بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین – متقین 8- - میانهروى در همه چیز 2. ملبسهم الاقتصاد پوشش آنان (پرهیزکاران) میانهروى است.***
- شرح: «مَلْبَس» مصدر میمى از ماده لباس به معنى پوشش است. لباس در مواردى در معنى حقیقى و در مواردى در معانى مجازى استعمال مىشود. در اینجا یک مورد از معنى حقیقى و سه مورد از معانى مجازى آن را از قرآن ذکر مىکنیم:
- پنهان کردن زشتی های بدن - «یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً» « اعراف، آیه 26.»: «اى فرزندان آدم نازل کردیم بر شما لباسى که زشتىهاى بدنتان را پنهان مىسازد و مایه زینت شما است».
- در این آیه دو نکته قابل ملاحظه است: الف- خصوصیات لباس: لباس داراى سه ویژگى بارز است: عیب انسان را مىپوشاند 2. انسان را از خطرات مثل گرما و سرما حفظ کرده و از رسیدن مصائب به انسان جلوگیرى مىکند 3. زینت انسان است.
- لباسهاى زینتى و جالب - «ریش» که در آیه آمده در اصل واژه عربى به معناى پرهاى پرندگان است و از آنجا که پرهاى پرندگان لباسى طبیعى در اندام آنها است به هرگونه لباس نیز گفته مىشود، ولى چون پرهاى پرندگان غالباً به رنگهاى مختلف و زیبا است، یک نوع مفهوم زینت در معنى کلمه ریشى افتاده است علاوه بر این به پارچهاى که روى زین اسب یا جهاز شتر مىاندازند «ریش» گفته مىشود، بعضى از مفسران و اهل لغت نیز آن را به معنى وسیعترى اطلاق کردهاند و آن هر گونه اثاث و وسائل مورد نیاز انسان است، اما مناسب تر در آیه فوق همان لباسهاى زینتى و جالب است.
- در آیه فوق به دو ویژگى لباس، یعنى عیبپوشى و زینت اشاره شده است.در این آیه دو نکته قابل ملاحظه است: ب - در این آیه تعبیر به «أَنْزَلْنا» شده است، یعنى (فرو فرستادیم) و ظاهرش این است که از بالا فرستادیم و این تعبیر با لباسى که از پشم حیوانات یا مواد گیاهى تهیه مىشود مناسب نیست، زیرا حیوانات و گیاهان روى زمین هستند، و احتیاجى براى تهیه لباس به فرو فرستادن نیست.
- نعمتهاى پروردگار ازمقام ربوبى ارزانى شده - بعضى از مفسران خواستهاند بگویند مراد همان نزول مکانى است، یعنى از بالا به پائین آمدن و چون حیات حیوانى و نباتى به آب باران بسته است و آن از آسمان نازل مىشود، تعبیر به «أَنْزَلْنا» شده است. و در سوره حدید آیه 25 «أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ» «آهن را فرو فرستادیم» براى این است که سنگهاى عظیم آسمانى که ترکیبات آهن در آن وجود داشته به سوى زمین جذب شده، ولى مناسب این است که نزول را نزول مقامى بگیریم، همچنان که موارد استعمال هم در عرف دارد، مثلًا مىگویند (از طرف مقام بالا چنین دستور صادر شده یا شکایت خود را به مقامات بالا ارائه کردم) پس معنى این مىشود که نعمتهاى پروردگار از طرف مقام والاى ربوبى به بندگان ارزانى شده است.
- معانى مجازى اباس : «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً»: «او کسى است که شب را براى شما لباس قرار داده و خواب را مایه راحتى و روز را مایه حرکت و حیات» در این آیه شب تشبیه به لباس شده و لباس در مورد غیر حقیقى خود استعمال گردیده وجه تشبیه این است که شب همچون پوششى است که انسانها براى خوب روى خود مىگسترانند، تا در آرامش بیشترى بیارمند، همه موجودات را مىپوشاند و به آنها آرامش مىدهد و خداوند خواب را مایه راحتى و قطع فعالیتها قرار داد که چه بسا افرادى اگر شب نبود از حرص مال خود را هلاک مىکردند و حتى شب را دنبال استفاده مالى بودند.
- رفع خستگى و تجدید قوا - «شُباب» در لغت از ماده سَبْت (بر وزن وَقْت) به معنى قطع نمودن است، سپس به معنى تعطیل کردن کار به منظور استراحت آمده و این که روز شنبه را در لغت عرب «یوم السَبْت» مىنامند به خاطر آن است که نامگذارى آن را از برنامه یهود گرفته شده است، چرا که روز شنبه روز تعطیلى آنها بود. در حقیقت این تعبیر اشارهاى به تعطیل تمام فعالیتهاى جسمانى به هنگام خواب است، زیرا در خواب قسمت مهمى از فعالیتهاى بدن به کلى تعطیل شده
- و قسمت دیگر همچون کار قلب و دستگاه تنفس برنامه عادى خود را تقلیل داده و آرامتر کار مىکنند تا رفع خستگى و تجدید قوا شود، خواب به موقع و به اندازه تجدید کننده تمام قواى بدن است و نشاط آفرین و مایه قدرت وبهترین وسیله براى آرامش اعصاب مىباشد و به عکس ترک خواب مخصوصاً براى یک مدت طولانى بسیار زیانبار و حتى مرگآفرین است و به همین دلیل یکى از مهمترین شکنجهها بىخواب نگهداشتن افراد متهم است.
- 2. تقوا ویژگىهاى لباس را دارا است، «وَ لباس التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ»: «لباس ققوا و پرهیزکارى از بهترین لباسها است».
- «لباس» در این آیه در معنى مجازى استعمال شده و این تشبیه گویا و رسایى است، زیرا تقوا ویژگىهاى لباس را دارا است، هم فرد متّقى را از خطرات فردى و اجتماعى مصون مىدارد و هم زینتى چشمگیر بر قامت شخصیت او است.
- 3. هر دو عیبپوشى دیگرى - «هُنَّ لباس لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لباس لَهُنَّ»: «آنها (همسران شما) لباس براى شما و شما لباس و پوششى براى آنها هستید».
- زینت لباس ازدواج است - در این آیه زنان و مردانى که با هم پیوند زوجیت بستهاند هریک نسبت به دیگرى به لباس تشبیه شده است و حکم لباس را دارد (لباس در معنى مجازى استعمال شده است) و چه زیبا تشبیهى؟ زیرا خصوصیات لباس را مىتوان در این تشبیه به خوبى مشاهده کرد: هر دو عیبپوشى دیگرى است، به این معنا که زشتى آلودگى به بىعفتى را مىپوشانند و یکدیگر را از خطرات و ناملایمات جنسى و دیگر مشکلاتى که احتیاج به مشورت دارد، حفظ مىکنند. علاوه بر این که زینتى براى یکدیگراند، زن و مردى که هنوز لباس ازدواج را به تن نکردهاند، فاقد این زینتاند و واقعاً نام تجرّد نام زیبندهاى است بارى این افراد، چون عارى و مجرد از این زینت گرانبهایند.
- حیوانات با قامتى لباس زینت داده شده - نکتهاى که ذیل بحث لباس قابل طرح است، این است که خداوند انسان را بدون لباس از مادر مىزاید، ولى بقیه حیوانات را با قامتى زینت داده شده «1» به لباس به این جهان وارد مىکند و یا سریعاً بعد از تولد به آنها مىپوشاند.با یک لباس .
- انسان لباسهای متفاوت دارد- جاى سؤال است که چرا خداوندى که به این انسان این همه کرامت و نعمت داد از لباسى مضایقه کرد؟ جواب این سؤال روشن است باید گفت عارى بودن از لباس براى انسان به خاطر تکمیل کرامت و اتمام نعمت بر او است، زیرا انسان اشرف مخلوقات است و باید بتواند در هر مکانى پا گذارده، و در موقعیتى از مواهب الهى بهرهمند شود و لذا باید برحسب تغییرات محیط، لباس عوض کند در دماى گرم لباس نازک و در دماى سرد لباس ضخیم بر تن کند و اگر با لباس همچون بعضى حیوانات باشیم دچار مشکلات مىگردیم.
- لباس پرهای طاووس نقره مزیّن به جواهر - خلاصه مطلب این که انسان با این خلقتش نقصى بر اشرف بودن او وارد از جمله حیواناتى که به لباسى عجیب، زینت داده شده طاووس است، امام على علیهالسّلام در عجیب بودن خلقت طاووس در نهجالبلاغه خطبه 164 (فیض الاسلام) و 165 (صبحى صالح) سخن راندهاند، از جمله عبارات حضرت در این باره این است: تصور مىکنى استخوان پرهاى آن (از بسیار سفیدى و شفّافى) میلهایى است از نقره و تصور مىکنى آنچه بر آن بالها روئیده شده از قبیل دایرههاى شگفتآور و گردنبندهاى طلایى خالص است و (به سبزى چون) تکههاى زبرجد مىباشد، پس اگر بالش را تشبیه کنى به گلها و شکوفههایى که زمین مىرویاند، خواهى گفت دسته گلى است که از شکوفه هر بهارى چیده شده است و اگر آن را به پوشیدنىها مانند کنى (خواهى گفت) مانند حلّههایى است که نقش و نگار در آن به کار بردهاند، یا مانند جامههاى خوش رنگ و زیبا بافت یمن و اگر آن را به زیورها تشبیه گردانى (خواهى گفت) مانند نگینهاى رنگ به رنگ است که در میان نقره مزیّن به جواهر نصب شده است. نیست، بلکه عارى بودن او از لباس براى تطبیق دادن خود با زمانها و مکانهاى متفاوت و شکلگیرى به رنگهاى مختلف و مناسب مىباشد.
- قانون موازنه قوا است - تا اینجا ریشه لغوى و معنى مبلس مشخص شد، اما اقتصاد از قصد به معنى حد وسط و میانه است. پس از تحلیل مفردات جمله به سراغ خود جمله مىرویم (ملبسهم الاقتصاد).
- ابتدا ذکر مقدمهاى لازم است. جهانى که ما در آن زندگى مىکنیم، داراى حساب و نظم دقیقى است که بهترین دلیل بر مسئله خداشناسى است. نظم جهان زائیده اصول و قوانین مسلمى است که یکى از آنها موازنه قوا است (تعادل قوا).
- میلیونها سال نظم بر این منظومه - مثلًا در منظومه شمسى ما خورشید در قلب منظومه و در اطرافش نُه سیاره در گردش است، این سیارات هم اقمارى دارند که مجموع سیارهها و اقمارها به حدود 40 مىرسد، میلیونها سال است که نظم بر این منظومه حکومت مىکند، از وقتى زمین از خورشید جدا شده دو حرکت دورانى و دو نیرو آن را همراهى کرده است. یک حرکت دورانى به دور خود که موجب ایجاد روز و شب شده (حرکت وضعى) و یک حرکت دورانى به دور خورشید که موجب ایجاد ماهها و سالها شده است (حرکت انتقالى).
- نیروی جازمه ونیروی گریز - نیروى جاذبه خورشید از طرفى زمین را به طرف خود مىکشد و از طرفى نیروى گریز از مرکز نمىگذارد زمین به خورشید نزدیک شده و آتش گرفته و سوخته شود و تعادل ین دو نیرو باعث شده که زمین در مدارى بیضى شکل به گرد خورشید در حرکت باشد، اگر ذرهاى خلل در این نظم ایجاد شود جهان برهم مىریزد، اگر نیروى جاذبه به خورشید زیاد شود، زمین به خورشید نزدیک شده، وآتش گرفته و نابود مىشود. و اگر نیروى گریز از مرکز غالب شود و زمین از خورشید دور شده، از سردى منجمد مىشود و بالاخره در این حرکتها، فاصلهها و جرمهاى کرات و سرعتها تمام حساب شده است.
- نظم حاکم بر منظومه شمسى - این نظم مذکور نظم حاکم بر منظومه شمسى ما است و خدا مىداند که چقدر منظومه در این جهان است که بر تمام آنها چنین نظمى حاکم است، پس اى خواننده عزیز در این جهان بانظم که نظمش همچون لباسى سراسر گیتى را فراگرفته، نمىتوانیم وصله ناهماهنگ و ناهنجارى باشیم، باید در برنامه زندگى خود و بین قواى درونى خود تعادل برقرار کنیم. زیرا همان گونه که نظم عالم موجب دوام بقاء آن شده، نظم و میانهروى در امور روزمره هم موجب بقاء و دوام ما و زندگى ما است. و الّا باید منتظر فناء و نیستى خود بود.
- با این توضیح مفهوم این فراز خطبه (ملبسهم الاقتصاد) بهتر روشن مىشود، این جمله دو تفسیر ممکن است داشته باشد که یکى خاص و دیگرى عام است:
- اقتصاد یعنی میانه روی - لباس متقین لباس میانه و در تحد وسطى است- در این تفسیر ملبس در معنى حقیقى خود استعمال شده است- لباس نشانه زندگى انسان است، پس زندگى آنهازندگى حد وسطى است و چون اقتصاد و میانهروى را رعایت مىکنند، دچار تنگدستى نمىشوند«ما عالَ امرءٌ اقْتَصَد»:«تنگدست نشد کسى که میانهروى پیشه کرد» آنها نه زندگى خود را در حد فقر پائین مىآوردند که «الفَقْر الموتُ الاکبر»: «فقر بزرگترین مرگ است» و فقیر در هر لحظه مىمیرد و احساس او در هر لحظه احساس انسان محتضر و در شرف مرگ است و نه سراغ زرق و برق دنیا و زندگى مادى مىروند، آنهاتا مىتوانند در ساده بودن زندگى مىکوشند، زیرا هرچه زندگى ساده باشد، اداره آن آسانتر است و هرچه زندگى از نظر رفاه و گستردگى بیشتر باشد، اداره آن هم مشکلتر است و ناراحتى آن بیشتر. و به قول امام على (علیه السلام): «الهم نصف الهرم» «گرفتارى و اندوه نصف پیرى است».
- نقل شده که هارونالرشید در مجلس ازدواج پسرش نثار عروس- آنچه را روى سر عروس مىریزند- به جاى نُقل یا سکه گفته بود کاغذهایى تهیه و روى هر یک از آنها اسم یک آبادى یا قریهاى را بنویسید که هر کس برمىدارد صاحب و مالک آن محل شود، آرى آن زندگى که نثارالعرس آن چنین است، مسلماً اداره کردنش مشکل است و کسى که خرجهایى اینچنین مىکند، نمىتواند از راه حلال اداره معیشت کند. بعضى از صاحبنظران حساب کردهاند که موارد مصرف انسان سه نوع است: 1. ضروریات که حداقل غذا و لباس و مسکن است 2. رفاهیات مثل ماشین و یخچال و فرش و غیره 3. هوسیات و موارد غیر ضرورى و رفاهى که بیشتر از چشم و همچشمىها ناشى مىشود و موجب اسرافها و تبذیرهاى زیادى است و بیشترین مصارف سرمایههاى دنیا در بخش سوم است و کمترین آن در بخش اوّل است.
- چه خوش فرمود مولى على: (علیه السلام)«تَخَفَّفوُا تَلْحَقوُا» : «سبکبال و سبکبار باشید که اگر سبکبال بودید به مقصد مىرسید» این جمله در تقدیر چنین است که «تخفّفوا حتّى تلحقوا» «سبکبار باشید تا به مقصد رسید» مفهوم این جمله چنین است که اگر سبکبار نشدید به مقصد نمىرسید.
- برترین کلام - «تخفّفوا حتّى تلحقوا» - نهجالبلاغه، خطبه 21 فیض الاسلام، مرحوم سید رضى گردآورنده نهجالبلاغه ذیل این کلام امام على علیهالسّلام بسیار تعظیم کرده و مىگوید بعد از کلام خداوند و رسول صلى الله علیه و آله او این کلام برترین کلام است و کلامى از این کوتاهتر و پرمعنىتر شنیده نشده و چه ژرف است عمق این کلمه (که هرچه بیشتر تأمل و تدبر کنى به پایان آن نمىرسى) و چقدر این جمله سر تا پا حکمت و پند است و تشنگى هر تشنهاى را برطرف مىکند در آخر هم مىگوید ما در کتاب خصائص عظمت و بزرگى این کلام را شرح دادیم.
- پذیرایى در میهمانخانه دنیا - اى برادر و خواهرم باید مواظب بود که شیطان همیشه وسوسه مىکند که کارش این است و اگر نکند بیکار است، مرتب القاء مىکند که آینده بچهها و نوهها را تأمین کن. این از وسوسههاى شیطان است، یکى از علما مىفرمود من در فکر بچههایم نیستم، زیرا اگر مؤمن هستند خداوند همچنان که از آن در میهمانخانه دنیا پذیرایى کرد از آنها هم پذیرایى مىکند و اگر غیر مؤمن هستند براى غیر مؤمن من حمالى نمىکنم.
- سبکبار وسبک بال - کوتاه سخن این که باید از تکلفات زندگى کاست و سبکبار بود، براى یک روز سیاحت و گشت و گذار و بالاى کوهى رفتن دو قرص نان و 2 عدد تخممرغ و یک قمقمه آب کافى است. حال اگر شخص احمقى براى همین یک روز 30 نان و 30 تخممرغ و دو بشکه آب بردارد، وقتى چند قدم مىرود، مىافتد و نمىتواند به مقصد برسد و شما با مشاهده حال چنین شخصى به او مىخندید، ولى به خدا قسم در بین ما که مىخندیم، افراد بیخردى هستند که در مسیر زندگى خود چنین بار خود را سنگین کرده و متوجه نیستند و یا متوجه هستند و اهمیت نمىدهند.
- میانه روی در اقتصاد وتقوی - 2. تفسیر اوّلى که براى جمله (مَلْبَسُهُم الاقتصاد) ذکر کردیم به زندگى ظاهرى و مادى برگشت کرد و معنى دوم گسترده ترى براى این فراز خطبه است که: لباس در معنى مجازى و کنایى خود استعمال شده است. وقتى مىگویند لباس فلانى اقتصاد وتقوا است، یعنى از همه جهات در پوشش میانهروى و تقوا مستقر شده است.
- متعادل نه تند نه آهسته نه به چپ و نه به راست - قرآن تعبیرات جالبى دارد که از مجموع آنها مىتوان این معناى گسترده را استنباط کرد. قرآن در موارد مخلتف دستور به تعادل داده که براى نمونه شواهدى را ذکر مىکنیم:«وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ» : «به طور متعادل راه برو (نه زیاد کُند و نه زیاد تند) و از صدایت بکاه و فریاد مزن چرا که زشتترین صداها، صداى خران است».این آیه از نصایح لقمان به فرزندش است، ظاهر آیه این است که در راه رفتن به صورت متعادل راه برو نه تند و نه کند. ولى احتمال دارد خطّ مشى اجتماعى را هم شامل شود، یعنى خط مشى و حرکت در بین خطوط و افکار اجتماعى خود را متعادل کن نه به چپ و نه به راست گرایش پیدا کن، نه زیاد عقب افتاده و نه زیاد جلو برو، بلکه با جامعه و در بین آنها باش.
- لقمان که بود؟ نام لقمان در دو آیه از قرآن در همین سوره (لقمان) آمده است، در قرآن دلیل صریحى بر این که او پیامبر بوده است یا یک فرد حکیم وجود ندارد، ولى لحن قرآن در مورد لقمان نشان مىدهد که او پیامبر نبود، زیرا در مورد پیامبران سخن از رسالت و دعوت به سوى توحید و مبارزه با شرک و انحرافات محیط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نیز بشارت و انذار در برابر امتها معمولًا دیده مىشود، در حالى که در مورد لقمان هیچ یک از این مسائل ذکر نشده و تنها اندرزهاى او که به صورت خصوصى با فرزندش بیان شده (هر چند محتواى آن جنبه عمومى دارد) آمده است و این گواه بر این است که او تنها یک مرد حکیم بوده است.
- ایمان و یقین عالى لقمان - در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى الله علیه و آله چنین نقل شده: «حَقّاً اقول لم یکن لقمان نبیّا ولکن کان عبداً کثیر التفکّر، حَسَنَ الیقین، احَبَّ الله فَاحَبّه فَاحَبَّبه ومَنَّ علیه بالحکمة ...»: «به حق مىگویم که لقمان پیامبر نبوده ولى بندهاى بود که بسیار فکر مىکرد، ایمان و یقینش عالى بود، خدا را دوست مىداشت و خدا نیز او را دوست داشت و نعمت حکمت بر او ارزانى فرمود ...».
- لقمان غلامى سیاه - در بعضى تواریخ (قصص قرآن در شرح حال لقمان) آمده که لقمان غلامى سیاه از مردم سودان مصر بود و با وجود چهره نازیبا دلى روشن و روحى مصفّا داشت، او از همان آغاز به راستى سخن مىگفت و امانت را به خیانت نمىآلود و در امورى که مربوط به او نبود دخالت نمىکرد.
- کلمه کنار کلمات الهی- بعضى از مفسّران احتمال نبوّت او را دادهاند چنانکه گفتیم هیچ دلیلى بر آن نیست بلکه شواهد روشنى بر ضدّ آن داریم (تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 44) نکتهاى که قابل عبرت است این است که انسان مىتواند به جائى برسد که کلامش در کنار کلمات الهى قرار داده شود اگر چه پیامبر نباشد.
- نشانه تکبر و تواضع - خداوند در این آیه از زبان حکیمى چون لقمان دست روى مسئله راه رفتن گذارده، چرا که روحیات و خلقیات انسان در لابلاى اعمال او منعکس است گاه عمل کوچکى مثل راه رفتن حاکى از روحیه ریشهدار است، راه رفتن متکبرانه چه بسا نشانه روحیه تکبر و راه رفتن متواضع انه چه بسا نشانه روحیه تواضع است.
- کسى که متکبرانه گام برمىدارد، «دیوانه واقعى است - در اینجا روایت جالبى یادآور مىشویم: گویند روزى پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) از کوچهاى عبور مىکردند به ظاهر دیوانهاى را مشاهده کردند که مردم گرد او جمع شدهاند، پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «على ما اجتمع هؤلاء»: «اینها براى جه اجتماع کردهاند» عرض کردند «على المجنون یصرع»: «در برابر دیوانهاى که دچار صرع و حملههاى عصبى شده است» پیامبر (صلى الله علیه وآله) این معلم انسانیت که از هر لحظه حساس براى تربیت نفوس با استعداد تلاش مىکند مناسب دیدند که همین حالت را براى مردم بدل به کلاس درسى کنند فرمودند: «ما هذا بمجنون الا اخبرُکم بمجنون حق المجنون»: «این دیوانه نیست مىخواهید دیوانه واقعى را به شما معرفى کنم» عرض کردند آرى اى رسول خدا فرمودند: «ان المجنون المتبختر فى مشیه الناظر فى عطفیه المحرک جنبیه بمنکبیه فذلک المجنون و هذا المبتلى»: «دیوانه واقعى کسى است که متکبرانه گام برمىدارد، دائماً به پهلوهاى خود نگاه مىکند، پهلوهاى خود را به همراه شانهها تکان مىدهد- کبر و غرور از تمام وجود او مىبارد- این دیوانه واقعى است، اما آن که دیدید، بیمار است».
- 1.تعادل در گفتار ودر فتار و در کردار - در آیه فوق پس از اشاره به تعادل در راه رفتن اشاره به تعادل در سخن گفتن شده و نکته جالب جمله آخر است که به حکم تعلیل جمله قبل است، یعنى علت این که نباید صدایت را بلند کنى، این است که هرچه صدا بلندتر باشد زشتتر و گوشخراشتر است و زشتترین صداها را هم آن حیوانات درازگوش دارند، بعضىها اگر دلیل کافى بر مدعاى خود نداشته باشند، صداى خود را بلندتر مىکنند و فکر مىکنند صداى بلند جبران عدم دلیل آنها را مىکند، و حال این که اگر بنا بود منطق را با صداى بلند بسنجند منطق آن حیوان درازگوش مستحکمتر و بلندتر بود.
- 2.تعادل در انفاق - «لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغلولَةً إِلى عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» : «هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حدّ آن را مگشا تا مورد سرزنش قرارگیرى و از کار فرومانى».
- نه بخل و نه زیاد ىست بازی - در این آیه خداوند پیامبر (صلى الله علیه وآله) را مورد خطاب قرار مىدهد که دست خود را مانند زندانیان به گردنت مَبند، کنایه از این که بخل نورز، مانند بخیلانى که گویا دستشان بر گردنشان بسته شده و قدرت انفاق ندارند و زیاد هم دست را مگشا، کنایه از این که زیاد و بیش از حد انفاق مکن. به طورى که از کار بمانى و مورد ملامت دشمنان قرار گرفته و از ادامه کار و فعالیت و سامان دادن به زندگى خود وامانى، بلکه بهترین کار این است که پوینده راه اعتدال باشى.
- زبان کفار باز شده - در شأن نزول این آیه در بعضى روایات آمده که سائلى بر در خانه پیامبر (صلى الله علیه وآله) آمد و طلب کمک کرد و چون پیامبر (صلى الله علیه وآله) چیزى نداشتند جز پیراهنى که در برداشتند و او پیراهن را تقاضا کرد، پیامبر (صلى الله علیه وآله) پیراهن را به او داده و چون برهنه بودند، براى نماز به مسجد نرفتند و این جریان موجب شد زبان کفار باز شده و گفتند محمد (صلى الله علیه وآله) که ادّعاى پیامبرى مىکند معلوم مىشود خوابش برده یا مشغول لهو سرگرمى با زن و فرزند است و نمازش را به دست فراموشى سپرده است.
- درعدم تعادل مشکل پیش آید - بعضى هم در شأن نزول گفتهاند که پیامبر (صلى الله علیه وآله) هرچه را در بیتالمال بود به نیازمند مىداد، به طورى که اگر بعد از مدتى نیازمندى مىآمد چیزى در بساط نداشت و چه بسا نیازمند زبان ملامت مىگشود و خاطر پیامبر (صلى الله علیه وآله) را آزرده مىساخت، لذا دستور داده شد که نه همه آنچه را که در بیتالمال دارد، انفاق کند و نه همه را براى خود نگاه دارد تا این گونه مشکلات پیش نیاید.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم