- «سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- «نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 0-
- »وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص:: 159-161
- اصحاب اصرار كردند كه لازم است براى ما سخن بگويى. پس آن حضرت عليه السّلام به آنان فرمود: قالوا: لا بدّ من أن تحدّثنا.
- برخيزيد. و داخل خانه شد و فرمود: من آنم كه برترى يافتم آنگاه مقهور ساختم، منم آنكه زنده مىكنم و مىميرانم، منم اوّل و آخر و ظاهر و باطن. قال عليه السّلام: قوموا بنا، فدخل الدار، فقال: أنا الّذي علوت فقهرت، أنا الّذي احيي و اميت، أنا الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن
- اصحاب خشمگين شدند و گفتند: كفر ورزيد. و برخاستند. على عليه السّلام به درب فرمود: اى در! بر آنها بسته باش. در بسته ماند. پس آن حضرت عليه السّلام فرمود: نگفتم كه سخنم دشوار است و سخت شمرده مىشود و جز دانايان كسى آن را درك نمىكند؟ بياييد تا برايتان تفسير كنم. اينكه گفتم: فغضبوا، و قالوا: كفر، و قاموا فقال عليّ عليه السّلام للباب: يا باب، استمسك عليهم، فاستمسك عليهم الباب، فقال صلوات اللّه و سلامه عليه: ألم أقل لكم إنّ كلامي صعب مستصعب لا يعقله إلّا العالمون؟ تعالوا افسّر لكم.
- من برترى يافتم و مقهور ساختم، من با اين شمشير بر شما برترى يافتم و مقهورتان نمودم تا اينكه به خدا و رسولش ايمان آورديد، و اينكه گفتم: من زنده مىكنم و مىميرانم؛ سنّت را زنده مىكنم و بدعت را مىميرانم، اينكه گفتم: من اوّلم، من اوّلين كسى هستم كه به خداوند ايمان آورد و مسلمان شد، و اينكه گفتم: من آخرم، من آخرين كسى هستم كه جامه بر پيغمبر افكند و او را دفن كرد، و اينكه گفتم: ظاهر و باطن منم، علم ظاهر و باطن نزد من است.[1] أمّا قولي: أنا الّذي علوت فقهرت: فأنا الّذي علوتكم بهذا السيف فقهرتكم حتّى آمنتم باللّه و رسوله، و أمّا قولي: أنا احيي و اميت: فأنا احيي السنّة و اميت البدعة، و أمّا قولي أنا الأوّل: فأنا أوّل من آمن باللّه و أسلم. و أمّا قولي أنا الآخر: فأنا آخر من سجّى على النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم ثوبه و دفنه،
و أمّا قولي أنا الظاهر و الباطن: فأنا عندي علم الظاهر و الباطن.[2]
- اگر آنچه در فصلهاى مختلف اين بخش آوردهايم، ملاحظه كنيد، مطلب برايتان روشن خواهد شد و خواهيد دانست كه حضرت قائم - عجّل اللّه فرجه الشريف- مظهر همه صفات امامان پاك عليهم السّلام است. و اين مقدار كه ياد آوردهايم براى خردمندان بسنده است. و أنت إذا لاحظت ما ذكرنا و نذكر في هذا الباب، اتّضح لك نهج الصواب و علمت أنّه عليه السّلام مظهر جميع صفات الأئمّة الأطياب، و مظهر كمالات البررة الأنجاب، و فيما ذكرناه كفاية لاولي الألباب.
- «حرف العين»علمه عليه السّلام -مضى في حكمه بالحقّ ما يدلّ عليه.[3]
- در بحث حكم آن حضرت به حقّ، مطالبى كه بر اين معنى دلالت داشت، گذشت. و در كمال الدين از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام منقول است كه فرمود: 265- و في كمال الدين: عن أبي جعفر عليه السّلام قال:
- علم به كتاب خداى- عزّ و جلّ- و سنّت رسول او، در قلب مهدى ما رشد مىكند، همچنانكه گياه به بهترين وجه مىرويد. پس هركدام از شما باقى بماند تا او را ديدار نمايد، هنگام ديدنش عرضه بدارد: سلام بر شما اى اهل خانه رحمت و نبوت و كانون علم و جايگاه رسالت![4]
إنّ العلم بكتاب اللّه عزّ و جلّ و سنّة نبيّه صلى اللّه عليه و آله و سلم لينبت في قلب مهديّنا كما ينبت الزرع على أحسن نباته، فمن بقي منكم حتّى يراه، فليقل حين يراه: السلام عليكم يا أهل بيت الرحمة و النبوّة، و معدن العلم و موضع الرسالة[5].[6]
- و در بحار از نعمانى به سند خود از حضرت جعفر بن محمد صادق از پدرش از حضرت حسين بن على عليهم السّلام روايت كرده كه: مردى به حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام عرضه داشت: يا امير المؤمنين! ما را از مهدى خودتان آگاه سازيد. فرمود: 266- و في البحار، عن النعماني: بإسناده عن جعفر بن محمّد الصادق عليه السّلام عن أبيه، عن جدّه، عن الحسين بن عليّ عليهم السّلام، قال: جاء رجل إلى أمير المؤمنين عليه السّلام، فقال له: يا أمير المؤمنين، نبّئنا بمهديّكم هذا،
- هرگاه قرنها و نسلهاى متمادى منقرض و مؤمنين كم شوند و ياران حقّ از ميان بروند، پس همانجا است. عرض كرد: يا امير المؤمنين! اين مرد از كدام طايفه است؟ فهناك. فقال: يا أمير المؤمنين عليك السلام، ممّن الرجل؟
- فرمود: از بنى هاشم، از برترين قلّههاى نژاد عرب و دريايى كه به هنگام ورود توفنده است، و جفا شده از طرف اهلش، و هنگام بىصفايى او كان صفاست، فقال عليه السّلام: إذا درج الدارجون[7] و قلّ المؤمنون، و ذهب المجلبون[8] فهناك. فقال: يا أمير المؤمنين عليك السلام، ممّن الرجل؟ فقال: من بني هاشم، من ذروة
- طود[9] العرب، و بحر مغيضها[10] إذا وردت، و مجفوّ أهلها[11] إذا أتت، و معدن صفوتها إذا اكتدرت، لا يجبن إذا المنايا هلعت[12]
- هرگاه مرگ هجوم آورد او را ترسى نيست؛ و اگر به مؤمنين صدمهاى رسد او نمىگذرد، و در ميدان نبرد و رزم قهرمانان، عقبنشينى نمىكند، دامن همّت بر كمر مىزند، شيرى كه دشمنان را درو كند، زخمزننده نيرومند به مخالفين، و شمشيرى از شمشيرهاى خداوند، بزرگى پرخير كه در خاندان باعظمت ريشه دارد. پس مبادا كسى كه فتنهجوست- كه اگر سخن گويد بدترين گوينده و هرگاه سكوت كند، فسادها در خاطر مىپروراند- چنين كسى مبادا تو را از پيروى [بيعت] او بازدارد. و لا يحور[13] إذا المؤمنون اكتنفت، و لا ينكل إذا الكماة[14] اصطرعت، مشمّر مغلولب ظفر[15]، ضرغامة[16] حصد[17]، مخدش[18] ذكر[19]، سيف من سيوف اللّه رأس[20] قثم[21]، نشق رأسه[22] باذخ[23] السؤدد، و غارز مجده[24] في أكرم المحتد[25] فلا يصرفنّك عن تبعته صارف عارض، ينوص إلى الفتنة كلّ مناص[26] إن قال فشرّ قائل، و إن سكت فذو دعائر[27].
- (سپس به توصيف مهدى عليه السّلام پرداخت و فرمود:) از شما پناهدهندهتر است [يا بخشندهتر است] علمش از شما بيشتر و در صله رحم و پيوند خويشاوندى از همهتان كوشاتر است. ثمّ رجع إلى صفة المهديّ عليه السّلام، فقال: أو سعكم كهفا و أكثركم علما و أوصلكم رحما،
- بار خدايا! با تحقق بخشيدن بيعت او غم و اندوه را از ميان بردار و پراكندگى امت را به سبب او جمع گردان، پس اگر خداوند راه ديدارش را برايت گشود، تصميم خود را قطعى كن و اگر توفيق لقايش نصيبت گرديد ديگر به سوى هيچ روى[28] اللّهمّ فاجعل بيعته خروجا من الغمّة، و اجمع به شمل الامّة فإن جاز لك[29] فاعزم،
- مكن، و چون به دامنش دست فكندى ديگر از دست مده. آنگاه اشاره به سينه خود كرد و با آه كشيدن، شدّت اشتياق خود را بازگو نمود.[30] و لا تنثن عنه[31] إن وفّقت له، و لا تجيزنّ عنه[32] إن هديت إليه، هاه، و أومى بيده إلى صدره- شوقا إلى رؤيته-.[33]
- مىگويم: بعضى دلايل بر اين مطلب در فصلهاى پيشين گذشت، و بعضى ديگر ان شاء اللّه در كشف علوم خواهد آمد. أقول: تقدّم ما يدلّ على المقصود، و يأتي ما يدلّ عليه في كشف العلوم إن شاء اللّه تعالى.[34]
- حرف «ع»«حرف العين»
- علم آن حضرت عليه السّلام-1- علمه عليه السّلام
- عزّت اوليا با ظهور آن حضرت عليه السّلام-
- در دعاى ندبه مىخوانيم: «أين معزّ الأولياء و مذلّ الأعداء»؛ كجاست عزيزكننده اوليا و خوارسازنده دشمنان. مضى في حكمه بالحقّ ما يدلّ عليه.[35]
- و در كمال الدين از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام مروى است كه فرمود: گويى ياران قائم عليه السّلام را مىبينم كه سراسر بين شرق و غرب عالم را پر كرده باشند. همهچيز حتى حيوانات درنده و پرندگان وحشى از آنان اطاعت خواهند كرد، و در هرچيزى رضايت ايشان را مىجويند تا آنجا كه سرزمينى بر سرزمين ديگر فخر مىفروشد و مىگويد: امروز يكى از ياران قائم عليه السّلام بر من گذشت.[36] 265- و في كمال الدين: عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إنّ العلم بكتاب اللّه عزّ و جلّ و سنّة نبيّه صلى اللّه عليه و آله و سلم لينبت في قلب مهديّنا كما ينبت الزرع على أحسن نباته، فمن بقي منكم حتّى يراه، فليقل حين يراه: السلام عليكم يا أهل بيت الرحمة و النبوّة، و معدن العلم و موضع الرسالة[37].[38]
___________
(1). بحار الانوار: 51/ 115؛ مترجم گويد: مؤلف بزرگوار بعضى از واژههاى اين حديث را- به نقل از مجلسى- توضيح داده كه با منظور كردن آن معانى در ترجمه خود حديث نياز به ترجمه جداگانه آن توضيحات ديده نشد.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 159
- 3- عذاب دشمنان آن حضرت عليه السّلام 3- عذاب الأعداء
- از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام درباره آيه: وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ؛[39] و چنانچه عذاب را از آنان به تأخير اندازيم تا به دست گروه معدود. فرمود: عذاب، خروج قائم ؛ و امت معدوده، اهل بدر و اصحاب آن حضرت عليه السّلام مىباشند.[40] 268- عن أبي عبد اللّه عليه السّلام في قوله تعالى:وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ[41] قال: العذاب خروج القائم عليه السّلام و الامّة المعدودة [عدّة][42] أهل بدر و أصحابه.[43]
- و على بن ابراهيم در ذيل آيه: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ؛[44] سؤالكنندهاى از عذاب حتمى الوقوع پرسيد. گفته است: از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام درباره معنى اين آيه سؤال شد، فرمود: آتشى است كه از سوى مغرب برمىآيد و پادشاهى از پشت سر، آن را بسيج مىكند تا اينكه به خانه بنى سعد بن همام نزد مسجدشان برسد، پس خانهاى براى بنى اميه باقى نمىگذارد مگر اينكه آن را و اهل آن را مىسوزاند، و خانهاى كه در آن خونى از آل محمد عليهم السّلام [ستمگرى نسبت به آل محمد] باشد، رها نمىكند مگر اينكه آن را مىسوزاند و او مهدى عليه السّلام است.[45] 269- و قال عليّ بن إبراهيم في قوله تعالى: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ[46] سئل أبو جعفر عليه السّلام عن معنى هذا؟ فقال: نار تخرج من المغرب، و ملك يسوقها من خلفها، حتّى تأتي دار بني سعد بن همام عند مسجدهم، فلا تدع دارا لبني امّية إلّا أحرقتها و أهلها، و لا تدع دارا فيها وتر لآل محمّد إلّا أحرقتها، و ذلك المهدي عليه السّلام.[47]
- مىگويم: آنچه دلالت بر اين معنى كند در حرف قاف خواهد آمد. أقول: يأتي ما يدلّ على ذلك في حرف القاف.[48]
- 4- عدالت آن حضرت عليه السّلام- 4- عدله عليه السّلام: أظهر صفاته الحسنة
- بارزترين صفات نيكويش عدالت است، لذا به «عدل» ملقب گرديده، چنانكه در دعايى كه از خود آن حضرت براى شبهاى ماه رمضان روايت شده (معروف به دعاى افتتاح) آمده است: 270- و لهذا لقّب بالعدل كما في الدعاء المرويّ عنه لليالي شهر رمضان: «اللّهمّ و صلّ على وليّ أمرك القائم المؤمّل و العدل المنتظر»؛ پروردگارا و درود بفرست بر ولىّ امرت كه قيام كننده و اميد مردم و عدل منتظر است.ر اللّهمّ و صلّ على وليّ أمرك القائم المؤمّل، و العدل المنتظر.[49]
- و در حديث ابىّ كه در كمال الدين روايت شده از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله در وصف امام قائم عليه السّلام آمده «أوّل العدل و آخره ...»؛ اوّل و آخر عدل است .... 271- و في حديث ابيّ، المرويّ في كمال الدين، و غيره: عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم قال في وصفه عليه السّلام: أوّل العدل و آخره ...[50] يريد بذلك كمال عدله،
- و كمتر حديثى درباره آن حضرت آمده كه عدلش در آن يادآورى نشده باشد. و قلّما يخلو حديث ذكر فيه عن ذكر عدله. - مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 160
- در كمال الدين از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله منقول است كه فرمود: به درستى كه خلفا و اوصياى من و حجّتهاى الهى بر خلق بعد از من دوازده نفرند، اوّلشان برادرم و آخرشان پسرم است. عرض شد: يا رسول اللّه! برادرت كيست؟ فرمود: على بن ابى طالب. گفته شد: پسرت كيست؟ فرمود: همان مهدى كه زمين را از قسط و عدل پر كند، همچنانكه مالامال از ستم و ظلم شده باشد. 272- فعن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم في كمال الدين: إنّ خلفائي و أوصيائي و حجج اللّه على الخلق بعدي الإثني عشر، أوّلهم أخي، و آخرهم ولدي، قيل: يا رسول اللّه، و من أخوك؟ قال: عليّ بن أبي طالب، قيل: فمن ولدك؟ قال: المهديّ الّذي يملأها قسطا و عدلا، كما ملئت جورا و ظلما، و الّذي بعثني بالحقّ نبيّا، لو لم يبق من الدنيا إلّا يوم واحد لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يخرج رجل من ولدي، فيملأها عدلا و قسطا، كما ملئت جورا و ظلما، كذلك سمعت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم يقول.[51]
- سوگند به آنكه مرا به حق بشارتدهنده فرستاد! اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند، هرآينه خداوند آن يك روز را آنقدر طولانى كند، تا در آنروز خروج نمايد. آنگاه عيسى بن مريم روح اللّه فرود مىآيد و پشت سر او نماز مىگزارد، و زمين به نور او روشن مىشود و سلطنت و فرمانروايىاش به مشرق و مغرب همهجا مىرسد. كذلك سمعت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم يقول.[52]
- و از حضرت سيد الشهدا عليه السّلام روايت شده كه فرمود: اگر از عمر دنيا باقى نماند مگر يك روز، خداوند- عزّ و جلّ- آن روز را آنقدر طولانى مىكند تا اينكه مردى از فرزندانم خروج كند، سپس زمين را پر از عدل و قسط سازد، همچنانكه از ستم و بيداد پر شده باشد، شنيدم كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله اين را مىفرمود.[53]
- مىگويم: اخبار در اين باره جدّا متواتر است، بعضى از آنها را ان شاء اللّه تعالى ذكر خواهيم كرد. و از تتبع و بررسى موارد استعمال چنين به دست آوردهام أقول: الأخبار في هذا المعنى متواترة جدّا، و نذكر بعضها فيما يأتي إن شاء اللّه تعالى، و الّذي يظهر لي من تتبّع موارد الإستعمال:
- كه عدل اعمّ از قسط است، زيرا كه قسط در مورد ايفاى حقّ غير به كار مىرود، مانند اداء شهادت، قضاوت، كيل و وزن و امثال اينها؛ ولى عدل هم شامل خود انسان مىشود و هم ديگرى. بنابراين عدل بهطور مطلق موافقت با حقّ است، ولى قسط موافقت با حقّ است در مورد خلايق، أنّ العدل أعمّ من القسط، فإنّ القسط يستعمل في مقام توفية حقّ الغير، مثل مقام أداء الشهادة و القضاء، و الكيل و الوزن، و نحوها، و العدل يستعمل فيما يستعمل فيه القسط و في غيره. و بعبارة اخرى: القسط لا يستعمل إلّا فيما يرجع إلى الغير، و العدل يستعمل في ما يرجع إلى النفس و الغير. فالعدل: موافقة الحقّ مطلقا، و القسط: موافقة الحقّ في مورد الخلائق،
- براى اينكه كاملا صدق اين گفتار روشن شود به آيات شريفه قرآن كه در آنها قسط و عدل ياد شده مراجعه فرماييد. و جور، ضدّ قسط؛ و ظلم، ضدّ عدل است. ظلم آن است كه از حريم حقّ تجاوز شود ولى جور تجاوز از حقّ است نسبت به غير. و إن شئت تصديق ما ذكرنا فارجع إلى الآيات الشريفة القرآنيّة المذكورة فيها العدل و القسط، و الجور ضدّ القسط. و الظلم ضد العدل، فالظلم هو التجاوز عن الحقّ مطلقا، و الجور هو التجاوز عن الحقّ الراجع إلى الغير.
- و احاديثى كه به اين مضمون وارد شده دلالت مىكند كه حكّام و رؤسا و قضات در آخر الزمان بر مردم ستم مىكنند و به اصطلاح جائر هستند، بر خودشان نيز ظلم مىكنند. پس هرگاه حضرت قائم عليه السّلام ظهور كند، جور را برطرف مىكند و در حكومت بين مردم عدالت را حكمفرما مىسازد و ريشه و شاخه ظالمين را قطع مىكند تا جايى كه عدلش همه عالم را فراگيرد و احدى بر ديگرى ظلم نخواهد كرد. و الأحاديث الواردة بهذا المضمون تدلّ على أنّ الحكّام و الرؤساء و القضاة يجورون في حكومتهم بين الناس في آخر الزمان، و هم يظلمون أنفسهم و غيرهم أيضا، و إذا ظهر القائم عليه السّلام رفع الجور، و عدل في الحكومة بينهم، و اجتثّ أصل الظالمين و فرعهم، بحيث يشمل عدله جميع العالم فلا يظلم أحد أحدا. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 161
- لذا حضرت صادق عليه السّلام در حديثى كه در بحار و غيبت نعمانى از آن حضرت نقل شده مىفرمايد: قسم به خدا، عدل او داخل خانههاىشان مىشود، همچنانكه گرما و سرما داخل مىشود.[54] 274- و لذلك قال الصادق عليه السّلام في الحديث المرويّ في البحار، و غيبة النعماني: أما و اللّه، ليدخلنّ عليهم عدله جوف بيوتهم كما يدخل الحرّ و القرّ[55].[56]
- عضى از اخبارى كه درباره عدالت آن حضرت تصريح دارد خواهد آمد. و سيأتي بعض الأخبار المصرّحة بعدله.
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
- 5- عطف [و پيرو ساختن] هواى نفس بر هدايت- 5- عطف الهوى على الهدى
- در سخنان امير المؤمنين على عليه السّلام در وصف امام قائم عليه السّلام آمده: او هواى نفس را مطيع و تابع هدايت مىكند، هرگاه مردم هدايت را معطوف هوىوهوس نمايند، و رأى و نظر را پيرو قرآن مىگرداند درحالىكه مردم قرآن را تابع هواى نفس قرار داده باشند.[57] ة بعدله.275- من كلام أمير المؤمنين عليه السّلام في وصف القائم عليه السّلام في بعض خطبه: يعطف الهوى على الهدى إذا عطفوا الهدى على الهوى، و يعطف الرأي على القرآن إذا عطفوا القرآن على الرأي.[58]
- 6- عطا و بخشش آن حضرت عليه السّلام- 6- عطاؤه عليه السّلام
- در بحار و غاية المرام از طريق عامّه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله روايت شده كه فرمود: هنگام جدايىهاى زمانه و آشكار شدن فتنهها و آشوبها، مردى خواهد بود كه بخششهايش گوارا است.[59] 276- في البحار و غاية المرام من طريق العامّة: عن النبيّ صلى اللّه عليه و سلّم قال:يكون عند انقطاع من الزمان و ظهور من الفتن رجل يقال له: المهدي يكون عطاؤه هنيئا.[60]
- مىگويم: اينكه بخششهاى آن حضرت گوارا خواهد بود، به خاطر آن است كه مؤمنين قبل از ظهورش در تنگنا و فشار واقع مىشوند و به انواع سختىها و مصيبتها دچار مىگردند، چنانكه در تفسير آيه: وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ؛[61] و البته شما را به چيزهايى از [قبيل] ترس و گرسنگى و كمبود اموال و جانها و آفات زراعتها مىآزماييم. از امام صادق عليه السّلام آمده كه اينها براى مؤمنين پيش از قيام قائم عليه السّلام است.[62] تمامى حديث در بخش هشتم خواهد آمد، ان شاء اللّه تعالى. أقول: كون عطائه هنيئا بسبب وقوع المؤمنين قبل ظهوره في المضيقة و ابتلائهم بأنواع الشدّة و المصيبة:277- كما ورد في تفسير قوله تعالى: وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ[63] عن الصادق عليه السّلام: أنّها للمؤمنين قبل قيام القائم .[64]
- و در حديث ابراهيم كرخى كه در كتاب كمال الدين از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده در وصف حضرت قائم عليه السّلام آمده كه فرمود: اى ابراهيم! اوست كه گرفتارى شيعيان را پس از سختى شديد و بلاى طولانى و ترس و جزع، فرج بخشد.[65] و يأتي الحديث، في الباب الثامن إن شاء اللّه تعالى.[66] و في حديث إبراهيم الكرخي المرويّ في كمال الدين: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام في وصف القائم عليه السّلام قال: يا إبراهيم، هو مفرّج الكرب عن شيعته بعد ضنك شديد، و بلاء طويل ...[67]
- كه ان شاء اللّه تعالى تمام آن در حرف «ف» خواهد آمد. و يأتي بطوله في حرف الفاء إن شاء اللّه تعالى أيضا.[68]
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 162
- و در تفسير آيه حم عسق[69] از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام آمده كه فرمود: (حم) حتمى بودن و (ع) عذاب و (س) سنون؛ سال خشكى و قحطى است مانند قحطسالى زمان يوسف و (ق) قذف و پرتابها و مسخ است كه در آخر الزمان واقع مىشود.[70] 278- و في تفسير حم* عسق[71] عن أبي جعفر عليه السّلام قال: «حم»: حتم و «ع»: عذاب، و «س»: سنون كسني يوسف عليه السّلام و «ق»: قذف و خسف و مسخ يكون في آخر الزمان، إلخ.[72]
- مخفى مباد كه: فرج و گشايش امر بعد از شدّت، و بخشش پس از فشار و مشقّت، گواراتر است از غير آن، از همينروى در اوّل آن حديث، حضرت عليه السّلام اشاره فرمود به اين بيان كه: هنگام جدايىهاى زمانه و آشكار شدن فتنهها و آشوبها ... و احتمال هم دارد كه از اين جهت بخششهاى آن حضرت- عجّل اللّه فرجه الشريف- گوارا باشد كه توأم با منّت نيست. چنانكه شيوه بسيارى از مردم است كه اگر چيزى به كسى بدهند كم مىدهند و منّت زيادى مىگذارند. و يا از اين جهت كه آن حضرت كريمترين مردم و برترين آنهاست در شأن و عظمت. و ترديدى نيست كه عطا و بخشش كريم گواراتر از غير اوست و يا از جهت كثرت بخشش آن جناب است، كه از طريق عامّه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله در وصف قائم عليه السّلام آمده: در آخر الزمان خليفهاى خواهد بود كه مال را بىشماره مىدهد.[73] و لا يخفى أنّ الفرج بعد الشدّة، و العطاء بعد الضيق و المشقّة، أهنأ من غيره، و إلى ذلك أشار عليه السّلام في صدر الحديث بقوله: «عند انقطاع من الزمان و ظهور من الفتن» و يمكن أن يكون ذلك من جهة عدم شوب عطائه بالمنّ، كما هو دأب أكثر الناس، فإنّهم إن أعطوا أعطوا قليلا، و منّوا كثيرا، و من جهة كونه أكرم الناس و أعظمهم شأنا، و لا ريب أنّ عطاء الكريم أهنأ من غيره، أو من جهة كثرة عطائه.
- و در حديث ديگرى از آن حضرت است كه: و مال در آن زمان و روزگار بسيار است. مردى مىگويد: اى مهدى! به من بده. پس مىفرمايد: برگير.[74] 279- فقد ورد من طريق العامّة، عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم قال: يخرج في آخر الزمان خليفة يعطي المال بغير عدد.[75]
- اين دو روايت را در غاية المرام آورده و در بخش سخاوت آن حضرت مطالب مناسبى گذشت و در كرم آن جناب هم ان شاء اللّه مطالبى خواهد آمد. 280- و في حديث آخر: عنه صلى اللّه عليه و آله و سلم في وصف القائم عليه السّلام: و المال يومئذ كثير، يقول الرجل: يا مهدي أعطني، فيقول: خذ. رواهما في غاية المرام.[76] و تقدّم في «سخائه» ما يناسب المقام.[77]
- 7- عزلت و گوشهگيرى آن حضرت عليه السّلام از مردم- و يأتي في «كرمه» ما له دخل في هذا المطلب إن شاء اللّه تعالى.[78]
- در بحث خوف آن حضرت، آنچه دلالت بر اين معنى نيز داشت، آورديم و در خبر صحيحى از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: به ناچار صاحب اين امر را غيبتى خواهد بود، هنگام غيبت ناچار از عزلت و گوشهگيرى است، و چه خوش منزل است [مدينه] طيّبه، و با سى [نفر همراه] وحشتى نيست.[79] 7- عزلته عليه السّلام عن الناس مرّ في خوفه ما يدلّ عليه. 281- و في الصحيح عن أبي عبد اللّه عليه السّلام أنّه قال:
لا بدّ لصاحب هذا الأمر من غيبة، و لا بدّ له في غيبته من عزلة، و نعم
- و در قضيه على بن مهزيار كه در كتاب كمال الدين و غير آن روايت شده، 282- و في قضيّة إبراهيم بن مهزيار المرويّة في كمال الدين و غيره،
- از آن حضرت آمده است كه فرمود: پدرم- صلوات اللّه عليه- از من پيمان گرفته كه جز در سرزمينهاى پنهان و دور منزل نگيرم، تا مخفى بمانم و جايگاهم از نيرنگهاى اهل ضلالت و سركشان امتهاى تازه به دوران رسيده مصون باشد ....[80] قال عليه السّلام: إنّ أبي عليه السّلام عهد إليّ أن لا اوطّن من الأرض إلّا أخفاها و أقصاها إسرارا لأمري و تحصينا لمحلّي من مكائد[81] أهل الضلال و المردة، من أحداث الامم الضوالّ- إلى آخر ما قال عليه السّلام.[82]
- 8- عبادت آن حضرت عليه السّلام-8- عبادته عليه السّلام
- در روايتى از حضرت امام موسى كاظم عليه السّلام در وصف آن حضرت آمده كه: بر رنگ گندمگونش، از بيدارى شبها زردى نيز عارض مىشود.- 283- يدلّ على ذلك ما روي عن الكاظم عليه السّلام في وصفه عليه السّلام: يعتوره[83] مع سمرته صفرة من سهر الليل.[84]
- مىگويم: و اين است معنى فرمايش پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله كه در وصفش فرمود: «وجهه كالدّينار[85]»؛ چهرهاش مانند طلا است. أقول: و هذا معنى قول النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم في وصفه: وجهه كالدينار.[86]
- و فاضل محدث نورى گفته: يعنى مانند دينار طلا در صفا و درخشندگى،[87] و اللّه العالم. و قال الفاضل المحدّث النوري: يعني كالدينار في الصفا و التلألؤ، و اللّه العالم.[88]
- مصنف گويد: حديث اوّل در كتابهاى فلاح السائل و بحار[89] از امام كاظم عليه السّلام روايت شده و در دنباله آن چنين آمده: پدرم فداى آنكه شبش را با مراقبت ستارگان و در حال ركوع و سجود مىگذراند. يقول المصنّف: إنّ الحديث الأوّل مرويّ في كتاب فلاح السائل و صلاة البحار عن الكاظم عليه السّلام و بعده: بأبي من ليله يرعى النجوم ساجدا و راكعا ....[90]
- و تمام حديث را در بخش ششم خواهيم آورد. بنابراين نسبت دادن اين حديث به حضرت صادق عليه السّلام چنانكه مؤلّف «النجم الثاقب»[91] انجام داده شايد اشتباه باشد و شايد هم حديث ديگرى از آن حضرت بههمين مضمون ديده است. و سيأتي الحديث بتمامه في الباب السادس[92] فنسبة هذا الحديث إلى الصادق عليه السّلام كما وقع في «النجم الثاقب» كأنّه سهو منه، فتدبّر، و لعلّه وقف على حديث آخر.
- حرف «غ»«حرف الغين»1- غيبت آن حضرت عليه السّلام-
- اين غيبت از ديدگان به حكم پروردگار واقع شده و پيغمبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السّلام از وقوع اين غيبت خبر دادهاند. 1- غيبته عليه السّلام عن الأبصار بحكم الخالق الجبّار - قد أخبر بها الرسول المختار،
- در كمال الدين از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله آمده كه فرمود: مهدى از فرزندان من است، نام او نام من و كنيهاش كنيه من است، شبيهترين مردم از لحاظ خلق و خلق به من است، او را غيبت و حيرتى است كه در آن امتها گمراه مىشوند، سپس او مانند ستارهاى درخشان خواهد آمد زمين را از قسط و عدل پر مىكند چنانكه از ستم و ظلم پر شده باشد.[93] و الأئمّة الأطهار صلوات اللّه عليهم ما أظلم الليل و أضاء النهار. 284- ففي كمال الدين: عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم قال: المهديّ من ولدي، إسمه إسمي و كنيته كنيتي، أشبه الناس بي خلقا و خلقا، تكون له غيبة و حيرة، تضلّ فيها الامم، ثمّ يقبل كالشهاب الثاقب، يملأها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما.[94]
- و نيز از آن حضرت صلّى اللّه عليه و اله است كه فرمود: مهدى از فرزندان من است، براى او غيبت و حيرتى است كه در آن امتها گمراه مىشوند، ذخيره پيغمبران را مىآورد، آنگاه زمين را پر از عدل و قسط مىكند چنانكه از ستم و ظلم پر گشته است.[95]- 285- و عنه صلى اللّه عليه و آله و سلم أيضا قال: المهديّ من ولدي، تكون له غيبة و حيرة، تضلّ فيها الامم، يأتي بذخيرة الأنبياء عليهم السّلام فيملأها عدلا و قسطا، كما ملئت جورا و ظلما.[96]- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 164
- و از آن حضرت صلّى اللّه عليه و اله است كه فرمود: خوشا به حال كسى كه قائم اهل بيت مرا درك كند در حالىكه هنگام غيبت و پيش از قيامش به او اقتدا كند و دوستانش را دوست بدارد و از دشمنانش بيزارى جويد، كه او از همراهان و دوستان من و گرامىترين امّتم در روز قيامت خواهد بود.[97] 286- و عنه صلى اللّه عليه و آله و سلم، قال: طوبى لمن أدرك قائم أهل بيتي، و هو يأتمّ به في غيبته قبل قيامه، و يتولّى أولياءه، و يعادي أعداءه، ذلك من رفقائي و ذوي مودّتي و أكرم امّتي عليّ يوم القيامة.[98]
- و از امير المؤمنين على عليه السّلام منقول است كه به فرزندش حسين عليه السّلام فرمود: نهمين فرزند تو اى حسين! همان قائم به حقّ و آشكاركننده دين و گسترشدهنده عدل است. 286- و عنه صلى اللّه عليه و آله و سلم، قال: طوبى لمن أدرك قائم أهل بيتي، و هو يأتمّ به في غيبته قبل قيامه، و يتولّى أولياءه، و يعادي أعداءه، ذلك من رفقائي و ذوي مودّتي و أكرم امّتي عليّ يوم القيامة.[99]287- و عن أمير المؤمنين عليه السّلام أنّه قال للحسين عليه السّلام: التاسع من ولدك يا حسين هو القائم بالحقّ، المظهر للدين، و الباسط للعدل،
- حسين گفت: يا امير المؤمنين! آيا اين شدنى است؟ فرمود: آرى! سوگند به آنكه محمد را به پيامبرى برانگيخت و او را بر تمام مردم برگزيد؛ ولى بعد از غيبت و حيرتى كه در آن هيچكس بر دين خود ثابت و پايدار نمىماند مگر مخلصان كه با روح يقين مباشرند. كسانى كه خداى- عزّ و جلّ- بر ولايت ما از آنان پيمان گرفته و ايمان را در دلهايشان نگاشته و به روح القدس تأييدشان فرموده است.[100]- قال الحسين عليه السّلام: فقلت له: يا أمير المؤمنين، و إنّ ذلك لكائن؟ فقال عليه السّلام: إي و الّذي بعث محمّدا صلى اللّه عليه و آله و سلم بالنبوّة، و اصطفاه على جميع البريّة، و لكن بعد غيبة و حيرة، فلا يثبت فيها على دينه إلّا المخلصون المباشرون لروح اليقين، الّذين أخذ اللّه عزّ و جلّ ميثاقهم بولايتنا، و كتب في قلوبهم الإيمان، و أيّدهم بروح منه.[101]
- و از اصبغ بن نباته روايت شده كه گفت: خدمت امير المؤمنين على بن ابى طالب عليهما السّلام رفتم، ديدم آن حضرت به فكر فرورفته است، و انگشت به زمين مىكوبد. عرضه داشتم: يا امير المؤمنين! آيا در خلافت رغبت كردهاى؟ فرمود: خير، به خدا سوگند كه نه در آن و نه در امور دنيا هيچ روزى رغبت نداشتهام، ولى در فكر مولودى هستم كه در پشت من است، يازدهمين فرزندم، هم اوست مهدى، زمين را پر از عدل مىكند، چنانكه از ستم و ظلم آكنده باشد. براى او حيرت و غيبتى است كه در آن اقوامى گمراه و اقوام ديگرى هدايت مىشوند. پس گفتم: يا امير المؤمنين! آيا اين شدنى است؟ فرمود: آرى! چنانكه او آفريده شده است.[102]- 288- و عن أصبغ بن نباتة، قال:أتيت أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السّلام فوجدته متفكّرا، ينكت في الأرض[103] فقلت: يا أمير المؤمنين، ما لي أراك متفكّرا، تنكت في الأرض، أرغبت فيها؟ فقال: لا و اللّه، ما رغبت فيها و لا في الدنيا يوما قطّ، و لكن فكّرت في مولود يكون من ظهري، الحادي عشر من ولدي، هو المهدي، يملأها عدلا كما ملئت جورا و ظلما، تكون له حيرة و غيبة تضلّ فيها أقوام و تهتدي فيها آخرون، فقلت: يا أمير المؤمنين عليه السّلام و إنّ هذا لكائن؟ فقال عليه السّلام: نعم، كما أنّه مخلوق، الخبر.[104]
- و از آن حضرت عليه السّلام است كه فرمود: از براى قائم ما غيبتى است كه مدّتش طولانى خواهد بود، گويى شيعيان را مىبينم كه مانند چهارپايان دنبال چراگاه مىگردند و آن را نمىيابند. آگاه باشيد! كه هركس از آنها بر دين خود ثابت بماند و قلبش به خاطر طول كشيدن غيبت امامش قساوت نگيرد، چنين كسى در درجهام همراه من خواهد بود. سپس فرمود: هنگامى كه قائم ما بپاخيزد براى هيچكس در گردن او بيعتى نيست، لذا ولادتش مخفى و خودش غايب مىگردد.[105] 289- و عنه عليه السّلام قال: للقائم منّا غيبة أمدها طويل، كأنّي بالشيعة يجولون جولان النعم في غيبته، يطلبون المرعى فلا يجدونه، ألا فمن ثبت منهم على دينه، و لم يقس قلبه لطول أمد غيبة إمامه، فهو معي في درجتي يوم القيامة. ثمّ قال عليه السّلام: إنّ القائم منّا إذا قام لم يكن لأحد في عنقه بيعة، فلذلك تخفى ولادته و يغيب شخصه.[106]
- و نيز از آن حضرت منقول است: هنگامى كه در محضرش از حضرت قائم عليه السّلام ياد شد، فرمود: امّا البته او غايب مىشود تا اينكه فرد جاهل بگويد: خداوند را در آل محمد عليهم السّلام نيازى نيست.[107]- 290- و عنه عليه السّلام قال- حين ذكر عنده القائم عليه السّلام: أما ليغيبنّ حتّى يقول الجاهل: ما للّه في آل محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم حاجة.[108]
- و از حضرت حسن بن على عليهما السلام روايت است فرمود: هيچ يك از ما نيست مگر اينكه براى طاغوت سركش زمانش بيعتى در گردن دارد، به جز قائم ، آنكه روح اللّه عيسى بن مريم پشت سرش نماز خواهد خواند، به درستى كه خداوند- عزّ و جلّ- ولادت او را مخفى و شخص او را غايب مىسازد تا هنگام خروج براى هيچكس در گردن او بيعتى نباشد. او نهمين فرزند از اولاد برادرم حسين است، فرزند بهترين كنيزان، خداوند عمر او را در دوران غيبت طولانى مىكند، سپس او را به قدرت خود در قيافه جوانى كمتر از چهل سال ظاهر مىسازد تا دانسته شود كه خداوند بر هرچيزى تواناست.[109]- 291- و عن الحسن بن عليّ عليهما السلام قال: ما منّا أحد إلّا و يقع في عنقه بيعة لطاغية زمانه، إلّا القائم الّذي يصلّي روح اللّه عيسى بن مريم عليه السّلام خلفه، فإنّ اللّه عزّ و جلّ يخفي ولادته، و يغيّب شخصه، لئلّا يكون لأحد في عنقه بيعة إذا خرج، ذلك التاسع من ولد أخي الحسين بن سيّدة النساء، يطيل اللّه عمره في غيبته، ثمّ يظهره بقدرته، في صورة شابّ دون أربعين سنة، و ذلك ليعلم أنّ اللّه على كلّ شيء قدير.[110]
- و از حضرت حسين بن على عليهما السلام روايت شده كه فرمود: قائم اين امّت همانا نهمين نسل از فرزندان من است و اوست صاحب غيبت و هم اوست كه ارثش درحالىكه زنده است تقسيم مىشود.- 292- و عن الحسين بن عليّ عليهما السلام قال: قائم هذه الامّة هو التاسع من ولدي و هو صاحب الغيبة، هو الّذي يقسّم ميراثه و هو حيّ.[111]
- (4). علامه مجلسى رحمه اللّه مىگويد: «شش روز» شايد اشاره به اختلاف احوال حضرتش در زمان غيبت باشد، چه اينكه در طول شش روز هيچكس بر ولادت حضرتش مطلع نشد مگر افراد بسيار مخصوصى از نزديكان. آنگاه پس از شش ماه ديگرانى از خواصّ بر اين امر مطلع شدند، سپس بعد از شش سال، هنگام وفات پدرش، امر حضرت بر بسيارى از خلايق آشكار شد. يا اشاره است به اينكه: پس از امامت حضرت تا شش روز تنها يك نفر از ايشان مطلع شد، آنگاه پس از شش ماه امر ايشان منتشر گرديد، و بعد از شش سال امر سفراء و نوّاب خاص ظاهر و آشكار گشت. و احتمال قوىتر اين است كه اين عبارت اشاره به زمانهاى مختلفى است كه براى غيبت حضرت عليه السّلام اندازهگيرى شده و بداءپذير است. (مؤلف)
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 166
- و از حضرت على بن الحسين عليهما السلام روايت شده كه فرمود: براى قائم ما دو غيبت است كه يكى از ديگرى طولانىتر است، امّا اولى شش روز[112] يا شش ماه و يا شش سال است و اما دومى مدّتش آنقدر طولانى مىشود تا اينكه بيشتر آنهايى كه معتقد به اين امر هستند از آن برگردند، پس بر اين امر ثابت نمىماند، مگر كسى كه يقينش قوى و معرفتش صحيح باشد و در دلش از آنچه ما قضاوت كرديم ناراحتى پيش نيايد و تسليم ما اهل بيت باشد.[113] 293- و عن عليّ بن الحسين عليهما السلام، قال: إنّ للقائم منّا غيبتين: أحدهما أطول من الاخرى، أمّا الاولى: فستّة أيّام و ستّة أشهر أو ستّة سنين[114] و أمّا الاخرى: فيطول أمدها حتّى يرجع عن هذا الأمر أكثر من يقول به، فلا يثبت عليه إلّا من قوي يقينه، و صحّت معرفته، و لم يجد في نفسه حرجا ممّا قضيناه، و سلّم لنا أهل البيت.[115]
- و درباره آيه: فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْكُنَّسِ؛[116] سوگند به ستارگان بازگردنده كه به گردش درآيند و در جاى خود رخ پنهان سازند. از امام باقر عليه السّلام منقول است كه فرمود: اين مولودى است در آخر الزمان، او مهدى از اين عترت است، براى او حيرت و غيبتى خواهد بود كه گروههايى در آن گمراه و گروهى هدايت مىشوند.[117] 294- و عن الباقر عليه السّلام في قوله تعالى: فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ* الْجَوارِ الْكُنَّسِ[118] قال: هذا مولود في آخر الزمان، هو المهديّ من هذه العترة، تكون له حيرة و غيبة، يضلّ فيها أقوام، و يهتدي فيها أقوام ....[119]
- و در حديثى كه ابن ابى يعفور از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است آمده: هركس اقرار كند به امامان از پدران من و فرزندان من، ولى مهدى از فرزندانم را انكار نمايد، مثل آن است كه اقرار به تمام پيغمبران داشته باشد، ولى نبوّت حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله را انكار كند. راوى گويد: پرسيدم: اى آقاى من! مهدى از فرزندان تو كيست؟ فرمود: پنجمين فرزند از هفتمين امامان، او از نظرتان غايب مىشود و بردن نام او برايتان حلال نخواهد بود.[120]
295- و عن الصادق عليه السّلام في حديث ابن أبي يعفور، قال: من أقرّ بالأئمّة من آبائي و ولدي، و جحد المهديّ من ولدي كان كمن أقرّ بجميع الأنبياء و جحد محمّدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نبوّته، فقلت: يا سيّدي، و من المهديّ من ولدك؟ قال: الخامس من ولد السابع، يغيب عنكم شخصه، و لا يحلّ لكم تسميته.[121]
- و نيز از امام صادق عليه السّلام مروى است كه فرمود: نزديكترين و پسنديدهترين وضع بندگان نسبت به خداوند آنوقت است كه حجّت خدا را نيابند و براى آنها آشكار نشود، و از ديدگان ايشان پوشيده بماند كه جايش را ندانند، و درعينحال بدانند كه حجّتها و بيّنات الهى باطل نشده، 296- و عنه عليه السّلام قال: أقرب ما يكون العبد إلى اللّه عزّ و جلّ، و أرضى ما يكون عنه إذا افتقدوا حجّة اللّه، فلم يظهر لهم و حجب عنهم فلم يعلموا بمكانه، و هم في ذلك يعلمون أنّه لم تبطل حجج اللّه عزّ و جلّ و لا بيّناته،
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
[1] . بحار الانوار: 42/ 189؛ الاختصاص: 163.
[2] الإختصاص: 157، عنه البحار: 42/ 189 ح 8.
[3] تقدّم ص 133.
[4] . كمال الدين: 2/ 653.
[5] و في رواية اخرى عن الإمام الرضا عليه السّلام قال: اذا خرج القائم عليه السّلام يقال له في التسليم عليه: السلام عليك يا بقيّة اللّه في أرضه- الخرائج: 3/ 1171.
[6] كمال الدين: 2/ 653 ح 18، عنه البحار: 51/ 36 ح 5، و رواه في البحار: 52/ 317 ح 16 عن العدد القويّة.
[7] قال الفيروز آبادي: درج دروجا و درجانا، مشى و القوم: انقرضوا، و فلان: لم يخلف نسلا أو مضى لسبيله، إنتهى. و الغرض: إنقراض قرون كثيرة،.
[8] أي المجتمعون على الحقّ، و المعينون للدين أو الأعمّ. قال الجزري: يقال أجلبوا عليه:
إذا تجمّعوا و تألّبوا، و أجلبه، أي أعانه، و أجلب عليه: إذا صاح به و استحثّه.
[9] الطود بالفتح: الجبل العظيم، و في بعض النسخ بالراء و هو بالضم أيضا: الجبل، و الأوّل أصوب
[10] المغيض: الموضع الّذي يدخل فيه الماء فيغيب، و لعلّ المعنى أنّه بحر العلوم و الخيرات، فهي كامنة فيه، أو شبّهه ببحر في أطرافه مغائض، فإنّ شيعتهم مغائض علومهم.
[11] أي إذا أتاه أهله يجفونه، و لا يطيعونه.
[12] أي صارت حريصة على إهلاك الناس.
[13] في بعض النسخ: و لا يخور إذا المنون أكسفت، و الخور: الجبن، و المنون: الموت.
[14] الكماة بالضمّ، جمع الكميّ: هو الشجاع، أو لابس السلاح.
[15] يقال: ظفر بعدوّه، فهو ظفر.
[16] الضرغامة بالكسر: الأسد.
[17] أي يحصد الناس بالقتل.
[18] أي يخدش الكفّار و يجرحهم.
[19] الذكر من الرجال بالكسر: القويّ، الشجاع، الأبيّ- ذكره الفيروز آبادي.
[20] : أعلى كلّ شيء، و سيّد القوم.
[21] القثم، كزفر: الكثير العطاء.
[22] و قال الجزري: رجل نشق: إذا كان يدخل في امور لا يكاد يخلص منها، و في بعض النسخ باللام و الباء، يقال: رجل لبق ككتف: أي حاذق بما عمل، و في بعضها شقّ رأسه: أي جانبه.
[23] : العالي المرتفع.
[24] أي مجده الغارز الثابت، من غرز الشيء: أي أدخله و أثبته.
[25] المحتد بكسر التاء: الأصل.
[26] ينوص: صفة للصارف، و قال الفيروز آبادي:
المناص: الملجأ، و ناص مناصا: تحرّك، و عنه تنحّى، و إليه: نهض.
[27] من الدعارة، و هو الخبث و الفساد، و لا يبعد أن يكون تصحيف الدغائل، جمع الدغيلة، و هي الدغل و الحقد، أو بالمهلمة، من الدعل، بمعنى الختل.
[28] غيبة النعماني: 212 ح 1، عنه البحار: 51/ 115 ح 14، بشارة الإسلام: 54، منتخب الأثر: 309 ح 9.
[29] أي تيسّر لك مجازا.
[30] . بحار الانوار: 51/ 115؛ مترجم گويد: مؤلف بزرگوار بعضى از واژههاى اين حديث را- به نقل از مجلسى- توضيح داده كه با منظور كردن آن معانى در ترجمه خود حديث نياز به ترجمه جداگانه آن توضيحات ديده نشد.
[31] يقال: انثنى: أي انعطف.
[32] أي لا تتحيّزنّ، من التحيّز عن الشيء بمعنى التنحّي عنه، ذكر كلّ ذلك المجلسي في البحار، ثمّ قال و كانت النسخ مصحّفة محرّفة في أكثر ألفاظها.
[33] غيبة النعماني: 212 ح 1، عنه البحار: 51/ 115 ح 14، بشارة الإسلام: 54، منتخب الأثر: 309 ح 9.
[34] و يأتي ص 303.
[35] تقدّم ص 133.
[36] . كمال الدين: 2/ 673.
[37] و في رواية اخرى عن الإمام الرضا عليه السّلام قال: اذا خرج القائم عليه السّلام يقال له في التسليم عليه: السلام عليك يا بقيّة اللّه في أرضه- الخرائج: 3/ 1171.
[38] كمال الدين: 2/ 653 ح 18، عنه البحار: 51/ 36 ح 5، و رواه في البحار: 52/ 317 ح 16 عن العدد القويّة.
[39] . سوره هود، آيه 8.
[40] . الغيبة، نعمانى: 127.
[41] هود: 8.
[42] من البحار: و يؤيّده ما روي عن الصادق عليه السّلام في حديث قال: الامّة المعدودة هم الّذين يقومون معه بعدد أهل بدر( تأويل الآيات: 2/ 223 ح 3).
[43] غيبة النعماني: 241 ح 36، عنه البحار: 51/ 58 ح 51، و البرهان: 2/ 208 ح 1، و المحجّة: 102 إثبات الهداة: 7/ 81 ح 513.
[44] . سوره معارج، آيه 1.
[45] . تفسير القمى: 2/ 385.
[46] المعارج: 1.
[47] القمّي: 2/ 374، عنه المحجّة: 223، و البحار: 52/ 188 ح 14.
[48] يأتي ص 198.
[49] مصباح الكفعمي: 581.
[50] كمال الدين: 2/ 268 س 1، عنه البحار: 36/ 204 ح 8، منتخب الأثر: 129 ح 42، إعلام الورى: 400 ح 9، فرائد السمطين: 2/ 155- 159 ح 447.
[51] كمال الدين: 1/ 317 ح 4، عنه البحار:
51/ 133 ح 5، منتخب الأثر: 247 ح 1، إعلام الورى: 427.
[52] كمال الدين: 1/ 317 ح 4، عنه البحار:
51/ 133 ح 5، منتخب الأثر: 247 ح 1، إعلام الورى: 427.
[53] . كمال الدين: 1/ 280.
[54] . بحار الانوار: 52/ 362.
[55] : البرد.
[56] غيبة النعماني: 296 ح 1، عنه البحار: 52/ 362 ح 131، إلزام الناصب: 2/ 284، إثبات الهداة: 7/ 86 ح 529.
[57] . بحار الانوار: 51/ 130.
[58] نهج البلاغة: 195، عنه البحار: 51/ 130 ح 25.
[59] . بحار الانوار: 51/ 82.
[60] البيان: 27، عنه منتخب الأثر: 153 ح 37، فتن نعيم: 154 ح 130، البحار: 51/ 82 س 11، و ص 92 س 21، غاية المرام: 7/ 103 ح 95، عقد الدرر: 62، الإحقاق: 13/ 248.
[61] . سوره بقره، آيه 155.
[62] . البرهان: 1/ 167.
[63] البقرة: 155.
[64] كمال الدين: 2/ 649 ح 3، عنه البحار: 52/ 202 ح 28، و البرهان: 1/ 359 ح 3، و إلزام الناصب: 1/ 53.
[65] . كمال الدين: 2/ 335.
[66] يأتي في المجلّد الثاني إن شاء اللّه.
[67] كمال الدين: 2/ 335 ضمن ح 5، عنه البحار: 51/ 144 ح 8، منتخب الأثر: 40 ح 76.
[68] يأتي تمام الحديث ص 195 ح 341.
[69] . سوره شورى، آيه 1.
[70] . المحجّة: 190.
[71] الشورى: 1 و 2.
[72] تأويل الآيات: 2/ 542 ح 3، عنه البحار: 24/ 804 ح 100، و البرهان: 4/ 115 ح 4، و المحجّة: 190.
[73] . بحار الانوار: 51/ 105.
[74] . غاية المرام: 702.
[75] البحار: 51/ 105 س 3.
[76] غاية المرام: 7/ 108.
[77] تقدّم ص 154.
[78] يأتي ص 302.
[79] . بحار الانوار: 52/ 157.
[80] . كمال الدين: 2/ 447.
[81] في المصدر: لمكائد.
[82] كمال الدين: 2/ 447 ح 19، عنه البحار: 52/ 35 ح 28، تبصرة الولي: 84 ح 35، منتخب الأثر:
372 ح 16، كشف الأستار: 214.
[83] تعتاره، م.
[84] فلاح السائل: 354 ح 6، عنه البحار: 86/ 80 ح 8.
[85] . بحار الانوار: 51/ 77.
[86] غيبة النعماني: 247 ح 1، عنه البحار: 52/ 77 ح 34، الزام الناصب: 1/ 173.
[87] . النجم الثاقب: 70.
[88] النجم الثاقب: 82.
[89] . فلاح السائل: 200؛ بحار الانوار: 86/ 81.
[90] فلاح السائل: 354 ح 6، عنه البحار: 86/ 80 ح 8.
[91] . نجم الثاقب: 70.
[92] يأتي في المجلّد الثاني ح 1053.
[93] . كمال الدين: 1/ 286.
[94] كمال الدين: 1/ 286 ح 1، عنه البحار: 51/ 71 ح 13، و كشف الغمّة: 3/ 311، الإمامة و التبصرة: 119 ح 114، إعلام الورى: 424، كفاية الأثر: 296، إثبات الهداة: 6/ 388 ح 103، غاية المرام: 7/ 132 ح 19.
[95] . كمال الدين: 1/ 287.
[96] كمال الدين: 1/ 287 ح 5، عنه البحار: 51/ 72 ح 17، فرائد السمطين: 2/ 335، الإحقاق:
13/ 177، إثبات الهداة: 6/ 390 ح 105، غاية المرام: 7/ 133 ح 23.
[97] . كمال الدين: 1/ 286.
[98] كمال الدين: 1/ 286 ح 2، عنه البحار: 51/ 71 ح 13، منتخب الأثر: 511 ح 1، غاية المرام:
7/ 132 ح 20، إثبات الهداة: 6/ 389 ح 104، ينابيع المودّة: 493.
[99] كمال الدين: 1/ 286 ح 2، عنه البحار: 51/ 71 ح 13، منتخب الأثر: 511 ح 1، غاية المرام:
7/ 132 ح 20، إثبات الهداة: 6/ 389 ح 104، ينابيع المودّة: 493.
[100] . كمال الدين: 1/ 304.
[101] كمال الدين: 1/ 304 ح 16، عنه البحار: 51/ 110 ح 2، منتخب الأثر: 205 ح 5، إعلام الورى: 426.
[102] . كمال الدين: 1/ 298.
[103] نكت الأرض: أثّر فيها بعود أو نحوه.
[104] كمال الدين: 1/ 288 ح 1، غيبة الطوسي: 164 ح 127، غيبة النعماني: 29، الكافي: 1/ 338 ح 7، الإختصاص: 204، عنها البحار: 51/ 118 ح 18، و رواه في الإمامة و التبصرة: 120 ح 115، دلائل الإمامة: 289، إثبات الوصيّة: 255، كفاية الأثر: 219، عنه منتخب الأثر: 247 ح 2
[105] . كمال الدين: 1/ 303.
[106] كمال الدين: 303 ح 14، عنه البحار: 51/ 109 ح 1، منتخب الأثر: 255 ح 3.
[107] . كمال الدين: 1/ 303.
[108] كمال الدين: 303 ح 15، عنه البحار: 51/ 119، منتخب الأثر: 255 ح 2.
[109] . كمال الدين: 1/ 316.
[110] كمال الدين: 316 ح 2، عنه البحار: 51/ 132 ح 1، منتخب الأثر: 206 ح 6، كفاية الأثر: 317 الإحتجاج: 2/ 9 س 5، الإنصاف: 61، فرائد السمطين: 2/ 123.
[111] كمال الدين: 1/ 317 ح 2، عنه البحار: 51/ 133 ح 3، منتخب الأثر: 207 ح 8.
[112] . علامه مجلسى رحمه اللّه مىگويد:« شش روز» شايد اشاره به اختلاف احوال حضرتش در زمان غيبت باشد، چه اينكه در طول شش روز هيچكس بر ولادت حضرتش مطلع نشد مگر افراد بسيار مخصوصى از نزديكان. آنگاه پس از شش ماه ديگرانى از خواصّ بر اين امر مطلع شدند، سپس بعد از شش سال، هنگام وفات پدرش، امر حضرت بر بسيارى از خلايق آشكار شد.
يا اشاره است به اينكه: پس از امامت حضرت تا شش روز تنها يك نفر از ايشان مطلع شد، آنگاه پس از شش ماه امر ايشان منتشر گرديد، و بعد از شش سال امر سفراء و نوّاب خاص ظاهر و آشكار گشت.
و احتمال قوىتر اين است كه اين عبارت اشاره به زمانهاى مختلفى است كه براى غيبت حضرت عليه السّلام اندازهگيرى شده و بداءپذير است.( مؤلف)
[113] . كمال الدين: 1/ 323.
[114] قال المجلسي( ره): قوله: فستّة أيّام، لعلّه إشارة إلى إختلاف أحواله عليه السّلام في غيبته، فستّة أيّام لم يطّلع على ولادته إلّا خاصّ الخاصّ من أهاليه، ثمّ بعد ستّة أشهر اطّلع عليه غيرهم من الخواصّ، ثمّ بعد ستّ سنين، عند وفاة والده عليه السّلام، ظهر أمره لكثير من الخلق،
أو إشارة إلى أنّه بعد إمامته لم يطّلع على خبره إلى ستّة أيّام أحد، ثمّ بعد ستّة أشهر انتشر أمره، و بعد ستّ سنين ظهر و انتشر أمر السفراء، و الأظهر أنّه إشارة إلى بعض الأزمان المختلفة الّتي قدّرت لغيبته، و أنّه قابل للبداء إلى آخر ما قال( ره).
[115] كمال الدين: 1/ 323 ح 8، عنه البحار: 51/ 134 ح 1، و اثبات الهداة: 6/ 399 ح 128.
[116] . سوره تكوير، آيه 15 و 16.
[117] . كمال الدين: 1/ 330.
[118] التكوير: 15 و 16.
[119] كمال الدين: 1/ 330 ح 14، عنه البحار: 51/ 137 ح 4، و إثبات الهداة: 6/ 403 ح 136.
[120] . كمال الدين: 2/ 338.
[121] كمال الدين: 2/ 338 ح 12، عنه البحار: 51/ 145 ح 11.
- اصحاب اصرار كردند كه لازم است براى ما سخن بگويى. پس آن حضرت عليه السّلام به آنان فرمود: قالوا: لا بدّ من أن تحدّثنا.
- برخيزيد. و داخل خانه شد و فرمود: من آنم كه برترى يافتم آنگاه مقهور ساختم، منم آنكه زنده مىكنم و مىميرانم، منم اوّل و آخر و ظاهر و باطن. قال عليه السّلام: قوموا بنا، فدخل الدار، فقال: أنا الّذي علوت فقهرت، أنا الّذي احيي و اميت، أنا الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن
- اصحاب خشمگين شدند و گفتند: كفر ورزيد. و برخاستند. على عليه السّلام به درب فرمود: اى در! بر آنها بسته باش. در بسته ماند. پس آن حضرت عليه السّلام فرمود: نگفتم كه سخنم دشوار است و سخت شمرده مىشود و جز دانايان كسى آن را درك نمىكند؟ بياييد تا برايتان تفسير كنم. اينكه گفتم: فغضبوا، و قالوا: كفر، و قاموا فقال عليّ عليه السّلام للباب: يا باب، استمسك عليهم، فاستمسك عليهم الباب، فقال صلوات اللّه و سلامه عليه: ألم أقل لكم إنّ كلامي صعب مستصعب لا يعقله إلّا العالمون؟ تعالوا افسّر لكم.
- من برترى يافتم و مقهور ساختم، من با اين شمشير بر شما برترى يافتم و مقهورتان نمودم تا اينكه به خدا و رسولش ايمان آورديد، و اينكه گفتم: من زنده مىكنم و مىميرانم؛ سنّت را زنده مىكنم و بدعت را مىميرانم، اينكه گفتم: من اوّلم، من اوّلين كسى هستم كه به خداوند ايمان آورد و مسلمان شد، و اينكه گفتم: من آخرم، من آخرين كسى هستم كه جامه بر پيغمبر افكند و او را دفن كرد، و اينكه گفتم: ظاهر و باطن منم، علم ظاهر و باطن نزد من است.[1] أمّا قولي: أنا الّذي علوت فقهرت: فأنا الّذي علوتكم بهذا السيف فقهرتكم حتّى آمنتم باللّه و رسوله، و أمّا قولي: أنا احيي و اميت: فأنا احيي السنّة و اميت البدعة، و أمّا قولي أنا الأوّل: فأنا أوّل من آمن باللّه و أسلم. و أمّا قولي أنا الآخر: فأنا آخر من سجّى على النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم ثوبه و دفنه،
و أمّا قولي أنا الظاهر و الباطن: فأنا عندي علم الظاهر و الباطن.[2]
- اگر آنچه در فصلهاى مختلف اين بخش آوردهايم، ملاحظه كنيد، مطلب برايتان روشن خواهد شد و خواهيد دانست كه حضرت قائم - عجّل اللّه فرجه الشريف- مظهر همه صفات امامان پاك عليهم السّلام است. و اين مقدار كه ياد آوردهايم براى خردمندان بسنده است. و أنت إذا لاحظت ما ذكرنا و نذكر في هذا الباب، اتّضح لك نهج الصواب و علمت أنّه عليه السّلام مظهر جميع صفات الأئمّة الأطياب، و مظهر كمالات البررة الأنجاب، و فيما ذكرناه كفاية لاولي الألباب.
- «حرف العين»علمه عليه السّلام -مضى في حكمه بالحقّ ما يدلّ عليه.[3]
- در بحث حكم آن حضرت به حقّ، مطالبى كه بر اين معنى دلالت داشت، گذشت. و در كمال الدين از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام منقول است كه فرمود: 265- و في كمال الدين: عن أبي جعفر عليه السّلام قال:
- علم به كتاب خداى- عزّ و جلّ- و سنّت رسول او، در قلب مهدى ما رشد مىكند، همچنانكه گياه به بهترين وجه مىرويد. پس هركدام از شما باقى بماند تا او را ديدار نمايد، هنگام ديدنش عرضه بدارد: سلام بر شما اى اهل خانه رحمت و نبوت و كانون علم و جايگاه رسالت![4]
إنّ العلم بكتاب اللّه عزّ و جلّ و سنّة نبيّه صلى اللّه عليه و آله و سلم لينبت في قلب مهديّنا كما ينبت الزرع على أحسن نباته، فمن بقي منكم حتّى يراه، فليقل حين يراه: السلام عليكم يا أهل بيت الرحمة و النبوّة، و معدن العلم و موضع الرسالة[5].[6]
- و در بحار از نعمانى به سند خود از حضرت جعفر بن محمد صادق از پدرش از حضرت حسين بن على عليهم السّلام روايت كرده كه: مردى به حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام عرضه داشت: يا امير المؤمنين! ما را از مهدى خودتان آگاه سازيد. فرمود: 266- و في البحار، عن النعماني: بإسناده عن جعفر بن محمّد الصادق عليه السّلام عن أبيه، عن جدّه، عن الحسين بن عليّ عليهم السّلام، قال: جاء رجل إلى أمير المؤمنين عليه السّلام، فقال له: يا أمير المؤمنين، نبّئنا بمهديّكم هذا،
- هرگاه قرنها و نسلهاى متمادى منقرض و مؤمنين كم شوند و ياران حقّ از ميان بروند، پس همانجا است. عرض كرد: يا امير المؤمنين! اين مرد از كدام طايفه است؟ فهناك. فقال: يا أمير المؤمنين عليك السلام، ممّن الرجل؟
- فرمود: از بنى هاشم، از برترين قلّههاى نژاد عرب و دريايى كه به هنگام ورود توفنده است، و جفا شده از طرف اهلش، و هنگام بىصفايى او كان صفاست، فقال عليه السّلام: إذا درج الدارجون[7] و قلّ المؤمنون، و ذهب المجلبون[8] فهناك. فقال: يا أمير المؤمنين عليك السلام، ممّن الرجل؟ فقال: من بني هاشم، من ذروة
- طود[9] العرب، و بحر مغيضها[10] إذا وردت، و مجفوّ أهلها[11] إذا أتت، و معدن صفوتها إذا اكتدرت، لا يجبن إذا المنايا هلعت[12]
- هرگاه مرگ هجوم آورد او را ترسى نيست؛ و اگر به مؤمنين صدمهاى رسد او نمىگذرد، و در ميدان نبرد و رزم قهرمانان، عقبنشينى نمىكند، دامن همّت بر كمر مىزند، شيرى كه دشمنان را درو كند، زخمزننده نيرومند به مخالفين، و شمشيرى از شمشيرهاى خداوند، بزرگى پرخير كه در خاندان باعظمت ريشه دارد. پس مبادا كسى كه فتنهجوست- كه اگر سخن گويد بدترين گوينده و هرگاه سكوت كند، فسادها در خاطر مىپروراند- چنين كسى مبادا تو را از پيروى [بيعت] او بازدارد. و لا يحور[13] إذا المؤمنون اكتنفت، و لا ينكل إذا الكماة[14] اصطرعت، مشمّر مغلولب ظفر[15]، ضرغامة[16] حصد[17]، مخدش[18] ذكر[19]، سيف من سيوف اللّه رأس[20] قثم[21]، نشق رأسه[22] باذخ[23] السؤدد، و غارز مجده[24] في أكرم المحتد[25] فلا يصرفنّك عن تبعته صارف عارض، ينوص إلى الفتنة كلّ مناص[26] إن قال فشرّ قائل، و إن سكت فذو دعائر[27].
- (سپس به توصيف مهدى عليه السّلام پرداخت و فرمود:) از شما پناهدهندهتر است [يا بخشندهتر است] علمش از شما بيشتر و در صله رحم و پيوند خويشاوندى از همهتان كوشاتر است. ثمّ رجع إلى صفة المهديّ عليه السّلام، فقال: أو سعكم كهفا و أكثركم علما و أوصلكم رحما،
- بار خدايا! با تحقق بخشيدن بيعت او غم و اندوه را از ميان بردار و پراكندگى امت را به سبب او جمع گردان، پس اگر خداوند راه ديدارش را برايت گشود، تصميم خود را قطعى كن و اگر توفيق لقايش نصيبت گرديد ديگر به سوى هيچ روى[28] اللّهمّ فاجعل بيعته خروجا من الغمّة، و اجمع به شمل الامّة فإن جاز لك[29] فاعزم،
- مكن، و چون به دامنش دست فكندى ديگر از دست مده. آنگاه اشاره به سينه خود كرد و با آه كشيدن، شدّت اشتياق خود را بازگو نمود.[30] و لا تنثن عنه[31] إن وفّقت له، و لا تجيزنّ عنه[32] إن هديت إليه، هاه، و أومى بيده إلى صدره- شوقا إلى رؤيته-.[33]
- مىگويم: بعضى دلايل بر اين مطلب در فصلهاى پيشين گذشت، و بعضى ديگر ان شاء اللّه در كشف علوم خواهد آمد. أقول: تقدّم ما يدلّ على المقصود، و يأتي ما يدلّ عليه في كشف العلوم إن شاء اللّه تعالى.[34]
- حرف «ع»«حرف العين»
- علم آن حضرت عليه السّلام-1- علمه عليه السّلام
- عزّت اوليا با ظهور آن حضرت عليه السّلام-
- در دعاى ندبه مىخوانيم: «أين معزّ الأولياء و مذلّ الأعداء»؛ كجاست عزيزكننده اوليا و خوارسازنده دشمنان. مضى في حكمه بالحقّ ما يدلّ عليه.[35]
- و در كمال الدين از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام مروى است كه فرمود: گويى ياران قائم عليه السّلام را مىبينم كه سراسر بين شرق و غرب عالم را پر كرده باشند. همهچيز حتى حيوانات درنده و پرندگان وحشى از آنان اطاعت خواهند كرد، و در هرچيزى رضايت ايشان را مىجويند تا آنجا كه سرزمينى بر سرزمين ديگر فخر مىفروشد و مىگويد: امروز يكى از ياران قائم عليه السّلام بر من گذشت.[36] 265- و في كمال الدين: عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إنّ العلم بكتاب اللّه عزّ و جلّ و سنّة نبيّه صلى اللّه عليه و آله و سلم لينبت في قلب مهديّنا كما ينبت الزرع على أحسن نباته، فمن بقي منكم حتّى يراه، فليقل حين يراه: السلام عليكم يا أهل بيت الرحمة و النبوّة، و معدن العلم و موضع الرسالة[37].[38]
___________
(1). بحار الانوار: 51/ 115؛ مترجم گويد: مؤلف بزرگوار بعضى از واژههاى اين حديث را- به نقل از مجلسى- توضيح داده كه با منظور كردن آن معانى در ترجمه خود حديث نياز به ترجمه جداگانه آن توضيحات ديده نشد.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 159
- 3- عذاب دشمنان آن حضرت عليه السّلام 3- عذاب الأعداء
- از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام درباره آيه: وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ؛[39] و چنانچه عذاب را از آنان به تأخير اندازيم تا به دست گروه معدود. فرمود: عذاب، خروج قائم ؛ و امت معدوده، اهل بدر و اصحاب آن حضرت عليه السّلام مىباشند.[40] 268- عن أبي عبد اللّه عليه السّلام في قوله تعالى:وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ[41] قال: العذاب خروج القائم عليه السّلام و الامّة المعدودة [عدّة][42] أهل بدر و أصحابه.[43]
- و على بن ابراهيم در ذيل آيه: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ؛[44] سؤالكنندهاى از عذاب حتمى الوقوع پرسيد. گفته است: از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام درباره معنى اين آيه سؤال شد، فرمود: آتشى است كه از سوى مغرب برمىآيد و پادشاهى از پشت سر، آن را بسيج مىكند تا اينكه به خانه بنى سعد بن همام نزد مسجدشان برسد، پس خانهاى براى بنى اميه باقى نمىگذارد مگر اينكه آن را و اهل آن را مىسوزاند، و خانهاى كه در آن خونى از آل محمد عليهم السّلام [ستمگرى نسبت به آل محمد] باشد، رها نمىكند مگر اينكه آن را مىسوزاند و او مهدى عليه السّلام است.[45] 269- و قال عليّ بن إبراهيم في قوله تعالى: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ[46] سئل أبو جعفر عليه السّلام عن معنى هذا؟ فقال: نار تخرج من المغرب، و ملك يسوقها من خلفها، حتّى تأتي دار بني سعد بن همام عند مسجدهم، فلا تدع دارا لبني امّية إلّا أحرقتها و أهلها، و لا تدع دارا فيها وتر لآل محمّد إلّا أحرقتها، و ذلك المهدي عليه السّلام.[47]
- مىگويم: آنچه دلالت بر اين معنى كند در حرف قاف خواهد آمد. أقول: يأتي ما يدلّ على ذلك في حرف القاف.[48]
- 4- عدالت آن حضرت عليه السّلام- 4- عدله عليه السّلام: أظهر صفاته الحسنة
- بارزترين صفات نيكويش عدالت است، لذا به «عدل» ملقب گرديده، چنانكه در دعايى كه از خود آن حضرت براى شبهاى ماه رمضان روايت شده (معروف به دعاى افتتاح) آمده است: 270- و لهذا لقّب بالعدل كما في الدعاء المرويّ عنه لليالي شهر رمضان: «اللّهمّ و صلّ على وليّ أمرك القائم المؤمّل و العدل المنتظر»؛ پروردگارا و درود بفرست بر ولىّ امرت كه قيام كننده و اميد مردم و عدل منتظر است.ر اللّهمّ و صلّ على وليّ أمرك القائم المؤمّل، و العدل المنتظر.[49]
- و در حديث ابىّ كه در كمال الدين روايت شده از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله در وصف امام قائم عليه السّلام آمده «أوّل العدل و آخره ...»؛ اوّل و آخر عدل است .... 271- و في حديث ابيّ، المرويّ في كمال الدين، و غيره: عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم قال في وصفه عليه السّلام: أوّل العدل و آخره ...[50] يريد بذلك كمال عدله،
- و كمتر حديثى درباره آن حضرت آمده كه عدلش در آن يادآورى نشده باشد. و قلّما يخلو حديث ذكر فيه عن ذكر عدله. - مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 160
- در كمال الدين از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله منقول است كه فرمود: به درستى كه خلفا و اوصياى من و حجّتهاى الهى بر خلق بعد از من دوازده نفرند، اوّلشان برادرم و آخرشان پسرم است. عرض شد: يا رسول اللّه! برادرت كيست؟ فرمود: على بن ابى طالب. گفته شد: پسرت كيست؟ فرمود: همان مهدى كه زمين را از قسط و عدل پر كند، همچنانكه مالامال از ستم و ظلم شده باشد. 272- فعن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم في كمال الدين: إنّ خلفائي و أوصيائي و حجج اللّه على الخلق بعدي الإثني عشر، أوّلهم أخي، و آخرهم ولدي، قيل: يا رسول اللّه، و من أخوك؟ قال: عليّ بن أبي طالب، قيل: فمن ولدك؟ قال: المهديّ الّذي يملأها قسطا و عدلا، كما ملئت جورا و ظلما، و الّذي بعثني بالحقّ نبيّا، لو لم يبق من الدنيا إلّا يوم واحد لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يخرج رجل من ولدي، فيملأها عدلا و قسطا، كما ملئت جورا و ظلما، كذلك سمعت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم يقول.[51]
- سوگند به آنكه مرا به حق بشارتدهنده فرستاد! اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند، هرآينه خداوند آن يك روز را آنقدر طولانى كند، تا در آنروز خروج نمايد. آنگاه عيسى بن مريم روح اللّه فرود مىآيد و پشت سر او نماز مىگزارد، و زمين به نور او روشن مىشود و سلطنت و فرمانروايىاش به مشرق و مغرب همهجا مىرسد. كذلك سمعت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم يقول.[52]
- و از حضرت سيد الشهدا عليه السّلام روايت شده كه فرمود: اگر از عمر دنيا باقى نماند مگر يك روز، خداوند- عزّ و جلّ- آن روز را آنقدر طولانى مىكند تا اينكه مردى از فرزندانم خروج كند، سپس زمين را پر از عدل و قسط سازد، همچنانكه از ستم و بيداد پر شده باشد، شنيدم كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله اين را مىفرمود.[53]
- مىگويم: اخبار در اين باره جدّا متواتر است، بعضى از آنها را ان شاء اللّه تعالى ذكر خواهيم كرد. و از تتبع و بررسى موارد استعمال چنين به دست آوردهام أقول: الأخبار في هذا المعنى متواترة جدّا، و نذكر بعضها فيما يأتي إن شاء اللّه تعالى، و الّذي يظهر لي من تتبّع موارد الإستعمال:
- كه عدل اعمّ از قسط است، زيرا كه قسط در مورد ايفاى حقّ غير به كار مىرود، مانند اداء شهادت، قضاوت، كيل و وزن و امثال اينها؛ ولى عدل هم شامل خود انسان مىشود و هم ديگرى. بنابراين عدل بهطور مطلق موافقت با حقّ است، ولى قسط موافقت با حقّ است در مورد خلايق، أنّ العدل أعمّ من القسط، فإنّ القسط يستعمل في مقام توفية حقّ الغير، مثل مقام أداء الشهادة و القضاء، و الكيل و الوزن، و نحوها، و العدل يستعمل فيما يستعمل فيه القسط و في غيره. و بعبارة اخرى: القسط لا يستعمل إلّا فيما يرجع إلى الغير، و العدل يستعمل في ما يرجع إلى النفس و الغير. فالعدل: موافقة الحقّ مطلقا، و القسط: موافقة الحقّ في مورد الخلائق،
- براى اينكه كاملا صدق اين گفتار روشن شود به آيات شريفه قرآن كه در آنها قسط و عدل ياد شده مراجعه فرماييد. و جور، ضدّ قسط؛ و ظلم، ضدّ عدل است. ظلم آن است كه از حريم حقّ تجاوز شود ولى جور تجاوز از حقّ است نسبت به غير. و إن شئت تصديق ما ذكرنا فارجع إلى الآيات الشريفة القرآنيّة المذكورة فيها العدل و القسط، و الجور ضدّ القسط. و الظلم ضد العدل، فالظلم هو التجاوز عن الحقّ مطلقا، و الجور هو التجاوز عن الحقّ الراجع إلى الغير.
- و احاديثى كه به اين مضمون وارد شده دلالت مىكند كه حكّام و رؤسا و قضات در آخر الزمان بر مردم ستم مىكنند و به اصطلاح جائر هستند، بر خودشان نيز ظلم مىكنند. پس هرگاه حضرت قائم عليه السّلام ظهور كند، جور را برطرف مىكند و در حكومت بين مردم عدالت را حكمفرما مىسازد و ريشه و شاخه ظالمين را قطع مىكند تا جايى كه عدلش همه عالم را فراگيرد و احدى بر ديگرى ظلم نخواهد كرد. و الأحاديث الواردة بهذا المضمون تدلّ على أنّ الحكّام و الرؤساء و القضاة يجورون في حكومتهم بين الناس في آخر الزمان، و هم يظلمون أنفسهم و غيرهم أيضا، و إذا ظهر القائم عليه السّلام رفع الجور، و عدل في الحكومة بينهم، و اجتثّ أصل الظالمين و فرعهم، بحيث يشمل عدله جميع العالم فلا يظلم أحد أحدا. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 161
- لذا حضرت صادق عليه السّلام در حديثى كه در بحار و غيبت نعمانى از آن حضرت نقل شده مىفرمايد: قسم به خدا، عدل او داخل خانههاىشان مىشود، همچنانكه گرما و سرما داخل مىشود.[54] 274- و لذلك قال الصادق عليه السّلام في الحديث المرويّ في البحار، و غيبة النعماني: أما و اللّه، ليدخلنّ عليهم عدله جوف بيوتهم كما يدخل الحرّ و القرّ[55].[56]
- عضى از اخبارى كه درباره عدالت آن حضرت تصريح دارد خواهد آمد. و سيأتي بعض الأخبار المصرّحة بعدله.
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم