- سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- کتاب شفاءالصدور مذمت بنى اميه در قرآن مجيد ص : 238
- و در اخبار اهلبيت عصمت اين معنى متكرر الورود و متكثر الوجود است.
- و در كافى و در تفسير على بن إبراهيم رضى اللّه عنهما منقول است كه مراد از الف شهر ايام ملك بنى اميه است كه در آنها ليلة القدر نيست و ظاهر اين است كه مراد آن باشد كه ثواب ليلة القدر به بنى اميه و اتباع ايشان داده نمىشود، چه كثيرى از اخبار
- فضل ليلة القدر در ايام ايشان وارد شده و درين اخبار ايّام عثمان از ملك بنى اميه محسوب نشده اگر چه در عموم اخبار شجره ملعونه داخل و آيات و اخبار ديگر او را شامل است و آيات ديگر در مذمت بنى اميه در قرآن مجيد نازل شده، ولى چون من بنده غالبا درين كتاب مبارك دوست دارم از امورى كه محل اتفاق فريقين است نقل كنم، چه اين زيارت شريفه مشتمل بر لباب عقايد شيعه از اصول تولّى و فصول تبرّى است و البته نشر اخبار مخالفين در اين باب در الزام ادخل و در قلوب اوقع است، به همين قدر اكتفا كردم باضيق مجال و قلت اسباب و كثرت مشاغل نظريه و تعدد شواغل فكريه.
- اكنون يكى دو حديث علاوه بر آنچه در تفاسير آيات نقل شد از كتب ايشان بر آورده مىنگارم:
- و مثالب شهد المحب بنقصها و النقص ما شهدت به الاحباب [1]ا. در حياة الحيوان و جز آن از مستدرك حاكم نقل شده كه مىگويدعن مسلم الربعى عن العلا عن أبيه عن أبي هريره قال قال النبى صلّى اللّه عليه و آلهرايت في منامى كان بنى الحكم بن أبي العاص ينزون على منبرى كما ينزو القردة فما راى النبى صلّى اللّه عليه و آله مستجمعا ضاحكا حتى مات.
- يعنى: ابو هريره گفت پيغمبر فرمود: در خواب ديدم گويا اولاد حكم بن أبي العاص مىجهند بر منبر من چنانچه بوزينه مىجهد، پس ديده نشد پيغمبر در مجمعى كه بخندد تا وفات كرد.
- آنگاه حاكم مىگويد كه صحيح الاسناد است بر شرط مسلم.
- و دانستى كه در اخبار ديگر مطلق بنى اميه بودند كه شيخ ايشان ثالث بود و دور نيست خواب پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله متعدد باشد يا الحاق خصوص بنى مروان از تحريف رواة باشد، در زمان معاويه به جهت اخراج آل حرب و لن يصلح العطار ما افسد الدّهر.
- ب. آية اللّه العلامة اجزل اللّه تشريفه و اكرامه، در نهج الحق از صاحب كتاب الهاوية كه از علماى اهل سنت است روايت مىكند كه از ابن مسعود نقل كرده: لكلّ شئى آفة و افة هذا الدّين بنو اميه. هر چيزى را آفتى است و آفت اين دين بنى اميه است.
__________________________________________________
- [1] عيوبى كه دوست به نقصان آن آگاهى دهد و نقصان آن است كه دوستان بر آن گواهى دهند (نقطه مقابل و مناقب شهدت عدو بفضلها)
- ج. در صحيح مسلم روايت مىكند پيغمبر فرمود هلاك امتى على يد هذا الحى.
- و اين خبر را بعد از ذكر خبرى نقل مىكند كه متضمن ذكر بنى اميه است و نقل او قرينه مىشود بر اراده بنى اميه از هذا الحى و علماء چنين فهميدهاند از اين جهت ابن بطريق عليه الرحمة او را از اخبار مذمت بنى اميه شمرده، چنانچه در بحار از او حكايت كرده و خبر بخارى مؤيد و معين اين معنى است.
- د. ابن حجر در رساله تطهير اللسان مىگويد: به سند حسن روايت شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمودشر قبايل العرب بنو امية و بنو حنيفه و ثقيف.
- ه هم ابن حجر در ان رساله آورده كه در حديث صحيح است كه حاكم گفته بشرط شيخين است كان ابغض الاحياء او الناس إلى رسول اللّه (صلعم) بنو اميه.
- و. بخارى در صحيح خود عنوان مىكند باب قول النّبى صلّى اللّه عليه و آلههلاك امتى على يدى اغيلمه سفهاء
- حدثنا موسى بن اسمعيل حدثنا عمرو بن يحيى بن سعيد بن عمرو بن سعيد قال اخبرنى جدى قال كنت جالسا مع أبي هريرة في مسجد النبى صلّى اللّه عليه و آله بالمدينة و معنا مروان قال أبو هريره سمعت الصّادق المصدوق يقولهلكة امّتى على يدى غلمة من قريش فقال مروان لعنة اللّه عليهم غلمة
- فقال أبو هريرة لو شئت ان اقول بنى فلان و بنى فلان لفعلت فكنت اخرج مع جدى إلى بنى مروان حين ملكوا بالشام فاذا راهم غلمانا احداثا قال لنا عسى هؤلاء ان يكونوا منهم قلنا أنت اعلم.
- خلاصه آنكه أبو هريره گفته از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود هلاك امت من بر دست جوانانى است از قريش. مروان گفت لعنت باد بر آن جوانان. ابو هريره گفت اگر خواهم بگويم بنى فلان و بنى فلانند، مىگويم. كنايه از اين كه بنى حرب و بنى مروان ند. عمرو بن يحيى كه راوى حديث است، مىگويد: با جدم كه سعيد بن عمرو باشد بجانب بنى مروان در شام مىرفتيم و چون آنان را جوان نورس مىديديم مىگفت شايد اينها از ايشان باشند، مىگفتم تو داناترى.
- و از اينجا معلوم مىشود كه أبو هريره روايت كرده هلاك امت بر دست بنى مروان است كه شعبهاى از بنى اميه هستند و از عنوانى كه باب را مترجم به او كرده معلوم مىشود كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله اين طايفه را سفهاء خوانده و چنين است چه دين بدنيا فروختند،
- و پيروى معارف [1] و ملاعب كردند. مثل وليد فاسق كه چنانچه در تاريخ خميس است يك روز بخانه در آمد و ديد دخترش را با دايهاش نشسته بر زانوى وى بنشست و ازاله بكارت وى كرد، دايه او گفت دين مجوس را پيشه كردى. اين شعر را بخواند: من راقب الناس مات هما و فاز باللّذة الجسور [2]
- و ابن أبي الحديد در طى اخبار حمقاى عرب نقل مىكند كه يك روز سليمان بن يزيد بن عبد الملك كه برادر وليد باشد در مجلسى گفت خداى لعنت كند برادرم وليد را كه همانا فاجر بود و مرا تكليف بفاحشه كرد. يعنى اراده لواط بوى كرد كسى از خويشان وى با وى گفت ساكت باش، به خداى سوگند كه اگر او قصد كرده باشد همانا كرده است.
- و اجمال اين خبر را جلال سيوطى در تاريخ خود ذكر كرده و در غالب كتب اهل سنت مذكور است كه يك شب مؤذن اذان صبح گفت و وليد برخاست و شراب خورد و جاريه هم مست بود با وى در آويخت و وى را بسپوخت و قسم ياد كرد كه با مردم نماز نكند، جز او. پس لباس خود را به وى پوشانيد و آن جاريه را مست با آلايش جنابت و منى به مسجد فرستاد، با مردم نماز گذاشت.
- و هم در تاريخ خميس و جز اوست كه عزيمت سفر حج كرد و اراده كرد بر بام كعبه تجرع كوس عقار [3] و نيل لذت بوس و كنار كند و در اكثر كتب مذكور است از آن جمله ادب الدين و الدنيا كه از مؤلفات ماوردى است بلكه از متواترات است كه يك روز به قرآن تفأل كرد اين آيه آمد:و استفتحوا و خاب كلّ جبار عنيد 14: 15«» قرآن را بر هم گذاشت و چندان كتاب خداى را تير زد كه پاره پاره شد و اين شعر بخواند:
تهددّنى بجبار عنيد فها انا ذاك جبار عنيد
اذا ما جئت ربّك يوم حشر فقل يا ربّ مزّقنى الوليد [4]
__________________________________________________
- [1] جمع معرفه، نوعى ساز است
[2] كسيكه ملاحظه مردم را كرد از غصه مرد و فرد گستاخ و بىملاحظه به لذّات رسيد
[3] جرعه نوشى پيالههاى شراب
[4] مرا به «جبار عنيد» تهديد مىكنى پس بدان كه من همان جبار عنيدم، هنگاميكه نزد پروردگارت رفتى در روز حشر بگو خدايا وليد مرا پاره كرد.
- و در حياة الحيوان و جز اوست كه در باغ خود مصنعى يعنى حوضى ساخته بود پر از شراب و هر وقت راغب شهوات مىشد خود را در آن حوض مىافكند و چندان مىخورد كه نقص در اطراف آن حوض ظاهر مىشد و ابن أبي حجله او را در ديوان الصبابه در شمار خلفائى ياد مىكند كه در عشق خليع العذار و گسسته مهار بودند و داود انطاكى در تزيين الاسواق ذكر مىكند كه وليد عاشق نصرانيه شد و مراسله با وى كرد و معشوقه ابا نمود نزديك شد عقلش از سرش برود تا يك روز عيد لباس مبدل پوشيد و با صاحب باغى كه دختران نصارى به تنزّه و تفرّج در آن مىرفتند قرار داد كه در آن باغ برود چون داخل باغ شد معشوقه روى بابوّاب كرد و گفت اين كيست؟ بواب گفت:
- مصيبت زده است از در ترحم با وى مزاح بسيارى كرد تا اندكى بنظر آرام شد، آنگاه با معشوقه گفتند مىشناسى اين كيست؟ گفت نه. گفتند: اين خليفه است از اين رو تن در داد و زن وليد شد و اين شعر را وليد در حق او مىسرايد اضحى فوادك يا وليد عميدا صبا قديما للحسان صيودا
من حبّ واضحة العوارض طفلة برزت لنا نحو الكنيسة عيدا
ما زلت ارمقها بعينى و امق حتى بصرت بها تقبل عودا
عود الصليب فويح نفسي من راى منكم صليبا مثله معبودا
فسئلت ربّى ان اكون مكانه و اكون في لهب الجحيم وقودااجاب اللّه مسئلته. [1]
- و هم در حق اين نصرانيه مىگويد: بعد از اين كه سرش فاش و امرش مشهور شد:
الا حبذا سعدى و ان قيل اننى كلفت بنصرانية تشرب الخمرا
يهون علينا ان نظلّ نهارنا الى الليل لا اولى نصلى و لا عصرا [2]
__________________________________________________
- [1] اى وليد قلب تو عاشقى شيدا شده و از دير باز به شكار خوبرويان گرايش داشته است، از جمع دختران نيكروى، كودكى بيرون آمد و اين در روز عيد در كليسا روى داد، من با چشمان مهربان خود پيوسته او را زير نظر داشتم تا آنكه ديدم بر چوبى بوسه مىزند، چوب صليب، عجبا راستى چه كسى چون اين صليب، معبودى (خوشبخت) را ديده است در حال بود كه از خدايم خواستم كه بجاى آن چوب مىبودم و در گدازههاى آتش دوزخ نيز هيزم مى شدم. (خداوند دعايش را اجابت فرمايد)
- [2] هان خوشا بر نيكبختى من اگر چه گفته كه من در عشق دخترى نصرانى كه شراب مىنوشد، گرفتار آمدم. آرى براى ما آسان است كه روزمان را به شب برسانيم در حالى كه نه
- و مسعودى ره در مروّج الذهب روايت مىكند كه يك وقت ابن عايشه مغنى، نزد وليد آمد و اين بيت تغنى كرد:
انّى رايت صبيحة النحر حورا نعين عزيمة الصبر
مثل الكواكب في مطالعها عند العشاء اطفن بالبدر
و خرجت ابغى الاجر محتسبا فجرعت موفورا من الوزر [1]
- وليد گفت احسنت و اللّه و او را به حق عبد الشمس سوگند داد تا اعاده كند. اجابت كرد. بازش سوگند به حق اميّه داد. اعادت كرد. همچنين اين شجره ملعونه را پدر بر پدر ياد كرد، و استعاده نمود.
- ابن عايشه اجابت كرد تا به خودش رسيد و گفت بجان من كه باز بخوان. باز خواند. حالت طرب در وى اثر كرد و در روى ابن عايشه بيفتاد و يكايك اعضاى او را بوسه زدن گرفت، تا بمذاكير او رسيد و خم شد كه او را ببوسد ابن عايشه(1) رانهاى خود را فراهم آورد و او را مستور كرد.
- وليد گفت و اللّه دست برنمىدارم تا نبوسم. پس حشفه او را بوسيد. آنگاه مستانه فرياد زد واطرباه، واطرباه، و لباس خود را يكسره از بر بگرفت و بر ابن عايشه بيفكند، و خود عريان و مجرد بايستاد تا لباس جديد براى او آوردند و امر كرد كه هزار دينار زر سرخ براى ابن عايشه بياوردند. و استرى فرمان داد تا آوردند و ابن عايشه را سوار كرد و گفت: بايد با استر بر بساط من مشى كنى، كه آتشى پاينده در جگر من افروختى.
- آنگاه مسعودى مىگويد: ابن عايشه اين شعر را بر يزيد پدر وليد هم بخواند و وى را بطرب آورد، و گويند او ملحد شد، در طرب خود و كفر گفت و به ساقى گفت ما را به آسمان چهارم شراب در ده. و وليد اين طرب را به ارث از پدر برده. تمام شد كلام او. نماز ظهر را بخوانيم و نه نماز عصر را
- (1)(اِبْنِ عایِشه، ابوجعفر محمد، موسیقیدان و خوانندۀ نیمۀ اول سدۀ ۲ق / ۸ م. وی به سبب نام مادرش عایشه، به ابن عایشه معروف شده است و بدخواهانش به او ابن عاهة الدار (خانه خراب کن) میگفتهاند)
«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»