- سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- کتاب شفاء الصدور ص:119
- و اين روايت صريح بود كه پيغمبر پدر ايشان است و از اين جا معلوم مىشود كه ايشان پسر اويند. چنانچه مدعاى ما بود و به اختلاف الفاظ اين خبر در كثيرى از كتب وارد است. مثل اسعاف الراغبين شيخ محمد صبان مصرى و اسد الغابه، ابن اثير. و ينابيع المودة معاصر قسطنطنى و نور الابصار شيخ مومن شبلنجى معاصر و غير ايشان بطرق متعدده و شهادت ابن حجر بصحت روايت عمر فصل الخطاب است و الفضل ما شهدت به الاعداء.
- حديث هفتم:
- شيخ محمد صبان مصرى كه از مشايخ كبار اهل سنت است در رساله اسعاف الراغبين گفته:
- وروى ابن عساكر و ابن منده. عن فاطمة انها اتت بابنيها فقالتيا رسول الله هذان ابناك فورثّهما شيئا فقال امّا حسن فله جرأتى و جودى و امّا حسين فله هيبتى و سوددى
- وفي روايةامّا الحسن فله حلمى و هيبتى و امّا الحسين فقد نحلته نجدتى وجودى.
- مىگويد: ابن عساكر و ابن منده روايت كردهاند كه فاطمه پسران خود را بحضرت رسالت آورد و گفت: اين دو پسران تواند، ميراثى به ايشان بده فرمود: امام حسن پس باو دادم مر جرئت و سماحت خود را و اما حسين پس به او دادم هيبت و بزرگى خود را.
- و در روايتى آمده كه امّا حسن پس مر او راست حلم و هيبت من. و اما حسين پس همانا عطا كردم به او نجدت وجود خودم را. گفتن فاطمه عليها السّلام و تقرير پيغمبر هر دو حجّت است.
- حديث هشتم:
- عز الدين أبو الحسن علىّ بن الاثير الحافظ كه از اعاظم حفاظ و اجله محدثين و مورخين و محققين اين طايفه است در كتاب اسد الغابة در دو موضع روايت كرده:
- عن على ابن ابى طالب قال لمّا ولد الحسين سمّيته حربا فجاء رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال ارونى ابني ما سمّيتموه قلنا حربا قال بل هو حسن فلما ولد الحسين سمّيته حربا فجاء النبى فقال ارونى ابني ما سميتموه قلنا حربا قال بل هو حسين فلما ولد الثالث سميته حربا فجاء النبى صلّى اللّه عليه و آله فقال ارونى ابني ما سمّيتوه قلنا حربا قال بل هو محسن ثم قال انى سميتهم باسماء ولد هرون شبر و شبير و مشبر.
- يعنى: على عليه السّلام گفت چون حسن متولد شد او را حرب ناميدم آنگاه پيغمبر امد و فرمود: چه نام نهاديد پسرم را گفتيم: حرب فرمود بلكه او حسن است چون حسين متولد شد، او را بحرب تسميه كردم. آنگاه پيغمبر آمد و فرمود: چه نام گذاشتيد پسر مرا؟ گفتم: حرب. فرمود: بلكه او حسين است. چون محسن متولد شد پيغمبر آمد و فرمود:
- چه نام گذاشتيد پسرم را. گفتيم: حرب. فرمود: بلكه او محسن است. آنگاه فرمود: همانا من ايشان را به نام پسرهاى هرون كه شبر و شبير و مشبر باشد، ناميدم.
- و اين حديث را محب الدين طبرى در ذخاير العقبى و حسين بن محمد الديار بكرى صاحب تاريخ خميس نقل كردهاند. و ديار بكرى گفته: روايت كرده اين حديث را احمد بن حنبل و أبو حاتم الرازى
- تنبيه:
- در اخبار شيعه وارد است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بامر خدا اين اسمها را گذارد. و امير المؤمنين عليه السّلام سبقت باسم نكرد. چنانچه در خبر تاريخ خميس مىشنوى و در بعضى از اخبار موافق اين خبر آمده و اول اظهر و اصح است و اوفق بقواعد. و هم بايد ملتفت شد كه روايت ولادت محسن در حيات رسول خدا موافق روايات ما نيست و از طرق ما تفصيلى ديگر در شهادت آن مظلوم معصوم آمده كه موقع ذكر آن نيست.
- شفاءالصدور ص : 119
- حديث نهم:
- شيخ فاضل مورخ حسين ابن محمد ديار بكرى كه از اكابر علماء سنت است در تاريخ خميس آورده:
- عن اسماء بنت عميس قالت قبلت فاطمه بالحسن فجاء النبى صلّى اللّه عليه و آله فقال يا اسماء هلّمى ابني فدفعته إليه في خرقة صفراء فالقاها عنه قائلا أ لم أعهد إليكنّ ان لا تلفّوا مولودا في خرقة صفراء فلفيّته [1] بخرقة بيضاء فأخذه فأذّن في أذنه اليمنى و أقام في اليسرى فقال لعلي أى شيء سمّيت ابني قال ما كنت لأسبقك بذلك فقال و لا أنا سابق ربّي فهبط جبرئيل فقال يا محمد إنّ ربّك يقرئك السلام و يقول لك علىّ منك بمنزلة هرون من موسى و لكن لا نبىّ بعدك فسم ابنك هذا باسم ولد هرون فقال و ما كان اسم ولد هرون يا جبرئيل قال شبر فقال ص انّ لسانى عربىّ فقال سمه الحسن ففعل فلمّا كان بعد حول ولد الحسين فجاء النبى و ذكرت مثل الاوّل و ساقت قصة التسميه مثل الاوّل و انّ جبرئيل امره ان يسمّيه باسم ولد هرون شبير فقال له النبى مثل الاوّل فقال سمه حسينا. خرجه الامام على بن موسى الرضا.
__________________________________________________
- [1] لفيته بالياء و التشديد كما في النسخ، فان صحت فلعله من قبيل التنظى في نقل المضاعف إلى الناقص للتخفيف. و اللّه اعلم منه نوّر الله قلبه.
- حاصل خبر آن كه اسماء گويد كه من قابله ولادت امام حسن عليه السّلام بودم بعد از ولادت او پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و مرا فرمود: بياور پسر مرا. من او را به خدمت بردم و او در پارچه زردى بود. فرمود: مگر بشما نگفته بودم كه هيچ مولودى را در پارچه زرد نپيچيد و پارچه را دور انداخت. پس او را در پارچه سفيدى پيچيدم و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ او گفت. و با على خطاب كرد كه چه ناميدى پسرم را. عرض كرد: من سبقت بر جنابت نمىگرفتم، در اين كار. فرمود: منهم بر خدايم سبقت نخواهم گرفت. جبرئيل نازل شد و سلام خدا رساند و گفت: على نسبت بتو چون هرون است نسبت بموسى. تو هم فرزند خود را به نام فرزند هرون بخوان.
- فرمود: نام او چه بود عرض كرد شبر. فرمود: من عربم. عرض كرد: حسن نام بگذار. پس پيغمبر چنين كرد. چون يك سال گذشت حسين متولد شد. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله تشريف آورد و همان قصه سابق را باز اسماء نقل كرد و جبرئيل امر كرد كه حسين نامش كند. باسم شبير پسر هرون.
- آنگاه ديار بكرى گفته اين حديث را امام على بن موسى الرضا روايت فرموده. و در اين حديث در سه جا لفظ اين اطلاق شده بر حسنين. و اين حديث به عينه در ذخاير العقبى مذكور است.
- حديث دهم:
- شيخ عارف كامل محدث فاضل سليمان بن خوارجه كلان الحسينى الحنفى النقشبندى القندوزى البلخى الاسلامبولى المعاصر در كتاب ينابيع الموده آورده و في جمع الفوائد [1]عبد الله بن شداد عن أبيه:خرج علينا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله في احدى صلوتى الليل و هو حامل حسنا او حسينا فتقدم (صل الله علیه وآله) فوضعه ثم كبر للصلوة فصلّى فسجد بين ظهرانىّ صلوته سجدة اطالها فرفعت راسى فاذا الصبى على ظهر النبى (صل الله علیه وآله) و هو ساجد فرجعت إلى سجودى فلما قضى الصلوة قال الناس يا رسول اللّه انّك سجدت بين ظهرانى صلوتك سجدة اطلتها حتى ظنّنا انّه قد حدث امر او انّه يوحى إليك قال كل ذلك لم يكن و لكن ابني ارتحلنى فكرهت ان اعجّله حتى تقضى حاجته للنسائى. __________________________________________________
- [1] جمع الفوائد كتابى است مولف از اخبار جامع الأصول ابن الاثير كه جمع صحاح سته است و از اخبار مجمع الزوايد نور الدين الهيثمى كه جامع مسند احمد بن حنبل و مسند أبي يعلى الموصلّى و مسند ابى بكر البزاز و معاجم ثلثه طبرانى است چنانچه در اول ينابيع نقل كرده (منه دام ظله).
- شفاءالصدور ص : 121
- ذكره النسائى في باب سجدة الصلوة.
- خلاصه ترجمه آن است كه عبد اللّه بن شداد نقل مىكند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در نماز مغرب يا نماز عشا آمد و حسن يا حسين را بر دوش داشت و مهيّاى نماز شد و او را بر زمين گذارد آنگاه تكبير نماز بست و نماز كرد و سجده طولانى در اثناى نماز آورد چندان كه من سر بلند كردم ديدم كه آن طفل بر دوش پيغمبر است اعاده سجود كردم چون نماز تمام شد مردم بعرض رساندند يا رسول اللّه سجده طولانى فرمودى تا به حدى كه در گمان ما افتاد كه امرى دست داد يا اين كه وحى نازل شد فرمود هيچيك از اينها نبود، ولى پسر من مرا راحله قرار داد و نخواستم و مكروه شمردم كه پيشى گيرم بر او تا آسوده و فارغ شود.
- اين خبر از نسائى است كه در باب سجده صلوة آورده و اين بنده خود اين خبر را در نفس صحيح نسائى بعد از نقل از ينابيع يافتهام.
- بالجمله اخبار از اين قبيل در كتب احاديث اهل سنت زياد است و در مطاوى ابواب مؤلفات ايشان خارج از حد تعداد. و همين قدر كه عشره كامله است از براى منصف بصير كافى است.
- اشارة
- مشهور بين علماء اماميه رضوان اللّه عليهم اين است كه كسى كه مادرش از بنى هاشم باشد و پدرش نباشد مستحق خمس نيست. و مذهب سيد مرتضى رضى اللّه عنه استحقاق است. و بعض متأخرين مثل صاحب حدائق شيخ يوسف بحرانى رحمه اللّه تبعيت آن جناب كرده و نزاع را مبنى بر اين فقره نمودهاند كه پسر دختر را پسر مىگويند يا نه.
- و انصاف اين است كه انكار مبنى بر اين نيست. بلكه مستند مشهور مرسله حماد است كه از حضرت امام موسى كاظم عليه السّلام روايت كرده صريحا كه انتساب از طرف مادر به هاشم موجب اخذ خمس و حرمت صدقه نمىشود.
- قال عليه السّلام فامّا من كانت امّه من بنى هاشم و أبوه من ساير قريش فانّ الصدقة تحلّ له و ليس له من الخمس شيئ.
و ضعف به ارسال قادح در احتجاج نيست چه حماد از اصحاب اجماع است اخبار او جميعا صحيحاند.
- شفاءالصدور ص : 122
- چنانچه در رساله مفرده بحمد اللّه با بيانى وافى بر وجهى تقرير كردهايم كه محل شبهه منصفى نخواهد شد، با اين كه متن روايت بنفسه شاهد بر صدق است رجوع كن به باب خمس و غنايم، از اصول كافى و سراپاى حديث را درست تأمل نما اگر انس به لسان ائمه و تتبع در اخبار داشته باشى مطمئن به صدور مىشوى.
- علاوه بر اين كه شهرت استناديه محققه جبر هر نوع از ضعف و رفع هر قسم از عيب مىكند و در ساير اخبار بسيارى لفظ هاشمى آمده و ظاهر نسبت مثل لفظ قبيله و عشيره آنست كه از جانب پدر باشد نه از جانب مادر اگر چه به حسب وضع لغت اعم است چه ياى نسبت در جميع اين مراتب و غير اينها مثل نسبت به صنعت و ببلد و به مذهب يكسان است و اختلافى در وضع او نيست و همچنين ماده نسبت فرقى ندارد و حمل اخبار قطعية الصدور وارده در افتخار ائمه عليهم السّلام به ولادت از رسول خدا و يا اين كه أبناء اويند بر مجاز و استعاره منافى مقام فضل واقعى و شرف نفس الامرى است
- بلكه متامل در اخبار كثيره وارده در اين باب و بر استعمالات غير معتمده بر قرينه قطع مىنمايد كه نزاع بين ائمه و بنى عباس در اطلاق حقيقى بوده كه آنها يا لجاجا و عنادا يا از روى التفات به انصراف و غفلت از معنى حقيقى در اين باب خصومت مىكردند و القاء شبهه در اذهان عوام مىنمودند
- و حديثى كه در ذيل آيه دويم مذكور شد شاهد صدق اين مدعى است از اين جهت است كه شيخ محقق فقيه محمد بن ادريس حلى رحمه اللّه در كتاب سراير در باب مواريث دعوى اجماع نموده بر حقيقت بودن ابن در ابن بنت و سيد رضى اللّه عنه در كلام مفصلى كه از آن جناب نقل شده حكايت عدم خلاف فرموده
- و از شيخ طايفه قده حكايت اجماع امت شده و دليل مخالفين منحصر است در اين بيت كه شاعر گفته:
- بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهنّ أبناء الرجال الا باعدو اين كلام اولا مجهول القائل است و معلوم نيست در چه طبقه گفته شده از كجا شاعرى در عهد بنى اميه و بنى عباس به جهت تقرّب به ايشان وضع نكرده باشد.
- چنانچه قصص كثيره از اين قبيل است بلكه اگر حكايات منقوله از خلف احمر و حماد راويه و اصمعى و غير ايشان را در جعل اشعار و نسبت بقدما كه در كتب ادب مبثوث است به بينى ابدا از اين گونه اشعار توهم شهادت بر مدعى نمىكنى.
و ثانيا آنچه بنظر اين بنده مىرسد آنست كه معنى شعر نه اخبار به مطلبى است لغوى
شفاءالصدور ص : 123