مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج‏1، ص 201-: 204 و در بحار، از مناقب، كه گفت:

 

  1.  «سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                             صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 
  2. «بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»
  3. صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ«اللهم »
  4. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  (عليه السلام)، ج‏ ص 201-: 204
  5. و در بحار، از مناقب، از داوود رقّى آمده است كه گفت: به سيد حميرى خبر رسيد كه نزد امام صادق عليه السّلام  ياد شده و آن حضرت فرموده‏اند: سيّد كافر است، .379- و في البحار عن المناقب: عن داود الرقّي، قال: بلغ السيّد الحميري أنّه ذكر عند الصادق عليه السّلام  فقال عليه السّلام : السيّد كافر،
  6. به خدمت آن حضرت رفت و عرض كرد: اى آقاى من! با شدّت محبتى كه به شما دارم و دشمنى‏اى كه با دشمنان شما مى‏كنم باز هم كافرم؟ فأتاه و قال: يا سيّدي، أنا كافر مع شدّة حبّي لكم و معاداتي الناس فيكم؟!
  7. فرمود: چه فايده كه تو به حجّت دهر و زمان، كفر مى‏ورزى، قال: و ما ينفعك ذاك و أنت كافر بحجّة الدهر و الزمان،
  8. سپس دست او را گرفت و به اتاقى برد كه در آن قبرى بود. پس آن حضرت دو ركعت نماز خواند، سپس دستش را به قبر زد، قبر قطعه‏قطعه شد و مردى از آن بيرون آمد، درحالى‏كه خاك‏ها را از سر و ريش خود مى‏تكاند. ثمّ أخذ بيده، و أدخله بيتا، فإذا في البيت قبر، فصلّى ركعتين، ثمّ ضرب بيده على القبر، فصار القبر قطعا، فخرج شخص من قبره ينفض التراب عن رأسه و لحيته.
  9. امام صادق عليه السّلام  به او فرمود: تو كه هستى؟ گفت: من محمد بن على مسمّى به ابن الحنفيه هستم. سپس فرمود: من كيستم؟ گفت: جعفر بن محمد، حجّت دهر و زمان. فقال له الصادق عليه السّلام : من أنت؟ قال: أنا محمّد بن عليّ المسمّى بابن الحنفيّة، فقال عليه السّلام : فمن أنا؟ قال: جعفر بن محمّد حجّة الدهر و الزمان.
  10. سيّد حميرى از خدمت آن حضرت بيرون آمد درحالى‏كه اين اشعار را بر لب داشت: «تجعفرت باسم اللّه فيمن تجعفرا»[1]
  11. فخرج السيّد يقول: تجعفرت باسم اللّه فيمن تجعفرا.[2]
  12. و نيز از عباد بن صهيب روايت است كه گفت: در محضر جعفر بن محمد صادق عليه السّلام  بودم كه خبر مرگ حميرى را به حضرت دادند، براى او دعا كرد و طلب رحمت نمود. شخصى به آن حضرت عرضه داشت: يابن رسول اللّه! با اين‏كه او شراب مى‏خورد و معتقد به رجعت بود؟
  13. 380- و منه: عن عبّاد بن صهيب، قال: كنت عند جعفر بن محمّد عليه السّلام ، فأتاه نعي السيّد، فدعا له و ترحّم عليه، فقال له رجل: يابن رسول اللّه، و هو يشرب الخمر، و يؤمن بالرجعة،
  14. فرمود: پدرم از جدم مرا حديث گفت كه دوستان آل محمد عليهم السّلام  نمى‏ميرند مگر اين‏كه توبه كنند و او توبه كرد در اين حال جانماز خود را برداشت و از زير آن نوشته‏اى از سيّد بيرون آورد كه در آن توبه و درخواست دعا كرده بود.[3] فقال عليه السّلام : حدّثني أبي، عن جدّي: أنّ محبّي آل محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم لا يموتون إلّا تائبين، و قد تاب، و رفع مصلّى كان تحته، فأخرج كتابا من السيّد يعرّفه أنّه قد تاب و يسأله الدعاء.[4]
  15. دليل بر آن، روايتى است كه صدوق در كمال الدين به سند خود از امام صادق عليه السّلام  آورده كه فرمود: خداوند تبارك و تعالى چهارده نور را چهارده هزار سال پيش از آفرينش خلق آفريد كه آن‏ها ارواح ما بودند. به آن حضرت عرض شد: يابن رسول اللّه! اين چهارده نور كيانند؟
  16. 381- يدلّ عليه ما رواه الصدوق (ره) في كمال الدين:بإسناده عن الصادق عليه السّلام  قال: إنّ اللّه تبارك و تعالى خلق أربعة عشر نورا قبل خلق الخلق بأربعة عشر ألف عام، فهي أرواحنا،
  17. فرمود: محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و امامانى از ذريه حسين عليهم السّلام  آخرين آن‏ها قائم است كه پس از غيبتى بپاخيزد و دجال را بكشد و زمين را از هرگونه جوروظلمى پاك گرداند.[5]  فقيل له:يابن رسول اللّه، و من الأربعة عشر؟ فقال: محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين، و الأئمّة من ولد الحسين عليهم السّلام آخرهم القائم، الّذي يقوم بعد غيبته، فيقتل الدجّال، و يطهّر الأرض من كلّ جور و ظلم.[6]
  18. و در همان كتاب به سند خود از نزال بن سبره آمده كه گفت: امير المؤمنين على بن ابى طالب عليهما السلام براى ما سخنرانى كرد، حمدوثناى خداى- عزّ و جلّ- را بجاى آورد و بر پيغمبر و آل او عليهم السّلام  درود فرستاد. 382- و فيه أيضا: بإسناده عن النزال بن سبرة، قال: خطبنا أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السّلام  فحمد اللّه عزّ و جلّ، و أثنى عليه، و صلّى على محمّد و آله،
  19. سپس سه مرتبه فرمود: «سلوني أيّها النّاس قبل أن تفقدوني»؛ اى مردم! بپرسيد از من پيش از آن‏كه مرا نيابيد. ثمّ قال عليه السّلام : سلوني أيّها الناس قبل أن تفقدوني- ثلاثا-
  20. صعصعة بن صوحان از جاى برخاست و عرضه داشت: يا امير المؤمنين! دجّال كى خروج مى‏كند؟ فقام إليه صعصعة بن صوحان، فقال: يا أمير المؤمنين متى يخرج الدجّال؟

 

  1. فرمود: بنشين كه خداوند سخن تو را شنيد و منظور تو را دانست. به خدا قسم آن‏كه پرسيده شده از سؤال‏كننده داناتر نيست، و ليكن نشانه‏هايى دارد و آمادگى‏هايى كه مانند دو تاى كفش پى‏درپى واقع مى‏شوند. اگر بخواهى از آن‏ها تو را خبر دهم؟  فقال له عليّ عليه السّلام : اقعد، فقد سمع اللّه كلامك، و علم ما أردت، و اللّه ما المسؤول عنه بأعلم من السائل، و لكن لذلك علامات و هيئات يتّبع بعضها بعضا، كحذو النعل بالنعل، و إن شئت أنبأتك بها،
  2. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 202
  3. عرضه داشت: آرى، يا امير المؤمنين. فرمود: اين نشانه‏ها را حفظ كن؛ قال: نعم، يا أمير المؤمنين‏ فقال عليه السّلام : إحفظ، فإنّ علامة ذلك:

 

  1. هرگاه مردم نماز را بميرانند، و امانت را خيانت كنند و دروغ را جايز بشمارند، ربا بخورند، رشوه بگيرند، ساختمان‏ها را محكم بسازند، دين را به دنيا بفروشند، سفيهان را به كارها بگمارند، با زنان مشورت كنند، رحم‏ها را قطع نمايند، دنبال هوس بروند، و خونريزى را آسان و سبك شمارند، أمات الناس الصلاة، و أضاعوا الأمانة، و استحلّوا الكذب، و أكلوا الربا و أخذوا الرشا، و شيّدوا البنيان، و باعوا الدين بالدنيا، و استعملوا السفهاء و شاوروا النساء، و قطعوا الأرحام، و اتّبعوا الأهواء، و استخفّوا بالدماء،
  2. علم (يا عدل) ضعيف شود و ظلم افتخار باشد، امرا فاجر، وزرا ستمگر، كدخدايان خائن، قرآن‏خوانان فاسق گردند؛ شهادت دروغ رايج و زنا و تهمت و گناه و طغيان علنى شود؛ قرآن‏ها به زيور آراسته، مساجد زينت يافته، مناره‏هاى بلند ساخته، إذا و كان الحلم ضعفا، و الظلم فخرا، و كانت الامراء فجرة، و الوزراء ظلمة، و العرفاء خونة، و القرّاء فسقة، و ظهرت شهادة الزور، و استعلن الفجور، و قول البهتان و الإثم و الطغيان، و حليت المصاحف، و زخرفت المساجد، و طوّلت المنارات‏[7]

 

  1. و اشرار احترام شوند؛ در صف‏ها ازدحام، در دل‏ها اختلاف و در پيمان‏ها شكستن واقع گردد، موعود نزديك شود، از روى حرص دنيا زن‏ها در تجارت با شوهرانشان مشاركت كنند، صداى بى‏دين‏ها بلند گردد و به آن‏ها گوش فراداده شود، و اكرمت الأشرار، و ازدحمت الصفوف، و اختلفت القلوب، و نقضت العهود و اقترب الموعود، و شارك النساء أزواجهنّ في التجارة حرصا على الدنيا و علت أصوات الفسّاق، و استمع منهم.

 

  1. بدترين افراد هرقومى سرپرست آن‏ها بشود، و از افراد فاجر- از ترس اذيّت آن‏ها- تقيّه كنند؛ دروغگو به راستگويى و خائن به امانت‏دارى شناخته شوند، زن‏هاى آوازه‏خوان و نوازندگان به كار گرفته شوند، و كان زعيم القوم أرذلهم، و اتّقي الفاجر مخافة شرّه، و صدّق الكاذب و ائتمن الخائن، و اتّخذت القيان‏[8] و المعازف‏[9]،

 

 

  1. و آخرين اين امّت اوّلشان را لعنت نمايد، زنان بر زين سوار شوند،[10] زنان خود را به مردان، و مردان خويش را به زنان شبيه گردانند، شاهد ناديده (يا نخواسته) گواهى دهد و شاهد ديگرى براى طرفدارى گواهى دهد- بدون اطلاع از جريان-، براى غير خدا فقه بياموزند، كار دنيا را بر كار آخرت ترجيح دهند و لعن آخر هذه الامّة أوّلها، و ركب ذوات الفروج السروج، و تشبّه النساء بالرجال، و الرجال بالنساء، و شهد الشاهد من غير أن يستشهد، و شهد الآخر قضاء لذمام بغير حقّ عرفه، و تفقّه لغير الدين، و آثروا عمل الدنيا على [عمل‏] الآخرة،
  2. و بر دل‏هاى گرگ ‏صفت لباس ميش پوشانند؛ دل‏هايشان از مردار گنديده‏تر و از صبر تلخ‏تر باشد، پس در آن هنگام، زود، زود! و شتاب، شتاب! در آن‏روز بهترين جاها بيت المقدس باشد كه زمانى بر مردم فرامى‏رسد كه هر كدام تمنّا مى‏كنند از ساكنان آن باشند. و لبسوا جلود الضأن على قلوب الذئاب، و قلوبهم أنتن من الجيف و أمرّ من الصبر، فعند ذلك الوحا الوحا[11] ثمّ العجل العجل، خير المساكن يومئذ بيت المقدّس، و ليأتينّ على الناس زمان يتمنّى‏[12] أحدهم أنّه من سكّانه.
  3. اصبغ بن نباته از جاى برخاست و عرضه داشت: يا امير المؤمنين! دجّال كيست؟ فرمود: فقام إليه الأصبغ بن نباتة، فقال: يا أمير المؤمنين، من الدجّال؟
  4. دجّال، صايد بن صايد [صيد] است. بدبخت كسى است كه او را تصديق كند و نيك‏بخت آن است كه او را تكذيب نمايد. از شهرى كه آن را اصفهان مى‏نامند، از روستايى كه يهوديه خوانده مى‏شود بيرون آيد، چشم راستش ممسوح است و چشم ديگرش در پيشانى مانند ستاره صبح مى‏درخشد، و در آن لكه‏اى باشد كه گويى به خون آميخته است. ميان دو چشمش نوشته: اين كافر است، كه هرباسواد و بى‏سواد آن را مى‏خواند. به درياها فرومى‏رود و آفتاب با او مى‏گردد، فقال: ألا إنّ الدجال صائد بن صائد[13] فالشقيّ من صدّقه، و السعيد من كذّبه، يخرج من بلدة يقال لها: إصفهان، من قرية تعرف باليهوديّة، عينه اليمنى ممسوحة، و العين الاخرى في جبهته تضي‏ء كأنّها كوكب الصبح، فيها علقة كأنّها ممزوجة بالدم، بين عينيه مكتوب: كافر، يقرأه كلّ كاتب و امّي، يخوض البحار، و تسير معه الشمس،
  5. ______________________________
    (1). معلوم است كه منظور زين اسب و امثال آن نيست، زيرا كه در آن زمان هم رايج بوده، بلكه شايد منظور رانندگى در اين زمان باشد. و اللّه العالم. (مترجم)

مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 203

  1. در مقابلش كوهى از دود، و پشت سرش كوهى سفيد مى‏باشد كه مردم مى‏پندارند نان است. در زمان قحطى شديدى خروج مى‏كند، و بر خر سفيدى سوار است كه هرگامش يك ميل مى‏باشد، و آبگاه به آبگاه زمين برايش نورديده مى‏شود، و به هيچ آبى نگذرد مگر اين‏كه تا روز قيامت فرورود، بين يديه جبل من دخان، و خلفه جبل أبيض، يري الناس أنّه طعام.
  2. يخرج حين يخرج في قحط شديد، تحته حمار أقمر[14] خطوة حماره ميل تطوى له الأرض منهلا منهلا، لا يمرّ بماء إلّا غار إلى يوم القيامة،
  3. با صداى بلندى كه شرق و غرب بشنوند فرياد بزند: به سوى من آييد دوستان من! منم آن‏كه آفريدم و درست كردم و تقدير و هدايت نمودم. أنا ربّكم الأعلى! آن دشمن خدا دروغ مى‏گويد، او يك چشم است، غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود، ينادي بأعلى صوته يسمع ما بين الخافقين من الجنّ و الإنس و الشياطين، يقول: إليّ أوليائي «أنا الّذي خلق فسوّى، و قدّر فهدى، أنا ربّكم الأعلى» و كذب عدوّ اللّه، إنّه أعور، يطعم الطعام، و يمشي في الأسواق،

 

  1. به راستى كه پروردگارتان نه يك چشم است، نه راه‏مى‏رود و نه زوال دارد. (تعالى اللّه علوّا كبيرا)؛ خداوند از آن پندارها بسى برتر است. بدانيد كه بيشتر پيروانش اولاد زنا و داراى پوستين‏هاى سبز هستند.

و إنّ ربّكم ليس بأعور و لا يطعم و لا يمشي و لا يزول، تعالى اللّه عن ذلك علوّا كبيرا. ألا و إنّ أكثر أتباعه يومئذ أولاد الزنا، و أصحاب الطيالسة[15] الخضر،

  1. خداوند- عزّ و جلّ- او را در شام، بر سر گردنه‏اى به نام «افيق» خواهد كشت، او سه ساعت از روز جمعه گذشته، به دست كسى كه حضرت مسيح عيسى بن مريم پشت سرش نماز مى‏خواند كشته مى‏شود، همانا كه بعد از آن طامّه كبرى (درهم‏كوبنده بزرگ) خواهد بود. يقتله اللّه عزّ و جلّ بالشام على عقبة تعرف بعقبة أفيق‏[16]، لثلاث ساعات مضت من يوم الجمعة على يد من يصلّي المسيح عيسى بن مريم عليهما السلام خلفه.
  2. عرض كرديم: آن چيست يا امير المؤمنين؟ فرمود: خروج «دابّة الارض» از كنار كوه صفا كه انگشترى سليمان و عصاى موسى با او باشد. انگشترى را بر روى هرمؤمنى بگذارد، نقش مى‏گيرد: اين به‏حقّ مؤمن است. و بر روى هركافرى بگذارد نوشته مى‏شود: اين به‏حقّ كافر است. ألا إنّ بعد ذلك الطامّة الكبرى، قلنا: و ما ذلك يا أمير المؤمنين؟

قال: خروج دابّة الأرض من عند الصفا، معها خاتم سليمان بن داود، و عصا موسى عليهما السلام تضع الخاتم على وجه كلّ مؤمن، فينطبع فيه: هذا مؤمن حقّا و تضعه على وجه كلّ كافر فيكتب فيه: هذا كافر حقّا،

 

  1. تا جايى كه مؤمن بانگ بزند كه: واى بر تو اى كافر! و كافر فرياد برآرد: خوشا به حال تو اى مؤمن! كه من دوست مى‏داشتم همانند تو باشم و رستگار شوم. سپس دابّه سر بردارد، آن‏گاه به اذن خداوند شرق و غرب او را ببينند، و اين امر بعد از طلوع آفتاب از مغرب خواهد بود، حتّى أنّ المؤمن لينادي:

الويل لك يا كافر، و أنّ الكافر ينادي: طوبى لك يا مؤمن، وددت أنّي كنت مثلك فأفوز فوزا عظيما. ثمّ ترفع الدابّة رأسها فيراها من بين الخافقين بإذن اللّه جلّ جلاله، و ذلك بعد طلوع الشمس من مغربها،

  1. و توبه برداشته خواهد شد، ديگر نه توبه قبول مى‏شود و نه عملى مفيد: لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً؛[17] آن روز براى كسى كه از پيش ايمان نياورده باشد، يا با ايمانش خير حاصل ننموده، ايمان آوردنش سودى ندارد. سپس فرمود: از من نپرسيد كه پس از آن‏چه خواهد شد؟ زيرا كه حبيب من رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله از من عهد گرفته كه آن را جز به خاندانم نگويم. فعند ذلك ترفع التوبة، فلا يقبل توبة، و لا عمل ينفع، و لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً[18].
  2. ثمّ قال عليه السّلام : لا تسألوني عمّا يكون بعد هذا، فإنّه عهد إليّ حبيبي رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم أن لا اخبر به غير عترتي، فقال النزال بن سبرة: مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 204 صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ«اللهم »
 

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید