سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- «نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، - ج1، ص: 69 - 74
- بخش سوم: قسمتى از حقوق و مراحم آن حضرت نسبت به ما- الباب الثالث في نبذة من حقوقه عليه السّلام علينا و مراحمه إلينا
- حقوق آن بزرگوار بر ما بسيار و الطاف و مراحمش بيرون از شمار است، بلكه همچون درياى خروشان و موّاجى است كه غوّاصى در آن نتوانم كرد، ولى به مقدار كف دستى از آن برمىگيرم و در پى تقرّب به درگاهش ره مىپويم، و توفيق از خدا است و بس، بر او توكّل دارم و به سوى او روى آورم. و هي كثيرة جليلة لا أكاد احصيها، و لا أستطيع الغوص فيها، فمثلها البحر الزاخر، و اليمّ الماير، غير أنّي أغترف منه غرفة، و أبتغي بذلك القربة، و ما توفيقي إلّا باللّه، عليه توكّلت و إليه انيب.
- اوّل: حقّ وجود و هستى- فمنها: حقّ الوجود،
- خداوند به بركت وجود آن حضرت عليه السّلام تو و هرموجودى را آفريد و اگر او نبود هيچكس نبود، بلكه اگر او نبود نه زمين وجود مىيافت و نه فلك، بر اين معنى رواياتى دلالت دارد از جمله: فإنّه السبب في وجودك و كلّ موجود، و لولاه ما خلقت أنت و لا غيرك، بل لولاه ما خلقت أرض و لا فلك، لولاه لم يقترن بالأوّل الثاني.
- از توقيعات شريفه آن حضرت در كتاب الاحتجاج آمده است كه فرمود: «و نحن صنائع ربّنا و الخلق بعد صنائعنا ...»[1] 27- و يدلّ على ذلك: قوله عليه السّلام في التوقيع الشريف المرويّ في الإحتجاج:
- البتّه معنى اين سخن بر دو وجه وارد است: -«و نحن صنائع ربّنا، و الخلق بعد صنائعنا»[2] و معنى هذا الكلام يجري على وجهين:أ
- يكى همان است كه در توقيع ديگرى در همان كتاب آمده: حدهما ما ذكر صلوات اللّه عليه في توقيع آخر:
- جماعتى از شيعيان اختلاف كردند در اينكه آيا خداوند، آفرينش و روزى دادن مخلوق را به ائمّه عليهم السّلام واگذار كرده؟ پس عدّهاى گفتند: اين محال است، زيرا كه اجسام را كسى جز خداى نمىتواند خلق كند. ولى عدّهاى ديگر گفتند: خداوند قدرت خلق را به ائمّه عليهم السّلام واگذار نموده است و آنان آفريده و روزى بخشيدهاند و در اين مسأله اختلاف شديدى بين آنها درگرفت، فقال قوم: هذا محال، لا يجوز على اللّه تعالى لأنّ الأجسام لا يقدر على خلقها غير اللّه عزّ و جلّ، و قال آخرون: بل اللّه عزّ و جلّ أقدر الأئمّة على ذلك و فوّض إليهم، فخلقوا و رزقوا، و تنازعوا في ذلك نزاعا شديدا.
- تا اينكه شخصى پيشنهاد كرد كه چرا به سراغ ابو جعفر محمد بن عثمان نمىرويد كه از او سؤال كنيد تا حق را براى شما آشكار سازد؟ چونكه راه به سوى امام زمان عليه السّلام اوست، همه به اين معنى راضى شدند: و نامهاى به ابو جعفر نوشتند. در آن نامه مسأله را توضيح دادند، فقال قائل: ما بالكم لا ترجعون إلى أبي جعفر محمّد بن عثمان، فتسألوه عن ذلك، ليوضّح لكم الحقّ فيه، فإنّه الطريق إلى صاحب الأمر، فرضيت الجماعة بأبي جعفر، و سلّمت، و أجابت- إلى قوله- فكتبوا المسألة، و أنفذوها إليه، فخرج إليهم من جهته توقيع نسخته:______________________
(1). الاحتجاج: 2/ 278.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 72
- پس از طرف امام عصر- عجّل اللّه فرجه الشريف- توقيع آمد كه: خداوند تعالى خود اجسام را آفريده و روزىها را تقسيم كرد، زيرا كه نه جسم است و نه در جسمى حلول كرده، هيچ چيز مثل او نيست و اوست شنواى بينا، و امّا امامان؛ از خداوند تعالى درخواست مىكنند و او مىآفريند و او روزى مىدهد به خاطر اجابت درخواست آنها و تعظيم حقّ ايشان.[3] إنّ اللّه تعالى هو الّذي خلق الأجسام، و قسّم الأرزاق، لأنّه ليس بجسم و لا حالّ في جسم، ليس كمثله شيء، و هو السميع البصير. و أمّا الأئمّة عليهم السّلام فإنّهم يسألون اللّه تعالى فيخلق، و يسألونه فيرزق، إيجابا لمسألتهم و إعظاما لحقّهم، إنتهى.[4]
- حاصل اين وجه اينكه: امام زمان و پدران بزرگوارش عليهم السّلام واسطه هستند در رساندن فيضهاى الهى به ساير مخلوقات و به همين معنى در دعاى ندبه اشاره شده كه: «أين السّبب المتّصل بين الأرض و السّماء»؛ كجاست آن وسيلهاى كه فيوضات آسمان را به اهل زمين مىرساند؟ البتّه نسبت دادن فعل به سبب و واسطه در لغت و عرف بسيار است. و حاصل هذا الوجه: أنّه و آباءه عليهم السّلام هم الوسائط في إيصال الفيوضات الإلهيّة إلى سائر المخلوقات، و إليه اشير في دعاء الندبة: «أين السبب المتّصل بين أهل الأرض و السماء»[5] و نسبة الفعل إلى السبب و الواسطة كثيرة جدّا في العرف و اللّغة.
- وجه دوم اينكه: مقصود از آفرينش تمام آنچه خداوند متعال آفريده، آن حضرت و پدران طاهرينش مىباشند، يعنى اينها علّت غايى آفرينش هستند و آنچه هست به خاطر اينها آفريده شده است. و الوجه الثاني: أنّه المقصود الأصليّ و الغرض الحقيقي من خلق جميع ما أنشأه الباري تعالى شأنه، و كذا آباءه الطاهرين عليهم السّلام فهم العلّة الغائيّة، و خلق ما سواهم لأجلهم.
- مؤيّد اين وجه روايتى است كه از امير المؤمنين على عليه السّلام آمده: «نحن صنائع ربّنا و الخلق بعد صنائع لنا»[6] و احاديث فراوانى بر اين معنى دلالت دارد، از جمله:
و يؤيّد ذلك ما روي عن أمير المؤمنين عليه السّلام أنّه قال: نحن صنائع ربّنا، و الخلق[7] بعد صنائع لنا[8]، و الأحاديث الدالّة عليه متظافرة:
- روايت مستندى است كه شيخ صدوق در كتاب كمال الدين از حضرت على بن موسى الرضا عليه السّلام، از پدرش موسى بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن على، از پدرش على بن الحسين، از پدرش حسين بن على، از پدرش على بن ابى طالب عليهم السّلام آورده است كه پيغمبر اكرم النبيّ النبيّ صلى اللّه عليه و آله فرمود: خداوند مخلوقى از من بهتر نيافريده و آفريدهاى نيست كه نزد او گرامىتر از من باشد. 29- منها: ما رواه الصدوق في الإكمال مسندا عن عليّ بن موسى الرضا عليه السّلام عن أبيه موسى بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمّد، عن أبيه محمّد بن عليّ، عن أبيه عليّ بن الحسين، عن أبيه الحسين بن عليّ، عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: ما خلق اللّه خلقا أفضل منّي، و لا أكرم عليه منّي.
- على عليه السّلام فرمايد: عرض كردم: يا رسول اللّه! تو بهترى يا جبرئيل؟ فرمود: يا على! خداوند تبارك و تعالى پيغمبران مرسل را بر فرشتگان مقرّب خويش برترى داده و مرا بر همه پيغمبران و مرسلين برترى بخشيده. و اى على! بعد از من برترى از آن تو و امام ان بعد از توست، زيرا كه فرشتگان خدمتگزار ما و دوستان ما هستند. اى على! آنان كه عرش خدا را حمل نموده و يا اطراف آنند، تسبيح به حمد پروردگارشان گويند و براى آنان كه به ولايت ما گرويدند، طلب آمرزش كنند. قال عليّ عليه السّلام: فقلت: يا رسول اللّه، فأنت أفضل أم جبرئيل؟ فقال عليه السّلام: يا عليّ إنّ اللّه تبارك و تعالى فضّل أنبياءه المرسلين على ملائكته المقرّبين، و فضّلني على جميع النبيّين و المرسلين، و الفضل بعدي لك يا عليّ و للأئمّة من بعدك، فإنّ الملائكة لخدّامنا و خدّام محبّينا. يا عليّ، الّذين يحملون العرش و من حوله يسبّحون بحمد ربّهم و يستغفرون للّذين آمنوا بولايتنا،
- (1). الاحتجاج: 2/ 284.
(2). در نهج البلاغه، نامه 28 چنين آمده: «فإنّا صنائع ربّنا و النّاس بعد صنائع لنا» يعنى: پس همانا ما ساختهشده پروردگارمان هستيم و مردم براى ما ساخته شدهاند. (مترجم) مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 73
- اى على! اگر ما نبوديم خداوند آدم و حوّا و بهشت و دوزخ و آسمان و زمين را نمىآفريد، چگونه ما از فرشتگان برتر نباشيم و حال آنكه در توحيد و خداشناسى پيشى گرفتيم، و در معرفت و تسبيح و تقديس و تهليل پروردگارشان- عزّ و جلّ- بر آنها سبقت جستيم، يا عليّ، لولا نحن ما خلق اللّه آدم و لا حوّا، و لا الجنّة و لا النّار، و لا السماء و لا الأرض، و كيف لا نكون أفضل من الملائكة، و قد سبقناهم إلى التوحيد، و معرفة ربّنا عزّ و جلّ، و تسبيحه، و تقديسه، و تهليله!
- زيرا كه نخستين چيزى كه خداوند آفريد ارواح ما بود، خداوند ما را به توحيد و تمجيد خود گويا ساخت، لأنّ أوّل ما خلق اللّه عزّ و جلّ أرواحنا، فأنطقنا بتوحيده و تمجيده.
- سپس فرشتگان را آفريد و چون ارواح ما را يك نور مشاهده كردند امور ما را عظيم شمردند، پس ما تسبيح گفتيم تا فرشتگان بدانند كه ما هم مخلوق هستيم و آفريدگار از صفات ما منزّه است، از تسبيح ما ملائكه نيز تسبيح گفتند و خدا را از صفات ما منزّه دانستند، ثمّ خلق الملائكة، فلمّا شاهدوا أرواحنا نورا واحدا، استعظموا امورنا فسبّحنا لتعلم الملائكة أنّا خلق مخلوقون و أنّه منزّه عن صفاتنا، فسبّحت الملائكة لتسبيحنا و نزّهته عن صفاتنا، فلمّا شاهدوا عظم شأننا،
- و چون عظمت مقام ما را مشاهده كردند، ما تهليل گفتيم تا ملائكه بدانند كه الهى به جز اللّه نيست، هلّلنا لتعلم الملائكة أن لا إله إلّا اللّه و أنّا عبيد و لسنا بآلهة يجب أن نعبد معه أو دونه
- پس هنگامى كه بزرگى محلّ [و مقام] ما را ديدند، خداوند را تكبير گفتيم تا بدانند كه خدا بزرگتر از آن است كه درك شود فقالوا: لا إله إلّا اللّه، فلمّا شاهدوا كبر محلّنا، كبّرنا اللّه، لتعلم الملائكة أنّ اللّه أكبر من أن ينال،
- و موقعيت او عظيم است، و ما خدايانى نيستيم كه واجب باشد در عرض خدا، يا در مرتبه پايينترى عبادت شويم. و أنّه عظيم المحلّ. فلمّا شاهدوا ما جعله اللّه لنا من العزّة و القوّة،
- پس هنگامى كه قدرت و قوّه ما را ديدند، گفتيم: «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العليّ العظيم»؛ يعنى هيچ توان و نيرويى جز به خداوند بلندمرتبه بزرگ نيست- قلنا: لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العليّ العظيم لتعلم الملائكة أن لا حول و لا قوّة إلّا باللّه، فقالت الملائكة: لا حول و لا قوّة إلّا باللّه.
- تا بدانند كه هيچ نيرو و قدرتى نيست جز از ناحيه خداوند، و چون نعمتى را كه خداوند به ما داده و طاعت ما را واجب فرموده، مشاهده كردند، الحمد للّه گفتيم تا بدانند كه حقوق خداوند متعال بر ما از جهت نعمتهايى كه به ما ارزانى داشته است چه مىباشد- پس فرشتگان نيز الحمد للّه گفتند. بنابراين فرشتگان به وسيله ما به معرفت و تسبيح و تهليل و تمجيد خداوند متعال راهنمايى شدند. فلمّا شاهدوا ما أنعم اللّه به علينا، و أوجبه من فرض الطاعة قلنا: الحمد للّه، لتعلم الملائكة ما يحقّ للّه تعالى ذكره علينا من الحمد على نعمه، فقالت الملائكة: الحمد للّه، فبنا اهتدوا إلى معرفة اللّه تعالى و تسبيحه و تهليله و تحميده،
- سپس وقتى خداوند متعال آدم را آفريد، ما را در پشت او سپرد و به فرشتگان دستور فرمود تا به خاطر تعظيم و احترام ما كه در پشت آدم بوديم براى او سجده كنند، در واقع سجده آنها بندگى خداوند و احترام و اطاعت آدم بود كه ما در پشتش بوديم، ثمّ إنّ اللّه تعالى خلق آدم عليه السّلام و أودعنا صلبه و أمر الملائكة بالسجود له تعظيما لنا و إكراما، و كان سجودهم للّه عزّ و جلّ عبوديّة، و لآدم إكراما و طاعة، لكوننا في صلبه،
- و چگونه از ملائكه افضل نباشيم و حال آنكه همه آنها براى آدم سجده كردند، و هنگامى كه مرا به آسمانها بردند، جبرئيل فصول اذان را دوبهدو ادا كرد و دوبهدو اقامه گفت. سپس گفت: اى محمد! جلو بايست [براى نماز]. گفتم: اى جبرئيل بر تو پيشى بگيرم؟ فكيف لا نكون أفضل من الملائكة و قد سجدوا لآدم كلّهم أجمعون، و إنّه لمّا عرج بي إلى السماء أذّن جبرئيل مثنى مثنى، و أقام مثنى مثنى، ثمّ قال: تقدّم يا محمّد، فقلت: يا جبرئيل، أتقدّم عليك؟
- گفت: آرى زيرا كه خداى تبارك و تعالى پيغمبرانش را بر همه فرشتگان برترى داده و تو را بهخصوص برترى بخشيده است. من جلو ايستادم و براى آنان اقامه نماز كردم و به اين كار فخرفروشى ندارم، و چون به حجابهاى نور رسيديم، فقال: نعم، لأنّ اللّه تبارك و تعالى اسمه فضّل أنبياءه على ملائكته أجمعين، و فضّلك خاصّة. فتقدّمت، و صلّيت بهم و لا فخر. فلمّا انتهينا إلى حجب النور،
- جبرئيل به من گفت: پيش برو. امّا خودش همانجا ماند. گفتم: اى جبرئيل! در چنين جايى از من جدا مىشوى؟ گفت: خداوند به من دستور داده كه از اينجا فراتر نروم كه اگر از آن بگذرم پرهايم بسوزد؛ زيرا كه از حدود پروردگارم تجاوز كردهام. قال لي جبرئيل عليه السّلام: تقدّم يا محمّد، و تخلّف عنّي، فقلت: يا جبرئيل، في مثل هذا الموضع تفارقني؟ فقال: يا محمّد، إنّ هذا إنتهاء حدّي الّذي وضعه اللّه لي في هذا المكان فإن تجاوزته احترقت أجنحتي، لتعدّي حدود ربّي جلّ جلاله، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 74
- پس خداوند مرا بهطور ناگفتنى در نور فروبرد و تا آنجا كه خدا خواسته بود در ملكوتش منتهى شدم. فزخّ بي[9] ربّي زخّة في النور، حتّى انتهيت إلى حيث ما شاء اللّه عزّ و جلّ من ملكوته.
- آنگاه ندا رسيد: يا محمد! گفتم: لبّيك ربّي و سعديك تباركت و تعاليت. باز ندا شدم: يا محمد! تو بنده من هستى و من پروردگار توأم، فنوديت: يا محمّد، فقلت: لبيّك ربّي و سعديك، تباركت و تعاليت فنوديت: يا محمّد، أنت عبدي، و أنا ربّك،
- مرا عبادت كن و بر من توكل نماى؛ زيرا كه تو نور من در بندگانم و رسول من در مخلوقاتم و حجّت من در آفريدگانم مىباشى، بهشتم را براى كسى كه از تو پيروى كند آفريدم و دوزخم را براى آنكس كه نافرمانيت نمايد قرار دادم؛ و كرامت خود را براى اوصياى تو واجب نمودم و ثوابم را براى پيروان تو لازم ساختم. فإيّاي فاعبد، و عليّ فتوكّل، فإنّك نوري في عبادي، و رسولي إلى خلقي، و حجّتي في بريّتي، لمن تبعك خلقت جنّتي، و لمن عصاك و خالفك خلقت ناري، و لأوصيائك أوجبت كرامتي و لشيعتك أوجبت ثوابي.
- گفتم: پروردگارا اوصياى من كيانند؟ پس ندا شدم كه: اى محمد! اوصياى تو همانها هستند كه بر ساق عرش نامشان نوشته شده است. اوّل آنان على بن ابى طالب و آخرين ايشان مهدى امّت من است. فقلت: يا ربّ، و من أوصيائي؟ فنوديت: يا محمّد، إنّ أوصياءك المكتوبون على ساق العرش، فنظرت- و أنا بين يدي ربّي- إلى ساق العرش، فرأيت إثني عشر نورا، في كلّ نور سطر أخضر مكتوب عليه إسم كلّ وصيّ من أوصيائي أوّلهم عليّ بن أبي طالب، و آخرهم مهدي امّتي.
- گفتم: پروردگارا آنان اوصياى پس از منند؟ ندا رسيد: اى محمد! آنان بعد از تو اوليا و احبّا و اصفيا و حجج من هستند و اوصيا و خلفاى تو و بهترين خلق بعد از تو مىباشند. فقلت: يا ربّ أهؤلاء أوصيائي من بعدي؟ فنوديت: يا محمّد هؤلاء أوليائي و أحبّائي و أصفيائي، و حججي بعدك على بريّتي، و هم أوصياؤك و خلفاؤك و خير خلقي بعدك،
- قسم به عزّت و جلالم كه دينم را به وسيله ايشان ظاهر مىكنم و كلمهام را به وجود آنان بلند مىنمايم و زمين را به آخرين ايشان از دشمنانم پاك مىكنم و مشارق و مغارب زمين را ملك او و بادها را در تصرّف و تسخير او قرار مىدهم، و عزّتي و جلالي، لاظهرنّ بهم ديني، و لاعلينّ بهم كلمتي، و لاطهّرنّ الأرض بآخرهم من أعدائي، و لاملّكنّه مشارق الأرض و مغاربها، و لاسخّرنّ له الرياح،
- و گردنهاى سخت را براى او رام مىگردانم و او را بر وسائل پيروزى مسلّط مىگردانم و با لشكريانم كمكش مىكنم و با فرشتگانم مددش مىرسانم تا دعوت مرا بلند و خلق مرا بر توحيد من جمع سازد. سپس ملك او را استمرار دهم و حكومتش را به دست تواناى خود دستبهدست تا روز قيامت ادامه دهم. و لاذلّلنّ له الرقاب الصعاب، و لارقينّه في الأسباب، و لأنصرنّه بجندي، و لامدّنّه بملائكتي حتّى يعلن دعوتي و يجمع الخلق على توحيدي ثمّ لاديمنّ ملكه، و لاداولنّ الأيّام بين أوليائي إلى يوم القيامة،
[1] . الاحتجاج: 2/ 278.
[2] الإحتجاج: 2/ 278، عنه البحار: 53/ 178 ح 9.
[3] . الاحتجاج: 2/ 284.
[4] الإحتجاج: 2/ 284، عنه البحار: 25/ 329 ح 4.
[5] الصحيفة الرضوية الجامعة: 311 دعاء: 28.
[6] . در نهج البلاغه، نامه 28 چنين آمده:« فإنّا صنائع ربّنا و النّاس بعد صنائع لنا» يعنى: پس همانا ما ساختهشده پروردگارمان هستيم و مردم براى ما ساخته شدهاند.( مترجم)
[7] في نهج البلاغة: الناس.
[8] نهج البلاغة 28 من كتاب له عليه السّلام إلى معاوية.
[9] زخّ الشيء و به: دفعه و رمى به.
[10] . كمال الدين: 1/ 254.
[11] كمال الدين: 1/ 254 ح 4، غاية المرام: 1/ 38 ح 6، عيون أخبار الرضا عليه السّلام: 1/ 204 ح 22، عنه البحار: 26/ 335. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 74