مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج‏1، ص: -157-152 حرف «ظ» «حرف الظاء» ظهور حقّ بر دست آن حضرت عليه السّلام

  1. «سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
  2. «نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 0-
  3. »وبلاگ صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 
  4. «بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»
  5. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»
  6. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  (عليه السلام)، ج‏ ص: -157-152
  7. حرف «ظ» «حرف الظاء»
  8. ظهور حقّ بر دست آن حضرت عليه السّلام 1- ظهور الحقّ على يده‏
  9. از مطالبى كه در حيات زمين به وسيله آن جناب و قتل كافرين و تجديد بناى اسلام آورديم اين مطلب نيز معلوم مى‏شود. يظهر من حياة الأرض به، و قتل الكافرين، و تجديد الإسلام‏ 2- ظفر و پيروزى آن حضرت عليه السّلام بر معاندين‏  2- ظفره عليه السّلام على المعاندين‏-3- ظلم دشمنان بر آن حضرت عليه السّلام3- ظلم الأعداء عليه‏
  10. در كافى از حضرت امام صادق عليه السّلام منقول است فرمود: به درستى كه از ما امام پيروز مخفى هست كه هرگاه خداوند- عزّ و جلّ- بخواهد امرش را آشكار سازد، در دلش نكته‏اى وارد مى‏شود پس ظاهر گردد و به امر خداى- تبارك و تعالى- قيام نمايد.[1] 253- في الكافي: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال:
  11. إنّ منّا إماما مظفّرا مستترا، فإذا أراد اللّه عزّ ذكره إظهار أمره، نكت في قلبه نكتة فظهر، فقام بأمر اللّه تبارك و تعالى.[2]
  12. و در المحجّه از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام درباره آيه: لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ؛[3] چرا تا مهلتى نزديك اين امر را به تأخير نينداختى. آمده كه فرمود: تا زمان ظهور قائم  كه نصرت و پيروزى با اوست.[4]
  13. 254- و في المحجّة، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام في قوله تعالى: لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ‏[5]، إلى خروج القائم  عليه السّلام، فإنّ معه النصر و الظفر.[6]
  14. و در بحث علم آن حضرت آنچه بر اين معنى دلالت كند خواهد آمد. و يأتي في علمه ما يدلّ عليه.[7]
  15. على بن ابراهيم در تفسيرش به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام درباره آيه شريفه: 255- روى عليّ بن إبراهيم في تفسيره: بإسناده عن أبي جعفر عليه السّلام
  16. في قوله تعالى: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ؛[8] و هرآن‏كه پس از ظلمى كه بر او رفته انتقام‏جويى كند. روايت كرده است، يعنى: قائم  و اصحاب آن جناب، زيرا كه آن‏هايند كسانى كه هيچ راهى عليه ايشان نيست، و هرگاه قائم  عليه السّلام بپاخيزد، از بنى اميه و تكذيب‏كنندگان و ناصبيان،- او و اصحابش- انتقام خواهند گرفت.[9] وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ‏- يعني القائم  عليه السّلام و أصحابه- فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ‏[10]، و القائم  إذا قام انتصر من بني اميّة، و من المكذّبين و النصّاب، هو و أصحابه.[11]
  17. و در كتاب المحجّه همين خبر را از محمد بن العباس به سند خود به طريق ديگرى از آن حضرت آورده است.[12] 256- و رواه في المحجّة: عن محمّد بن العبّاس بإسناده عنه عليه السّلام من طريق آخر.[13]
  18. و در تفسير على بن ابراهيم از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام درباره آيه‏ أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ؛[14] به كسانى كه در معرض جنگ قرار گرفته‏اند، اذن جهاد عطا شده است چون‏كه مورد ستم واقع هستند و خداوند بر يارى‏شان توانا است. آورده كه فرمود: عامّه مى‏گويند: 257- و روى عليّ بن إبراهيم، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام في قوله تعالى: أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ[15]، قال: إنّ العامّة يقولون:
  19. اين آيه درباره پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نازل شد هنگامى كه كفّار قريش آن حضرت را از مكه بيرون كردند، و حال آن‏كه او قائم  عليه السّلام است كه چون خروج كند براى حسين عليه السّلام خونخواهى نمايد، و اين است [معنى‏] فرمايش او كه: ما اولياى خون و طالبان ديه هستيم.[16] نزلت في رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم لمّا أخرجته قريش من مكّة، و إنّما هو القائم  عليه السّلام، إذا خرج يطلب بدم الحسين عليه السّلام و هو قوله: نحن أولياء الدم، و طلّاب الدية.[17]
  20. مرحوم سيّد بحرانى نيز در البرهان از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام آورده كه اين آيه درباره قائم  عليه السّلام و اصحاب او است.[18] 258- و روى السيّد[19] في البرهان، عن أبي جعفر عليه السّلام أنّه قال في هذه الآية: في القائم  و أصحابه عليه السّلام.[20]
  21. و در كتاب‏هاى المحجّه و بحار از حضرت باقر عليه السّلام منقول است كه فرمود: قائم  عليه السّلام هنگامى كه ظهور مى‏كند به بيت اللّه الحرام به پشت تكيه مى‏زند و درحالى‏كه پناهنده به آن شده باشد، ندا مى‏كند ... 259- و في كتاب المحجّة و البحار، عن الباقر عليه السّلام: أنّ القائم  عليه السّلام يسند ظهره حين ظهوره إلى البيت الحرام مستجيرا به، ينادي-
  22. تا آن‏جا كه مى‏گويد: و شما را به حقّ خدا و به حقّ رسول او و حقّ من كه حقّ قرابت و خويشاوندى با پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و اله است سوگند مى‏دهم كه ما را كمك كنيد، و كسانى را كه به ما ستم نمايند از ما دور سازيد، زيرا كه ما ترسانيده شديم و به ما ستم نمودند و از شهر و فرزندانمان دربدر شديم و مورد سركشى قرار گرفته‏ايم.[21] إلى أن يقول-: و أسألكم بحقّ اللّه و [حقّ‏] رسوله، و بحقّي، فإنّ لي عليكم حقّ القربى من‏ رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم إلّا أعنتمونا، و منعتمونا ممّن يظلمنا، فقد اخفنا، و ظلمنا، و طردنا من ديارنا، و أبنائنا، و بغي علينا، الخبر.[22] و يأتي بطوله في ندائه عليه السّلام.[23]مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج‏1، ص: 155
  23. تمام اين خبر در نداهاى آن حضرت خواهد آمد، ان شاء اللّه تعالى.
  24. و در بحار، از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام روايت مرفوعه آمده كه فرمود: قائم  عليه السّلام پيش مى‏آيد، درحالى‏كه اصحاب آن حضرت و مردم با وى هستند به نجف مى‏رسد، آن‏گاه ارتش سفيانى عليه آن جناب از كوفه خروج مى‏كند و آن‏روز چهارشنبه است، پس آن‏ها را دعوت و حقّش را مطالبه مى‏نمايد و به آنان اعلام مى‏كند كه مظلوم است و مى‏گويد: هرآن‏كه درباره خدا با من محاجّه دارد من نزديك‏ترين افراد به خدا هستم.[24]

260- و في البحار: مرفوعا عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: يقدم القائم  عليه السّلام حتّى يأتي النجف، فيخرج إليه من الكوفة جيش السفياني و أصحابه، و الناس معه و ذلك يوم الأربعاء، فيدعوهم و يناشدهم حقّه، و يخبرهم أنّه مظلوم مقهور و يقول: من حاجّني في اللّه فأنا أولى الناس باللّه، الخبر.[25]

  1. و در كمال الدين به سند خود از امام حسين عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: قائم  اين امّت نهمين نسل از فرزندان من است و اوست صاحب غيبت و هم اوست كه درحالى‏كه زنده باشد ميراثش تقسيم مى‏گردد.[26]

261- و في كمال الدين: بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهما السّلام قال:

قائم  هذه الامّة هو التاسع من ولدي، و هو صاحب الغيبة، و هو الّذي يقسّم ميراثه، و هو حيّ.[27]

  1. و در همان كتاب ضمن حديث ابو خالد كابلى از حضرت على بن الحسين عليهما السلام آمده فرمود:  262- و فيه: في حديث أيي خالد الكابلي، عن عليّ بن الحسين عليه السّلام قال:
  2. گويا مى‏بينم جعفر كذّاب، سركش زمانش را بر تفتيش امر ولىّ اللّه و غايب در حفظ خدا و سرپرست حرم پدرش وادار نمايد، از روى جهل به ولادت او، و حرص بر كشتن او در صورت دسترسى به او، به خاطر طمع در ارث او كه به ناحقّ آن را براى خود بگيرد.[28] كأنّي بجعفر الكذّاب، و قد حمل طاغية زمانه على تفتيش أمر وليّ اللّه و المغيّب في حفظ اللّه، و الموكّل بحرم أبيه جهلا منه بولادته، و حرصا منه على قتله، إن ظفر به، طمعا في ميراثه حتّى يأخذه بغير حقّه ....[29]
  3. اين روايت به‏طور كامل در بخش هشتم كتاب خواهد آمد. و يأتي بطوله في الباب الثامن إن شاء اللّه تعالى.[30]
  4. و از غيبت شيخ طوسى از رشيق روايت شده كه گفت: معتضد، ما را- كه سه نفر بوديم- احضار كرد و دستور داد هركدام دو اسب با خود برداريم، بر يكى سوار شويم و ديگرى را يدك بكشيم و سبكبار با عجله به سامره برويم، و براى ما محله و خانه‏اى را كاملا نشانى داد و گفت: به آن خانه كه رسيديد، خدمتكار سياهى خواهيد ديد، پس داخل خانه شويد و هركس را در آن ديديد سرش را برايم بياوريد. پس به سامره رسيديم، و همان‏طوركه معتضد گفته بود به آن خانه رفتيم و در دالان، خدمتكار سياهى بود كه بند زيرجامه‏اى مى‏بافت، از او پرسيديم: در اين خانه كيست؟

263- و في غيبة الشيخ الطوسي (ره) عن رشيق، قال: بعث إلينا المعتضد و نحن ثلاثة نفر، فأمرنا أن يركب كلّ واحد منّا فرسا و نجنب‏[31] آخر، و نخرج مخفّين‏[32] لا يكون معنا قليل و لا كثير، إلّا على السرج مصلّى. و قال لنا: إلحقوا بسامرّة، و وصف لنا محلّة و دارا، و قال: إذا أتيتموها تجدون على الباب خادما أسود، فاكبسوا الدار[33] و من رأيتم فيها فأتوني برأسه.

فوافينا سامرّة، فوجدنا الأمر كما وصفه، و في الدهليز خادم أسود، و في يده تكّة ينسجها، فسألناه عن الدار و من فيها،

  1. گفت: صاحب آن و به خدا هيچ التفاتى به ما نكرد و بى‏اعتنايى نمود، پس همان‏طوركه دستور داشتيم وارد خانه شديم، خانه بسيار پاكيزه بود و در مقابل پرده‏اى داشت كه بهتر از آن چشمى نديده بود، گويى همين حالا از ساختن آن فراغت يافته‏اند. هيچ‏كس در خانه نبود، پرده را برداشتيم، ديديم اتاق بزرگى است كه در آن دريايى از آب هست، و در انتهاى آن حصيرى افتاده‏- فقال: صاحبها، فو اللّه ما التفت إلينا و قلّ اكتراثه بنا، فكبسنا الدار كما أمرنا، فوجدنا دارا سرّية، و مقابل الدار ستر ما نظرت قطّ إلى أنبل منه، كأنّ الأيدي رفعت عنه في ذلك الوقت، و لم يكن في الدار أحد، فرفعنا الستر، فإذا بيت كبير كأنّ بحرا فيه ماء و في أقصى البيت حصير، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج‏1، ص: 156
  2. كه دانستيم آن هم روى آب است. روى آن حصير مردى كه از خوش‏قيافه‏ترين مردم بود، ايستاده نماز مى‏خواند، نه به ما و نه به وسايلى كه با خود داشتيم اصلا اعتنايى نكرد. در اين هنگام احمد بن عبد اللّه، يكى از ما سه نفر، پاى در آب گذاشت تا به اتاق داخل شود كه در آب فرورفت و به حال غرق شدن و دست‏وپا زدن افتاد، آن‏قدر دست‏وپا زد تا دستم را دراز كردم و او را خلاص نمودم، ساعتى بيهوش افتاد. بار ديگر دومين همراه من، خواست داخل اتاق شود و پاى در آب گذاشت، او نيز به‏همان‏حال افتاد، من بهت‏زده و متحير ماندم، قد علمنا أنّه على الماء، و فوقه رجل من أحسن الناس هيئة قائم  يصلّي فلم يلتفت إلينا، و لا إلى شي‏ء من أسبابنا. فسبق أحمد بن عبد اللّه ليتخطّى البيت فغرق في الماء، و ما زال يضطرب حتّى مددت يدي إليه فخلّصته و أخرجته و غشي عليه و بقي ساعة، و عاد صاحبي الثاني إلى فعل ذلك الفعل، فناله مثل ذلك، و بقيت مبهوتا، فقلت لصاحب البيت:
  3. سپس به صاحب خانه عرضه داشتم: به درگاه خداوند و از تو معذرت مى‏خواهم، سوگند به خدا كه نمى‏دانستم حقيقت چيست و به سوى چه‏كسى مى‏آيم و حالا من به سوى خداوند توبه مى‏كنم. المعذرة إلى اللّه و إليك، فو اللّه ما علمت كيف الخبر، و لا إلى من أجي‏ء، و أنا تائب إلى اللّه،
  4. امّا او هيچ التفاتى به آنچه گفتم نكرد و از حال خودش هم بيرون نيامد، از اين‏روى هيبتى عظيم به ما دست داد. از آن‏جا بيرون شديم. معتضد در انتظار ما بود، به دربان‏ها سفارش كرده بود كه هروقت ما رسيديم بگذارند فورى بر او وارد شويم. در دل شب [به بغداد] رسيديم و نزد او رفتيم. جريان را پرسيد، ما هم آنچه ديده بوديم بازگو كرديم. فرياد زد: واى بر شما! آيا پيش از من كسى شما را ديد؟ و اين سخن را از شما شنيد؟ گفتيم: نه. گفت: من فرزند جدّم نيستم- فما التفت إلى شي‏ء ممّا قلنا، و ما انفتل عمّا كان فيه، فهالنا ذلك و انصرفنا عنه. و قد كان المعتضد ينتظرنا، و قد تقدّم إلى الحجّاب إذا وافيناه أن ندخل عليه في أيّ وقت كان، فوافيناه في بعض الليل، فأدخلنا عليه، فسألنا عن الخبر،

فحكينا له ما رأينا، فقال: و يحكم، لقيكم أحد قبلي، و جرى منكم إلى أحد سبب شئ، أو قول؟ قلنا: لا. فقال: أنا نفيّ من جدّي‏[34]،

  1. و سوگندهاى عظيمى ياد كرد- كه اگر اين خبر را بشنوم همه شما را گردن نزنم. ما هم تا او زنده بود جرأت نكرديم اين مطلب را به كسى بگوييم.[35] و حلف بأشدّ أيمان له أنّه رجل إن بلغه هذا الخبر ليضربنّ أعناقنا، فما جسرنا أن نحدّث به إلّا بعد موته.[36]
  2. 4- ظهور كمالات ائمه عليهم السّلام و شؤون و اخلاق آنان به وجود و ظهور آن حضرت عليه السّلام

4- ظهور كمالات الأئمّة عليهم السّلام و شؤونهم و أخلاقهم بوجوده و ظهوره

  1. در حرف «خ» قسمت «ختم علوم به آن حضرت» روايتى از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله در وصف حضرت قائم  عليه السّلام گذشت كه او ظاهر و باطن آن‏ها (امامان) است، و معنى آن- و اللّه العالم- اين است كه: ‏تقدّم في ختم العلوم به من حرف الخاء قول النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم في وصفه:هو ظاهرهم، و هو باطنهم.[37]
  2. و معنى ذلك- و اللّه يعلم- أنّه مظهر جميع العلوم الظاهرة و الباطنة، الّتي آتاها اللّه النبيّ، و الأئمّة عليهم السّلام، و مظهر كمالاتهم و شؤونهم جميعا.
  3. آن حضرت آشكاركننده علوم ظاهر و باطن است كه خداوند متعال به پيغمبر و امامان عليهم السّلام عطا فرموده و مظهر تمام كمالات و شؤون آنان است.
  4. و مؤيّد اين معنى خبرى است كه در بحار به نقل از اختصاص آمده اين‏كه: امير مؤمنان عليه السّلام در مسجد نشسته بود و عدّه‏اى از اصحاب در خدمتش بودند، به آن حضرت عرضه داشتند: يا امير المؤمنين! براى ما سخن بگو. به آنان فرمود: سخنم دشوار است و دشوار شمرده مى‏شود، جز دانايان كسى آن را درك نمى‏كند. 264- و يؤيّد هذا المعنى ما في تاسع البحار، عن الإختصاص: أنّ أمير المؤمنين عليه السّلام كان قاعدا في المسجد، و عنده جماعة من أصحابه،
  5. فقالوا له: حدّثنا يا أمير المؤمنين، فقال لهم: و يحكم إنّ كلامي صعب مستصعب، لا يعقله إلّا العالمون،
  6. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

 

 

[1] . كافى: 1/ 343.

[2] الكافي: 1/ 343 ح 30، عنه الوافي: 2/ 418 ح 24، غيبة النعماني: 187 ح 40، عنه البحار:

51/ 57 ح 49، غيبة الطوسي: 164 ح 126، الكشّي: 192، عنهما البحار: 52/ 284 ح 11، و البرهان: 4/ 400 ح 1، تأويل الآيات: 2/ 732 ح 1، و رواه في الإمامة و التبصرة: 123 ح 121، كمال الدين: 2/ 349 ح 42، المحجّة: 238.

[3] . سوره نساء، آيه 77.

[4] . المحجة: 60.

[5] النساء: 77.

[6] العيّاشي: 1/ 419 ح 197، عنه البحار: 44/ 217 ح 1، و المحجّة: 60، و البرهان: 2/ 130 ح 4

[7] يأتي ص 165.

[8] . سوره شورى، آيه 41.

[9] . تفسير القمى: 604.

[10] الشورى: 41.

[11] القمّي: 2/ 278، عنه البحار: 51/ 48 ح 13، و المحجّة: 196، و البرهان: 4/ 829 ح 5.

[12] . المحجّه: 196.

[13] تأويل الآيات: 2/ 549 ح 18، عنه البحار: 24/ 229 ح 29، و المحجّة: 196، و البرهان: 4/ 829

[14] . سوره حج، آيه 39.

[15] الحج: 39.

[16] . تفسير القمى: 3/ 93.

[17] القمّي: 2/ 84، عنه المحجّة: 142، و البرهان: 3/ 889 ح 10.

[18] . تفسير البرهان: 3/ 93.

[19] هو الفاضل العالم الفقيه العارف بالتفسير و العربيّة و الرجال السيّد هاشم بن السيّد ليمان بن السيّد اسماعيل البحراني.

[20] تأويل الآيات: 1/ 339 ح 16، عنه البحار: 24/ 227 ح 23، و البرهان: 3/ 888 ح 4، و اثبات الهداة: 7/ 125 ح 640.

[21] . بحار الانوار: 52/ 238.

[22] غيبة النعماني: 149، عنه البحار: 52/ 238 ح 105، و المحجّة: 54، و البرهان: 2/ 88 ح 2، و الزام الناصب: 2/ 115.

[23] يأتي ص 351.

[24] . بحار الانوار: 52/ 387.

[25] بشارة الاسلام: 250، البحار: 52/ 387 ح 205.

[26] . كمال الدين: 1/ 317.

[27] كمال الدين: 1/ 317 ح 2.

[28] . كمال الدين: 1/ 320.

[29] كمال الدين: 1/ 320 ح 2.

[30] يأتي المجلّد الثاني ح 1217.

[31] يجنب، ب.

[32] مختفين، خ.

[33] أي ادخلوها باقتحام.

[34] يريد بجدّه العبّاس، أي لست من بني العبّاس.

[35] . غيبت طوسى: 149.

[36] غيبة الطوسي: 48 ح 218، عنه البحار: 52/ 51 ح 36، الخرائج: 1/ 460 ح 5، عنه كشف الغمّة:

2/ 499، و أخرجه القندوزي في ينابيع المودّة: 458.

[37] تقدّم: ص 138 ح 193.

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید