امیر المومنین متقین 13-4 و 5- غضوا أبصارهم عما حرم الله علیهم و گوش‏هاى خود را وقف شنیدن علم و دانش سودمند مى‏سازند.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین متقین 13-4 و 5- چشم  و گوش حق‏بین و حق‏شنو 4. غضوا أبصارهم عما حرم الله علیهم 5. و وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم. : چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنها حرام کرده فرو مى‏گیرند و نظر را کوتاه مى‏کنند و گوش‏هاى خود را وقف شنیدن علم و دانش سودمند مى‏سازند.
  2. گوش وچشم در اختیار تحصیل علم - به مردم است.- امروز محصّلى که وارد دانشگاه مى‏شود براى این است که پس از خاتمه تحصیل بتواند شغلى به دست بیارود و داراى زندگى خوبى گردد. ولى اکثر طلبه‏هایى که در مدراس اصفهان تحصیل مى‏کردند براى این کسب علم مى‏نمودند که دانشمند شوند ولو بدانند که تا آخرین روز زندگى با عسرت مادى خواهند زیست.
    1. نزدیک‏ترین مردم به خدا، عالم‏ترین و عادل‏ترین و مهربان‏ترین آنها به مردم است. - عسرت زندگى طلبه‏هایى که در مدارس اصفهان تحصیل مى‏کردند، ضرب‏المثل بود ... «محمد زکریاى رازى (نیز همانند صدرا) هنگامى که از صفات دانشجویان پزشکى صحبت مى‏کند مى‏گوید: واجب است که دانشجوى پزشکى، طبّ را براى جمع مال نخواهد، بلکه متذکّر باشد که نزدیک‏ترین مردم به خدا، عالم‏ترین و عادل‏ترین و مهربان‏ترین آنها به مردم است. آرى کسانى که به مقام بلند علم رسیده و قله آن را تسخیر کردند به جز در مسیر بى‏اعتنایى به مال و مقام گام ننهادند و مثل ملاصدرا در اثر همین بى‏اعتنایى‏ها به جایى رسید که مى‏گوید: هنگامى که در کهک‏ به سر مى‏بردم ... بر اثر اخلاص و تزکیه نفس (و دورى گزیدن از دنیا و مافیها) قلبم روشن شد و درهاى ملکوت ... و آنگاه درهاى جبروت ... به رویم گشوده شد و به اسرار دنیاى الهى پى بردم و چیزهایى فهمیدم که در آغاز تصور نمى‏کردم رموز آن بر من مفتوح گردد.
  3. 4 شرط برای پذیرش علم - و همین مرد وقتى شاگرد مى‏پذیرد 4 شرط مى‏کند که اگر طالب علم مى‏پذیرفت و عمل مى‏کرد در جرگه شاگردان او مى‏نشست و لیقات همچو استاد را داشت وگرنه استاد عذر او را خواسته و مى‏گفت جاى دیگر تحصیل علم کند، زیرا مى‏دانست که رونده کوى علم بدون این 4 چیز از واماندگان و یا سقوط کنندگان در پرتگاه‏هاى این مسیر خطرناک است. چهار شرط او چنین بود: «اول این که درصدد تحصیل مال نباشد مگر به اندازه تحصیل معاش، دوم این که درصدد تحصیل مقام نباشد، سوم این که معصیت نکند، چهارم این که تقلید ننماید ...
  4. پروفسور هانرى کربن که در نوامبر 1962 از آنجا دیدن کرده مى‏نویسد: «کهک، در سى کیلومترى جنوب شرقى قم واقع شده است براى رسیدن به قریه، پانزده کیلومتر در جاده قم- اصفهان پیش مى‏رویم و سپس از راه فرعى شرق جاده، بیابان خشکى را به طول پانزده کیلومتر پشت سر مى‏گذاریم ... کهک مسجد کوچکى دارد که ظاهراً در قرن یازدهم هجرى ساخته شده و احتمالًا ملاصدرا در آن به عبادت و ریاضت مى‏پرداخته است در کهک او مى‏اندیشیده و مى‏نوشته است و نیز در همین جا انوار ملکوت بر او تابیده و ذوق شهود یافته است (ایقاظ النائمین صفحه 10 پانوشت مقدمه آن) شمار سال‏هاى اقامت آخوند در این قریه به درستى شناخته نیست، بعضى از صاحب‏نظران این دوران را بین 7 تا 15 سال دانسته‏اند، هانرى کربن سال‏هاى اقامت او را از 9 تا 11 سال پنداشته است (همان کتاب صفحه 11).
    1. در نزدیکى کهک غارى است که به قول بعضى خلوتگاه آخوند بوده و در آن غار دور از انظار به ریاضت و ذکر مى‏پرداخته است (رساله سه اصل صفحه 9، پانوشت) نقل از پاورقى صفحه 38 سیماى فرزانگان، جلد 3. و ملاصدرا فیلسوف و متفکر بزرگ اسلامى، صفحه 199.
  5. تحصیل مال دنیا و تحصیل علم دو عمل متخالف - ملاصدرا مى‏گفت: محال است کسى که درصدد تحصیل مال باشد، بتواند تحصیل علم نماید و تحصیل مال دنیا و تحصیل علم دو عمل متخالف است که با هم قرین نمى‏شود. کسى که در طول دراز مى‏شود، عرض و ضخامت او کم خواهد شد و به همین قیاس کسى که درصدد تحصیل مال مى‏باشد گرچه ممکن است توانگر شود، اما به طور حتم از تحصیل علم بازمى‏ماند و مالدارانى که عالم جلوه مى‏کنند متظاهر به علم و ریاکار هستند».
  6. چهارمین و پنجمین صفات پرهیزکاران -  با توضیح این چهار نکته روشن شد که چهارمین وصف پرهیزکاران عدم نظر به محارم خداوندى است، خواه نظر به مبصرات باشد و خواه غیر آن و پنجمین صفات متوقف کردن گوش است بر علومى که به نحوى در شکوفایى فرد و نظام جامعه اسلامى دخالت داشته و موجب تسریع در برنامه‏هاى سیستم اسلامى و استعلاء فرد و نظام توحیدى بر غیر توحیدى مى‏شود. ***
  7. چشم  و گوش را در مسیر صحیح - از وظایف عبودیت و بندگى ما شکرگزارى از نعم الهى و بالاخص چشم  و گوش است که ابزار شناخت اکثر معلومات ما است. استفاده صحیح از این ابزارها شکر این نعم است، زیرا «الشکر صرفُ العبد جمیع ما انْعَمَه الله فیما خُلِقَ لاجله»: «شکر مصرف کردن عبد است جمیع چیزهایى را که خداوند به او ارزانى داشته، در موردى که خلق شده براى آن» مثلًا چشم  و گوش را در مسیر صحیحى که مورد رضاى خداوند است استعمال کند و از به کار بستن این ابزارها در طریق‏ سوء خوددارى کند،
  8. گوش و چشم  و دل مورد سؤال واقع ‏شوند» -زیرا از آیات و روایات استفاده مى‏شود که ما افسار گسیخته و رها خلق نشده‏ایم، بلکه مسئول اعضا و جوارح خود و اعمال  صادره از آنها هستیم، چنان که قرآن مى‏فرماید: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا»: «به درستى که گوش و چشم  و دل هریک از آنها مسئول و مورد سؤال واقع مى‏شوند»
    1. چشم وگوش ودل تحت نظارت ما هستند - و در روایات مى‏خوانیم: «کلکم راع و کلکم مسؤل عن رعیته»: «هریک از شما مراقب و هریک از شما مسئول رعیت خود هستید» جمیع اعضا و جوارح ما رعیت و تحت نظارت ما هستند و ما مسئول اعمال  و رفتار آنها خواهیم بود.
  9. باهمه گونه امکانات هدایت باز هم گمراه‏اند - قرآن درباره اهل جهنم سه صفت بارز را به عنوان ویژگى‏هاى دوزخیان نام مى‏برد: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» و (به طور مسلم گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم، آنها دل‏ها (عقل‏ها) یى دارند که با آن (اندیشه نمى‏کنند) و نمى‏فهمند و چشم انى دارند که با آن نمى‏بینند و گوش‏هایى دارند که با آن نمى‏شنوند، آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراه‏تر، اینان همان غافلان‏اند (زیرا با این که همه گونه امکانات هدایت دارند باز هم گمراه‏اند).
  10. سه خصوصیت دوزخیان عبارتند از: 1. آنها قلب‏هایى دارند که با آن درک و اندیشه نمى‏کنند «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها» (قلب در اصطلاح قرآن به معنى روح و فکر و نیروى عقل است، یعنى با این که استعداد تفکر دارند و همچون بهایم و چهارپایان فاقد شعور نیستند. در عین حال از وسیله سعادت بهره نمى‏گیرند و فکر نمى‏کنند در عوامل و نتایج حوادث اندیشه نمى‏نمایند و این وسیله بزرگ رهایى از چنگال هر گونه بدبختى را بدون استفاده در گوشه‏اى از وجودشان رها مى‏سازند 2. چشم ‏هاى روشن و حقیقت‏بین دارند، اما با آنها چهره حقایق را نمى‏نگرند و همچون نابینایان از کنار آنها مى‏گذرند
    1. (وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها).3. با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمى‏شنوند و همچون کران خود را از شنیدن حرف حق محروم مى‏سازند (وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها). اینها در حقیقت همچون چهارپایانند، چراکه امتیاز آدمى از چهارپایان در فکر بیدار و چشم  بینا و گوش شنوا است که متأسفانه آنها همه را از دست داده‏اند(أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ) بلکه آنها از چهاپایان گمراه‏تر و پست‏تر مى‏باشند(بَلْ هُمْ أَضَلُّ).
  11. حیوانات بر اثر هواپرستى و گرایش به پستى‏ها  - چرا که چهارپایان داراى این استعدادها و امکانات نیستند، ولى آنها با داشتن عقل سالم و چشم  بینا و گوش شنوا امکان همه گونه ترقى و تکامل را دارند. اما بر اثر هواپرستى و گرایش به پستى‏ها این استعدادها را بدون استفاده مى‏گذارنند و بدبختى بزرگ آنان از همین جا آغاز مى‏گردد.
  12. آنها افراد غافل و بى‏خبرى هستند و به همین جهت در بیراهه‏هاى زندگى سرگردانند (أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ) چشم ه آب حیات کنار دستشان است، ولى از تشنگى فریاد مى‏کشند، درهاى سعادت در برابر رویشان باز است، اما حتى به آن نگاه نمى‏کنند و این بدبختى ناشى از جبر الهى نیست، بلکه نتیجه اعمال  خود آنها است. زنده و جاوید مکتبى که اهل بهشت را عاقل و شنوا و بینا مى‏داند و بشکند قلم‏ها و بریده باد زبان‏هایى که دین را افیون ملت‏ها و عامل تخدیر معرفى مى‏کنند. آیا بینش و هدف چنین مکتبى تخدیر است؟! این سؤالى است که جوابش به عهده روشنفکران آزاده است.
  13.  بی هدف خواب و خور و شهوت‏رانى - بارها در قرآن مجید غافلان بى‏خبر به چهارپایان و حیوانات بى‏شعور تشبیه شده‏اند، ولى نکته تشبیه آنها به انعام (چهارپایان) شاید این باشد که تنها به خواب و خور و شهوت‏رانى مى‏پردازند، درست همانند ملت‏هایى که تحت شعارهاى فریبنده آخرین هدف عدالت اجتماعى و قوانین بشرى را رسیدن به آب و نان و یک زندگى مرفه مادى مى‏پندارند.
  14. حیوانات هدفشان جز شکم چیزى نیست.- چنان‏که امام على (علیه السلام) در نهج‏البلاغه مى‏فرماید: «کالبَهِیْمَةِ الْمَربوُطَةِ هَهُّها عَلَفُها او المُرسَلَةِ شُغْلُهَا تَقَهُّمُها»:«همانند حیوانات پروارى که تنها به علف مى‏اندیشند و یا حیوانات دیگرى که در چراگاه‏ها رها شده‏اند و از این طرف و آن طرف خُرده علفى برمى‏گیرند» به‏ تعبیر دیگر گروهى مُرفّهند، همچون گوسفندان‏ پروارى و گروهى نامرفه مانند گوسفندانى که در بیابان‏ها در بدر به دنبال آب و علف مى‏گردند و هر دو گروه هدفشان جز شکم چیزى نیست.
  15. درعوامل ترقى فکر نمى‏کنند - آنچه گفته شد ممکن است درباره یک فرد صادق باشد و یا درباره یک ملت، ملت‏هایى که اندیشه‏هاى خود را از کار انداخته‏اند و به سرگرمى‏هاى ناسالم روى آورده‏اند و در ریشه‏هاى بدبختى خود نمى‏اندیشند و درعوامل ترقى فکر نمى‏کنند نه گوش دارند و نه چشم  بینا، نه دیدى و نه شنودى، آنها نیز دوزخى هستند نه تنها دوزخ قیامت، بلکه در دوزخ زندگى این دنیا نیز گرفتارند.
  16. در شکم مادران هیچ نمى‏دانستید،- جا دارد در اینجا تفکرى براى شناخت جایگاه چشم  و گوش در زندگى بشر و این که چه آیات و نشانه‏هایى هستند، داشته باشیم. قرآن مى‏فرماید: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعلمونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»: «و خداوند شما را از شکم مادران خارج نمود درحالى که هیچ نمى‏دانستید، اما براى شما گوش و چشم  و عقل‏ها قرار داد تا شکر نعمت او را به جا آورید».
  17. تذکر چند نکته: 1. بعضى از مفسرین گفته‏اند وجه این که نخست نظر به گوش و سپس به چشم  شده این است که در نوزاد ابتدا فعالیت گوش شروع مى‏شود و بعد از مدتى چشم ‏ها قدرت دید را پیدا مى‏کنند، زیرا چشم  در آغاز تولد بعد از گذراندن آن عالم تاریکى مطلق آمادگى پذیرش اشعه نور را ندارد و به همین دلیل غالبا بعد از تولد بسته است و تدریجاً به نور عادت مى‏کند در حالى که گوش انسان به اعتقاد بعضى حتى در عالم جنین کم و بیش قدرت شنوایى داشته و آهنگ قلب مادر را شنیده و با آن مأنوس مى‏شود.
  18. وجه مفرد آمدن (سمع) و جمع آمدن (ابصار) که جمع (بَصَر) است را عالم بزرگوار شیخ طوسى در کتاب تبیان از یکى از ادباى معروف عرب چنین نقل مى‏کند که علت مفرد آمدن «سمع» ممکن است یکى از این دو چیز باشد:
    1. نخست: این که «سمع» گاهى به عنوان اسم جمع به کار مى‏رود و مى‏دانیم اسم جمع در معنى آن جمع افتاده است و نیازى به جمع بستن ندارد.
  19. «ابصار» به صورت جمع ذکر شده،- استاد در (جلد 1 تفسیر نمونه صفحه 56) بعد از این دو وجه مى‏گوید «به علاوه مى‏توان وجه ذوقى و علمى دیگرى براى این تفاوت گفت و آن این که تنوع ادراکات و مشاهدات نسبت به مسموعات فوق‏العاده بیشتر است و به خاطر این تفاوت «ابصار» به صورت جمع ذکر شده، ولى «سمع» به صورت مفرد آمده است.
    1. در فیزیک جدید نیز مى‏خوانیم امواج صوتى قابل استماع تعداد نسبتاً محدودى است و از چندین ده هزار تجاوز نمى‏کند، درحالى که امواج نورها و رنگ‏هایى که قابل رؤیت است از میلیون‏ها مى‏گذرد. «فُؤاد» گرچه به معنى قلب (عقل) آمده است ولى این تفاوت را با قلب دارد که در معنى فُؤاد جوشش و افروختگى و یا به تعبیر دیگر تجزیه و تحلیل و ابتکار افتاده است.
  20. گوش و چشم  و عقل را به عنوان ابزار شناخت - در این آیه خداوند به عنون یک درس توحید و خداشناسى به مسئله نعمت علم و دانش و ابزار شناخت اشاره مى‏فرماید زمانى که در درون شکم مادران بودید هیچ نمى‏دانستید، زیرا در آن محیط محدود و تاریک و بسته این جهل و بى‏خبرى قابل تحمل بود، ولى به هنگامى که در فراخناى این عالم پهناور و در بین موج انبوه مخلوقات گام نهادید دیگر ادامه آن جهل امکان‏پذیر نبود، بلکه سیستم زندگى اقتضاى علم و شناخت و در نتیجه ابزارى براى آن شناخت مى‏کرد و ما براى شما گوش و چشم  و عقل را به عنوان ابزار شناخت قرار دادیم تا از سرگردانى در ظلمتکده جهل برهید. این نعمت‏هاى بزرگ را به شما دادیم تا حس شکرگزارى در برابر این همه موهبت در شما بیدار شود و به خود آئید و شکرگزار باشید.
  21. لوح نفس بشر در ابتداء تکوّنش از هر نقشى خالى است - در درون آن عالم تاریک و متعفن علمى نداشتیم حتى علوم فطرى مثل خداشناسى و توحید و همچنین مسائل بدیهى مثل محال بودن اجتماع نقیضین و ارتفاع آن یا کل بزرگ‏تر از جزء است یا در مسائل اجتماعى و اخلاقى حسن عدالت‏ و قبح ظلم و یا حتى علم حضورى به خویشتن را غافل بودیم و این آیه تائیدى بر نظریه علماء نفس است که مى‏گویند لوح نفس بشر در ابتداء تکوّنش از هر نقشى خالى است و به تدریج چیزهایى در آن نقش مى‏بندد، پس از تولد افاضه قواى ظاهرى و باطنه به او مى‏شود سامعه باصرة، ناطقة، شامّة، لامسة، حس مشترک واهمه، خیال، حافظه، متصرفه، کم کم چشم  ما قدرت بینایى پیدا کرد و گوش قدرت شنوایى و عقل قدرت درک و تجزیه و تحلیل یافت و ما از این مواهب سه‏گانه الهى بهره‏مند شدیم،
  22. علوم به صورت بالقوه در نهاد ما جان گیرد - نخست تصورات بسیارى از اشیاء را از طریق حس درک کردیم و آن را به عقل سپردیم، سپس از آنها مفاهیم کلى و کلى‏تر ساختیم و از طریق تعمیم و تجرید به حقایق عقلى دست یافتیم.قدرت تفکر ما به جایى رسد که از خویشتن (به عنوان یک علم حضورى آگاه مى‏شویم) سپس علوم و دانش‏هایى که به صورت بالقوه در نهاد ما بوده جان مى‏گیرد و فعلیت پیدا مى‏کند و ما این علوم بدیهى و ضرورى را پایه‏اى قرار مى‏دهیم براى شناخت علوم نظرى و غیر بدیهى. بنابراین عمومیت و کلیت آیه که مى‏گوید: در آغاز تولّد هیچ نمى‏دانستید تخصیص و استثنایى برنداشته است.

 

  1. ده قوای ظاهرة و باطنة است، . 5 تاى اول ظاهرة و 5 تاى دوم باطنة است، حواس و قواى ظاهرة واضح است اما قواى باطنه در شرح منطق کبرى حاشیه صفحه 170 جامع المقدمات مى‏گوید حس مشترک مُدرک صور و واهمه درک کننده معانى جزئیه و خیال (یا قوه مُصَوّره) حافظ صور و حافظه، حافظ معانى است و قوه متصرفه آن است که نه درک کننده چیزى است و نه حافظ چیزى بلکه کسب کنده صور به وسیله صور دیگر یا کسب کننده معانى با معانى دیگر یا کسب کننده صور با معانى دیگر است، این قوه اگر در خدمت عقل باشد متفکره و اگر در خدمت وهم باشد متخیّله گویند. (اهل مطالعه مى‏توانند براى مطالعه بیشتر به رساله نقیس ابن سینا، ص 19 تا 27 چاپ انجمن آثار ملى یا مبدا و معاد ملاصدرا، ص 303- 286 فصل پنجم تا هشتم، ترجمه احمد بن محمد الحسینى اردکانى چاپ مرکز نشر دانشگاهى و یا شرح اشارات خواجه نصیر، فصل 9 نمط سوم، ص 142 به بعد، چاپ مکتبة آیة الله مرعشى نجفى مراجعه کنند).
  2. دو سرمایه بزرگ انسان‏ ؛ گوش و چشم ،
    1. علوم موجود یا عقلى است یا نقلى و یا حسى، عقلى مثل فلسفه و مسائل ریاضى، نقلى علومى است که از گذشتگان به جا مانده و براى ما نقل مى‏شود و علوم حسى، علوم آزمایشگاهى و علومى است که دست تجربه به آن رسیده است، مثل این که آب در دماى 100 درجه جوش و در دماى صفر درجه یخ مى‏بندد در این آیه ابزار شناخت این سه گونه علم معرفى شده است: علوم عقلى با عقل درک شده و علوم نقلى و حسى با گوش و چشم ، البته علوم دیگرى از طریق دیگر حواس همچون شامه و لامسه و ذائقه به دست مى‏آید که درصد آنها با علومى که از طریق گوش و چشم  به دست مى‏آید قابل مقایسه نیست و ابزار مهم همین دو است.
  3. سه چیزی که هر کدام را با دنیا معامله نمى‏کند،- این ابزار چه گرانبها است که انسان حتى یک چشم  یا یک گوش یا عقل خود را با دنیا معامله نمى‏کند، این انسان عجب سرمایه‏دارى است و خود نمى‏داند، سه چیز دارد که هریک را با دنیا معامله نمى‏کند، اگر همه جهانیان جمع شوند و تدبیر کنند تا چشم  و گوش و یا قلبى بیافرینند، نمى‏توانند. درباره قلب صنوبرى شکل که در بدن حیات انسان به آن محتاج است، چندى پیش نوشته بودند قلبى مصنوعى براى بیمارى پیوند کردند که 6 روز کار کرد و سپس بیمار تلف شد، هزینه این 6 روز 30 میلیون تومان بود، یعنى روزى 5 میلیون تومان، این قلب را باید با قلب طبیعى مقایسه کرد .
  4. عجب سرمایه‏اى و عجیب - که اگر بخواهیم به همین‏ مقیاس هزینه براى قلب طبیعى مصرف کنیم در سال بالغ بر یک میلیارد و هشتصد و بیست و پنج میلیون تومان هزینه در بردارد 5000000/ 1825000000* 365 یعنى در واقع براى قلب به تنهایى در سال این مقدار سرمایه درکسیه اندوخته‏ایم که اگر ضرب در 60 که عمر تقریبى افراد است بکنیم، سرمایه ما نسبت به قلب در طول زندگى چنین مى‏شود: 60/ 109500000000* 1825000000 وه! عجب سرمایه‏اى و عجب سرمایه‏دارى.!!
  5. ساختمان چشم در خلقت آفرینش - ساختمان چشم  یک دوره درس توحید و خداشناسى است که خداوند در کتاب خلقت جانداران به ودیعت سپرده است، چشم  را مى‏توان مانند دستگاه گیرنده مخصوصى دانست که امواج نورانى از آن گذشته با تشکیل تصویر روى پرده حساس شبکیه سبب تأثر عصب بینایى و انتقال آن به مرکز بینایى مغز مى‏شود و در نتیجه احساس بینایى را به وجود مى‏آورد.
  6. ساختمان تشریحى چشم صلبیه ؛ مشیمیه؛ شبکیه-   ساختمان تشریحى چشم - چشم  عضوى است کروى به قطر تقریباً 22 میلى‏متر که جدار آن از چند غشاء تشکیل شده و به ترتیب از خارج عبارت است: 1. صلبیه که غشایى است سخت و حاجب، ماوراء قسمت قدامى آن شفاف و برجسته‏تر یعنى داراى شعاع انحناء کمتر است، این قسمت را قرنیه مى‏نامند.2. مشیمیه غشایى است داراى مواد ملوّنه (مواد رنگین) و رگ‏هاى چشم  که قسمت‏هاى داخل چشم  را محافظت کرده گرم نگاه مى‏دارد.3. شبکیه- غشایى است عصبى با ساختمان مفصّل که سلول‏هاى حساس بینایى در آن قرار گرفته است. دوربین‏ها و دستگاه‏هاى عکسبردارى را از روى عملکرد چشم  طرح‏ریزى نموده‏اند،

 

  1. اما چشم  کجا و این دستگاه‏ها کجا، یک صحنه را که مى‏خواهند عکسبردارى یا فیلمبردارى کنند چندین نفر باید تنظیم کند، ولى چشم  ما در شبانه روز مى‏تواند حتى بیش از یک میلیون عکس بگیرد، بدون این که احتیاج به تنظیم توسط شى‏ء خارجى داشته باشد، با کم شدن نور مردمک چشم  بزرگ‏تر شده تا نور بیشترى را به داخل هدایت کند و با زیاد شدن نور مردمک کوچک شده تا نور کمترى داخل چشم  شود و این مسئله را مى‏توان در اتاق تاریک و یا فضاى باز پرنور یا در برابر آینه قرار گرفتن تجربه نموده و ملاحظه کرد که چگونه در فضاى تاریک مردمک کوچک و در فضاى روشن مردمک بزرگ مى‏شود.
  2. تنظیم اتوماتیکى چشم  را مى‏شود در لحظه برق رفتن هم در شب مشاهده کرد که به محض برق رفتن مدتى چشم  به فرصت تطبیق نیاز دارد تا بتواند با بزرگ کردن مردمک نور بیشترى را جذب چشم  کند، یا بالعکس در موقع برق آمدن مدتى فرصت مى‏خواهد تا مردمک کوچک شود، چشم  انسان داراى دو عضله در دو طرف است که اگر از دور بخواهد عکسبردارى کند، عضله‏ها کشیده و عدسى تحدّبش کم مى‏شود، اما خط کتاب نزدیک را وقتى مى‏خواهد عکسبردارى کند عضله هاه شل شده و تحدّبش زیاد مى‏شود و این عمل در دستگاه‏هاى عکسبردارى یا فیلمبردارى احتیاج به تنظیم خارجى دارد.
    1. دوربین‏ها براى عکسبردارى هزینه زیادى جهت تهیه فیلم و غیره لازم دارد، ولى استاد مى‏فرمود در کتابى دیده‏ام قریب به این مضمون که مقدار انرژى براى حرارت دادن 1 گرم آب که بسیار ناچیز است اگر در چشم  انسان باشد 50 سال مى‏توند با آن عکسبردارى کند، چه کم مصرف، هزینه کمتر محصول بیشتر و دقیق‏تر و ظریف‏تر و هماهنگ با تمام نیازها و احتیاج‏ها.
  3. دوربین‏ها براى عکسبردارى از شش جهت بالا، پایین، جلو، عقب، راست‏ و چپ نیاز به گردش توسط فیلمبردار یا عکاس دارد، ولى دوربین‏هاى بدن ما یعنى چشمان ما بدون نیاز به حرکت سر، حرکت مى‏کند زیرا عضلاتى در اطراف آن تعبیه شده که گردش به شش طرف را براى انسان میسر مى‏کند، بدون این که زحمت حرکت سر را داشته باشد.
  4. از عجایب خلقت چشم  این است که سطح روئین آن دائماً مرطوب است وگرنه سطح چشم  در اثر حرکت پلک‏ها خراشیده و به تدریج زخم مى‏شد، خداوند چشم ه‏هایى در ژرفاى چشم  قرار داده که آهسته آهسته مى‏جوشد و در طول 80 سال عمر خشک نمى‏شود، اگر این همه آب بخواهد در درون چشم  بماند، امکان‏پذیر نیست. به همین جهت روزنه‏اى به بینى باز شده که درون بینى را هم مرطوب مى‏کند و در واقع آب‏هاى غیر مورد نیاز چشم  از این دریچه به بیرون راه پیدا کرده و از تراکم آب‏ها جلوگیرى مى‏شود. اگر این روزنه مسدود شود چشم  ریزش آب پیدا مى‏کند «العظمة لله الواحد القهار» این چه قدرت‏نمایى است آیا خالق این چشم  طبیعت بى‏شعور است، آیا خالق این چشم  از انعکاس نور در عدسى‏ها و قوانین حاکم دیگر بر چشم  باخبر نبوده؟! چه آدم بى‏خردى باشد که بگوید سازنده و خلاق این دستگاه بى‏خبر بوده است! گوش هم همچون دستگاه گیرنده‏اى با ساختمان مخصوصى به کار خود مشغول است.
  5. گوش را به سه قسمت گوش بیرونى و میانى و درونى تقسیم کرده‏اند.گوش بیرونى مشتمل بر لاله گوش و مجراى شنوایى است، لاله گوش در غالب حیوانات متحرک است و براى جمع کردن و هدایت امواج صوتى و تشخیص جهت صدا به کار مى‏رود و ممکن است به طرف منبع صوت متوجه شود در انسان لاله گوش بى‏حرکت است، ولى تا اندازه‏اى جهت‏ صوت را مى‏تواند تشخیص دهد، اگر چین خوردگى‏هاى لاله گوش را با موم نرم پر کنیم، شنوایى‏ و توانایى تشخیص محل صوت کم مى‏شود.
  6. 2. گوش میانى، حفره کوچکى پر از هوا است که به وسیله پرده نازکى از گوش بیرونى جدا شده است، این پرده شبیه به پوست طبل است و پرده صماخ نام دارد، چهار استخوان برحسب شکلى که دارند به ترتیب چکشى، سندانى، عدسى و رکابى نامیده شده است، مجرایى از پایین گوش میانى را به حلق مربوط مى‏کند.
  7. 3. گوش درونى در بالا از سه مجراى نیم گرد و در پایین از یک بخش حلزونى شکل تشکیل شده است و درون سه مجراى نیم گرد و بخش حلزونى شکل گوش درونى از مایع مخصوصى پر شده است. کار گوش، ابتدا امواج صوتى توسط لاله گوش به مجراى شنوایى فرستاده شده تا پرده صماخ را مى‏لرزاند به علت اتصال پرده با استخوان‏ها، استخوان‏ها لرزیده و سبب حرکت مایع درون بخش حلزونى شکل گوش درونى شده و سپس به وسیله عصب شنوایى پیامى از بخش حلزونى شکل گوش درونى به مغز فرستاده مى‏شود و این موقع است که به وسیله مغز صدا شنیده مى‏شود.
  8. کوتاه سخن این که هرچه کنکاش و جستجو و دقت در خلقت انسان شود، تعجب و حیرت انسان بیشتر مى‏شود و چه خوش فرمود مولاى متقیان على (علیه السلام) در نهج‏البلاغه: «اعجبوا لهذا الانسان ینظر بشحم و یتکلم بلحم و یسمع بعظم و یتنفس من خرم»: «براى (آفرینش) این انسان به شگفت آئید (اندیشه نمائید تا به قدرت و توانایى آفریدگارش پى برید که او را طورى آفریده) که با پیهى (چشم ) مى‏بیند و با گوشتى (زبان) سخن مى‏گوید و با استخوانى (گوش) مى‏شنود و از شکافى (بینى) تنفس مى‏کشد.
  9. در پایان به عنوان حسن ختام و «ختامُه مِسکُ» سه روایت در مورد چشم  و گوش و علم نافع تقدیم مى‏شود: قال الصادق (علیه السلام) «کَلٌ عیَن باکیةٌ یَومَ القیامةِ الّا ثلاثة اعْیُن: عَینٌ غَضَّتْ عن مَحارم الله وعینٌ سَهَرتْ فى طاعة الله وعینٌ بَکَتْ فى جَوف اللیل مِنْ خشیَة الله»؛ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «هر چشمى روز قیامت گریان است مگر سه چشم  1. چشمى که فروگیرد خود را از محرمات الهى (و نظر به آنها نکند) 2. چشمى که شب زنده‏دار باشد در راه طاعت خدا 3. چشمى که بگرید در دل شب از خوف خدا».
  10. 2. قال حسن بن على (علیه السلام):«انّ ابْصَرَ الابْصار ما نَفَذَ فى الخَیر مَذْهَبُه واسْمَع الاسماع ما وَعَى التَّذکیرَ وانتقَعَ به»: «بیناترین دیده‏ها، دیده‏اى است که نظر و دید آن در مسیر خیر باشد و سامع‏ترین گوش‏ها، گوشى است که اخذ کند تذکرات و پندها را و نفع ببرد از آنها».
  11. 3. در روایتى آمده که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) داخل مسجد شدند درحالى که جماعتى گرد مردى را احاطه کرده بودند پرسیدند چه خبر است؟ گفته شد این مردى که مردم به دور او حلقه زده‏اند علامه است فرمود: «علامه یعنى چه»؟! گفتند آگاه‏ترین مردم به انساب عرب و وقایع آنها و داناترین مردم نسبت به ایام جاهلیت و عالم به اشعار و عربیّت است. حضرت فرمودند:
  12. علم منحصر در سه علم است «ذاک علم لا یَضُرّ مَنْ جهله ولا یَنْفَعُ مَنْ علمه»: «این علمى است که از عدمش ضررى متوجه انسان‏ نمى‏شود و نفعى هم از وجودش برده نمى‏شود». سپس فرمودند: «انّما العلم ثلاثة: آیةٌ مُحْکمة، او فریضَةٌ عادلة او سُنَّةٌ قائمةٌ وما خلاهُنَّ فهو فُضْلٌ»:«علم منحصر در سه علم است: خداشناسى، اخلاق، فقه، و غیر از این سه فضل است» عارف وارسته مرحوم الهى قمشه‏اى در ذیل فراز (غضّوآ ابصارهم عما حرّم الله علیهم) چنین گوید:

به روى هرچه ناشایسته باشد

 

دو چشم  پاک‏بینشان بسته باشد

همه چشم ند چون نرگس پایدار

 

ولیکن باز بر رخسار دلدار

نظر بر روى غیر یار بستند

 

به دیده خار از این گلها شکستند

در این گلشن چو دیده برگشایند

 

تماشاى گل آرایى نمایند

نظر آن به که افتد بر رخ دوست‏

 

همى بیند جهان آئینه اوست‏

خدایت چشم  روشن داده بنیوش‏

 

وز آنچه گفته منگر دیده در پوش‏

نظر وقف جمال دوست بنماى‏

 

دو چشم  پاک‏بین آن سوى بگشاى‏

چو بلبل درنگر آن نغز گفتار

 

نه چون زاغ وزغن براین خس وخار

به چشم  عقل بین روى گل آرا

 

نه خار زشت این بیغوله‏ صحرا

چو مشتاقان حق گر چند روزى

 

در این بتخانه از بت چشم  دوزى‏

نمایى در گلستان وصالش‏

 

به چند دل تماشاى جمالش‏

   

 

  1. ونیز مرحوم الهى در ذیل (وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم) گوید،

به دام دانشى کان سودمند است‏

 

دل آن پارسایان پاى‏بند است‏

ز هر ساز زیان‏بخش کج آوا

 

فرو بسته است گوش اهل تقوى‏

   

 

 

فرادادى چوگوش خود دراین باغ‏

 

که هم‏بلبل به‏گفتاراست هم‏زاغ‏

ز بلبل نغمه عشاق بنیوش‏

 

نه بر زاغ مخالف ساز کن گوش

سخن بشنو ز وحى آسمانى‏

 

که مر جانراست عمر جاودانى‏

چو قرآن بحر بى‏پایان عرفان‏

 

یکى گنجینه شایان عرفان‏

سخن سنجى که علمه البیان است‏

 

گهر آویز گوش عقل و جانست‏

کتاب علم ربانى است قرآن‏

 

ظهور سر سبحانى است قرآن‏

به پیش حکمت قرآن احمد

 

که زد بر مخزن اسرار سرمد

میار افسانه اشراق و مشاء

 

که شب بود این جهان وقوم اعشاء

به غیر از علم قرآن هرچه گویند

 

شبان تیره در بیراهه پویند

   

 

اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏1، ص: 187- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید