهدا الصراط المستقیم – نه واقفیه ونه صوفیه (مَا کُنْتَ(1) تَصْنَعُ بِسِعَةِ هذِهِ الدَّارِ فِي الدُّنْيَا، وَ أَنْتَ إِلَيْهَا فِي الاْخِرَةِ کُنْتَ أَحْوَجَ؟).
اللهم صل علی محمد وآل محمدو عجل فرجهم