مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليهما السّلام ،ج2- ص:400 چنان‏كه بر پژوهنده در روايات ايشان- سلام اللّه عليهم اجمعين-

«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                           

صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

-«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ  

  1. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليهما السّلام ،ج2- ص:400
  2. چنان‏كه بر پژوهنده در روايات ايشان- سلام اللّه عليهم اجمعين- پوشيده نيست، از جمله آن روايات: نعمانى به سند خود از امام صادق عليهما السّلام  آورده اين‏كه: امير المؤمنين عليهما السّلام  از چند حادثه كه پس از آن حضرت تا قيام قائم عليهما السّلام  خواهد بود سخن گفت، كما لا يخفى على المتتبّع في رواياتهم سلام اللّه عليهم أجمعين. 1592- و من جملة تلك الروايات ما رواه الشيخ النعمانيّ (ره): بإسناده عن الصادق عليهما السّلام : أنّ أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه حدّث عن أشياء تكون بعده إلى قيام القائم عجل اللّه فرجه،
  3. حسين عليهما السّلام  عرضه داشت: يا امير المؤمنين خداوند كى زمين را از ظالمين پاك خواهد ساخت؟ امير مؤمنان عليهما السّلام  فرمود: خداوند زمين را از ظالمين پاك نخواهد ساخت تا اين‏كه خون حرام ريخته شود، سپس جريان بنى اميّه و بنى العبّاس را در حديثى طولانى يادآور شد، فقال الحسين عليهما السّلام : يا أمير المؤمنين، متى يطهّر اللّه الأرض من الظالمين؟ فقال أمير المؤمنين عليهما السّلام : لا يطهّر اللّه الأرض من الظالمين حتّى يسفك الدم الحرام، ثمّ ذكر أمر بني اميّة و بني العبّاس- في حديث طويل-
  4. آن‏گاه فرمود: هرگاه قيام‏كننده در خراسان بپاخاست و بر سرزمين كوفه [كرمان- خ ل‏] و ملتان تسلط يافت، و از جزيره بنى كاوان گذشت، و قائمى از ما در گيلان قيام كرد و آبر و ديلم او را اجابت نمودند، و براى فرزندان (يا فرزند) من پرچم‏هاى ترك در اطراف و اكناف پراكنده شود. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 396- ثمّ قال: إذا قام القائم بخراسان و غلب على أرض كوفان‏ و الملّتان، و جاز جزيرة بني كاوان، و قام منّا قائم بجيلان، و أجابته الآبر و الديلم، و ظهرت لولدي رايات‏ الترك‏  متفرّقات في الأقطار و الجنّات‏ و كانوا بين هنات و هنات،
  5. و در اين گيرودارها باشند، هرگاه بصره ويران شود و امير أمرا در مصر قيام كند. آن‏گاه آن‏ حضرت حكايتى طولانى بيان داشت سپس فرمود: هنگامى كه هزاران نفر آماده نبرد شوند، و صف‏ها آراسته گردد و قوچ بره را بكشد، آنجاست كه آخرى قيام كند و انتقام‏گيرنده در پى انتقام خيزد و كافر هلاك گردد، إذا خربت البصرة و قام أمير الامراء بمصر، فحكى عليهما السّلام  حكاية طويلة. ثمّ قال: إذا جهّزت الالوف، و صفّت الصفوف، و قتل الكبش الخروف، هناك يقوم الآخر، و يثور الثائر، و يهلك الكافر،
  6. سپس قائمى كه در آرزويش هستند و امامى كه ناشناخته باشد، آن‏كه داراى شرافت و بزرگوارى است قيام خواهد كرد، و اى حسين او از نسل تو است، هيچ پسرى مانند او نيست، ما بين دو ركن مسجد الحرام ظاهر مى‏شود، در دو جامه پوسيده بر جن و انس غالب مى‏گردد، و زمينى را آلوده نگذارد، [از وجود افراد پست پاك سازد] خوشا به حال كسى كه زمان او را درك كند و به دورانش برسد و آن روزها را ببيند. ثمّ يقوم القائم المأمول، و الإمام المجهول له الشرف و الفضل، و هو من ولدك يا حسين لا ابن مثله يظهر بين الركنين في دريسين باليين، يظهر على الثقلين و لا يترك في الأرض الأدنين، طوبى لمن أدرك زمانه، و لحق أوانه، و شهد أيّامه، إنتهى.
  7. مطلب دوم: از تمام آنچه ياد كرديم معلوم گرديد كه علم به وقت ظهور مولايمان صاحب الأمر عليهما السّلام  از اسرار خداوند است كه از بندگان خود مخفى داشته، و برايشان آشكار ننموده، و خود به جهت اين كار داناست و نيز رسول و حجّت‏هاى او عليهم السّلام دانند، ولى آنچه از كلمات ايشان استفاده كرده‏ايم چند وجه است: الأمر الثاني: قد ظهر من جميع ما قدّمناه أنّ العلم بوقت ظهور مولانا صاحب الأمر عليهما السّلام  من أسرار اللّه، الّتي سترها عن خلقه، و لم يظهرها لهم، و هو العالم بوجه ذلك و رسوله و حججه عليهم السّلام، لكنّ الّذي استفدناه من كلماتهم وجوه:
  8. وجه اوّل: اين‏كه بندگان نمى‏توانند آن را تحمل كنند، و بر كتمانش صبر  نمايند، اين وجه از دو روايت ابو حمزه و ابو بصير كه پيش‏تر گذشت استفاده مى‏شود، بيان مطلب اين‏كه: مؤمنين طبقات مختلفى دارند: بعضى از آنان به خاطر ضعف ايمان از تحمل اسرار ناتوان هستند، چنين كسى نمى‏تواند بر آن اسرار مطلّع شود، أحدها: أنّ العباد لا يقدرون على تحمّله و الصبر  على كتمانه، و هذا الوجه يستفاد من روايتي أبي حمزة و أبي بصير السابقتين. و بيان ذلك: أنّ المؤمنين على طبقات مختلفة: فمنهم: من لا يقدر على تحمّل الأسرار لضعف إيمانه،
  9. بلكه هرگاه بعضى از اسرار برايش ياد شود شك‏ها و شبهه‏هايى به دلش راه مى‏يابد، به سبب طاقت نداشتن و ضعف ايمان، چنان‏كه در بيان مراتب ايمان آمده كه: اگر بر كسى كه داراى دو بخش است سه بخش قرار داده شود، خواهد شكست همچنان‏كه تخم‏مرغ بر سنگ صاف مى‏شكند. و نيز روايت شده كه: اگر ابوذر مى‏دانست در دل سلمان چيست او را مى‏كشت. و روايات ديگر ... و بعضى از مؤمنين ايمانشان قوى و يقينشان ثابت است، و توان تحمّل بعضى از اسرار را دارند، و هيچ شبهه‏اى بر ايشان عارض نمى‏شود، ولى توانايى صبر  كردن بر زمان طولانى را ندارند، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 397 فهو لا يحتمل العلم بها، بل لو ذكر له بعض الأسرار سبق إلى قلبه بعض الشكوك و الشبهات، بسبب عدم طاقته، و ضعف إيمانه. 1593- كما ورد في بيان مراتب الإيمان: أنّه لو حمل على صاحب الإثنين الثلاثة، لا نكسر كما تنكسر البيضة على الصفا. 1594- وورد: لو علم أبو ذرّ ما في قلب سلمان لقتله، إلى غير ذلك. و منهم: من يكون إيمانه قويّا و يقينه ثابتا، و يقدر على احتمال بعض الأسرار، و لا يدخله خلل في ذلك، لكن لا طاقة له بالصبر  على طول الزمان،
  10. كه هرگاه از ابتداى امر وقت ظهور بر ايشان تعيين گردد، و به ايشان مثلا گفته شود كه حضرت حجّت عليهما السّلام  تا هزار سال ديگر ظهور نخواهد كرد، بر اثر اندوه بر طول مدّت مى‏ميرند، يا بيمارى و سختى بر ايشان عارض مى‏شود، بنابراين مصلحت آن است كه از اينچنين مؤمنانى نيز وقت ظهور مخفى گردد. و بعضى از آن‏ها ايمانشان‏ قوى‏تر است، ولى صبر  ندارند كه آن را كتمان سازند، كه اگر سرّى به ايشان گفته شود آن را منتشر و فاش خواهند ساخت، پس مصلحت در اين است كه از چنين كسانى نيز مخفى گردد، و شايد- به تأييد خداى تعالى و بركت اولياى او عليهم السّلام- ناظر به همين معنى باشد آنچه در بصائر به سند خود از ابو الصامت روايت آمده كه گفت: شنيدم حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليهما السّلام  مى‏فرمود: از جمله حديث ما بخشى را فرشته مقرب و پيغمبر مرسل و بنده مؤمن تحمل نتوان كرد. عرض كردم: پس چه كسى آن را متحمل گردد؟ فرمود: ما آن را متحمل باشيم. فلو عيّن له الوقت من أوّل الأمر، و قيل له: إنّ الحجّة عليهما السّلام  لا يظهر مثلا إلى ألف سنة، لمات حزنا على طول المدّة، أو عرضه المرض و الشدّة، فالمصلحة في إخفاء الوقت عن هذا أيضا. و منهم: من يكون أقوى منه، و لكن لا صبر  له على كتمانه، فإذا اخبر بالسرّ أذاعه و أفشاه، فالمصلحة في إخفاء السرّ عنه أيضا، و لعلّه ينظر إلى ما ذكرناه بتأييد اللّه تعالى و بركة أوليائه عليهم السّلام:1595- ما روي في البصائر: باسناده عن أبي الصامت قال:سمعت أبا عبد اللّه عليهما السّلام  يقول: إنّ من حديثنا ما لا يحتمله ملك مقرّب و لا نبيّ مرسل و لا عبد مؤمن، قلت: فمن يحتمله؟ قال عليهما السّلام : نحن نحتمله.
  11. و در همان كتاب در حديث ديگرى از آن حضرت عليهما السّلام  آمده كه فرمود: همانا حديث ما صعب مستصعب است، با شرافت و گرامى و هميشه فروزان و پاكيزه و دشوار است، آن را تحمل نكند فرشته‏اى مقرّب، و نه پيغمبر مرسل و نه بنده‏اى كه آزموده باشد. عرضه داشتم: پس چه كسى آن را تحمل نمايد فدايت شوم؟ فرمود: هركس كه ما بخواهيم اى ابو الصامت. ابو الصامت گويد: من چنين گمان دارم كه خداوند را بندگانى است كه از اين سه طايفه برترند. 1596- و فيه: في حديث آخر، عنه عليهما السّلام  قال:إنّ حديثنا صعب مستصعب شريف كريم ذكوان زكيّ، و عر، لا يحتمله ملك مقرّب، و لا نبيّ مرسل، و لا مؤمن ممتحن،قلت: فمن يحتمله جعلت فداك؟ قال عليهما السّلام : من شئنا، يا أبا الصامت، قال أبو الصامت: فظننت أنّ للّه عبادا هم أفضل من هؤلاء الثلاثة.
  12. و در كافى از بعض اصحابمان روايت آمده كه گفت: به حضرت ابو الحسن صاحب العسكر (امام هادى عليهما السّلام ) نوشتم: فدايت شوم؛ معنى فرموده امام صادق عليهما السّلام  چيست كه: حديث ما [صعب مستصعب‏] آن را تحمل نكند فرشته مقرّب و نه پيغمبر مرسل، و نه مؤمنى كه خداوند دلش را آزموده باشد؟ پس جواب آمد: همانا معنى فرموده امام صادق عليهما السّلام - اين‏كه آن را فرشته‏اى و پيغمبرى و مؤمنى تحمل نكند- آن است كه فرشته آن را متحمل نگردد تا اين‏كه به فرشته ديگرى غير خودش آن را برساند، و پيغمبر آن را تحمل نكند تا آن‏كه به پيغمبر ديگرى برساند، و مؤمن آن را تحمل ننمايد تا آن‏كه براى مؤمن ديگرى بازگو كند، و اين است معنى فرمايش جدّم عليهما السّلام . مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 398-1597- و في الكافي: عن بعض أصحابنا، قال: كتبت إلى أبي الحسن صاحب العسكر عليهما السّلام : جعلت فداك، ما معنى قول الصادق عليهما السّلام : «حديثنا (صعب مستصعب)، لا يحتمله ملك مقرّب، و لا نبيّ مرسل، و لا مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان، فجاء الجواب: إنّما معنى قول الصادق عليهما السّلام  «أي‏ لا يحتمله ملك و لا نبيّ و لا مؤمن إنّ الملك لا يحتمله حتّى يخرجه إلى ملك غيره، و النبيّ لا يحتمله حتّى يخرجه إلى نبيّ غيره، و المؤمن لا يحتمله حتّى يخرجه إلى مؤمن غيره، فهذا معنى قول جدّي عليهما السّلام .
  13. وجه دوم: اين‏كه حكمت الهى مقتضى آن است كه مؤمنين در همه زمان‏ها منتظر ظهور مولايمان صاحب الزمان عليهما السّلام  باشند، چنان‏كه به اين معنى راهنمايى مى‏كند فرموده خداى تعالى: الوجه الثاني: أنّ الحكمة الإلهيّة اقتضت أن يكون المؤمنون في جميع الأزمان منتظرين لظهور مولانا صاحب الزمان عليهما السّلام  كما يرشد إليه قوله تعالى:
  14. «فقل إنّما الغيب للّه فانتظروا إنّى معكم من المنتظرين»؛ پس بگو داناى غيب خداست؛ شما منتظر باشيد كه منهم با شما از منتظرانم. و بر اين مطلب اخبار بسيارى دلالت دارند كه در بحث انتظار پيش‏تر آورديم. پس اگر وقت ظهور آن حضرت را بدانند نقض غرض لازم مى‏آيد و پيش از رسيدن وقت معيّن از ظهورش مأيوس مى‏شوند، و اين مصالح متعددى را از بين مى‏برد، لذا وقت ظهور آن‏- فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ‏. و يدلّ عليه الأخبار الكثيرة، الّتي قدّمناها في بحث الإنتظار، فلو علموا وقت ظهوره انتقض الغرض، و يئسوا عن ظهوره قبل بلوغ الأمد و حضور الوقت المعيّن، و في ذلك تفويت لمصالح عديدة، فستر عنهم وقت ظهوره فبل حضور وقته، رعاية لتلك المصالح.
  15. جناب پيش از رسيدن وقتش از آنان مستور مانده به خاطر رعايت مصالح متعدده‏اى. و اين وجه از روايتى كه در كافى و كتاب‏هاى ديگر اخبار آمده استفاده مى‏شود كه از على بن يقطين است از حضرت ابو الحسن موسى بن جعفر عليهما السّلام  كه گفت: حضرت ابو الحسن عليهما السّلام  فرمود: شيعيان دويست سال است كه با آرزوها تربيت مى‏شوند. و يقطين به پسرش على گفت: چگونه است كه آنچه درباره ما [حكومت بنى العباس‏] گفته شد، آن‏چنان‏كه گفته بودند واقع گشت، و آنچه درباره [حكومت حق‏ه‏] شما گفته شد واقع نگرديد؟ على گفت: آنچه راجع به ما و شما گفته شد از يك منبع بوده مگر اين‏كه چون جريان شما وقتش فرارسيده بود و به‏طور خالص و بى‏كم‏وكاست به شما گفته شد، ولى امر ما هنوز وقتش نرسيده، پس با آرزوها دلگرم شديم، و چنانچه به ما گفته مى‏شد: اين امر جز تا دويست يا سيصد سال ديگر نخواهد آمد دل‏ها قساوت مى‏گرفت و عموم مردم از اسلام برمى‏گشتند، ولى مى‏گفتند: چقدر زود و چه نزديك است؛ تا دل‏ها الفت گيرند و فرج نزديك آيد. 1598- و هذا الوجه يستفاد ممّا روي في الكافي، و غيره من كتب الأخبار، عن عليّ بن يقطين، قال: قال أبو الحسن عليهما السّلام : الشيعة تربّى بالأمانيّ منذ مائة سنة، قال: و قال يقطين لابنه عليّ: ما بالنا قيل لنا فكان، و قيل لكم فلم يكن؟ قال: فقال له عليّ: إنّ الّذي قيل لنا و لكم كان من مخرج واحد، غير أنّ أمركم حضر فاعطيتم محضه، فكان كما قيل لكم، و إنّ أمرنا لم يحضر، فعلّلنا بالأمانيّ، فلو قيل لنا: إنّ هذا الأمر لا يكون إلّا إلى مائة سنة أو ثلاثمائة سنة لقست القلوب، و لرجع عامّة الناس عن الإسلام،و لكن قالوا ما أسرعه، و ما أقربه! تألّفا لقلوب الناس، و تقريبا للفرج.
  16. توضيح: آنچه در مورد معنى فرموده امام عليهما السّلام : شيعيان دويست سال است كه با آرزوها تربيت مى‏شوند. به نظر من قوى‏تر مى‏آيد اين‏كه: چون مصيبت شيعه به خاطر شهادت امام حسين عليهما السّلام  بزرگ بود، و بى‏تابى دوستان بر اثر آن شديد گرديد، امامان عليهم السّلام آنان را به ظهور فرج با ظهور حضرت قائم- عجل اللّه فرجه الشريف- اميد و تسلّى مى‏دادند، و مدّت بين شهادت مولاى مظلوممان تا امامت حضرت قائم عليهما السّلام  دويست سال بوده است. تبيين: الّذي يقوى في نفسي لمعنى قوله عليهما السّلام : «إنّ الشيعة تربّى بالأمانيّ منذ مائة سنة» أنّه لمّا عظم المصاب بشهادة الحسين عليهما السّلام  و اشتدّ جزع الأحباب لذلك، كان الأئمّة عليهم السّلام يمنّونهم و يسلّونهم بظهور الفرج بظهور القائم عجّل اللّه‏ تعالى فرجه و كانت المدّة بين قتل مولانا المظلوم إلى إمامة القائم عليهما السّلام  مائتي سنة، مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 387
  17. و در معنى اين حديث وجوه ديگرى نيز گفته شده كه بعيد به نظر مى‏رسد و خالى از تكلّف نيست، و خداى تعالى داناست. و احتمال مى‏رود كه ابتداى مدّت ياد شده از زمان بعثت باشد، كه تا هنگام صدور اين حديث دويست سال مى‏شود. بعضى از علماى ما گفته‏اند: و مى‏توان در تأييد اين احتمال گفت كه: مؤمنين از ابتداى بعثت در محنت و شدّت بودند، و همين‏طور بعد از وفات پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و اله و سلمو در زمان امير المؤمنين و امام حسن عليها السّلام در سختى به سر مى‏بردند، و هركدام از آن بزرگواران شيعيان خود را به ظهور فرج و تسلّط يافتن حضرت قائم عليهما السّلام  تسلّى مى‏دادند، و اللّه العالم. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 399- و قيل في معناه وجوه لا تخلو عن بعد و تكلّف، و اللّه تعالى هو العالم و يحتمل أن يكون ابتداء المدّة المذكورة من زمن البعثة، فتكون إلى وقت صدور هذا الحديث قريبا من مائتين. قال بعض أصحابنا: و يمكن تأييده بأنّ المؤمنين كانوا من أوّل زمان البعثة في المحنة و الشدّة، و كذا بعد وفاة النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلمو سلم و في زمان أمير المؤمنين و الحسن عليهما السّلام  و كلّ منهم كانوا يسلّون شيعتهم بظهور الفرج، و سلطنة القائم عليهما السّلام ، و اللّه العالم.
  18. وجه سوم: در سرّ مخفى داشتن علم به وقت ظهور از مردم، اين‏كه چون يكى از حكم‏هايى كه مقتضى غيبت است: بررسى و امتحان مردم مى‏باشد، همين حكمت مقتضى مخفى داشتن علم به وقت ظهور حضرت حجّت عليهما السّلام  از ايشان است، الوجه الثالث: في سرّ إخفاء العلم بوقت الظهور عن الناس، أنّه لمّا كان أحد الحكم المقتضية للغيبة تمحيص الناس و امتحانهم، اقتضت هذه الحكمة إخفاء العلم بوقت ظهور الحجّة عليهما السّلام  عنهم،
  19. وگرنه بررسى و امتحان نسبت به بسيارى از افراد كه به ايمان داشتن تظاهر مى‏كنند ناتمام مى‏بود، تا اين‏كه شتابزدگان از ديگران جدا شوند، و اين وجه از اخبار بسيارى كه در آن‏ها غيبت حضرت قائم عليهما السّلام  به آن تعليل شده آمده است، و قسمتى از آن‏ها را در اين كتاب آورديم، و از جمله: در غيبت نعمانى از عبد اللّه ابن ابى يعفور آمده كه گويد: به امام صادق عليهما السّلام  عرضه داشتم: فدايت گردم، با قائم عليهما السّلام  از عرب‏ها چقدر خواهد بود؟ و إلّا لم يتمّ التمحيص و الإمتحان لكثير ممّن يظهر الإيمان حتّى يتبيّن المستعجلون عن غيرهم، و هذا الوجه يستفاد من الأخبار الكثيرة الّتي علّل فيها غيبة القائم بذلك، و قد ذكرنا بعضها في هذا الكتاب، و منها: 1599- ما في النعمانيّ: عن عبد اللّه بن أبي يعفور، عن الصادق عليهما السّلام  قال: قلت: جعلت فداك، كم مع القائم عليهما السّلام  من العرب؟
  20. فرمود: مقدار كمى، عرض كردم: به خدا سوگند افرادى كه اين امر را بر زبان دارند تعداد بسيارى از آن‏ها هستند! فرمود: به ناچار بايد كه مردم بررسى شوند و از هم جدا گردند و غربال شوند، و خلايق بسيارى از غربال بيرون آيند. و در حديث ديگرى از ابو بصير مثل همين آمده است. و در همان كتاب از امام حسن (حسين- خ ل) بن على عليهما السّلام  آمده كه فرمود: اين امرى كه انتظار داريد نخواهد شد تا اين‏كه بعضى از شما از بعض ديگر بيزارى جويند، و بر روى يكديگر آب دهان بيندازند، قال عليهما السّلام : شي‏ء يسير، فقلت: و اللّه، إنّ من يصف هذا الأمر منهم لكثير، فقال عليهما السّلام : لا بدّ للناس من أن يمحّصوا و يميّزوا و يغربلوا، و يخرج من الغربال خلق كثير.و في حديث آخر عن أبي بصير مثله.1600- و فيه: عن الحسن‏ بن عليّ قال:لا يكون الأمر الّذي تنتظرونه حتّى يبرأ بعضكم من بعض، و يتفل بعضكم في وجوه بعض، فيشهد بعضكم على بعض بالكفر، و يلعن بعضكم بعضا،
  21. پس بعضى از شما بر بعض ديگر به كفر گواهى دهد، و يكديگر را لعنت نمايند، به آن حضرت عليهما السّلام  عرض شد: در آن زمان خيرى نيست، فرمود: تمام خبر در و در حديث آن زمان است، قائم ما قيام كند و همه آن امور را دفع نمايد. ديگرى از امير المؤمنين عليهما السّلام  چنين آمده است: چگونه خواهى بود آن هنگام كه شيعيان اين‏چنين باهم اختلاف كنند- و انگشتان خود را در يكديگر داخل كرد- فقيل له: ما في ذلك الزمان من خير؟قال عليهما السّلام : الخير كلّه في ذلك الزمان، يقوم قائمنا، و يدفع ذلك كلّه.1601- و في حديث آخر، عن أمير المؤمنين عليهما السّلام  قال لمالك بن ضمرة:كيف أنت إذا اختلفت الشيعة هكذا- و شبّك أصابعه، و أدخل بعضها في بعض.
  22. راوى گويد: عرضه داشتم: يا امير المؤمنين در آن هنگام هيچ خيرى نيست، فرمود: همه خير در آن وقت است، اى مالك در آن هنگام قائم ما قيام خواهد كرد .... و از امام صادق عليهما السّلام  است كه فرمود: به خدا كه شكسته خواهيد شد همچنان‏كه شيشه مى‏شكند، و همانا شيشه را بخواهند به حالت اوّل باز مى‏گردانند، به خدا كه همچون شكسته شدن سفال خواهيد شكست، و به درستى كه سفال شكسته مى‏شود و به حال اوّل برگردانده نمى‏شود، و به خدا غربال خواهيد شد، و به خدا از هم تميز يابيد، و به خدا كه بررسى خواهيد شد تا آنجا كه از شما باقى نماند جز اندكى. و در اينجا آن حضرت [به عنوان كمى افراد باقى مانده‏] دست خود را برگرداند. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 400 قال الراوي: فقلت: يا أمير المؤمنين، ما عند ذلك من خير؟ قال: الخير كلّه عند ذلك، يا مالك، عند ذلك يقوم قائمنا عليهما السّلام ، الخبر.1602- و عن الصادق عليهما السّلام  قال: و اللّه لتكسّرنّ تكسّر الزجاج، و إنّ الزجاج ليعاد فيعود، و اللّه لتكسّرنّ تكسّر الفخّار، و إنّ الفخّار ليتكسّر و لا يعود كما كان، و و اللّه لتغربلنّ، و و اللّه لتميّزنّ، و واللّه لتمحّصنّ حتّى لا يبقى منكم إلّا الأقلّ، و صعّر كفّه‏.
  23. و از حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام  است كه فرمود: همانا به خدا سوگند آن جريان نخواهد شد تا اين‏كه از هم تميز داده شويد، و بررسى گرديد، تا آنجا كه جز كم‏ترين افراد شما باقى نمانند. 1603- و عن موسى بن جعفر عليهما السّلام : أما و اللّه، يا أبا إسحاق ما يكون ذلك حتّى تميّزوا و تمحّصوا، و حتّى لا يبقى منكم إلّا الأقلّ.1604- و عن الرضا عليهما السّلام : و اللّه لا يكون ما تمدّون إليه أعينكم حتّى تمحّصوا و تميّزوا، و حتّى لا يبقى منكم إلّا الأندر فالأندر.
  24. و از حضرت باقر عليهما السّلام  است كه فرمود: هرگز، هرگز، آنچه به سوى آن گردن مى‏كشيد نخواهد رسيد تا اين‏كه بررسى شويد، و آنچه به سويش گردن مى‏كشيد نخواهد شد تا اين‏كه از يكديگر تميز يابيد، و آنچه به سويش گردن مى‏كشيد نخواهد شد تا اين‏كه غربال شويد، به خدا سوگند آنچه به سويش گردن مى‏كشيد نخواهد آمد مگر بعد از نوميدى، و نه به خدا سوگند آنچه به سويش گردن مى‏كشيد نخواهد آمد تا اين‏كه به شقاوت رسد هر آن‏كه اهل شقاوت است، و به سعادت رسد هر آن‏كه اهل سعادت است. 1605- و عن الباقر عليهما السّلام  قال: هيهات هيهات لا يكون الّذي تمدّون إليه أعناقكم حتّى تمحّصوا، و لا يكون الّذي تمدّون إليه أعناقكم حتّى تميّزوا، و لا يكون الّذي تمدّون إليه أعناقكم حتّى تغربلوا، و اللّه لا يكون الّذي تمدّون إليه أعناقكم إلّا بعد إياس، و لا يكون الّذي تمدّون إليه أعناقكم حتّى يشقى من شقي، و يسعد من سعد.
  25. و مثل اين روايت را محمد بن يعقوب كلينى به سند خود آورده، و در آنچه آورديم براى اهل هدايت و درك بسنده است. و روي مثله عن محمّد بن يعقوب بإسناده‏. و فيما ذكرناه غنى و كفاية لأهل الهداية و الدراية.
  26. آن حضرت عليه السّلام فرمود: از مهزم وقت‏گذاران دروغ مى‏گويند، و شتابزدگان به هلاكت رسند و تسليم‏شوندگان نجات يابند، و به سوى ما مى‏آيند . فقال عليه السّلام: يا مهزم، كذب الوقّاتون، و هلك المستعجلون، و نجا المسلّمون، و إلينا يصيرون.
  27. و به سند صحيح خود از حضرت امام صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: هركس از مردم براى تو هرگونه وقتى را تعيين كرد بدون هراس او را تكذيب كن كه ما براى هيچ كس وقتى تعيين نكنيم‏.1581- و بإسناده الصحيح عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: من وقّت لك من الناس شيئا فلا تهابن أن تكذّبه، فلسنا نوقّت لأحد وقتا.
  28. و در احتجاج شيخ طبرسى از محمد بن يعقوب كلينى از اسحاق بن يعقوب آمده كه گفت: از محمد بن عثمان عمرى قدّس سرّه درخواست كردم نامه‏اى از من [به محضر حضرت صاحب الأمر عليه السّلام‏] برساند، كه در آن نامه از مسائلى كه بر من مشكل شده بود سؤال كرده بودم،  1582- و في الإحتجاج للشيخ الطبرسي (ره): عن محمّد بن يعقوب الكلينيّ، عن إسحاق بن يعقوب، قال: سألت محمّد بن عثمان العمريّ (ره) أن يوصل لي كتابا، قد سألت فيه عن مسائل أشكلت عليّ،
  29. پس توقيع به خط مولايمان صاحب الزمان عليه السّلام آمد، تا آنجا كه فرموده: ... و امّا ظهور فرج، پس آن به دست خداى- عزّ و جل- است، و وقت‏گذاران دروغ مى‏گويند .... فورد التوقيع بخطّ مولانا صاحب الزمان عليه السّلام- إلى أن قال:- و أمّا ظهور الفرج، فإنّه‏ إلى اللّه عزّ و جلّ، و كذب الوقّاتون ... إلخ.
  30. و اين را شيخ طوسى رحمه اللّه از گروهى از مشايخ خود از جعفر بن محمد بن قولويه و ابو غالب زرارى و غير آن‏ها از محمد بن يعقوب كلينى قدّس سرّه از اسحاق بن يعقوب روايت كرده است‏. 1583- و رواه الشيخ الطوسيّ (ره): عن جماعة من مشايخه، عن جعفر بن محمّد بن قولويه، و أبي غالب الزراري، و غيرهما، عن محمّد بن يعقوب الكليني (ره)، عن إسحاق بن يعقوب، (مثله).
  31. مى‏گويم: توثيق اسحاق بن يعقوب را در كتاب‏هاى رجالى كه نزد من هست نديدم، ولى در وثاقت و جلالت او همين بس كه شيخ كلينى با اعتماد بر او از وى روايت كرده، به اضافه قرائن ديگر ... چنان‏كه بر هوشمند دانا پوشيده نيست. أقول: إسحاق بن يعقوب لم أر توثيقه فيما عندي من كتب الرجال، لكن يكفي في وثاقته و جلالته رواية الكليني عنه معتمدا عليه، مضافا إلى قرائن اخر كما لا يخفى على الفطن البصير، فتدبّر.
  32. توضيح: از تمام آنچه در اين باب آورديم معلوم شد كه از وظايف مهم ترك وقت‏گذارى و تكذيب تعيين‏كنندگان وقت ظهور حضرت حجّت عليه السّلام است هركس كه باشد، و در اينجا شايسته است به چند مطلب توجه داده شود:
  33. مطلب اوّل: ممكن است تصوّر شود كه بين روايات ياد شده با روايت كه مشايخ سه‏گانه‏ به سندهاى‏شان از ابو حمزه ثمالى آورده‏اند منافاتى هست. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 392 تبيين: قد ظهر من جميع ما تلوناه عليك أنّ من الوظائف المهمّة ترك التوقيت، و تكذيب من وقّت ظهور حجّة الزمان كائنا من كان، و ينبغي التنبيه على امور: 1584- أحدها: أنّه قد يتوهّم التنافي بين ما ذكر و ما رواه المشايخ الثلاثة (ره) بأسانيدهم عن أبي حمزة الثماليّ، قال: قلت لأبي جعفر عليه السّلام:
  34. ابو حمزه گويد: به حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام عرضه داشتم: حضرت على عليه السّلام مى‏فرموده: تا سال هفتاد بلا است، و مى‏فرموده: پس از بلا راحتى است، و سال هفتاد گذشت و ما را حتى نديديم؟ إنّ عليّا عليه السّلام كان يقول: إلى السبعين بلاء، و كان يقول: بعد البلاء رخاء، و قد مضت السبعون و لم نر رخاء،
  35. حضرت ابو جعفر عليه السّلام فرمود: اى ثابت خداى تعالى براى اين امر در هفتاد سال وقت تعيين كرده بود، پس هنگامى كه حسين عليه السّلام كشته شد غضب خداوند بر اهل زمين شديد گشت و آن را به صد و چهل سال تأخير انداخت، فقال أبو جعفر عليه السّلام: يا ثابت، إنّ اللّه تعالى كان وقّت هذا الأمر في السبعين، فلمّا قتل الحسين عليه السّلام اشتدّ غضب اللّه على أهل الأرض فأخّره إلى أربعين و مائة سنة،
  36. پس ما اين را برايتان حديث گفتيم ولى شما آن را فاش كرديد، و پرده از روى سرّ برداشتيد، پس خداوند آن را به تأخير انداخت و پس از آن وقتى نزد ما تعيين نفرموده، و خداوند هرچه را بخواهد محو و هرچه را خواهد اثبات مى‏كند و اصل كتاب نزد اوست‏ فحدّثناكم فأذعتم الحديث، و كشفتم قناع السرّ فأخّره اللّه و لم يجعل له بعد ذلك وقتا عندنا يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ‏
  37. ابو حمزه گويد: همين مطلب را به حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام گفتم، فرمود: همين‏طور بوده است. قال أبو حمزة: و قلت ذلك لأبي عبد اللّه عليه السّلام، فقال: قد كان ذاك.
  38. و شيخ طوسى به سند خود از فضل بن شاذان به سند خود از ابو بصير آورده كه گفت: به آن حضرت عليه السّلام عرض كردم: آيا براى اين امر مدّت سررسيدى هست كه بدن‏هايمان را به آن راحت دهيم و به آن منتهى شويم؟ 1585- و روى الشيخ: بإسناده عن الفضل بن شاذان، بإسناده عن أبي بصير، قال: قلت له: ألهذا الأمر أمد يريح أبداننا، و ننتهي إليه؟ قال: بلى، و لكنّكم أذعتم فزاد اللّه فيه.
  39. فرمود: آرى، ولى شما فاش كرديد پس خداوند بر آن افزود. و به سند خود از امام صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: اين امر در من بود، پس خداى تعالى آن را به تأخير انداخت، و در ذريّه من آنچه را خواهد به انجام رساند. 1586- و بإسناده عن الصادق عليه السّلام قال: كان هذا الأمر فيّ فأخّره اللّه تعالى، و يفعل بعد في ذرّيّتي ما يشاء.
  40. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ  

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید