- -«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- «نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- »وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ«اللهم »
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص 199- 195
- 6- قضاوت آن حضرت عليه السّلام به حق - 6- قضاؤه بالحقّ
- مطالبى در اين باره در حرف «ح» گذشت و در بحار از دعوات راوندى از حسن بن طريف روايت است كه گفت: مرّ في حرف الحاء المهملة ما يدلّ عليه.
373- و في البحار، عن دعوات الراوندي: عن الحسن بن طريف، قال:
- به حضرت ابو محمد امام حسن عسكرى عليه السّلام نوشتم و درباره قائم عليه السّلام پرسيدم كه چون بپاخيزد در ميان مردم به چهچيز قضاوت مىكند؟ و مىخواستم درباره علاج
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 195
- تب نوبه نيز از آن حضرت سؤال كنم، ولى غفلت كردم. پس جواب آمد كه: سؤال كردى از امام؛ پس هرگاه بپاخيزد، به علم خودش بين مردم قضاوت مىكند. مانند قضاوت داوود، از بيّنه نمىپرسد.[1]
كتبت إلى أبي محمّد العسكريّ عليه السّلام أسأله عن القائم إذا قام بم يقضي بين الناس؟ و أردت أن أسأله عن شيء لحمّى الربع فأغفلت ذكر الحمّى، فجاء الجواب: سألت عن الإمام، فإذا قام يقضي بين الناس بعلمه كقضاء داود عليه السّلام لا يسأل البيّنة، الخبر.[2]
- و در همان كتاب به نقل از كتاب الغيبه سيد عبد الحميد به سند خودش از حضرت امام باقر عليه السّلام آمده كه فرمود: نخست قائم عليه السّلام از انطاكيه آغاز مىكند. تورات را از غارى كه در آن عصاى موسى و انگشترى سليمان هست بيرون مىآورد و فرمود: سعادتمندترين مردم به واسطه آن حضرت اهل كوفه خواهند بود. و نيز فرمود: بدين جهت «مهدى» ناميده شد كه به امرى پنهان هدايت مىكند، تا جايى كه در پى كسى مىفرستد كه مردم گناهى برايش نمىدانند، پس او را مىكشد، و حتى اينكه كسى در خانهاش سخن مىگويد: مىترسد كه ديوار عليه او شهادت دهد.[3] مىگويم: اين معنى را ضمن ابياتى كه در اوّل كتاب آوردم به نظم درآوردم:
374- و فيه، عن كتاب الغيبة للسيّد عليّ بن عبد الحميد: بإسناده عن أبي جعفر عليه السّلام قال: أوّل ما يبدأ القائم عليه السّلام بأنطاكيّة، فيستخرج منها التوراة من غار فيه عصا موسى و خاتم سليمان، قال: و أسعد الناس به أهل الكوفة، و قال: إنّما سمّي المهديّ لأنّه يهدي إلى أمر خفيّ، حتّى أنّه يبعث إلى رجل لا يعلم الناس له ذنبا فيقتله، حتّى أنّ أحدهم يتكلّم في بيته فيخاف أن يشهد عليه الجدار.[4]
أقول: و في هذا المعنى قلت في أبيات أثبتناها في صدر هذا الكتاب:
بنفسى من يحيى شريعة جدّه | و يقضى بحكم لم يرمه الأوائل |
- و در اين معنى روايات زيادى هست. البته اين روايت حاكى از آن است كه آن حضرت از انطاكيه خروج مىكند، ولى در روايت ديگرى- كه در بحار و غير آن از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله نقل شده- آمده كه از قريهاى به نام كرعه خروج مىنمايد، و در بعضى روايات محل خروج آن حضرت مكّه و در بعضى ديگر مدينه بيان شده است، جمع بين اين روايات- چنانكه بعضى از احاديث ائمه اطهار عليهم السلام بر آن دلالت دارد- به اين است كه: ظهورهاى آن حضرت متعدد است و هركدام از آنها در جاهاى مناسب بيان مىگردد.
و في هذا المعنى أخبار كثيرة. ثمّ إنّ هذا الحديث، يدلّ على أنّ بدء ظهوره عليه السّلام من أنطاكيّة، و الجمع بينه و بين ما روي في البحار و غيره عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم أنّه يخرج من قرية يقال لها كرعة.[5] و في بعض الروايات أنّه يخرج من المدينة، و في بعضها من مكّة، بتعدّد ظهوراته، كما يدلّ عليه الأخبار المرويّة عن الأئمّة الأطهار. و يأتي ذكرها في كلّ مقام بمناسبته.
- كه مقتضى دعا كردن براى آن حضرت است، زيرا كه دعا از اقسام مودّت است و خداوند متعال فرموده: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى؛[6] بگو: براى رسالت از شما مزدى نمىطلبم مگر دوستى نمودن در حقّ نزديكان [اهل بيتم].7- قرابت و خويشاوندى آن حضرت با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله - قرابته من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم- تقتضي الدعاء له لأنّه من المودّة، و قد قال اللّه تعالى: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى[7].
- ان شاء اللّه تحقيق بيشترى در اين باره در بخش پنجم خواهد آمد. و سيأتي في ذلك زيادة تحقيق في الباب الخامس إن شاء اللّه تعالى.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 196
- و نيز شيخ صدوق در كتاب خصال از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله روايت كرده كه فرمود: چهار نفر [و گروه] را روز قيامت من شفاعت مىكنم، هرچند كه به گناهان اهل زمين به نزدم بيايند: كمك كننده به اهل بيت من، و برآورنده حوائج آنها هنگامى كه به آن ناچار باشند، و دوستدارنده آنها به دست و زبانش، و كسى كه با دستش رنجى را از آنان دفع كرده باشد.[8]- 375- و لما رواه الشيخ الصدوق (ره) في الخصال: عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم قال:
أربعة أنا الشفيع لهم يوم القيامة و لو أتوني بذنوب أهل الأرض، معين أهل بيتي، و القاضي لهم حوائجهم عندما اضطرّوا إليه، و المحبّ لهم بقلبه و لسانه و الدافع عنهم بيده.[9]
أقول: و قد ورد هذا الحديث بغير هذا الطريق أيضا.
و يأتي ذكره في الباب الخامس إن شاء اللّه تعالى.
- مىگويم: اين حديث به غير اين طريق هم روايت شده كه ان شاء اللّه در بخش پنجم خواهد آمد.
- 8- قسط (- دادگرى) آن حضرت عليه السّلام 8- قسطه عليه السّلام
- معنى قسط و مطالبى مربوط به آن در بحث عدل آن حضرت گذشت. در اينجا چند روايت ديگر را مىافزاييم كه عنوان مطلب خالى نماند.- قد مرّ معناه، و بعض ما يدلّ عليه في «عدله»[10]و نزيدك هنا عدّة روايات لئلّا يخلو هذا العنوان، و اللّه تعالى هو المستعان.
- از جمله در غاية المرام از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله منقول است فرمود: بشارت مىدهم شما را به مهدى كه در امت من هنگام اختلاف مردم و وقوع زلزلهها، برانگيخته شود. پس زمين را پر مىكند از قسط و عدل، چنانكه از جوروظلم پر شده باشد، بنابراين ساكنان آسمان و زمين از او راضى مىشوند.
376- فمنها ما في غاية المرام: عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم قال: ابشّركم بالمهديّ يبعث في امّتي على اختلاف من الناس و زلازل، فيملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا، يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الأرض.[11]-
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- و در حديث ديگرى از آن حضرت است كه فرمود: اگر از عمر دنيا جز يك شب باقى نماند، خداوند آن شب را طولانى خواهد كرد تا مردى از اهل بيت من زمامدارى كند، كه اسمش اسم من و اسم پدرش اسم پدر من است. زمين را پر از قسط و عدل مىكند همچنانكه از ظلموجور پر شده باشد. 377- و في حديث آخر، فيه: عنه صلى اللّه عليه و آله و سلم قال:
- لو لم يبق من الدنيا إلّا ليلة واحدة، لطوّل اللّه تلك الليلة حتّى يملك رجل من أهل بيتي، يواطئ اسمه اسمي، و اسم أبيه اسم أبي، يملأها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا، الخبر.[12]
- اگر اشكال كنيد كه: در اينجا تصريح شده كه نام پدر آن مصلح الهى، اسم پدر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله است و اين منافات دارد با اينكه حضرت قائم عليه السّلام فرزند امام حسن عسكرى عليه السّلام است، در جواب از اين اشكال محمد بن طلحه شافعى- كه از علماى برجسته عامّه است- چنين گفته: فإن قلت: هذا الخبر مصرّح بأنّ اسم أبيه اسم أبي النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم، و هذا مناف لكون القائم ابن الإمام الحسن العسكري عليه السّلام. قلت: قد أجاب عن ذلك محمّد بن طلحة الشافعي، و هو من أعيان علماء العامّة:
- اين زيادتى از يكى از راويان حديث- زائده- صورت گرفته كه عادتش دست بردن در احاديث است. شاهد بر آن، اينكه اين زيادت در روايت ابو داوود و ترمذى- كه در صحيح خود آن را نقل كردهاند- نيامده است. أوّلا: بأنّ هذا من زيادات زائدة- أحد رواة هذا الحديث- و هو ممّن عادته الزيادة في الأحاديث، و رواية أبي داود و الترمذي في صحيحيهما خالية من تلك الزيادة.
- 2- بر فرض اينكه اين كلمه اضافه نشده باشد، اين احتمال هست كه كلمه (ابنى) به كلمه (أبى) تصحيف شده باشد كه نظاير آن زياد است. و ثانيا: لو فرض ورود ذلك احتمل أن يكون اسم أبي مصحّف ابني و مثل ذلك كثير الوقوع.
- ______________________________
(1). الخصال: 1/ 196. - مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 197
- 3- باز بر فرض اينكه عبارت به همانطور درست باشد، تأويلش اين است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله كنيه را اسم و جدّ را پدر خوانده است. در اين صورت منظور پدرش حسين عليه السّلام است كه كنيهاش ابو عبد اللّه است، و اين دو تعبير در لغت و عرف شايع و متداول است. ثالثا: لو فرض وروده بهذا النحو اوّل بأنّ النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم عبّر عن الكنية بالإسم و عن الجدّ بالأب، فالمراد بأبيه الحسين عليه السّلام، و كنيته أبو عبد اللّه
- و هذان التعبيران شائعان في العرف و اللّغة، إنتهى كلامه ملخّصا.
- مىگويم: براى اثبات اينكه حضرت حجة بن الحسن- صلوات اللّه عليه- همان قائم موعود است، بر اين حديث اعتماد نمىكنيم، بلكه اعتماد بر روايات بسيار و متواتر و صريح مىباشد- أقول: ليس المعوّل في إثبات كون الحجّة ابن الحسن صلوات اللّه عليه هو القائم الموعود على هذا الحديث، بل المعوّل على الأخبار الكثيرة المتواترة
- كه قسمتى از آنها گذشت- و اينكه اين حديث را با جوابهاى اين فاضل خردمند در اينجا آوردم، براى اين منظور بود كه اگر كسى آن را يافت دچار اشتباه نشود و متوجه باشد كه عادت بعضى روات آنها دست بردن در احاديث بوده است، بهخصوص راجع به اين حديث عدّهاى تصريح كردهاند كه يكى از راويان آن، از كسانى است كه عادت و شيوهاش دست بردن و زياد كردن احاديث است، و براى اينكه بدانيد اينكه قائم همان حجة بن الحسن العسكرى عليهما السلام است، نزد آنها هم مسلّم است، به حدّى كه اين فاضل بر خود لازم دانست كه اين حديث را- بر فرض صحت آن- تأويل نمايد، و حمد خداى را كه نور خود را به اتمام رسانيد. الناصّة المصرّحة بذلك الّتي قدّمنا نبذة منها.
- و إنّما أوردت هذا الحديث مع أجوبة هذا الفاضل اللبيب لئلّا يشتبه الأمر على من لاحظه، و لأن يعلم الناظر في هذا الكتاب ما جرى عليه عادة بعض رواتهم من الزيادة في الأحاديث، و قد صرّح جمع منهم بأنّ زائدة أحد رواة هذا الحديث ممّن ديدنه الزيادة، و لكي تعلم أنّ كون القائم هو ابن الحسن العسكري من الامور المسلّمة بينهم، حتّى أنّ الفاضل أوجب على نفسه تأويل هذا الحديث على فرض صدوره، و الحمد للّه تعالى على إتمام نوره،
- در اينجا خوش دارم كه روايت آگاه شدن و هدايت شدن سيّد حميرى را بياورم، زيرا كه در آن به نام حضرت حجّة بن الحسن العسكرى عليهما السلام تصريح شده، و آمده است كه آن حضرت زمين را پر از قسط و عدل خواهد ساخت. و يعجبني هنا نقل رواية تبصّر السيّد محمّد الحميري (ره) لأنّ فيها التصريح بالحجّة ابن الحسن، و أنّه الّذي يملأ الأرض قسطا و عدلا:
- شيخ صدوق رحمه اللّه در كتاب كمال الدين به سند خود از سيّد حميرى نقل كرده كه گفت: من [در دين] غلوّ داشتم، و معتقد به غايب بودن محمد بن الحنيفه بودم، مدتى در اين وضع گمراهى به سر مىبردم، تا اينكه خداوند بر من منّت نهاد و به وسيله جعفر بن محمد صادق عليه السّلام از آتش نجاتم داد و به راه راست هدايتم كرد، 378- روى الشيخ الصدوق رحمة اللّه عليه في كمال الدين: بإسناده عن السيّد المذكور، قال: كنت أقول بالغلوّ، و أعتقد غيبة محمّد بن عليّ بن الحنفيّة، قد ضللت في ذلك زمانا، فمنّ اللّه عليّ بالصادق جعفر بن محمّد عليهما السلام و أنقذني به من النار و هداني إلى سواء الصراط.
- و چون با دلائل، امامت آن حضرت بر من ثابت شد و دانستم كه او بر من و همه خلق حجّت است، و او است آن امامى كه خداوند اطاعتش را واجب دانسته. از او پرسيدم: يابن رسول اللّه! اخبارى از پدران تو درباره غيبت به ما رسيده كه به صحّت مقرون است، به من بگو كه اين غيبت بر كه واقع مىشود؟ فسألته بعد ما صحّ عندي بالدلائل الّتي شاهدتها منه أنّه حجّة اللّه عليّ و على جميع أهل زمانه، و أنّه الإمام الّذي فرض اللّه طاعته، و أوجب الإقتداء به
فقلت له: يابن رسول اللّه، قد روي لنا أخبار عن آبائك عليهم السّلام في الغيبة و صحّة كونها، فأخبرني بمن تقع،
- فرمود: غيبت در ششمين فرزند من كه دوازدهمين امام است خواهد بود. امامان هدايتگر بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله كه اولين آنها امير المؤمنين على بن ابى طالب و آخرشان قائم بالحق، بقية اللّه در زمين و صاحب زمان مىباشد، به خدا كه اگر به قدر نوح در قوم خودش باقى بماند، از دنيا نرود تا ظهور كند و زمين را پر از قسط و عدل نمايد، چنانكه از ستم و ظلم پر شده باشد. فقال عليه السّلام: إنّ الغيبة ستقع بالسادس من ولدي، و هو الثاني عشر من الأئمّة الهداة بعد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم.
أوّلهم: أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب و آخرهم: القائم بالحقّ، بقيّة اللّه في الأرض، و صاحب الزمان، و اللّه لو بقي في غيبته ما بقي نوح في قومه لم يخرج من الدنيا حتّى يظهر، فيملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 198
- سيد حميرى مىگويد: هنگامى كه اين مطالب را از مولايم امام صادق جعفر بن محمد عليهما السلام شنيدم به دست او توبه كردم و اين قصيده را سرودم: قال السيد: فلمّا سمعت ذلك من مولاي الصادق جعفر بن محمّد عليهما السلام تبت إلى اللّه تعالى ذكره على يديه و قلت قصيدتي الّتي أوّلها:
فلمّا رأيت النّاس في الدّين قد غووا | تجعفرت باسم اللّه فيمن تجعفروا | |
و ناديت باسم اللّه و اللّه أكبر | و أيقنت أنّ اللّه يعفو و يغفر | |
و دنت بدين غير ما كنت ديّنا | به و نهاني سيّد النّاس جعفر | |
فقلت فهبني قد تهوّدت برهة | و إلّا فديني دين من يتنصّر | |
و إنّي إلى الرّحمن من ذاك تآئب | و إنّي قد أسلمت و اللّه أكبر | |
فلست بغال ما حييت و راجع | إلى ما عليه كنت اخفي و اظهر | |
و لا قآئل حيّ برضوى محمّد | و إن عاب جهّال مقالي فأكثروا | |
و لكنّه ممّا مضى لسبيله | على أحسن الحالات يقفي و يخبر | |
مع الطّيّبين الطّاهرين الأولى لهم | من المصطفى فرع زكيّ و عنصر[13] |
- پس چون ديدم مردم در امر دين، راه انحراف پيش گرفتند، در ميان جعفريان به نام خدا مذهب جعفرى را پذيرفتم.
- و به نام خداوند، فرياد برآوردم كه: (اللّه اكبر)، و يقين دارم كه خداوند بخشنده و عفوكننده است.
و به دينى ايمان آوردم غير از آنچه قبلا داشتم، چون سرور مردمان جعفر عليه السّلام از آن مرا نهى كرد.
- با خود گفتم: گيرم كه مدتى يهودى مىشدم، يا به دين نصرانيت درمىآمدم.
من به درگاه خداوند رحمن، از آن گمراهى توبه مىكنم و من مسلمان شدم و اللّه اكبر مىگويم.
- تا زندهام ديگر غلو نكنم و برنمىگردم به آنچه در نهان و آشكار بدان عقيده داشتم.
ديگر نخواهم گفت كه محمد [ابن الحنفيه] در كوه رضوى زنده است، هرچند كه جاهلان گفتارم را عيب كنند.
- ولى مىگويم او از كسانى است كه عمرش را با بهترين حالت و پيروى از حقّ سپرى نمود.
با پاكيزگان و نيكانى كه از حضرت مصطفى صلّى اللّه عليه و اله شاخه پاكيزهاى هستند ... تا آخر قصيده كه طولانى است و نيز قصيده ديگرى پس از آن سرودم:
أيا راكبا نحو المدينة جسرة | عذا فرة يطوي بها كلّ سبسب | |
إذا ما هداك اللّه عاينت جعفرا | فقل لوليّ اللّه و ابن المهذّب |
ألا يا أمين اللّه و ابن أمينه | أتوب إلى الرّحمن ثمّ تأوّبي | |
إليك من الأمر الّذي كنت مطنبا | أحارب فيه جاهدا كلّ معرب | |
و ما كان قولي في ابن خولة مبطنا | معاندة منّي لنسل المطيّب | |
و لكن روينا عن وصيّ محمّد | و ما كان فينا قال بالمتكذّب | |
بأنّ وليّ اللّه يفقد لا يرى | سنين كفعل الخائف المترقّب | |
فيقسم أموال الفقيد كأنّما | تغيّبه بين الصّفيح المنصّب | |
فيمكث حينا ثمّ ينبع نبعة | كنبعة جدى من الأفق كوكب[14] | |
يسير بنصر اللّه من بيت ربّه | على سؤدد منه و أمر مسبّب | |
يسير إلى أعدآئه بلوآئه | فيقتلهم قتلا كحرّان مغضب | |
فلمّا روي أنّ ابن خولة غآئب | صرفنا إليه قولنا لم نكذّب | |
و قلنا هو المهديّ و القائم الّذي | يعيش به من عدله كلّ مجدب | |
فإن قلت لا فالحقّ قولك و الّذي | أمرت فحتم غير ما متعصّب | |
و أشهد ربّي أنّ قولك حجّة | على الخلق طرّا من مطيع و مذنب | |
بأنّ وليّ الأمر و القائم الّذي | تطلّع نفسي نحوه بتطرّب | |
له غيبة لا بدّ من أن يغيبها | فصلّى عليه اللّه من متغيّب | |
فيمكث حينا ثمّ يظهر حينه | فيملا عدلا كلّ شرق و مغرب | |
بذاك أدين اللّه سرّا و جهرة | و لست و إن عوتبت فيه بمعتب[15] | |
صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ«اللهم » مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 199 |
|
[1] . بحار الانوار: 52/ 320.
[2] الدعوات: 209 ح 568، عنه البحار: 52/ 320 ح 25، و رواه في الكافي: 1/ 320 ح 25( نحوه) عنه البحار: 50/ 265.
[3] . بحار الانوار: 52/ 390.
[4] بشارة الإسلام: 253، البحار: 52/ 390 ح 212.
[5] البحار: 52/ 380 ح 189.
[6] . سوره شورى، آيه 23.
[7] الشورى: 23.
[8] . الخصال: 1/ 196.
[9] الخصال: 1/ 196 ح 1.
[10] تقدّم ص 168.
[11] غاية المرام: 7/ 80 ح 5، مسند أحمد: 3/ 37، عنه منتخب الأثر: 147 ح 14، البيان: 123، عقد الدرر: 164 ح 5، نور الأبصار: 230، الصواعق: 99، مجمع الزوائد: 7/ 313، ينابيع المودّة: 487، فرائد السمطين: 2/ 310، منتخب كنز العمال: 2/ 29، ميزان الإعتدال: 2/ 21، و أخرجه في البحار: 51/ 74 ح 32، عن غيبة الطوسي: 178 ح 136.
[12] غاية المرام: 7/ 105 ح 106، عقد الدرر: 29 ح 5، ينابيع المودّة: 259، كنز العمال: 7/ 188، و أخرجه في البحار: 51/ 74 ح 27 عن غيبة الطوسي: 181 ح 140.
[13] . كمال الدين: 1/ 34؛ ديوان السيد الحميرى: 203، با اندكى تفاوت.
[14] . اين مصرع سكته دارد، و در بعضى از نسخهها و نيز كتب ديگر به جاى اين بيت آمده:
فيمكث حينا ثمّ يشرف شخصه | مضيئا بنور العدل اشراق كوكب | |
( مترجم)
[15] . كمال الدين: 1/ 34- 35؛ ديوان السيد الحميرى: 114- 117.