امیر المومنین متقین 34- 2- برنامه روزانه «و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیا»

  اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین متقین 34- 2- برنامه روزانه «و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیا»
  2. داستان عجیبى از حلم  و بردبارى ملامهدى نراقى صاحب جامع السعادات نقل مى‏کنند؛ وقتى از نوشتن کتاب اخلاقى و پرارزش «جامع السعادات» فراغت یافت و نسخه‏هاى آن در اطراف پخش شد، نسخه‏اى به دست سید مهدى بحرالعلوم، آن مرد فاضل و عالم و کامل که در نجف اشرف محور علم و تقوا و زهد و عبادت و کیاست و مرجعیت بود، رسید؛ سید بسیار از این کتاب در شگفت شد، و آرزو کرد روزى به دیدار مؤلف آن گنجینه پرقیمت موفق شود،
  3. از قضا ملامهدى‏ نراقى نیز در آتش اشتیاق زیارت ائمه طاهرین (علیهم السلام) مى‏سوخت و از خدا مى‏خواست تا به اعتاب مقدسّه مشرف شود، و بالاخره حضرت حق این توفیق را نصیب او کرد، تا نجف و کربلا و کاظمین و سامرا را زیارت کند. وقتى وارد نجف شد طبق رسم آن زمان همه علماء به دیدن آن عارف و معلم اخلاق رفته و او هم به بازدید آنها رفت. تنها کسى که از او دیدن نکرد، سید مهدى بحرالعلوم بود.نجف از این واقعه شگفت زده شد، همه از هم مى‏پرسیدند، علت چیست که سید به دیدار ملامهدى نرفته است؟!
  1. نراقى بزرگوار احوال سید را جویا شد، و نشانى خواست و به دیدار او شتافت به طورى که همه از این که برخلاف رسم آن زمان ملامهدى به دیدار سید مى‏رفت در عجب بودند. وقتى نراقى (رحمهم الله) وارد مجلس شد، عده‏اى از علما و طلاب حضور داشتند، و به احترام او بلند شدند، ولى سید توجهى نکرده، و تا آخر رعایت ادب و احترام را نسبت به او بجا نیاورد!! نراقى بدون ناراحتى خداحافظى کرده به خانه بازگشت، قضیه برخورد سید با نراقى در نجف موجب تعجب همه علماء و طلاب شده بود،
  2. پس از چند روز بار دیگر مرحوم نراقى به دیدار سید شتافت، ولى باز به همان منوال و شاید سردتر مجلس طى شده، ولى باز مرحوم نراقى بدون ناراحتى و بدون اینکه خم به ابرو آورد بازگشت، کم‏کم سفر نراقى رو به پایان بود، و نجف در حیرت، در روزهاى آخر مرحوم نراقى براى خداحافظى به دیدار آن مرد الهى شتافت، وقتى وارد شد، حاضران این بار با کمال تعجب دیدند، سید با کمال خضوع تا نزدیک درب به استقبال نراقى آمد، و چون عبدى که مولایش را در آغوش مى‏گیرد، نراقى را در آغوش گرفت، بسیار به وى احترام کرد، و چون شاگردى در برابر استاد نشست.
  3. پس از پایان مجلس، سبب برخورد اول و دوم را از او پرسیدند، آن جناب جواب داد، من کتاب با عظمت جامع السعادات وى را مطالعه کردم، و آن را در نوع خود بى‏نظیر یافتم، آرزو داشتم مؤلف آن را ببینم و وى را آزمایش کنم، که آیا آنچه در کتاب در باب فضائل اخلاقى (مثل حلم  و عدم غضب) نوشته، در خود او هست یا نه، او را که در دو مجلس امتحان کردم، دیدم از ایمان و اخلاق و حلم  و تواضع و صبر و عاقبت بینى بالائى برخوردار است، و از این رو در مجلس سوم بسیار او را احترام کردم که او مرد دین و پیکره اخلاق و مجسمه عمل صالح است. از این نمونه سرگذشتها بسیار است که مى‏توانید در کتب مختلف اخلاقى مطالعه نمائید.
  4. به سبب حلم  و بردبارى ذلیل نگردد - اى عزیز! حلم  پیشه کن، و مگو که اگر پاسخ آن نادان را ندهم ذلیل مى‏شوم که پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند : «ما اعَزَّ اللّهِ بَجهْلِ قَطُّ وَ لا اذَلّ بحلم  قطّ»: «خداوند هرگز کسى را به سبب جهل عزیز نکرد و کسى را هم به سبب حلم  و بردبارى ذلیل نکرد». نظر خواجه نصیرالدین طوسى در مسئله غضب‏
  5. غارکوهى ، مملوّ به حریق - خواجه نصیر در اخلاق ناصرى مى‏فرماید: «غضب (نقطه مقابل حلم ) حرکتى بود، نفس را که مبدأ آن شهوت و انتقام بود، و این حرکت چون به عنف بود، آتش خشم افروخته شود، و خون در غلیان آید، و دماغ و شریانات از دخانى مظلم ممتلى شود، تا عقل محجوب گردد، و فعل او ضعیف، چنانکه حکماء گفته‏اند که: بنیه انسانى مانند غارکوهى شود، مملوّ به حریق آتش و محتنق به لهب و دخان که از آن غار جز آواز و بانگ و مشغله و غلبه اشتغال چیزى دیگر معلوم نشود،
  6. عضب نقطه مقابل حلم - و در این حال معالجه این تغیر و اطفاى این نایره در غایت تعذّر بود، هر چه در اطفاى اشتعال استعمال کنند مادّه قوت‏ گیرد و سبب زیادت اشتعال شود. اگر به موعظت تمسک کنند، خشم بیشتر و اگر در تسکین حیله نمایند لهب و مشعله زیاده گردد».
  7. هیچ حیله در غضب نافع نیاید - بقراطیس حکیم گوید که: من به سلامت آن کشتى که باد سخت و شدت آشوب دریا به لجّه افکند که بر کوههاى عظیم مشتمل بود وبر سنگ هاى سخت زند، امیدوارترم از آن که به سلامت عضبان ملتهب، چه ملّاحان را در تخلیص آن کشتى مجال استعمال لطائف حیل باشد، و هیچ حیله در تسکین شعله غضبى که زبانه مى‏زند، نافع نیاید، و چندان که وعظ و تضرّع و خضوع بیشتر بکار دارند، مانند آتشى که هیزم خشک بر او افکنند، تیزى بیشتر نماید.
  8. و اسباب غضب ده تا است»:1-عجب. 2- افتخار. 3- مراء. 4- لجاج. 5- مزاح. 6- تکبّر. 7- استهزاء. 8- غدر (حیله و مکر). 9- ضیم (ستم). 10- طلب نفایسى که از عزّت موجب مناقشه و محاسده شود و شوق به انتقام غایت این اسباب بود.
  9. 1-عجب از اسباب غضب است. 1. معنای عجب - خودپسندی درونی است. درجات عجب‏ - بغض خدا: قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): رضا العبد عن نفسه مقرون بسخط ربه‏ غررالحکم، ص 308. 6. آثار عجب‏ بهترین فرصت برای شیطان: ایمنی از مکر خدا: فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ‏ اعراف/ 99.- .
  10. 10 مورد - درمان عجب که  اسباب غضب است‏1. کار کثیر خود را کم بداند: 2 کار نیک خود را فراموش کند: 3 گناه خود را بزرگ شمارد: 4 همیشه گناه خود را مدّ نظر داشته باشد. 1 همیشه خود را مقصّر بداند: 2 خود را جزء بدان محسوب کند. 3 خود را بشناسد: 4 عیوب خود را بشناسد: 5 تفضّلات و نعم خدا را فراموش نکند: 6 توجه به اینکه از کجا معلوم که عاقبت به خیر شوم: 7 عمل نیک آنها را زیاد بشمارد: 8 آنها را مخلص‏تر از خود بداند: 9 راضی به رضای خدا باشد: 10 تکیه به هیچ یک از اعمالش نکند و بلد آن از بین برود:
  11. باز 10مورد - درمان عجب که  اسباب غضب است  ارزش مادی عمل را در نظر گیرد: 12 توجه به پیشتازان: 13 توجه به سرنوشت کسانی که «أنا» گفتند: فرعون‏ها، ... بنی صدرها . 14 توجه به گذشته خود: 15 توجه به عظمت خداوند و پستی خود، و اینکه در هستی از پر کاه کمتر است. 16 فکر در ضعف‏های خود: 17 فکر در زوال نعمت‏ها: 18 فکر در تاریخ: 19 فکر در مسؤولیتهایی که داشته و عمل نکرده: 20 شک: از کجا کار من عبادت باشد. از کجا قبول شده باشد. از کجا حبط نشده باشد. از کجا وظیفه من همین بوده باشد. از کجا تا پایان عمرم در راه حق باشم.
  12. باز 6 مورد - درمان عجب که  اسباب غضب است 21 نگاهی با اولیاء خدا: من کجا و علی (علیه السلام ).من کجا و امام حسین (علیه السلام ).22 یادی از گناهان و غفلت‏ها و ضعف‏ها. 23 ارزش گذاری عمل: مثلا 50 سال نماز در دنیا قیمت یک خانه صد متری نیست، سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الارْضِ‏ حدید/ 21.24 سرمایه اصلی که از تو نیست: چرا عجب مگر در نمازی که خواندی، توفیق ایمانش، توفیق بیدار شدنش، توفیق پاشدن، آبی که وضو گرفتی، حافظه‏ای که نمازت را یاد داشتی و ...25 نسبت عبادات، با ایام غفلت: در شبانه روز چند دقیقه توجه به خدا داشتی و نسبت آن دقائق با دقائقی که از خداوند غافل بودی چقدر است. چقدر پول داری و نسبت آن به مقداری که ندادی.چه حرفی زدی و نسبت آن با حرفهای خوبی که باید می‏گفتی و نگفتی.26 توجه به نیازها: اگر امروز ادرار تو دفع نشود. اگر حافظه‏ات گرفته شود.
  13. مورد  27- انتقاد کردن از خود درمان عجب که  اسباب غضب است امام رضا (علیه السلام ): عابدی چهل سال عبادت کرد و قبول نشد. از خود انتقاد کرد که تقصیر از تو است. خداوند وحی کرد، این انتقاد از خودت از چهل سال عبادت تو بهتر است. درمان عجب که اسباب غضب
  14. 2-  افتخاری که سبب عجب و اسباب غضب شود! 2- افتخار به مال و فرزند و تجارت‏ ابزار افتخار کردن گاهى مال است. «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ» (همزه/ 2) گاهى فرزند است. «وَبَنِینَ شُهُودًا» (مدثر/ 13) 3- عبرت از مردگان بهتر از افتخار به آنان است‏..
  15. 3- مراء.جدال : که سبب عجب و اسباب غضب شود! «فَتُمارُونَهُ» از «مراء» به معناى جدال همراه با شک و تردید.. 269. جدال و انواع آن‏ «جدل‏» در لغت به معناى تاباندن طناب است و در اصطلاح به گفتگوهایى که طرفین مى‏خواهند یکدیگر را در پیچ و تاب‏هاى بحث شکست دهند، گفته مى‏شود.جدال دو نوع است: الف) جدال نیکو که سیره‏ى انبیاست و نوعى گفتگو و تلاش براى ارشاد مردم است. چنانکه‏ کفّار به حضرت نوح مى‏گفتند: تو براى ارشاد ما بسیار جدل و تلاش مى‏کنى. «یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا» ب) جدال باطل که به منظور محو یا کم رنگ کردن حقّ، انواع طرح‏هاى انحرافى و باطل را به میان مى‏آورد. «و جادلوا بالباطل لیدحضوا به الحقّ»  در مسایل علمى و عقیدتى باید از جدل پرهیز کرد مگر با روش نیکو؛ «و لا تجادلوا اهل الکتاب الّا بالّتى هى احسن»  «جادلهم بالتى هى احسن»
  16. 4- لجاج. اسباب غضب! لجّ: لجاج آنست که شخص در فعل منهىّ عنه اصرار ورزد بَلْ‏ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ ملک: 21. بلکه در طغیان و نفرت اصرار ورزیدند لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ‏ مؤمنون: 75 در طغیانشان اصرار میورزیدند و سرگردان مى‏ماندند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله ) فرمودند که از لجاج‏ بپرهیزید که انگیزه آن، نادانى و حاصل آن، پشیمانى است.
  17. 5- مزاح. اسباب غضب! مازَحَ‏- مِزَاحاً و مُمَازَحَةً [مزح‏] هُ: با او شوخى کرد. 1- انسان دلقک معرفى نشود. حدیث داریم: به شکلى شوخى نکنید که مردم بر علیه شما جرات پیدا کنند و مسخره کنند.
  18. 6- تکبّر. اسباب غضب! 5. فرق تکبر وعجب . عجب بزرگ شمردن خود است یا با حساب یا بیخود و مغرور به کمال واقعی باشد یا کمال خیالی و بزرگوار دانستن خود کافی است. در معنای عجب اگر این بزرگی را بر دیگری نیز می فروشد کبر است و اگر فقط پیش خود خود را بزرگ می دید عجب است پس پس فرق میان کبر و عجب معلوم شد. در کبر احتیاج به 2 نفر است به خلاف عجب. عجب وقتی است که کمال یا نعمت را منسوب به خود بداند،
  19. 7- استهزاء. اسباب غضب! استهزاء- 1. ریشه ها و عوامل استهزاء -1. خود برتر بینی:- 1. از جهت مالی‏ - وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِی جَمَعَ مالا وَ عَدَّدَهُ‏ همزه/ 2- 1.- مسخره بخاطر فقر: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: من استذل مؤمنا أو حقره لفقره أو قلة ذات یده شهره الله یوم القیامة ثم یفضحه‏ عیون‏أخبارالرضا، ج 2، ص 33.- 2 از جهت علمی: فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِونَ‏ غافر/ 83.- 3 از جهت قدرت:- قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّة فصلت/ 15.-4. از جهت اجتماعی ؛‏ کیفر مسخره کردن..‏
  20. گرفتار شدن مسخره کننده - شخصى بود که در گفتن «ولاالضالین‏» وسواس داشت و در نماز بعد از «غیر المغضوب علیهم‏» مى‏گفت: ولاالض، ولاالض، ولاالض شخص دیگرى که پشت سرش بود او را مسخره کرده مى‏گفت: مرض، مرض، مرض. دیرى نگذشت که مسخره کننده به همین بلا مبتلا شد و در همین کلمه در نماز دچار وسواس شد.
  21. 8- غدر (حیله و مکر). اسباب غضب! - کسى که حیله و کلک بزند، مسلمان نیست‏ - «مَنْ غَشَّ النَّاسَ فَلَیْسَ بِمُسْلِم» (وسائل الشیعه/ ج 16/ ص 337) کسى که حیله بزند، کسى که به یک مسلمان کلک بزند، مسلمان نیست.- اگر ایمان واقعى نباشد دروغ، حیله، کلاهبردارى توجیه مى‏شود امام مى‏گوید: «مؤمن کالجبل الراسخ» بعد مى‏گوید: کوه ریزش مى‏کند اما مؤمن ریزشى در ایمانش ندارد. مؤمن مثل‏کوه است. درختى که ریشه داشته باشد، بیرون نمى‏آید. اما اگر چیزى را روى خاک نشاندند، ریشه که نداشته باشد، یک باد آن را مى‏برد. چرا از پرستش خدا به سراغ گوساله رفتند؟ چون ایمانشان واقعى نبود. ایمانت ریشه دارد یا خیر. به چه مبلغ پول حاضر مى‏شوى ایمانت را بفروشى؟
  22. 9- ضیم (ستم). اسباب غضب! «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» خدایا! ما به خود ستم‏ کردیم و اگر تو ما را نیامرزى و مورد رحمت قرار ندهى، حتماً از زیانکاران خواهیم بود. و (بخاطر بیاورید) زمانى که موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! شما با (به پرستش) گرفتن گوساله، به خود ستم‏ کردید.
  23. 10- طلب نفایسى که از عزّت موجب مناقشه و محاسده شود و شوق به انتقام غایت این اسباب بود.که اسباب غضب است! مى‏گویند: یا على، چرا اول او را نکشتى؟ فرمود: اگر اول او را مى‏کشتم، عقده بود. انتقام‏ بود. غضب بود. خودم بودم و خدا نبود. ولذا خیلى وقت‏ها انسان که مى‏خواهد حکم خدا را اجرا کند، در اجرایش مى‏بیند خودش هم مطرح است گذشت.
  24. حدود سى رقم گذشت داریم. گذشت از جان، گذشت از مال، گذشت از عنوان، گذشت از فرزند، گذشت از همسر، گذشت از آبرو، گذشت از خواب، از رفاه، از شهوت، گذشت از وطن، از ثروت، گذشت از حمد و ثنا، گذشت از فامیل، گذشت از انتقام‏، گذشت از شکم، گذشت از سرزنش، گذشت از شکنجه و اذیت، گذشت از دوست، گذشت از دشمن، گذشت از تهمت، گذشت از هیجان‏ها، گذشت از افتخار، گذشت از فتنه‏ها و تفرقه‏ها، اینها را همه . گذشت از نفس‏، گذشت از بلند پروازى و ... تمام اینها هم آیه و حدیث دارد. امیرالمؤمنین از همه چیز گذشت. خودتان مى‏دانید. من فقط اشاره مى‏کنم.
  25. أعراض از این مرض غضب 7 است.- ولواحق (ملحقات) غضب که أعراض این مرض بود هفت صنف باشد:1-ندامت. 2- توقع مجازات عاجل (سریع) و آجل (مؤخّر). 3- مشقّت دوستان. 4- استهزاى اراذل. 5- شماتت اعداء. 6- تغییر مزاج. 7- تألم ابدآن (ناراحتى بدن)
  26. أعراض از این مرض غضب :1-ندامت. 4. اسباب ندامت‏1. دوری از رهبران الهی‏2. مصرف نکردن مال برای خدا 3. افراط وتندروی‏ افراد تند رو و افراطى‏ فهرست غرر، ماده (ندم) 4. عدم کسب علم در عین قدرت‏ آنهاکه توانائى تحصیل علم داشتند و به دنبالش نرفتند. نهج الفصاحه، جمله 305 - 5. عالمی که به علم خود عمل نکرده است‏ : علمائى که مریدان با عمل آنهابه بهشت ولى خود به خاطر نداشتن عمل به جهنم. نهج الفصاحة، جمله 305 - 6. دم از عدالت زدن‏ آنها که دم از عدل مى‏زدند و به آن عمل نمى‏کردند. قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام : إِنَّ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلا ثُمَّ عَمِلَ بِغَیْرِهِ‏ کافى، ج 2، ص 299. - 7. بیهوده گذراندن عمر آنها که جلسات خود را به حرفهاى بیهوده گذراندند. در دعا: قَالَ الرِّضَا ع: أَعُوذُ بِکَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی تُورِثُ النَّدَمَ‏ تهذیب‏الاحکام، ج 3، ص 95. - 8. دوست نااهل‏ یا وَیْلَتى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلا فرقان/ 28. - 9. حرص برای ریاست دنیا - 10. حق الناس‏ آدم کشى و رها کردن بستگن و نداشتن وصیت و بى اعتنائى به حقوق مردم و نپرداختن زکات و... وسیله حسرت است - 11. تکذیب آیات الهی‏ تکذیب کنندگان آیات الهى: قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِیها انعام/ 31.
  27. أعراض از این مرض غضب :2- توقع مجازات عاجل (سریع) و آجل (مؤخّر). چون قصّه هاروت و ماروت که این دو از ملائکه بودند و از آنها گناه سرزد، و الّا خداوند آنها را مجازات نمیکرد چون آنها را مخیّر کرد میان عذاب دنیا و آخرت و آنها عذاب دنیاى عاجل را انتخاب کردند پس قرار داد آنها را در بابل، که از سر آویزان شده‏اند در چاهى تا روز قیامت و آنها مردم را جادو یاد میدادند و بجادوگرى آنها را دعوت میکردند و کسى آنها را نمیبیند مگر کسى که برود براى اینکه جادو یاد بگیرد. ..فبقصة هاروت و ماروت فإنهما ملکان و قد وجد منهما الذنب و إلا لما عاقبهما الله تعالى حیث خیرهما بین عذاب الدنیا و الآخرة فاختارا عذاب الدنیا عاجلا فجعلهما ببابل منکوسین فی بئر إلى یوم القیامة و هما یعلمان الناس السحر و یدعوان إلیه و لا یراهما أحد إلا من ذهب إلى ذلک لیعلم السحر. الألفین، ص: 328
  28. أعراض از این مرض غضب : 3- مشقّت دوستان. روایت شده از حضرت صادق (علیه السّلام) که فرمود سزاوار است که مؤمن داراى هشت خصلت باشد 1با وقار باشد هنگام جنبانیدن بلاها 2و جنگها مردم را صبر و شکیبائى داشته باشد 3هنگام بلا شکرکننده باشد 4در فراخى زندگانى و رخاء قانع باشد بآنچه خدا روزى او فرموده 5ستم نکند بر دشمنان 6تحمّل کند مشقّت‏ دوستان‏ را پیوسته 7بدنش در رنج و تعب باشد 8مردم از او در راحت باشند
  29. أعراض از این مرض غضب :4- استهزاى اراذل. هیچ قدرت مادى از پیغمبر حمایت نمى‏کرد. با این حال پیغمبر اکرم با همان تجهیزات معنوى که خداوند به او عنایت فرموده بود قیام کرد و از غوغا و شورش و استهزاى‏ مردم بیم نکرد و به انجام مأموریتى که خداوند به عهده‏اش گذاشته بود پرداخت. اخلاق و رفتار و گفتار پیغمبر و مخصوصا آیات کریمه قرآن که بر مردم مى‏خواند به قدرى مؤثر و جالب بود و افراد را مطیع و منقاد مى‏ساخت‏.
  30. صبر در شماتت اعداء 5- شماتت اعداء. ما أصیب من صبر. مصیبت زده نشده کسى که صبر کند یعنى در حقیقت مصیبتى باو نرسیده زیرا که از عهده مفاسد مصیبتها مثل شماتت اعداء و تعب و زحمت و سبکى و خفّت جزع و قلق و اضطراب فارغ باشد و بازاى اصل آن مصیبت و صبر بر آن چندان اجر و ثواب تحصیل کند که با وجود آن مصیبت او مصیبت نباشد بلکه رحمتى عظیم شمرده شود. شرح‏غررالحکم(خوانسارى)
  31. تغییر مزاج منفی به مزاج مثبت-  6- تغییر مزاج. اوّل- تغییر صورت چیزى بدون تغییر ذات آن مثل: غیّرت دارى: در وقتى که بنایى غیر از آنچه که بود در آن ساختم.دوّم- تغییر در معنى تبدیل به غیر آن، مثل عبارت:برداشت‏هاى غلط، مثلًا تفسیرهاى به رأى‏ها و برداشت‏هاى غلط باعث مى‏شود که هر کسى برداشتى را مى‏پسندد و آن برداشتى که با مزاج‏ او جور در بیاید، استنابط نابجا، مزج‏.. مقا- مزج: أصل صحیح یدلّ على خلط الشی‏ء بغیره، المَزَّاج‏- «رجُلٌ‏ مَزَّاجٌ‏»: مرد دو رنگ و دروغگو.
  32. شفای درد های بدن - 7- تألم ابدآن (ناراحتى بدن) ناراحتی بدن دوگونه است یک وقت این ناراحتی دردلش است ؛ اسلام اجازه نمى‏دهد که انسان حتى ناراحتى‏ هایش را به کسى بگوید. «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِى وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِى قَلْبِهِ» (نهج‏البلاغه، حکمت 333) نشانه‏ى مؤمن‏ این است که ناراحتیش در دل باشد و به کسى نگوید. سفره‏ى دلش را پهلوى کسى باز نکند. اما یک وقت در ناراحتی امراض بدن وغیره است  اگر ناراحتی فقط برای امراض جسمی است انسان ضمن اینکه به پژشک مراجعه می کند شفا از خداوند بخواهد و به قرآن تمسک کند.
  33. که قرآن، شفاى‏ دردهاى‏ فکرى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى، خانوادگى و اقتصادى ماست.کتابى که سراسر شفاى‏ دردهاى‏ روحى، اجتماعى، خانوادگى، سیاسى و اقتصادى است.سوره حمد- همانند خود قرآن‏- مایه شفا است. هم شفاى‏ دردهاى‏ جسمانى و هم شفاى بیمارى‏هاى روحى.سوره حمد، همانند کلّ قرآن، مایه شفاست، شفاى‏ دردهاى‏ جسمانى و بیمارى‏هاى روحى. به اصل بحث برمی گردیم.   
  34. «غضب نوعى از دیوانگى است : و امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «الْحِدَّةُ نَوعٌ مِنَ الجُنُونِ لانَّ صاحِبَه یَنْدُم فِانْ لَمْ یَنْدُم فَجُنُونه مُسْتَحْکمٌ»: «غضب نوعى از دیوانگى است زیرا صاحب آن پشیمان مى‏شود (یعنى حالتى غیرعادى داشته و پس از مدتى عادى مى‏شود) و اگر پشیمان نشد،
  35. نوعى از دیوانگى عمیق است- پس دیوانگى غضب ریشه‏دار و عمیق است» (یعنى اگر از عمل و حالت خود پشیمان نشد، هنوز به حالت طبیعى بازنگشته و دیوانگى او عمیق است).
  36. خداوند ما را به این جنون مبتلا نگرداند و اگر خداى ناکرده دچار شدیم، سریعاً به هوش آئیم و خود او ما را در آن حال حفظ کند که دیوانه خود قادر بر کنترل خود نیست.
  37. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 56
  38. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

--------- 

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید