عوامل رشد بصیرت  در قرآن ونهج البلاغه جلسه  5-

مطلب 608 استاد سالک –  بسم الله الرحمن الرحیم ..                                        

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم                                     

      1. عوامل رشد  بصیرت  فکریعنی اندیشیدن > عقل
  1. اندیشیدن خاصیتش موفقیت روابط اجتماعی است . کسی که بدون اندیشه و  بصیرت   به کاری دست می زند مانند مسافری است که در بیراهه می رود و او هر قدر بر سرعت مسیر خود می افزاید به همان نسبت از جاده اصلی دورتر می شود.
  2. عوامل رشد  بصیرت  در نهج البلاغه 12مورد آمده اول قکراست  دوم تعقل ؛ عقل..سوره مبارکه ملک  وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعقل ما کُنَّا فی‏ أَصْحابِ السَّعیرِ (10)
  3. عده ای در برابر خردمندانى که دعوت به ایمان را اجابت کرده، مى‏گویند: «سَمِعنا»،
  4. و افرادى هستند که نسبت به این دعوت بى‏اعتنایى مى‏کنند و در قیامت با حسرت تمام مى‏گویند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ»
  5. آرى، انسان‏هایى که هویّت انسانى خود را از دست داده‏اند، جایگاهى جز آتش ندارند، «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعقلونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا» چنانکه خود آنان نیز اعتراف مى‏کنند که اگر دستورات الهى را شنیده بودند و تعقل مى‏کردند، در جهنّم جاى نداشتند. «قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ»
  6. گروهى در قیامت اقرار خواهند کرد که به سخن حقّ گوش فرا نمى‏دادند ویا در آن تعقل نمى‏کردند و این سبب دوزخى شدن آنان شده است. «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ» اگر گوش شنوا داشتیم، یا تعقل مى‏کردیم، از دوزخیان نبودیم.
  7. در سوره ملک مى‏خوانیم: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ در این آیه تعقل در کنار شنیدن و در آیه مورد بحث، قلب در کنار شنیدن مطرح شده است، پس مراد از قلب همان عقل است.
  8. گاهى به بى‏توجّهى و کم فکرى خود عذر مى‏آورند: لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ... اگر به نداى انبیا گوش مى‏دادیم یا تعقل مى‏کردیم بدبخت نمى‏شدیم.
  9. قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ «9» وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ «10» فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ «11»
  10. ب) اعتراف به عدم تعقل و استماع سخن حق. «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏»
  11. مخالفان مىگفتند: «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ» در آیه 26 سوره فصّلت مى‏خوانیم که به این قرآن گوش فرا ندهید ولى در آن روز خواهند گفت: اى کاش گوش مى‏دادیم! «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏»
  12. - ریشه تکذیب، عدم تعقل است. فَکَذَّبْنا ... لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ (تعالیم اسلام مطابق با عقل است، اگر تعقل مى‏کردیم مؤمن مى‏شدیم.)
  13. 5- عقل واقعى آن است که انسان حق را بشنود، بپذیرد و پیروى کند تا از قهر الهى خود را نجات دهد. «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعقل‏ ما کُنَّا فِی‏ أَصْحابِ‏ السَّعِیرِ»
  14. درقلب جای دارد- البصیر قد سمع فتفکر ونظر فابصر درقلب جای دارد
  15. عامل بد بختی انسان 1- عدم توجه به پیامبر درون 2- عدم توجه به پیامبر برون
  16. بی توجهی اصحاب سعیر  1- گوش دارد ولیشنوایی ندارد 2- چشم دارد ولی بینایی ندارد 3- فهم دارد ولی اندیشه ندارد.
  17. خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیم‏ آیه 7 بقره
  18. ابزار شناخت : هوى پرستى ابزار شناخت‏ را از کار مى‏اندازد، نه چشم حقیقت را مى‏بیند و نه گوش حقّ را مى‏شنود و نه دل درک صحیح دارد.
  19. کسى که راه استفاده از ابزار شناخت‏ را تعطیل کرده، تأثیرپذیرى ندارد. «سواء علیهم ...» (بر سیه دل چه سود خواندن وعظ، نرود میخ آهنین در سنگ.)
  20. ابزار شناخت‏ انسان، محدود به حسّ و عقل نیست، بلکه وحى نیز یکى از راه‏هاى شناخت است که متّقین به آن ایمان دارند. انسان در انتخاب راه، بدون راهنما دچار تحیّر و سرگردانى مى‏شود. باید انبیا دست او را بگیرند و با سخن منطقى و سیره عملى خویش، او را به‏سوى سعادت واقعى رهنمون شوند.
  21. ارزش والای خرد وتعقل : 1- ارزش‏ چشم و گوش و زبان، به آن است که مقدّمه‏ى تعقل‏ باشد، و گرنه حیوانات نیز چشم و گوش دارند. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعقلونَ»
  22. 2- ارزشانسان به خردورزى اوست، اگر تعقل‏ نکند، بدترین جنبندگان مى‏شود.
  23. آیه‏ى 22، «شَرَّ الدَّوَابِّ» را کسانى دانست که نمى‏اندیشند، این آیه آنان را کسانى مى‏داند که ایمان نمى‏آورند وکفر مى‏ورزند. پس ریشه‏ى کفر، عدم تعقل‏ صحیح است. قرآن، ارزش‏ انسان را در گرو عقل و ایمان مى‏داند که اگر تعقل نکند، یا کفر ورزد، از مدار انسانیّت خارج مى‏شود. انسان واقعى، کسى است که عاقل و مؤمن باشد.
  24. اسلام اساس خدا شناسی را به عقل داده است : 13- عبادت باید بر اساس‏ تعقل و تشکّر باشد. «أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ» خدا یافتنى است، نه بافتنى، «أَبْغِیکُمْ» و پرستش غیر خدا، با عقل‏ و روحیّه‏ى‏ سپاسگزارى ناسازگار است.
  25. ایمان بر اساسفکر و عقل‏ است و بر روى موج حرکت نمى‏کند. ایمانش خالص است به هر کس و ناکسى بله قربان نمى‏گوید، اعمالش صالح است  کمبودی ندارد،
  26. فکر در آفرینش زمین و ستاره‏ها و آسمانها آیاتى است‏ «لأُوْلِى الْأَلْبَابِ». «الَّذِینَ»، «یَتفکرونَ» (آل‏عمران/ 191) «أُوْلِى الْأَلْبَابِ» کسانى هستند که در عالم هستى فکر مى‏کنند. بعد که فکر کردند، بر اساس این فکر مى‏گویند «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا» (آل‏عمران/ 191)
  27. گروهى از مخالفان دین، که با حقّانیّت خداشناسى بر اساس‏ رهنمود عقل‏ و فطرت مخالفند، مى‏گویند: ریشه ایمان به خدا جهل است! اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید کتاب‏هاى آسمانى مردم را به جهل تشویق کنند! در صورتى که قرآن در آیات متعدّدى به بیان فضیلت واهمیّت علم و دانش پرداخته، مردم را به فرا گرفتن آن تشویق کرده است. «یرفع اللّه الّذین امنوا منکم‏ والّذین اوتوا العلم درجات» ، «هل یستوى الّذین یعلمون و الّذین لایعلمون»
  28. روی  سخن خداوند روی اولی الالباب است. 3- عقل‏ و ایمان سبب تقواست. «فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی‏ الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا» 4- عقل و ایمان از یکدیگر جدا نیست. «أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا»5- براى تشویق مردم به انجام تکلیف الهى، از کمالات آن‏ها نام ببرید. «فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا»
  29. روی سخن خداوند اولی الابصاره است . 4- عقل‏، گوش و چشم از ابزار شناخت است. یَعقلونَ ... آذانٌ ... ابصار.. کلمه‏ «بصائر» جمع‏ «بَصَر» به معناى چشم.. جمع‏ آن «بَصیرت» به معناى بینش و آگاهى و کلمه‏ى‏ «أبصار» است.
  30. تعریف عقل درک کردن وفهمیدن است : ، عقل‏ یعنى‏ نگرش داشت و مهارش کرد، نگذاشت توى دام بیفتد، این معناى عقل است. مى‏گویند فلانى عاقل است یعنى مهار دارد، عقل ندارد یعنى افسار گسیخته است. یعنى ماشین بى ترمز است یعنى کنترل ندارد، در مورد عقل خیلى حرف داریم، اول جایگاه عقل، بعد راه شناسایى عقل، سیما وصفات عاقل. کلمه عقل‏، یعنى‏ مهار، و یکى از راه‏هاى عاقل شدن فکر کردن است، انسان فکر کند، حدیث داریم از امام کاظم شب به شب که مى‏خوابید که امروز جوانى‏ام را چه کردم؟ چطور شما حساب پولت را مى‏کنى چرا حساب خودت را نمى‏کنى؟
  31. عاقل است. عقل‏ یعنى‏ قدرتى که آدم را از لغزش حفظ مى‏کند. عقیله مثل بصیره‏ «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَهٌ» (قیامت/ 14) یعنى خیلى بصیر است به قول ما طلبه‏ها (ه) آن براى مبالغه است‏
  32. عقل یعنی مهار : اطاعت به معناى این نیست که: کر شو و کور شو. گاهى وقتها مى‏گویند: به ما گفته‏اند خط قرمز. بله ما خط قرمز داریم. گفته‏اند: اینجا نباید حرکت کنى. کلمه عقل‏ یعنى‏ خط قرمز کلمه عقل‏ یعنى‏ مهار، مى‏گوید شتر را عِقال کن، یعنى‏افسارش را به خط قرمز میخکوب کن، یعنى در زمین فلانى حق ندارى بروى. در این چراگاه بچر و خارج نشو. اگر بگوییم خط قرمز نمى‏خواهیم یعنى مهار عقل نمى‏خواهیم، آن هم براى انسانى که غرق نفسانیات است.
  33. امیر المؤمنین (علیه السلام) عقل را به دو قسمت تقسیم کرده‏اند: عقل ذاتى و فطرى، و عقل اکتسابى و تجربى. عقل ذاتى و فطرتى همان منبع درکى است که خداوند رحمان در بنى آدم قرار داده است براى این که از حیوانات و از جماد و نبات متمایز باشد. دیگرى، عقل اکتسابى و تجربى است. انسان در اثر رفت و آمد و معاشرت با مردم، تبادل افکار و مباحثه و انتقاد، عقل تجربى و اکتسابى پیدا مى‏کند.
  34. مقوى عقل ، آنچه که عقل را تقویت میکند. حضرت در جمله‏اى مى‏فرماید: التّودّد نصف العقل. معاشرت با مردم و تبادل افکار و مباحثه، نصف عقل است.
  35. از امیر المؤمنین (علیه السلام ) پرسیده شد، عاقل را براى ما تعریف کنید (آن حضرت یک تعریف فلسفى و جامع و مانع فرمود که از این بهتر نمى‏شود.) فرمود: عاقل کسى است که هر چیزى را، هر امرى را، در موضع مناسب خودش مى‏گذارد. در موضع مناسب خودش از لحاظ طبیعت و خلقت، از لحاظ شرع، از لحاظ عقل که نا مناسب بودن مشروبات الکلى براى انسان یک نمونه است و میلیونها مثال دیگر مى‏توانید پیدا کنید که این کلمه جامع امیر المؤمنین همه آنها را شامل مى‏شود. عاقل موقع شناس است، موضع شناس است، اهمیت‏ها و اولویت‏ها را مى‏شناسد.
  36. پیغمبران آمدند تا پرده‏هاى حرص و کبر و شهوتى را که روى عقل انسانها کشیده شده است بدرند. پیغمبران آمدند تا حجاب هواى نفس را که روى عقل مردم است کنار بزنند و عقل فطرى آنها را مصفا، نورانى و پاک سازند، تا حقایق را آن چنان که هست به آنها نشان دهند تا آنها ببینند و قضاوت کنند. معناى شکوفائى عقل این است. براى این که بحث ما در این مدت محدود حدود روشنى داشته باشد آن را به پنج قسمت تقسیم کرده‏ایم: اول: تعریف عقل در نهج البلاغه دوم: نشانه‏هاى عاقل و جاهل در نهج البلاغه سوم: امورى که موجب تقویت عقل مى‏شود.
  37. در مورد عقل ، باز ما معانى مختلفى مى‏بینیم که در استعمالات منظور مى‏شود. نخست از عقل ، مبدأ ادراک و حیات فکرى انسان منظور مى‏شود. گفته مى‏شود عقل یعنى آن مبدایى که ادراک انسان، تفکر انسان از آن مى‏جوشد. گاه به معناى اثر این مبدأ، به معناى مصدرى، آن تفکر و تعقل و ادراکى را که خاصیت این مبدأ انسانى و مبدأ شعور او است عقل مى‏نامند. گاه نیز مسئله عقل به معناى پیامدهاى تفکر است، آن حالت‏هایى که براى انسان بر اساس تفکر و بر اساس تعقل پیش مى‏آید.
  38. واژههاىنهجالبلاغه  درموضوع عقل : خداوند بر مردم دو حجت دارد: یکى عقل و دیگرى انبیاء. عقل ، حفظ و نگهدارى تجربه‏هاست. از بین رفتن عقل و درک ..با آرامى حرکت کنید، با فکر و عقل اقدام نمائید ..تاریکى شدید، آنکه عقل و فهم ندارد، بچهار پا هم بهیمه گویند .. غائب، عقل عازب: عقل اکتسابى.. بفهم، عقل خود را بکار انداز..بخواب رفتن عقل ، تعطیل شدن عقل ..دیوانه و کم عقل شده است ..هوی نفس بر باید عقل ساده او را .. عقل با باطن ماکاردارد..تعریف عقل از منظر بزرگان ..فکر یعنی اندیشه ..عقل نیروی قوی است که راه را از چاه می توان تشخیص داد...عفل حق را می پزیرد برای استفاده کردن عقل نیرویی است که به وسیله آن حقیقت اشیاء را درک میکند ..عقل سالم نیرویی است که به وسیله آن جلوی انحرافات انسانی گرفته می شود
  39. حضرت آیت الله مشکینى ره ..سپاس خداى عظیم را که به ما وجود، عنایت کرد و نعمت عقل و خرد، مرحمت فرمود. سپاس او را که به ما نعمت ایمان داد. و درود ما به روان انبیاء بزرگ الهى، رابطین بین الله و مخلوق. و درود به روان پاک شهداى تاریخ، از اولین شهید تا شهداى امروز و این ساعت. درود به رهبر کبیر انقلاب و درود بر ملت شریف ایران.
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید