بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین متقین 13-4 و 5- چشم و گوش حقبین و حقشنو 4. غضوا أبصارهم عما حرم الله علیهم 5. و وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم. : چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنها حرام کرده فرو مىگیرند و نظر را کوتاه مىکنند و گوشهاى خود را وقف شنیدن علم و دانش سودمند مىسازند.
- گوش وچشم در اختیار تحصیل علم - به مردم است.- امروز محصّلى که وارد دانشگاه مىشود براى این است که پس از خاتمه تحصیل بتواند شغلى به دست بیارود و داراى زندگى خوبى گردد. ولى اکثر طلبههایى که در مدراس اصفهان تحصیل مىکردند براى این کسب علم مىنمودند که دانشمند شوند ولو بدانند که تا آخرین روز زندگى با عسرت مادى خواهند زیست.
- نزدیکترین مردم به خدا، عالمترین و عادلترین و مهربانترین آنها به مردم است. - عسرت زندگى طلبههایى که در مدارس اصفهان تحصیل مىکردند، ضربالمثل بود ... «محمد زکریاى رازى (نیز همانند صدرا) هنگامى که از صفات دانشجویان پزشکى صحبت مىکند مىگوید: واجب است که دانشجوى پزشکى، طبّ را براى جمع مال نخواهد، بلکه متذکّر باشد که نزدیکترین مردم به خدا، عالمترین و عادلترین و مهربانترین آنها به مردم است. آرى کسانى که به مقام بلند علم رسیده و قله آن را تسخیر کردند به جز در مسیر بىاعتنایى به مال و مقام گام ننهادند و مثل ملاصدرا در اثر همین بىاعتنایىها به جایى رسید که مىگوید: هنگامى که در کهک به سر مىبردم ... بر اثر اخلاص و تزکیه نفس (و دورى گزیدن از دنیا و مافیها) قلبم روشن شد و درهاى ملکوت ... و آنگاه درهاى جبروت ... به رویم گشوده شد و به اسرار دنیاى الهى پى بردم و چیزهایى فهمیدم که در آغاز تصور نمىکردم رموز آن بر من مفتوح گردد.
- 4 شرط برای پذیرش علم - و همین مرد وقتى شاگرد مىپذیرد 4 شرط مىکند که اگر طالب علم مىپذیرفت و عمل مىکرد در جرگه شاگردان او مىنشست و لیقات همچو استاد را داشت وگرنه استاد عذر او را خواسته و مىگفت جاى دیگر تحصیل علم کند، زیرا مىدانست که رونده کوى علم بدون این 4 چیز از واماندگان و یا سقوط کنندگان در پرتگاههاى این مسیر خطرناک است. چهار شرط او چنین بود: «اول این که درصدد تحصیل مال نباشد مگر به اندازه تحصیل معاش، دوم این که درصدد تحصیل مقام نباشد، سوم این که معصیت نکند، چهارم این که تقلید ننماید ...
- پروفسور هانرى کربن که در نوامبر 1962 از آنجا دیدن کرده مىنویسد: «کهک، در سى کیلومترى جنوب شرقى قم واقع شده است براى رسیدن به قریه، پانزده کیلومتر در جاده قم- اصفهان پیش مىرویم و سپس از راه فرعى شرق جاده، بیابان خشکى را به طول پانزده کیلومتر پشت سر مىگذاریم ... کهک مسجد کوچکى دارد که ظاهراً در قرن یازدهم هجرى ساخته شده و احتمالًا ملاصدرا در آن به عبادت و ریاضت مىپرداخته است در کهک او مىاندیشیده و مىنوشته است و نیز در همین جا انوار ملکوت بر او تابیده و ذوق شهود یافته است (ایقاظ النائمین صفحه 10 پانوشت مقدمه آن) شمار سالهاى اقامت آخوند در این قریه به درستى شناخته نیست، بعضى از صاحبنظران این دوران را بین 7 تا 15 سال دانستهاند، هانرى کربن سالهاى اقامت او را از 9 تا 11 سال پنداشته است (همان کتاب صفحه 11).
- در نزدیکى کهک غارى است که به قول بعضى خلوتگاه آخوند بوده و در آن غار دور از انظار به ریاضت و ذکر مىپرداخته است (رساله سه اصل صفحه 9، پانوشت) نقل از پاورقى صفحه 38 سیماى فرزانگان، جلد 3. و ملاصدرا فیلسوف و متفکر بزرگ اسلامى، صفحه 199.
- تحصیل مال دنیا و تحصیل علم دو عمل متخالف - ملاصدرا مىگفت: محال است کسى که درصدد تحصیل مال باشد، بتواند تحصیل علم نماید و تحصیل مال دنیا و تحصیل علم دو عمل متخالف است که با هم قرین نمىشود. کسى که در طول دراز مىشود، عرض و ضخامت او کم خواهد شد و به همین قیاس کسى که درصدد تحصیل مال مىباشد گرچه ممکن است توانگر شود، اما به طور حتم از تحصیل علم بازمىماند و مالدارانى که عالم جلوه مىکنند متظاهر به علم و ریاکار هستند».
- چهارمین و پنجمین صفات پرهیزکاران - با توضیح این چهار نکته روشن شد که چهارمین وصف پرهیزکاران عدم نظر به محارم خداوندى است، خواه نظر به مبصرات باشد و خواه غیر آن و پنجمین صفات متوقف کردن گوش است بر علومى که به نحوى در شکوفایى فرد و نظام جامعه اسلامى دخالت داشته و موجب تسریع در برنامههاى سیستم اسلامى و استعلاء فرد و نظام توحیدى بر غیر توحیدى مىشود. ***
- چشم و گوش را در مسیر صحیح - از وظایف عبودیت و بندگى ما شکرگزارى از نعم الهى و بالاخص چشم و گوش است که ابزار شناخت اکثر معلومات ما است. استفاده صحیح از این ابزارها شکر این نعم است، زیرا «الشکر صرفُ العبد جمیع ما انْعَمَه الله فیما خُلِقَ لاجله»: «شکر مصرف کردن عبد است جمیع چیزهایى را که خداوند به او ارزانى داشته، در موردى که خلق شده براى آن» مثلًا چشم و گوش را در مسیر صحیحى که مورد رضاى خداوند است استعمال کند و از به کار بستن این ابزارها در طریق سوء خوددارى کند،
- گوش و چشم و دل مورد سؤال واقع شوند» -زیرا از آیات و روایات استفاده مىشود که ما افسار گسیخته و رها خلق نشدهایم، بلکه مسئول اعضا و جوارح خود و اعمال صادره از آنها هستیم، چنان که قرآن مىفرماید: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا»: «به درستى که گوش و چشم و دل هریک از آنها مسئول و مورد سؤال واقع مىشوند»
- چشم وگوش ودل تحت نظارت ما هستند - و در روایات مىخوانیم: «کلکم راع و کلکم مسؤل عن رعیته»: «هریک از شما مراقب و هریک از شما مسئول رعیت خود هستید» جمیع اعضا و جوارح ما رعیت و تحت نظارت ما هستند و ما مسئول اعمال و رفتار آنها خواهیم بود.
- باهمه گونه امکانات هدایت باز هم گمراهاند - قرآن درباره اهل جهنم سه صفت بارز را به عنوان ویژگىهاى دوزخیان نام مىبرد: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» و (به طور مسلم گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم، آنها دلها (عقلها) یى دارند که با آن (اندیشه نمىکنند) و نمىفهمند و چشم انى دارند که با آن نمىبینند و گوشهایى دارند که با آن نمىشنوند، آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر، اینان همان غافلاناند (زیرا با این که همه گونه امکانات هدایت دارند باز هم گمراهاند).
- سه خصوصیت دوزخیان عبارتند از: 1. آنها قلبهایى دارند که با آن درک و اندیشه نمىکنند «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها» (قلب در اصطلاح قرآن به معنى روح و فکر و نیروى عقل است، یعنى با این که استعداد تفکر دارند و همچون بهایم و چهارپایان فاقد شعور نیستند. در عین حال از وسیله سعادت بهره نمىگیرند و فکر نمىکنند در عوامل و نتایج حوادث اندیشه نمىنمایند و این وسیله بزرگ رهایى از چنگال هر گونه بدبختى را بدون استفاده در گوشهاى از وجودشان رها مىسازند 2. چشم هاى روشن و حقیقتبین دارند، اما با آنها چهره حقایق را نمىنگرند و همچون نابینایان از کنار آنها مىگذرند
- (وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها).3. با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمىشنوند و همچون کران خود را از شنیدن حرف حق محروم مىسازند (وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها). اینها در حقیقت همچون چهارپایانند، چراکه امتیاز آدمى از چهارپایان در فکر بیدار و چشم بینا و گوش شنوا است که متأسفانه آنها همه را از دست دادهاند(أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ) بلکه آنها از چهاپایان گمراهتر و پستتر مىباشند(بَلْ هُمْ أَضَلُّ).
- حیوانات بر اثر هواپرستى و گرایش به پستىها - چرا که چهارپایان داراى این استعدادها و امکانات نیستند، ولى آنها با داشتن عقل سالم و چشم بینا و گوش شنوا امکان همه گونه ترقى و تکامل را دارند. اما بر اثر هواپرستى و گرایش به پستىها این استعدادها را بدون استفاده مىگذارنند و بدبختى بزرگ آنان از همین جا آغاز مىگردد.
- آنها افراد غافل و بىخبرى هستند و به همین جهت در بیراهههاى زندگى سرگردانند (أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ) چشم ه آب حیات کنار دستشان است، ولى از تشنگى فریاد مىکشند، درهاى سعادت در برابر رویشان باز است، اما حتى به آن نگاه نمىکنند و این بدبختى ناشى از جبر الهى نیست، بلکه نتیجه اعمال خود آنها است. زنده و جاوید مکتبى که اهل بهشت را عاقل و شنوا و بینا مىداند و بشکند قلمها و بریده باد زبانهایى که دین را افیون ملتها و عامل تخدیر معرفى مىکنند. آیا بینش و هدف چنین مکتبى تخدیر است؟! این سؤالى است که جوابش به عهده روشنفکران آزاده است.
- بی هدف خواب و خور و شهوترانى - بارها در قرآن مجید غافلان بىخبر به چهارپایان و حیوانات بىشعور تشبیه شدهاند، ولى نکته تشبیه آنها به انعام (چهارپایان) شاید این باشد که تنها به خواب و خور و شهوترانى مىپردازند، درست همانند ملتهایى که تحت شعارهاى فریبنده آخرین هدف عدالت اجتماعى و قوانین بشرى را رسیدن به آب و نان و یک زندگى مرفه مادى مىپندارند.
- حیوانات هدفشان جز شکم چیزى نیست.- چنانکه امام على (علیه السلام) در نهجالبلاغه مىفرماید: «کالبَهِیْمَةِ الْمَربوُطَةِ هَهُّها عَلَفُها او المُرسَلَةِ شُغْلُهَا تَقَهُّمُها»:«همانند حیوانات پروارى که تنها به علف مىاندیشند و یا حیوانات دیگرى که در چراگاهها رها شدهاند و از این طرف و آن طرف خُرده علفى برمىگیرند» به تعبیر دیگر گروهى مُرفّهند، همچون گوسفندان پروارى و گروهى نامرفه مانند گوسفندانى که در بیابانها در بدر به دنبال آب و علف مىگردند و هر دو گروه هدفشان جز شکم چیزى نیست.
- درعوامل ترقى فکر نمىکنند - آنچه گفته شد ممکن است درباره یک فرد صادق باشد و یا درباره یک ملت، ملتهایى که اندیشههاى خود را از کار انداختهاند و به سرگرمىهاى ناسالم روى آوردهاند و در ریشههاى بدبختى خود نمىاندیشند و درعوامل ترقى فکر نمىکنند نه گوش دارند و نه چشم بینا، نه دیدى و نه شنودى، آنها نیز دوزخى هستند نه تنها دوزخ قیامت، بلکه در دوزخ زندگى این دنیا نیز گرفتارند.
- در شکم مادران هیچ نمىدانستید،- جا دارد در اینجا تفکرى براى شناخت جایگاه چشم و گوش در زندگى بشر و این که چه آیات و نشانههایى هستند، داشته باشیم. قرآن مىفرماید: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعلمونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»: «و خداوند شما را از شکم مادران خارج نمود درحالى که هیچ نمىدانستید، اما براى شما گوش و چشم و عقلها قرار داد تا شکر نعمت او را به جا آورید».
- تذکر چند نکته: 1. بعضى از مفسرین گفتهاند وجه این که نخست نظر به گوش و سپس به چشم شده این است که در نوزاد ابتدا فعالیت گوش شروع مىشود و بعد از مدتى چشم ها قدرت دید را پیدا مىکنند، زیرا چشم در آغاز تولد بعد از گذراندن آن عالم تاریکى مطلق آمادگى پذیرش اشعه نور را ندارد و به همین دلیل غالبا بعد از تولد بسته است و تدریجاً به نور عادت مىکند در حالى که گوش انسان به اعتقاد بعضى حتى در عالم جنین کم و بیش قدرت شنوایى داشته و آهنگ قلب مادر را شنیده و با آن مأنوس مىشود.
- وجه مفرد آمدن (سمع) و جمع آمدن (ابصار) که جمع (بَصَر) است را عالم بزرگوار شیخ طوسى در کتاب تبیان از یکى از ادباى معروف عرب چنین نقل مىکند که علت مفرد آمدن «سمع» ممکن است یکى از این دو چیز باشد:
- نخست: این که «سمع» گاهى به عنوان اسم جمع به کار مىرود و مىدانیم اسم جمع در معنى آن جمع افتاده است و نیازى به جمع بستن ندارد.
- «ابصار» به صورت جمع ذکر شده،- استاد در (جلد 1 تفسیر نمونه صفحه 56) بعد از این دو وجه مىگوید «به علاوه مىتوان وجه ذوقى و علمى دیگرى براى این تفاوت گفت و آن این که تنوع ادراکات و مشاهدات نسبت به مسموعات فوقالعاده بیشتر است و به خاطر این تفاوت «ابصار» به صورت جمع ذکر شده، ولى «سمع» به صورت مفرد آمده است.
- در فیزیک جدید نیز مىخوانیم امواج صوتى قابل استماع تعداد نسبتاً محدودى است و از چندین ده هزار تجاوز نمىکند، درحالى که امواج نورها و رنگهایى که قابل رؤیت است از میلیونها مىگذرد. «فُؤاد» گرچه به معنى قلب (عقل) آمده است ولى این تفاوت را با قلب دارد که در معنى فُؤاد جوشش و افروختگى و یا به تعبیر دیگر تجزیه و تحلیل و ابتکار افتاده است.
- گوش و چشم و عقل را به عنوان ابزار شناخت - در این آیه خداوند به عنون یک درس توحید و خداشناسى به مسئله نعمت علم و دانش و ابزار شناخت اشاره مىفرماید زمانى که در درون شکم مادران بودید هیچ نمىدانستید، زیرا در آن محیط محدود و تاریک و بسته این جهل و بىخبرى قابل تحمل بود، ولى به هنگامى که در فراخناى این عالم پهناور و در بین موج انبوه مخلوقات گام نهادید دیگر ادامه آن جهل امکانپذیر نبود، بلکه سیستم زندگى اقتضاى علم و شناخت و در نتیجه ابزارى براى آن شناخت مىکرد و ما براى شما گوش و چشم و عقل را به عنوان ابزار شناخت قرار دادیم تا از سرگردانى در ظلمتکده جهل برهید. این نعمتهاى بزرگ را به شما دادیم تا حس شکرگزارى در برابر این همه موهبت در شما بیدار شود و به خود آئید و شکرگزار باشید.
- لوح نفس بشر در ابتداء تکوّنش از هر نقشى خالى است - در درون آن عالم تاریک و متعفن علمى نداشتیم حتى علوم فطرى مثل خداشناسى و توحید و همچنین مسائل بدیهى مثل محال بودن اجتماع نقیضین و ارتفاع آن یا کل بزرگتر از جزء است یا در مسائل اجتماعى و اخلاقى حسن عدالت و قبح ظلم و یا حتى علم حضورى به خویشتن را غافل بودیم و این آیه تائیدى بر نظریه علماء نفس است که مىگویند لوح نفس بشر در ابتداء تکوّنش از هر نقشى خالى است و به تدریج چیزهایى در آن نقش مىبندد، پس از تولد افاضه قواى ظاهرى و باطنه به او مىشود سامعه باصرة، ناطقة، شامّة، لامسة، حس مشترک واهمه، خیال، حافظه، متصرفه، کم کم چشم ما قدرت بینایى پیدا کرد و گوش قدرت شنوایى و عقل قدرت درک و تجزیه و تحلیل یافت و ما از این مواهب سهگانه الهى بهرهمند شدیم،
- علوم به صورت بالقوه در نهاد ما جان گیرد - نخست تصورات بسیارى از اشیاء را از طریق حس درک کردیم و آن را به عقل سپردیم، سپس از آنها مفاهیم کلى و کلىتر ساختیم و از طریق تعمیم و تجرید به حقایق عقلى دست یافتیم.قدرت تفکر ما به جایى رسد که از خویشتن (به عنوان یک علم حضورى آگاه مىشویم) سپس علوم و دانشهایى که به صورت بالقوه در نهاد ما بوده جان مىگیرد و فعلیت پیدا مىکند و ما این علوم بدیهى و ضرورى را پایهاى قرار مىدهیم براى شناخت علوم نظرى و غیر بدیهى. بنابراین عمومیت و کلیت آیه که مىگوید: در آغاز تولّد هیچ نمىدانستید تخصیص و استثنایى برنداشته است.
- ده قوای ظاهرة و باطنة است، . 5 تاى اول ظاهرة و 5 تاى دوم باطنة است، حواس و قواى ظاهرة واضح است اما قواى باطنه در شرح منطق کبرى حاشیه صفحه 170 جامع المقدمات مىگوید حس مشترک مُدرک صور و واهمه درک کننده معانى جزئیه و خیال (یا قوه مُصَوّره) حافظ صور و حافظه، حافظ معانى است و قوه متصرفه آن است که نه درک کننده چیزى است و نه حافظ چیزى بلکه کسب کنده صور به وسیله صور دیگر یا کسب کننده معانى با معانى دیگر یا کسب کننده صور با معانى دیگر است، این قوه اگر در خدمت عقل باشد متفکره و اگر در خدمت وهم باشد متخیّله گویند. (اهل مطالعه مىتوانند براى مطالعه بیشتر به رساله نقیس ابن سینا، ص 19 تا 27 چاپ انجمن آثار ملى یا مبدا و معاد ملاصدرا، ص 303- 286 فصل پنجم تا هشتم، ترجمه احمد بن محمد الحسینى اردکانى چاپ مرکز نشر دانشگاهى و یا شرح اشارات خواجه نصیر، فصل 9 نمط سوم، ص 142 به بعد، چاپ مکتبة آیة الله مرعشى نجفى مراجعه کنند).
- دو سرمایه بزرگ انسان ؛ گوش و چشم ،
- علوم موجود یا عقلى است یا نقلى و یا حسى، عقلى مثل فلسفه و مسائل ریاضى، نقلى علومى است که از گذشتگان به جا مانده و براى ما نقل مىشود و علوم حسى، علوم آزمایشگاهى و علومى است که دست تجربه به آن رسیده است، مثل این که آب در دماى 100 درجه جوش و در دماى صفر درجه یخ مىبندد در این آیه ابزار شناخت این سه گونه علم معرفى شده است: علوم عقلى با عقل درک شده و علوم نقلى و حسى با گوش و چشم ، البته علوم دیگرى از طریق دیگر حواس همچون شامه و لامسه و ذائقه به دست مىآید که درصد آنها با علومى که از طریق گوش و چشم به دست مىآید قابل مقایسه نیست و ابزار مهم همین دو است.
- سه چیزی که هر کدام را با دنیا معامله نمىکند،- این ابزار چه گرانبها است که انسان حتى یک چشم یا یک گوش یا عقل خود را با دنیا معامله نمىکند، این انسان عجب سرمایهدارى است و خود نمىداند، سه چیز دارد که هریک را با دنیا معامله نمىکند، اگر همه جهانیان جمع شوند و تدبیر کنند تا چشم و گوش و یا قلبى بیافرینند، نمىتوانند. درباره قلب صنوبرى شکل که در بدن حیات انسان به آن محتاج است، چندى پیش نوشته بودند قلبى مصنوعى براى بیمارى پیوند کردند که 6 روز کار کرد و سپس بیمار تلف شد، هزینه این 6 روز 30 میلیون تومان بود، یعنى روزى 5 میلیون تومان، این قلب را باید با قلب طبیعى مقایسه کرد .
- عجب سرمایهاى و عجیب - که اگر بخواهیم به همین مقیاس هزینه براى قلب طبیعى مصرف کنیم در سال بالغ بر یک میلیارد و هشتصد و بیست و پنج میلیون تومان هزینه در بردارد 5000000/ 1825000000* 365 یعنى در واقع براى قلب به تنهایى در سال این مقدار سرمایه درکسیه اندوختهایم که اگر ضرب در 60 که عمر تقریبى افراد است بکنیم، سرمایه ما نسبت به قلب در طول زندگى چنین مىشود: 60/ 109500000000* 1825000000 وه! عجب سرمایهاى و عجب سرمایهدارى.!!
- ساختمان چشم در خلقت آفرینش - ساختمان چشم یک دوره درس توحید و خداشناسى است که خداوند در کتاب خلقت جانداران به ودیعت سپرده است، چشم را مىتوان مانند دستگاه گیرنده مخصوصى دانست که امواج نورانى از آن گذشته با تشکیل تصویر روى پرده حساس شبکیه سبب تأثر عصب بینایى و انتقال آن به مرکز بینایى مغز مىشود و در نتیجه احساس بینایى را به وجود مىآورد.
- ساختمان تشریحى چشم صلبیه ؛ مشیمیه؛ شبکیه- ساختمان تشریحى چشم - چشم عضوى است کروى به قطر تقریباً 22 میلىمتر که جدار آن از چند غشاء تشکیل شده و به ترتیب از خارج عبارت است: 1. صلبیه که غشایى است سخت و حاجب، ماوراء قسمت قدامى آن شفاف و برجستهتر یعنى داراى شعاع انحناء کمتر است، این قسمت را قرنیه مىنامند.2. مشیمیه غشایى است داراى مواد ملوّنه (مواد رنگین) و رگهاى چشم که قسمتهاى داخل چشم را محافظت کرده گرم نگاه مىدارد.3. شبکیه- غشایى است عصبى با ساختمان مفصّل که سلولهاى حساس بینایى در آن قرار گرفته است. دوربینها و دستگاههاى عکسبردارى را از روى عملکرد چشم طرحریزى نمودهاند،
- اما چشم کجا و این دستگاهها کجا، یک صحنه را که مىخواهند عکسبردارى یا فیلمبردارى کنند چندین نفر باید تنظیم کند، ولى چشم ما در شبانه روز مىتواند حتى بیش از یک میلیون عکس بگیرد، بدون این که احتیاج به تنظیم توسط شىء خارجى داشته باشد، با کم شدن نور مردمک چشم بزرگتر شده تا نور بیشترى را به داخل هدایت کند و با زیاد شدن نور مردمک کوچک شده تا نور کمترى داخل چشم شود و این مسئله را مىتوان در اتاق تاریک و یا فضاى باز پرنور یا در برابر آینه قرار گرفتن تجربه نموده و ملاحظه کرد که چگونه در فضاى تاریک مردمک کوچک و در فضاى روشن مردمک بزرگ مىشود.
- تنظیم اتوماتیکى چشم را مىشود در لحظه برق رفتن هم در شب مشاهده کرد که به محض برق رفتن مدتى چشم به فرصت تطبیق نیاز دارد تا بتواند با بزرگ کردن مردمک نور بیشترى را جذب چشم کند، یا بالعکس در موقع برق آمدن مدتى فرصت مىخواهد تا مردمک کوچک شود، چشم انسان داراى دو عضله در دو طرف است که اگر از دور بخواهد عکسبردارى کند، عضلهها کشیده و عدسى تحدّبش کم مىشود، اما خط کتاب نزدیک را وقتى مىخواهد عکسبردارى کند عضله هاه شل شده و تحدّبش زیاد مىشود و این عمل در دستگاههاى عکسبردارى یا فیلمبردارى احتیاج به تنظیم خارجى دارد.
- دوربینها براى عکسبردارى هزینه زیادى جهت تهیه فیلم و غیره لازم دارد، ولى استاد مىفرمود در کتابى دیدهام قریب به این مضمون که مقدار انرژى براى حرارت دادن 1 گرم آب که بسیار ناچیز است اگر در چشم انسان باشد 50 سال مىتوند با آن عکسبردارى کند، چه کم مصرف، هزینه کمتر محصول بیشتر و دقیقتر و ظریفتر و هماهنگ با تمام نیازها و احتیاجها.
- دوربینها براى عکسبردارى از شش جهت بالا، پایین، جلو، عقب، راست و چپ نیاز به گردش توسط فیلمبردار یا عکاس دارد، ولى دوربینهاى بدن ما یعنى چشمان ما بدون نیاز به حرکت سر، حرکت مىکند زیرا عضلاتى در اطراف آن تعبیه شده که گردش به شش طرف را براى انسان میسر مىکند، بدون این که زحمت حرکت سر را داشته باشد.
