سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- «نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
»وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص- 119 - ص: 125
- و در حديث مفضّل از امام صادق عليهم السّلام آمده كه فرمود: اى مفضّل! او تنها ظاهر مىشود و به سوى خانه خدا به تنهايى مىرود و تنها وارد كعبه مىگردد و در حال تنهايى شب بر او فرا مىرسد، پس چون ديدگان به خواب رود و سياهى شب سايه افكند، جبرئيل و ميكائيل و فرشتگان در صفوف متشكّل بر او فرود مىآيند، پس جبرئيل معروض مىدارد: «يا سيّدي قولك مقبول و أمرك جائز»؛ اى سرور من! فرمانت پذيرفته و دستورت اجرا مىشود. پس دست بر صورتش مىكشد و مىگويد: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ؛ «1» حمد خداى را كه به وعده خويش درباره ما وفا كرد و زمين را ميراث ما ساخت، هرجاى بهشت كه خواهيم منزلگاه خود قرار دهيم، پاداش عملكنندگان چه نيكو است. آنگاه ميان ركن و مقام مىايستد و فريادى مىكشد 150- و في حديث مفضّل، عن الصادق عليه السّلام قال: يا مفضّل يظهر وحده، و يأتي البيت وحده، و يلج الكعبة وحده، و يجنّ عليه اللّيل وحده، فإذا نامت العيون، و غسق اللّيل نزل إليه جبرئيل و ميكائيل عليهما السلام و الملائكة صفوفا، فيقول له جبرئيل: يا سيّدي، قولك مقبول، و أمرك جائز فيمسح عليه السّلام يده على وجهه. و يقول: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ[1] و يقف بين الركن و المقام، فيصرخ صرخة
- و مىفرمايد: اى نقباى من؛ (سركردگان ارتش آن حضرت) و اى وابستگان خاصّ من؛ و اى كسانى كه خداوند شما را- پيش از ظهورم- براى يارى من بر روى زمين ذخيره كرده! با خواست و رغبت نزد من آييد. فيقول: يا معشر نقبائي، و أهل خاصّتي و من ذخرهم اللّه لنصرتي قبل ظهوري على وجه الأرض، ايتوني طائعين،
- پس فرياد آن حضرت به گوش آنها مىرسد درحالىكه در محرابها و بر رختخوابهاى خود در شرق و غرب زمين قرار دارند و همان يك صدا به گوش همه آنان مىرسد، پس به آن حضرت پاسخ مثبت مىدهند و به سوى آن صدا مىشتابند و در عرض يك چشم بر هم زدن در پيشگاه او بين ركن و مقام حاضر مىشوند. پس خداوند- عزّ و جلّ- به نور امر مىكند كه مانند عمودى از زمين تا آسمان كشيده مىشود، كه از آن نور هرمؤمنى كه به روى زمين است استفاده خواهد كرد و نورى از درون خانهاش آشكار مىگردد، پس نفوس مؤمنين به آن نور خوشنود مىگردد. (تا اينكه مفضّل عرضه داشت): اى سرور من! آيا در مكّه مقيم مىشود؟ فترد صيحته عليه السّلام عليهم و هم في محاريبهم، و على فرشهم في شرق الأرض و غربها، فيسمعونه في صيحة واحدة في اذن كلّ رجل فيجيئون نحوها، و لا يمضي لهم إلّا كلمحة بصر حتّى يكون كلّهم بين يديه عليه السّلام بين الركن و المقام، فيأمر اللّه عزّ و جلّ النور فيصير عمودا من الأرض إلى السماء، فيستضيء به كلّ مؤمن على وجه الأرض، و يدخل عليه نور من جوف بيته، فتفرح نفوس المؤمنين بذلك النور- إلى أن قال المفضّل-: يا سيّدي يقيم بمكّة؟
- فرمود: نه، اى مفضّل! بلكه مردى از خاندانش را در آنجا جانشين خود مىسازد، پس هرگاه از مكه حركت كند به آن مرد حمله مىكنند و او را مىكشند، پس آن حضرت بازمىگردد، ايشان به خدمتش مىآيند، درحالىكه ترسان و سربهزير افكنده باشند، گريه و تضرّع مىكنند و عرضه مىدارند: اى مهدى آل محمد عليهم السلام توبه مىكنيم. پس آن حضرت آنان را نصيحت و موعظه نموده و هشدار مىدهد و بر آنها جانشين مىگمارد و دوباره حركت مىكند. ولى باز هم بر آن جانشين يورش مىبرند و او را مىكشند، پس ياران خودش از جنّيان و نقبا را به سوى آنها مىفرستد و مىفرمايد: بازگرديد به سوى آنها و كسى را باقى نگذاريد، مگر آنكه ايمان بياورد. قال عليه السّلام: لا يا مفضّل، بل يستخلف منها رجلا من أهله فإذا سار منها وثبوا عليه فيقتلونه، فيرجع إليهم، فيأتونه مهطعين، مقنعي رؤوسهم، يبكون و يتضرّعون، و يقولون:
يا مهديّ آل محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم التوبة، التوبة، فيعظهم و ينذرهم، و يحذّرهم، و يستخلف عليهم منهم خليفة و يسير، فيثبون عليه بعده فيقتلونه، فيردّ إليهم أنصاره من الجنّ و النقباء، و يقول لهم: ارجعوا فلا تبقوا منهم بشرا إلّا من آمن،
- و اگرنه اين بود كه رحمت پروردگار همه را فرامىگيرد، و من آن رحمت هستم با شما به سوى آنها بازمىگشتم، زيرا كه به تحقيق اينها عذرها را بين خود و خداى خودشان و من قطع كردند. پس به سوى آنان مراجعت مىكنند، به خدا قسم از صد تن يكى باقى نمىماند، قسم به خدا از هزار يكى باقى نمىماند. فلولا أنّ رحمة ربّكم وسعت كلّ شيء و أنا تلك الرحمة، لرجعت إليهم معكم، فقد قطعوا الأعذار بينهم و بين اللّه، و بيني و بينهم، فيرجعون إليهم، فو اللّه لا يسلم من المائة منهم واحد، لا و اللّه، و لا من ألف واحد.
- مفضّل مىگويد: گفتم: اى سيّد من! خانه مهدى عليهم السّلام كجا خواهد بود و مؤمنان كجا جمع مىشوند؟ فرمود: سراى حكومت آن حضرت كوفه و مجلس حكم و فرمانروايى او مسجد جامع آن، و بيت المال و محل تقسيم غنائم مسلمين مسجد سهله، و جاى خلوتهاى آن حضرت، سرزمين صاف و مسطح و سفيد نجف است. قال المفضّل: قلت: يا سيّدي، فأين تكون دار المهديّ عليه السّلام و مجتمع المؤمنين؟ قال عليه السّلام: دار ملكه الكوفة، و مجلس حكمه جامعها، و بيت ماله و مقسم غنائم المسلمين مسجد السهلة، و موضع خلواته الذكوات البيض من الغريّين.
- مفضّل عرضه داشت: اى مولاى من! آيا همه مؤمنين در كوفه خواهند بود؟ فرمود: آرى قسم به خدا! هيچ مؤمنى باقى نمىماند مگر اينكه در آن، يا در حوالى آن خواهد بود و كار به جايى مىرسد كه مقدار خوابگاه يك اسب به دو هزار درهم مىرسد و بيشتر مردم آرزو مىكنند: اى كاش يك وجب از زمين سبع را به قيمت يك وجب طلا مىخريد و زمين سبع از خطّههاى همدان است. «1» قال المفضّل: يا مولاي، كلّ المؤمنين يكونون بالكوفة؟ قال: إي و اللّه، لا يبقى مؤمن إلّا كان بها، أو حواليها، و ليبلغنّ مجالة فرس منها ألفي درهم، و ليودّنّ أكثر الناس أنّه اشترى شبرا من أرض السبع، بشبر من ذهب، و السبع خطّة من خطط همدان، «الحديث».[2]
- مىگويم: شايد منظور از«هيچ مؤمنى باقى نمىماند مگر اينكه در آن يا در حوالى آن خواهد بود» زيارت و ديدار آن حضرت باشد، نه هميشگى؛ و شاهد بر اين، جمله بعدى است كه: و لعلّ المراد من قوله عليه السّلام: لا يبقى مؤمن إلّا كان بها أو حواليها، الكون للزيارة أي زيارة مولانا صاحب الزمان صلوات اللّه عليه، لا الكون على الدوام للإقامة، و يشهد لذلك قوله: و ليودّنّ (إلخ).
- «بيشتر مردم آرزو مىكنند» و احتمال هم دارد كه كلمه «حواليها» تصحيف «أو حنّ إليها» يعنى به سوى او متمايل و مشتاق مىشوند، چنانكه در روايتى از بحار و غير آن از حضرت ابوعبد اللّه صادق عليهم السّلام منقول است. و يحتمل أن يكون «أو حواليها» تصحيف «أوحنّ إليها» كما في رواية مرويّة في البحار و غيره عن أبي عبد اللّه عليه السّلام.
- و مؤيّد معنى اوّل روايتى است كه در بحار از غيبت شيخ طوسى نقل شده كه حضرت ابو جعفر باقر عليهم السّلام فرمود: هرگاه قائم عليهم السّلام به كوفه وارد مىشود، هيچ مؤمنى باقى نمىماند مگر اينكه در آن باشد يا به آن سفر كند. «2»151- و يؤيّد المعنى الأوّل الّذي ذكرناه، ما في البحار عن غيبة الشيخ الطوسي (ره) عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إذا دخل القائم عليه السّلام الكوفة لم يبق مؤمن إلّا و هو بها أو يجيء إليها.[3]
- و از جمله دلايل بر اينكه مؤمنين نزد مولايمان صاحب الزمان- عجّل اللّه فرجه الشريف- جمع مىشوند، روايتى است كه شيخ صدوق در كمال الدين از حضرت ابو الحسن امام على بن محمد هادى عليهم السّلام آورده است كه: از آن حضرت درباره معنى فرمايش پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله كه (لا تعادوا الأيّام فتعاديكم)؛ يعنى با روزها دشمنى نكنيد كه با شما دشمنى خواهند كرد. سؤال شد. فرمود: 152- و ممّا يدلّ على اجتماع المؤمنين عند مولانا صاحب الزمان صلوات اللّه عليه و عجّل اللّه فرجه، ما رواه الصدوق في كمال الدين: عن أبي الحسن عليّ بن محمّد العسكري عليه السّلام، فإنّه عليه السّلام سئل عن معنى قول النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم:
__________________________________________________
(1). بحار الانوار: 53/ 7.
(2). بحار الانوار: 52/ 330.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 121
- آرى، منظور از ايّام ما هستيم، به سبب ما آسمانها و زمين برپاست، پس سبت (شنبه) نام رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله است؛ و أحد (يكشنبه) نام امير المؤمنين عليهم السّلام ؛ اثنين (دوشنبه) حسن و حسين؛ و ثلثاء (سهشنبه) على بن الحسين (سجاد) و محمد بن على (باقر) و جعفر بن محمد (صادق)؛ و أربعاء (چهارشنبه) موسى بن جعفر (كاظم) و على بن موسى (رضا) و محمد بن على (جواد) و من- على بن محمد (هادى)؛ و خميس (پنجشنبه) فرزندم حسن (عسكرى)؛ و جمعه فرزند فرزندم مىباشد و به سوى اوست كه گروه حقّ جمع مىشوند و همان است كه زمين را پر از عدلوداد مىكند، چنانكه از ظلموستم پر شده باشد، و اين است معنى ايّام و اينكه در دنيا با آنها دشمنى نكنيد كه در آخرت با شما دشمنى خواهند كرد. «1» لا تعادوا الأيّام فتعاديكم، فقال عليه السّلام: نعم، الأيّام: نحن، بنا قامت السماوات و الأرض. فالسبت: إسم رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم، و الأحد: أمير المؤمنين و الإثنين: الحسن و الحسين، و الثلاثاء: عليّ بن الحسين، و محمّد بن عليّ الباقر، و جعفر بن محمّد الصادق، و الأربعاء: موسى بن جعفر، و عليّ بن موسى، و محمّد بن عليّ، و أنا، و الخميس: ابني الحسن، و الجمعة: ابن ابني، و إليه تجتمع عصابة الحقّ، و هو الّذي يملأها قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما، فهذا معنى الأيّام، و لا تعادوهم في الدنيا فيعادوكم في الآخرة.[4]
- 6- جمع عقول «2» 6- جمع العقول[5]
- در كمال الدين از حضرت ابو جعفر امام باقر عليهم السّلام روايت شده كه فرمود: هرگاه قائم ما بپاخيزد خداوند دستش را بر سر بندگان قرار مىدهد، پس عقلهايشان جمع و حلم و بردبارىشان كامل مىگردد. «3»153- في كمال الدين: عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد، فجمع بها عقولهم و كملت بها أحلامهم.[6]
- و در كتاب خرايج به جاى جمله آخر، آمده است: «و اخلاقشان كامل گردد». و في الخرائج: و أكمل به أخلاقهم- بدل الجزء الأخير-.[7]
- و در كافى به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر عليهم السّلام منقول است كه فرمود: «إذا قام قائم نا وضع اللّه يده على رؤس العباد فجمع بها عقولهم و كملت به أحلامهم»؛ «4» هرگاه قائم ما قيام كند، خداوند دستش را بر سر بندگان قرار دهد، پس عقلهايشان جمع و بردبارىشان كامل گردد. 154- و في اصول الكافي: بإسناده عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إذا قام قائمنا وضع اللّه يده على رؤوس العباد، فجمع بها عقولهم، و كملت به أحلامهم[8].[9]
- علامه مجلسى در مرآة العقول گفته است: ضمير «دستش» يا به خدا برمىگردد و يا به قائم عليهم السّلام و بنابر هردو فرض؛ كنايه از رحمت و شفقت يا قدرت و پيروزى است، و بنابر فرض اخير، احتمال حقيقت مىرود، نه كنايه و اينكه فرمود: پس عقلهايشان جمع و ... دو وجه محتمل است:
- اول: اينكه آن حضرت عقلهايشان را بر اقرار به حقّ جمع مىكند كه ديگر هيچ اختلافى نخواهند داشت.
__________________________________________________
(1). كمال الدين: 2/ 393.
- (2). بدان كه اين يكى از ويژگىهايى است كه خداوند به آن حضرت اختصاص داده، بهطورىكه اگر دست خود را بر سر مؤمن بگذارد، خداوند عقل او را جمع و حلم او را كامل مىگرداند. بعضى از معاصرين ارجمند در معنى حديث چنين گفتهاند: جمع عقل به قوّه عقليه برمىگردد، به اينكه لشكريان عقل در او جمع شود تا امور باطنى را درك كند، و كمال حلم مربوط به كمال قوّه تدبير و نظم بخشيدن به امور معاش و زندگى مادّى است. (مؤلّف)
(3). كمال الدين: 2/ 67.
(4). كافى: 1/ 25.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 122
- دوم: اينكه عقل هركدام از آنها جمع مىشود، يعنى قواى نفسانى و نيروهاى حيوانى تسليم عقل گردند و با آن همراهى كنند، كه ديگر به خاطر پراكندگى قواى نفسانى، عقل پراكنده نمىشود، بعضى اينطور گفتهاند. ولى وجه اوّل صحيحتر به نظر مىرسد و (بها) به (يد) برمىگردد، و ضمير (به) به (وضع) مربوط است، يا به قائم عليهم السّلام برمىگردد و احلام جمع حلم به معنى عقل است. «1» ضميرمىگويم: پرواضح است كه ضمير در (يده) به قائم عليهم السّلام برمىگردد و دليل بر اين معنى فرمايش امام صادق عليهم السّلام است در حديث ديگرى در كافى آمده كه فرمود: اين امر به كسى مىرسد كه دهان برايش مىچرخانند، أقول: الأظهر أنّ الضمير في يده يرجع إلى القائم عليه السّلام،155- و الدليل على هذا قول الصادق عليه السّلام في حديث آخر مرويّ في الكافي قال عليه السّلام: إنّ هذا الأمر يصير إلى من يلوّى له الحنك[10]
- پس هرگاه مشيّت و خواست الهى در او تحقّق يابد خروج مىكند، و مردم مىگويند: اين چيست كه واقع شده؟ پس خداوند دستى از او بر سر رعيّتش قرار مىدهد. فإذا كانت من اللّه فيه المشيئة خرج، فيقول الناس: ما هذا الّذي كان؟ و يضع اللّه له يدا على رأس رعيّته.[11]
- حرف «ح»«حرف الحاء»
- 1- حمايت آن حضرت عليهم السّلام از اسلام1- حمايته للإسلام: جهاده و حربه
- حمايت آن بزرگوار از حريم اسلام از مطالبى كه راجع به جهاد و جنگ آن حضرت بيان كردهايم، دانسته مىشود و در بحار از شيخ نعمانى به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر عليهم السّلام روايت است فرمود: گويا مىبينم دين شما پيوسته رو به ضعف و از بين رفتن خواهد نهاد و در خون خود دستوپا خواهد زد و كسى آن را به شما بازنمىگرداند مگر مردى از ما اهل البيت. «2» تمام اين حديث در سخاى آن حضرت و كشف علوم خواهد آمد، ان شاء اللّه. يظهر من 156- في البحار، عن النعماني: بإسناده عن أبي جعفر عليه السّلام أنّه قال: كأنّي بدينكم هذا لا يزال مولّيا بفحص بدمه[12] ثمّ لا يردّه عليكم إلّا رجل منّا أهل البيت، (الحديث).[13] و يأتي تمامه في سخائه، و في كشف العلوم إن شاء اللّه تعالى.[14]
- 2- حرب (جنگ) آن حضرت عليهم السّلام با مخالفين -2- حربه للمخالفين
- فرق ميان جنگ و جهاد اين است كه جهاد نسبت به كافران است، ولى جنگ اعمّ است از آنها و كسانى كه كلمه اسلام بر زبان دارند- چنانكه آيه مربوط به محارب: إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ؛ «3» همانا سزاى كسانى كه با خداوند جنگ مىكنند ... و غير آن بر اين معنى دلالت دارد. و الفرق بينه و بين الجهاد: أنّ الجهاد بالنسبة إلى الكفّار، و الحرب يعمّ أهل كلمة الإسلام، كما يدلّ عليه آية المحارب، و غيرها.
__________________________________________________
(1). مرآة العقول: 1/ 80.
(2). بحار الانوار: 52/ 352؛ و غيبت نعمانى: 125.
(3). سوره مائده، آيه 33.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 123
- بههرحال شاهد بر اين مقال، روايتى است كه در بحار از نعمانى منقول است كه به سند خود از فضيل آورده كه گفت: از حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليهم السّلام شنيدم فرمود: به درستى كه وقتى قائم ما بپاخيزد بيشتر از آنچه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله از مردم جاهليت ديد به ناراحتىها برخورد مىكند. گفتم: چطور؟ فرمود: پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله به سوى مردم مبعوث شد درحالىكه سنگ و چوب و تختهاى به صورت بت مىتراشيدند و پرستش مىكردند، ولى قائم ما- عجّل اللّه فرجه الشريف- درحالى بپاخيزد و به سوى مردمى آيد، كه همگى آنها عليه او كتاب اللّه را تأويل نموده و احتجاج مىكنند. «1»
157- و كيف كان، فيشهد لما ذكرنا ما في البحار عن النعماني:
بإسناده عن الفضيل، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: إنّ قائمنا إذا قام استقبل من جهلة الناس أشدّ ما استقبله رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم من جهّال الجاهليّة.
فقلت: و كيف ذلك؟ قال: إنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم أتى الناس و هم يعبدون الحجارة، و الصخور، و العيدان، و الخشب المنحوتة، و إنّ قائمنا إذا قام أتى الناس و كلّهم يتأوّل عليه كتاب اللّه، و يحتجّ عليه به، الحديث.[15]
- و در روايت ديگرى از همان حضرت آمده: پس عليه آن حضرت، كتاب اللّه را تأويل و برمبناى آن با آن حضرت مقاتله مىكنند. «2»158- و في رواية اخرى، عنه عليه السّلام:
فيتأوّلون عليه كتاب اللّه، و يقاتلونه عليه.[16]
- و از همان بزرگوار منقول است كه فرمود: سيزده شهر و طايفه است كه قائم عليهم السّلام با آنها جنگ مىكند، و آنها هم با آن حضرت مىستيزند: اهل مكّه، اهل مدينه، اهل شام، بنى اميّه، اهل بصره، اهل دميسان، كردها، اعراب، ضبّه، غنى، باهله، ازد و اهل رى. «3»159- و عنه عليه السّلام أنّه قال:
ثلاثة عشر مدينة و طائفة يحارب القائم أهلها و يحاربونه:
أهل مكّة، و أهل المدينة، و أهل الشام، و بنو اميّة، و أهل البصرة، و أهل دميسان، و الأكراد و الأعراب، و ضبّة، و غنى، و باهلة، و أزد، و أهل الريّ.[17]
- و در كتاب كمال الدين از حضرت ابو جعفر باقر عليهم السّلام مروى است كه فرمود: در صاحب اين امر شيوه و سنّتى از موسى و سنّتى از عيسى و سنّتى از يوسف و سنّتى از محمد صلّى اللّه عليه و اله هست. 160- و في كمال الدين: عن أبي جعفر عليه السّلام، قال:
في صاحب الأمر سنّة من موسى، و سنّة من عيسى، و سنّة من يوسف، و سنّة من محمّد صلّى اللّه عليه و آله [و عليهم].
- امّا سنّت از موسى، اينكه ترسان و برحذر است. و امّا از عيسى، اينكه دربارهاش گفته مىشود آنچه درباره عيسى گفته شد. و امّا از يوسف زندان و غيبت است. و امّا از محمّد صلّى اللّه عليه و اله قيام با شمشير و روش آن حضرت را پيروى مىكند، و آثارش آشكار گردد، آنگاه شمشير خود را تا هشت ماه با دست راست و بر شانه حمايل مىنمايد و پيوسته دشمنان را خواهد كشت تا خداوند- عزّ و جلّ- راضى گردد. فأمّا من موسى: خائف يترقّب، و أمّا من عيسى: فيقال فيه ما قيل في عيسى، و أمّا من يوسف عليه السّلام: فالسجن و الغيبة،
و أمّا من محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم: فالقيام (بالسيف) و سيرته، و تبيين آثاره،
ثمّ يضع سيفه على عاتقه ثمانية أشهر بيمينه، فلا يزال يقتل أعداء اللّه حتّى يرضى اللّه عزّ و جلّ.
- ابو بصير گويد: عرضه داشتم: چگونه خواهد دانست كه خداوند راضى شده؟ قال أبو بصير: قلت: و كيف يعلم أنّ اللّه تعالى قد رضي؟
فرمود: خداوند رحم در دلش مىافكند. «4» قال: يلقي في قلبه الرحمة.[18]
- و در حديث مفضّل از حضرت صادق عليهم السّلام است كه فرمود: حسنى آن جوانمرد خوشروى كه از طرف ديلم خروج مىكند و با بيان فصيحى كه دارد، فرياد برمىآورد كه: اى آل احمد! اجابت كنيد دردمند پريشانحال را؛ و آنكه از پيرامون ضريح (شايد مراد كعبه باشد) ندا مىكند. پس گنجينههاى الهى در طالقان او را اجابت مىنمايند، چه گنجهايى كه از طلا و نقره نيست، بلكه مردانى همانند قطعهاى آهن بر اسبهاى چابك سوار و حربهها به دست و پيوسته ستمگران را به قتل مىرساند تا اينكه وارد كوفه مىشود- درحالىكه بيشتر جاهاى زمين از لوث وجود بىدينان پاك گشته است- آنجا را محل اقامت خود قرار مىدهد. 161- و في حديث مفضّل عن الصادق عليه السّلام قال: يخرج الحسني الفتى الصبيح، من نحو الديلم، يصيح بصوت له فصيح: يا آل أحمد أجيبوا الملهوف، و المنادي من حول الضريح، فتجيبه كنوز اللّه بالطالقان، كنوز و أيّ كنوز، ليست من فضّة و لا ذهب، بل هي رجال كزبر الحديد، على البراذين الشهب، بأيديهم الحراب، و لم يزل يقتل الظلمة حتّى يرد الكوفة، و قد صفا أكثر الأرض فيجعلها له معقلا،
__________________________________________________
(1). بحار الانوار: 52/ 362.
(2). بحار الانوار: 52/ 363.
(3). بحار الانوار: 52/ 363.
(4). كمال الدين: 1/ 329.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 124
- پس خبر ظهور مهدى عليهم السّلام به سيّد حسنى و اصحابش مىرسد، اصحاب به او مىگويند: اى فرزند پيغمبر! اين كيست كه در قلمرو ما فرود آمده؟ مىگويد: بياييد برويم ببينيم كه كيست- در صورتىكه به خدا قسم سيّد حسنى مىداند او مهدى است و بدين جهت اين سخن را مىگويد كه به يارانش آن حضرت را بشناساند- فيتّصل به و بأصحابه خبر المهديّ عليه السّلام و يقولون: يابن رسول اللّه، من هذا الّذي قد نزل بساحتنا؟ فيقول: اخرجوا بنا إليه حتّى ننظر من هو، و ما يريد؟ و هو و اللّه يعلم أنّه المهدي و أنّه ليعرفه، و لم يرد بذلك الأمر إلّا ليعرّف أصحابه من هو،
- پس حسنى بيرون مىآيد تا اينكه به مهدى عليهم السّلام مىرسد، آنگاه مىگويد: اگر تو مهدى آل محمّد عليهم السّلام هستى، پس كو عصاى جدّت پيغمبر و انگشتر و جامه و زره (فاضل) آن حضرت؟ و عمامه (سحاب) و اسب (يربوع) و شتر (غضباء) و قاطر (دلدل) و الاغ (يعفور) و اسب اصيل رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله (براق) و مصحف امير مؤمنان عليهم السّلام . اينها كجاست؟ فيخرج الحسني فيقول: إن كنت مهديّ آل محمّد فأين هراوة جدّك رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم و خاتمه و بردته، و درعه الفاضل، و عمامته السحاب، و فرسه اليربوع، و ناقته العضباء و بغلته الدلدل، و حماره اليعفور، و نجيبه البراق، و مصحف أمير المؤمنين عليه السّلام
- پس آن جناب تمام اينها را به او نشان مىدهد، آنگاه عصاى پيغمبر را مىگيرد و در سنگ سختى مىكارد، فورى برگ مىدهد. منظورش از اين كار آن است كه بزرگوارى و فضيلت مهدى عليهم السّلام را به اصحاب خود بنماياند تا با آن حضرت عليهم السّلام بيعت كنند.
فيخرج له ذلك، ثمّ يأخذ الهراوة فيغرسها في الحجر الصلد و تورق، و لم يرد ذلك إلّا أن يري أصحابه فضل المهديّ، حتّى يبايعونه.
- سپس سيد حسنى عرضه مىدارد: اللّه اكبر، اى فرزند پيغمبر! دستت را بده تا با شما بيعت كنيم. مهدى عليهم السّلام دستش را دراز مىكند، سيّد حسنى و اصحابش بيعت مىنمايند، مگر چهل هزار نفر صاحبان مصاحف (- قرآن هاى مكتوب) كه به زيديه معروفند كه از بيعت كردن سر باز مىزنند و مىگويند: اين كار يك سحر بزرگ است. فيقول الحسني: اللّه أكبر، مدّ يدك يابن رسول اللّه حتّى نبايعك، فيمدّ يده، فيبايعه و يبايعه سائر العسكر الّذي مع الحسني إلّا أربعين ألفا أصحاب المصاحف، المعروفون بالزيديّة، فإنّهم يقولون: ما هذا إلّا سحر عظيم،
- با اين سخن دو لشكر باهم گلاويز مىشوند، مهدى عليهم السّلام به طرف طائفه منحرف آمده و آنها را نصيحت و به پيروى خودش دعوت مىكند، ولى آنها بر كفر و طغيان خود مىافزايند، و آن حضرت دستور به كشتن آنها مىدهد، پس همه را از دم شمشير مىگذرانند. فيختلط العسكران، فيقبل المهديّ عليه السّلام على الطائفة المنحرفة فيعظهم، و يدعوهم ثلاثة أيّام، فلا يزدادون إلّا طغيانا و كفرا، فيأمر بقتلهم، فيقتلون جميعا.
- سپس مهدى عليهم السّلام به اصحاب خود مىگويد: قرآن هاى آنان را نگيريد، بگذاريد مايه حسرتشان گردد، همانگونه كه آن را تبديل كرده و تغيير داده و تحريف نموده بودند و مطابق آن عمل نكردند. «1» ثمّ يقول لأصحابه: لا تأخذوا المصاحف، و دعوها، تكون عليهم حسرة كما بدّلوها و غيّروها و حرّفوها، و لم يعملوا بما فيها، الحديث.[19]
- اخبار در اينباره بسيار است كه بعضى از آنها در بحث (قتل كافرين) خواهد آمد، ان شاء اللّه تعالى. و الأخبار في هذا الباب كثيرة، يأتي بعضها في قتل الكافرين بسيفه إن شاء اللّه تعالى.[20]
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 125
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
[1] الزمر: 74.
[2] البحار: 53/ 7- 12
[3] غيبة الطوسي: 455 ح 464، عنه البحار: 52/ 330 ح 51.
[4] كمال الدين: 2/ 383 ح 9، عنه البحار: 50/ 194 ح 6.
[5] و اعلم أنّ هذه خصيصة اختصّها اللّه بوجوده الشريف، بحيث إذا وضع يده على رأس المؤمن جمع اللّه عقله و كمل حلمه، و قال بعض الاجلّة من المعاصرين في معنى الحديث:
إنّ جمع العقل راجع إلى كمال القوّة العقليّة باجتماع جنود العقل فيه لدرك الامور الباطنيّة، و تكميل الحلم راجع إلى كمال القوّة المدبّرة لانتظام الامور المعاشيّة، منه رحمه اللّه.
[6] كمال الدين: 2/ 675 ح 30، عنه البحار: 52/ 328 ح 47.
[7] الخرائج: 2/ 840 ح 57، عنه البحار: 52/ 336 ح 71.
[8] قال العلّامة المجلسيّ الثاني في مرآة العقول: الضمير في قوله: يده إمّا راجع إلى اللّه أو إلى القائم و على التقديرين كناية عن الرحمة و الشفقة، أو القدرة و الإستيلاء، و على الأخير يحتمل الحقيقة، و قوله: فجمع بها عقولهم، يحتمل وجهين: أحدهما: أنّه يجعل عقولهم مجتمعة على الإقرار بالحقّ فلا يقع بينهم اختلاف و يتّفقون على التصديق، و ثانيهما: أنّه يجتمع عقل كلّ واحد منهم، و يكون جمعه باعتبار مطاوعة القوى النفسانية للعقل، فلا يتفرّق لتفرّقها، كذا قيل، و الأوّل أظهر، و الضمير في« بها» راجع إلى اليد، و في« به» إلى الوضع، أو إلى القائم عليه السّلام،
و الأحلام جمع الحلم بالكسر، و هو العقل، إنتهى كلامه( ره).
[9] الكافي: 1/ 25 ح 21، عنه البحار: 52/ 328 ذح 47.
[10] قوله عليه السّلام:« من يلوّى له الحنك» قال في المجمع: لوّاه: إذا أماله من جانب إلى جانب،
و الحنك بفتحتين: ما تحت الذقن من الإنسان و غيره، أو أعلى داخل الفم و الأسفل في طرف مقدم اللّحيين« إنتهى»، و المراد في الحديث كثرة الكلام في حقّه كما ورد في الروايات:
أنّ الناس يختلفون في حياته و موته و نسبه، و إمامته، إلى غير ذلك، منه رحمه اللّه.
[11] الكافي: 1/ 234 ح 2، عنه البحار: 26/ 209 ح 18.
[12] أي يسرع بدمه أي متلطّخا به، و المراد تشبيهه المقتول المضرّج بالدم حين يجود بنفسه فيتحرّك و يفحص برجله و يده و سائر أعضائه الارض.
[13] غيبة النعماني: 239 ح 30، عنه البحار: 52/ 352 ح 106، بشارة الاسلام: 242.
[14] يأتي ص 154، 303.
[15] غيبة النعماني: 296 ح 1، عنه البحار: 52/ 362 ح 131، إلزام الناصب: 2/ 284، إثبات الهداة: 7/ 86 ح 529.
[16] غيبة النعماني: 297 ح 3، عنه البحار: 52/ 362 ح 133.
[17] غيبة النعماني: 299 ح 6، عنه البحار: 52/ 363 ح 136، بشارة الإسلام: 240، و له بيان.
[18] كمال الدين: 1/ 329 ح 11، عنه البحار: 51/ 218 ح 7.
[19] البحار: 53/ 15.
[20] يأتي ص 198.