- «سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
- «صفرزاده- https://safarzade.blog.ir-«
- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ«اللهم »
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص 213- 218
- آمده كه فرمود: خداوند- عزّ و جلّ- به وسيله قائم عليه السّلام زمين را بعد از مرگش زنده گرداند و منظور از مرگ آن، كفر اهل آن مىباشد كه كافر در حقيقت مره است. قال: يحييها اللّه عزّ و جلّ بالقائم عليه السّلام بعد موتها، يعني بموتها: كفر أهلها، و الكافر ميّت.
- و در وسائل درباره آيه: يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها آمده كه حضرت ابو ابراهيم موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود: به وسيله باران احيا نمىكند، بلكه خداوند مردانى برانگيزد كه عدالت را زنده مىكنند، و زمين به خاطر احياى عدالت، زنده مىشود، و به درستى كه اگر يك حدّ در زمين برپا شود، سودمندتر از چهل روز باران است.[1] 405- و في الوسائل: في قول اللّه عزّ و جلّ: يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها عن أبي إبراهيم عليه السّلام قال:
ليس يحييها بالقطر، و لكن يبعث اللّه رجالا فيحيون العدل، فتحيا الأرض لإحياء العدل، و لإقامة الحدّ فيها أنفع في الأرض من القطر أربعين صباحا.
- و در همان كتاب از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله منقول است كه فرمود: يك ساعت امام عادل بهتر است از عبادت هفتاد سال، و يك حدّ كه براى خدا در زمين برپا شود سودمندتر است از چهل روز باران. 406- و فيه عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم قال: ساعة إمام عادل أفضل من عبادة سبعين سنة، و حدّ يقام للّه في الأرض أفضل من مطر أربعين صباحا[2]
- با اين همه تا كى و تا چند، آدم و قائم را باهم مقايسه كنم درحالىكه آدم به خاطر قائم خلق شد.
- إنّ الّذي خلق المكارم حازها
- آنكه مكارم اخلاق را آفريد همه را در صلب آدم قرار داد براى امام قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف-. هذا، و إلى متى، و حتّى متى أقول: آدم و القائم؟ و ما خلق آدم إلّا لأجل القائم. … إنّ الّذي خلق المكارم حازها….. في صلب آدم للإمام القائم
- شباهت به هابيل عليه السّلام : 2- باب شباهته بهابيل
- نزديكترين و خويشاوندترين افراد، هابيل را كشت- يعنى برادرش قابيل- خداوند متعال در كتاب عزيز خود مىفرمايد: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً- فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ؛[3] و بر آنان، داستان دو پسر آدم را به حقّ تلاوت كن، كه چون قربانىاى تقديم داشتند، از يكى از آنان پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد، [قابيل به هابيل] گفت: تو را خواهم كشت. گفت: خداوند تنها از تقوىپيشگان مىپذيرد. (هابيل عليه السّلام ) قتله أقرب الناس إليه، و أمسّهم رحما به، و هو أخوه قابيل.
- قال اللّه تعالى في كتابه العزيز: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ[4]. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 214
- همچنين نزديكترين و خويشاوندترين افراد، قصد كشتن امام قائم- روحى و ارواح العالمين فداه- را نمود و او عموى آن حضرت، جعفر كذّاب بود، كه از امام زين العابدين عليه السّلام آمده است فرمود: (القائم) روحي و أرواح العالمين فداه، أراد قتله و عزم عليه أقرب الناس إليه و أمسّهم رحما به، و هو عمّه جعفر الكذّاب:407- فعن سيّد العابدين عليه السّلام قال:
- گويا جعفر كذّاب را مىبينم كه سركش زمانش را بر تفتيش امر ولىّ خدا و آنكه در غيب الهى محفوظ و بر حرم پدرش موكل است وادار كند، به خاطر جهل او به ولادتش و حرص بر كشتنش- اگر بر او دست يابد- از روى طمع در ميراث پدرش تا آن را به ناحق بگيرد.[5] كأنّي بجعفر الكذّاب و قد حمل طاغية زمانه على تفتيش أمر وليّ اللّه، و المغيّب في حفظ اللّه، و الموكّل بحرم أبيه جهلا منه بولادته، و حرصا منه على قتله إن ظفر به، طمعا في ميراث أخيه، حتّى يأخذه بغير حقّ.[6]
- شباهت به شيث عليه السّلام : 3- باب شباهته بشيث
- هبة اللّه شيث، اجازه نيافت كه علم خودش را آشكار كند، چنانكه در روضه كافى روايت شده حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام در خبرى طولانى چنين فرمود: وقتى هبة اللّه، پدرش آدم را دفن كرد، قابيل به نزدش آمد و گفت: اى هبة اللّه من ديدم كه پدرم آدم تو را از علم آنقدر عطا كرد كه به من عطا نكرد، و آن همان علمى است كه برادرت هابيل به آن دعا كرد و قربانىاش قبول شد، و بدين جهت او را كشتم كه فرزندانى نداشته باشد . (هبة اللّه) لم يؤذن في إظهار علمه خوفا.
- 408- روى الكليني (ره) في روضة الكافي: عن أبي جعفر عليه السّلام - في حديث طويل-: إنّ هبة اللّه لمّا دفن أباه أتاه قابيل، فقال: يا هبة اللّه إنّي قد رأيت أبي آدم قد خصّك من العلم بما لم اخصّ به أنا، و هو العلم الّذي دعا به أخوك هابيل فتقبّل قربانه، و إنّما قتلته لكيلا يكون له عقب فيفتخرون على عقبي
- تا بر فرزندان من افتخار كنند و بگويند ما فرزندان كسى هستيم كه قربانىاش قبول شد و شما فرزند كسى هستيد كه قربانى او قبول نشد. و تو اگر علمى را كه پدرم به تو اختصاص داده آشكار كنى تو را هم مىكشم همانطوركه برادرم هابيل را كشتم. پس هبة اللّه و فرزندان او مخفى مىكردند آنچه از علم و ايمان نزد آنها بود ...[7]-فيقولون: نحن أبناء الّذي تقبّل قربانه و أنتم أبناء الّذي ترك قربانه، فإنّك إن أظهرت من العلم الّذي اختصّك به أبوك شيئا قتلتك، كما قتلت أخاك هابيل، فلبث هبة اللّه و العقب منه مستخفين بما عندهم من العلم و الإيمان، الخبر.[8]
- حضرت قائم عليه السّلام نيز اجازه نيافته كه علم خود را آشكار كند تا روز وقت معيّن؛ چنانكه درباره حضرتش روايت شده: هنگام ولادت بر زانو قرار گرفت و دو انگشت سبّابهاش را به سوى آسمان بلند كرد، و عطسهاى زد و گفت: «الحمد للّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على محمّد و آله»؛ ستمگران پنداشتهاند كه حجّت الهى باطل و نابود است، و حال آنكه اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود شك از بين مىرود.[9] و كذلك القائم لم يؤذن له إلى الوقت المعلوم: كما قال عليه السّلام : حين سقط من بطن امّه جاثيا على ركبتيه، رافعا سبّابتيه إلى السماء، ثمّ عطس، فقال عليه السّلام : الحمد للّه ربّ العالمين، و صلّى اللّه على محمّد و آله، زعمت الظلمة أنّ حجّة اللّه داحضة، لو اذن لنا في الكلام لزال الشكّ.
- اين خبر را رئيس المحدثين شيخ صدوق در كمال الدين آورده است. رواه رئيس المحدّثين في كمال الدين.[10]
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 215
- شباهت به نوح عليه السّلام : 4- باب شباهته بنوح عليه السّلام شيخ الأنبياء
- نوح، شيخ الانبيا است. از امام صادق و امام هادى عليهما السلام روايت است كه حضرت نوح عليه السّلام دو هزار و پانصد سال عمر كرد. و حضرت قائم عليه السّلام شيخ الاوصيا است؛ (بنا به روايت كافى)، در نيمه شعبان سال دويست و پنجاه و پنج هجرى متولد شد.[11] پس عمر آن حضرت تاكنون- روز يكشنبه دهم ذى القعدة الحرام سال هزار و سيصد و سى و يك هجرى- هزار و هشتاد و پنج سال مىشود. 410- فعن الصادق و الهادي عليهما السّلام أنّه عاش خمسمائة و ألفي عام.[12]
- و از امام زين العابدين عليه السّلام روايت است كه فرمود: در قائم، روشى از آدم و نوح است و آن طول عمر مىباشد. تمام اين خبر قبلا گذشت.
- نوح عليه السّلام زمين را با سخن خود از كافرين پاك كرد و گفت: پروردگارا! بر روى زمين ديّار البشرى از كافران بر جاى مگذار.[13] قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- نيز زمين را با شمشير از لوث وجود كافرين پاك مىگرداند تا جايى كه هيچ اثرى از آنها باقى نماند- چنانكه گذشت.
- نوح عليه السّلام نهصد و پنجاه سال صبر كرد، چنانكه خداوند مىفرمايد: فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ؛[14] پس در ميان آنان هزار سال منهاى پنجاه سال به سر برد، آنگاه طوفان آنان را فروگرفت، درحالىكه ايشان ستمكار بودند. قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- نيز از اوّل امامتش تاكنون صبر كرده، و نمىدانم تا كى صبر خواهد كرد. 411- (القائم عليه السّلام ) شيخ الأوصياء، فإنّه ولد- كما في الكافي- للنصف من شعبان سنة خمس و خمسين و مائتين[15] فعمره الشريف إلى الآن، و هذا يوم الأحد عاشر ذي قعدة الحرام من سنة إحدى و ثلاثين و ثلاثمائة بعد الألف من الهجرة يكون ألفا و إحدى و ثمانين سنة و خمسا و ثمانين يوما.412- و عن سيّد العابدين عليه السّلام : أنّ في القائم سنّة من آدم و من نوح و هي طول العمر ... إلخ... و قد مرّ الخبر بتمامه. (نوح) طهّر الأرض من الكافرين بكلامه. فقال: رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً (القائم) يطهّر الأرض من الكافرين بحسامه، حتّى لا يبقى منهم آثارا كما مرّ (نوح) صبر ألف سنة إلّا خمسين عاما، قال اللّه:فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (القائم) صبر منذ أوّل إمامته إلى الآن، و لا أدري إلى متى يصبر مولانا صاحب الزمان
- هركه از نوح عليه السّلام تخلّف جست هلاك شد. هركه از قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- تخلف جويد نيز هلاك مىشود- چنانكه در حديث آمده-.[16](نوح) من تخلّف عنه غرق. (القائم) من تخلّف عنه هلك، كما في الحديث.[17]
- فرج نوح عليه السّلام و اصحابش را خداوند آنقدر به تأخير انداخت تا اينكه بيشتر معتقدين به آن حضرت از او برگشتند. فرج قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- را نيز خداوند آنقدر به تأخير مىاندازد كه بيشتر معتقدين به آن حضرت از او برمىگردند- چنانكه در حديثى از امام عسكرى عليه السّلام آمده است-.-(نوح) أخّر اللّه فرجه و فرج أصحابه حتّى رجع عنه أكثر القائلين به. (القائم) يؤخّر اللّه تعالى فرجه و فرج أوليائه حتّى يرجع عنه أكثر القائلين به كما عن العسكري عليه السّلام .
- (5). در بحار الانوار از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله مروى است كه فرمود: قيامت برپا نخواهد شد مگر اينكه قائم از ما بپاخيزد، و آن هنگامى است كه خداوند به او اجازه دهد، هركس از او پيروى كند نجات يابد و هر آنكه از او تخلف جويد هلاك گردد. اى بندگان خدا! خدا را خدا را! كه به سوى او بياييد هرچند بر روى برف و يخبندان باشد كه او خليفه خدا و خليفه من است. (مؤلف) مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 216
- ادريس عليه السّلام به ظهور نوح عليه السّلام بشارت داد، و به ظهور قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- خداوند تعالى فرشتگان را بشارت داد و پيغمبر و امامان عليهم السّلام بلكه پيغمبران گذشته ظهورش را بشارت دادند- كه اگر بخواهيم آنها را ذكر كنيم كتاب طولانى مىشود-.(نوح) بشّر بظهوره إدريس النبيّ.(القائم) بشّر اللّه تعالى بظهوره الملائكة، كما مرّ، و بشّر به النبيّ و الأئمّة عليهم السّلام بل بشّر به الأنبياء السابقون، و لو ذكرنا ذلك لطال الكتاب.
- نداهاى نوح عليه السّلام به شرق و غرب عالم مىرسيد و اين يكى از معجزات آن حضرت عليه السّلام بود- چنانكه در كتاب زبدة التصانيف آمده-. قائم عليه السّلام نيز هنگام ظهور، بين ركن و مقام مىايستد و فريادى برمىآورد و مىگويد: اى نقبا و سرداران من؛ و اى خوّاص من؛ و اى كسانى كه خداوند پيش از ظهور، آنان را بر روى زمين براى يارى من ذخيره كرده! با خواست و رغبت به سوى من آييد. (نوح) كان يبلغ صوته شرق الأرض و غربها حين ندائه و صيحته، و كان هذا أحد معجزاته، كما في زبدة التصانيف. 413- (القائم عليه السّلام ) يقف بين الركن و المقام [حين ظهوره]، فيصرخ صرخة فيقول: يا معاشر نقبائي، و أهل خاصّتي، و من ذخرهم اللّه لنصرتي قبل ظهوري على وجه الأرض، إئتوني طائعين،
- پس صداى آن حضرت عليه السّلام به آنها مىرسد درحالىكه در محرابها و بر فرشها و رختخوابهايشان باشند و با يك فرياد، همه صداى او را مىشنوند و هريك از آنها به گوشش مىرسد، و به سوى آن صدا اجابت مىكنند، و يك چشم برهم زدن نمىگذرد كه همگى آنها بين ركن و مقام قرار مىگيرند، چنانكه در حديث مفضّل از امام صادق عليه السّلام آمده است. فترد صيحته عليه السّلام عليهم، و هم على محاريبهم، و على فرشهم، في شرق الأرض و غربها، فيسمعونه في صيحة واحدة في اذن كلّ رجل، فيجيئون نحوها، و لا يمضي لهم إلّا كلمحة بصر حتّى يكون كلّهم بين يديه عليه السّلام بين الركن و المقام، كما في حديث المفضّل عن الصادق عليه السّلام
- شباهت به ادريس عليه السّلام : 5- باب شباهته بإدريس عليه السّلام
- ادريس عليه السّلام جدّ پدر نوح عليه السّلام است كه نامش اخنوخ بوده، خداوند او را به جايگاه بلندى بالا برد؛ گفته مىشود: به آسمان چهارم بالا رفت. و گفته مىشود كه به آسمان ششم برده شد. (إدريس عليه السّلام ) و هو جدّ أبي نوح عليه السّلام و اسمه اخنوخ، رفعه اللّه مكانا عليّا قيل: رفع إلى السماء الرابعة، و قيل: إلى السادسة.
- در مجمع البيان از مجاهد نقل كرده كه گفت: ادريس به آسمان بالا برده شد، همانگونه كه عيسى به آسمان برده شد، و او زنده است و نمرده. و ديگران گفتهاند: بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح شده است. اين معنى از امام باقر عليه السّلام نيز روايت شده است. قائم عليه السّلام را نيز خداوند به جايگاه والايى به آسمان برد.
414- و في مجمع البيان: قال مجاهد: رفع إدريس كما رفع عيسى [و هو] حيّ لم يمت، و قال آخرون: إنّه قبض روحه بين السماء الرابعة و الخامسة.
و روي ذلك عن أبي جعفر عليه السّلام .
(القائم عليه السّلام ) رفعه اللّه مكانا عليّا إلى السماء.
- ادريس عليه السّلام را خداوند بر بال فرشتهاى نشانيد كه در فضاى آسمان او را به پرواز درآورد، چنانكه على بن ابراهيم قمى از پدرش از محمد بن ابى عمير از كسى كه براى او حديث گفته بود، نقل كرده كه گفت: امام ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام فرمود: خداوند تبارك و تعالى بر فرشتهاى از فرشتگان غضب كرد و بالهايش را بريد، و او را در يكى از جزيرههاى دريا افكند؛ پس زمانى طولانى- كه خدا مىداند- در آن دريا ماند. و چون خداوند ادريس را به رسالت برانگيخت، آن فرشته نزد وى آمد و گفت: اى پيغمبر خدا! دعا كن خداوند از من راضى شود و بالهايم را برگرداند. ادريس فرمود: آرى، [چنين خواهم كرد]. آنگاه از پروردگار درخواست نمود، و
(إدريس عليه السّلام ) حمله الملك على جناحه فطار به في جوّ السماء:
415- روى عليّ بن إبراهيم القمّي (ره): عن أبيه، عن محمّد بن أبي عمير عمّن حدّثه، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ اللّه تبارك و تعالى غضب على ملك من الملائكة فقطع جناحه، و ألقاه في جزيرة من جزائر البحر، فبقي ما شاء اللّه تعالى في ذلك البحر، فلمّا بعث اللّه تعالى إدريس عليه السّلام جاء ذلك الملك إليه فقال: يا نبيّ اللّه، ادع اللّه لي أن يرضى عنّي، و يردّ عليّ جناحي، قال: نعم فدعا إدريس ربّه،
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 217
- خداوند بالهاى آن فرشته را بازگرداند و از او راضى شد، سپس آن فرشته به ادريس گفت: آيا حاجتى دارى؟ فرمود: آرى! دوست دارم مرا به آسمان بالا ببرى تا به ملك الموت نگاه كنم، چون با ياد او زندگى ندارم. پس فرشته او را برگرفت و بر بالهاى خود به آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسيد كه ناگهان ديد ملك الموت سر خود را از روى تعجب حركت مىدهد. فردّ اللّه عليه جناحه، و رضي عنه،
قال الملك لإدريس: لك إليّ حاجة؟ قال: نعم، احبّ أن ترفعني إلى السماء، حتّى أنظر إلى ملك الموت، فإنّه لا عيش لي مع ذكره، فأخذه الملك على جناحه حتّى انتهى به إلى السماء الرابعة، فإذا ملك الموت يحرّك رأسه تعجّبا، فسلّم إدريس على ملك الموت، و قال له: ما لك تحرّك رأسك؟
- ادريس بر ملك الموت سلام كرد و به او گفت: چرا سرت را تكان مىدهى؟ گفت: چون خداوند به من امر فرمود كه تو را بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح كنم. گفتم: پروردگارا! چگونه اين كار را انجام دهم و حال آنكه غلظت آسمان چهارم به مقدار پانصد سال راه است و از آسمان چهارم تا آسمان سوم مقدار پانصد سال راه است و غلظت آسمان سوم نيز پانصد سال است، و هرآسمان از مابين آن بههمين ترتيب است، اين چگونه شدنى است؟ سپس او را بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح نمود. و همين است كه خداوند مىفرمايد: وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا؛ و ما او را به جايگاه بلندى رسانديم. و بدين جهت او را ادريس ناميدند كه كتابهاى بسيار درس مىگفت. قال: إنّ ربّ العزّة أمرني أن أقبض روحك بين السماء الرابعة و الخامسة
فقلت: يا ربّ و كيف هذا و غلظ السماء الرابعة مسيرة خمسمائة عام، و من السماء الرابعة إلى السماء الثالثة مسيرة خمسمائة عام، و غلظ السماء الثالثة خمسمائة عام، و كلّ سماء و ما بينهما كذلك فكيف يكون هذا؟! ثمّ قبض روحه بين السماء الرابعة و الخامسة و هو قوله: وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا قال: و سمّي إدريس [على نبيّنا و آله و عليه السلام] لكثرة دراسته للكتب، إنتهى.
- و گفته مىشود كه او در بهشت زنده است، و اين قول مروى از ابن عباس است. و قيل: إنّه حيّ في الجنّة، و هو المرويّ عن ابن عبّاس.
- قائم عليه السّلام را هم روح القدس بر بال خود گرفت و به آسمانها برد. در حديثى كه در كتاب كمال الدين از حكيمه نقل شده، در باب ميلاد حضرت قائم عليه السّلام آمده است: پس امام حسن عسكرى عليه السّلام فرزندش را گرفت، (القائم عليه السّلام ) رفعه روح القدس صلوات اللّه عليه و طار به في جوّ السماء:
416- ففي الحديث المرويّ في كمال الدين: عن حكيمة- في باب ميلاد القائم عليه السّلام -: فتناوله الحسن عليه السّلام
- درحالىكه كبوترها بالاى سرش پرواز مىكردند، آنگاه امام به يكى از كبوترها بانگ زد كه: او را بردار و حفظ كن و هرچهل روز به ما برگردان. آن كبوتر او را برگرفت و به سوى آسمان پرواز كرد؛ بقيه كبوترها نيز پيروى كردند. آنگاه شنيدم كه حضرت ابو محمد (امام عسكرى عليه السّلام ) مىفرمود: تو را به كسى مىسپارم كه مادر موسى فرزندش را به او سپرد. نرجس گريه كرد، آن حضرت به او فرمود: آرام باشد كه شير جز از پستانهاى تو بر او حرام است و به زودى به تو بازخواهدگشت، چنانكه موسى به مادرش بازگردانده شد. خداى- عزّ و جلّ- مىفرمايد: فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ؛سرانجام ما او را به مادرش بازگردانديم تا ديدهاش روشنى يابد، و غمگين نشود. منّي و الطير ترفرف على رأسه، فصاح بطير منها، فقال له: احمله و احفظه، و ردّه إلينا في كلّ أربعين يوما، فتناوله الطير و طار به في جوّ السماء، و اتّبعه سائر الطير، فسمعت أبا محمّد عليه السّلام يقول:
أستودعك الّذي أودعته امّ موسى عليه السّلام فبكت نرجس، فقال لها: اسكتي، فإنّ الرضاع محرّم عليه إلّا من ثديك، و سيعاد إليك، كما ردّ موسى إلى امّه، و ذلك قوله عزّ و جلّ: فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ.
- حكيمه گويد: عرض كردم: اين پرنده چيست؟ فرمود: اين روح القدس است كه موكّل به امامان است. آنها را تسديد و توفيق مىدهد و به علم تربيت مىكند ... قالت حكيمة: قلت: و ما هذا الطير؟
قال عليه السّلام : هذا روح القدس، الموكّل بالأئمّة، يوفّقهم و يسدّدهم، و يربّيهم بالعلم، الخبر.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 218
- ادريس عليه السّلام از قومش غايب شد، هنگامى كه مىخواستند او را بكشند- چنانكه در حديثى از حضرت باقر عليه السّلام آمده است-. قائم عليه السّلام نيز همينطور، هنگامى كه دشمنان مىخواستند آن حضرت را بكشند، غايب شد. چنانكه در بحث ظلم دشمنان بر آن حضرت در حرف «ظ» گذشت. (إدريس) غاب عن قومه لمّا عزموا على قتله، كما في الحديث، عن أبي جعفر صلوات اللّه و سلامه عليه.[18]
(القائم عليه السّلام ) غاب عن قومه لمّا عزموا على قتله، كما مرّ في ظلم الأعداء عليه، من حرف الظاء المعجمة. صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ«اللهم »