- از عجایب خلقت چشم این است که سطح روئین آن دائماً مرطوب است وگرنه سطح چشم در اثر حرکت پلکها خراشیده و به تدریج زخم مىشد، خداوند چشم ههایى در ژرفاى چشم قرار داده که آهسته آهسته مىجوشد و در طول 80 سال عمر خشک نمىشود، اگر این همه آب بخواهد در درون چشم بماند، امکانپذیر نیست. به همین جهت روزنهاى به بینى باز شده که درون بینى را هم مرطوب مىکند و در واقع آبهاى غیر مورد نیاز چشم از این دریچه به بیرون راه پیدا کرده و از تراکم آبها جلوگیرى مىشود. اگر این روزنه مسدود شود چشم ریزش آب پیدا مىکند «العظمة لله الواحد القهار» این چه قدرتنمایى است آیا خالق این چشم طبیعت بىشعور است، آیا خالق این چشم از انعکاس نور در عدسىها و قوانین حاکم دیگر بر چشم باخبر نبوده؟! چه آدم بىخردى باشد که بگوید سازنده و خلاق این دستگاه بىخبر بوده است! گوش هم همچون دستگاه گیرندهاى با ساختمان مخصوصى به کار خود مشغول است.
- گوش را به سه قسمت گوش بیرونى و میانى و درونى تقسیم کردهاند.گوش بیرونى مشتمل بر لاله گوش و مجراى شنوایى است، لاله گوش در غالب حیوانات متحرک است و براى جمع کردن و هدایت امواج صوتى و تشخیص جهت صدا به کار مىرود و ممکن است به طرف منبع صوت متوجه شود در انسان لاله گوش بىحرکت است، ولى تا اندازهاى جهت صوت را مىتواند تشخیص دهد، اگر چین خوردگىهاى لاله گوش را با موم نرم پر کنیم، شنوایى و توانایى تشخیص محل صوت کم مىشود.
- 2. گوش میانى، حفره کوچکى پر از هوا است که به وسیله پرده نازکى از گوش بیرونى جدا شده است، این پرده شبیه به پوست طبل است و پرده صماخ نام دارد، چهار استخوان برحسب شکلى که دارند به ترتیب چکشى، سندانى، عدسى و رکابى نامیده شده است، مجرایى از پایین گوش میانى را به حلق مربوط مىکند.
- 3. گوش درونى در بالا از سه مجراى نیم گرد و در پایین از یک بخش حلزونى شکل تشکیل شده است و درون سه مجراى نیم گرد و بخش حلزونى شکل گوش درونى از مایع مخصوصى پر شده است. کار گوش، ابتدا امواج صوتى توسط لاله گوش به مجراى شنوایى فرستاده شده تا پرده صماخ را مىلرزاند به علت اتصال پرده با استخوانها، استخوانها لرزیده و سبب حرکت مایع درون بخش حلزونى شکل گوش درونى شده و سپس به وسیله عصب شنوایى پیامى از بخش حلزونى شکل گوش درونى به مغز فرستاده مىشود و این موقع است که به وسیله مغز صدا شنیده مىشود.
- کوتاه سخن این که هرچه کنکاش و جستجو و دقت در خلقت انسان شود، تعجب و حیرت انسان بیشتر مىشود و چه خوش فرمود مولاى متقیان على (علیه السلام) در نهجالبلاغه: «اعجبوا لهذا الانسان ینظر بشحم و یتکلم بلحم و یسمع بعظم و یتنفس من خرم»: «براى (آفرینش) این انسان به شگفت آئید (اندیشه نمائید تا به قدرت و توانایى آفریدگارش پى برید که او را طورى آفریده) که با پیهى (چشم ) مىبیند و با گوشتى (زبان) سخن مىگوید و با استخوانى (گوش) مىشنود و از شکافى (بینى) تنفس مىکشد.
- در پایان به عنوان حسن ختام و «ختامُه مِسکُ» سه روایت در مورد چشم و گوش و علم نافع تقدیم مىشود: قال الصادق (علیه السلام) «کَلٌ عیَن باکیةٌ یَومَ القیامةِ الّا ثلاثة اعْیُن: عَینٌ غَضَّتْ عن مَحارم الله وعینٌ سَهَرتْ فى طاعة الله وعینٌ بَکَتْ فى جَوف اللیل مِنْ خشیَة الله»؛ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «هر چشمى روز قیامت گریان است مگر سه چشم 1. چشمى که فروگیرد خود را از محرمات الهى (و نظر به آنها نکند) 2. چشمى که شب زندهدار باشد در راه طاعت خدا 3. چشمى که بگرید در دل شب از خوف خدا».
- 2. قال حسن بن على (علیه السلام):«انّ ابْصَرَ الابْصار ما نَفَذَ فى الخَیر مَذْهَبُه واسْمَع الاسماع ما وَعَى التَّذکیرَ وانتقَعَ به»: «بیناترین دیدهها، دیدهاى است که نظر و دید آن در مسیر خیر باشد و سامعترین گوشها، گوشى است که اخذ کند تذکرات و پندها را و نفع ببرد از آنها».
- 3. در روایتى آمده که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) داخل مسجد شدند درحالى که جماعتى گرد مردى را احاطه کرده بودند پرسیدند چه خبر است؟ گفته شد این مردى که مردم به دور او حلقه زدهاند علامه است فرمود: «علامه یعنى چه»؟! گفتند آگاهترین مردم به انساب عرب و وقایع آنها و داناترین مردم نسبت به ایام جاهلیت و عالم به اشعار و عربیّت است. حضرت فرمودند:
- علم منحصر در سه علم است «ذاک علم لا یَضُرّ مَنْ جهله ولا یَنْفَعُ مَنْ علمه»: «این علمى است که از عدمش ضررى متوجه انسان نمىشود و نفعى هم از وجودش برده نمىشود». سپس فرمودند: «انّما العلم ثلاثة: آیةٌ مُحْکمة، او فریضَةٌ عادلة او سُنَّةٌ قائمةٌ وما خلاهُنَّ فهو فُضْلٌ»:«علم منحصر در سه علم است: خداشناسى، اخلاق، فقه، و غیر از این سه فضل است» عارف وارسته مرحوم الهى قمشهاى در ذیل فراز (غضّوآ ابصارهم عما حرّم الله علیهم) چنین گوید:
به روى هرچه ناشایسته باشد | دو چشم پاکبینشان بسته باشد | |
همه چشم ند چون نرگس پایدار | ولیکن باز بر رخسار دلدار | |
نظر بر روى غیر یار بستند | به دیده خار از این گلها شکستند | |
در این گلشن چو دیده برگشایند | تماشاى گل آرایى نمایند | |
نظر آن به که افتد بر رخ دوست | همى بیند جهان آئینه اوست | |
خدایت چشم روشن داده بنیوش | وز آنچه گفته منگر دیده در پوش | |
نظر وقف جمال دوست بنماى | دو چشم پاکبین آن سوى بگشاى | |
چو بلبل درنگر آن نغز گفتار | نه چون زاغ وزغن براین خس وخار | |
به چشم عقل بین روى گل آرا | نه خار زشت این بیغوله صحرا | |
چو مشتاقان حق گر چند روزى | در این بتخانه از بت چشم دوزى | |
نمایى در گلستان وصالش | به چند دل تماشاى جمالش | |
- ونیز مرحوم الهى در ذیل (وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم) گوید،
به دام دانشى کان سودمند است | دل آن پارسایان پاىبند است | |
ز هر ساز زیانبخش کج آوا | فرو بسته است گوش اهل تقوى | |
فرادادى چوگوش خود دراین باغ | که همبلبل بهگفتاراست همزاغ | |
ز بلبل نغمه عشاق بنیوش | نه بر زاغ مخالف ساز کن گوش | |
سخن بشنو ز وحى آسمانى | که مر جانراست عمر جاودانى | |
چو قرآن بحر بىپایان عرفان | یکى گنجینه شایان عرفان | |
سخن سنجى که علمه البیان است | گهر آویز گوش عقل و جانست | |
کتاب علم ربانى است قرآن | ظهور سر سبحانى است قرآن | |
به پیش حکمت قرآن احمد | که زد بر مخزن اسرار سرمد | |
میار افسانه اشراق و مشاء | که شب بود این جهان وقوم اعشاء | |
به غیر از علم قرآن هرچه گویند | شبان تیره در بیراهه پویند | |
اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج1، ص: 187- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم