کتاب  شفاءالصدور ص : پيوسته ما دام كه پاينده است شب و روز و نگرداند خداى او را آخر عهد از زيارت شما و جدائى نكناد ميان من و ميان

سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/        

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

وبلاگ صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

  1. کتاب  شفاءالصدور ص :
  2. پيوسته ما دام كه پاينده است شب و روز و نگرداند خداى او را آخر عهد از زيارت شما و جدائى نكناد ميان من و ميان شمااللّهمّ احينى حياة محمّد و ذرّيّته و امتنى مماتهم و توفّنى على ملّتهم و احشرنى فى زمرتهم و لا تفرّق‏
  3. اى بار خداى من زنده دار مرا بر زندگانى محمد و ذريه او و بميران مرا به مردن ايشان و درگير مرا بر ملت ايشان و برانگيز مرا در زمره ايشان و جدايى ميافكن ‏بينى و بينهم طرفة عين ابدا في الدّنيا و الاخرة يا مير المؤمنين و يا ابا عبد اللّه اتيتكما زائرا و متوّسلا إلى اللّه‏
  4. ميان من و ايشان يك چشم بر هم زدن در دنيا و آخرت يا امير المؤمنين و يا ابا عبد اللّه آمدم شما را زيارت كننده و متوسل بسوى خداى كه‏ ربّى و ربّكما و متوجّها إليه بكما و مستشفعا بكما إلى اللّه في حاجتى هذه فاشفعا لي فانّ لكما عند اللّه المقام‏
  5. پروردگار من و پروردگار شماست و متوجه بسوى او به شما و شفاعت جوينده به سوى خدا در اين حاجت پس شفاعت كنيد چه مر شما راست نزد خداى جاى ‏المحمود و الجاه الوجيه و المنزل الرّفيع و الوسيلة انّى انقلب عنكما منتظرا لتنجّز الحاجة و قضائها و نجاحها
  6. ستوده و جاه وجيه و منزل بلند و وسيله همانا برمى‏گردم از در خانه شما منتظر حصول مامول و قضاى او و پيروزى او
    1. من اللّه بشفاعتكما لي إلى اللّه في ذلك فلا اخيب و لا يكون منقلبى منقلبا خائبا خاسرا بل يكون منقلبى‏
    2. از خداى به شفاعت شما براى من بسوى خداى در اين كار تا نااميد نگردم و نباشد بازگشت من از بازگشت نوميدوار زيان كار بلكه بازگشتم‏ منقلبا راجحا مفلحا منجحا مستجابا بقضاء جميع حوائجى و تشفعا لي إلى اللّه انقلبت على ما شاء اللّه و لا
  7. بازگشتى باشد جهيده و رستگار و پيروز و مستجاب براى من به قضاء تمامت حوائج من و شفاعت كنيد مرا بسوى خدا تا باز گردم بر آنچه خداى خواست وحول و لا قوّة الا باللّه مفوّضا امرى إلى اللّه ملجا ظهرى إلى اللّه متوكّلا على اللّه و اقول حسبى اللّه‏ حول و قوه‏اى نيست مگر به خداى در حالتى كه تفويض كردم كارم را به سوى خدا و استاده كرده‏ام پشت خود را به سوى رحمت خدا و توكل كرده‏ام بر خدا و مى‏گويم بس است مرا خداى ‏و كفى سمع اللّه لمن دعا ليس لي وراء اللّه ورائكم يا سادتى منتهى ما شاء ربّى كان و ما لم يشاء لم يكن‏
  8. و كافى است بشنود خداى دعاى داعى خود را نيست مرا جز خدا و جز شما اى آقايان من منتهائى آنچه خواسته خداى است و آنچه نخواسته نيست‏ و لا حول و لا قوّة الا باللّه استودعكما اللّه و لا جعله اللّه اخر العهد منّى إليكما انصرفت يا سيّدى‏
  9. و حول و قوه‏اى نيست مگر به خداى، به خداى مى‏سپارم شما را و نگرداند او را خداى آخر عهد از من بسوى شما بازگشتم اى آقاى من ‏يا امير المؤمنين و مولاى و أنت يا ابا عبد اللّه يا سيّدى و سلامى عليكما متّصل ما اتّصل اللّيل‏
  10. اى فرمانده گروندگان و اى آقاى من و تو اى أبو عبد الله اى سيد من و سلام من بر شما پيوسته است تا پيوسته است شب‏و النّهار واصل ذلك إليكما غير محجوب عنكما سلامى إن شاء اللّه و اسئله بحقّكما ان يشاء ذلك و
  11. روز مى‏رسد او به شما محجوب نيست از شما سلام من اگر خداى خواست و مسئلت مى‏كنم خداى را به حق شما كه بخواهد اين را ويفعل فانّه حميد مجيد انقلبت يا سيّدى عنكما تائبا حامدا للّه شاكرا راجيا للاجابة غير ايس‏
  12. بكند چه او ستوده بزرگ است برگشتم اى سيد من از در خانه شما توبه كن ستايش كن مر خداى را شكر گذار اميدوار مر اجابت را نه مايوس‏ و لا قانط آئبا عائدا راجعا إلى زيارتكما غير راغب عنكما و لا من زيارتكما بل راجع عائد إن شاء اللّه‏
  13. و نه نوميد باز گردنده و عود كننده و رجوع نماينده به سوى زيارت شما بى‏نفرت از شما و نه از زيارت شما بلكه باز خواهم گشت إن شاء الله‏و لا حول و لا قوّة الا باللّه يا سادتى رغبت إليكما و إلى زيارتكما بعد از زهد فيكما و في‏
  14. و نيست حول و قوه‏اى مگر بخداى اى آقايان من راغب شدم به شما و به زيارت شما بعد از اينكه زهد كردند در شما و درزيارتكما اهل الدّنيا فلا خيّبنى اللّه ما رجوت و ما امّلت في زيارتكما انّه قريب مجيب‏
  15. زيارت شما اهل دنيا پس نااميد نگرداند خدا مرا از آنچه رجا داشتم و آرزو كردم در زيارت شما بدرستى كه او نزديك اجابت نماينده است. قوله عليه السلام ‏يا اللّه يا اللّه إلى اخره‏ ابتدا فرمود به تمجيد و تحميد و ثناى ذات مقدس حضرت رب العزه جلت عظمته چنانچه در اخبار ديگر نيز وارد شده. در اين معنى در عدة الداعى از حارث بن المغيره حديث مى‏كند كه صادق آل محمد فرمود: ايّاكم اذا ارادان يسئل احدكم ربه شيئا من حوائج الدنيا حتى يبدء بالثناء على اللّه عز و جل و الصلوة على النبى و اله ثم يسئل اللّه حوائجه.
  16. و چند خبر ديگر نيز روايت كرده كه در يكى از عيص بن القاسم آورده كه أبو عبد اللّه جعفر بن محمد عليهما السلام فرمود: هرگاه كسى از شما حاجتى خواهد بايد ثنا كند بر پروردگار خود و مدح كند او را. چه يك تن از شما چون حاجتى طلبد از سلطان مهيا كند براى او بهترين آنچه بتواند
  17. از سخن را، پس چون حاجتى طلبيد، تمجيد كنيد خداى عزيز جبار را و مدح كنيد او را و ثنا گوئيد بر او.
    1. قوله عليه السلام :يا من هو اقرب إلىّ من حبل الوريد [1] اين عبارت اقتباس از قرآن مجيد است و حبل به معنى رگ است و وريد دو رگ بزرگ تكنيف به گردن است كه او را شاهرگ مى‏گويند، و بقاى آدمى منوط به او است و علت ظاهريه حياة وجود او و اقربيت از او كنايه از كمال احاطه و غايت اقتدار بر وجود اوست اگر چه او بى‏خبر است كما قيل: دوست نزديكتر از من به من است            وين عجبتر كه من از وى دورم‏ اين سخن با كه توان گفت كه            دوست در كنار من و من مهجورم‏و شرح حقيقت اين مقام در كتب مفصله شده و از حوصله ادراك اكثر مردم بيرون است‏ و ما اكثر النّاس و لو حرصت بمؤمنين 12: 103«».
  18. قوله عليه السلام ‏يا من يحول بين المرء و قلبه [2]
    1. مراد از قلب يا مرتبه عقل انسانى است و حيلولت به غلبه محبّت او است بين آدمى و بين عالم مصلحت انديشى ظاهرى كه مقتضاى عقول ناقصه است. چنانچه آن يك لازمه فرط محبت است چنانچه بيخبران و اعداى سيد الشهداء عليه السلام  علامت كردند كه با قلت انصار و كثرت اعدا با ظن هلاكت عزيمت سفر كربلا كرد. و بعضى جواب داده‏اند كه ظن ملامت داشت و اين‏ها از حقّ دور است. بلكه حقّ جواب آن است كه آن مظلوم به هواى‏انّ اللّه شاء ان يراك قتيلا
    2. حركت كرد و خود بپاى خود بيامد تا شربت شهادت بچشيد و گوى سعادت از عالميان در ربايد و نعم ما قيل في حقه عليه السلام :
  19. با هوايش در تموز و دى خوشيم            ماهى آبيم و مرغ آتشيم‏
    1. تيغ بر سر همچو افسر مى‏بريم            تشنگى چون آب كوثر مى‏خوريم ‏و حديث صريح كه سابقا گذشت در حقّ اصحاب آن جناب‏ لا يجدون مسّ الم الحديد، گواه امين و شاهد عدل اين مدعا است.
  20. وجه ديگر اينكه مراد از قلب عزم و نيت آدمى باشد و حيلوله كنايه از تغيير عزم و تقليب قلب باشد. چنانچه امير المؤمنين عليه السلام  فرموده:عرفت الله بفسخ العزائم
    1. __________________________________________________
  21. [1]و نحن اقرب إليكم من حبل الوريد 50: 16سوره 50، ق آيه 16
    1. [2]و اعلموا انّ الله يحول بين المرء و قلبه 8: 24.سوره 8، انفال آيه 24
  22. وجه ديگر: اينكه مراد انساء معلومات آدمى باشد و بنا بر اين قلب فهم است.قوله عليه السلام :يا من هو بالمنظر الاعلى و الافق المبين، اين كنايه است از علو قدر و ظهور امر. چه اگر چيزى در منظرى باشد كه بالاتر از او نيست البتّه علو قدر دارد و اگر در افق آشكار باشد يعنى طرف آسمان از سمت مشرق البتّه جاى انكار و اختفا ندارد. و اين بر سبيل تمثيل امر معنوى به امر حسى است. قوله عليه السلام :يا من يعلم خائنة الاعين،
  23. در خائنة اعين [1]، چند وجه است: چه بعضى گمان كرده‏اند كه خائنة مصدر است و به معنى خيانت و مراد نظر دزدى و پنهانى نگاه كردن است به آنچه نظر به او روا نيست. و بعضى گفته‏اند كه مراد رمز و غمز است كه اشاره به چشم و جفن باشد. و پاره تو هم كرده‏اند كه مراد اين است كه بگويد ديدم با اينكه نديده و نديدم با اينكه ديده و اين به مناسبت آن است كه رؤيت كار چشم است پس دروغ در جهت او خائنه اعين است و اوجه آن است كه خائنه را اسم فاعل از خيانت اعتبار كنيم و او صفت موصوف محذوف است مثل حركت و اشباه او و مراد اعم از معنى اول و ثانى باشد. و اين معنى را اگر چه در جائى نديدم ولى به جهت ضيق وقت مجال مراجعه نبود و گمانم چنان است كه ذوق ادباء مقتضى تعين او است.
  24. قوله عليه السلام :يا من لا يغلّطه الحاجات،
    1. چون عادت بشر آن است كه به غلبه حكم سهو و نسيان اگر حوائج بسيار بر كسى وارد شود البتّه تضاعف حاجات و ترادف مطالب موجب غلط و اشتباه شود. ثناى بر خداى به احاطه علم و عدم تطرق غفلت كرد
  25. قوله عليه السلام ‏يا من لا يبرمه،
    1. ابرام افعال است و برم به معنى ملال است. يعنى ملول نمى‏كند او را چنانچه در ترجمه گذشت.
  26. قوله عليه السلام :يا من هو كل يوم في شان [2]،
  27. اين نيز اقتباس است از قرآن. يعنى هر روز او را شغلى است. گروهى مى‏آفريند و گروهى مى‏ميراند و گروهى را رزق مى‏دهد و گروهى را محروم مى‏دارد چنانچه از مفسرين نقل شده و تواند بود كه مراد از يوم محل ظهور انوار آثار قدرت خداى باشد و على هذا مراد از شأن، ظهورات و امارات عزت او است چنانچه در دعاى كميل است‏ و باسمائك التي ملأت اركان كل شيئ‏
    1. ‏ __________________________________________________
  28. [1]يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور سوره 40، تغابن آيه 19
  29. [2]كلّ يوم هو في شان 55: 29سوره 55 رحمن آيه 29.
  30. پس خلاصه معنى آن است كه او را در هر موجودى تجلى و در هر شيئ اثرى است و نعم ما قال أبو العتاهيه:
    1. فيا عجبا كيف يعصى الاله            ام كيف يجحده جاحد
    2. و في كل شيى له آية            تدل على انه واحد [1]و قد أبدع أبو نواس بقوله في مقطوعه شعر:
    3. تأمل في رياض الارض و انظر إلى            اثار ما صنع المليك‏
    4. عيون من لجين ناظرات            على اطباقها ذهب سبيك‏
    5. على قضب الزّبرجد شاهدات            بان اللّه ليس له شريك [2]
  31. قوله عليه السلام :فانّى بهم اتوسّل الخ
    1. ظاهر اين است كه اين كلام در مقام استدلال بر دعوى سابق است كه گفته اسالك يعنى شاهد اينكه من تو را به حق ايشان سؤال مى‏كنم اين حالت فعليه من است كه توجه و توسل و تشفع باشد و على هذا جمله و بحقهم اسالك تاكيد و تائيد اسالك سابق است و اللّه اعلم.
  32. قوله عليه السلام :اقسم و اعزم عليك
    1. مى گويند عزمت عليه يعنى قسم دادم او را و اصل عزم الزام به چيزى است و در عبارت زيارت جايز است كه تاكيدا قسم باشد و ممكن است كه به معنى الزم باشد يعنى راضى به ترك او نيستم.
    2. قوله عليه السلام : و باسمك الخ،
    3. در اخبار وارد شده كه اسم اعظم نزد ايشان است. بلكه خود ايشان اسم اعظم‏اند.
  33. قوله عليه السلام :و تجبرنى من الفقر،
    1. حقيقت جبر اصلاح است و در اينجا اشراب معنى نجات شده كه متعدى به من آمده و اللّه اعلم.
  34. قوله عليه السلام : كيد الكيدة
  35. ترك اعلال در اين كلمه به جهت رعايت ازدواج است و تأخر اصل كه به مراعات و زن او ترك اعلال شده يعنى مكرة ضرر ندارد. چنانچه در نهج البلاغه مكرم وارد است: غير مازور و لا مأجور كه در اصل موزور بوده و در فقره معروفه جبريه و قدريه كه جماعتى گفته‏اند در صورت اجتماع امكان باء غلط است نيز چنين است.
    1. __________________________________________________
  36. [1] عجب است كه خدا معصيت شود و يا منكرى انكارش كند و حال آنكه در هر چيزى بر او نشانه‏اى است كه دلالت بر وحدانيت او مى‏كند
    1. [2] در باغهاى زمينى دقت كن و نشانه‏هاى خلق خدا را بنگر، چشمه‏هايى نقره فام كه پيرامون آن را گلهاى زرّين بر شاخه‏هاى زبر جد فراگرفته و گواهى مى‏دهند كه، براى «اللّه» شريكى نيست.
    2. قوله عليه السلام : نكده‏
    3. اشاره كرديم سابقا كه صحت اين استعمالات دليل جواز اطلاق كامد است بر خداى تعالى.
  37. قوله عليه السلام : اللهم اشغله
    1. امام عليه السلام  كه اين دعا را كرده در حقّ اعداى او.
    2. البتّه جايز است ولى بنا بر اين اگر عداوت دينى با كسى داشته باشند شايد بتوانند بخوانند و الا بايد قصد اعداى اهل البيت كنند يا در اين جزء از دعا محض تعبد بخوانند و اللّه اعلم.
  38. قوله عليه السلام : و مسكنه‏
    1. اين مصدر جعلى است از لفظ مسكين و حقيقت او در فارسى بيچاره است و او اشد از فقير است و از اين جا معلوم مى‏شود معنى الفقير و المسكين اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا چه در صورت اجتماع البتّه معنى بيچاره‏گى مراد است و در صورت افتراق اراده معنى اعم جائز است.
  39. قوله عليه السلام : نصب عينيه،
    1. در قاموس ترديد در غلط بودن فتح كرده و عادت امور ترديد وجود خلاف است و موجود در نسخ فتح است اگر چه تتبع تام نكردم به هر وجه اگر فتح ثابت شد دليل صحت است و الا احتياط خواندن به هر دو وجه است و مراد از نصب العين آن چيزى است كه پيش روى كسى نصب شود و از اين جهت كنايه از مطلوب شده.
  40. قوله عليه السلام : و خذ عنى
    1. ظاهر اين است كه مراد باخذ در اين مقام صرف و دفع است و تواند بود كه مراد بكلمه مجاوزت معنى بدليت و عوضيت باشد يعنى تو به جاى من چشم و گوش او را بگير چه من نمى‏توانم تو مى‏توانى و اين بعيد است.
  41. قوله عليه السلام : شاغلا به عنى
    1. ظاهر اين است كه حال از ضمير فاعل تجعل است و ضمير در كلمه به راجع به ذلك است و اللّه اعلم.
  42. قوله عليه السلام : من مخلوق غيرك،
    1. توصيف مخلوق به غير از باب تنصيص بر مباينت خالق و مخلوق است.

«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید