سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- کتاب شفاء الصدور ص : 180تنبيه درعدد انصار الحسین
- و اين زيارت مؤيد روايت ابن طلحه و ابن صباغ است چه مجموع اسماء مذكوره در او هشتاد و دو اسم است از آن جمله هفده نفر از طالبيّين هستند اين روايت اشهر است.
- چنانچه از حضرت باقر عليه السلام روايت شده كه هفده نفر از اولاد فاطمه كشته شدند و ابن عبد ربه در عقد بواسطه روح از زحر بن قيس جعفى لعنه اللّه در مجلس يزيد نقل كرده و هم ابن عبد ربه بواسطه أبو الحسن مداينى از حسن بصرى نقل كرده كه قتلاى اولاد أبو طالب شانزده نفر بودند و مؤيد اين است شعر سراقه باهلى كه مىگويد
- عين بكى بعبرة و عويل و اندبى ان ندبت ال الرّسول
تسعة منهم لصلب عليّ قد اصيبوا و سبعة لعقيل [1]
________________________________________________
- [1] بگر اى ديده و اشك بريز همراه ناله بلند و اگر شيون ميكنى بر خاندان پيامبر شيون كن نه تن از آنها از تيره پشت حضرت على بودند و هفت از آنها از تيره پشت عقيل بودند.
- و در بحار از مناقب قديمه از بستان الطرف همين خبر را نقل كرده و فرموده و بطريق ديگر روايت شده كه حسن هفده نفر گفته. و در روايت عيون و امالى از ريان بن شبيب كه خال معتصم خليفه عبّاسى بوده از حضرت رضا عليه السلام هيجده نفر مذكور است و سبط ابن جوزى مىگويد.
- حاصل روايات و اقوال آن است كه نوزده نفر كشته شده و خبرى از محمد بن الحنفيّه مطابق دعواى خود نقل كرده و ابن أبي الحديد در ذيل كلام جاحظ در مفاخره بنى هاشم بكثرت قتلى مىگويد. جاحظ تجاهل و تعصب كرده كه از قتلاى كربلا چشم پوشيده و آنها بيست نفر بزرگوار بودند، كشته شدند. از يك خانواده در يكساعت و اين واقعهاى است كه در دنيا واقع نشد نه در عرب و نه در عجم.
- و از أبو الفرج در مقاتل الطالبين نقل شده كه قدر مسلّم بيست و دو نفر شهيد شدند و از ابن شهرآشوب و محمد بن ابى طالب و صاحب مناقب نقل شده كه اكثر اقوال بيست و هشت نفر است.
- و در مصباح شيخ طوسى خبر از حضرت صادق عليه السلام نقل شده كه سى نفر از آل رسول كشته شدند.
- و اكثر اين كلمات را آن قدر كه حجت يا مظنون الاعتبار است مىتوان جمع كرد چه در بعضى اولاد فاطمه مذكور است. و ظاهر اين است كه مراد فاطمه بنت اسد باشد تا مساوق طالبى شود و در بعضى آل رسول و اين اعم است از اولاد أبو طالب چه اولاد ابو لهب هم داخل مىشود. چه در بعض اخبار است كه اولاد او هم بودند و زيارت ناحيه صريح در انحصار نيست، ولى در اين جمله آنچه بنظر اين بنده اقوى است روايت عيون و امالى است چه سند او صحيح و معتمد است و مطابق اقوال زحر و شمر است.
- به روايت ارشاد و حيات الحيوان و فصول المهمّه و تاريخ خميس كه در آن رزمگاه حاضر بودند و موافق اين است.
- روايتى كه سيد در آخر كتاب ملهوف از سيد الساجدين عليه السلام آورده كه فرمود: من پدر و برادر و هفده نفر از اهلبيت خود را صريع و مقتول ديدم كه بر خاك افتاده بودند.
- و روايتى كه در بحار از دلائل الامامة از سعيد بن مسيّب نقل كرده كه چون خبر قتل حسين و هجده تن از اهل بيت او به عبد الله بن عمر رسيد بجانب شام رفت و از يزيد مواخذه كرد و يزيد كاغذ پدر او را باو نشان داد و راضى و ساكت شد به تفصيلى كه موقع ذكر او نيست.
- و روايت محمد بن حنفيّه را مىشود به اين ارجاع كرد چه او گفته است نوزده نفر جوان كشته شد كه همه از بطن فاطمه بيرون آمدند، و اين عنوان شامل خود سيد الشهدا هست و لفظ شاب كه در خبر است، البته تغليب است چه يقينا بعضى از آنها صبى و رضيع بودند و مىشود آنها كه هفده تن گفتند عبد الله رضيع را در شمار نياورده باشند پس راجع به اين قول مىشود و شعر سراقه باهلى را مىتوان گفت. در كلمه ثانى هم تسعه باشد. چنانچه در اوّل و اين تصحيف قريب الوقوع است از اين جهت در بعض كتب مقاتل جديد التصنيف هر دو را سبعه نوشته است.
- و اين موافق نسخ متعدده معتمده درست نيست و اشتباه سبعه به تسعه و سبعين به تسعين بسيار است، از اين جهت سيوطى را ديدم كه در ادب المحاضره و در السحابه مكررا تقييد مىكند لفظ را و مىگويد سبعين بالسين قبل البا و از اين باب است على الظاهر تصحيف خمسة و تسعين يوما بعد وفات النبى كه مطابق سيم جمادى الثانيه مىشود
- و موافق روايت مفيد و أبو جعفر طبرى و ابن طاوس و علامه و شهيد و كفعمى در وفات حضرت فاطمه عليها سلام الله بخمسة و سبعين يوما كه روايت معروفه است و تفصيل موكول بمقام ديگرى است و اللّه اعلم بالصواب.
- عليكم منّى جميعا سلام اللّه ابدا ما بقيت و بقى اللّيل و النّهار.
- ج بر شما باد از قبل من سلام و رحمت خداى عز اسمه هميشه و مستمر ما دام كه من زنده باشم و شب و روز پاينده
- ش جميع منصوب است بحاليت و موكد عموم مستفاد از ضمير جمع است و در حال موكده تقييد مضمون جمله لازم نيست بلكه متمشى نمىشود و از اين قبيل است: لَامِنَ مَنْ فِى الارْضِ كُلّهم جَميعا 10: 99«» وَ هُوَ الّذي خلق لكم ما في الارض جميعا 2: 29«»،و تصريح بمؤكديت جميع كرده
- در صحاح و باينكه نصب بحال است در كشاف و تفسير قاضى و غير آنها و در تصريح اينكه حال موكده در اين مثال تاكيد عموم مستفاد از قضيه مىكند از تنبهات ابن هشام شمردهاند. ظاهر اين است كه ماخوذ از ابود بمعنى اقامه در مكانى باشد و بمعنى دهر و دائم و قديم همه از اين جهت استعمال مىشود
- و در اين مقام بمعنى دائم است كه هميشه باشد و اين دوام كه در اين عبارت ماخوذ شده ظاهرا حقيقى اعتبار شده باشد بدليل و بقى الليل و النّهار چه او كنايه از تابيد است چنانچه در اشباه و نظاير او از اين الفاظ مقصود است و نصب ابدا بظرفيت است و ماء در ما بقيت زمانيه مصدريه است يعنى مدت بقائى و بقاء اللّيل و النّهار و
- اين كلمه جايز است كه براى تابيد سلام باشد و قيد مبتدا شود چنانچه تابيدات و شريطهاى [1] متعارفه در قصايد از اين قبيل است و اين معنى اقرب و انسب است و تواند كه براى تابيد معنى مستفاد از عليكم منى يعنى اهداء و ارسال باشد يعنى هميشه از جانب من سلام خداى بر شماها باد
- و اين معنى بر اين وجه مىشود كه حال من چنين است كه در تسليم بر شما استمرار و دوام دارد بر وجهى كه اگر هميشه باشم مسلم هستم و اين سلام اجمالى دائمى نازل منزله سلام مستمر تفصيلى است عرفا و شرعا و اعتبارا و اين معنى بعيد است، چنانچه ظاهر و هويداست
- و در لفظ منى سلام اللّه دو احتمال است. يكى اينكه آدمى خود را بر سبيل تنزيل و ادعاء حامل سلام خداى كند و سلام خداى را برساند به اين اعتبار كه گويد سلام خود را شايسته اين بارگاه نداند بلكه سلام خداى مىرساند. چنانچه در اين شعر معروف كه شيخ بهائى در ديباچه بعض رسائل انشاد كرده تصريح به اين جهت شده.
سلام من الرّحمن نحو جنابكم فانّ سلامى لا يليق ببابكم و اين شعر اگر چه ركيك است لكن استشهاد بمعنى او بود.
- وجه ديگر آنكه چون سلام اللّه عليك دعاست، بسلام فرستادن خدا و چون سبب اين رحمت و تسليم توجه دعا كننده است لهذا در حقيقت اين سلام مبتدى از داعى مىشود و به اين وجه جائز است كه بگويد منّى و در سلام دو احتمال است يكى اينكه مثل صلوة مراد از او رحمت باشد چه سلام تحيه است و تحيه خدا اكرام و اعظام از جانب او و ايصال بدرجه قرب و نزول امطار رحمت بر اراضى ارواح و اشباح است.
__________________________________________________
- [1] شريطه يا تابيد، دعا يا نفرينى است كه شاعر در اواخر قصيده خود به صورت «تا فلان هست فلان باد» مياورد مثل اين شعر منوچهرى:
تا شير در ميان بيابان كند خروش تا مرغ در ميان درختان زند صفير
روز تو باد فرخ چون دلت مهربان دست تو باد با قدح و لبت با عصير
تا به دريا است رفت و آمد فلك باد جاويد اعتصام الملك و مصنف محترم هم نمونههائى از آن را در ادبيات عرب به زودى ذكر خواهد كرد.
- و ديگر اينكه سلام بمعنى تسليم باشد به اين معنى كه خداى او را از جميع نقايص و عيوب متصوره سالم بدارد و از فقد كمالات مترقبه محفوظ كند و بمعارج رفيعه برساند و در حدى از كمال كه افزونتر از او نيست صيانت و وقايت فرمايد و چون چنين شد البته حرم امن و وسيله محكم خواهد شد و به اين سبب ربطى تام و مناسبتى ثابت حاصل مىشود بين مسلم و مسلم عليه كه موجب رجاى شفاعت و اميد وصول مثوبات عظيمه خواهد شد و در باب جواز سلام بر غير نبى و انتفاع ايشان بسلام بحثى است كه اولىتر آنكه در شرح كلمه صلى الله عليه و آله كه در زيارت مذكور است تقرير شود.
- تنبيه در التفات بدیعی در تعابیر آیات واخبار
- اين عبارت شريفه از صنايع بديع مشتمل بر صنعت التفات است كه عبارت از انتقال از اسلوب خطابى بغيابى يا از يكى از آن دو به تكلم يا عكس باشد و اين انتقال را در اهتزاز خاطر مستمع و تطريه نشاط و توقد ذهن و حسن تصدى استماع دخلى تام و تأثيرى غريب است و در نظم و نثر فارسى و عربى كثير الورود است و در قران كريم از اين نمط بسيار است چنانكه در جائى است:وَ اللَّه الَّذى ارسَلَ الرِّياحَ فَتُثيرُ سِحابا فَسُقْناهُ الَى بَلدٍ مَيِّتٍ 35: 9«»و هم در قرآن است حَتّى اذا كُنتم فِى الفُلكِ وَ جَرينَ بِهِمْ بريحٍ طَيّبَةٍ 10: 22«»
- ودر شعر جرير است : متى كان الخيام [1] بذى طلوح سقيت الغيث أيتها الخيامو شمس الشعرا سروش راست:
ز كلك او يكى خط خطّه را زير حكم آرد الا اى كلك خواجه قوت و فعل و قدر دارى
- و چند شعرى ديگر در اين قصيده است كه مشتمل بر همين صنعت است و اشتمال عبارت شريفه بر اين صنعت حاجت به بيان ندارد چه ذكر اصحاب در او بر سبيل غياب بود و بعد از او منتقل شده از غياب بخطاب و مورد سلام كرد چه بعد از ذكر اصحاب توجه بايشان بيشتر مىشود تا اينكه آنها را در ذهن حاضر ساخته مورد خطاب مىنمايد چنانچه در اياك نعبد، قريب به اين وجه مذكور است.
__________________________________________________
- [1] آنگاه كه خيمهها در ذى طلوح بود از باران سيراب شديد اى خيمهها
- فايدة
- اشاره كرديم كه در اين عبارت تابيد است و الفاظى چند در السنه فصحاء و عبائر [1] عرب عربا متداول است كه در مقام تابيد ايراد مىنمايند ما معدودى از آنها كه مستعذب و فصيح و دائر و قريب بافهام است در اينجا ذكر مىكنيم. [2] لا افعل ذلك ابدا ما اختلف العصران.
- ب ماكر الجديدان.
- ج ما اختلف الملوان.
- د ما اصطحب الفرقدان ه ما تعاقب العصران و الفتيان و ما لاح النيّران ز ما حنت النيب ح ما اورق العود ط ما دعا الله داع ى ما عن في السّماء نجم يا ما طلع فجر يب ما بل بحر صوفه يح ما هتفت حمامه يد ما لاح عارض يه ما ذر شارق يوما ناح قمرى يز ما ان اى كان في الفرات قطرة يح حتى يحنّ الضب في اثر الابل الصّادرة يط ما اختلفت الدرة و الجره ك ما اختلف الاجدان كا ما غرد الحمام كب و لا افعله اخرى اللّيالى كج حتى يرد الضب كدما اطت الابل كه ما خوى الليل و النّهار كو ما حد الليل و النهار كز ابد الابد كح أبد الآبدين كط أبد الآباد ل سن الحسل اين جمله سى كلمهاند كه بنده از كتاب مزهر اللغة جلال سيوطى و كتاب الفاظ كتابيه عبد الرحمن بن عيسى الهمدانى انتخاب كردهام و در كلمات ارباب فصاحت و بلاغت
- يافتهام و الفاظ ديگر هست كه جامع شرايط مذكوره نيست [1]. اگر استقصا بخواهند به اين دو كتاب و اصلاح المنطق ابن السكيت و تهذيب الاصلاح خطيب تبريزى رجوع نمايند.
___
- [1]عبارات سىگانه فوق در دلالت بر ابديت و دوام با هم مشتركند و بعضى از آنان كلمات متفاوتى هستند و معنى واحدى را مىرسانند مثلا معنى شمارههاى:
ا - ب - ج - ه - ك - كه - كو - اين است: تا شب روز آن دو شد دارند كه اختصارا از ترجمه باقى خوددارى شد
- [2 جملات ديگرى در همين كتاب صفحه 170 از قول امام صادق (علیه السلام) نقل ميكند كه صلوات بر پيامبر و خاندانش باد،ما لاح جديدان، ما اطرد الخافقان، ما حدى الحاديان، ما عسعس ليل، ما ادلهم ظلام، ما تنفس صبح، ما اضاء فجر.
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»