مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج‏1، ص - -223 218- غيبت ادريس عليه السّلام به طول انجاميد به حدّى كه شيعيان و پيروان او در سختى و شدّت و فشار واقع شدند.

  1. «سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«    
  2. صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 
  3. «بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»
  4. صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ«اللهم »
  5. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  (عليه السلام)، ج‏ ص - -223 218-
  6. غيبت ادريس عليه السّلام  به طول انجاميد به حدّى كه شيعيان و پيروان او در سختى و شدّت و فشار واقع شدند. قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- نيز غيبتش طولانى است تا جايى كه شيعيانش به منتهاى سختى و فشار و مشقّت واقع شوند. در بحار از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله روايت شده كه فرمود: پيوسته وضع شما چنين خواهد بود تا اين‏كه در ميان فتنه و جور، كسى متولّد شود كه مردم او را نشناسند. آن‏گاه زمين به حدّى از ظلم‏وستم پر شود كه هيچ‏كس نتواند «اللّه» بگويد [و نام حقّ ببرد] سپس خداوند- عزّ و جلّ- مردى از من و از عترت من برانگيزد كه او زمين را پر از عدل سازد، هم‏چنان‏كه قبل از او آن را پر از ظلم‏وستم كرده باشند. (إدريس) طالت غيبته حتّى وقع شيعته في غاية العسر و الضيق و الشدّة (القائم) تطول غيبته حتّى تقع شيعته في غاية العسر و الضيق و الشدّة.417- ففي البحار: عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم قال:

لا يزال بكم الأمر حتّى يولد في الفتنة و الجور من لا يعرف غيرها حتّى تملأ الأرض جورا، فلا يقدر أحد يقول: اللّه، ثمّ يبعث اللّه عزّ و جلّ رجلا منّي و من‏

عترتي، فيملأ الأرض عدلا كما ملأها من كان قبله جورا.

  1. و از امير المؤمنين عليه السّلام  مروى است كه فرمود: البته زمين پر از ظلم‏وجور مى‏شود، تا جايى كه كسى- جز مخفيانه- اللّه نگويد. سپس خداوند قومى صالح را مى‏آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايند، چنان‏كه از ظلم‏وجور پر شده است. و در حرف «ف» بعضى دلايل گذشت. 418- و عن أمير المؤمنين عليه السّلام  أنّه قال: لتملأنّ الأرض ظلما و جورا حتّى لا يقول أحد: اللّه، إلّا مستخفيا، ثمّ يأتي اللّه بقوم صالحين يملأونها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا و قد مرّ في حرف الفاء ما يدلّ على ذلك.
  2. وقتى غيبت ادريس عليه السّلام  به طول انجاميد، مردم بر توبه اتفاق كردند و به سوى خدا بازگشتند؛ خداوند متعال هم او را ظاهر ساخت و شدّت و بدى را از آنان دور كرد. قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- نيز همين‏طور است كه اگر مردم بر توبه اتّفاق كنند و تصميم قطعى بر يارى‏اش داشته باشند، خداى تعالى او را ظاهر خواهد ساخت- كه ان شاء اللّه در بخش هشتم مطالبى در اين باره خواهد آمد. (إدريس) لمّا طالت غيبته اتّفق الناس على التوبة إلى اللّه فأظهره اللّه تعالى و كشف عنهم البؤس و الشدّة.

(القائم عليه السّلام ) لو اتّفق الناس على التوبة إلى اللّه تعالى في أمره، و عزموا على نصره، لأظهره اللّه تعالى.

و يأتي ما يدلّ على ذلك في الباب الثامن إن شاء اللّه تعالى.

  1. هنگامى كه ادريس عليه السّلام  ظهور كرد، پادشاه ستمگر و مردم براى او تسليم شدند. قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- نيز چنين است: هرگاه ظاهر شود، پادشاهان و امراى جبّار و مردم عالم به آن حضرت مى‏گروند و سر فرود مى‏آورند. اگر بخواهيد بيش از اين بر احوال ادريس اطلاع يابيد به كتاب‏هاى مفصلى مانند كمال الدين و بحار و حيات القلوب مراجعه كنيد، ما اگر بيش از اين در اين باره مطالبى ذكر كنيم از منظور اصلى‏مان مى‏مانيم، لذا به همين مقدار اكتفا مى‏كنيم، اميد آن‏كه خداوند ما را با اولياى خود محشور گرداند. (إدريس عليه السّلام ) لمّا ظهر ذلّ له الملك الجبّار و أهل قريته.

(القائم عليه السّلام ) إذا ظهر ذلّ له الملوك الجبابرة، و جميع أهل العالم،

و إن شئت الإطّلاع على أحوال إدريس فانظر في الكتب المفصّلة، مثل كمال الدين، و البحار، و حياة القلوب، و غيرها.و لو ذكرنا أكثر من ذلك صرفنا عمّا نحن بصدده فلنكتف بهذا المقدار،

و نسأل اللّه تعالى أن يجمع بيننا و بين أوليائه في دار القرار.

مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 219

  1. شباهت به هود عليه السّلام : 6- باب شباهته بهود
  2. نام هود عليه السّلام  عابر است، و نوح عليه السّلام  ظهورش را بشارت داد. در كتاب كمال الدين از امام صادق عليه السّلام  آمده كه فرمود: هنگامى كه وفات نوح نزديك شد، شيعيان و پيروان خود را فراخواند و گفت: بدانيد كه پس از من غيبتى خواهد بود كه طاغوت‏ها ظاهر مى‏شوند، و البته خداوند- عزّ و جلّ- به وسيله قيام‏كننده‏اى از فرزندانم كه هود ناميده مى‏شود بر شما گشايشى مى‏رساند. او هيبت و سكينه و وقار دارد، در خلقت و اخلاق شبيه من است، و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسيله باد هلاك مى‏كند. پس پيوسته منتظر و مراقب ظهور و قيام هود بودند، تا اين‏كه مدّت بر آن‏ها طولانى شد و دل بيشترشان را قساوت گرفت. (هود عليه السّلام ) قيل اسمه عابر، بشّر بظهوره نوح عليه السّلام :419- روي في كمال الدين: عن الصادق عليه السّلام ، قال: لمّا حضرت نوحا عليه السّلام  الوفاة دعا الشيعة، فقال لهم: اعلموا أنّه ستكون من بعدي غيبة تظهر الطواغيت، و أنّ اللّه عزّ و جلّ يفرّج عنكم بالقائم من ولدي إسمه هود، له سمت‏

و سكينة و وقار، يشبهني في خلقي و خلقي، و سيهلك اللّه أعداءكم عند ظهوره بالريح، فلم يزالوا يترقّبون هودا عليه السّلام  و ينتظرون ظهوره، حتّى طال عليهم الأمد و قست قلوب أكثرهم،

  1. سپس خداوند متعال پيغمبرش، هود را فرستاد، بعد از آن‏كه نوميد شده بودند و بلا و گرفتارى وجودشان را پر كرده بود، و دشمنان به وسيله باد بدون نفع هلاك شدند، بادى كه خداوند متعال آن را در قرآن چنين توصيف كرده است: ما تَذَرُ مِنْ شَيْ‏ءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ؛ بر هيچ چيزى نگذشت مگر اين‏كه آن را همچون استخوان خاك‏شده ساخت. آن‏گاه غيبت بر او واقع شد تا اين‏كه هود عليه السّلام  ظاهر گشت. قائم عليه السّلام  را نيز با تمام خصوصيات پدران بزرگوارش مژده داده‏اند، و غيبت و ظهورش را بيان فرموده‏اند، كه پاره‏اى از آن‏ها گذشت. فأظهر اللّه تعالى ذكره نبيّه هود عليه السّلام  عند اليأس منهم و تناهي البلاءبهم، و أهلك الأعداء بالريح العقيم، الّتي وصفها اللّه تعالى ذكره فقال: ما تَذَرُ مِنْ شَيْ‏ءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ‏ ثمّ وقعت الغيبة به بعد ذلك إلى أن ظهر صالح عليه السّلام . (القائم عليه السّلام ) قد بشّر بظهوره بعد غيبته بجميع تلك الخصوصيّات كلّ واحد من آبائه الكرام عليهم الصلاة و السلام. و قد تقدّم نبذ منها في باب غيبته، فراجع.

(هود عليه السّلام ) أهلك اللّه عزّ و جلّ الكافرين به بالريح العقيم، كما قال تعالى: إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ* ما تَذَرُ مِنْ شَيْ‏ءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ.

(القائم) عجل اللّه تعالى فرجه سيهلك اللّه تعالى جمعا من الكافرين به بريح سوداء مظلمة كما في رواية مفضّل.

و سيأتي في نداءاته إن شاء اللّه تعالى.

  1. هود عليه السّلام ؛ خداوند- عزّ و جلّ- كافرين را به وسيله او هلاك كرد، و باد عظيم را بر آن‏ها فرستاد، چنان‏كه خداوند مى‏فرمايد: إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ* ما تَذَرُ مِنْ شَيْ‏ءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ؛ بر آنان تندبادى بى‏باران فرستاديم كه بر هيچ‏چيزى نگذشت مگر اين‏كه آن را همچون استخوان خاك‏شده ساخت. قائم عليه السّلام  نيز چنان است كه خداوند متعال به وجود او جمعى از كافرين را به وسيله باد سياهى نابود مى‏كند.- چنان‏كه در روايت مفضّل گذشت، و در بحث نداهاى آن حضرت ان شاء اللّه خواهد آمد-.
  2. شباهت به صالح عليه السّلام : 7- باب شباهته بصالح عليه السّلام
  3. صالح عليه السّلام  از قومش غايب شد و پس از آن‏كه به سوى آن‏ها بازگشت، عده كثيرى او را انكار كردند، چنان‏كه در كمال الدين از امام ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام  مروى است فرمود: صالح مدّتى از قومش غايب شد، روزى كه از آنان غيبت يافت، ميانسال و خوش‏هيكل و خوش‏اندام بود، ريش انبوه و شكم خفته‏اى داشت، گونه‏هايش سبك و در ميان مردمان ميان‏بالا بود. هنگامى كه به قومش بازگشت او را به صورتش نشناختند، و آن‏ها را بر سه طايفه ديد: يك‏ طايفه منكر و كافر، و طايفه ديگر اهل شك و ترديد بودند، و طايفه سوم يقين و ايمان داشتند. (صالح) غاب عن قومه فلمّا رجع إليهم أنكره كثير منهم.420- روي في كمال الدين: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام ، قال: إنّ صالحا عليه السّلام  غاب عن قومه زمانا، و كان يوم غاب عنهم كهلا، مبدح‏ البطن، حسن الجسم وافر اللحية، خميص البطن‏ خفيف العارضين، مجتمعا ربعة من الرجال.فلمّا رجع إلى قومه لم يعرفوه بصورته، فرجع إليهم و هم على ثلاث طبقات، طبقة جاحدة لا ترجع أبدا، و اخرى شاكّة فيه، و اخرى على يقين،فبدأ عليه السّلام  حيث رجع بطبقة الشكّاك‏، فقال لهم: أنا صالح، فكذّبوه و شتموه، و زجروه، و قالوا: برئ اللّه منك، إنّ صالحا كان في غير صورتك. قال عليه السّلام : فأتى الجحّاد فلم يسمعوا منه القول، و نفروا منه أشدّ النفور، ثمّ انطلق إلى الطبقة الثالثة، و هم أهل اليقين،
  4. اوّل، آن طايفه كه اهل شك و ترديد بودند را دعوت كرد، و به آنان گفت: من صالح هستم. آن‏ها او را تكذيب كردند، و دشنام دادند و راندند، و گفتند: خداوند از تو بيزار است، صالح به صورت تو نبود. سپس نزد منكرين و كافرين آمد، و آن‏ها را دعوت فرمود، ولى از او نپذيرفتند و به بدترين وجهى از او رميدند. آن‏گاه نزد طايفه سوم آمد و گفت: من صالح هستم. گفتند: نشانه‏اى بگو كه بدانيم تو صالح هستى، چون ما ترديد نداريم كه خداوند تعالى آفريدگار است، هركس را به هرشكل كه بخواهد درمى‏آورد، ما درميان خودمان نشانه‏هاى قائم را به يكديگر اطلاع داده و بررسى كرده‏ايم تا اين‏كه هرگاه بيايد براى ما معلوم باشد و صحت آن به وسيله يك خبر آسمانى بر ما محقق گردد. صالح عليه السّلام  فرمود: من همان صالح هستم كه شتر را براى شما برآوردم. فقال لهم: أنا صالح، فقالوا: أخبرنا خبرا لا نشكّ فيك معه أنّك صالح، فإنّا لا نمتري أنّ اللّه تبارك و تعالى الخالق ينقل و يحوّل في أيّ صورة شاء، و قد اخبرنا و تدارسنا فيما بيننا بعلامات القائم إذا جاء، و إنّما يصحّ عندنا إذا أتى الخبر من السماء. فقال لهم صالح: أنا صالح الّذي آتيتكم بالناقة،
  5. گفتند: راست مى‏گويى؛ همين مطلب را ما باهم بررسى مى‏كرديم. نشانه‏هاى آن چيست؟ فقالوا: صدقت، و هي الّتي نتدارس، فما علامتها؟
  6. فرمود: يك روز او آب مى‏آشاميد و روز ديگر شما. گفتند: ما به خداوند و آنچه تو از جانب او آورده‏اى ايمان داريم. اين‏جا است كه خداوند تبارك و تعالى مى‏فرمايد: أنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ؛ همانا صالح از سوى پروردگارش فرستاده شده فقال: لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ‏ قالوا: آمنّا باللّه و بما جئتنا به، فعند ذلك قال اللّه تبارك و تعالى: أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ‏-
  7. است. و اهل يقين و ايمان گفتند: إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ؛ما به آنچه او فرستاده شده ايمان داريم. و كسانى كه تكبر كردند- شك‏كنندگان- گفتند: فقال أهل اليقين:- إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ‏و قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا- إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ؛ ما به آنچه شما ايمان آورده‏ايد، كفر ورزيده‏ايم. و هم الشكّاك و الجحّاد- إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ‏
  8. راوى گويد: آيا آن زمان، ميان آن‏ها عالمى هم بود كه به صالح آگاه باشد؟ فرمود: خداوند عادل‏تر از آن است كه زمين را بدون عالمى بگذارد كه مردم را به سوى خداوند رهبرى كند، آن مردم تنها هفت روز پس از خروج صالح از ميان آن‏ها، در حال حيرت كه امامى را نمى‏شناختند به سر بردند، كه در همان حال هم دين خداى- عزّ و جلّ- را در اختيار داشتند، و باهم متحد بودند، و چون صالح عليه السّلام  ظاهر شد، پيرامونش جمع شدند، و همانا مثل قائم عليه السّلام  نيز مثل صالح است. - قلت: هل كان فيهم ذلك اليوم عالم به؟ قال عليه السّلام : اللّه أعدل من أن يترك الأرض بلا عالم يدلّ على اللّه عزّ و جلّ، و لقد مكث القوم بعد خروج صالح سبعة أيّام على فترة لا يعرفون إماما غير أنّهم على ما في أيديهم من دين اللّه عزّ و جلّ كلمتهم واحدة.

فلمّا ظهر صالح عليه السّلام  اجتمعوا عليه، و إنّما مثل القائم عليه السّلام  مثل صالح.

  1. آرى، قائم عليه السّلام  هم مانند صالح عليه السّلام  خواهد بود. آنچه بر صالح جارى شده بى‏كم‏وكاست بر او جارى مى‏شود. با آن‏كه در سنّ پيرى و پس از عمرى طولانى ظهور مى‏كند، به صورت جوانى كم‏تر از چهل سال است. (القائم عليه السّلام ) يجري فيه ما جرى في صالح حرفا بحرف، فإنّه يظهر مع طول عمره في صورة شابّ دون أربعين سنة،

مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 221

  1. مردم نيز بر سه دسته خواهند بود: اهل يقين؛ شك؛ و انكار. اهل شك و انكار را دعوت مى‏كند، و چون منكر شوند و نفى كنند، آن‏ها را مى‏كشد. و اهل يقين از او نشانه مى‏خواهند كه به آن‏ها ارائه مى‏دهد، پس با او بيعت مى‏كنند. و در تمام اين‏ها رواياتى هست كه بعضى از آن‏ها را پيش‏تر آورديم و بعضى ديگر را بعدا خواهيم آورد- ان شاء اللّه تعالى-. و الناس بين موقن و شاكّ و جاحد فيدعوهم فينكرونه، فيقتلهم، و الموقنون يطلبون العلامة، فيريهم، فيبايعونه. و قد ورد بكلّ ذلك الرواية، قدّمنا بعضها، و يأتي بعض آخر إن شاء اللّه و الغرض هنا الإشارة.
  2. شباهت به ابراهيم عليه السّلام : 8- باب شباهته بإبراهيم عليه السّلام
  3. ابراهيم عليه السّلام  دوران حمل و ولادتش مخفيانه بود. قائم عليه السّلام  نيز حمل و ولادتش مخفى بود. (إبراهيم عليه السّلام ) خفي حمله و ولادته. (القائم عليه السّلام ) خفي حمله و ولادته.
  4. ابراهيم عليه السّلام  در يك روز به‏قدرى رشد مى‏كرد كه ديگران در يك هفته رشد مى‏كنند، و در يك هفته آن‏قدر رشد داشت كه ديگران در يك ماه رشد مى‏نمايند، و در يك ماه به مقدارى كه ديگران در يك سال رشد دارند.- چنان‏كه از امام صادق عليه السّلام  روايت شده است- قائم عليه السّلام  نيز چنين بود، چنان‏كه در خبر حكيمه عليها السّلام آمده: پس از گذشت چهل روز به خانه حضرت ابو محمد (امام عسكرى عليه السّلام ) وارد شدم كه ناگاه مولايم صاحب الزمان را ديدم كه در خانه راه مى‏رود، از او زيباروى‏تر و فصيح‏تر نديدم. حضرت ابو محمد عليه السّلام  به من فرمود: اين است مولود گرامى نزد خداوند- عزّ و جلّ- عرض كردم: اى آقاى من چهل روزه است و من اين وضع را در او مى‏بينم؟(إبراهيم عليه السّلام ) كان يشبّ في اليوم كما يشبّ غيره في الجمعة، و يشبّ في الجمعة كما يشبّ غيره في الشهر، و يشبّ في الشهر كما يشبّ غيره في السنة،

كما وردت بذلك الرواية عن الصادق عليه السّلام .

(القائم عليه السّلام ) كذلك:421- ففي خبر حكيمة رضي اللّه عنها المفصّلة، قالت:

فلمّا كان بعد أربعين يوما دخلت دار أبي محمّد عليه السّلام  فإذا مولانا صاحب الزمان عليه السّلام  يمشي في الدار، فلم أر وجها أحسن من وجهه، و لا لغة أفصح من لغته، فقال لي أبو محمّد عليه السّلام : هذا المولود الكريم على اللّه عزّ و جلّ، قلت له: يا سيّدي له أربعون يوما و أنا أرى من أمره ما أرى!

  1. فرمود: اى عمه من! مگر ندانستى كه ما گروه اوصيا در يك روز به مقدار يك هفته ديگران و در يك هفته به مقدار يك ماه ديگران و در يك ماه به مقدار يك سال ديگران رشد مى‏كنيم. - فقال عليه السّلام : يا عمّتي، أما علمت أنّا معشر الأوصياء ننشأ في اليوم ما ينشأ غيرنا في الجمعة، و ننشأ في الجمعة ما ينشأ غيرنا في السنة (الخبر).
  2. ابراهيم عليه السّلام  از مردم عزلت گزيد، خداوند- عزّ و جلّ- به نقل از او فرموده: وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ؛ و از شما و آنچه غير خداوند مى‏پرستيد، كناره مى‏گيرم. قائم عليه السّلام  نيز از مردم اعتزال جسته كه در حرف «ع» گذشت. (إبراهيم) اعتزل الناس، قال اللّه عزّ و جلّ نقلا عنه: وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ الآية. (القائم عليه السّلام ) اعتزل الناس، و قد مرّ ما يدلّ على ذلك في حرف العين.
  3. ابراهيم عليه السّلام  دو غيبت داشته است. قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- نيز دو غيبت دارد. (إبراهيم) وقع له غيبتان‏ (القائم عليه السّلام ) وقع له غيبتان.
  4. ابراهيم عليه السّلام  هنگامى كه در آتش افكنده شد، جبرئيل برايش جامه‏اى از بهشت آورد. قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- نيز همان جامه را هنگامى كه قيام كند خواهد پوشيد. در كتاب كمال الدين از مفضّل از امام صادق عليه السّلام  آمده كه فرمود: آيا مى‏دانى جامه يوسف چه بود؟ گفتم: نه. فرمود: (إبراهيم) لبس قميصا مخصوصا جاء به جبرئيل من الجنّة حين القي في النار

(القائم عليه السّلام ) يلبس هذا القميص بعينه حين يخرج:422- ففي كمال الدين: عن مفضّل، عن الصادق عليه السّلام  قال: سمعته يقول: أتدري ما كان قميص يوسف عليه السّلام ؟ قلت: لا.

  1. وقتى براى ابراهيم عليه السّلام  آتش افروختند، جبرئيل عليه السّلام  يكى از جامه‏هاى بهشتى را آورد و بر او پوشانيد، پس با آن‏جامه گرمى و سردى به او اثر نمى‏كرد. و چون هنگام وفاتش رسيد، آن را در بازوبندى قرار داد و بر اسحاق آويخت، و اسحاق هم بعدا آن را بر يعقوب آويخت، و هنگامى كه يوسف متولد شد يعقوب آن را بر او آويخت، و اين در بازوى او بود تا بر او گذشت آنچه گذشت، و هنگامى كه يوسف عليه السّلام  آن پيراهن را از بازوبند بيرون ساخت، يعقوب بوى آن را شنيد، همين است كه خداوند به حكايت از او فرموده: إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ؛- قال إنّ إبراهيم عليه السّلام : لما اوقدت له النار، نزل إليه جبرئيل عليه السّلام  بالقميص و ألبسه إيّاه، فلم يضرّه معه حرّ و لا برد،

فلمّا حضرته الوفاة جعله في تميمة و علّقه على إسحاق، و علّقه إسحاق على يعقوب، فلمّا ولد يوسف علّقه عليه و كان في عضده حتّى كان من أمره ما كان.

فلمّا أخرجه يوسف عليه السّلام  بمصر من التميمةوجد يعقوب عليه السّلام  ريحه، و هو قوله تعالى حكاية عنه: إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ‏

  1. همانا من بوى يوسف را مى‏شنوم اگر مرا به كم‏عقلى نسبت ندهيد. اين همان پيراهنى است كه از بهشت نازل شده بود.
  2. عرض كردم: فدايت شوم! اين پيراهن به كه مى‏رسد؟ فرمود: به اهل آن و پيراهن همراه قائم ماست هنگامى كه خروج نمايد. سپس فرمود: هرپيغمبرى كه علمى يا چيزى را وارث بود، به محمد صلّى اللّه عليه و اله رسيده است.  فهو ذلك القميص الّذي انزل من الجنّة. قلت: جعلت فداك، فإلى من صار هذا القميص؟ قال: إلى أهله، و هو مع قائمنا إذا خرج، ثمّ قال: كلّ نبيّ ورّث علما أو غيره فقد انتهى إلى محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم.
  3. مى‏گويم: اين خبر با حديثى كه فاضل علامه مجلسى در بحار از نعمانى نقل كرده منافاتى ندارد. حديث چنين است: به سند خود، از يعقوب بن شعيب، از حضرت امام صادق عليه السّلام  كه فرمود: آيا جامه قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- را كه در آن بپاخيزد به تو نشان دهم؟ عرض كردم: 423- أقول: لا ينافي هذا الحديث ما رواه الفاضل العلّامة المجلسي (ره) في البحار، عن النعماني: بإسناده عن يعقوب بن شعيب، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام  أنّه قال: ألا اريك قميص القائم الّذي يقوم عليه؟
  4. آرى. پس آن حضرت جعبه‏اى را خواست و آن را گشود، و از آن پيراهن كرباسى بيرون آورد، و آن را باز كرد. ديدم آستين چپش خون‏آلود است. سپس فرمود: اين همان پيراهن رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله است روزى كه دندان‏هاى جلويش ضربت ديد آن را پوشيده بود فقلت: بلى، فدعا بقمطر ففتحه، و أخرج منه قميص كرابيس، فنشره، فإذا في كمّه الأيسر دم.فقال: هذا قميص رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم الّذي عليه يوم ضربت رباعيّته، و فيه يقوم‏
  5. و حضرت قائم عليه السّلام  همين پيراهن را بر تن دارد و قيام مى‏كند. من آن خون را بوسيدم و بر صورت نهادم. سپس آن حضرت، آن را تا كرد و برداشت.  زيرا كه احتمال دارد هريك از اين دو پيراهن را در بعضى اوقات بپوشد، و محتمل است كه پيراهن ابراهيم عليه السّلام  را با خود داشته، و بر بازويش بسته باشد يا مانند آن؛ زيرا كه در حديث اوّل صراحت ندارد كه آن حضرت آن را پوشيده باشد. و اللّه العالم. القائم، فقبّلت الدم و وضعته على وجهي، ثمّ طواه أبو عبد اللّه عليه السّلام  و رفعه.

لأنّه يحتمل أن يلبس كلّ واحد منهما في بعض الأحيان، و يحتمل أيضا أن يكون قميص إبراهيم معه على عضده أو غيره، إذ لا صراحة في الحديث الأوّل على كونه عليه السّلام  لا بسا له، و اللّه العالم.

  1. ابراهيم عليه السّلام  خانه كعبه را بنا نمود و حجر الاسود را در جايش نصب كرد. خداوند- عزّ و جلّ- مى‏فرمايد: وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ و [به ياد آور] هنگامى كه ابراهيم و نيز اسماعيل پايه‏هاى خانه [كعبه‏] را بالا بردند و گفتند: پروردگارا! از ما بپذير كه همانا تو شنواى دانا هستى. و در برهان و غير آن، از عقبة بن بشير، از يكى از دو امام (باقر و صادق عليهما السّلام) روايت است كه فرمود: خداوند- عزّ و جلّ- به ابراهيم دستور داد كه خانه كعبه را(إبراهيم) بنى البيت، و وضع الحجر الأسود مكانه،

قال اللّه عزّ و جلّ: وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ.

424- و في البرهان و غيره: عن عقبة بن بشير، عن أحدهما- أي الباقر و الصادق عليهما السّلام- قال عليه السّلام : إنّ اللّه عزّ و جلّ أمر إبراهيم عليه السّلام  ببناء الكعبة،

مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 223

  1. بسازد و پايه‏هاى آن را بنا نمايد، و به مردم محل عبادت و مناسكشان را ارائه دهد. پس ابراهيم و اسماعيل خانه كعبه را هرروز به مقدار يك ساق مى‏ساختند تا به جايگاه حجر الاسود رسيدند. و أن يرفع قواعدها، و يري الناس مناسكهم، فبنى إبراهيم و إسماعيل البيت كلّ يوم ساقا، حتّى انتهى إلى موضع الحجر الأسود،
  2. حضرت باقر عليه السّلام  فرمود: پس در اين‏جا كوه ابو قبيس او را ندا كرد كه تو نزد من امانتى دارى، آن‏گاه حجر الاسود را به ابراهيم داد و آن حضرت آن را در جاى خودش نصب كرد. و قال أبو جعفر عليه السّلام : فنادى أبو قبيس إبراهيم عليه السّلام :

إنّ لك عندي وديعة، فأعطاه الحجر، فوضعه موضعه.

  1. قائم عليه السّلام  نيز مانند آن را دارد. در بحار از حضرت ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام  مروى است كه فرمود: (القائم عليه السّلام ) له مثل ذلك:425- ففي البحار: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام 
  2. هرگاه قائم عليه السّلام  بپاخيزد، مسجد الحرام را منهدم مى‏كند تا به اساس آن برساند و مقام ابراهيم را به جايى كه در آن بوده بازمى‏گرداند ... قال: إذا قام القائم هدم المسجد الحرام حتّى يردّه إلى أساسه، و حوّل المقام إلى الموضع الّذي كان فيه، الخبر.[1]
  3. و در خرايج، از ابو القاسم جعفر بن محمد بن قولويه مروى است كه گفت: در سال سيصد و سى و هفت به قصد تشرّف به حج به بغداد رسيدم، آن سال بنا بود قرامطه حجر الاسود را به جايگاهش بازگردانند، و بيشترين كوشش من براى آن بود كه به كسى كه حجر الاسود را در جاى خودش نصب مى‏كند دست يابم، زيرا كه در كتاب‏ها خوانده بودم كه آن را جز حجّت زمان كسى نمى‏تواند به جاى خود نصب نمايد- چنان‏كه در زمان حجّاج امام زين العابدين عليه السّلام  آن را در جاى خود قرار داد- ولى به بيمارى شديدى دچار شدم كه از آن بر خود ترسيدم، و با آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم، 426- و في الخرائج: عن أبي القاسم جعفر بن محمّد بن قولويه‏[2] قال: لمّا وصلت بغداد في سنة تسع‏ و ثلاثين و ثلاثمائة للحجّ و هي السنة الّتي ردّ القرامطةفيها الحجر في مكانه إلى البيت كان أكبر همّي الظفر بمن ينصب الحجر، لأنّه مضى‏ في أثناء الكتب قصّة أخذه، و أنّه لا يضعه في مكانه إلّا الحجّة في الزمان، كما في زمان الحجّاج وضعه زين العابدين عليه السّلام  مكانه فاستقرّ، فاعتللت علّة صعبة خفت منها على نفسي، و لم يتهيّأ لي ما قصدت له
  4. و مى‏دانستم كه ابن هشام به مكه سفر مى‏كند، لذا نامه‏اى نوشتم و مهر كرده، به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسيده بودم كه آيا مرگ من در اين بيمارى است يا نه؟ و به ابن هشام گفتم: سعى من بر اين است كه اين نامه به دست كسى كه حجر الاسود را به جاى خودش نصب مى‏كند برسد، من تو را براى اين كار فراخواندم. ‏ فعرفت أنّ ابن هشام يمضي إلى الحرم فكتبت رقعة و أعطيته إيّاها مختومة أسأل فيها عن مدّة عمري، و هل تكون الموتة في هذه العلّة أم لا؟ و قلت له: همّي في إيصال هذه الرقعة إلى واضع الحجر في مكانه

صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ«اللهم »ص223

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید