مطلب 608 استاد سالک – بسم الله الرحمن الرحیم ..
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- عوامل رشد بصیرت فکریعنی اندیشیدن > عقل
- اندیشیدن خاصیتش موفقیت روابط اجتماعی است . کسی که بدون اندیشه و بصیرت به کاری دست می زند مانند مسافری است که در بیراهه می رود و او هر قدر بر سرعت مسیر خود می افزاید به همان نسبت از جاده اصلی دورتر می شود.
- عوامل رشد بصیرت در نهج البلاغه 12مورد آمده اول قکراست دوم تعقل ؛ عقل..سوره مبارکه ملک وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعقل ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ (10)
- عده ای در برابر خردمندانى که دعوت به ایمان را اجابت کرده، مىگویند: «سَمِعنا»،
- و افرادى هستند که نسبت به این دعوت بىاعتنایى مىکنند و در قیامت با حسرت تمام مىگویند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعقل ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ»
- آرى، انسانهایى که هویّت انسانى خود را از دست دادهاند، جایگاهى جز آتش ندارند، «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعقلونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا» چنانکه خود آنان نیز اعتراف مىکنند که اگر دستورات الهى را شنیده بودند و تعقل مىکردند، در جهنّم جاى نداشتند. «قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعقل ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ»
- گروهى در قیامت اقرار خواهند کرد که به سخن حقّ گوش فرا نمىدادند ویا در آن تعقل نمىکردند و این سبب دوزخى شدن آنان شده است. «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعقل ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ» اگر گوش شنوا داشتیم، یا تعقل مىکردیم، از دوزخیان نبودیم.
- در سوره ملک مىخوانیم: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعقل ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ در این آیه تعقل در کنار شنیدن و در آیه مورد بحث، قلب در کنار شنیدن مطرح شده است، پس مراد از قلب همان عقل است.
- گاهى به بىتوجّهى و کم فکرى خود عذر مىآورند: لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعقل ... اگر به نداى انبیا گوش مىدادیم یا تعقل مىکردیم بدبخت نمىشدیم.
- قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ «9» وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعقل ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ «10» فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ «11»
- ب) اعتراف به عدم تعقل و استماع سخن حق. «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعقل»
- مخالفان مىگفتند: «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ» در آیه 26 سوره فصّلت مىخوانیم که به این قرآن گوش فرا ندهید ولى در آن روز خواهند گفت: اى کاش گوش مىدادیم! «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ»
- - ریشه تکذیب، عدم تعقل است. فَکَذَّبْنا ... لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعقل (تعالیم اسلام مطابق با عقل است، اگر تعقل مىکردیم مؤمن مىشدیم.)
- 5- عقل واقعى آن است که انسان حق را بشنود، بپذیرد و پیروى کند تا از قهر الهى خود را نجات دهد. «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعقل ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ»
- درقلب جای دارد- البصیر قد سمع فتفکر ونظر فابصر درقلب جای دارد
- عامل بد بختی انسان 1- عدم توجه به پیامبر درون 2- عدم توجه به پیامبر برون
- بی توجهی اصحاب سعیر 1- گوش دارد ولیشنوایی ندارد 2- چشم دارد ولی بینایی ندارد 3- فهم دارد ولی اندیشه ندارد.
- خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیم آیه 7 بقره
- ابزار شناخت : هوى پرستى ابزار شناخت را از کار مىاندازد، نه چشم حقیقت را مىبیند و نه گوش حقّ را مىشنود و نه دل درک صحیح دارد.
- کسى که راه استفاده از ابزار شناخت را تعطیل کرده، تأثیرپذیرى ندارد. «سواء علیهم ...» (بر سیه دل چه سود خواندن وعظ، نرود میخ آهنین در سنگ.)
- ابزار شناخت انسان، محدود به حسّ و عقل نیست، بلکه وحى نیز یکى از راههاى شناخت است که متّقین به آن ایمان دارند. انسان در انتخاب راه، بدون راهنما دچار تحیّر و سرگردانى مىشود. باید انبیا دست او را بگیرند و با سخن منطقى و سیره عملى خویش، او را بهسوى سعادت واقعى رهنمون شوند.
- ارزش والای خرد وتعقل : 1- ارزش چشم و گوش و زبان، به آن است که مقدّمهى تعقل باشد، و گرنه حیوانات نیز چشم و گوش دارند. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعقلونَ»
- 2- ارزش انسان به خردورزى اوست، اگر تعقل نکند، بدترین جنبندگان مىشود.
- آیهى 22، «شَرَّ الدَّوَابِّ» را کسانى دانست که نمىاندیشند، این آیه آنان را کسانى مىداند که ایمان نمىآورند وکفر مىورزند. پس ریشهى کفر، عدم تعقل صحیح است. قرآن، ارزش انسان را در گرو عقل و ایمان مىداند که اگر تعقل نکند، یا کفر ورزد، از مدار انسانیّت خارج مىشود. انسان واقعى، کسى است که عاقل و مؤمن باشد.
- اسلام اساس خدا شناسی را به عقل داده است : 13- عبادت باید بر اساس تعقل و تشکّر باشد. «أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ» خدا یافتنى است، نه بافتنى، «أَبْغِیکُمْ» و پرستش غیر خدا، با عقل و روحیّهى سپاسگزارى ناسازگار است.
- ایمان بر اساس فکر و عقل است و بر روى موج حرکت نمىکند. ایمانش خالص است به هر کس و ناکسى بله قربان نمىگوید، اعمالش صالح است کمبودی ندارد،
- فکر در آفرینش زمین و ستارهها و آسمانها آیاتى است «لأُوْلِى الْأَلْبَابِ». «الَّذِینَ»، «یَتفکرونَ» (آلعمران/ 191) «أُوْلِى الْأَلْبَابِ» کسانى هستند که در عالم هستى فکر مىکنند. بعد که فکر کردند، بر اساس این فکر مىگویند «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا» (آلعمران/ 191)
- گروهى از مخالفان دین، که با حقّانیّت خداشناسى بر اساس رهنمود عقل و فطرت مخالفند، مىگویند: ریشه ایمان به خدا جهل است! اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید کتابهاى آسمانى مردم را به جهل تشویق کنند! در صورتى که قرآن در آیات متعدّدى به بیان فضیلت واهمیّت علم و دانش پرداخته، مردم را به فرا گرفتن آن تشویق کرده است. «یرفع اللّه الّذین امنوا منکم والّذین اوتوا العلم درجات» ، «هل یستوى الّذین یعلمون و الّذین لایعلمون»
- روی سخن خداوند روی اولی الالباب است. 3- عقل و ایمان سبب تقواست. «فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا» 4- عقل و ایمان از یکدیگر جدا نیست. «أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا»5- براى تشویق مردم به انجام تکلیف الهى، از کمالات آنها نام ببرید. «فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا»
- روی سخن خداوند اولی الابصاره است . 4- عقل، گوش و چشم از ابزار شناخت است. یَعقلونَ ... آذانٌ ... ابصار.. کلمه «بصائر» جمع «بَصَر» به معناى چشم.. جمع آن «بَصیرت» به معناى بینش و آگاهى و کلمهى «أبصار» است.
- تعریف عقل درک کردن وفهمیدن است : ، عقل یعنى نگرش داشت و مهارش کرد، نگذاشت توى دام بیفتد، این معناى عقل است. مىگویند فلانى عاقل است یعنى مهار دارد، عقل ندارد یعنى افسار گسیخته است. یعنى ماشین بى ترمز است یعنى کنترل ندارد، در مورد عقل خیلى حرف داریم، اول جایگاه عقل، بعد راه شناسایى عقل، سیما وصفات عاقل. کلمه عقل، یعنى مهار، و یکى از راههاى عاقل شدن فکر کردن است، انسان فکر کند، حدیث داریم از امام کاظم شب به شب که مىخوابید که امروز جوانىام را چه کردم؟ چطور شما حساب پولت را مىکنى چرا حساب خودت را نمىکنى؟
- عاقل است. عقل یعنى قدرتى که آدم را از لغزش حفظ مىکند. عقیله مثل بصیره «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَهٌ» (قیامت/ 14) یعنى خیلى بصیر است به قول ما طلبهها (ه) آن براى مبالغه است
- عقل یعنی مهار : اطاعت به معناى این نیست که: کر شو و کور شو. گاهى وقتها مىگویند: به ما گفتهاند خط قرمز. بله ما خط قرمز داریم. گفتهاند: اینجا نباید حرکت کنى. کلمه عقل یعنى خط قرمز کلمه عقل یعنى مهار، مىگوید شتر را عِقال کن، یعنىافسارش را به خط قرمز میخکوب کن، یعنى در زمین فلانى حق ندارى بروى. در این چراگاه بچر و خارج نشو. اگر بگوییم خط قرمز نمىخواهیم یعنى مهار عقل نمىخواهیم، آن هم براى انسانى که غرق نفسانیات است.
- امیر المؤمنین (علیه السلام) عقل را به دو قسمت تقسیم کردهاند: عقل ذاتى و فطرى، و عقل اکتسابى و تجربى. عقل ذاتى و فطرتى همان منبع درکى است که خداوند رحمان در بنى آدم قرار داده است براى این که از حیوانات و از جماد و نبات متمایز باشد. دیگرى، عقل اکتسابى و تجربى است. انسان در اثر رفت و آمد و معاشرت با مردم، تبادل افکار و مباحثه و انتقاد، عقل تجربى و اکتسابى پیدا مىکند.
- مقوى عقل ، آنچه که عقل را تقویت میکند. حضرت در جملهاى مىفرماید: التّودّد نصف العقل. معاشرت با مردم و تبادل افکار و مباحثه، نصف عقل است.
- از امیر المؤمنین (علیه السلام ) پرسیده شد، عاقل را براى ما تعریف کنید (آن حضرت یک تعریف فلسفى و جامع و مانع فرمود که از این بهتر نمىشود.) فرمود: عاقل کسى است که هر چیزى را، هر امرى را، در موضع مناسب خودش مىگذارد. در موضع مناسب خودش از لحاظ طبیعت و خلقت، از لحاظ شرع، از لحاظ عقل که نا مناسب بودن مشروبات الکلى براى انسان یک نمونه است و میلیونها مثال دیگر مىتوانید پیدا کنید که این کلمه جامع امیر المؤمنین همه آنها را شامل مىشود. عاقل موقع شناس است، موضع شناس است، اهمیتها و اولویتها را مىشناسد.
- پیغمبران آمدند تا پردههاى حرص و کبر و شهوتى را که روى عقل انسانها کشیده شده است بدرند. پیغمبران آمدند تا حجاب هواى نفس را که روى عقل مردم است کنار بزنند و عقل فطرى آنها را مصفا، نورانى و پاک سازند، تا حقایق را آن چنان که هست به آنها نشان دهند تا آنها ببینند و قضاوت کنند. معناى شکوفائى عقل این است. براى این که بحث ما در این مدت محدود حدود روشنى داشته باشد آن را به پنج قسمت تقسیم کردهایم: اول: تعریف عقل در نهج البلاغه دوم: نشانههاى عاقل و جاهل در نهج البلاغه سوم: امورى که موجب تقویت عقل مىشود.
- در مورد عقل ، باز ما معانى مختلفى مىبینیم که در استعمالات منظور مىشود. نخست از عقل ، مبدأ ادراک و حیات فکرى انسان منظور مىشود. گفته مىشود عقل یعنى آن مبدایى که ادراک انسان، تفکر انسان از آن مىجوشد. گاه به معناى اثر این مبدأ، به معناى مصدرى، آن تفکر و تعقل و ادراکى را که خاصیت این مبدأ انسانى و مبدأ شعور او است عقل مىنامند. گاه نیز مسئله عقل به معناى پیامدهاى تفکر است، آن حالتهایى که براى انسان بر اساس تفکر و بر اساس تعقل پیش مىآید.
- واژههاىنهجالبلاغه درموضوع عقل : خداوند بر مردم دو حجت دارد: یکى عقل و دیگرى انبیاء. عقل ، حفظ و نگهدارى تجربههاست. از بین رفتن عقل و درک ..با آرامى حرکت کنید، با فکر و عقل اقدام نمائید ..تاریکى شدید، آنکه عقل و فهم ندارد، بچهار پا هم بهیمه گویند .. غائب، عقل عازب: عقل اکتسابى.. بفهم، عقل خود را بکار انداز..بخواب رفتن عقل ، تعطیل شدن عقل ..دیوانه و کم عقل شده است ..هوی نفس بر باید عقل ساده او را .. عقل با باطن ماکاردارد..تعریف عقل از منظر بزرگان ..فکر یعنی اندیشه ..عقل نیروی قوی است که راه را از چاه می توان تشخیص داد...عفل حق را می پزیرد برای استفاده کردن عقل نیرویی است که به وسیله آن حقیقت اشیاء را درک میکند ..عقل سالم نیرویی است که به وسیله آن جلوی انحرافات انسانی گرفته می شود
- حضرت آیت الله مشکینى ره ..سپاس خداى عظیم را که به ما وجود، عنایت کرد و نعمت عقل و خرد، مرحمت فرمود. سپاس او را که به ما نعمت ایمان داد. و درود ما به روان انبیاء بزرگ الهى، رابطین بین الله و مخلوق. و درود به روان پاک شهداى تاریخ، از اولین شهید تا شهداى امروز و این ساعت. درود به رهبر کبیر انقلاب و درود بر ملت شریف ایران.
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم