- سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- کتاب شفاءالصدور – شرح زیارت عاشورا - میرزا تهرانی – ص: 431
- تنبيه - اختراع منقبت برای معاویه -
- اهل سنت از ضيق مجال و غايت اضطرار خواستند براى معاويه اختراع منقبتى كنند.
به هيچ وجه نتوانستند چنانچه در رساله صمصام قاطع از عبد الحق دهلوى در شرح سفر السعادة حكايت كرده كه در باب فضايل معاويه حديثى صحيح ثابت نشده و گفتهاند آنچه كه ثابت شده است كتابت اوست در حضرت رسالت، و كتابت او نيز ثابت نشده كذا في جامع الأصول و غيره. تمام شد كلام عبد الحق.
- و حديث اللّهم اجعله هاديا مهديّا
- كه روايت كردهاند دائر بر سه طريق است، در دو طريق او محمد بن اسحق بن حرب اللؤلؤى البلخى مذكور است و ابن جوزى در رساله رد على المتعصب العنيد، گفته: كان كذابا يبغض امير المؤمنين على بن ابى طالب و قتيبه او را بذكر سوء ياد مى كرد و مى گفت شنيدم او در كوفه امير المؤمنين را شتم كرد و خواستند او را بگيرند فرار كرد و أبو على صالح بن محمد حافظ گفته كه محمد بن اسحاق كذاب وضاع بوده و احاديث منكره روايت كرده.
- و ابن حبان گفته كه از ثقات چيزى روايت مىكند كه نبايد حديث شود. و در طريق ديگر اسمعيل بن محمد است و ابن جوزى از دار قطنى روايت كرده كه اسمعيل كذّاب است علاوه بر اينكه به اعتراف ابن جوزى معقول نيست كه محارب امير المؤمنين هادى مهدى باشد چنانچه حديث حربك حربى شاهد مقصود است.
- خلاصه به جهت عجز از اثبات فضايل معاويه متمسك به كريمه:النّبىّ اولى بِالمؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ وَ ازْواجُه امّهاتِهِم 33: 6«»شده معاويه را خال المؤمنين لقب دادند و فساد اين تخيل ظاهر است چه مراد از ام در آيه كريمه، ام حقيقى نيست بالضروره بلكه چنانچه سيّد اجلّ مرتضى سلام اللّه عليه در شرح قصيده مذهبه حميرى و فخر رازى خذله اللّه در تفسير كبير تصريح كردهاند. يا مراد حرمت آنها است بعد از وفاة پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله چنانچه تزويج امهات محرم است يا وجوب احترام آنها است مادام كه بر جاده مستقيمه شريعت سلوك نمايند، چنانچه حال امهات نيز چنين است:و ان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما و بنا بر اين موداى اين كريمه تنزيل و تشبيه خواهد بود يا بر سبيل استعاره كه على التحقيق حقيقت ادعائيه است و مجاز در امر عقلى يا بر سبيل تشبيه بليغ از قبيل زيد اسد بنابر مذهب مشهور اگر چه او هم على التحقيق راجع به اوّل است
- و جوهرى گوهر شناس مميز بين اقسام تعبيرات و انحاء محاورات البتّه بادنى التفات اذعان به مدعاى ما خواهد كرد و بر هر تقدير لوازم و احكام ام بر او مترتب نخواهد شد لهذا دخترهاى ايشان خواهر مسلمانان نخواهند شد و مادر ايشان جده و خواهر ايشان خاله نيست و هيچيك باتفاق مسلمين حرام نيستند بر سائر اهل اسلام با اين حال چگونه مىشود كه برادر ايشان دائى مؤمنين باشد اگر چنين بود بايستى چنانچه سيد اشاره فرموده هند را جدة المؤمنين بگويند و أبو سفيان را جد المؤمنين بالعموم منزلت جميع احكام را بايد مترتب كرد يا از همه قطع نظر بايد نمود فارق در ميانه چيست كه مايه تفكيك و موجب اين اعتبار ركيك باشد
- از همه گذشته مىخواهيم بدانيم كه عايشه افضل بود يا ام حبيبه لا علاج اول را خواهند اختيار كرد در اين صورت خواهيم گفت چرا محمد بن ابى بكر را خال المؤمنين نخواندند مگر اينكه بگويند چون محمد موافقت على كرد او در حقّ وى شهادت داد كه: كان للّه عبدا صالحا و ولدا ناصحا، از رتبه اعتبار افتاد. بلكه وى را معاوية بن خديج به امر عمرو عاص در فتح مصر بكشت و جسد او را در پوست الاغى گذاشت و بسوخت.
- چنانچه در ادب المحاضره سيوطى و غير او از كتب تواريخ عامه و خاصه مذكور است. و اينك در مصر قبر او كه مدفن بقيه اعضاء آن ولى صالح يا موضع قتل اوست مهجور است و شيعيان تقية زيارت مىكنند اگر چه اين بىبضاعت بتوفيق الهى مكرر به زيارت او موفق شدم و عادت سنيان چنين است كه چون بقبر او مىرسند پشت بجانب قبر او مىكنند و فاتحه براى پدر او مىخوانند و مثلى در عوام عجم معروف است كه مىگويند خير در خانه صاحبش را مىداند.
- خلاصه بر فرض تسليم خؤلت اين نسبت عارضى چه ثمر خواهد داشت با خباثت ذاتى حكيم سنائى خؤلت كرده يا به غفلت از تحقيق متقدم مىگويد و خوب مىگويد:
پسر هند اگر چه خال من است دوستى ويم بكارى نيست
ور نوشت او خطى ز بهر رسول بخطش نيز افتخارى نيست در مقامى كه شير مردانند، بخط و خال اعتبارى نيست،
- و اين بىبضاعت خلاصه دو شعر آخر او را به ضميمه تحقيق متقدم با رعايت جناس تام و لزوم مالا يلزم به مناسبتى در سفرى كه به شام رفته بودم در راه حج در دمشق نظم كردهام و گفتهام:
قيل لي فيم لا تعد ابن هند لك خالا فقلت ليس بخال
و اذن هند جدّة و أبو سفيان جدّ و ذاك اكذب خال
و لئن خط للرّسول كتابا فهو خط عن السّعادة خال
و اذا عدت الفحول المزايا لم تكن عبرة بخط و خال [1]
- و يزيد بن معوية
- ج: و لعن كن يزيد پسر معاويه را
- شرح حال یزید بن معاویه لعنت الله علیهما
- يزيد بن معاويه حالات و مقامات پدر و جد و جده او را چندان كه فراخور حال اين مختصر بود شنيدى. مادر او ميسون دختر بجدل كلبى است. در بحار از الزام النواصب و غير او آورده كه ميسون غلام پدر خود را بر نفس خود متمكن ساخت و بخويشتن راه داد و به يزيد ملعون بارور شد و نسابه كلبى اشاره به اين نسب كرده مىگويد:
فان يكن الزّمان اتى علينا بقتل الترك و الموت الوحى
فقد قتل الدّعى و عبد كلب بارض الطف اولاد النبى [2]
- و مراد وى ازدعى ابن زياد است و از عبد كلب يزيد و مؤيد اين است اخبارى كه در كامل الزيارة به دو سند از كليب بن معاويه و از اسمعيل بن كثير و از عبد الخالق و از داود بن فرقد و از عبد اللّه بن مسكان نقل كرده كه جميعا از حضرت صادق روايت كردهاند كه فرمود:(قاتل الحسين بن على ولد زنا) و اين خبر بر اصول شيعه اگر متواتر نباشد مقطوع الصدور است چه بعض طرق او صحيح و بعض ديگر مشتمل بر اصحاب اجماع مثل زراره و محمد بن ابى عمير است و از اين جمله پنج روايتند كه پنج نفر از اصحاب صادق عليه السّلام نقل كردهاند و قاتل حسين عنوانى است كه شامل شمر و ابن سعد و ابن زياد و يزيد لعنهم اللّه مىشود و ما حرامزادگى همه را اشارت كرديم ديگر به تكرار نمىپردازيم.
_______________________________________________
- [1] لزوم ما لا يلزم يا اعنات يا التزام در علم بديع تكرار يك يا چند حرف يا حركت پيش از حرف «روى» كه قافيه يا سجع بى آن هم صحيح باشد مثل:
اى خوبتر پيكر ديباى ارمنى وى پاكتر ز قطره باران بهمنى
آنجا كه موى تو بر زن بريز مشك آنجا كه روى تو هميشه برهمنى كه قافيه «ى» است و «ن» حرف «روى» و حرف «م» پيش از «ن» با اينكه لزومى نداشته در هر صورت سه جا تكرار شده و در شعر مؤلف محترم هم «ل» قافيه و «الف» حرف «روى» است و «خ» تكرار شده كه بدون آن هم صحيح بود يعنى اگر بجاى كلمات بهمنى و برهمنى و خالهاى سهگانه به ترتيب، ارونى، فلاخنى و مال، فال، لال بود از نظر قافيه ايرادى نداشت.
- به من گفته شد چرا پسر هند را براى خودت دائى نمىشمارى؟ گفتم دائى نيست، چون در آن صورت هند جدّه و أبو سفيان جد خواهد بود و اين دروغگوترين دائى است، آرى اگر روزى براى پيغمبر نامهاى نوشته خطش از خوشبختى به دور است، زيرا مردان مزايا (مزاياى مردى) را شمردند ارزش و اعتبار به خط و خال نيست
[2] اگر زمانه با ما اين چنين كرد و مرگ زودرس را روا داشت (تعجبى نيست)، زيرا زنا زاده و برده «كلبه» در سرزمين كربلا فرزندان پيغمبر را كشت.
- خلاصه در تاريخ انتقال يزيد خلافى نيست بلكه بالاتفاق در سال شصت و چهارم هجرى بوده و مشهور موافق تاريخ كامل و تاريخ الخلفا و مختصر أبو الفدا و تتمه ابن الوردى و غير ذلك آن است كه در شب چهاردهم ربيع الاوّل بدركات دوزخ شتافته و بعضى هفدهم گفتهاند و در تاريخ عمر او خلاف است كه سى و پنج يا شش يا هشت است و اخير اشهر است و تولد او را سيوطى در سال بيست و پنجم و اگر نه بيست و ششم هجرى نوشته و اين مطابق سى و هشت سالگى آن مخذول است.
- اولاد او موافق آنچه در معارف است: معاويه و خالد و عبد اللّه اكبر و أبو سفيان و عبد اللّه اصغر و عمر و عاتكه و عبد الرحمن و عبد اللّه اصغر الاصاغر و عثمان و عتبه اعور و يزيد و محمد و ابو بكر و ام مزيد و ام عبد الرحمن و رمله بودند و يزيد عليه اللعنة در ايام عمر خود از لعب بقرود و فهود و شرب عقار و انواع قمار و هتك حرمات اسلام از قتل ذريه طاهره و كشف ستر نساء مهاجر و انصار و توهين حرم شريف نبوى و سفك دماء اهل مدينه و استرقاق احرار كبار تابعين و هدم بيت و احراق ثوب كعبه معظمه و جز اينها آنچه كرد جاى بسط بيان نيست و هر يك در محلّ خود در غايت اشتهار و انتشار است.
- و اول كس است كه تشييع و تشهير فنون فسق كرد و اعلان شرب خمر و سماع اغانى نمود. ابن جوزى در رساله تجوير لعن يزيد مىگويد و فدى از مدينه به شام رفتند و چون بازگشتند اظهار شتم او كردند و گفتند: قدمنا من عند رجل ليس له دين يشرب الخمر و يعرف بالطنابير و يلعب بالكلاب [1]. و از عبد اللّه پسر حنظله غسيل الملائكه نقل كرده كه در حقّ يزيد مىگويد: ان رجل ينكح الامهات لا بليت للّه فيه بلاء حسنا [2]. از اينجا
__________________________________________________
- [1] از پيش كسى مىآئيم كه دين ندارد، مى مىنوشد طنبور مىنوازد و سگ بازى مىكند
[2] همانا مردى كه با مادران و دختران و خواهران در مىآميزد و مى مىنوشد و نماز را رها مىكند، بخدا قسم حتى اگر احدى با من همراهى نكند به خاطر خدا (در مبارزه با او) خود را به بلائى خويش فرجام مىافكنم.
- شطرى از فضائل اين خليفه و امام سنيان معلوم شد كه شرب خمر و ترك صلوة و لعب كلاب و محاوله طنبور و ناى و وطى مادران و خواهران و دختران باشد. لعنه اللّه و لعن اشياعه و در مروج الذهب است مكرر بعد از قتل سيد الشهداء بر بساط شراب بنشست و مغنيان احضار كرد و ابن زياد را بجانب دست راست خود بنشاند و روى بساقى نمود و اين شعر مشؤم قرائت كرد:
اسقنى شربة تروى مشاشى ثم صل فاسق مثلها ابن زياد
صاحب السّر و الامانة عندى و لتسديد مغنمى و جهادى [1] قاتل الخارجى اعنى حسينا و مبيد الاعداء و الحساد و از فتاوى كبير كه از اصول معتمده اهل سنت است روايت
- و در كامل التواريخ مذكور است كه يزيد در ايام معاويه بعزيمت حج وارد مدينه شد و بر سفره شراب نشست حسين عليه السّلام و ابن عباس خواستند كه بر وى داخل شوند بعضى گفتند ابن عباس بوى شراب را مىشناسد وى را اذن نداد و حسين عليه السّلام وارد شد بوى طيبى كه استعمال مىكرد با شراب منتشر شد.
- امام فرمود اين چه بوئى است. يزيد گفت: عطرى است كه در شام مىسازند. آنگاه قدحى شراب طلبيد و خورد باز قدح ديگر طلب كرد و فقال اسق ابا عبد اللّه فقال له الحسينعليك شرابك ايّها المرء لا عين عليك منّى. فقال يزيد لعنه اللّه: الا يا صاح للعجب دعوتك ذا و لم تجب الى القينات و الشهوات و الصهباء و الطرب و باطية مكللة عليها سادة العرب و فيهن التي تبلت فؤادك ثم لم تتب فنهض الحسين و قال بل فؤادك يا ابن معوية [2].
__________________________________________________
- [1] شرابى به من بنوشان كه استخوانهايم را سيراب كند، سپس ادامه بده و همانند همان جام را به ابن زياد بنوشان و همان كسيكه رازدار و امانتدار من است، همان كسيكه كار من و اساس خلافت من به دست او استوار شده
- [2] پس گفت جامى به ابا عبد اللّه بده، پس حسين فرمود: اى مرد شرابت ارزانى خودت باد، ديگر چشمم به تو نخواهد افتاد، يزيد لعنة اللّه در پاسخ گفت: اى كسى كه از روى شگفتى فرياد مىزنى و من تورا به (همنشينى با) كنيزان آوازه خوان و شهوترانى و جام باده و خوش گذرانى و ظرف باده جواهر نشانى كه بزرگان عرب به آن گرد آمدهاند مىخوانم و تو اجابت نمىكنى در حاليكه دل تو مفتون آنهاست و هرگز از آنها توبه نكردى پس امام برخاست و فرمود: بلكه اين دل تو است (كه مفتون آنها است) اى پسر معاويه .
- از اين قصه سخت رويى و بىشرمى و سوء فطرت و فرط دنائت آن پليد هويدا مىشود.
- و هم در مروج الذهب گويد كه يزيد بوزينهاى بود كه او را أبو قيس نام گذاشته در مجلس منادمه خود حاضر مىكرد و متكائى براى او در محفل خود طرح مىنمود و گاه گاه او را بر گورخرى كه رام و آرام كرده بود و رياضت شده براى اين كار بود سوار مىنمود و بر او زين و لگام مىبست و در حلبه سبق مسابقت خيول مىنمود يك روز چنان افتاد كه گورخر أبو قيس سبقت گرفت و قصب السبق بربود و همچنان سواره و نيزه بدست گرفته بحجره يزيد داخل شد و أبو قيس را در اين حال قبائى از ديباى سرخ و زرد در بر بود و قلنسوه از حرير ملوّن رنگارنگ بر سر داشت و گورخر را زينى از حرير احمر منقوش و ملّمع بالوان كرده بودند
- آن روز يك تن از شعراى شام اشاره به اين قصّه كرد و گفت:
تمسك ابا قيس بفضل عنانها فليس عليها ان سقطت ضمان
الا من راى القرد الذي سبقت به جياد امير المؤمنين اتان [1].
- الحق اين مؤمنين كه خون فرزند پيغمبر بريزند و با دختران صحابه او در يوم حره در آويزند و اسب در حرم او به بندند و مدينه را چنان خالى گذارند كه بر منبر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله العياذ باللّه سگان بول نمايند. اميرى چنين را محتاجند كه گاه با يوز به شكار رود و گاه با بوزينه مسابقت نمايد و گاه حليف مقامر و خمور و گاه رفيق ناى و طنبور باشد.
- سيوطى در تاريخ الخلفا از مسند أبو يعلى روايت مىكند كه أبو عبيده جرّاح از رسول خداى نقل كرده:لا يزال امر امّتى قائما بالقسط حتى يكون اول من ثلمه رجل من بنى امية يقال له يزيد [2].و از مسند رويانى روايت مىكند كه أبو الدرداء گفت:سمعت النّبى يقولاول من يبدل سنّتى رجل من بنى اميه يقال له يزيد [1].
__________________________________________________
- [1] مهارش را محكم بگير اى ابا قيس كه اگر از پشت آن فرو افتى آن حيوان ضامن نخواهد بود، هان چه كسى ديده بوزينهاى را كه گورخرى به سبب او بر دسته اسبان امير المؤمنين پيشى گيرد
[2] هميشه امر امت من عادلانه است تا اينكه اولين كسيكه بر آن خلل وارد مىكند مردى از بنى اميه است كه او را يزيد گويند.__________________________________________________
- [1] از پيغمبر شنيدم مىفرمود: اولين كسيكه سنّت مرا دگرگون مىكند مردى از بنى اميه است كه او را يزيد گويند.
- شفاءالصدور ص : 438
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
به هيچ وجه نتوانستند چنانچه در رساله صمصام قاطع از عبد الحق دهلوى در شرح سفر السعادة حكايت كرده كه در باب فضايل معاويه حديثى صحيح ثابت نشده و گفتهاند آنچه كه ثابت شده است كتابت اوست در حضرت رسالت، و كتابت او نيز ثابت نشده كذا في جامع الأصول و غيره. تمام شد كلام عبد الحق.
- و حديث اللّهم اجعله هاديا مهديّا
- كه روايت كردهاند دائر بر سه طريق است، در دو طريق او محمد بن اسحق بن حرب اللؤلؤى البلخى مذكور است و ابن جوزى در رساله رد على المتعصب العنيد، گفته: كان كذابا يبغض امير المؤمنين على بن ابى طالب و قتيبه او را بذكر سوء ياد مى كرد و مى گفت شنيدم او در كوفه امير المؤمنين را شتم كرد و خواستند او را بگيرند فرار كرد و أبو على صالح بن محمد حافظ گفته كه محمد بن اسحاق كذاب وضاع بوده و احاديث منكره روايت كرده.
- و ابن حبان گفته كه از ثقات چيزى روايت مىكند كه نبايد حديث شود. و در طريق ديگر اسمعيل بن محمد است و ابن جوزى از دار قطنى روايت كرده كه اسمعيل كذّاب است علاوه بر اينكه به اعتراف ابن جوزى معقول نيست كه محارب امير المؤمنين هادى مهدى باشد چنانچه حديث حربك حربى شاهد مقصود است.
- خلاصه به جهت عجز از اثبات فضايل معاويه متمسك به كريمه:النّبىّ اولى بِالمؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ وَ ازْواجُه امّهاتِهِم 33: 6«»شده معاويه را خال المؤمنين لقب دادند و فساد اين تخيل ظاهر است چه مراد از ام در آيه كريمه، ام حقيقى نيست بالضروره بلكه چنانچه سيّد اجلّ مرتضى سلام اللّه عليه در شرح قصيده مذهبه حميرى و فخر رازى خذله اللّه در تفسير كبير تصريح كردهاند. يا مراد حرمت آنها است بعد از وفاة پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله چنانچه تزويج امهات محرم است يا وجوب احترام آنها است مادام كه بر جاده مستقيمه شريعت سلوك نمايند، چنانچه حال امهات نيز چنين است:و ان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما و بنا بر اين موداى اين كريمه تنزيل و تشبيه خواهد بود يا بر سبيل استعاره كه على التحقيق حقيقت ادعائيه است و مجاز در امر عقلى يا بر سبيل تشبيه بليغ از قبيل زيد اسد بنابر مذهب مشهور اگر چه او هم على التحقيق راجع به اوّل است
- و جوهرى گوهر شناس مميز بين اقسام تعبيرات و انحاء محاورات البتّه بادنى التفات اذعان به مدعاى ما خواهد كرد و بر هر تقدير لوازم و احكام ام بر او مترتب نخواهد شد لهذا دخترهاى ايشان خواهر مسلمانان نخواهند شد و مادر ايشان جده و خواهر ايشان خاله نيست و هيچيك باتفاق مسلمين حرام نيستند بر سائر اهل اسلام با اين حال چگونه مىشود كه برادر ايشان دائى مؤمنين باشد اگر چنين بود بايستى چنانچه سيد اشاره فرموده هند را جدة المؤمنين بگويند و أبو سفيان را جد المؤمنين بالعموم منزلت جميع احكام را بايد مترتب كرد يا از همه قطع نظر بايد نمود فارق در ميانه چيست كه مايه تفكيك و موجب اين اعتبار ركيك باشد
- از همه گذشته مىخواهيم بدانيم كه عايشه افضل بود يا ام حبيبه لا علاج اول را خواهند اختيار كرد در اين صورت خواهيم گفت چرا محمد بن ابى بكر را خال المؤمنين نخواندند مگر اينكه بگويند چون محمد موافقت على كرد او در حقّ وى شهادت داد كه: كان للّه عبدا صالحا و ولدا ناصحا، از رتبه اعتبار افتاد. بلكه وى را معاوية بن خديج به امر عمرو عاص در فتح مصر بكشت و جسد او را در پوست الاغى گذاشت و بسوخت.
- چنانچه در ادب المحاضره سيوطى و غير او از كتب تواريخ عامه و خاصه مذكور است. و اينك در مصر قبر او كه مدفن بقيه اعضاء آن ولى صالح يا موضع قتل اوست مهجور است و شيعيان تقية زيارت مىكنند اگر چه اين بىبضاعت بتوفيق الهى مكرر به زيارت او موفق شدم و عادت سنيان چنين است كه چون بقبر او مىرسند پشت بجانب قبر او مىكنند و فاتحه براى پدر او مىخوانند و مثلى در عوام عجم معروف است كه مىگويند خير در خانه صاحبش را مىداند.
- خلاصه بر فرض تسليم خؤلت اين نسبت عارضى چه ثمر خواهد داشت با خباثت ذاتى حكيم سنائى خؤلت كرده يا به غفلت از تحقيق متقدم مىگويد و خوب مىگويد:
پسر هند اگر چه خال من است دوستى ويم بكارى نيست
ور نوشت او خطى ز بهر رسول بخطش نيز افتخارى نيست در مقامى كه شير مردانند، بخط و خال اعتبارى نيست،
- و اين بىبضاعت خلاصه دو شعر آخر او را به ضميمه تحقيق متقدم با رعايت جناس تام و لزوم مالا يلزم به مناسبتى در سفرى كه به شام رفته بودم در راه حج در دمشق نظم كردهام و گفتهام:
قيل لي فيم لا تعد ابن هند لك خالا فقلت ليس بخال
و اذن هند جدّة و أبو سفيان جدّ و ذاك اكذب خال
و لئن خط للرّسول كتابا فهو خط عن السّعادة خال
و اذا عدت الفحول المزايا لم تكن عبرة بخط و خال [1]
- و يزيد بن معوية
- ج: و لعن كن يزيد پسر معاويه را
- شرح حال یزید بن معاویه لعنت الله علیهما
- يزيد بن معاويه حالات و مقامات پدر و جد و جده او را چندان كه فراخور حال اين مختصر بود شنيدى. مادر او ميسون دختر بجدل كلبى است. در بحار از الزام النواصب و غير او آورده كه ميسون غلام پدر خود را بر نفس خود متمكن ساخت و بخويشتن راه داد و به يزيد ملعون بارور شد و نسابه كلبى اشاره به اين نسب كرده مىگويد:
فان يكن الزّمان اتى علينا بقتل الترك و الموت الوحى
فقد قتل الدّعى و عبد كلب بارض الطف اولاد النبى [2]
- و مراد وى ازدعى ابن زياد است و از عبد كلب يزيد و مؤيد اين است اخبارى كه در كامل الزيارة به دو سند از كليب بن معاويه و از اسمعيل بن كثير و از عبد الخالق و از داود بن فرقد و از عبد اللّه بن مسكان نقل كرده كه جميعا از حضرت صادق روايت كردهاند كه فرمود:(قاتل الحسين بن على ولد زنا) و اين خبر بر اصول شيعه اگر متواتر نباشد مقطوع الصدور است چه بعض طرق او صحيح و بعض ديگر مشتمل بر اصحاب اجماع مثل زراره و محمد بن ابى عمير است و از اين جمله پنج روايتند كه پنج نفر از اصحاب صادق عليه السّلام نقل كردهاند و قاتل حسين عنوانى است كه شامل شمر و ابن سعد و ابن زياد و يزيد لعنهم اللّه مىشود و ما حرامزادگى همه را اشارت كرديم ديگر به تكرار نمىپردازيم.
_______________________________________________
- [1] لزوم ما لا يلزم يا اعنات يا التزام در علم بديع تكرار يك يا چند حرف يا حركت پيش از حرف «روى» كه قافيه يا سجع بى آن هم صحيح باشد مثل:
اى خوبتر پيكر ديباى ارمنى وى پاكتر ز قطره باران بهمنى
آنجا كه موى تو بر زن بريز مشك آنجا كه روى تو هميشه برهمنى كه قافيه «ى» است و «ن» حرف «روى» و حرف «م» پيش از «ن» با اينكه لزومى نداشته در هر صورت سه جا تكرار شده و در شعر مؤلف محترم هم «ل» قافيه و «الف» حرف «روى» است و «خ» تكرار شده كه بدون آن هم صحيح بود يعنى اگر بجاى كلمات بهمنى و برهمنى و خالهاى سهگانه به ترتيب، ارونى، فلاخنى و مال، فال، لال بود از نظر قافيه ايرادى نداشت.
- به من گفته شد چرا پسر هند را براى خودت دائى نمىشمارى؟ گفتم دائى نيست، چون در آن صورت هند جدّه و أبو سفيان جد خواهد بود و اين دروغگوترين دائى است، آرى اگر روزى براى پيغمبر نامهاى نوشته خطش از خوشبختى به دور است، زيرا مردان مزايا (مزاياى مردى) را شمردند ارزش و اعتبار به خط و خال نيست
[2] اگر زمانه با ما اين چنين كرد و مرگ زودرس را روا داشت (تعجبى نيست)، زيرا زنا زاده و برده «كلبه» در سرزمين كربلا فرزندان پيغمبر را كشت.
- خلاصه در تاريخ انتقال يزيد خلافى نيست بلكه بالاتفاق در سال شصت و چهارم هجرى بوده و مشهور موافق تاريخ كامل و تاريخ الخلفا و مختصر أبو الفدا و تتمه ابن الوردى و غير ذلك آن است كه در شب چهاردهم ربيع الاوّل بدركات دوزخ شتافته و بعضى هفدهم گفتهاند و در تاريخ عمر او خلاف است كه سى و پنج يا شش يا هشت است و اخير اشهر است و تولد او را سيوطى در سال بيست و پنجم و اگر نه بيست و ششم هجرى نوشته و اين مطابق سى و هشت سالگى آن مخذول است.
- اولاد او موافق آنچه در معارف است: معاويه و خالد و عبد اللّه اكبر و أبو سفيان و عبد اللّه اصغر و عمر و عاتكه و عبد الرحمن و عبد اللّه اصغر الاصاغر و عثمان و عتبه اعور و يزيد و محمد و ابو بكر و ام مزيد و ام عبد الرحمن و رمله بودند و يزيد عليه اللعنة در ايام عمر خود از لعب بقرود و فهود و شرب عقار و انواع قمار و هتك حرمات اسلام از قتل ذريه طاهره و كشف ستر نساء مهاجر و انصار و توهين حرم شريف نبوى و سفك دماء اهل مدينه و استرقاق احرار كبار تابعين و هدم بيت و احراق ثوب كعبه معظمه و جز اينها آنچه كرد جاى بسط بيان نيست و هر يك در محلّ خود در غايت اشتهار و انتشار است.
- و اول كس است كه تشييع و تشهير فنون فسق كرد و اعلان شرب خمر و سماع اغانى نمود. ابن جوزى در رساله تجوير لعن يزيد مىگويد و فدى از مدينه به شام رفتند و چون بازگشتند اظهار شتم او كردند و گفتند: قدمنا من عند رجل ليس له دين يشرب الخمر و يعرف بالطنابير و يلعب بالكلاب [1]. و از عبد اللّه پسر حنظله غسيل الملائكه نقل كرده كه در حقّ يزيد مىگويد: ان رجل ينكح الامهات لا بليت للّه فيه بلاء حسنا [2]. از اينجا
__________________________________________________
- [1] از پيش كسى مىآئيم كه دين ندارد، مى مىنوشد طنبور مىنوازد و سگ بازى مىكند
[2] همانا مردى كه با مادران و دختران و خواهران در مىآميزد و مى مىنوشد و نماز را رها مىكند، بخدا قسم حتى اگر احدى با من همراهى نكند به خاطر خدا (در مبارزه با او) خود را به بلائى خويش فرجام مىافكنم.
- شطرى از فضائل اين خليفه و امام سنيان معلوم شد كه شرب خمر و ترك صلوة و لعب كلاب و محاوله طنبور و ناى و وطى مادران و خواهران و دختران باشد. لعنه اللّه و لعن اشياعه و در مروج الذهب است مكرر بعد از قتل سيد الشهداء بر بساط شراب بنشست و مغنيان احضار كرد و ابن زياد را بجانب دست راست خود بنشاند و روى بساقى نمود و اين شعر مشؤم قرائت كرد:
اسقنى شربة تروى مشاشى ثم صل فاسق مثلها ابن زياد
صاحب السّر و الامانة عندى و لتسديد مغنمى و جهادى [1] قاتل الخارجى اعنى حسينا و مبيد الاعداء و الحساد و از فتاوى كبير كه از اصول معتمده اهل سنت است روايت
- و در كامل التواريخ مذكور است كه يزيد در ايام معاويه بعزيمت حج وارد مدينه شد و بر سفره شراب نشست حسين عليه السّلام و ابن عباس خواستند كه بر وى داخل شوند بعضى گفتند ابن عباس بوى شراب را مىشناسد وى را اذن نداد و حسين عليه السّلام وارد شد بوى طيبى كه استعمال مىكرد با شراب منتشر شد.
- امام فرمود اين چه بوئى است. يزيد گفت: عطرى است كه در شام مىسازند. آنگاه قدحى شراب طلبيد و خورد باز قدح ديگر طلب كرد و فقال اسق ابا عبد اللّه فقال له الحسينعليك شرابك ايّها المرء لا عين عليك منّى. فقال يزيد لعنه اللّه: الا يا صاح للعجب دعوتك ذا و لم تجب الى القينات و الشهوات و الصهباء و الطرب و باطية مكللة عليها سادة العرب و فيهن التي تبلت فؤادك ثم لم تتب فنهض الحسين و قال بل فؤادك يا ابن معوية [2].
__________________________________________________
- [1] شرابى به من بنوشان كه استخوانهايم را سيراب كند، سپس ادامه بده و همانند همان جام را به ابن زياد بنوشان و همان كسيكه رازدار و امانتدار من است، همان كسيكه كار من و اساس خلافت من به دست او استوار شده
- [2] پس گفت جامى به ابا عبد اللّه بده، پس حسين فرمود: اى مرد شرابت ارزانى خودت باد، ديگر چشمم به تو نخواهد افتاد، يزيد لعنة اللّه در پاسخ گفت: اى كسى كه از روى شگفتى فرياد مىزنى و من تورا به (همنشينى با) كنيزان آوازه خوان و شهوترانى و جام باده و خوش گذرانى و ظرف باده جواهر نشانى كه بزرگان عرب به آن گرد آمدهاند مىخوانم و تو اجابت نمىكنى در حاليكه دل تو مفتون آنهاست و هرگز از آنها توبه نكردى پس امام برخاست و فرمود: بلكه اين دل تو است (كه مفتون آنها است) اى پسر معاويه .
- از اين قصه سخت رويى و بىشرمى و سوء فطرت و فرط دنائت آن پليد هويدا مىشود.
- و هم در مروج الذهب گويد كه يزيد بوزينهاى بود كه او را أبو قيس نام گذاشته در مجلس منادمه خود حاضر مىكرد و متكائى براى او در محفل خود طرح مىنمود و گاه گاه او را بر گورخرى كه رام و آرام كرده بود و رياضت شده براى اين كار بود سوار مىنمود و بر او زين و لگام مىبست و در حلبه سبق مسابقت خيول مىنمود يك روز چنان افتاد كه گورخر أبو قيس سبقت گرفت و قصب السبق بربود و همچنان سواره و نيزه بدست گرفته بحجره يزيد داخل شد و أبو قيس را در اين حال قبائى از ديباى سرخ و زرد در بر بود و قلنسوه از حرير ملوّن رنگارنگ بر سر داشت و گورخر را زينى از حرير احمر منقوش و ملّمع بالوان كرده بودند
- آن روز يك تن از شعراى شام اشاره به اين قصّه كرد و گفت:
تمسك ابا قيس بفضل عنانها فليس عليها ان سقطت ضمان
الا من راى القرد الذي سبقت به جياد امير المؤمنين اتان [1].
- الحق اين مؤمنين كه خون فرزند پيغمبر بريزند و با دختران صحابه او در يوم حره در آويزند و اسب در حرم او به بندند و مدينه را چنان خالى گذارند كه بر منبر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله العياذ باللّه سگان بول نمايند. اميرى چنين را محتاجند كه گاه با يوز به شكار رود و گاه با بوزينه مسابقت نمايد و گاه حليف مقامر و خمور و گاه رفيق ناى و طنبور باشد.
- سيوطى در تاريخ الخلفا از مسند أبو يعلى روايت مىكند كه أبو عبيده جرّاح از رسول خداى نقل كرده:لا يزال امر امّتى قائما بالقسط حتى يكون اول من ثلمه رجل من بنى امية يقال له يزيد [2].و از مسند رويانى روايت مىكند كه أبو الدرداء گفت:سمعت النّبى يقولاول من يبدل سنّتى رجل من بنى اميه يقال له يزيد [1].
__________________________________________________
- [1] مهارش را محكم بگير اى ابا قيس كه اگر از پشت آن فرو افتى آن حيوان ضامن نخواهد بود، هان چه كسى ديده بوزينهاى را كه گورخرى به سبب او بر دسته اسبان امير المؤمنين پيشى گيرد
[2] هميشه امر امت من عادلانه است تا اينكه اولين كسيكه بر آن خلل وارد مىكند مردى از بنى اميه است كه او را يزيد گويند.__________________________________________________
- [1] از پيغمبر شنيدم مىفرمود: اولين كسيكه سنّت مرا دگرگون مىكند مردى از بنى اميه است كه او را يزيد گويند.
- شفاءالصدور ص : 438
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»