- «سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ«اللهم »
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص 201-: 204
- و در بحار، از مناقب، از داوود رقّى آمده است كه گفت: به سيد حميرى خبر رسيد كه نزد امام صادق عليه السّلام ياد شده و آن حضرت فرمودهاند: سيّد كافر است، .379- و في البحار عن المناقب: عن داود الرقّي، قال: بلغ السيّد الحميري أنّه ذكر عند الصادق عليه السّلام فقال عليه السّلام : السيّد كافر،
- به خدمت آن حضرت رفت و عرض كرد: اى آقاى من! با شدّت محبتى كه به شما دارم و دشمنىاى كه با دشمنان شما مىكنم باز هم كافرم؟ فأتاه و قال: يا سيّدي، أنا كافر مع شدّة حبّي لكم و معاداتي الناس فيكم؟!
- فرمود: چه فايده كه تو به حجّت دهر و زمان، كفر مىورزى، قال: و ما ينفعك ذاك و أنت كافر بحجّة الدهر و الزمان،
- سپس دست او را گرفت و به اتاقى برد كه در آن قبرى بود. پس آن حضرت دو ركعت نماز خواند، سپس دستش را به قبر زد، قبر قطعهقطعه شد و مردى از آن بيرون آمد، درحالىكه خاكها را از سر و ريش خود مىتكاند. ثمّ أخذ بيده، و أدخله بيتا، فإذا في البيت قبر، فصلّى ركعتين، ثمّ ضرب بيده على القبر، فصار القبر قطعا، فخرج شخص من قبره ينفض التراب عن رأسه و لحيته.
- امام صادق عليه السّلام به او فرمود: تو كه هستى؟ گفت: من محمد بن على مسمّى به ابن الحنفيه هستم. سپس فرمود: من كيستم؟ گفت: جعفر بن محمد، حجّت دهر و زمان. فقال له الصادق عليه السّلام : من أنت؟ قال: أنا محمّد بن عليّ المسمّى بابن الحنفيّة، فقال عليه السّلام : فمن أنا؟ قال: جعفر بن محمّد حجّة الدهر و الزمان.
- سيّد حميرى از خدمت آن حضرت بيرون آمد درحالىكه اين اشعار را بر لب داشت: «تجعفرت باسم اللّه فيمن تجعفرا»[1]
- فخرج السيّد يقول: تجعفرت باسم اللّه فيمن تجعفرا.[2]
- و نيز از عباد بن صهيب روايت است كه گفت: در محضر جعفر بن محمد صادق عليه السّلام بودم كه خبر مرگ حميرى را به حضرت دادند، براى او دعا كرد و طلب رحمت نمود. شخصى به آن حضرت عرضه داشت: يابن رسول اللّه! با اينكه او شراب مىخورد و معتقد به رجعت بود؟
- 380- و منه: عن عبّاد بن صهيب، قال: كنت عند جعفر بن محمّد عليه السّلام ، فأتاه نعي السيّد، فدعا له و ترحّم عليه، فقال له رجل: يابن رسول اللّه، و هو يشرب الخمر، و يؤمن بالرجعة،
- فرمود: پدرم از جدم مرا حديث گفت كه دوستان آل محمد عليهم السّلام نمىميرند مگر اينكه توبه كنند و او توبه كرد در اين حال جانماز خود را برداشت و از زير آن نوشتهاى از سيّد بيرون آورد كه در آن توبه و درخواست دعا كرده بود.[3] فقال عليه السّلام : حدّثني أبي، عن جدّي: أنّ محبّي آل محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم لا يموتون إلّا تائبين، و قد تاب، و رفع مصلّى كان تحته، فأخرج كتابا من السيّد يعرّفه أنّه قد تاب و يسأله الدعاء.[4]
- دليل بر آن، روايتى است كه صدوق در كمال الدين به سند خود از امام صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: خداوند تبارك و تعالى چهارده نور را چهارده هزار سال پيش از آفرينش خلق آفريد كه آنها ارواح ما بودند. به آن حضرت عرض شد: يابن رسول اللّه! اين چهارده نور كيانند؟
- 381- يدلّ عليه ما رواه الصدوق (ره) في كمال الدين:بإسناده عن الصادق عليه السّلام قال: إنّ اللّه تبارك و تعالى خلق أربعة عشر نورا قبل خلق الخلق بأربعة عشر ألف عام، فهي أرواحنا،
- فرمود: محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و امامانى از ذريه حسين عليهم السّلام آخرين آنها قائم است كه پس از غيبتى بپاخيزد و دجال را بكشد و زمين را از هرگونه جوروظلمى پاك گرداند.[5] فقيل له:يابن رسول اللّه، و من الأربعة عشر؟ فقال: محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين، و الأئمّة من ولد الحسين عليهم السّلام آخرهم القائم، الّذي يقوم بعد غيبته، فيقتل الدجّال، و يطهّر الأرض من كلّ جور و ظلم.[6]
- و در همان كتاب به سند خود از نزال بن سبره آمده كه گفت: امير المؤمنين على بن ابى طالب عليهما السلام براى ما سخنرانى كرد، حمدوثناى خداى- عزّ و جلّ- را بجاى آورد و بر پيغمبر و آل او عليهم السّلام درود فرستاد. 382- و فيه أيضا: بإسناده عن النزال بن سبرة، قال: خطبنا أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السّلام فحمد اللّه عزّ و جلّ، و أثنى عليه، و صلّى على محمّد و آله،
- سپس سه مرتبه فرمود: «سلوني أيّها النّاس قبل أن تفقدوني»؛ اى مردم! بپرسيد از من پيش از آنكه مرا نيابيد. ثمّ قال عليه السّلام : سلوني أيّها الناس قبل أن تفقدوني- ثلاثا-
- صعصعة بن صوحان از جاى برخاست و عرضه داشت: يا امير المؤمنين! دجّال كى خروج مىكند؟ فقام إليه صعصعة بن صوحان، فقال: يا أمير المؤمنين متى يخرج الدجّال؟
- فرمود: بنشين كه خداوند سخن تو را شنيد و منظور تو را دانست. به خدا قسم آنكه پرسيده شده از سؤالكننده داناتر نيست، و ليكن نشانههايى دارد و آمادگىهايى كه مانند دو تاى كفش پىدرپى واقع مىشوند. اگر بخواهى از آنها تو را خبر دهم؟ فقال له عليّ عليه السّلام : اقعد، فقد سمع اللّه كلامك، و علم ما أردت، و اللّه ما المسؤول عنه بأعلم من السائل، و لكن لذلك علامات و هيئات يتّبع بعضها بعضا، كحذو النعل بالنعل، و إن شئت أنبأتك بها،
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 202
- عرضه داشت: آرى، يا امير المؤمنين. فرمود: اين نشانهها را حفظ كن؛ قال: نعم، يا أمير المؤمنين فقال عليه السّلام : إحفظ، فإنّ علامة ذلك:
- هرگاه مردم نماز را بميرانند، و امانت را خيانت كنند و دروغ را جايز بشمارند، ربا بخورند، رشوه بگيرند، ساختمانها را محكم بسازند، دين را به دنيا بفروشند، سفيهان را به كارها بگمارند، با زنان مشورت كنند، رحمها را قطع نمايند، دنبال هوس بروند، و خونريزى را آسان و سبك شمارند، أمات الناس الصلاة، و أضاعوا الأمانة، و استحلّوا الكذب، و أكلوا الربا و أخذوا الرشا، و شيّدوا البنيان، و باعوا الدين بالدنيا، و استعملوا السفهاء و شاوروا النساء، و قطعوا الأرحام، و اتّبعوا الأهواء، و استخفّوا بالدماء،
- علم (يا عدل) ضعيف شود و ظلم افتخار باشد، امرا فاجر، وزرا ستمگر، كدخدايان خائن، قرآنخوانان فاسق گردند؛ شهادت دروغ رايج و زنا و تهمت و گناه و طغيان علنى شود؛ قرآنها به زيور آراسته، مساجد زينت يافته، منارههاى بلند ساخته، إذا و كان الحلم ضعفا، و الظلم فخرا، و كانت الامراء فجرة، و الوزراء ظلمة، و العرفاء خونة، و القرّاء فسقة، و ظهرت شهادة الزور، و استعلن الفجور، و قول البهتان و الإثم و الطغيان، و حليت المصاحف، و زخرفت المساجد، و طوّلت المنارات[7]
- و اشرار احترام شوند؛ در صفها ازدحام، در دلها اختلاف و در پيمانها شكستن واقع گردد، موعود نزديك شود، از روى حرص دنيا زنها در تجارت با شوهرانشان مشاركت كنند، صداى بىدينها بلند گردد و به آنها گوش فراداده شود، و اكرمت الأشرار، و ازدحمت الصفوف، و اختلفت القلوب، و نقضت العهود و اقترب الموعود، و شارك النساء أزواجهنّ في التجارة حرصا على الدنيا و علت أصوات الفسّاق، و استمع منهم.
- بدترين افراد هرقومى سرپرست آنها بشود، و از افراد فاجر- از ترس اذيّت آنها- تقيّه كنند؛ دروغگو به راستگويى و خائن به امانتدارى شناخته شوند، زنهاى آوازهخوان و نوازندگان به كار گرفته شوند، و كان زعيم القوم أرذلهم، و اتّقي الفاجر مخافة شرّه، و صدّق الكاذب و ائتمن الخائن، و اتّخذت القيان[8] و المعازف[9]،
- و آخرين اين امّت اوّلشان را لعنت نمايد، زنان بر زين سوار شوند،[10] زنان خود را به مردان، و مردان خويش را به زنان شبيه گردانند، شاهد ناديده (يا نخواسته) گواهى دهد و شاهد ديگرى براى طرفدارى گواهى دهد- بدون اطلاع از جريان-، براى غير خدا فقه بياموزند، كار دنيا را بر كار آخرت ترجيح دهند و لعن آخر هذه الامّة أوّلها، و ركب ذوات الفروج السروج، و تشبّه النساء بالرجال، و الرجال بالنساء، و شهد الشاهد من غير أن يستشهد، و شهد الآخر قضاء لذمام بغير حقّ عرفه، و تفقّه لغير الدين، و آثروا عمل الدنيا على [عمل] الآخرة،
- و بر دلهاى گرگ صفت لباس ميش پوشانند؛ دلهايشان از مردار گنديدهتر و از صبر تلختر باشد، پس در آن هنگام، زود، زود! و شتاب، شتاب! در آنروز بهترين جاها بيت المقدس باشد كه زمانى بر مردم فرامىرسد كه هر كدام تمنّا مىكنند از ساكنان آن باشند. و لبسوا جلود الضأن على قلوب الذئاب، و قلوبهم أنتن من الجيف و أمرّ من الصبر، فعند ذلك الوحا الوحا[11] ثمّ العجل العجل، خير المساكن يومئذ بيت المقدّس، و ليأتينّ على الناس زمان يتمنّى[12] أحدهم أنّه من سكّانه.
- اصبغ بن نباته از جاى برخاست و عرضه داشت: يا امير المؤمنين! دجّال كيست؟ فرمود: فقام إليه الأصبغ بن نباتة، فقال: يا أمير المؤمنين، من الدجّال؟
- دجّال، صايد بن صايد [صيد] است. بدبخت كسى است كه او را تصديق كند و نيكبخت آن است كه او را تكذيب نمايد. از شهرى كه آن را اصفهان مىنامند، از روستايى كه يهوديه خوانده مىشود بيرون آيد، چشم راستش ممسوح است و چشم ديگرش در پيشانى مانند ستاره صبح مىدرخشد، و در آن لكهاى باشد كه گويى به خون آميخته است. ميان دو چشمش نوشته: اين كافر است، كه هرباسواد و بىسواد آن را مىخواند. به درياها فرومىرود و آفتاب با او مىگردد، فقال: ألا إنّ الدجال صائد بن صائد[13] فالشقيّ من صدّقه، و السعيد من كذّبه، يخرج من بلدة يقال لها: إصفهان، من قرية تعرف باليهوديّة، عينه اليمنى ممسوحة، و العين الاخرى في جبهته تضيء كأنّها كوكب الصبح، فيها علقة كأنّها ممزوجة بالدم، بين عينيه مكتوب: كافر، يقرأه كلّ كاتب و امّي، يخوض البحار، و تسير معه الشمس،
- ______________________________
(1). معلوم است كه منظور زين اسب و امثال آن نيست، زيرا كه در آن زمان هم رايج بوده، بلكه شايد منظور رانندگى در اين زمان باشد. و اللّه العالم. (مترجم)
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 203
- در مقابلش كوهى از دود، و پشت سرش كوهى سفيد مىباشد كه مردم مىپندارند نان است. در زمان قحطى شديدى خروج مىكند، و بر خر سفيدى سوار است كه هرگامش يك ميل مىباشد، و آبگاه به آبگاه زمين برايش نورديده مىشود، و به هيچ آبى نگذرد مگر اينكه تا روز قيامت فرورود، بين يديه جبل من دخان، و خلفه جبل أبيض، يري الناس أنّه طعام.
- يخرج حين يخرج في قحط شديد، تحته حمار أقمر[14] خطوة حماره ميل تطوى له الأرض منهلا منهلا، لا يمرّ بماء إلّا غار إلى يوم القيامة،
- با صداى بلندى كه شرق و غرب بشنوند فرياد بزند: به سوى من آييد دوستان من! منم آنكه آفريدم و درست كردم و تقدير و هدايت نمودم. أنا ربّكم الأعلى! آن دشمن خدا دروغ مىگويد، او يك چشم است، غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود، ينادي بأعلى صوته يسمع ما بين الخافقين من الجنّ و الإنس و الشياطين، يقول: إليّ أوليائي «أنا الّذي خلق فسوّى، و قدّر فهدى، أنا ربّكم الأعلى» و كذب عدوّ اللّه، إنّه أعور، يطعم الطعام، و يمشي في الأسواق،
- به راستى كه پروردگارتان نه يك چشم است، نه راهمىرود و نه زوال دارد. (تعالى اللّه علوّا كبيرا)؛ خداوند از آن پندارها بسى برتر است. بدانيد كه بيشتر پيروانش اولاد زنا و داراى پوستينهاى سبز هستند.
و إنّ ربّكم ليس بأعور و لا يطعم و لا يمشي و لا يزول، تعالى اللّه عن ذلك علوّا كبيرا. ألا و إنّ أكثر أتباعه يومئذ أولاد الزنا، و أصحاب الطيالسة[15] الخضر،
- خداوند- عزّ و جلّ- او را در شام، بر سر گردنهاى به نام «افيق» خواهد كشت، او سه ساعت از روز جمعه گذشته، به دست كسى كه حضرت مسيح عيسى بن مريم پشت سرش نماز مىخواند كشته مىشود، همانا كه بعد از آن طامّه كبرى (درهمكوبنده بزرگ) خواهد بود. يقتله اللّه عزّ و جلّ بالشام على عقبة تعرف بعقبة أفيق[16]، لثلاث ساعات مضت من يوم الجمعة على يد من يصلّي المسيح عيسى بن مريم عليهما السلام خلفه.
- عرض كرديم: آن چيست يا امير المؤمنين؟ فرمود: خروج «دابّة الارض» از كنار كوه صفا كه انگشترى سليمان و عصاى موسى با او باشد. انگشترى را بر روى هرمؤمنى بگذارد، نقش مىگيرد: اين بهحقّ مؤمن است. و بر روى هركافرى بگذارد نوشته مىشود: اين بهحقّ كافر است. ألا إنّ بعد ذلك الطامّة الكبرى، قلنا: و ما ذلك يا أمير المؤمنين؟
قال: خروج دابّة الأرض من عند الصفا، معها خاتم سليمان بن داود، و عصا موسى عليهما السلام تضع الخاتم على وجه كلّ مؤمن، فينطبع فيه: هذا مؤمن حقّا و تضعه على وجه كلّ كافر فيكتب فيه: هذا كافر حقّا،
- تا جايى كه مؤمن بانگ بزند كه: واى بر تو اى كافر! و كافر فرياد برآرد: خوشا به حال تو اى مؤمن! كه من دوست مىداشتم همانند تو باشم و رستگار شوم. سپس دابّه سر بردارد، آنگاه به اذن خداوند شرق و غرب او را ببينند، و اين امر بعد از طلوع آفتاب از مغرب خواهد بود، حتّى أنّ المؤمن لينادي:
الويل لك يا كافر، و أنّ الكافر ينادي: طوبى لك يا مؤمن، وددت أنّي كنت مثلك فأفوز فوزا عظيما. ثمّ ترفع الدابّة رأسها فيراها من بين الخافقين بإذن اللّه جلّ جلاله، و ذلك بعد طلوع الشمس من مغربها،
- و توبه برداشته خواهد شد، ديگر نه توبه قبول مىشود و نه عملى مفيد: لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً؛[17] آن روز براى كسى كه از پيش ايمان نياورده باشد، يا با ايمانش خير حاصل ننموده، ايمان آوردنش سودى ندارد. سپس فرمود: از من نپرسيد كه پس از آنچه خواهد شد؟ زيرا كه حبيب من رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله از من عهد گرفته كه آن را جز به خاندانم نگويم. فعند ذلك ترفع التوبة، فلا يقبل توبة، و لا عمل ينفع، و لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً[18].
- ثمّ قال عليه السّلام : لا تسألوني عمّا يكون بعد هذا، فإنّه عهد إليّ حبيبي رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم أن لا اخبر به غير عترتي، فقال النزال بن سبرة: مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 204 صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ«اللهم »