امیر المومنین – نهج البلاغه – متقین -102- انتقامجو نيست‏ «ان بغى عليه صبر حتى يكون الله هو الذى ينتقم

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  2. امیر المومنین – نهج البلاغه – متقین -102- انتقامجو نيست‏ «ان بغى عليه صبر حتى يكون الله هو الذى ينتقم
  3. له»ترجمه: اگر ظلمى به پرهيزگار شود صبر مى‏كند تا خداوند انتقام او را بگيرد.***
  4. شرح: اگر به او ستمى شود شكيبائى كرده و مقابله به مثل نمى‏كند و به فكر انتقام نمى‏افتد، البته اين نسبت به دوستان يا دشمنانى است كه عدم انتقام تأثير مثبت روى آنها مى‏گذارد، يا در مقابل ظالمانى است كه قدرت انتقام از آنها نيست، يعنى جزع و فزع و ناراحتى نمى‏كند، بلكه انتقام را به خدا وامى‏گذارد و قبلا بحث درباره انتقام و صبر مشروحاً گذشت.
  5. اولياء بزرگ خدا و پرهيزگاران واقعى كسانى بودند كه زندگى آنها آميخته با اين‏گونه صبر بود، از خود مولى على (عليه السلام) تا امام حسن عسكرى (عليه السلام) و حتى امام زمان (عليه السلام) دچار ظلم طواغيت و ستمگران بودند و با صبر و واگذارى انتقام به خداوند به وظائف الهى خود عمل كردند.
  6. شيعيان واقعى آن بزرگواران، همچون ابى‏ذرها نيز چنين كردند، در اينجا نامه‏اى كه ابوذر غفارى اين مبارز بزرگ و صبور دوران، براى «حُذَيفه بن يمان» دوست قديمى خود كه از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و از شيعيان على (عليه السلام) بود و در زمان عثمان در پست فرماندارى بصره قرار گرفته بود، نوشته است،
  7. مى‏آوريم، نامه‏اى كه نشان ظلمهائى است كه به او روا داشته شده و صبرى است كه در برابر ظالمان و ظلم آنها كرده است، و او شكايت خود را به خداوند كرده و انتقام را به او واگذاشته است. اين نامه را وقتى ابوذر به دستور عثمان به «ربذة» آن بيابان خشك و سوزان تبعيد شده، نوشته است. و در مقابل، حذيفة هم جوابى داده كه ما هر دو نامه را در اينجا ذكر مى‏كنيم به اين اميد كه از روح بلند و استوار دوستداران حق الهام گرفته و هر چه بيشتر موفق باشيم.
  8. دو نامه تكان دهنده‏- نامه ابوذر به حُذيفه
  9. «به نام خدا، بَعد، اى برادرم طورى از خدا بترس كه چشمان تو اشك زياد بريزد و هميشه مواظب قلب خويش باش! شب زنده دارى و بدن خود را در اطاعت خداوند قرار بده!
  10. كسى كه مى‏داند سرانجام غضب خداوند آتش است، سزاوار است آن را در نظر داشته باشد و تا وقتى كه ندانسته است كه خداوند از او راضى شده است، گريه وى ادامه داشته باشد و (در عبادت خدا) شبها بيدار بماند.
  11. كسى كه مى‏داند عاقبت رضايت خداوند بهشت است سزاوار است از حق استقبال نمايد تا بوسيله آن سعادتمند گردد و در راه خدا از اهل و مال گذشتن، شب زنده‏دارى كردن، روزه گرفتن، با دست و زبان با ستمگرانى كه دين ندارند، نبرد و مبارزه كردن، براى او آسان و كوچك گردد.
  12. تا وقتى كه نفهميده است خداوند از او راضى شده است بايد به اين اعمال ادامه دهد و به طور حتم تا از دنيا نرود اين مطلب را درك نمى‏كند!
  13. هر كسى مايل است در پناه خدا باشد و به رفت و آمد با پيغمبران نائل گردد،بايد همين روش را داشته باشد.
  14. اى برادرم تو در آن مكان دور راحت هستى و من هم مصيبتها و غمهاى خود را به خدا واگذار مى‏كنم و شكوه اين كه ستمگران بر من غالب شده‏اند، به خدا مى‏نمايم.
  15. من ستمگريها و جناياتى كه مى‏شد با چشم خود ديدم و با گوش شنيدم (و روى احساس مسئوليت دينى كه كردم) بر ضد آنها به مبارزه برخاستم و در نتيجه از بهره خويش محروم شدم، مرا به شهرها بردند و از خويشان و برادران و حرم پيغمبر (صلى الله عليه وآله) دورم كردند و اينك در اينجا غريب شده‏ام.
  16. به خداى بزرگ پناه مى‏برم از اين كه خواسته باشم در مورد امورى كه برايم پيش آمده است اظهار نارضايتى (از خدا) نمايم، بلكه به تو اطلاع مى‏دهم كه به آنچه خداوند دوست دارد و برايم مقدور كرده است راضى هستم، من اين مطلب را براى تو نوشتم تا براى من و عموم مسلمانان دعا كنى و نجات و راحتى را از خداوند مسئلت نمائى و خير پايان و حسن عاقبت را از او خواستار باشى! والسلام.

نامه حذيفه در پاسخ ابوذر

  1. «بنام خدا، نامه تو كه در آن مرا بيم داده بودى و از عواقب خويش ترسانده و به مواظبت به جان خود تأكيد كرده بودى، به من رسيد!
  2. اى برادرم تو از زمانهاى پيش نسبت به من و مردمان با ايمان، خيرخواه مهربان و دلسوز بودى و راهنمائى نمودى به
  3. رضاى خداوندى كه غير از او خدائى نمى‏باشد و به غير از فضل و رحمت و منّت بزرگ او چيزى نيست و جز او كسى نيست، كه انسان را از غضب وى بازدارد!
  4. بنابراين آمرزش عمومى و رحمت با وسعت خداوند را از براى خود و خويشان و غيرخويشان و براى جمعيت مسلمانان مسئلت دارم!
  5. اى برادر، من از آنچه نوشته و بيان كرده بودى در مورد حركت و غربت و تبعيد خويش با اطلاع شدم! به خدا سوگند اى برادر مصيبتها و ناراحتيهايى كه به تو وارد شده است برمن بسيار گران تمام شد! و اگر امكان داشت كه آنها با پول برطرف گردد، من با كمال ميل حاضر بودم مال خود را در اين راه خرج كنم تا خداوند مصيبتهاى شما را برطرف نمايد ...»

تا اين كه مى‏نويسد:

  1. «اى برادر بر آنچه از دست تو رفته است تأسف نخور و در مقابل مصيبتهائى كه به تو وارد شده است اندوهگين مباش و آنها را براى خود خير و خوبى بدان و در انتظار پاداش نيك خداوند باش!
  2. اى برادر! من مرگ را از براى خود و تو بهترين اندرزگو مى‏دانم، براى اين كه فتنه‏هائى بر ما سايه افكنده كه همانند پاره‏هاى شب تاريك روى هم انباشته شده و همه را در كام خود فرو برده است!
  3. شمشيرها در اين آشوبها ظاهر گشته و مرگها در آن مى‏رسد، هر كس بر آنها آگاه شود- و از آنها انتقاد نمايد- و در آنها داخل شود و حركتى داشته باشد- كه با آنها مبارزه كند- كشته مى‏گردد!
  4. اين فتنه‏ها و نكبتها تمام جمعيتها و قبائل عرب را فرا گرفته است، در اين زمان هر كس ستمگرتر باشد، عزيزتر است و هر كس پرهيزگارتر باشد، ذليل‏تر مى‏باشد، خداوند ما و تو را از شر زمانه‏اى كه مردمش چنين هستند حفظ كند! من در هر حال و هر وقت از دعا خوددارى نمى‏كنم، چه خداوندى كه وعده او خلاف نمى‏شود مى‏فرمايد: «مرا بخوانيد تا براى شما اجابت كنم، آنانكه از عبادت من تكبر مى‏نمايند به زودى وارد دوزخ خواهند شد».
  5. پناه مى‏برم به خدا از اين كه عبادت او تكبر نمائيم و از اطاعت او رو گردان
  6. باشيم، خدا را به رحمت او سوگند مى‏دهم، كه به زودى من و تو را از اين بلاها نجات دهد و سعادتمند گرداند، والسلام عليكم».
  7. آرى پرهيزگاران واقعى زندگى تلخ خود را با صبر شيرين مى‏كنند و با واگذارى انتقام به خداوند به آن آرامش مى‏بخشند.
  8. مرحوم الهى، در ذيل اين فراز «و ان بغى عليه صبر حتى يكون الله هو الذى ينتقم له» چنين گويد:
  1. شكيبد گر ز مردم بيند استم‏
 

كه خواهد داد او سلطان عالم‏

  1. كه چون قهرش ستمگر را زبون كرد
 

بسا طش همچو گردون سرنگون كرد

  1. ستمگر را به كيفر دست بندد
 

كه بروى ابر گريد برق خندد

  1. جهان دار المجاز است هشدار
 

چو گردون زير دستان را ميازار

  1. بترس از برق آه بى گناهى‏
 

كه سوزد آهى از مه تا به ماهى‏

  1. رقيب ارجور كرد اى جان صبورى‏
 

كه شد بيداد را كيفر ضرورى‏

  1. جفا بينى وفا كن ايزدى هست‏
 

كه گر از پا درافتى گيردت دست‏

 

  1. دو گونه است اين سخن هشدار و بنيوش‏
 

يكى گوهر بر از گنجينه هوش‏

  1. ستم بر شخص اگر رفت از ستمكار
 

روا باشد كه بگذارد به دادار

  1. وگر بر خلقى آن جور افكند تير
 

دليرى شخص را بايست چون شير

  1. كه بخشايش ستم بر ديگران را
 

قوى پنجه كندا ستمگران را

  1. ستمگر را قوى سر پنجه كردن‏
 

ضعيفان را بود دل رنجه كردن‏

اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص: 589

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

 

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید