-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  (عليه السّلام)، ج‏1، ص- -257: 262 ابو بصير مى‏گويد: گفتم: فدايت شوم پس برايم بيان فرماى. فرمود:

  1. --«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                              -
  2. صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 
  3. «بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»
  4. صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ«اللهم »
  5. -مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  (عليه السّلام)، ج‏ ص- -257: 262
  6. ابو بصير مى‏گويد: گفتم: فدايت شوم پس برايم بيان فرماى. فرمود: اى ابو بصير! هنگامى كه قائم ما بپاخيزد خداوند گروهى از شيعيان ما را براى او برمى‏انگيزد و زنده كند كه گيره‏هاى‏ شمشيرهايشان بر روى شانه‏هايشان است. چون اين خبر به قومى از شيعيان ما كه نمرده باشند برسد به يكديگر گويند: فلان و فلان و فلان از قبرهايشان برانگيخته شدند و آن‏ها با قائم عليه السّلام هستند، اين سخن به گوش گروهى از دشمنان ما برسد. مى‏گويند: اى گروه شيعيان چقدر دروغگو هستيد! اين دولت و حكومت شما است و شما دروغ مى‏گوييد! نه و اللّه! اين‏ها كه شما مى‏گوييد زنده نشده و زنده نخواهند شد تا روز قيامت، پس خداوند گفتار آن‏ها را حكايت كرده مى‏فرمايد: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ. - قال: قلت: جعلت فداك، فأوجدنيه، قال: فقال لي: يا أبا بصير، لو قد قام قائمنا بعث اللّه إليه قوما من شيعتنا قباع سيوفهم‏ على عواتقهم، فيبلغ ذلك قوما من شيعتنا لم يموتوا، فيقولون: بعث فلان و فلان و فلان من قبورهم و هم مع القائم، فيبلغ ذلك قوما من عدوّنا فيقولون: يا معشر الشيعة ما أكذبكم، هذه دولتكم و أنتم تقولون فيها الكذب! لا و اللّه ما عاش هؤلاء و لا يعيشون إلى يوم القيامة، قال: فحكى اللّه قولهم، فقال: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ.
  7. و در همان كتاب از حسن بن شاذان واسطى مروى است كه گفت: به حضرت ابو الحسن امام رضا عليه السّلام نامه‏اى نوشتم كه در آن از جفاى اهالى واسط گلايه كردم، چون در اين شهر گروهى از عثمانى‏ها بودند كه مرا اذيت مى‏كردند. جواب به خط آن حضرت عليه السّلام چنين آمد: خداوند تبارك و تعالى از دوستان ما پيمان گرفته بر صبر كردن در دولت باطل. پس به حكم پروردگارت صبر كن، كه هرگاه آقاى خلق بپاخيزد، خواهند گفت: اى واى بر ما چه‏كسى ما را از آرامگاهمان برانگيخت. 483- و فيه: عن الحسن بن شاذان الواسطي قال: كتبت إلى أبي الحسن الرضا عليه السّلام أشكو جفاء أهل واسط، و حملهم عليّ، و كانت عصابة من العثمانيّة تؤذيني، فوقّع عليه السّلام بخطّه: إنّ اللّه تبارك و تعالى أخذ ميثاق أوليائنا على الصبر في دولة الباطل، فاصبر لحكم ربّك، فلو قد قام سيّد الخلق‏
  8. اين است آنچه خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان، راست گفتند. و در بحار از عبد الكريم خثعمى روايت است كه گفت: به حضرت امام صادق عليه السّلام عرض كردم:

 

چند وقت قائم عليه السّلام حكومت مى‏كند؟ فرمود: هفت سال، روزها و شب‏ها طولانى مى‏شود تا آن‏جا كه هرسال از سال‏هايش به مقدار ده سال از سال‏هاى شما خواهد شد، پس سال‏هاى حكومت او هفتاد سال از اين سال‏هاى شما خواهد بود؛ و چون هنگام قيامش برسد در ماه جمادى الآخرة و ده روز از ماه رجب بارانى خواهد باريد كه خلايق مانند آن را نديده باشند، پس خداوند متعال با آن گوشت‏هاى مؤمنين و بدن‏هايشان را در قبرهايشان خواهد رويانيد، و گويا آن‏ها را مى‏بينم كه از سوى جهينه پيش مى‏آيند درحالى‏كه موهاى خود را از خاك مى‏تكانند.[1] فقال: سبع سنين، يطول الأيّام و الليالي حتّى تكون السنة من سنيّه مقدار عشر سنين من سنيّكم، فيكون سنو ملكه سبعين سنة من سنيّكم هذه، و إذا آن قيامه مطّر الناس جمادى الآخرة و عشرة أيّام من رجب، مطرا لم تر الخلائق مثله، فينبت اللّه به لحوم المؤمنين و أبدانهم في قبورهم‏

  1. و در همان كتاب به نقل از خصايص از امير المؤمنين عليه السّلام ضمن حديثى طولانى آمده كه فرمود:

... اى شگفتا و چگونه تعجب نكنم از مردگانى كه خداوند آن‏ها را زنده برانگيزد، گروه‏گروه با تلبيه و پاسخگويى به دعوت‏كننده الهى به كوچه‏هاى كوفه وارد شوند ...[2] و كأنّي أنظر إليهم مقبلين من قبل جهينة، ينفضون شعورهم من التراب.485- و فيه، عن المختصر: عن أمير المؤمنين عليه السّلام- في حديث طويل- قال عليه السّلام: فيا عجبا و كيف لا ب من أموات يبعثهم اللّه أحياء، يلبّون زمرة زمرة بالتلبية: لبيّك لبيّك يا داعي اللّه، قد تخلّلوا سكك الكوفة ... الخبر. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج‏1، ص: 258

  1. و از آن حضرت است كه درباره آيه شريفه: رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ؛[3] بسا كه‏ كافران [هنگام ديدن عذاب‏] آرزو كنند اى كاش مسلمان مى‏بودند. فرمود: هرگاه من و شيعيانم [از قبر] بيرون آييم و عثمان بن عفان و پيروانش بيرون آيند، و قريش و بنى اميه را بكشيم، در آن هنگام دوست مى‏دارند آن‏ها كه كفر ورزيده‏اند كه مسلمان مى‏بودند.[4] 486- و عنه عليه السّلام في قوله عزّ و جلّ: رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ‏، قال: هو أنا إذا خرجت أنا و شيعتي، و خرج عثمان بن عفّان و شيعته و نقتل بني امّية، فعندها يودّ الّذين كفروا لو كانوا مسلمين.
  2. و در تفسير على بن ابراهيم درباره آيه شريفه: فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً؛[5] پس مهلت ده كافران را مهلت اندكى. آمده است كه: مهلت بدهم تا هنگام قيام قائم، پس براى من از جباران و طاغوت‏هاى قريش و بنى اميه و ساير مردم انتقام بگيرد.[6] 487- و في تفسير عليّ بن إبراهيم: في قوله تعالى: فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً لوقت بعث القائم فينتقم لي من الجبّارين و الطواغيت من قريش و بني اميّة و سائر الناس.
  3. مى‏گويم: مطالبى در اين باره گذشت و ان شاء اللّه در حرف «ن» نيز مطالبى خواهد آمد.

أقول: قد سبق بعض ما يدلّ على المقصود. و يأتي إن شاء اللّه تعالى في حرف النون ما يدلّ عليه.

  1. شباهت به داوود عليه السّلام: 22- باب شباهته بداود عليه السّلام
  2. داوود عليه السّلام را، خداوند- عزّ و جلّ- در زمين خليفه ساخت و فرمود: يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ؛[7] اى داوود ما تو را در زمين خلافت داديم. قائم عليه السّلام را نيز، خداوند خليفه خود در زمين نمود و فرمود: أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ؛[8] آيا چه‏كسى [جز خداوند] دعاى مضطرّ را به اجابت مى‏رساند، و گرفتارى را برطرف مى‏سازد، و شما را خلفاى زمين قرار مى‏دهد. و در دعايى از حضرت امام رضا عليه السّلام چنين آمده است: «ادفع عن وليّك و خليفتك ...».[9] و در حرف «الف» و حرف «خ» مطالبى در اين باره گذشت. (داود عليه السّلام) جعله اللّه عزّ و جلّ خليفة، فقال: يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ‏ (القائم عليه السّلام) جعله اللّه تعالى خليفة، فقال تعالى: أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ‏.488- و في الدعاء المرويّ عن أبي الحسن الرضا عليه السّلام له: إدفع عن وليّك و خليفتك، إلخ. و قد مرّ ما يدلّ على ذلك في حرف الألف، و حرف الخاء المعجمة.
  3. داوود عليه السّلام؛ خداوند آهن را برايش نرم كرد كه در قرآن آمده: وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ؛[10] آهن را برايش نرم ساختيم. قائم عليه السّلام نيز، خداوند آهن را برايش نرم كرده است، (داود عليه السّلام) ألان اللّه له الحديد، قال عزّ و جلّ: وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ. (القائم عليه السّلام) ألان اللّه له الحديد.
  4. چنان‏كه در بعضى از كتاب‏ها از محمد بن زيد كوفى از امام صادق عليه السّلام مروى است كه فرمود: مردى از عمان به خدمت حضرت صاحب الزمان عليه السّلام مى‏آيد و عرض مى‏كند: آهن براى داوود نرم شد اگر تو هم مانند او [معجزه‏] بياورى تصديقت مى‏كنيم. پس آن حضرت معجزه داوود را به او نشان مى‏دهد، ولى آن شخص منكر مى‏شود، پس قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- عمود آهنينى به گردن او مى‏اندازد كه هلاك مى‏شود و مى‏فرمايد: اين سزاى كسى است كه آيات خدا را دروغ انگارد.

489- و في بعض الكتب: عن محمّد بن زيد الكوفي، عن الصادق عليه السّلام قال: إنّ رجلا من عمان يأتي إلى صاحب الزمان عليه السّلام و يقول: إنّ الحديد قد لان لداود فإن أتيت بمثل ذلك صدّقتك، فيريه عليه السّلام معجزة داود، فينكر ذلك الرجل، فيلقي تعالى القائم عجّل اللّه فرجه على عنقه عمودا من حديد فيهلك، و يقول: هذا جزاء من كذّب بآيات اللّه

  1. داوود عليه السّلام؛ سنگ با او سخن گفت و صدا زد: اى داوود! مرا بگير و جالوت را با من به قتل برسان. قائم عليه السّلام نيز، علم و شمشيرش او را صدا مى‏كنند و مى‏گويند: اى ولىّ خدا! خروج كن و دشمنان خدا را به قتل برسان. . (داود عليه السّلام) ناداه الحجر، فقال: يا داود خذني فاقتل بي جالوت. (القائم عليه السّلام) يناديه حين خروجه علمه فيقول: اخرج يا وليّ اللّه، فاقتل أعداء اللّه، و يناديه سيفه بمثل ذلك، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج‏1، ص: 259
  2. تمام اين روايات را شيخ صدوق در كتاب كمال الدين و تمام النعمة آورده است، و نيز در روايت آمده كه: سنگ در زمان ظهور آن حضرت هنگامى كه كافرى زير آن پنهان مى‏شود، مؤمن را صدا مى‏زند و مى‏گويد: اى مؤمن! زير من كافرى هست او را بكش، پس مؤمن مى‏آيد و آن كافر را مى‏كشد. روى جميعها الشيخ الصدوق رضي اللّه تعالى عنه في كمال الدين و تمام النعمة.490- و ينادي الحجر المؤمن في زمان ظهوره حين يختفي تحته الكافر فيقول: يا مؤمن إنّ تحتي كافرا فاقتله، فيجي‏ء المؤمن فيقتله، كما في الرواية.
  3. داوود عليه السّلام؛ جالوت را كشت. قائم عليه السّلام، دجّال را- كه از جالوت بدتر است- مى‏كشد. (داود عليه السّلام) قتل جالوت. (القائم عليه السّلام) يقتل الدجّال و هو شرّ من جالوت.
  4. داوود عليه السّلام؛ به الهام در ميان مردم حكم مى‏كرد. قائم عليه السّلام،- چنان‏كه در حرف «ح» در حكم آن حضرت گذشت- به حكم داوود قضاوت خواهد كرد و از بيّنه و شاهد نمى‏پرسد، و نيازى به آن ندارد. (داود عليه السّلام) كان يحكم بين الناس بالإلهام.(القائم عليه السّلام) قد سبق في حرف الحاء المهملة: أنّه يحكم بحكم داود لا يحتاج إلى بيّنة.
  5. داوود عليه السّلام؛ نوشته‏اى از آسمان بر او نازل شد كه مهرى از طلا بر آن بود، در آن نوشته سيزده مسأله بود كه خداوند متعال به داوود وحى كرد: اين‏ها را از پسرت سليمان بپرس، اگر آن‏ها را پاسخ داد او خليفه بعد از تو است. پس داوود هفتاد كشيش و هفتاد حبر را فراخواند و آن‏ها را نشاند، سليمان را نيز در حضور آن‏ها نشاند و گفت: اى پسرم! به من بگو نزديكترين اشياء كدام است؟ و دورترين اشياء كدام است؟ و مأنوسترين اشياء چيست؟ و موحشترين اشياء كدام؟ و زيباترين اشياء چيست؟ و زشتترين اشياء كدام است؟ و كمترين اشياء چيست؟ و بيشترين اشياء كدام؟ و دو (داود عليه السّلام) نزل عليه كتاب من السماء مختوم بخاتم من ذهب، فيه ثلاث عشرة مسألة، فأوحى اللّه [تعالى‏] إلى داود: أن سل عنها ابنك سليمان، فإن أخبر بهنّ فهو الخليفة من بعدك، فدعا داود سبعين قسّا، و سبعين حبرا، و أجلس سليمان عليه السّلام بين أيديهم،

فقال: أخبرني يا بنيّ، ما أقرب الأشياء؟ و ما أبعد الأشياء؟ و ما آنس الأشياء؟ و ما أوحش الأشياء؟ و ما أحسن الأشياء؟ و ما أقبح الأشياء؟ و ما أقلّ الأشياء؟

  1. برپاى مانده و قائم چيست؟ و دو مختلف چيست؟ و دو متباغض و كينه‏توز كدام است؟ و آن چيست كه هرگاه مرد بر آن نشيند آخرش پسنديده است؟ و آن چيست كه هرگاه مرد بر آن نشيند آخرش مذموم است؟ و ما أكثر الأشياء؟ و ما القائمان؟ و ما المختلفان؟ و ما المتباغضان؟ و ما الأمر الّذي إذا ركبه الرجل حمد آخره؟ و الأمر الّذي إذا ركبه الرجل ذمّ آخره؟
  2. سليمان گفت: نزديك‏ترين اشياء آخرت، دورترين اشياء هرچه از امور دنيا از دست برود، مأنوس‏ترين اشياء بدنى است كه در آن روحى ناطق باشد، موحش‏ترين اشياء جسد بدون روح است، بهترين اشياء ايمان بعد از كفر است، زشت‏ترين اشياء كفر بعد از ايمان است، كم‏ترين اشياء يقين و بيشترين اشياء شك است، آن دو برپاى‏مانده آسمان و زمين است، دو مختلف شب و روز است، و دو متباغض مرگ و زندگى است، آنچه هرگاه مرد بر آن سوار شود عاقبتش نيك و پسنديده است حلم و بردبارى بر غضب است، آنچه هرگاه انسان بر آن نشيند عاقبتش مذموم است تندى و غضب است. قال سليمان: أمّا أقرب الأشياء فالآخرة، و أمّا أبعد الأشياء فما فاتك من الدنيا، و أمّا آنس الأشياء فجسد فيه روح ناطق، و أمّا أوحش الأشياء فجسد بلا روح، و أمّا أحسن الأشياء فالإيمان بعد الكفر، و أمّا أقبح الأشياء فالكفر بعد الإيمان، و أمّا أقلّ الأشياء فاليقين، و أمّا أكثر الأشياء فالشكّ، و أمّا القائمان فالسماء و الأرض، و أمّا المختلفان فالليل و النهار، و أمّا المتباغضان فالموت و الحياة، و أمّا الأمر الّذي إذا ركبه الرجل حمد آخره فالحلم على الغضب، و أمّا الأمر الّذي إذا ركبه الرجل ذمّ آخره فالحدّة على الغضب.
  3. [راوى گويد:] چون مهر از نوشته برداشت تمام اين پاسخ‏ها مطابق درآمد. پس كشيش‏ها و احبار پرسيدند: آن چيست كه اگر صالح شود همه‏چيز انسان صالح مى‏شود و اگر فاسد شود همه‏چيز انسان فاسد مى‏گردد؟ فرمود: دل. پس به خلافتش رضا دادند. قال: ففكّ ذلك الخاتم فإذا هذه المسائل سواء على ما نزل من السماء فقال القسّيسون و الأحبار: ما الشي‏ء الّذي إذا صلح صلح كلّ شي‏ء من الإنسان، و إذا فسد فسد كلّ شي‏ء منه؟ فقال: القلب، فرضوا بخلافته. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج‏1، ص: 260
  4. قائم عليه السّلام، نيز نوشتهاى با مهر طلايى به همراه دارد، كه در كمال الدين از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: گويى قائم عليه السّلام را بر منبر كوفه مى‏نگرم كه يارانش سيصد و سيزده تن- به عدد اصحاب بدر- پيرامونش هستند، و آن‏هايند صاحبان پرچم‏ها و آن‏هايند حكمروايان الهى در زمينش بر خلايقش، تا اين‏كه از قباى خود نوشته‏اى بيرون آورد كه با مهرى زرين ممهور باشد، پيمانى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله، پس مانند گوسفندان بى‏زبان از دوروبرش پراكنده مى‏شوند و كسى از آن‏ها باقى نماند مگر وزير و يازده نقيب- چنان‏كه با موسى بن عمران عليهما السلام باقى ماندند- پس در زمين مى‏گردند، ولى راهى جز او نمى‏يابند، پس به خدمتش بازمى‏گردند.[11] (القائم عليه السّلام) معه كتاب مختوم بخاتم من ذهب:491- روي في كمال الدين: عن الصادق عليه السّلام أنّه قال: كأنّي أنظر إلى القائم عليه السّلام على منبر الكوفة و حوله أصحابه ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا، عدّة أهل بدر، و هم أصحاب الألوية، و هم حكّام اللّه في أرضه‏ على خلقه، حتّى يستخرج من قبائه كتابا مختوما بخاتم من ذهب- عهد معهود من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم- فيجفلون عنه‏ إجفال الغنم البكم، فلا يبقى منهم إلّا الوزير و أحد عشر نقيبا، كما بقوا مع موسى بن عمران عليه السّلام، فيجولون في الأرض و لا يجدون عنه مذهبا، فيرجعون إليه ... الخبر. و قد مرّ من طريق آخر عن البحار، مع تفاوت فيه، فراجع.
  5. اين حديث با تفاوت اندكى از طريق ديگرى به نقل از بحار گذشت. شباهت به سليمان عليه السّلام: 23- باب شباهته بسليمان عليه السّلام
  6. سليمان عليه السّلام؛ داوود او را جانشين و خليفه خود قرار داد درحالى‏كه هنوز به سنّ بلوغ نرسيده بود، كه در حديثى از امام نهم حضرت جواد عليه السّلام آمده كه فرمود: (سليمان عليه السّلام) جعله داود خليفة، و لم يبلغ الحلم: 492- ففي الحديث، عن أبي جعفر الثاني عليه السّلام:
  7. خداوند تبارك و تعالى به داوود وحى فرمود كه سليمان را خليفه خود سازد، درحالى‏كه كودك بود و چوپانى گوسفندان مى‏كرد. عبّاد و علماى بنى اسرائيل اين مطلب را انكار كردند، پس خداوند تعالى وحى فرمود: عصاهاى آن افراد را بگير و عصاى سليمان را نيز بگير و آن‏ها را در اتاقى بگذار و در آن اتاق را به مهر خودشان مهر كن، و چون فردا شود عصاى هركس برگ برآورده و ميوه داده بود او خليفه است، إنّ اللّه تبارك و تعالى أوحى إلى داود عليه السّلام أن يستخلف سليمان و هو صبيّ يرعى الغنم، فأنكر ذلك عبّاد بني إسرائيل و علماؤهم. فأوحى اللّه تعالى: أن خذ عصيّ المتكلّمين و عصا سليمان، و اجعلها في بيت، و اختم عليه بخواتيم القوم، فإذا كان من الغد فمن كانت عصاه قد أورقت و أثمرت فهو الخليفة،
  8. پس داوود اين مطلب را به آن‏ها خبر داد، گفتند: ما راضى و تسليم شديم.[12] قائم عليه السّلام را خداوند- عزّ و جلّ- خليفه قرار داد و حال آن‏كه كودكى تقريبا پنج ساله بود، و در زمان حيات پدرش به سؤالات سعد بن عبد اللّه قمى پاسخ گفت- چنان‏كه گذشت-.فأخبرهم داود عليه السّلام فقالوا: قد رضينا و سلّمنا. (القائم عليه السّلام) جعله اللّه عزّ و جلّ خليفة و هو صبيّ له خمس سنين تقريبا و قد أجاب في حياة أبيه عن مسائل سعد بن عبد اللّه القمّيّ، كما مرّ.

 

  1. سليمان عليه السّلام گفت: هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي؛ پروردگارا به من ملكى عنايت كن كه براى هيچ‏كس بعد از من شايسته نباشد. از نظر كيفيّت و چگونگى، چه اين‏كه سلاطين جهان- همان‏طوركه متعارف است حكومتشان آميخته به جور و فساد است، ولى سليمان مى‏خواست حكومتش آن‏طور نباشد، و نيز سلطنت و حكومت پادشاهان و امراى زمين تنها بر انسان‏ها است ولى حكومت سليمان بر جنّ و انس و پرندگان بود. (سليمان عليه السّلام) قال: هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي‏ من حيث الكيفيّة، فإنّ ملك سلاطين العالم كما هو المتعارف المعتاد مشوب بالجور و الفساد، و أراد سليمان أن لا يكون ملكه كذلك، و أيضا سلطنة ملوك الأرض إنّما هو على الإنس و سلطنته كانت على الجنّ و الإنس و الطير مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج‏1، ص: 261
  2. خداوند- عزّ و جلّ- مى‏فرمايد: وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ‏-جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ؛و لشكريان سليمان از جنّ و انس و پرندگان برايش گرد آمدند. قائم عليه السّلام؛ خداوند متعال ملك و حكومتى به او عنايت خواهد فرمود كه براى احدى از اولين و آخرين- از نظر كميّت و كيفيت- مانندش نبوده. امّا كميّت: براى اين‏كه آن حضرت شرق و غرب را مى‏گيرد- چنان‏كه در حديث آمده- و امّا كيفيت: براى اين‏كه محض عدالت و عدالت خالص است، و چون‏كه حكومتش تمام اهل آسمان‏ها و زمين‏ها را شامل مى‏گردد،- چنان‏كه گذشت- قال اللّه عزّ و جلّ: وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ. جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ‏ (القائم عليه السّلام) وهب اللّه تعالى له ملكا لم يكن نظيره لأحد من الأوّلين و الآخرين، من حيث الكيفيّة و الكميّة، أمّا الكميّة: فلأنّه يملك ما بين الخافقين، كما في الحديث، و أمّا الكيفيّة: فلأنّه محض العدل، و عدل محض و لأنّ سلطنته تعمّ جميع أهل السماوات و الأرضين كما مرّ.(سليمان عليه السّلام) سخّر اللّه له الريح، قال اللّه عزّ و جلّ: فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ‏ (القائم عليه السّلام) يسخّر اللّه له الريح، ففي كمال الدين: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام- في حديث مرّ تمامه-
  3. سليمان عليه السّلام؛ خداوند باد را در تسخير او قرار داده بود، خداى- عزّ و جلّ- مى‏فرمايد: فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ؛پس باد را به تسخير او درآورديم تا به نرمى هركجا خواهد به فرمان او جريان يابد. قائم عليه السّلام نيز، خداوند باد را در خدمتش قرار مى‏دهد، چنان‏كه در حديثى كه در كمال الدين روايت شده امام صادق عليه السّلام فرموده: پس خداوند تبارك و تعالى بادى برانگيزد كه در هربيابان ندا كند: اين مهدى است كه به قضاوت داوود و سليمان عليهما السلام قضاوت مى‏كند و بيّنه نمى‏خواهد. قال: فيبعث اللّه تبارك و تعالى ريحا فتنادي بكلّ واد: هذا المهديّ يقضي بقضاء داود و سليمان عليهما السّلام، و لا يريد عليه بيّنة.
  4. سليمان عليه السّلام؛ مدتى از قومش غايب شد، چنان‏كه رئيس المحدثين شيخ صدوق در كتاب كمال الدين ضمن حديثى روايت كرده است. قائم عليه السّلام، غيبتش طولانى‏تر از سليمان است. (سليمان عليه السّلام) غاب عن قومه برهة من الزمان، كما عن الصادق عليه السّلام في حديث رواه رئيس المحدّثين في كتاب كمال الدين. (القائم عليه السّلام) غاب عن قومه أكثر من غيبة سليمان‏
  5. سليمان عليه السّلام؛ آفتاب برايش بازگشت. قائم عليه السّلام، آفتاب و ماه را مى‏خواند و آن‏ها او را پاسخ مى‏دهند. سليمان عليه السّلام حشمة اللّه بوده، قائم عليه السّلام نيز حشمة اللّه است. (سليمان عليه السّلام) ردّت له الشمس. (القائم عليه السّلام) يدعو الشمس و القمر فيجيبانه.(سليمان عليه السّلام) حشمة اللّه. (القائم عليه السّلام) حشمة اللّه.
  6. شباهت به آصف عليه السّلام: 24- باب شباهته بآصف عليه السّلام
  7. آصف عليه السّلام علمى از كتاب را داشت. قائم عليه السّلام علوم كتاب نزدش هست. (آصف) كان عنده علم من الكتاب.
  8. آصف عليه السّلام؛ خداوند او را مدتى طولانى از قومش غايب كرد، چنان‏كه در كمال الدين مروى است. قائم عليه السّلام نيز، خداوند متعال او را مدتى طولانى از نظرها غايب ساخته است. (القائم عليه السّلام) عنده علوم الكتاب. (آصف) غيّبه اللّه تعالى غيبة طال أمدها، كما روي في كمال الدين‏. (القائم عليه السّلام) غيّبه اللّه تعالى غيبة طال أمدها.
  9. آصف عليه السّلام؛ با غيبتش ابتلا و گرفتارى بنى اسرائيل سخت و شديد شد. قائم عليه السّلام نيز،- چنان‏كه گذشت- با غيبتش گرفتارى و ابتلاى مؤمنين شدّت يافته است. (آصف) اشتدّت البلوى على بني إسرائيل بغيبته. (القائم عليه السّلام) اشتدّت البلوى على المؤمنين بغيبته كما مرّ.
  10. شباهت به دانيال عليه السّلام: 25- باب شباهته بدانيال عليه السّلام
  11. دانيال عليه السّلام از بنى اسرائيل مدتى غايب بود، و در چاهى بزرگ او را با شيرى درنده زندانى كرده بودند تا آن شير او را طعمه خود سازد، پس خداوند تعالى او را حفظ كرد (دانيال عليه السّلام) غاب عن بني إسرائيل مدّة مديدة، و كان محبوسا في جبّ عظيم واسع مع أسد ليفترسه، فحرسه اللّه تعالى، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج‏1، ص: 262
  12. و به يكى از پيغمبران بنى اسرائيل دستور داد كه غذا و آبش را ببرد، و گرفتارى پيروان و شيعيانش شديد شد. قائم عليه السّلام از نظر ما غايب مانده و با غيبتش گرفتارى ما بسيار شده و چنان‏كه قبلا آورديم، دشمنان آن حضرت قصد كشتنش را داشتند ولى خداوند او را حفظ و حراست فرمود. و أمر نبيّا من بني إسرائيل أن يأتيه بطعامه و شرابه، و اشتدّ البلاء على شيعته و أحبّائه.(القائم عليه السّلام) غاب عنّا و اشتدّ البلاء بغيبته علينا، و أراد أعداؤه أن يقتلوه فحرسه اللّه تعالى، كما سبق.

 

 

[1] . بحار الانوار: 52/ 337.

[2] . بحار الانوار: 52/ 47.

[3] . سوره حجر، آيه 2.

[4] . بحار الانوار: 53/ 64.

[5] . سوره طارق، آيه 17.

[6] . تفسير قمى: 2/ 416.

[7] . سوره ص، آيه 17.

[8] . سوره نمل، آيه 62.

[9] . البلد الأمين: 81.

[10] . سوره سبأ، آيه 10.

[11] . كمال الدين: 2/ 672.

[12] . كمال الدين: 1/ 156.

  1. --«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                   1-
  2. صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 
  3. «بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»
  4. صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ«اللهم »
  5. -مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  (عليه السّلام)، ج‏ ص- -257: 262
  6. ابو بصير مى‏گويد: گفتم: فدايت شوم پس برايم بيان فرماى. فرمود: اى ابو بصير! هنگامى كه قائم ما بپاخيزد خداوند گروهى از شيعيان ما را براى او برمى‏انگيزد و زنده كند كه گيره‏هاى‏ شمشيرهايشان بر روى شانه‏هايشان است. چون اين خبر به قومى از شيعيان ما كه نمرده باشند برسد به يكديگر گويند: فلان و فلان و فلان از قبرهايشان برانگيخته شدند و آن‏ها با قائم عليه السّلام هستند، اين سخن به گوش گروهى از دشمنان ما برسد. مى‏گويند: اى گروه شيعيان چقدر دروغگو هستيد! اين دولت و حكومت شما است و شما دروغ مى‏گوييد! نه و اللّه! اين‏ها كه شما مى‏گوييد زنده نشده و زنده نخواهند شد تا روز قيامت، پس خداوند گفتار آن‏ها را حكايت كرده مى‏فرمايد: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ. - قال: قلت: جعلت فداك، فأوجدنيه، قال: فقال لي: يا أبا بصير، لو قد قام قائمنا بعث اللّه إليه قوما من شيعتنا قباع سيوفهم‏ على عواتقهم، فيبلغ ذلك قوما من شيعتنا لم يموتوا، فيقولون: بعث فلان و فلان و فلان من قبورهم و هم مع القائم، فيبلغ ذلك قوما من عدوّنا فيقولون: يا معشر الشيعة ما أكذبكم، هذه دولتكم و أنتم تقولون فيها الكذب! لا و اللّه ما عاش هؤلاء و لا يعيشون إلى يوم القيامة، قال: فحكى اللّه قولهم، فقال: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ.
  7. و در همان كتاب از حسن بن شاذان واسطى مروى است كه گفت: به حضرت ابو الحسن امام رضا عليه السّلام نامه‏اى نوشتم كه در آن از جفاى اهالى واسط گلايه كردم، چون در اين شهر گروهى از عثمانى‏ها بودند كه مرا اذيت مى‏كردند. جواب به خط آن حضرت عليه السّلام چنين آمد: خداوند تبارك و تعالى از دوستان ما پيمان گرفته بر صبر كردن در دولت باطل. پس به حكم پروردگارت صبر كن، كه هرگاه آقاى خلق بپاخيزد، خواهند گفت: اى واى بر ما چه‏كسى ما را از آرامگاهمان برانگيخت. 483- و فيه: عن الحسن بن شاذان الواسطي قال: كتبت إلى أبي الحسن الرضا عليه السّلام أشكو جفاء أهل واسط، و حملهم عليّ، و كانت عصابة من العثمانيّة تؤذيني، فوقّع عليه السّلام بخطّه: إنّ اللّه تبارك و تعالى أخذ ميثاق أوليائنا على الصبر في دولة الباطل، فاصبر لحكم ربّك، فلو قد قام سيّد الخلق‏
  8. اين است آنچه خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان، راست گفتند. و در بحار از عبد الكريم خثعمى روايت است كه گفت: به حضرت امام صادق عليه السّلام عرض كردم:

 

چند وقت قائم عليه السّلام حكومت مى‏كند؟ فرمود: هفت سال، روزها و شب‏ها طولانى مى‏شود تا آن‏جا كه هرسال از سال‏هايش به مقدار ده سال از سال‏هاى شما خواهد شد، پس سال‏هاى حكومت او هفتاد سال از اين سال‏هاى شما خواهد بود؛ و چون هنگام قيامش برسد در ماه جمادى الآخرة و ده روز از ماه رجب بارانى خواهد باريد كه خلايق مانند آن را نديده باشند، پس خداوند متعال با آن گوشت‏هاى مؤمنين و بدن‏هايشان را در قبرهايشان خواهد رويانيد، و گويا آن‏ها را مى‏بينم كه از سوى جهينه پيش مى‏آيند درحالى‏كه موهاى خود را از خاك مى‏تكانند.[1] فقال: سبع سنين، يطول الأيّام و الليالي حتّى تكون السنة من سنيّه مقدار عشر سنين من سنيّكم، فيكون سنو ملكه سبعين سنة من سنيّكم هذه، و إذا آن قيامه مطّر الناس جمادى الآخرة و عشرة أيّام من رجب، مطرا لم تر الخلائق مثله، فينبت اللّه به لحوم المؤمنين و أبدانهم في قبورهم‏

  1. و در همان كتاب به نقل از خصايص از امير المؤمنين عليه السّلام ضمن حديثى طولانى آمده كه فرمود:

... اى شگفتا و چگونه تعجب نكنم از مردگانى كه خداوند آن‏ها را زنده برانگيزد، گروه‏گروه با تلبيه و پاسخگويى به دعوت‏كننده الهى به كوچه‏هاى كوفه وارد شوند ...[2] و كأنّي أنظر إليهم مقبلين من قبل جهينة، ينفضون شعورهم من التراب.485- و فيه، عن المختصر: عن أمير المؤمنين عليه السّلام- في حديث طويل- قال عليه السّلام: فيا عجبا و كيف لا ب من أموات يبعثهم اللّه أحياء، يلبّون زمرة زمرة بالتلبية: لبيّك لبيّك يا داعي اللّه، قد تخلّلوا سكك الكوفة ... الخبر. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج‏1، ص: 258

  1. و از آن حضرت است كه درباره آيه شريفه: رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ؛[3] بسا كه‏ كافران [هنگام ديدن عذاب‏] آرزو كنند اى كاش مسلمان مى‏بودند. فرمود: هرگاه من و شيعيانم [از قبر] بيرون آييم و عثمان بن عفان و پيروانش بيرون آيند، و قريش و بنى اميه را بكشيم، در آن هنگام دوست مى‏دارند آن‏ها كه كفر ورزيده‏اند كه مسلمان مى‏بودند.[4] 486- و عنه عليه السّلام في قوله عزّ و جلّ: رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ‏، قال: هو أنا إذا خرجت أنا و شيعتي، و خرج عثمان بن عفّان و شيعته و نقتل بني امّية، فعندها يودّ الّذين كفروا لو كانوا مسلمين.
  2. و در تفسير على بن ابراهيم درباره آيه شريفه: فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً؛[5] پس مهلت ده كافران را مهلت اندكى. آمده است كه: مهلت بدهم تا هنگام قيام قائم، پس براى من از جباران و طاغوت‏هاى قريش و بنى اميه و ساير مردم انتقام بگيرد.[6] 487- و في تفسير عليّ بن إبراهيم: في قوله تعالى: فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً لوقت بعث القائم فينتقم لي من الجبّارين و الطواغيت من قريش و بني اميّة و سائر الناس.
  3. مى‏گويم: مطالبى در اين باره گذشت و ان شاء اللّه در حرف «ن» نيز مطالبى خواهد آمد.

أقول: قد سبق بعض ما يدلّ على المقصود. و يأتي إن شاء اللّه تعالى في حرف النون ما يدلّ عليه.

  1. شباهت به داوود عليه السّلام: 22- باب شباهته بداود عليه السّلام
  2. داوود عليه السّلام را، خداوند- عزّ و جلّ- در زمين خليفه ساخت و فرمود: يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ؛[7] اى داوود ما تو را در زمين خلافت داديم. قائم عليه السّلام را نيز، خداوند خليفه خود در زمين نمود و فرمود: أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ؛[8] آيا چه‏كسى [جز خداوند] دعاى مضطرّ را به اجابت مى‏رساند، و گرفتارى را برطرف مى‏سازد، و شما را خلفاى زمين قرار مى‏دهد. و در دعايى از حضرت امام رضا عليه السّلام چنين آمده است: «ادفع عن وليّك و خليفتك ...».[9] و در حرف «الف» و حرف «خ» مطالبى در اين باره گذشت. (داود عليه السّلام) جعله اللّه عزّ و جلّ خليفة، فقال: يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ‏ (القائم عليه السّلام) جعله اللّه تعالى خليفة، فقال تعالى: أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ‏.488- و في الدعاء المرويّ عن أبي الحسن الرضا عليه السّلام له: إدفع عن وليّك و خليفتك، إلخ. و قد مرّ ما يدلّ على ذلك في حرف الألف، و حرف الخاء المعجمة.
  3. داوود عليه السّلام؛ خداوند آهن را برايش نرم كرد كه در قرآن آمده: وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ؛[10] آهن را برايش نرم ساختيم. قائم عليه السّلام نيز، خداوند آهن را برايش نرم كرده است، (داود عليه السّلام) ألان اللّه له الحديد، قال عزّ و جلّ: وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ. (القائم عليه السّلام) ألان اللّه له الحديد.
  4. چنان‏كه در بعضى از كتاب‏ها از محمد بن زيد كوفى از امام صادق عليه السّلام مروى است كه فرمود: مردى از عمان به خدمت حضرت صاحب الزمان عليه السّلام مى‏آيد و عرض مى‏كند: آهن براى داوود نرم شد اگر تو هم مانند او [معجزه‏] بياورى تصديقت مى‏كنيم. پس آن حضرت معجزه داوود را به او نشان مى‏دهد، ولى آن شخص منكر مى‏شود، پس قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- عمود آهنينى به گردن او مى‏اندازد كه هلاك مى‏شود و مى‏فرمايد: اين سزاى كسى است كه آيات خدا را دروغ انگارد.

489- و في بعض الكتب: عن محمّد بن زيد الكوفي، عن الصادق عليه السّلام قال: إنّ رجلا من عمان يأتي إلى صاحب الزمان عليه السّلام و يقول: إنّ الحديد قد لان لداود فإن أتيت بمثل ذلك صدّقتك، فيريه عليه السّلام معجزة داود، فينكر ذلك الرجل، فيلقي تعالى القائم عجّل اللّه فرجه على عنقه عمودا من حديد فيهلك، و يقول: هذا جزاء من كذّب بآيات اللّه

  1. داوود عليه السّلام؛ سنگ با او سخن گفت و صدا زد: اى داوود! مرا بگير و جالوت را با من به قتل برسان. قائم عليه السّلام نيز، علم و شمشيرش او را صدا مى‏كنند و مى‏گويند: اى ولىّ خدا! خروج كن و دشمنان خدا را به قتل برسان. . (داود عليه السّلام) ناداه الحجر، فقال: يا داود خذني فاقتل بي جالوت. (القائم عليه السّلام) يناديه حين خروجه علمه فيقول: اخرج يا وليّ اللّه، فاقتل أعداء اللّه، و يناديه سيفه بمثل ذلك، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج‏1، ص: 259
  2. تمام اين روايات را شيخ صدوق در كتاب كمال الدين و تمام النعمة آورده است، و نيز در روايت آمده كه: سنگ در زمان ظهور آن حضرت هنگامى كه كافرى زير آن پنهان مى‏شود، مؤمن را صدا مى‏زند و مى‏گويد: اى مؤمن! زير من كافرى هست او را بكش، پس مؤمن مى‏آيد و آن كافر را مى‏كشد. روى جميعها الشيخ الصدوق رضي اللّه تعالى عنه في كمال الدين و تمام النعمة.490- و ينادي الحجر المؤمن في زمان ظهوره حين يختفي تحته الكافر فيقول: يا مؤمن إنّ تحتي كافرا فاقتله، فيجي‏ء المؤمن فيقتله، كما في الرواية.
  3. داوود عليه السّلام؛ جالوت را كشت. قائم عليه السّلام، دجّال را- كه از جالوت بدتر است- مى‏كشد. (داود عليه السّلام) قتل جالوت. (القائم عليه السّلام) يقتل الدجّال و هو شرّ من جالوت.
  4. داوود عليه السّلام؛ به الهام در ميان مردم حكم مى‏كرد. قائم عليه السّلام،- چنان‏كه در حرف «ح» در حكم آن حضرت گذشت- به حكم داوود قضاوت خواهد كرد و از بيّنه و شاهد نمى‏پرسد، و نيازى به آن ندارد. (داود عليه السّلام) كان يحكم بين الناس بالإلهام.(القائم عليه السّلام) قد سبق في حرف الحاء المهملة: أنّه يحكم بحكم داود لا يحتاج إلى بيّنة.
  5. داوود عليه السّلام؛ نوشته‏اى از آسمان بر او نازل شد كه مهرى از طلا بر آن بود، در آن نوشته سيزده مسأله بود كه خداوند متعال به داوود وحى كرد: اين‏ها را از پسرت سليمان بپرس، اگر آن‏ها را پاسخ داد او خليفه بعد از تو است. پس داوود هفتاد كشيش و هفتاد حبر را فراخواند و آن‏ها را نشاند، سليمان را نيز در حضور آن‏ها نشاند و گفت: اى پسرم! به من بگو نزديكترين اشياء كدام است؟ و دورترين اشياء كدام است؟ و مأنوسترين اشياء چيست؟ و موحشترين اشياء كدام؟ و زيباترين اشياء چيست؟ و زشتترين اشياء كدام است؟ و كمترين اشياء چيست؟ و بيشترين اشياء كدام؟ و دو (داود عليه السّلام) نزل عليه كتاب من السماء مختوم بخاتم من ذهب، فيه ثلاث عشرة مسألة، فأوحى اللّه [تعالى‏] إلى داود: أن سل عنها ابنك سليمان، فإن أخبر بهنّ فهو الخليفة من بعدك، فدعا داود سبعين قسّا، و سبعين حبرا، و أجلس سليمان عليه السّلام بين أيديهم،

فقال: أخبرني يا بنيّ، ما أقرب الأشياء؟ و ما أبعد الأشياء؟ و ما آنس الأشياء؟ و ما أوحش الأشياء؟ و ما أحسن الأشياء؟ و ما أقبح الأشياء؟ و ما أقلّ الأشياء؟

  1. برپاى مانده و قائم چيست؟ و دو مختلف چيست؟ و دو متباغض و كينه‏توز كدام است؟ و آن چيست كه هرگاه مرد بر آن نشيند آخرش پسنديده است؟ و آن چيست كه هرگاه مرد بر آن نشيند آخرش مذموم است؟ و ما أكثر الأشياء؟ و ما القائمان؟ و ما المختلفان؟ و ما المتباغضان؟ و ما الأمر الّذي إذا ركبه الرجل حمد آخره؟ و الأمر الّذي إذا ركبه الرجل ذمّ آخره؟
  2. سليمان گفت: نزديك‏ترين اشياء آخرت، دورترين اشياء هرچه از امور دنيا از دست برود، مأنوس‏ترين اشياء بدنى است كه در آن روحى ناطق باشد، موحش‏ترين اشياء جسد بدون روح است، بهترين اشياء ايمان بعد از كفر است، زشت‏ترين اشياء كفر بعد از ايمان است، كم‏ترين اشياء يقين و بيشترين اشياء شك است، آن دو برپاى‏مانده آسمان و زمين است، دو مختلف شب و روز است، و دو متباغض مرگ و زندگى است، آنچه هرگاه مرد بر آن سوار شود عاقبتش نيك و پسنديده است حلم و بردبارى بر غضب است، آنچه هرگاه انسان بر آن نشيند عاقبتش مذموم است تندى و غضب است. قال سليمان: أمّا أقرب الأشياء فالآخرة، و أمّا أبعد الأشياء فما فاتك من الدنيا، و أمّا آنس الأشياء فجسد فيه روح ناطق، و أمّا أوحش الأشياء فجسد بلا روح، و أمّا أحسن الأشياء فالإيمان بعد الكفر، و أمّا أقبح الأشياء فالكفر بعد الإيمان، و أمّا أقلّ الأشياء فاليقين، و أمّا أكثر الأشياء فالشكّ، و أمّا القائمان فالسماء و الأرض، و أمّا المختلفان فالليل و النهار، و أمّا المتباغضان فالموت و الحياة، و أمّا الأمر الّذي إذا ركبه الرجل حمد آخره فالحلم على الغضب، و أمّا الأمر الّذي إذا ركبه الرجل ذمّ آخره فالحدّة على الغضب.
  3. [راوى گويد:] چون مهر از نوشته برداشت تمام اين پاسخ‏ها مطابق درآمد. پس كشيش‏ها و احبار پرسيدند: آن چيست كه اگر صالح شود همه‏چيز انسان صالح مى‏شود و اگر فاسد شود همه‏چيز انسان فاسد مى‏گردد؟ فرمود: دل. پس به خلافتش رضا دادند. قال: ففكّ ذلك الخاتم فإذا هذه المسائل سواء على ما نزل من السماء فقال القسّيسون و الأحبار: ما الشي‏ء الّذي إذا صلح صلح كلّ شي‏ء من الإنسان، و إذا فسد فسد كلّ شي‏ء منه؟ فقال: القلب، فرضوا بخلافته. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج‏1، ص: 260
  4. قائم عليه السّلام، نيز نوشتهاى با مهر طلايى به همراه دارد، كه در كمال الدين از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: گويى قائم عليه السّلام را بر منبر كوفه مى‏نگرم كه يارانش سيصد و سيزده تن- به عدد اصحاب بدر- پيرامونش هستند، و آن‏هايند صاحبان پرچم‏ها و آن‏هايند حكمروايان الهى در زمينش بر خلايقش، تا اين‏كه از قباى خود نوشته‏اى بيرون آورد كه با مهرى زرين ممهور باشد، پيمانى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله، پس مانند گوسفندان بى‏زبان از دوروبرش پراكنده مى‏شوند و كسى از آن‏ها باقى نماند مگر وزير و يازده نقيب- چنان‏كه با موسى بن عمران عليهما السلام باقى ماندند- پس در زمين مى‏گردند، ولى راهى جز او نمى‏يابند، پس به خدمتش بازمى‏گردند.[11] (القائم عليه السّلام) معه كتاب مختوم بخاتم من ذهب:491- روي في كمال الدين: عن الصادق عليه السّلام أنّه قال: كأنّي أنظر إلى القائم عليه السّلام على منبر الكوفة و حوله أصحابه ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا، عدّة أهل بدر، و هم أصحاب الألوية، و هم حكّام اللّه في أرضه‏ على خلقه، حتّى يستخرج من قبائه كتابا مختوما بخاتم من ذهب- عهد معهود من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم- فيجفلون عنه‏ إجفال الغنم البكم، فلا يبقى منهم إلّا الوزير و أحد عشر نقيبا، كما بقوا مع موسى بن عمران عليه السّلام، فيجولون في الأرض و لا يجدون عنه مذهبا، فيرجعون إليه ... الخبر. و قد مرّ من طريق آخر عن البحار، مع تفاوت فيه، فراجع.
  5. اين حديث با تفاوت اندكى از طريق ديگرى به نقل از بحار گذشت. شباهت به سليمان عليه السّلام: 23- باب شباهته بسليمان عليه السّلام
  6. سليمان عليه السّلام؛ داوود او را جانشين و خليفه خود قرار داد درحالى‏كه هنوز به سنّ بلوغ نرسيده بود، كه در حديثى از امام نهم حضرت جواد عليه السّلام آمده كه فرمود: (سليمان عليه السّلام) جعله داود خليفة، و لم يبلغ الحلم: 492- ففي الحديث، عن أبي جعفر الثاني عليه السّلام:
  7. خداوند تبارك و تعالى به داوود وحى فرمود كه سليمان را خليفه خود سازد، درحالى‏كه كودك بود و چوپانى گوسفندان مى‏كرد. عبّاد و علماى بنى اسرائيل اين مطلب را انكار كردند، پس خداوند تعالى وحى فرمود: عصاهاى آن افراد را بگير و عصاى سليمان را نيز بگير و آن‏ها را در اتاقى بگذار و در آن اتاق را به مهر خودشان مهر كن، و چون فردا شود عصاى هركس برگ برآورده و ميوه داده بود او خليفه است، إنّ اللّه تبارك و تعالى أوحى إلى داود عليه السّلام أن يستخلف سليمان و هو صبيّ يرعى الغنم، فأنكر ذلك عبّاد بني إسرائيل و علماؤهم. فأوحى اللّه تعالى: أن خذ عصيّ المتكلّمين و عصا سليمان، و اجعلها في بيت، و اختم عليه بخواتيم القوم، فإذا كان من الغد فمن كانت عصاه قد أورقت و أثمرت فهو الخليفة،
  8. پس داوود اين مطلب را به آن‏ها خبر داد، گفتند: ما راضى و تسليم شديم.[12] قائم عليه السّلام را خداوند- عزّ و جلّ- خليفه قرار داد و حال آن‏كه كودكى تقريبا پنج ساله بود، و در زمان حيات پدرش به سؤالات سعد بن عبد اللّه قمى پاسخ گفت- چنان‏كه گذشت-.فأخبرهم داود عليه السّلام فقالوا: قد رضينا و سلّمنا. (القائم عليه السّلام) جعله اللّه عزّ و جلّ خليفة و هو صبيّ له خمس سنين تقريبا و قد أجاب في حياة أبيه عن مسائل سعد بن عبد اللّه القمّيّ، كما مرّ.

 

  1. سليمان عليه السّلام گفت: هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي؛ پروردگارا به من ملكى عنايت كن كه براى هيچ‏كس بعد از من شايسته نباشد. از نظر كيفيّت و چگونگى، چه اين‏كه سلاطين جهان- همان‏طوركه متعارف است حكومتشان آميخته به جور و فساد است، ولى سليمان مى‏خواست حكومتش آن‏طور نباشد، و نيز سلطنت و حكومت پادشاهان و امراى زمين تنها بر انسان‏ها است ولى حكومت سليمان بر جنّ و انس و پرندگان بود. (سليمان عليه السّلام) قال: هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي‏ من حيث الكيفيّة، فإنّ ملك سلاطين العالم كما هو المتعارف المعتاد مشوب بالجور و الفساد، و أراد سليمان أن لا يكون ملكه كذلك، و أيضا سلطنة ملوك الأرض إنّما هو على الإنس و سلطنته كانت على الجنّ و الإنس و الطير مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج‏1، ص: 261
  2. خداوند- عزّ و جلّ- مى‏فرمايد: وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ‏-جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ؛و لشكريان سليمان از جنّ و انس و پرندگان برايش گرد آمدند. قائم عليه السّلام؛ خداوند متعال ملك و حكومتى به او عنايت خواهد فرمود كه براى احدى از اولين و آخرين- از نظر كميّت و كيفيت- مانندش نبوده. امّا كميّت: براى اين‏كه آن حضرت شرق و غرب را مى‏گيرد- چنان‏كه در حديث آمده- و امّا كيفيت: براى اين‏كه محض عدالت و عدالت خالص است، و چون‏كه حكومتش تمام اهل آسمان‏ها و زمين‏ها را شامل مى‏گردد،- چنان‏كه گذشت- قال اللّه عزّ و جلّ: وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ. جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ‏ (القائم عليه السّلام) وهب اللّه تعالى له ملكا لم يكن نظيره لأحد من الأوّلين و الآخرين، من حيث الكيفيّة و الكميّة، أمّا الكميّة: فلأنّه يملك ما بين الخافقين، كما في الحديث، و أمّا الكيفيّة: فلأنّه محض العدل، و عدل محض و لأنّ سلطنته تعمّ جميع أهل السماوات و الأرضين كما مرّ.(سليمان عليه السّلام) سخّر اللّه له الريح، قال اللّه عزّ و جلّ: فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ‏ (القائم عليه السّلام) يسخّر اللّه له الريح، ففي كمال الدين: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام- في حديث مرّ تمامه-
  3. سليمان عليه السّلام؛ خداوند باد را در تسخير او قرار داده بود، خداى- عزّ و جلّ- مى‏فرمايد: فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ؛پس باد را به تسخير او درآورديم تا به نرمى هركجا خواهد به فرمان او جريان يابد. قائم عليه السّلام نيز، خداوند باد را در خدمتش قرار مى‏دهد، چنان‏كه در حديثى كه در كمال الدين روايت شده امام صادق عليه السّلام فرموده: پس خداوند تبارك و تعالى بادى برانگيزد كه در هربيابان ندا كند: اين مهدى است كه به قضاوت داوود و سليمان عليهما السلام قضاوت مى‏كند و بيّنه نمى‏خواهد. قال: فيبعث اللّه تبارك و تعالى ريحا فتنادي بكلّ واد: هذا المهديّ يقضي بقضاء داود و سليمان عليهما السّلام، و لا يريد عليه بيّنة.
  4. سليمان عليه السّلام؛ مدتى از قومش غايب شد، چنان‏كه رئيس المحدثين شيخ صدوق در كتاب كمال الدين ضمن حديثى روايت كرده است. قائم عليه السّلام، غيبتش طولانى‏تر از سليمان است. (سليمان عليه السّلام) غاب عن قومه برهة من الزمان، كما عن الصادق عليه السّلام في حديث رواه رئيس المحدّثين في كتاب كمال الدين. (القائم عليه السّلام) غاب عن قومه أكثر من غيبة سليمان‏
  5. سليمان عليه السّلام؛ آفتاب برايش بازگشت. قائم عليه السّلام، آفتاب و ماه را مى‏خواند و آن‏ها او را پاسخ مى‏دهند. سليمان عليه السّلام حشمة اللّه بوده، قائم عليه السّلام نيز حشمة اللّه است. (سليمان عليه السّلام) ردّت له الشمس. (القائم عليه السّلام) يدعو الشمس و القمر فيجيبانه.(سليمان عليه السّلام) حشمة اللّه. (القائم عليه السّلام) حشمة اللّه.
  6. شباهت به آصف عليه السّلام: 24- باب شباهته بآصف عليه السّلام
  7. آصف عليه السّلام علمى از كتاب را داشت. قائم عليه السّلام علوم كتاب نزدش هست. (آصف) كان عنده علم من الكتاب.
  8. آصف عليه السّلام؛ خداوند او را مدتى طولانى از قومش غايب كرد، چنان‏كه در كمال الدين مروى است. قائم عليه السّلام نيز، خداوند متعال او را مدتى طولانى از نظرها غايب ساخته است. (القائم عليه السّلام) عنده علوم الكتاب. (آصف) غيّبه اللّه تعالى غيبة طال أمدها، كما روي في كمال الدين‏. (القائم عليه السّلام) غيّبه اللّه تعالى غيبة طال أمدها.
  9. آصف عليه السّلام؛ با غيبتش ابتلا و گرفتارى بنى اسرائيل سخت و شديد شد. قائم عليه السّلام نيز،- چنان‏كه گذشت- با غيبتش گرفتارى و ابتلاى مؤمنين شدّت يافته است. (آصف) اشتدّت البلوى على بني إسرائيل بغيبته. (القائم عليه السّلام) اشتدّت البلوى على المؤمنين بغيبته كما مرّ.
  10. شباهت به دانيال عليه السّلام: 25- باب شباهته بدانيال عليه السّلام
  11. دانيال عليه السّلام از بنى اسرائيل مدتى غايب بود، و در چاهى بزرگ او را با شيرى درنده زندانى كرده بودند تا آن شير او را طعمه خود سازد، پس خداوند تعالى او را حفظ كرد (دانيال عليه السّلام) غاب عن بني إسرائيل مدّة مديدة، و كان محبوسا في جبّ عظيم واسع مع أسد ليفترسه، فحرسه اللّه تعالى، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج‏1، ص: 262
  12. و به يكى از پيغمبران بنى اسرائيل دستور داد كه غذا و آبش را ببرد، و گرفتارى پيروان و شيعيانش شديد شد. قائم عليه السّلام از نظر ما غايب مانده و با غيبتش گرفتارى ما بسيار شده و چنان‏كه قبلا آورديم، دشمنان آن حضرت قصد كشتنش را داشتند ولى خداوند او را حفظ و حراست فرمود. و أمر نبيّا من بني إسرائيل أن يأتيه بطعامه و شرابه، و اشتدّ البلاء على شيعته و أحبّائه.(القائم عليه السّلام) غاب عنّا و اشتدّ البلاء بغيبته علينا، و أراد أعداؤه أن يقتلوه فحرسه اللّه تعالى، كما سبق.

 

 

[1] . بحار الانوار: 52/ 337.

[2] . بحار الانوار: 52/ 47.

[3] . سوره حجر، آيه 2.

[4] . بحار الانوار: 53/ 64.

[5] . سوره طارق، آيه 17.

[6] . تفسير قمى: 2/ 416.

[7] . سوره ص، آيه 17.

[8] . سوره نمل، آيه 62.

[9] . البلد الأمين: 81.

[10] . سوره سبأ، آيه 10.

[11] . كمال الدين: 2/ 672.

[12] . كمال الدين: 1/ 156.

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید