امیر المومنین – نهج البلاغه – متقین - 83- 84- بديهاى پنهان و نيكيهاى آشكار«غائبا منكره حاضرا معروف ه»

  1. بسم الله الرحمن الرحیم
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  3. امیر المومنین – نهج البلاغه – متقین - 83- 84- بديهاى پنهان و نيكيهاى آشكار«غائبا منكره حاضرا معروفه»
  4. ترجمه: (مى‏بينى پرهيزگار را كه) كار قبيح او پنهان و كار نيك او آشكار است.***
  5. شرح: به دو خصلت ديگر پرهيزگاران مى‏رسيم كه كارهاى ناپسند وحرام آنها پنهان و مخفى و كارهاى پسنديده آنها آشكار است. مولى از عدم ارتكاب مُنكر تعبير به غائب و از انجام معروف  تعبير به حاضر كرده‏اند. گويا در وجود آنها اعمال زشت غائب و پنهان هستند و اعمال نيكوى آنها حاضر و آشكارند، اين غيبت هم غيبتى دائمى است، يعنى ملكه تقوى و ايمان آنها اجازه حضور به اعمال ناروا نمى‏دهد.
  6. احتمال ديگرى هم ممكن است داده شود و آن اينكه غائب به معنى معدوم و مفقود نباشد بلكه به معنى پنهان در مقابل آشكار باشد، يعنى اگر خطائى هم از آنها سر زند آشكار و علنى نيست كه چهره جامعه اسلامى رازشت و ننگين كند و در واقع دو گناه  كرده باشند يكى اصل گناه  و دوم تجاهر به آن.
  7. البته اين حرف صحيحى است كه اگر كسى گناه ى هم مى‏خواهد بكند، نبايددر مقابل چشمان مردم و انظار عمومى باشد، زيرا اشاعه فاحشه و تجاهر به آن گناه  ديگرى است ولى اين براى امثال ما كه افرادى معمولى هستيم صادق است نه در مورد كسانى كه به مقام تقوا رسيده و از گناه ‏ دورى مى‏كنند و حتى گناه  صغيره هم براى آنها كبيره است،
  8. بله اگر مراد از منكر را كار خطا وزشتى بگيريم كه به حدّ حرمت، نرسد درباره آنها نيز صادق است. زيرا آنها همه معصوم نيستند و ممكن است كارناپسندى كنند، ولى سعى مى‏كنند در جَلوَت و آشكار نباشد. در زبان مردم شنيده مى‏شود كه مى‏گويند: از فلانى (كه شخصاً خوب است) ما هيچ بدى نديديم، هر چه ديديم خوبى بوده، اشاره به اين كه نمى‏توانيم بگوئيم معصوم است ولى: «غائباً منكره حاضراً معروف ه».

معروف  و منكر

  1. «معروف » از ماده «عرفان» يعنى چيز شناخته شده و «منكر» از ماده «انكار» يعنى چيز ناشناخته، راغب در مفردات مى‏گويد: معروف ، اسم است براى هر فعلى كه با عقل و شرع نيكى و «خوبى» آن شناخته مى‏شود و منكر اسم براى هر فعلى است كه با اين دو، حُسن و خوبى آن انكار مى‏شود.
  2. به عمل نيك، معروف  و شناخته شده گويند، زيرا خدا روح انسان را چنان آفريده كه صفات خوب براى او شناخته شده است؛ تقوى، ايثار، عدالت، سخاوت و ديگر فضائل، عناصر شناخته شده براى انسان است، گوئى مثلا در عالمى ديگر با آنها انس گرفته است و در مقابل كارزشت و بد را منكر گويند، زيرا چهره ظلم و بى‏عدالتى و تضييع حق مردم و اعمال شنيع چهره‏اى ناشناخته است.

معروف  در قرآن و روايات‏

  1. قرآن در هر زمينه‏اى دعوت به‏ «معروف » مى‏كند. «فَاتِّباعٌ‏ المعروف » «فَإِمْساكٌ بِمعروف » «مَتاعٌ بِالْمعروف » «قَوْلٌ معروف » «فَلْيَأْكُلْ بِالْمعروف »«وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمعروف » «لا يَعْصِينَكَ فِي معروف »«تَأْمُرُونَ بِالْمعروف »
  2. در روايات نيز معروف به آقائى و سيادت معرفى شده (المعروف  سياده) و در روايتى با شرافت‏ترين سيادت معرفى گرديده است (المعروف  اشرف سيادة).
  3. عمل معروف تنها چيزى است كه از آثار انسان باقى مى‏ماند، حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام) به يارانش مى‏فرمود: «استكثروا مِن الشى‏ء الذى لا يأكله النار قالوا: و ماهو؟ قال: المعروف »:«زياد كنيد چيزى را كه آتش آن را نمى‏خورد، و از بين نمى‏برد، گفتند: آن چيست؟ فرمود: معروف  (عمل شايسته و نيك)».
  4. مولى نيز مى‏فرمايند:«المعروف  ذَخيرةُ الأَبَد»: «عمل نيك ذخيره و توشه‏ هميشگى است»آن است كه در قيامت مى‏توان از آن استفاده برد.
  5. در جاى ديگر مى‏فرمايند: «عليكم بصنايع المعروف  فانّها نِعْم الزاد الى المعاد»: «بر شما است كارهاى نيك انجام دهيد، زيرا آنها بهترين توشه به سوى معاد و قيامت است!»
  6. امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «اوّل مَنْ يدخل الجَنّة اهل المعروف »: «نخستين كسى كه داخل بهشت مى‏شود اهل معروف  هستند».
  7. مولى على (عليه السلام) فرمودند: «مَنْ كَثُرَت عوارفُه كَثُرَت مَعارِفُه»: «كسى كه كارهاى نيك و شايسته او زياد شود، ياران او ياد زايد مى‏شود». «عوارف» جمع «عارفه» به معنى كار نيك و مَعارِفُ الرجل‏ يعنى دوستان و ياران آن مرد.
  8. كار نيك را بايد انجام داد و تا مى‏شود بايد آن را به اهلش رساند، زيرا مولى على (عليه السلام) فرمودند: «

لا خير فى المعروف  الى غَير عَروف» «خيرى در كار نيك كه براى غير اهل آن انجام گيرد نيست» عَروف، به معنى عارف است، يعنى كسى كه معروف  را نمى‏شناسد و با عمل نيك آشنائى ندارد، اهل آن نيست و مستحق آن نيز نمى‏باشد.

  1. ولى باز كار نيك انسان گرچه به غير اهلش برسد، از بين نرفته است فرد خير ثواب خود را دارد، مردى در نزد امام حسين (عليه السلام) گفت: عمل نيك و معروف  اگر به غير اهلش برسد، ضايع مى‏شود؛ حضرت فرمودند:

«ليسَ كذلك، ولكن تَكونُ الصَنيعة مثلَ وابِلِ المَطَر تُصيبُ البّرَ و الفاجِر»: «اين طور نيست؛ لكن كار نيك مثل باران‏ پربركت است كه به نيك و بد مى‏رسد».

  1. عمل نيك نزد خداوند هرگز ضايع نمى‏شود، ابر كار خود را مى‏كند و در چمنزار و بيابان مى‏دهد، ولى در بيابان چيزى نمى‏رويد، اين نروئيدن نقصى براى باران و ابر نيست، نقص براى آن زمين است، عمل نيك انسان هم ضايع نمى‏شود گرچه تا مى‏شود نبايد به انسانى كه قلبش شوره‏زار است، برساند، چون خيرى در آن نيست، ولى اگر رساند هم ضررى نكرده است، مگر اين كه بداند عمل او عاملى بر كجروى و ازدياد گمراهى او مى‏شود.
  2. امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «اصطبغ الخير الى مَنْ اهلُه و الى مَنْ ليس هو مِن اهله فان لم تُصب مَنْ هو اهله فَانت اهْلُه»: «كار خير را نسبت به كسى كه اهل آن يا غير اهل آن است انجام بده، اگر به فردى كه اهل آن نبود رسيد (ضرر نكرده‏اى) تو اهل خير و معروف  هستى».
  3. از امام هفتم (عليه السلام) نقل شده كه فرمودند: «پدرم دست مرا گرفت و فرمود: اى فرزندم، پدرم محمدبن على (الباقر) (عليه السلام) دست مرا همين‏طور كه من دست تو را گرفته‏ام گرفت و فرمود: پدرم على بن الحسين (السجاد) (عليه السلام) دست مرا گرفت و فرمود: و فرزندم كار خير را نسبت به هر كسى كه از تو طلب خير كرد، انجام بده، اگر اهل خير باشد به موضعش رسانده‏اى و اگر اهل آن نبود تو اهل آن هستى».
  4. «مُصادف» مى‏گويد: «با امام صادق (عليه السلام) در بين مكّه و مدينه عبور مى‏كرديم، به مردى كه پاى درختى افتاده بود رسيديم، حضرت فرمودند: با من بيا مى‏ترسم عطش به او رسيده باشد، به طرف او رفتيم، مردى بود از «قراشين» كه بلندريش بود، از او پرسيدند، تشنه‏اى گفت بله: حضرت فرمودند: اى مصادف! پياده شو و آب به‏او بده و من چنين كردم، سپس سوار شديم و به راه خود ادامه داديم. به حضرت گفتم: اين نصرانى بود، آيا به نصرانى هم تصدّق و يارى مى‏كنيد؟! فرمودند: بله وقتى در اين حال است چنين مى‏كنيم».
  5. نكته‏اى در اينجا قابل تذكر است اين كه اولا سعى كنيد كار نيك خود را با منّت همراه نكنيد، زيرا اساساً ملاك عمل‏ نيك و معروف  ترك منّت است‏ «ملاك المعروف  ترك المَنّ به»گر منت گذاشتى گويا كه عملى انجام نداده‏اى.
  6. پس عمل نيك خود را با عدم اظهار آن زنده كنيد، مولى على (عليه السلام) مى‏فرمايند: «احيوا المعروف  باماتَتِه فَانّ المِنَّة تهدم الصنيعة»: «كار نيك خود را با ميراندان آن زنده كنيد (يعنى اظهار نكنيد و منّت نگذاريد) زيرا منّت، عمل انجام شده را نابود مى‏كند».
  7. و ثانياً عمل نيك را نيمه كاره نگذاريد، زيرا زيبائى عمل به اتمام آن است «جمال المعروف  اتمامه»
  8. به پايان رساندن عمل بهتر از شروع آن است‏«اكمال المعروف  احْسنْ مِنْ ابتدائه».
  9. ) عمل بايد همچون فرزند تربيت شود تا رشد كند، مولى على (عليه السلام) فرمودند: «مَنْ لم يُرَبّ معروف ه فَقَد ضَيَّعَه»:
  10. «كسى كه عمل نيك خود را تربيت و پرورش ندهد، آن را ضايع كرده است» و در روايتى ديگر فرمودند: گويا اصلا عملى انجام نداده‏ است‏ «مَنْ لم يُرَبّ معروف ه فَكانّه لم يَصْنَعْهُ».
  11. در روايتى امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «رايتُ المعروف  لا يَتُمّ الّا بثلاث: تصغيره و ستره و تعجيله فانّك اذا صغّرتَه عظّمته عند مَنْ تَصنَعُه اليه و اذا سَتَرتَه تَمَّمتَهُ و اذا عجَّلتَه هَنَّأتَه و انْ كانَ غير ذلك سخَّفته نَكّدته»: «عمل نيك و معروف  به اتمام نمى‏رسد مگر به سه چيز: كوچك كردن آن، پوشاندن آن، تعجيل كردن در آن زيرا هنگامى كه آن را كوچك كنى بزرگ كرده‏اى آن را نزد كسى كه برايش اين كار نيك را انجام داده‏اى، و وقتى آن را بپوشانى، تمام كرده‏اى آن را و زمانى كه تعجيل در انجام آن كردى آن را مبارك گردانيده‏اى و اگر غير اين باشد آن عمل را ناقص و نامبارك گردانيده‏اى».
  12. در روايتى ديگر از مولى على (عليه السلام) است: «قَضاء الحوائج الّا بثَلاث: بِاسْتِصْغارِها لِتُعْظَم و بِاستِكتامِها لِتُظْهَر و بِتَعجيلها لِتُهْنَأ»: «بر آورده شدن حاجتها كامل و تمام نمى‏شود مگر به سه چيز: كوچك شمردن آن تا بزرگ شود، پنهان كردن و كتمان آن تا ظاهر شود، تعجيل وتسريع در آن تا مبارك گردد».
  13. ثالثاً: كار نيك را گرچه كوچك باشد، حقير مشماريد! رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) مى‏فرمودند: هيچ كار نيكى را كوچك نشماريد، گرچه به اين باشد كه برادر خود را ملاقات كنى و به او روى‏خوش نشان دهى!در جاى ديگر فرمود: «دَخَلَ عبدٌ الجنّة بِغُصْن من شوك كان على طريق المسلمين فَاماطَهُ عنه»:«يك بنده داخل بهشت مى‏شود، بواسطه شاخه تيغى كه در راه مسلمانها بوده و او برداشته و آن را كنار گذاشته است».
  14. در روايتى ديگر فرمودند: «كسى كه چيزى را از راه مسلمين كه موجب آزار آنها مى‏شود، برداشت خداوند براى او پاداش قرائت كردن چهارصد آيه مى‏نويسد كه هر حرفى ده ثواب و حسنه دارد».
  15. امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايند: «امام سجاد (عليه السلام) در جاده عبور مى‏كردند، تكه گلى در وسط راه بود از مَركب خود پياده شدند و آن را با دست خود از وسط راه دور كردند».
  16. معاذ با مردى با هم مى‏رفتند، معاذ سنگى را از وسط جاده برداشت، آن مرد گفت چرا چنين كردى؟ گفت از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم كه مى‏فرمود: «مَنْ رَفَعَ حجراً مِنَ الطريق كتبت له حسنةٌ وَ مَنْ كانَتْ له حَسَنَةٌ دَخَلَ الجنّة»: «كسى كه سنگى را از راه بردارد، براى او حسنه‏اى نوشته مى‏شود و كسى كه براى او حسنه باشد داخل بهشت مى‏شود».
  17. رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) فرمودند: «كسى كه از گروهى مسلمان دفع ضرر آب و آتش كند، بهشت بر او واجب است».
  18. در جاى ديگر فرمودند: «كسى كه ضرر آب و آتش يا ظلم دشمن معاند مسلمين را دور كند، خداوند گناه  او را مى‏آمرزد».
  19. رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) فرمودند: «كسى كه در كنار راه جايگاهى بسازد كه عابرين در آن جاى گيرند، خداوند عزوجل در روز قيامت او را پوششى از نور محشور مى‏كند»،
  20. در روايتى ديگر مى‏فرمايند: «بر پوششى از دُرّ و جواهر مبعوث و محشور مى‏شود و صورت او براى اهل محشر كه جمع شده‏اند نور مى‏دهد».
  21. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص: 489
  22. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
 

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید