مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج‏1، ص 199- 195 6- قضاوت آن حضرت عليه السّلام به حق - 6- قضاؤه بالحقّ‏

  1. سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
  2. «نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 
  3. »وبلاگ صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 
  4. «بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»
  5. صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ«اللهم »
  6. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  (عليه السلام)، ج‏ ص 199- 195
  7. 6- قضاوت آن حضرت عليه السّلام به حق -  6- قضاؤه بالحقّ‏
  8. مطالبى در اين باره در حرف «ح» گذشت و در بحار از دعوات راوندى از حسن بن طريف روايت است كه گفت: مرّ في حرف الحاء المهملة ما يدلّ عليه.

373- و في البحار، عن دعوات الراوندي: عن الحسن بن طريف، قال:

  1. به حضرت ابو محمد امام حسن عسكرى عليه السّلام نوشتم و درباره قائم  عليه السّلام پرسيدم كه چون بپاخيزد در ميان مردم به چه‏چيز قضاوت مى‏كند؟ و مى‏خواستم درباره علاج‏

مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج‏1، ص: 195

  1. تب نوبه نيز از آن حضرت سؤال كنم، ولى غفلت كردم. پس جواب آمد كه: سؤال كردى از امام؛ پس هرگاه بپاخيزد، به علم خودش بين مردم قضاوت مى‏كند. مانند قضاوت داوود، از بيّنه نمى‏پرسد.[1]

كتبت إلى أبي محمّد العسكريّ عليه السّلام أسأله عن القائم  إذا قام بم يقضي بين الناس؟ و أردت أن أسأله عن شي‏ء لحمّى الربع فأغفلت ذكر الحمّى، فجاء الجواب: سألت عن الإمام، فإذا قام يقضي بين الناس بعلمه كقضاء داود عليه السّلام لا يسأل البيّنة، الخبر.[2]

  1. و در همان كتاب به نقل از كتاب الغيبه سيد عبد الحميد به سند خودش از حضرت امام باقر عليه السّلام آمده كه فرمود: نخست قائم  عليه السّلام از انطاكيه آغاز مى‏كند. تورات را از غارى كه در آن عصاى موسى و انگشترى سليمان هست بيرون مى‏آورد و فرمود: سعادت‏مندترين مردم به واسطه آن حضرت اهل كوفه خواهند بود. و نيز فرمود: بدين جهت «مهدى» ناميده شد كه به امرى پنهان هدايت مى‏كند، تا جايى كه در پى كسى مى‏فرستد كه مردم گناهى برايش نمى‏دانند، پس او را مى‏كشد، و حتى اين‏كه كسى در خانه‏اش سخن مى‏گويد: مى‏ترسد كه ديوار عليه او شهادت دهد.[3] مى‏گويم: اين معنى را ضمن ابياتى كه در اوّل كتاب آوردم به نظم درآوردم:

374- و فيه، عن كتاب الغيبة للسيّد عليّ بن عبد الحميد: بإسناده عن أبي جعفر عليه السّلام قال: أوّل ما يبدأ القائم  عليه السّلام بأنطاكيّة، فيستخرج منها التوراة من غار فيه عصا موسى و خاتم سليمان، قال: و أسعد الناس به أهل الكوفة، و قال: إنّما سمّي المهديّ لأنّه يهدي إلى أمر خفيّ، حتّى أنّه يبعث إلى رجل لا يعلم الناس له ذنبا فيقتله، حتّى أنّ أحدهم يتكلّم في بيته فيخاف أن يشهد عليه الجدار.[4]

أقول: و في هذا المعنى قلت في أبيات أثبتناها في صدر هذا الكتاب:

بنفسى من يحيى شريعة جدّه‏

 

و يقضى بحكم لم يرمه الأوائل‏

  1. و در اين معنى روايات زيادى هست. البته اين روايت حاكى از آن است كه آن حضرت از انطاكيه خروج مى‏كند، ولى در روايت ديگرى- كه در بحار و غير آن از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله نقل شده- آمده كه از قريه‏اى به نام كرعه خروج مى‏نمايد، و در بعضى روايات محل خروج آن حضرت مكّه و در بعضى ديگر مدينه بيان شده است، جمع بين اين روايات- چنان‏كه بعضى از احاديث ائمه اطهار عليهم السلام بر آن دلالت دارد- به اين است كه: ظهورهاى آن حضرت متعدد است و هركدام از آن‏ها در جاهاى مناسب بيان مى‏گردد.

و في هذا المعنى أخبار كثيرة. ثمّ إنّ هذا الحديث، يدلّ على أنّ بدء ظهوره عليه السّلام من أنطاكيّة، و الجمع بينه و بين ما روي في البحار و غيره عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم أنّه يخرج من قرية يقال لها كرعة.[5] و في بعض الروايات أنّه يخرج من المدينة، و في بعضها من مكّة، بتعدّد ظهوراته، كما يدلّ عليه الأخبار المرويّة عن الأئمّة الأطهار. و يأتي ذكرها في كلّ مقام بمناسبته.

  1. كه مقتضى دعا كردن براى آن حضرت است، زيرا كه دعا از اقسام مودّت است و خداوند متعال فرموده: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏؛[6] بگو: براى رسالت از شما مزدى نمى‏طلبم مگر دوستى نمودن در حقّ نزديكان [اهل بيتم‏].7- قرابت و خويشاوندى آن حضرت با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله - قرابته من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم‏- تقتضي الدعاء له لأنّه من المودّة، و قد قال اللّه تعالى: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏[7].
  2. ان شاء اللّه تحقيق بيشترى در اين باره در بخش پنجم خواهد آمد. و سيأتي في ذلك زيادة تحقيق في الباب الخامس إن شاء اللّه تعالى.

مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج‏1، ص: 196

  1. و نيز شيخ صدوق در كتاب خصال از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله روايت كرده كه فرمود: چهار نفر [و گروه‏] را روز قيامت من شفاعت مى‏كنم، هرچند كه به گناهان اهل زمين به نزدم بيايند: كمك كننده به اهل بيت من، و برآورنده حوائج آن‏ها هنگامى كه به آن ناچار باشند، و دوست‏دارنده آن‏ها به دست و زبانش، و كسى كه با دستش رنجى را از آنان دفع كرده باشد.[8]- 375- و لما رواه الشيخ الصدوق (ره) في الخصال: عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم قال:

أربعة أنا الشفيع لهم يوم القيامة و لو أتوني بذنوب أهل الأرض، معين أهل بيتي، و القاضي لهم حوائجهم عندما اضطرّوا إليه، و المحبّ لهم بقلبه و لسانه و الدافع عنهم بيده.[9]

أقول: و قد ورد هذا الحديث بغير هذا الطريق أيضا.

و يأتي ذكره في الباب الخامس إن شاء اللّه تعالى.

  1. مى‏گويم: اين حديث به غير اين طريق هم روايت شده كه ان شاء اللّه در بخش پنجم خواهد آمد.
  2. 8- قسط (- دادگرى) آن حضرت عليه السّلام 8- قسطه عليه السّلام

 

  1. معنى قسط و مطالبى مربوط به آن در بحث عدل آن حضرت گذشت. در اين‏جا چند روايت ديگر را مى‏افزاييم كه عنوان مطلب خالى نماند.- قد مرّ معناه، و بعض ما يدلّ عليه في «عدله»[10]و نزيدك هنا عدّة روايات لئلّا يخلو هذا العنوان، و اللّه تعالى هو المستعان.
  2. از جمله در غاية المرام از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله منقول است فرمود: بشارت مى‏دهم شما را به مهدى كه در امت من هنگام اختلاف مردم و وقوع زلزله‏ها، برانگيخته شود. پس زمين را پر مى‏كند از قسط و عدل، چنان‏كه از جوروظلم پر شده باشد، بنابراين ساكنان آسمان و زمين از او راضى مى‏شوند.

376- فمنها ما في غاية المرام: عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم قال: ابشّركم بالمهديّ يبعث في امّتي على اختلاف من الناس و زلازل، فيملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت‏ ظلما و جورا، يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الأرض.[11]-

  1. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

 

 

  1. و در حديث ديگرى از آن حضرت است كه فرمود: اگر از عمر دنيا جز يك شب باقى نماند، خداوند آن شب را طولانى خواهد كرد تا مردى از اهل بيت من زمامدارى كند، كه اسمش اسم من و اسم پدرش اسم پدر من است. زمين را پر از قسط و عدل مى‏كند هم‏چنان‏كه از ظلم‏وجور پر شده باشد. 377- و في حديث آخر، فيه: عنه صلى اللّه عليه و آله و سلم قال:
  2. لو لم يبق من الدنيا إلّا ليلة واحدة، لطوّل اللّه تلك الليلة حتّى يملك رجل من أهل بيتي، يواطئ اسمه اسمي، و اسم أبيه اسم أبي، يملأها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا، الخبر.[12]
  3. اگر اشكال كنيد كه: در اين‏جا تصريح شده كه نام پدر آن مصلح الهى، اسم پدر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله است و اين منافات دارد با اين‏كه حضرت قائم  عليه السّلام فرزند امام حسن عسكرى عليه السّلام است، در جواب از اين اشكال محمد بن طلحه شافعى- كه از علماى برجسته عامّه است- چنين گفته: فإن قلت: هذا الخبر مصرّح بأنّ اسم أبيه اسم أبي النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم، و هذا مناف لكون القائم  ابن الإمام الحسن العسكري عليه السّلام. قلت: قد أجاب عن ذلك محمّد بن طلحة الشافعي، و هو من أعيان علماء العامّة:
      1. اين زيادتى از يكى از راويان حديث- زائده- صورت گرفته كه عادتش دست بردن در احاديث است. شاهد بر آن، اين‏كه اين زيادت در روايت ابو داوود و ترمذى- كه در صحيح خود آن را نقل كرده‏اند- نيامده است. أوّلا: بأنّ هذا من زيادات زائدة- أحد رواة هذا الحديث- و هو ممّن عادته الزيادة في الأحاديث، و رواية أبي داود و الترمذي في صحيحيهما خالية من تلك الزيادة.
  4. 2- بر فرض اين‏كه اين كلمه اضافه نشده باشد، اين احتمال هست كه كلمه (ابنى) به كلمه (أبى) تصحيف شده باشد كه نظاير آن زياد است. و ثانيا: لو فرض ورود ذلك احتمل أن يكون اسم أبي مصحّف ابني‏ و مثل ذلك كثير الوقوع.
  5. ______________________________
    (1). الخصال: 1/ 196.
  6. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج‏1، ص: 197
  7. 3- باز بر فرض اين‏كه عبارت به همان‏طور درست باشد، تأويلش اين است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله كنيه را اسم و جدّ را پدر خوانده است. در اين صورت منظور پدرش حسين عليه السّلام است كه كنيه‏اش ابو عبد اللّه است، و اين دو تعبير در لغت و عرف شايع و متداول است. ثالثا: لو فرض وروده بهذا النحو اوّل بأنّ النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم عبّر عن الكنية بالإسم و عن الجدّ بالأب، فالمراد بأبيه الحسين عليه السّلام، و كنيته أبو عبد اللّه‏
  8. و هذان التعبيران شائعان في العرف و اللّغة، إنتهى كلامه ملخّصا.
  9. مى‏گويم: براى اثبات اين‏كه حضرت حجة بن الحسن- صلوات اللّه عليه- همان قائم  موعود است، بر اين حديث اعتماد نمى‏كنيم، بلكه اعتماد بر روايات بسيار و متواتر و صريح مى‏باشد- أقول: ليس المعوّل في إثبات كون الحجّة ابن الحسن صلوات اللّه عليه هو القائم  الموعود على هذا الحديث، بل المعوّل على الأخبار الكثيرة المتواترة
  10. كه قسمتى از آن‏ها گذشت- و اين‏كه اين حديث را با جواب‏هاى اين فاضل خردمند در اين‏جا آوردم، براى اين منظور بود كه اگر كسى آن را يافت دچار اشتباه نشود و متوجه باشد كه عادت بعضى روات آن‏ها دست بردن در احاديث بوده است، به‏خصوص راجع به اين حديث عدّه‏اى تصريح كرده‏اند كه يكى از راويان آن، از كسانى است كه عادت و شيوه‏اش دست بردن و زياد كردن احاديث است، و براى اين‏كه بدانيد اين‏كه قائم  همان حجة بن الحسن العسكرى عليهما السلام است، نزد آن‏ها هم مسلّم است، به حدّى كه اين فاضل بر خود لازم دانست كه اين حديث را- بر فرض صحت آن- تأويل نمايد، و حمد خداى را كه نور خود را به اتمام رسانيد. الناصّة المصرّحة بذلك الّتي قدّمنا نبذة منها.
  11. و إنّما أوردت هذا الحديث مع أجوبة هذا الفاضل اللبيب لئلّا يشتبه الأمر على من لاحظه، و لأن يعلم الناظر في هذا الكتاب ما جرى عليه عادة بعض رواتهم من الزيادة في الأحاديث، و قد صرّح جمع منهم بأنّ زائدة أحد رواة هذا الحديث ممّن ديدنه الزيادة، و لكي تعلم أنّ كون القائم  هو ابن الحسن العسكري من الامور المسلّمة بينهم، حتّى أنّ الفاضل أوجب على نفسه تأويل هذا الحديث على فرض صدوره، و الحمد للّه تعالى على إتمام نوره،
  12. در اين‏جا خوش دارم كه روايت آگاه شدن و هدايت شدن سيّد حميرى را بياورم، زيرا كه در آن به نام حضرت حجّة بن الحسن العسكرى عليهما السلام تصريح شده، و آمده است كه آن حضرت زمين را پر از قسط و عدل خواهد ساخت. و يعجبني هنا نقل رواية تبصّر السيّد محمّد الحميري (ره) لأنّ فيها التصريح بالحجّة ابن الحسن، و أنّه الّذي يملأ الأرض قسطا و عدلا:
  13. شيخ صدوق رحمه اللّه در كتاب كمال الدين به سند خود از سيّد حميرى نقل كرده كه گفت: من [در دين‏] غلوّ داشتم، و معتقد به غايب بودن محمد بن الحنيفه بودم، مدتى در اين وضع گمراهى به سر مى‏بردم، تا اين‏كه خداوند بر من منّت نهاد و به وسيله جعفر بن محمد صادق عليه السّلام از آتش نجاتم داد و به راه راست هدايتم كرد، 378- روى الشيخ الصدوق رحمة اللّه عليه في كمال الدين: بإسناده عن السيّد المذكور، قال: كنت أقول بالغلوّ، و أعتقد غيبة محمّد بن عليّ بن الحنفيّة، قد ضللت في ذلك زمانا، فمنّ اللّه عليّ بالصادق جعفر بن محمّد عليهما السلام و أنقذني به من النار و هداني إلى سواء الصراط.
  14. و چون با دلائل، امامت آن حضرت بر من ثابت شد و دانستم كه او بر من و همه خلق حجّت است، و او است آن امامى كه خداوند اطاعتش را واجب دانسته. از او پرسيدم: يابن رسول اللّه! اخبارى از پدران تو درباره غيبت به ما رسيده كه به صحّت مقرون است، به من بگو كه اين غيبت بر كه واقع مى‏شود؟ فسألته بعد ما صحّ عندي بالدلائل الّتي شاهدتها منه أنّه حجّة اللّه عليّ و على جميع أهل زمانه، و أنّه الإمام الّذي فرض اللّه طاعته، و أوجب الإقتداء به‏

فقلت له: يابن رسول اللّه، قد روي لنا أخبار عن آبائك عليهم السّلام في الغيبة و صحّة كونها، فأخبرني بمن تقع،

  1. فرمود: غيبت در ششمين فرزند من كه دوازدهمين امام است خواهد بود. امامان هدايتگر بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله كه اولين آن‏ها امير المؤمنين على بن ابى طالب و آخرشان قائم  بالحق، بقية اللّه در زمين و صاحب زمان مى‏باشد، به خدا كه اگر به قدر نوح در قوم خودش باقى بماند، از دنيا نرود تا ظهور كند و زمين را پر از قسط و عدل نمايد، چنان‏كه از ستم و ظلم پر شده باشد. فقال عليه السّلام: إنّ الغيبة ستقع بالسادس من ولدي، و هو الثاني عشر من الأئمّة الهداة بعد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم.

أوّلهم: أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب و آخرهم: القائم  بالحقّ، بقيّة اللّه في الأرض، و صاحب الزمان، و اللّه لو بقي في غيبته ما بقي نوح في قومه لم يخرج من الدنيا حتّى يظهر، فيملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج‏1، ص: 198

  1. سيد حميرى مى‏گويد: هنگامى كه اين مطالب را از مولايم امام صادق جعفر بن محمد عليهما السلام شنيدم به دست او توبه كردم و اين قصيده را سرودم: قال السيد: فلمّا سمعت ذلك من مولاي الصادق جعفر بن محمّد عليهما السلام تبت إلى اللّه تعالى ذكره على يديه و قلت قصيدتي الّتي أوّلها:

 

فلمّا رأيت النّاس في الدّين قد غووا

 

تجعفرت باسم اللّه فيمن تجعفروا

و ناديت باسم اللّه و اللّه أكبر

 

و أيقنت أنّ اللّه يعفو و يغفر

و دنت بدين غير ما كنت ديّنا

 

به و نهاني سيّد النّاس جعفر

فقلت فهبني قد تهوّدت برهة

 

و إلّا فديني دين من يتنصّر

و إنّي إلى الرّحمن من ذاك تآئب‏

 

و إنّي قد أسلمت و اللّه أكبر

فلست بغال ما حييت و راجع‏

 

إلى ما عليه كنت اخفي و اظهر

و لا قآئل حيّ برضوى محمّد

 

و إن عاب جهّال مقالي فأكثروا

و لكنّه ممّا مضى لسبيله‏

 

على أحسن الحالات يقفي و يخبر

مع الطّيّبين الطّاهرين الأولى لهم‏

 

من المصطفى فرع زكيّ و عنصر[13]

  1. پس چون ديدم مردم در امر دين، راه انحراف پيش گرفتند، در ميان جعفريان به نام خدا مذهب جعفرى را پذيرفتم.
  2. و به نام خداوند، فرياد برآوردم كه: (اللّه اكبر)، و يقين دارم كه خداوند بخشنده و عفوكننده است.

و به دينى ايمان آوردم غير از آنچه قبلا داشتم، چون سرور مردمان جعفر عليه السّلام از آن مرا نهى كرد.

  1. با خود گفتم: گيرم كه مدتى يهودى مى‏شدم، يا به دين نصرانيت درمى‏آمدم.

من به درگاه خداوند رحمن، از آن گمراهى توبه مى‏كنم و من مسلمان شدم و اللّه اكبر مى‏گويم.

  1. تا زنده‏ام ديگر غلو نكنم و برنمى‏گردم به آنچه در نهان و آشكار بدان عقيده داشتم.

ديگر نخواهم گفت كه محمد [ابن الحنفيه‏] در كوه رضوى زنده است، هرچند كه جاهلان گفتارم را عيب كنند.

  1. ولى مى‏گويم او از كسانى است كه عمرش را با بهترين حالت و پيروى از حقّ سپرى نمود.

با پاكيزگان و نيكانى كه از حضرت مصطفى صلّى اللّه عليه و اله شاخه پاكيزه‏اى هستند ... تا آخر قصيده كه طولانى است و نيز قصيده ديگرى پس از آن سرودم:

أيا راكبا نحو المدينة جسرة

 

عذا فرة يطوي بها كلّ سبسب‏

إذا ما هداك اللّه عاينت جعفرا

 

فقل لوليّ اللّه و ابن المهذّب‏

 

ألا يا أمين اللّه و ابن أمينه‏

 

أتوب إلى الرّحمن ثمّ تأوّبي‏

إليك من الأمر الّذي كنت مطنبا

 

أحارب فيه جاهدا كلّ معرب‏

و ما كان قولي في ابن خولة مبطنا

 

معاندة منّي لنسل المطيّب‏

و لكن روينا عن وصيّ محمّد

 

و ما كان فينا قال بالمتكذّب‏

بأنّ وليّ اللّه يفقد لا يرى‏

 

سنين كفعل الخائف المترقّب‏

فيقسم أموال الفقيد كأنّما

 

تغيّبه بين الصّفيح المنصّب‏

فيمكث حينا ثمّ ينبع نبعة

 

كنبعة جدى من الأفق كوكب‏[14]

يسير بنصر اللّه من بيت ربّه‏

 

على سؤدد منه و أمر مسبّب‏

يسير إلى أعدآئه بلوآئه‏

 

فيقتلهم قتلا كحرّان مغضب‏

فلمّا روي أنّ ابن خولة غآئب‏

 

صرفنا إليه قولنا لم نكذّب‏

و قلنا هو المهديّ و القائم  الّذي‏

 

يعيش به من عدله كلّ مجدب‏

فإن قلت لا فالحقّ قولك و الّذي‏

 

أمرت فحتم غير ما متعصّب‏

و أشهد ربّي أنّ قولك حجّة

 

على الخلق طرّا من مطيع و مذنب‏

بأنّ وليّ الأمر و القائم  الّذي‏

 

تطلّع نفسي نحوه بتطرّب‏

له غيبة لا بدّ من أن يغيبها

 

فصلّى عليه اللّه من متغيّب‏

فيمكث حينا ثمّ يظهر حينه‏

 

فيملا عدلا كلّ شرق و مغرب‏

بذاك أدين اللّه سرّا و جهرة

 

و لست و إن عوتبت فيه بمعتب‏[15]

صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ«اللهم » مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج‏1، ص: 199

 

 

 

[1] . بحار الانوار: 52/ 320.

[2] الدعوات: 209 ح 568، عنه البحار: 52/ 320 ح 25، و رواه في الكافي: 1/ 320 ح 25( نحوه) عنه البحار: 50/ 265.

[3] . بحار الانوار: 52/ 390.

[4] بشارة الإسلام: 253، البحار: 52/ 390 ح 212.

[5] البحار: 52/ 380 ح 189.

[6] . سوره شورى، آيه 23.

[7] الشورى: 23.

[8] . الخصال: 1/ 196.

[9] الخصال: 1/ 196 ح 1.

[10] تقدّم ص 168.

[11] غاية المرام: 7/ 80 ح 5، مسند أحمد: 3/ 37، عنه منتخب الأثر: 147 ح 14، البيان: 123، عقد الدرر: 164 ح 5، نور الأبصار: 230، الصواعق: 99، مجمع الزوائد: 7/ 313، ينابيع المودّة: 487، فرائد السمطين: 2/ 310، منتخب كنز العمال: 2/ 29، ميزان الإعتدال: 2/ 21، و أخرجه في البحار: 51/ 74 ح 32، عن غيبة الطوسي: 178 ح 136.

[12] غاية المرام: 7/ 105 ح 106، عقد الدرر: 29 ح 5، ينابيع المودّة: 259، كنز العمال: 7/ 188، و أخرجه في البحار: 51/ 74 ح 27 عن غيبة الطوسي: 181 ح 140.

[13] . كمال الدين: 1/ 34؛ ديوان السيد الحميرى: 203، با اندكى تفاوت.

[14] . اين مصرع سكته دارد، و در بعضى از نسخه‏ها و نيز كتب ديگر به جاى اين بيت آمده:

فيمكث حينا ثمّ يشرف شخصه‏

 

مضيئا بنور العدل اشراق كوكب‏

   

( مترجم)

[15] . كمال الدين: 1/ 34- 35؛ ديوان السيد الحميرى: 114- 117.

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید