امیر المومنین – نهج البلاغه – متقین - 88- 3- در برابر ناگواريها شكيبا- 89- در موقع نعمت سپاسگزار

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – نهج البلاغه – متقین - 88- 3- در برابر ناگواريها شكيبا- 89- در موقع نعمت سپاسگزار
  2. «و فى المكاره صبور و فى الرجاء شكور» ترجمه: پرهيزگار در ناملايمات و ناگواريها شكيبا و در موقع نعمت سپاسگزار است. ***
  3. صبر  را برحسب حالات صابران و نحوه صبر  آنها به چند قسم تقسيم كرده‏اند:
  4. صبر  للّه، صبر  فى اللّه، صبر  مع الله، صبر  عن اللّه، صبر  باللّه.
  5. صبر  للّه: عبارت از حبس نفس از جزع است در موقع وقوع در امرى مكروه، يا موقع فوت شدن امرى مطلوب.
  6. صبر  فى اللّه: ثبات و استقامت در راه حق متعال است به جهت تحمّل بليات، ترك لذّات، و دفع موانع.
  7. صبر  مع اللّه: صبر  اهل دل و حضور است كه در وقت بروز موانع و ظهور آثار نفس براى آنان پيش مى‏آيد.
  8. صبر  عن اللّه: به دو قسمت تقسيم شده، يكى اختصاص به فسّاق دارد، يكى اختصاص به عشّاق، در قسم اول حكايت از بُعد و دورى مى‏كند، در قسم دوم حكايت از قرب.
  9. در معنى اول هر چه فاسق بر فسقش صبورتر باشد، بد حال‏تر است، در معنى دوم هر چه عاشق صبورتر باشد، مقرّبتراست،
  10. صبر  در معنى اول مربوط به اهل جفا و حجاب است و در معنى دوم مربوط به اهل عيان و مشاهده.
  11. 5- صبر  باللّه: صبر  موحدين و صبر  اهل تمكين است كه در مقام استقامت در امر حق متعال پيش مى‏آيد.
  12. خواجه عبدالله انصارى مى‏گويد: صبر  عبارتست از حبس نفس از جزع‏ هار آن دالّ بر شكوه و شكايت است، صبر  براى عامه سخت‏ترين منزل، براى اهل محبت مخوفترين مقام و براى موحدّين نازلترين موقف است و بر سه درجه است:
  13. درجه اول از صبر ، صبر  از معصيت است كه براى بقاء ايمان و دورى از عذاب است و با مطالعه و عيد الهى حاصل مى‏گردد، در اين مقام اگر موجبات صبر  انفعال و شرمندگى باشد و حيا از حق، موجب شود كه سالك از معاصى كناره‏گيرى نمايد، اين نحوه صبر  عالى‏تر است.
  14. درجه دوم از صبر ، صبر  بر طاعت است كه به محافظت طاعت، رعايت طاعت و به تحسين طاعت حاصل است، تحسين طاعت به علم، رعايت طاعت به اخلاص و محافظت به دوام طاعت است.
  15. درجه سوم از صبر : صبر  در بلايا و مصائب است كه براى رسيدن به حسن جزاء الهى است، تحمّل اين صبر  با انتظار فرج از طرف حق متعال سهل و آسان مى‏گردد، سبك گردانيدن مصائب و سهل شمردن آنها با ياد خدا و متذكّر شدن نِعَم بى‏پايان او است، آن كه متذكّر حق متعال است، زير بار مصائب، احساس ناراحتى نمى‏كند
  16. حكايتى عجيب‏
  17. يكى از بزرگان دين نقل مى‏كند: كه از گورستانى مى‏گذشتم، زنى را ديدم ميان چند قبر نشسته و اشعارى مى‏خواند بدين مضمون:
  18. «صبر  كردم در حالى كه عاقبت صبر  را مى‏دانم عالى است، آيا بى‏تابى بر من سزاوار است كه من بى‏تابى كنم؟!
  19. «صبر  كردم بر امرى كه اگر قسمتى از آن به كوههاى شرورى وارد مى‏شد، متزلزل مى‏گرديد، اشك به چشمانم وارد شد، سپس آن اشكها را به ديدگان خود
  20. برگرداندم و اكنون در قلب گريانم».
  21. آن مرد دين مى‏گويد: از آن زن پرسيدم بر تو چه شده و چه مصيبتى وارد گرديده كه مى‏گوئى صبر ى كه كردم، در عهده همه كس نيست!
  22. در جواب گفت، روزى شوهرم گوسپندى را براى كودكانم ذبح نمود و پس از آن كارد را به گوشه‏اى پرتاب كرد و از منزل خارج شد، يكى از دو فرزندم كه بزرگتر بود به تقليد شوهرم دست و پاى برادر كوچك خود را بسته و خوابانيد و به او گفت مى‏خواهم به تو نشان دهم كه پدرم اين طور گوسپند ذبح كرد،
  23. در نتيجه برادر بزرگتر سر برادر كوچكتر را بريد و من پس از اين كه كار از كار گذشته بود، فهميدم، ازدست پسرم خشمگين شدم به او حمله بردم كه وى را بزنم، به بيابان فرار كرد،
  24. چون شوهرم به خانه برگشت و از جريان آگاه شد، به دنبال پسر رفت و او را در بيابان دچار حمله حيوانات ديد كه مرده است، جنازه او را به زحمت به خانه آورد و از شدت عطش و رنج جان سپرد،
  25. من خود را سراسيمه به جنازه شوهر و پسرم رساندم، در اين اثناء كودك خردسامل خود را به ديگ غذا كه در حال جوش بود، مى‏رساند و ديگ به روى او واژگون شده او را مى‏كشد، خلاصه، من در ظرف يك روز
  26. تمام اعضاى خانواده‏ام را از دست دادم، در اين حال فكر كردم كه اگر براى خدا در اين حوادث عظيم صبر  كنم، مأجور خواهم بود، آنگاه دنباله آن اشعار، شعرى را به مضمون زير خواند:
  27. تمام امور از جانب خدا است و واگذار به او است و هيچ امرى واگذار به عبد نيست.
  28. گويند عبدالله بن يعفور كه يكى از بزرگان شيعه است روزى براى مطلبى ناگزير شد نزد قاضى ابويوسف شهادت دهد، قاضى گفت: من نمى‏توانم در مورد تو حرفى بزنم و عيبى بگيرم، زيرا تو همسايه من هستى، و مى‏دانم راستگو هستى و شبها براى عبادت پروردگار عالم زياد بيدار مى‏باشى، ولى فقط يك عيب در تو مى‏بينم!
  29. عبدالله گفت: آن عيب چيست؟
  30. قاضى گفت: آن عيب اين است كه تمايل به «شيعه» دارى؟!
  31. عبدالله وقتى اين جمله را شنيد به گريه افتاد به طورى كه اشك چشم او جارى شد، سپس گفت: اى ابويوسف مرا به جمعيتى (شيعه) نسبت دادى كه مى‏ترسم از آنان نباشم، سپس قاضى گواهى او را پذيرفت.
  32. عبدالله بن ابى يعفور كسى است كه به امام صادق (عليه السلام) عرض كرد، به خدا قسم اگر شما انارى را پاره كنى و يك قسمت آن را بفرمائى حلال است و قسمت ديگر آن را حرام بفرمائى، به طور مسلّم من گواهى مى‏دهم كه آنچه فرموده‏اى حلال، حلال است و آنچه فرموده‏اى حرام، حرام است.
  33. او كسى است كه امام صادق (عليه السلام) درباره او فرمودند:«ما وجدتُ احَداً يَقْبَل و يُطيع امرى الّا عبداللّه بن ابى يعفور»:
  34. «نيافتم احدى را كه قبول كند و اطاعت فرمان من كند مگر عبدالله بن ابى يعفور».[5]
  35. او كسى است كه حضرت درباره او فرمودند: «خداوند تو را رحمت كند» و وقتى از دنيا رفت حضرت به مفضل مطالبى درباره او گفتند كه درباره هيچ يك از دوستان و شيعيان خود نفرمودند.[6]
  36. مرحوم الهى، در ذيل اين فراز «و فى المكاره صبور» چنين گفته است:

به كام جان او هر ناگوارى‏

 

گوارا شد به صبر  و استوارى‏

  1. صبورى هر چه در گيتى است ناخوش‏
 

نمايد در مذاق جان ما خوش‏

درخت صبر  بار شادمانى‏

 

برآرد اندر اين باغ كيانى‏

 

  1. صبورى چرخ سركش را كند رام‏
 

به هر ناساز سازد خاطر آرام‏

جهان پرگير و دار ناگواريست‏

 

صبورى زان نشان هوشيارى است‏

  1. به بصير ز جور دوران مى‏توان رست‏
 

به كنج عافيت دلشاد بنشست‏

مكاره چيست زهر غم چشيدن‏

 

فراق يار و رنج دهر ديدن‏

  1. كشيدن درد، درد از جام ايام‏
 

نديدن روى زيباى دل آرام‏

شب و روز انتظار يار بردن‏

 

به داغ هجر دلبر جان سپردن‏

  1. كشيدن از رقيبان رنج و بيداد
 

نگشتن از وصال يار دل شاد

چو دلبر خواهد اين، ايدل چنين خواه‏

 

كه چون خاصان شوى در حضرت شاه‏

   

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید