- سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- کتاب شفاء الصدور ص: 114
- حضرت فرمود اگر رسول خدا زنده شدى و دخترت را خطبه كردى، آيا تو اجابت وى مىنمودى؟ هرون عرض كرد: سبحان الله چرا اجابت نكنم. بلكه افتخار و مباهات بر عرب و عجم عموما و قريش خصوصا مىكنم،
- آن جناب فرمود: لكن رسول خدا دختر مرا خطبه نمىكند و من تزويج نمىكنم دختر خود را باو. عرض كرد: چرا فرمود از جهت آن كه او والد من است و والد تو نيست. هرون تصديق نمود و گفت احسنت يا موسى بن جعفر.
- امّا اخبار واردة از طرق اهل سنت در اين كه حسنين عليهما السّلام أبناء رسولاند
- يا يكنفر از ايشان چه فرقى در اين جهت ادعا نشده يا اولاد اويند آنقدر با قلت بضاعت و كمى اطلاع در كتب معتبره ايشان ديدهام كه هر كس انصاف دهد اذعان بتواتر آن كند و نه اين مختصر را گنجايش نوشتن آنهاست و نه اين بنده را مجال ثبت آنها همه از اين جهت به حديثى چند كه به حسب دلالت و سند در غايت اعتبار باشد اقتصار مىشود.
- اوّل
- محمد بن اسمعيل البخارى كه كتاب او را اهل سنت اصح الكتب بعد كتاب الله دانند در جامع صحيح خود روايت كرده از ابى بكره، قالسمعت النبى صلى الله عليه و سلم و هو على المنبر و الحسن إلى جنبه ينظر إلى الناس مرّة و إليه مرّة و يقول ابني هذا سيّد و لعل الله ان يصلح به بين فئتين من المسلمين.
- يعنى أبو بكره گفت: شنيدم از پيغمبر در حالى كه بر منبر بود و حسن در پهلوى او بود. گاهى نظر بمردم مىكرد و گاهى نظر بسوى او مىكرد و مىفرمود: اين پسر من سيد است. يعنى امام واجب الاطاعه است.
- و شايد كه خداوند اصلاح كند بواسطه او ميانه دو طايفه از مسلمانان كه اشاره بصلح آن جناب است با معاويه و مراد اسلام ظاهرى است. يعنى تكلم بشهادتين پس دلالت بر اسلام اصحاب معاويه ندارد و منافات با ادله صريحه ديگر ندارد كه دلالت بر كفر دشمنان اهل بيت دارد. چنانچه بر هر با بصيرتى ظاهر است و اين حديث را بعينه باضافه لفظ عظيمتين بعد از فئتين ترمذى كه كتابش از اعظم صحاح سته است، روايت كرده و در غير اين دو كتاب در كثيرى از كتب اين طايفه ديدهام كه بعد از نقل بخارى تعداد آنها فايده براى اسكات خصم ندارد. چه گفته او را برهان قاطع دانند بلكه برخى حكم بكفر كسى كه رد اخبار بخارى كند كردهاند و دانستى كه در اين جهت فرق بين حسنين نيست.
- حديث دوم:
- محمد بن عبد الله الترمذى صاحب صحيح در كتاب خود نقل كرده از اسامة بن زيد. قالطرقت النبى صلّى اللّه عليه و آله ذات ليلة في بعض الحاجة فخرج النبى صلى
- اللّه عليه و آله و هو مشتمل على شيئ لا ادرى فما فرغت من حاجتى قلت ما هذا الذي أنت مشتمل عليه قال فكشفه فاذا حسن و حسين عليهما السّلام على وركه فقال هذان ابناى و ابنا بنتى اللّهمّ انّى احبّهما فاحبّهما و احبّ من يحبّهما.
قال هذا حديث حسن غريب.
- ترجمه: حديث چنان است كه اسامه گويد شبى نزد پيغمبر رفتم كارى داشتم پس پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بيرون آمد و با خود چيزى داشت كه نمىدانستم چون از حاجت خود فارغ شدم، گفتم: اين چيست كه با خود دارى؟ نمودار كرد او را ديدم حسن و حسين عليهما السّلام را. در ورك خود داشت. آنگاه فرمود: اين دو پسران منند و پسران دختر منند. بار الها دوست دارم ايشان را، پس تو هم دوست دار ايشان را، و دوست دار كسى كه دوست دارد ايشان را.
- و همين حديث را نسائى كه احمد بن شعيب صاحب صحيح باشد در كتاب خصايص نيز مسندا روايت كرده.
- حديث سوم:
- هم ترمذى در صحيح خود آورده ازيوسف بن إبراهيم انّه سمع انس بن مالك يقول:
سئل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم اىّ اهل بيتك احبّ إليك قال الحسن و الحسين و كان يقول لفاطمة ادعى ابني فيشمّهما و يضمّهما إليه.
- قال هذا حديث حسن غريب من هذا الوجه من حديث انس.
- خلاصه آن كه انس مىگويد: از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سؤال كردند كدام يك از اهلبيت تو محبوبترند بسوى تو. فرمود: حسن و حسين و رسم آن جناب چنان بود كه بفاطمه مىفرمود: بخوان پسران مرا. چون مىآمدند، حسنين آنها را در بر مىگرفت و مى بوئيد ايشان را.
- حديث چهارم:
- ابن حجر متأخر مكى كه صاحب صواعق است در منح مكيه در شرح اين بيت كه بوصيرى گفته:
- كنت تؤويهما إليك كما اوت من الخط نقطتيها الياءآورده وجاء من طرق صح بعضها ابناى الحسن و الحسين سيد شباب اهل الجنة و أبوهما خير منهما.
- خلاصه اين سخن بپارسى چنانست كه از چند طريق كه پاره آنها صحيح است روايت شده كه پيغمبر فرموده: و پسر من حسن و حسين سيد جوانان بهشتند و پدر آنها بهتر از آنهاست.
- و در صواعق آورده اخرج ابن عساكر عن على و ابن عمر و ابن ماجه و الحاكم عن ابن عمرو الطبرانى عن قرة و مالك بن حويرث و الحاكم ايضا عن ابن مسعود مرفوعا ابناى هذان الحسن...الخ
- حديث پنجم:
- هم در منح گويد روى البغوى وغيرهسمى هرون ابنيه شبرا و شبيرا و انّى سمّيت ابنى الحسن و الحسين.
- يعنى بغوى و غير او روايت كردهاند كه رسول خدا گفت: هرون دو پسر خود را شبر و شبير نام نهاد و من نام پسرانم را حسن و حسين گذاردم.
- حديث ششم:
- هم ابن حجر در منح آورده و يؤيّده ماصح عن عمر قال سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقولكل سبب و نسب ينقطع يوم القيمة الا سببى و نسبى
- وفي رواية زيادة الصهر و الحسب و كلّ بنى انثى عصبتهم لابيهم ما عدا ولد فاطمة فانى انا ابو هم و عصبتهم.
- اولى تر اين كه در اين مقام حاصل كلام او كه اين حديث را باستشهاد او آورده نقل شود. چه فوائد زائده دارد. در شرح اين بيت:
- سدتم الناس بالتقى و سواكم سودته البيضاء و الصفراء مى گويد: سيادت ايشان يعنى حسنين و اولادشان از طرف نسب مشهورتر از آن است كه ذكر شود دليل او آيه مباهله است
- بعض محققين مفسّرين گفته دليلى اقوى از اين آيه بر فضل فاطمه و على و حسنين نيست چه هنگام نزول اين آيه بر خواند ايشان را حسين را در كش بغل گرفت و دست حسن را بدست و فاطمه از پس پشت و على از پى او مىآمد از اين جا معلوم شد كه ايشان مرادند، از آيه و اين كه اولاد فاطمه و ذريه او را أبناء پيغمبر مىنامند و نسبت داده مىشوند بسوى او نسبتى نافع و حقيقى در دنيا و آخرت. و دليل اين حديثى است كه بصحت پيوسته كه آن جناب خطبه كرد و فرمود چه شده جمعى را كه مىگويند رحم رسول خدا نافع نيست قومش را در قيامت.
- بلكه بخدا سوگند كه رحم من متصل است در دنيا و آخرت تا آخر حديث.
- و طبرانى روايت كرده كه خداى عزّ و جلّ ذريه هر نبى را در صلب خودش قرار داده و خداى تعالى ذريه مرا در صلب على ابن ابى طالب قرار داده.
- و روايت كرده غير طبرانى از طريقى چند در بعضى زيادتى است كه چون روز قيامت باشد مردم را به اسماء مادرها خوانند تا ستر كند خداى بر ايشان مگر اين. يعنى على و ذريه او كه آنها را به نام خودشان خوانند. چه نسبت ايشان صحيح است.
و ابن جوزى كه اين خبر را در علل متناهيه آورده، مردود است. چه كثرت طرق او را به درجه حسن بلكه صحت ترقى داده و مؤيد اين است آنچه صحيحا نقل شده از عمر كه گفت شنيدم از رسول خداى كه گفت: هر سبب و نسبى منقطع است در روز قيامت جز سبب و نسب من. و در روايتى زيادت صهر و حسب است همه پسران زنان را نسبت به پدر دهند و عصبه ايشان از جهت پدرشان است جز اولاد فاطمه
«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» كه من پدر ايشان و عصبه ايشانم. تا اين جا بود كلام ابن حجر ناصبى كه شنيدى.