امیر المومنین – متقین  6 - پرهیزگاران در دنیا داراى  فضیلت‏ها هستند.***

                     بسم الله الرحمن الرحیم

          اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین  6 - فضائل پرهیزگاران«فالمتقون فیها هم اهل الفضائل» پرهیزگاران در دنیا داراى  فضیلت‏ها هستند.***
  2. نظام، فضائل اخلاقى - شرح: براى روشن شدن بحث، مقدمه‏اى را متذکّر مى‏شویم و آن این که ارزش هر جامعه‏اى با نظام ارزشى آن جامعه رابطه مستقیم دارد، اگر زیربناى نظام، فضائل اخلاقى باشد، این جامعه همواره با ارزش و استحکام و استوارى خود را حفظ خواهد کرد، اما اگر نظام جامعه‏اى بر رذائل اخلاقى استوار باشد، طبعاً بى‏ارزش و فناپذیر است مثل بنا شدن خانه بر زمین سست و در مسیر سیلاب، ارزش هر فرد یا جامعه‏اى را باید با این معیار ارزیابى کرد با معیارى که از ابتداى خلقت انسان‏ها معیارى براى سنجش آنها بوده است، انسان‏ها بنابر فطرت اصیل و پاک اولیّه خواهان این هستند که ارزشمند شوند، هیچ کس را سراغ ندارید که بگوید نمى‏خواهم باارزش باشم، ولى مهم نظام ارزشى جامعه است که معیار ارزش را چه معرفى مى‏کند، اگر فضیلت را معیار قرار دهد، هر فرد آن جامعه خود را با آن‏ معیار باارزش تلقّى کرده و جلوه مى‏دهد و اگر رذیلت را معیار قرار دهد، هر فرد آن جامعه خود را با آن معیار نشان مى‏دهد.
  3. ملاک ارزش  در جامعه - در جامعه‏اى که ثروت ملاک ارزش باشد و ثروتمندان مورد احترام در جامعه‏اى که فقیر متقى باید جلوى پاى ثروتمند غیرمتقى برخیزد، و اداى احترام کند، مسلماً محصولش جز انحراف از خط اصیل فطرت، رشوه‏خوارى، تقلّب، دزدى، کلاهبردارى و امثال اینها چیزى نخواهد بد، مطمئناً اگر گندم کِشتیم گندم درو مى‏کنیم و اگر تخم علف هرزه پاشیدیم همان را برداشت مى‏کنیم، اگر کشت در زمین جامعه آن معیار شد، جز این محصول ندارد، اگر نظام قیمت‏گذارى در جامعه عوض شود شخصیت‏ها هم جابه‏جا مى‏شوند، شما ببینید چه جنایت‏هایى که براى پول نمى‏شود.
  4. ملاک ارزش  ثروت  - چیزى قبل در اخبار منتشر شد که در یکى از کشورهاى خارجى وقتى پزشک، مریض بى‏کس را مى‏یابد که احتیاج به عمل جراحى دارد در ضمن این که شکم مریض را مى‏شکافد و عمل مثلًا کبد را انجام مى‏دهد، یک کلیه سالم او را هم مى‏رباید، این آقا یعنى تحصیل‏کرده و دانشگاه رفته است، براى او مهم پول درآوردن است بله چه خوش گفتند که (چو دزدى با چراغ آید گزیده‏تر برد کالا) چقدر وحشتناک است دزدى اعضاء یک مریض، آن هم زیر عمل!
  5. ملاک ارزش متضاد - تعجب ندارد این ملاک قیمت‏گذارى و ارزش یعنى ثروت، این محصول را هم در این نظام به دنبال دارد. دو مثال از دو فرهنگ ارزشى متضاد که در زمان طاغوت و رژیم شاهنشاهى مشاهده کرده‏ام، بزنم تا ببینید فاصله این ره تا آن ره چقدر است:
  6. 1.ثروت نداری حق حیات نداری -  اول فرهنگى را مثال بزنم که محورش ثروت و ارزشمند در آن صاحبان ثروت هستند، دکتر نسخه را به مریضى نوشته بود و آن مریض مقدارى از پولش کم‏ بود، وقتى نتوانست به قدر کافى پول بپردازد. دکتر غیر متعهد نسخه را در جلوى مریض پاره پاره کرده و گفت کسى که پول ندارد، باید بمیرد. بله به نظر این دکتر هر کس ثروت ندارد حق حیات ندارد، ولى باید گفت اى به اصطلاح تحصیل‏کرده، شما از سرمایه چه کسى به این مقام رسیده‏اى، که فکر مى‏کنى خداوند مرگ و حیات افراد را به شما سپرده است؟ مگر غیر از این است که سلول‏هاى بدنت از سرمایه این مردم تغذیه یافته، مگر نمک از نمکدان این مردم نخورده‏اى که حالا نمکدان مى‏شکنى، ماده‏پرستى را بنگر و رذالت را مشاهده کن!
  7. 2. مردانگى را نگر، مروت را نظاره کن. - اما مثالى از نظامى که زیربنایش تعهد انسان دوستى و احسان و مردانگى و فتوّت و غیرت است، در یکى از شهرهاى استان فارس دکترى بود که وقتى مریض را ویزیت کرد، آدرس او را هم گرفت و به اطرافیان او گفت من امشب به آنجا مى‏آیم و رو به خدمتکارش کرد و گفت رختخواب من امشب باید پهلوى این مریض پهن شود، چرا؟ زیرا وضع او نگران‏کننده است و اگر امشب نزد او باشم، ممکن است نجاتى و فرجى براى او باشد. مردانگى را نگر، مروت را نظاره کن. بله باید محصول چنان نظامى با آن زیربنا، این مردانگى و گذشت باشد، او مى‏توانست با خود بگوید من با ویزیت کردن و احیاناً پول گرفتن کارم را تمام کردم. و کسى هم حق اعتراض نداشت، ولى مگر وجدان او اجازه مى‏دهد که به این مقدار اکتفا کند، با این که هر دو دکتراند. در یک جمله کوتاه فرق این دو را مى‏توان بیان کرد، دوّمى وجدان دارد و اوّلى در حسرت ذره‏اى از آن باید بمیرد.
  8. اصطکاک و درگیرى  دوارزش - این دو نظام و فرهنگ در هر عصر و زمانى باهم در اصطکاک و درگیرى بوده‏اند. پیامبران و حاملان وحى با ارزش‏هاى والا در یک سو، و در طرف مقابل کافران و طاغوتیان با ارزش‏هاى ضد خدایى و انسانى در سوى دیگر. حضرت نوح (علیه السلام) عده‏اى از جوان‏ها و کسانى‏ که هنوز از خط اصیل فطرت منحرف نشده‏اند، با زحمت‏هاى‏ بسیار به خود جذب مى‏کند، مجموعاً در 950 سال 80 نفر را جذب نمود و به طرف خدا سوق داد که اگر میانگین‏ گرفته شود به طور متوسط در هر 12 سال یک نفر موّحد شده است.
  9. جلوه گری ارزشی ثروت - درمقابل این خط، فرهنگ ارزشى ثروت جلوه‏گرى کرد، مُترفّین و سرمایه‏داران در برابر هدایتگرى حضرت نوح (علیه السلام) مى‏گفتند: «ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ»: «ما اعتقاد نداریم که به تو کسى گرویده باشد الا کسانى که پست و بى‏ارزش و ظاهربین هستند، کسانى که بدون تفکر و تعمق مجذوب مى‏شوند». اینها در هفت آسمان یک ستاره هم ندارند، پاهایشان برهنه و آستین‏هایشان پاره است، انسان با شرافت به تعبیر اینها مساوى با پولدار است و چون افرادى که به حضرت نوح (علیه السلام) گرویده‏اند، ثروت ندارند، اراذل و پست و حقیراند، درحالى که باید به اینها گفت: اما افراد محروم و بى‏بضاعت به حضرت نوح گرویدند، زیرا انقلابى که حضرت نوح (علیه السلام) ارائه مى‏کرد داراى محتویات و موادى بود که همسو با آرمان‏ها فطرت اولیه آنها بود و بادى الرَّاى و ظاهربین هم نبودند، بلکه چون فطرت اینها مکدّر به علائق دنیوى نبود لذا بلافاصله جذب آهن‏رباى اعتقادات حضرت نوح (علیه السلام) شدند.
  10. ملاک اررش‏ها زمان حضرت نوح - این آیه برخورد دو مکتب الهى و بت‏پرستى را نشان مى‏دهد که: از دیدگاه و منظر حضرت نوح (علیه السلام) افراد جذب شده افراد ارزشمندى هستند ولى از دید کسانى که ثروت را معیار ارزش و نرخ‏گذارى قرار داده‏اند مشتى اراذل‏اند اینجا است که: درک مى‏کنیم پیامبران چه رسالت عظیمى را بر دوش مى‏کشیدند و چگونه مهمترین خدمت را به بشریت براى دگرگون کردن ملاک اررش‏هاانجام داده‏اند؟!
  11. ملاک اررش‏ها زمان حضرت موسی - بعد به زمان حضرت موسى بن عمران (علیه السلام) مى‏رسیم که: با چه زحماتى به دربار فرعون راه یافت در بعضى تفاسیر دارد که یکسال رفت وآمد مى‏کرد تا او را راه دهند، در میان جمعیت، فرعون صدا مى‏زد این دو برادر یعنى موسى و هارون (علیهما السلام) چه مى‏گویند که ادّعا مى‏کنند اگر ایمان بیاورى سلطنت تو را تضمین مى‏کنیم و شروع مى‏کرد به استهزا و مسخره آنها حتى دلقک دربار خود را به شکل مضحکه وارى شبیه حضرت موسى (علیه السلام) مى‏کرد تا با آن لباس شبانى و عصا و غیره ضمن تحقیر آنها موجب خرسندى فرعونیان شود البته براى اینها قابل قبول نبود که دو مرد با لباس شبانى ادّعاى تضمین حکومت کسى را بکنند که ادعاى خدائى مى‏کرد آن هم نه خداى کوچک که مى‏گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏» (من خداى بزرگ شما هستم).
  12. ملاک اررش‏های فرعونیان - قرآن در سوره زخرف برخورد دو فرهنگ را در زمان فرعون بیان کرده و عقیده فرعون و فرعونیان را که نشأت گرفته از فرهنگ ارزشى آنها است تبیین مى‏کند «فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ «2» مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ» فرعون در مقابل دعوت حضرت موسى (علیه السلام) به اطرافیان خود گفت: اگر موسى راست مى‏گوید چرا به او دستبندهاى طلا داده نشده یا چرا ملائکه به دنبال او نیامده (تا او را تائیدش کنند!) مى‏گوید: فرعونیان عقیده داشتند که رؤسا باید دستبند و گردن‏بند طلا زینت خود کنند از همین رو چون موسى (علیه السلام) چنین زینت‏آلاتى همراه نداشت بلکه به جاى آنها لباس پشمینه چوپانى بر تن کرده بود اظهار تعجب مى‏کردند، آرى چنین است حال جمعیتى که: ملاک ارزش انسان‏هایش طلا و نقره و زینت‏آلات است.
  13. ملاک اررش‏ها زمان پیامبر ارکرم (صلى الله علیه وآله)  - بعد از حضرت موسى (علیه السلام) به زمان پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) میرسیم، مشرکین در برابر پیامبر (صلى الله علیه وآله) به جبهه‏گیرى پرداخته و در برابر دعوت پیامبر (صلى الله علیه وآله) به فضائل‏ اخلاقى و ارزش‏هاى والاى انسانى مقابله کردند، و ندا دادند که: ما ایمان نمى‏آوریم، آیا انسان قحط بود روى زمین که: خداوند قرآنش را به چنین فرد فقیرى نازل کرد؟! «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ»: «چرا قرآن بر مرد عظیم و بزرگى از دو قریه نازل نشده است؟» مفسرین مى‏گویند مراد از مرد عظیم مرد ثروتمند و مراد از قریتین، دو شهر مکه و طائف است.
  14. معیار ارزش عرب - پس معنى آیه این مى‏شود که اگر قرآن از طرف خداوند نازل شده، چرا بر انسان با ارزشى که داراى ثروت و مکنت باشد، و معمولا در مکه و طائف هستند، نازل نشده است! پس ادّعاى حضرت محمد (صلى الله علیه وآله) که مى‏گوید بر من نازل شده، خود گواهى بر کذب او است، زیرا او مردى است که معیارهاى ارزش در او نیست.
  15. اگرسبب گمراهی مردم نمی شد- قرآن در سوره زخرف بیان شیوا و جالبى در این زمینه دارد آنجا مى‏فرماید: «وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ- وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ- وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمتقین» : «اگر تمکّن کفّار از مواهب مادى سبب نمى‏شد، که همه مردم امت واحد گمراهى شوند، ما براى کسانى که کافر مى‏شدند خانه‏هایى قرار مى‏دادیم با سقف‏هایى از نقره و نردبان‏هایى که از آن بالا روند. و براى خانه‏هاى آنها درها و تختهایى (زیبا و نقره‏گون) قرار مى‏دادیم که بر آن‏ تکیه کنند. تکیه کنند. و انواع وسائل تجملى،  ولى تمام اینها متاع زندگى دنیا است و آخرت نزد پروردگارت از آنِ پرهیزکاران است
  16. نظام ارزشى حاکم بر عرب جاهلى ابوسفیان پرور بود، نظام ارزشى اسلام سلمان و ابوذر پرور، در زمان جاهلیت کسى که داراى ارزش جاهلى بود، مورد اعتنا و احترام بود مثل ابوسفیان ولى بعد از انقلاب اسلام در مجالس مورد اعتنا و تکریم قرار نمى‏گرفت، بلکه قوّام‏ها، صوّام‏ها (یعنى نمازگزاران و روزه‏داران) بودند که مورد اعتنا و احترام قرار مى‏گرفتند.
  17. نظام ارزشی پابرهنه ها - آرى اصحاب صُفِّه  که هرچه ثروتمندان به پیامبر گفتند اگر مى‏خواهى پیرو تو باشیم اینها را رها کن، پیامبر (صلى الله علیه وآله) رهایشان نکرد، بلکه طبق دستور الهى که در سوره کهف آمده، مأمور به استوارى و صبر با مثل آنها شد، اگرچه آستین پاره و پابرهنه بودند و در گوشه مسجد مى‏آرمیدند «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»: «با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و عصر مى‏خوانند (کنایه از این که همیشه و در همه عمر به یاد خدا هستند) و تنها ذات او را مى‏طلبند، هرگز چشم‏هاى خود را به خاطرزینتهاى دنیا از آنها برمگیر و از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن، همان‏ها که پیروى هواى نفس کردند و کارهایشان افراطى است».
  18. مرگ وحیاتم با شما -  در ذیل این آیه مفسرین مى‏گویند: به دنبال نزول این آیه پیامبر (صلى الله علیه وآله) به جستجوى این گروه برخاست- گویا با شنیدن این سخن ناراحت شدند و به گوشه‏اى از مسجد رفتند و به عبادت پروردگار پرداختند- سرانجام آنها را در آخر مسجد درحالى که به ذکر خدا مشغول بودند یافت، فرمود: «حمد خدا را که نمردم تا این که او چنین دستورى به من داد که با امثال شما باشم، آرى زندگى با شما و مرگ هم با شما خوش است» «معکم المحیا و معکم الممات».
  19. فقر و بیچارگى - امیرمؤمنان على (علیه السلام) نیز در خطبه قاصعه  که بزرگ‏ترین خطبه نهج‏البلاغه است، سخن را در زمینه این دو قطب ارزشى به اوج رسانده، مى‏فرماید: «موسى بن عمران (علیه السلام) با برادرش وارد بر فرعون شدند، درحالى که لباس‏هاى پشمین بر تن داشتند و در دست هر کدام عصاى (چوپانى) بود، با او شرط کردند که اگر تسلیم فرمان خدا شوند حکومت و ملکش باقى مى‏ماند و عزت و قدرتش دوام خواهد یافت، اما او گفت آیا از این دو تعجب نمى‏کنید که با من شرط مى‏کنند که بقاى ملک و دوام عزتم بستگى به خواسته‏هاى آنها دارد، درحالى که فقر و بیچارگى از سر و وضعشان مى‏بارد، اگر راست مى‏گویند پس چرا دستبندهایى از طلا به آنها داده نشده است».
  20. آزمایش مردم - این سخن را فرعون به خاطر بزرگ شمردن طلا و جمع‏آورى آن و تحقیر پشمینه‏پوشى گفت اگر خدا مى‏خواست به هنگام بعثت پیامبرانش درهاى گنج‏ها و معادن طلا و باغ‏هاى سبز و خرم را به روى آنان بگشاید، مى‏گشود و اگر اراده مى‏کرد پرندگان آسمان و حیوانات وحشى زمین را همراه آنان گسیل مى‏داشت، ولى اگر این کار را مى‏کرد، آزمایش مردم از میان مى‏رفت و پاداش و جزا بى‏اثر مى‏شد.
  21. توجه بر پرسنگلاخ‏ترین مکانها،- و در قسمت دیگرى از همین خطبه مى‏فرماید: «مگر نمى‏بینید خداوند انسان‏ها را از زمان آدم (علیه السلام) تا آخر جهان با سنگ‏هایى که نه زیانى مى‏رسانند و نه سودى، نه مى‏بینند و نه مى‏شنوند، آزمایش نموده، این سنگها را خانه مقدس خود (کعبه) قرار داده و آن را موجب پایدارى و قوام مردم ساخته است، آن را در پرسنگلاخ‏ترین مکانها، و بى‏گیاه‏ترین نقاط روى زمین در تنگناى دره‏هایى مستقر ساخته، در میان کوه‏هاى خشن، شن‏هاى متراکم، چشمه‏هاى کم آب، آبادى‏هاى جدا و پر فاصله که هیچ مَرکَبى به راحتى در آن زندگى نمى‏کند و سپس آدم (علیه السلام) و فرزندانش را فرمان داده که به آن سو توجه کنند و آن را مرکز تجمع خود سازند ...».
  22. ارزش‏هاى فریبنده - اگر خدا مى‏خواست خانه مقدسش و محل انجام مناسک حج را در میان باغ‏ها و نهرها و زمین‏هاى هموار و پردرخت و آباد که داراى خانه‏ها و کاخ‏هاى بسیار و آبادى‏هاى به هم پیوسته در میان گندم‏زارها و باغ‏هاى پرگل و گیاه در میان بستان‏هاى زیبا و سرسبز و پرآب در وسط باغستانى بهجت‏زا با جاده‏هاى راحت و آباد قرار دهد، توانایى داشت، ولى در این حالت آزمایش و امتحان ساده‏تر بود و پاداش و جزا نیز کمتر (و مردم به ارزش‏هاى فریبنده ظاهرى مشغول مى‏شدند و از ارزش‏هاى واقعى الهى غافل مى‏گشتند.
  23. فضائل اخلاقى - بعد از زمان پیامبر عظیم‏الشأن اسلام (صلى الله علیه وآله) به زمان و عصر حاضر مى‏رسیم، وقتى صفحات تاریخ را ورق مى‏زنیم و به دوره قبل از انقلاب که در واقع کانون مفاسد اخلاقى در ایران بود و جز نامى از فضائل در لابلاى متون کتابها یافت نمى‏شد، مى‏رسیم. ناگهان جوانه‏اى از درخت محمدى (صلى الله علیه وآله) را مى‏یابیم که براى رسالتى بزرگ در جامعه ما رشد نموده و در صدد برگرداندن بشریت به دامان فضائل اخلاقى برآمد با طوفانى زنگار قلب‏هاى زنگ زده را زدود و قاعدین و تشنگان تاریخ را به قیام علیه اهل رذائل بسیج نمود.
  24. دو سپاه فضیلت و رذیلت - عصر ما صحنه برخورد و پیکار دو سپاه فضیلت و رذیلت بود، دو نیروى متخاصم ارزش‏ها و فرهنگ‏ها؛ فرهنگ توحیدى که هماهنگ با فطرت بود، فرهنگ ضد توحیدى که هماهنگ با تمام هواها و امیال شهوى به معناى اعم بود، شهوت مال و جاه و قدرت و غیره ...براى روشن شدن کاربرد اسلحه فرهنگ ارزش‏ها شاهدى از عصر خودمان یادآور شویم: فرهنگ ارزشى اسلام چنان تحرکى در مبارزین لبنانى ایجاد مى‏کند که با یک عملیات خطرناک و قهرمانانه مقرّ ابرقدرت‏هاى مجهّز به اسلحه مدرن و پیشرفته و مجهّز به اسلحه فرهنگ ضد الهى و انسانى را منفجر مى‏کنند که موجب فرار آنها از لبنان مى‏شود، در فرهنگ مادى مسئله مهم تنفس است، آنقدر به این نفس کشیدن خود اهمیت مى‏دهند که همه چیز را فداى آن مى‏کنند، حتى عقیده و هدف خود را- اگر عقیده و آرمانى داشته باشند-، ولى در مکتب توحید حفظ ارزش‏هاى توحیدى چنان جایگاهى دارد که در راه آن شاگردان این مکتب جان مى‏بازند
  25. فرهنگ جان باختن و نفس کشیدن - همچنان که در جبهه‏هاى جنگ خود در مرزهاى زمینى، در غرب و جنوب غربى و در مرزهاى دریایى در آب‏هاى گلگون خلیج فارس و در مرزهاى هوایى بر فراز آسمان کشورمان و خلیج فارس نمونه‏ها را دیدیم، و اگر قبل از طلوع خورشید انقلاب براى ما تصورش مشکل بود امروز این مسئله از مرحله تصدیق هم پا فراتر نهاده و به مرحله باور رسیده است.
  26. دین ما ودنیای آنها - امام امّت چه خوش فرمودند که اگر مخالفین اسلام بخواهند جلو دین ما بایستند، ما جلوى تمام دنیاى آنها مى‏ایستیم، زیرا دین ما سمبل اهداف ما و دنیاى آنها هم تبلور آرمان‏هاى آنها است و همّ و غمّ ما دینمان و همّ و غمّ آنها دنیاى آنها است. به هرحال وظیفه همه نیروهاى ما در تمام برهه‏هاى تاریخ باید حفظ نظام ارزشى اسلام در تمام بخش‏هاى آن اعم از اقتصادى، فرهنگى، نظامى و سیاسى باشد، این وظیفه رسالتى است بر عهده حوزه‏ها و دانشگاه‏ها و اولین پاسدار این آرمان‏هاى اصیل، روحانى و دانشجو است که تشکیل دهنده دو قشر فعال و متفکر جامعه هستند، آنها باید در این مسئله دقیق باشند و نگذارند وزن شخصیت را با وزن ثروت‏ها بسنجند.
  27. متقین ارزش‏ها و فضائل - تا به اینجا توضیحاتى بود براى بهتر روشن شدن سخن مولى (علیه السلام): «فالمتقون فیها هم اهل الفضائل» «1»: « متقین در دنیا داراى ارزش‏ها و فضائل هستند» که آنها را از دیگران تمیز مى‏دهد، تمام صفاتى که مولى (علیه السلام) بعد از این مقدمه متذکر مى‏شوند شمه‏اى از این فضیلت‏هاى منحصر به فرد آنها است و کوتاه سخن این که تمام صفات مذکور در این خطبه مبنى بر نظام و فرهنگ فضائل است و بالطبع صاحبان این فضائل در این نظام از جایگاه ویژه‏اى برخورداراند.
  28. مرحوم الهى این بلبل گلشن سخن و اندرز در ذیل «فالمتقون فیها هم اهل الفضائل» چنین مى‏سراید:

         روان پارسایان زان میانه             شدى تیر محبت را نشانه‏

             گروهى دل زنقش ماسوى پاک             به‏باغ‏عشق چون‏گل‏سینه‏صدچاک‏

             خداى آن نیکوان را سرورى داد             به انواع فضائل برترى داد

  1. *** هُمْ در «فیها هم اهل الفضائل» از نظر ادبى ضمیر فصل است که از خصوصیات آن افاده حصر مى‏باشد، یعنى متقین فقط اهل فضیلت هستند نه غیر آنها.
  2. 1- گفتار صحیح‏1. منطقهم الصواب‏ : گفتار و سخن پرهیزکاران از روى راستى است (و بر وفق رضا و خشنودى خدا و رسول (صلى الله علیه وآله) سخن گویند).*** شرح: ابتدا مفردات این جمله را تفسیر کنیم: م نطق مصدر میمى به معنى  نطق است و صواب هرچیز ضد خطا را گویند، پس معنى جمله این مى‏شود که سخن گفتن «1» پرهیزکاران خطاکار نیستند، بلکه گفتارشان به حق است، یعنى در مواضع‏ تکلّم سکوت نمى‏کنند تا مُفَرِّط شوند و در مواضع سکوت سخن نمى‏رانند تا مُفْرِط گردند.
  3. سیره و روش قولی وعملی (1). احتمال دارد که م نطق کنایه از سیره و روش باشد و به گفته بعضى از مفسران وقتى مى‏گوئیم پیامبر  نطق از روى هوا و امیال نفسانى نمى‏کند و  نطقش نشأت گرفته از وحى است، نه فقط سخن گفتن او بلکه سیره و روش پیامبر (صل الله علیه وآله ) چه در گفتار و چه در رفتار چنین است و این که در آیه به  نطق اشاره شده براى این است که  نطق از خصائص بارز انسانى است پس با توجه به این احتمال معنى این مى‏شود که سیره و روش قولى و عملى پرهیزکاران صواب است که از مرز متوسط و متعادل حق منحرف نشده و به جرگه افراط و تفریط وارد نمى‏شوند.
  4. نطق و بیان یکى از بزرگ‏ترین افتخارات بشر و نشانه‏هاى خداوندى است که در سوره الرحمن بعد از مسئله خلقت انسان و تعلیم بیان، مطرح شده است. (الرَّحْمنُ علم الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ علمهُ الْبیان) معمولًا مى‏گوئیم حرف زدن آسان، عمل کردن مشکل است، ولى اگر دقت کنیم حرف زدن هم به این آسانى که فکر مى‏کنیم نیست، ولى چون براى ما به صورت عادتى درآمده، بسیار سهل جلوه مى‏کند، در موقع تکلّم از بین مثلًا دویست هزار لغت در ذهن باید چند لغت انتخاب شود، یعنى دویست هزار فیش در بایگانى مغز باید برهم زده شود تا قالب معانى مورد نیاز گزیده شود، حتى براى گفتن جمله ساده‏اى مثل (لطفاً کمى آب بیاورید).
  5. زبان در موقع تکلّم مثل فرفره مى‏چرخد و مانور مى‏دهد، آن هم در فضاى بسیار محدود و کوچکى. گاهى 100 نوع چرخش براى 100 نوع آهنگ ایجاد مى‏شود، باید حروف را به هم مقرون کند و سپس کلمات را، تا جمله‏ها تنظیم و تشکیل گردد، از این مهمتر همان فکرى است که در پشت سر این  نطق نظارت مى‏کند، حیواناتى مثل طوطى هستند که تکلّم کردن را آموخته‏اند و حتى شاید بهتر از بعضى انسان‏ها صحبت کنند، مثلًا مى‏گوید «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم، لا اله الا الله و غیره» اما نیرویى به عنوان فکر بر تکلّم آنها نظارت نمى‏کند، بلکه صرف‏ تقلید صداها را تکرار مى‏کنند،
  6. حیوان ناطق است - این که مى‏گویند انسان حیوان ناطق است و ناطق را به معنى مُدرِک کلیات مى‏گیرند صحیح نیست، ما مى‏گوئیم  نطق به همان معناى خودش است، یعنى سخن گفتن و تکلّم کردن، ولى متکلّمى که پشت سر تکلّمش ادراک کلیات نباشد، حیوان ناطق (انسان) نیست  بنابراین بیان و تکلّم انسان از این وجه ظاهر کثیرى از منطقیّون است، از جمله قطب شیرازى در شرح رسالة، و عداه‏اى مثل مولى عبدالله در شرح تهذیب، بعضى دیگر از معاصرین در وجه تسمیه منطق گفته‏اند  نطق به معنى درک کلیات است و این قانون طریق درک آن کلیات را روشن مى‏سازد، ولى حق وجه اول است، زیرا در لغت  نطق را به معنى درک کلیات نیافتیم، چنانچه شیخ ابوعلى سینا در مقدمه دانشنامه اعتراف به این مسئله دارد و مى‏گوید: مراد قدما از  نطق معنى لغوى است و اطلاق  نطق بر درک کلیات اصطلاح متأخرین است.
  7. تکلم به حرف معنی دار - نکته‏اى که براى اهل منطق قابل تذکر است وجه تسمیه علم منطق است، منطق را منطق نامیده‏اند زیرا در لغت به معنى تکلم به حرفى است که داراى معنا باشد، با توجه و قصد و تکلم باید متکى به قانون صحیحى باشد که به آن منطق گویند. از باب نامیدن سبب به اسم مسبب یعنى این قانون تکلم و نطق صحیح بوده و اسم مسبب که منطق به معنى تکلم کردن را روى سبب که این قانون (یعنى، علم منطق) است گذارده‏اند.(قیصرى هم در شرح فصوص تصریح به این مطلب دارد، تائید این وجه هم این است که در زبان فرانسوى منطق را لوژیک نامیده‏اند که از کلمه یونانى لوکوس به معنى کلمه مأخوذ است.
  8. نطق مختص به انسان نیست - بنابراین اگر اشکال شود، تعریف انسان به حیوان ناطق صحیح نیست، زیرا  نطق مختص به انسان نیست چون دیگر حیوانات هم  نطق دارند گرچه ما نمى‏فهمیم و در قرآن سوره نمل آیه 16 آمده (علمنا منطق الطیر) حضرت سلیمان علیه‏السلام به مردم گفت: (به ما زبان مرغان تعلیم داده شده است) در جواب مى‏گوئیم  نطق به معنى تکلم به حروف با معنا و مفهوم است همراه با قصد و این بیانى است که خداوند مخصوص انسان‏ها قرار داده (علمه البیان) پس اطلاقش بر غیر انسان مسامحه است، زیرا  نطق، هر صوتى که از دهان خارج شود نیست (البته انکار نمى‏کنیم که حقیقت انسان متفکر و مُدرک کلیات باشد بلکه شاید تعریف صحیح همین باشد چنان که سقراط و ارسطو از انسان تعبیر به نوس به معنى نفس متفکر مى‏کنند ولکن بحث در معناى  نطق است که گفتیم به این معنا صحیح نیست)- براى مطالعه بیشتر به کتاب الم نطق المقارن مراجعه نمایید.
  9. اگر بیان نبود این همه - بزرگ‏ترین مواهب الهى است که قلم هم متّکى به آن است. با بیان نوشتن را به ما آموخته‏اند پس پایه تمدن‏ها بر بیان و زبان نهاده شده، اگر بیان نبود این همه تمدن و آسایش نبود، اگر بیان نبود این همه اختراعات و اکتشافات نبود، اگر بیان و زبان نبود این همه انتقال و تبادل افکار و اندیشه‏ها نبود، اگر بیان نبود تعلیم و تعلمى نبود، پس تمام این امور به دست باکفایت بیان و زبان ابداع شده است.
  10. کنار هر نعمت بزرگى خطر بزرگى - امّا نکته‏اى که قابل توجه و تذکر است و نباید هرگز از ذهن‏ها دور شود، این مطلب است که در کنار هر نعمت بزرگى خطر بزرگى آرمیده، چنان که در کنار کوه‏هاى بلند و سر به فلک کشیده درهّ‏هاى عمیق ژرفى آرمیده است به هر نسبت کوه بلندتر، دره‏اش عمیق‏تر است، به هر اندازه انرژى اتمى یک ماده مثل ذغال بیشتر، قدرت تخریب آن بیشتر است، استاد مى‏فرمودند حدود 30 سال پیش محاسبه‏اى دیدم که شخصى گفته بود، اگر نیروى نهفته در ذغال را که 1 ساعت طول مى‏کشد تا چایى را جوش آورد به صورت انرژى اتمى استخراج کنند، چندین سال برق شهر متوسطى را مى‏دهد، آرى در کنارش هم خطر بمب اتمى است که شهر 150 هزار نفرى را با تمام ساکنینش زیر و رو و نابود مى‏کند، خلبانى که بر شهرهاى ژاپن بمب اتمى ریخته بود در خاطراتش گفته بود به محض ریختن بمب‏ها، آتش به ارتفاع 100 متر زبانه کشید.
  11. بشر دیروز اگر عصبانى و جانى مى‏شد، با خنجر یا شمیشرش در نهایت 50 نفر را مى‏کشت، ولى امروز در چند دقیقه با بمب‏هاى اتمى و شیمیایى شهر گلستانى را به قبرستانى و منطقه آبادى را به بیابانى مبدّل مى‏کند، چنان که در هیروشیما و ناکازاکى و در حلبچه چنین کردند و در زمان ما بمب اتمى ساخته شده که بمب‏هاى ناکازاکى و هیروشیما جز بازیچه‏اى در برابر آنها محسوب نمى‏شود.
  12. در کنار نعمت بزرگ زبان و بیان، دره مُهلک معصیت الهى - کوتاه سخن این که در کنار نعمت بزرگ زبان و بیان، دره عظیم و مُهلک معصیت الهى آرمیده است. اگر این زبان سرکش مهار نشود، خود صاحب خود را به این دره پرتاب مى‏کند، انسان‏هاى وارسته را باید با زبانشان شناخت، هرکس زبانش داراى قید و بندى است. او مؤمن است و الّا اگر هرچه مى‏خواهد مى‏گوید و توجهى به پیامدهاى گفتار خود ندارد، انسان خوب و شایسته‏اى نیست، اگرچه نماز شب بخواند.
  13. قید و بند زبان - حدیثى از پیغمبر (صلى الله علیه وآله) است که اگر انسانى زبانش قید و بند ندارد به سر و صداهایش توجه نکنید، باید گفت واقعاً چنین است اگر چنین انسانى به مکه هم برود به قول امام صادق (علیه السلام) که فرمودند: «ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج» «چقدر ضجّه زننده و ناله کننده زیاد و حاجى کم است»، این شخص که قید و بندى براى زبانش ندارد، حاجى واقعى نیست، بلکه اذکار او غیر از ضجّه چیزى نیست اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید