https://hosein128.«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
0- صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ«اللهم »
0--مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السّلام)، ج1، ص-269-266
- شباهت به عيسى عليه السّلام: 32- باب شباهته بعيسى عليه السّلام
- عيسى عليه السّلام؛ فرزند بهترين زنان زمانش مىباشد. قائم عليه السّلام نيز، فرزند بهترين زنان زمانش مىباشد. (عيسى عليه السّلام) ابن سيّدة النساء في زمانها.
- عيسى عليه السّلام؛ در شكم مادر تكلم كرده، تسبيح مىگفت، چنانكه فاضل مجلسى در حاشيه مجلّد پنجم بحار از ثعلبى از طريق عامّه روايت كرده است. قائم عليه السّلام نيز،- چنانكه گذشت- در شكم مادر سخن گفته است. (القائم عليه السّلام) ابن سيّدة النساء في زمانها. (عيسى عليه السّلام) تكلّم في بطن امّه،
- عيسى عليه السّلام؛ در كودكى در گهواره سخن گفت. قائم عليه السّلام نيز، در كودكى در گهواره سخن گفت، كه چند روايت بر آن دلالت مىكند از جمله در كمال الدين صدوق از حكيمه دختر امام محمد بن على جواد عليه السّلام آمده كه: حضرت حجّت عليه السّلام بعد از ولادتش تكلم كرد ..و كان يسبّح، رواه الفاضل المجلسي (ره) في حاشية خامس البحار عن الثعلبي من طريق العامّة. (القائم عليه السّلام) تكلّم في بطن امّه كما مرّ آنفا. (عيسى عليه السّلام) تكلّم في المهد صبيّا. (القائم عليه السّلام) تكلّم في المهد صبيّا، و يدلّ على ذلك عدّة روايات: مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج1، ص: 265
- و گفت: «أشهد أن لا إله الا الله - إلّا اللّه وحده لا شريك له و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله» سپس بر امير المؤمنين و امامان عليهم السّلام يكبهيك درود فرستاد تا به پدرش رسيد، آنگاه لب فروبست تا اينكه روز هفتم به توحيد سخن گفت و بر محمد و امامان عليهم السّلام درود فرستاد سپس اين آيه را تلاوت كرد: وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ ...؛ و ما مىخواهيم بر آنان كه در زمين به ضعف كشانده شدند احسان كنيم .... 499- منها: ما في كمال الدين: عن حكيمة بنت محمّد بن عليّ الجواد عليه السّلام: إنّ الحجّة عليه السّلام تكلّم بعد ولادته، فقال: أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له و أنّ محمّدا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم ثمّ صلّى على أمير المؤمنين، و على الأئمّة عليهم السّلام إلى أن وقف على أبيه، ثمّ أحجم و تكلّم في اليوم السابع بالتوحيد، و الصلاة على محمّد و الأئمّة عليهم السّلام ثمّ تلا هذه الآية: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا ...
- و نيز در همان كتاب در روايت ديگرى چنين آمده كه: آن حضرت هنگامى كه متولد شد به سجده افتاد و درحالىكه زانو زده و دو انگشت سبّابهاش را بلند كرده بود مىگفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أنّ جدّي محمّدا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و أنّ أبي أمير المؤمنين» سپس امامان را يكايك شمرد تا به خودش رسيد، آنگاه گفت: خدايا! وعدهام را تحقق بخش و امرم را به انجام برسان و گامهايم را استوار كن و زمين را به وسيله من پر از عدل و قسط فرماى. 500- و منها ما في رواية اخرى فيه: أنّه حين تولّده خرّ ساجدا لوجهه جاثيا على ركبتيه، رافعا سبّابتيه، و هو يقول: أشهد أن لا إله إلّا اللّه، و أنّ جدّي محمّدا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و أنّ أبي أمير المؤمنين، ثمّ عدّ إماما إماما إلى أن بلغ إلى نفسه، ثمّ قال عليه السّلام: اللّهمّ أنجز لي ما وعدتني، و أتمم لي أمري، و ثبّت و طأتي، و املأ الأرض بي عدلا و قسطا.
- همچنين در همان مدرك از دو كنيز، نسيم و ماريه نقل شده كه: صاحب الزمان عليه السّلام از شكم مادر درحالى متولد شد كه دو زانو زده و دو انگشت سبابهاش را به سمت آسمان بلند كرده بود، سپس عطسه زد و گفت: «الحمد للّه ربّ العالمين صلّى اللّه على محمّد و آله»، ظالمان پنداشتهاند كه حجّت الهى باطلشدنى است، اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود شك و ترديد زايل مىگردد. 501- و منها ما فيه أيضا: عن نسيم و مارية الجاريتين: أنّه سقط صاحب الزمان عليه السّلام من بطن امّه جاثيا على ركبتيه، رافعا سبّابتيه إلى السماء، ثمّ عطس فقال: الحمد للّه ربّ العالمين، و صلّى اللّه على محمّد و آله، زعمت الظلمة أنّ حجّة اللّه داحضة، لو اذن لنا في الكلام لزال الشكّ.
- و نيز در همان منبع از نسيم خادم، مروى است كه گفت: يك شب پس از تولد صاحب الزمان عليه السّلام بر او داخل شدم، پس عطسه زدم به من فرمود: «رحمك اللّه»؛ خداوند بر تو رحمت آرد. 502- و فيه: عن نسيم الخادمة، قالت: قال صاحب الزمان عليه السّلام و قد دخلت عليه بعد مولده بليلة، فعطست عنده، فقال عليه السّلام: يرحمك اللّه،
- نسيم مىگويد: به اين امر خوشحال شدم، آن حضرت فرمود: آيا درباره عطسه، تو را مژده ندهم؟ عرض كردم: چرا. فرمود: تا سه روز ايمنى از مرگ است. قالت نسيم: ففرحت بذلك، فقال عليه السّلام لي: ألا أبشّرك في العطاس؟ فقلت: بلى، يا مولاي، فقال: هو أمان من الموت ثلاثة أيّام.
- عيسى عليه السّلام؛ خداوند حكمت و ويژگىهاى نبوّت را در كودكى به او عنايت فرمود. قائم عليه السّلام نيز، خداوند حكمت و ويژگىهاى امامت را در كودكى به حضرت عنايت كرد.- چنانكه قبلا بيان شد-.(عيسى عليه السّلام) آتاه اللّه الحكم صبيّا. (القائم عليه السّلام) آتاه الحكم صبيّا، كما مرّ.(القائم عليه السّلام) رفعه اللّه إليه، كما تقدّم.
- عيسى عليه السّلام را؛ خداوند متعال به سوى خود بالا برد. قائم عليه السّلام را نيز، خداوند به سوى خود بالا برد- چنانكه مكرر اشاره شد-.(عيسى عليه السّلام) اختلف الناس فيه. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج1، ص: 266
- عيسى عليه السّلام؛ مردم دربارهاش اختلاف كردند. قائم عليه السّلام نيز، مردم دربارهاش اختلاف كردند. و ان شاء اللّه در بخش هشتم خواهد آمد كه (القائم عليه السّلام) اختلف الناس فيه. و يأتي إن شاء اللّه في الباب الثامن
- امام صادق عليه السّلام در بيان شباهت حضرت حجّت عليه السّلام به ارى اتفاق كردند بر اينكه عيسى كشته شد، ولى خداوند- عزّ و جلّ- آنها را تكذيب كرد و فرمود: وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ؛ او را نكشتند و به دار نياويختند ولى امر بر آنان مشتبه شد.: أنّ الصادق عليه السّلام قال في بيان شباهة الحجّة عليه السّلام بعيسى: إنّ اليهود و النصارى اتفّقت على أنّه قتل، فكذّبهم اللّه جلّ ذكره بقوله عزّ و جلّ: وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ
- غيبت قائم عليه السّلام نيز همينطور است كه عاقبت، اين امّت آن را انكار خواهد كرد به خاطر طولانى شدن آن، بعضى هدايت نشوند و خواهند گفت: اصلا متولد نشده. و بعضى ديگر خواهند گفت: متولد شده و مرده و كسانى كفر مىورزند -كذلك غيبة القائم، فإنّ الامّة ستنكرها لطولها، فمن قائل يقول: إنّه لم يولد، و قائل يفتري بقوله: إنّه ولد و مات، و قائل يكفر
- چون مىگويند: يازدهمين نفر از ما عقيم بوده. و برخى سركش خواهند شد به اينكه: امامت را به سيزده نفر و بيشتر سرايت دهند. بقوله: إنّ حادي عشرنا كان عقيما، و قائل يمرق بقوله: إنّه يتعدّى إلى ثالث عشر فصاعدا، و قائل يعصي اللّه عزّ و جلّ يدعواه: إنّ روح القائم ينطق في هيكل غيره ... الخبر.
- و ديگرانى خداى- عزّ و جلّ- را معصيت كنند به اينكه بگويند: روح قائم عليه السّلام در كالبد ديگرى وارد شده و او سخن از زبان آن حضرت مىگويد. (عيسى عليه السّلام) كان يحي الموتى بإذن اللّه تعالى،
- 7-عيسى عليه السّلام به اذن خداوند متعال مرده زنده مىكرد. خداوند- عزّ و جلّ- از زبان او در قرآن چنين آورده: وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ؛ و به اذن خداوند مردگان را زنده مىكنم. و خطاب به او فرموده: وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي؛ و آنگاه كه تو مردگان را به اذن من از خاك برآورى. قال اللّه عزّ و جلّ نقلا عنه عليه السّلام وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ و قال تعالى مخاطبا له: وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي الآية.
- 8-در اينجا خوش دارم روايت لطيفى كه بر مواعظ جالبى مشتمل است و جمعى از گذشتگان صالح ما آن را ذكر كردهاند، بياورم. شيخ بهايى از كسانى است كه اين حديث را در كتاب الاربعين خود از امام صادق عليه السّلام نقل كرده كه فرمود: عيسى بن مريم عليهما السلام بر روستايى گذشت كه اهالى و چهارپايان و پرندگان آن، همه يكجا مرده بودند، فرمود: جز اين نيست كه اينها به كيفر الهى مردهاند. اگر به طور پراكنده مرده بودند يكديگر را دفن مىكردند. حواريين گفتند: اى روح و كلمه خداوند! دعا كن خداوند ايشان را براى ما زنده كند تا به ما خبر دهند كه كارهايشان چه بوده از آنها دورى كنيم. -503 و يعجبني هنا نقل رواية لطيفة مشتملة على مواعظ شريفة، رواها جمع من سلفنا الصالحين (ره) في كتبهم، منهم: الشيخ البهائي (ره) في كتاب شرح الأربعين عن الصادق عليه السّلام، قال: مرّ عيسى بن مريم عليه السّلام على قرية قد مات أهلها و طيرها و دوابّها، فقال عليه السّلام: أما إنّهم لم يموتوا إلّا بسخطة، و لو ماتوا متفرّقين لتدافنوا، فقال الحواريّون: يا روح اللّه و كلمته، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج1، ص: 267
- 10-پس عيسى عليه السّلام به درگاه پروردگار دعا كرد. آنگاه از جانب آسمان ندا شنيد كه: آنها را صدا كن. شبهنگام عيسى بر زمين بلندى بالا رفت و گفت: اى اهل اين قريه! يكى از ميان آنها پاسخ داد: «لبّيك يا روح اللّه و كلمته». ادع اللّه أن يحييهم لنا، فيخبرونا ما كانت أعمالهم، فنجتنبها، فدعا عيسى عليه السّلام ربّه، فنودي من الجوّ: أن نادهم.
- فرمود: واى بر شما! كارهايتان چه بوده؟ گفت: پرستش [و فرمانبرى] طاغوت و محبّت دنيا، با ترسى اندك و آرزوى دراز و بىخبرى در بازى و سرگرمى. فرمود: محبّت شما نسبت به دنيا چگونه بود؟ گفت: مانند محبّت كودك نسبت به مادرش، هرگاه به ما روى مىآورد خوشحال و مسرور مىشديم و وقتى از ما روى مىگرداند گريه مىكرديم و اندوهگين مىشديم. حضرت عيسى عليه السّلام فرمود: عبادت شما نسبت به طاغوت چگونه بود؟ گفت: اطاعت از اهل معصيت.
- فقام عيسى بالليل على شرف من الأرض، فقال: يا أهل هذه القرية، فأجابه منهم مجيب: لبيّك يا روح اللّه و كلمته، فقال: و يحكم ما كانت أعمالكم؟ قال عليه السّلام: كيف كانت عبادتكم للطاغوت؟ قال: الطاعة لأهل المعاصي. قال: عبادة الطاغوت و حبّ الدنيا، مع خوف قليل و أمل بعيد، و غفلة في لهو و لعب، فقال: كيف كان حبّكم للدنيا؟ قال: كحبّ الصبيّ لامّه، إذا أقبلت علينا فرحنا و سررنا و إذا أدبرت عنّا بكينا و حزنّا.
- فرمود: سرانجام كارتان چگونه شد؟ گفت: شبى با عافيت آرميديم و در «هاويه» صبح كرديم.
- قال عليه السّلام: كيف كانت عاقبة أمركم؟ فقال: بتنا في ليلة في عافية، و أصبحنا في الهاوية،
- فرمود: هاويه چيست؟ گفت: سجّين. فرمود: سجّين كدام است؟ عرض كرد: كوههايى از آتش سرخ كه تا روز قيامت ما را مىگدازد. فقال: و ما الهاوية؟ قال: سجّين، قال عليه السّلام: و ما السجّين؟ قال: جبال من جمر توقد علينا إلى يوم القيامة.
- فرمود: چه گفتيد و به شما چه گفته شد؟ عرض كرد: گفتيم ما را به دنيا بازگردان كه در آن زهد خواهيم كرد. به ما گفته شد: دروغ مىگوييد. فرمود: خدا بيامرز! چگونه است كه كسى غير از تو با من حرف نزد؟ عرضه داشت: اى روح اللّه آنها با لجامهاى آتشين به دست فرشتگان غلاظ شداد دهانشان بسته است، من در ميان آنها بودم ولى از خودشان نبودم، هنگامى كه عذاب نازل گشت مرا نيز شامل شد، قال عليه السّلام: فما قلتم؟ و ما قيل لكم؟ قال: قلنا ردّنا إلى الدنيا فنزهد فيها، قيل لنا: كذبتم، قال عليه السّلام: و يحك، كيف لم يكلّمني غيرك من بينهم؟ قال: يا روح اللّه و كلمته، إنّهم ملجمون بلجام من نار، بأيدي ملائكة غلاظ شداد، و أنا كنت فيهم و لم أكن منهم، فلمّا نزل العذاب عمّني معهم،
- من بر كنار جهنم به يك تار موى آويزان هستم، نمىدانم در آن خواهم افتاد يا نجات خواهم يافت؟ پس از اين گفتگو عيسى عليه السّلام به حواريين فرمود: اى اولياى خدا! خوردن نان خشك با نمك زبر و خوابيدن در زبالهدانها با عافيت دنيا و آخرت بسيار خوب است. فأنا معلّق بشعرة على شفير جهنّم، لا أدري اكبكب فيها أم أنجو منها؟ فالتفت عيسى عليه السّلام إلى الحواريّين، و قال: يا أولياء اللّه، أكل الخبز اليابس بالملح الجريش و النوم على المزابل خير كثير، مع عافية الدنيا و الآخرة.
- قائم عليه السّلام نيز، مردگان را زنده مىكند به اذن خداى تعالى، و دليل بر آن روايات بسيارى است كه بعضى از آنها در باب شباهت آن حضرت به حزقيل و جاهاى ديگر كتاب گذشت. (القائم عليه السّلام) يحي الموتى بإذن اللّه تعالى، و يدلّ على ذلك روايات مستفيضة، مرّ بعضها في شباهته بحزقيل و غيره.
- و در بعضى از كتابها از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه: هرگاه قائم عليه السّلام ظهور كند مردى از آذربايجان، استخوان پوسيدهاى در دست به خدمت آن جناب مىآيد و مىگويد: اگر تو حجّت خدا هستى، دستور بده اين استخوان به نطق درآيد. پس به دستور حضرت استخوان به نطق آمده، مىگويد: من هزار سال است كه در عذاب هستم، و اميدوارم با دعاى تو، خداوند متعال مرا از عذاب خلاص فرمايد. پس آن مرد خواهد گفت: اين سحر است. آنگاه به فرمان آن حضرت به دار آويخته مىشود و تا هفت روز بالاى دار فرياد مىزند: اين جزاى كسى است كه معجزه امام را به سحر نسبت دهد، سپس مىميرد. 504- و في بعض الكتب عن الصادق عليه السّلام: أنّه إذا ظهر القائم عليه السّلام أتاه رجل من آذربيجان و في يده عظم من العظام النخرة، فيقول: إن كنت حجّة اللّه، فأمر هذا العظم بأن ينطق، فينطق العظم بأمره عليه السّلام و يقول: إنّي معذّب منذ ألف عام و أرجو من دعائك أن يخلّصني اللّه تعالى من العذاب، فيقول الرجل: هذا سحر، فيصلب بأمره عليه السّلام، و يصيح مصلوبا سبعة أيّام و ينادي: هذا جزاء من نسب معجزة الإمام إلى السحر ثمّ يموت. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج1، ص: 268
- عيسى عليه السّلام فرمود: أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ؛ من به شما خبر مىدهم آنچه در خانههايتان ذخيره مىكنيد. قائم عليه السّلام نيز، بر تمام احوال و كارهاى ما مطلع است، و دليل بر آن، تمام اخبار و روايات بسيارى است كه درباره علم ائمه معصومين عليهم السّلام وارد شده، ولى من در اينجا با ذكر چند روايت تبرك مىجويم: (عيسى عليه السّلام) قال: أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ. (القائم عليه السّلام) يطّلع على جميع أحوالنا و أفعالنا، و الدليل على ذلك جميع الأخبار الكثيرة الواردة في باب علم الأئمّة عليهم السّلام و لكنّي أتبرّك في هذا المقام بذكر عدّة روايات:
- روايتى است كه در خرايج از ابو بصير نقل شده كه گفت: با حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام به مسجد رفتم، مردم مىآمدند و مىرفتند. آن حضرت به من فرمود: از مردم بپرس آيا مرا مىبينند؟ من هم به هركس برمىخوردم سؤال مىكردم: آيا ابو جعفر عليه السّلام را نديدى؟ گفت: نه، درحالىكه آن حضرت ايستاده بود. تا اينكه ابو هارون مكفوف (نابينا) وارد شد، حضرت فرمود: از اين هم بپرس. به او گفتم: آيا ابو جعفر عليه السّلام را نديدى؟ گفت: مگر اين نيست كه ايستاده؟ 505- فمنها ما في الخرائج: عن أبي بصير، قال: دخلت المسجد مع أبي جعفر عليه السّلام و الناس يدخلون و يخرجون، فقال عليه السّلام لي: سل الناس هل يرونني؟ فكلّ من لقيته سألته عنه: هل رأيت أبا جعفر عليه السّلام فيقول: لا- و هو واقف- حتّى دخل أبو هارون المكفوف، فقال: سل هذا، فقلت: هل رأيت أبا جعفر عليه السّلام؟ فقال: أليس هو قائما؟
- گفتم: از كجا دانستى؟ گفت: چگونه ندانم و حال آنكه او نور درخشنده است.قلت: و ما علمك؟ قال: و كيف لا أعلم، و هو نور ساطع،
- همين ابو بصير مىگويد: شنيدم كه آن حضرت (امام باقر عليه السّلام) به مردى از اهل آفريقا مىفرمايد: ابو راشد چه مىكند؟ آن مرد عرضه داشت: او را زنده و در حال صلاح يافتم، سلام شما را مىرساند. فرمود: خدا رحمتش كند! عرض كرد: او مرد؟ فرمود: آرى. عرض كرد: چه موقع؟ فرمود: دو روز بعد از بيرون آمدن تو. گفت: و اللّه! نه بيمارى داشت و نه علّتى! من عرض كردم: آن شخص كه بود؟ فرمود: مردى بود از دوستان و محبّان ما. سپس فرمود: اگر چنين عقيده داشته باشيد كه چشمان بينا و گوشهاى شنوايى از ما با شماها نيست بد عقيده پيدا كردهايد، به خدا قسم چيزى از كارهاى شما بر ما پوشيده نيست، همگى ما را حاضر بدانيد و خودتان را به كارهاى نيك عادت دهيد، و از اهل خير باشيد، به آن شناخته شويد كه من فرزندان و شيعيانم را به اين امر دستور مىدهم. قال: و سمعته يقول لرجل من أهل الأفريقيّة: ما حال راشد؟ قال: خلّفته حيّا صالحا يقرؤك السلام. قال عليه السّلام: رحمه اللّه، قال: مات؟ قال: نعم، قال: متى؟ قال عليه السّلام: بعد خروجك بيومين، قال: و اللّه ما مرض و لا به كانت علّة و إنّما يموت من يموت من مرض أو علّة، قلت: من الرجل؟ قال عليه السّلام: رجل كان لنا مواليا و لنا محبّا، ثمّ قال: لئن تروا أنّه ليس لنا معكم أعين ناظرة، أو أسماع سامعة، لبئس ما رأيتم، و اللّه ما يخفى علينا شيء من أعمالكم فأحضرونا جميعا ، و عوّدوا أنفسكم الخبر، و كونوا من أهله تعرفوا به، فإنّي بهذا آمر ولدي و شيعتي.
- و نيز در خرايج از امام صادق عليه السّلام آمده: عدهاى بر او داخل شدند و پرسيدند: تعريف امام چيست؟ فرمود: تعريف او عظيم است. اگر بر او داخل شديد او را تعظيم و احترام كنيد، و به آنچه [از معارف] به شما مىدهد ايمان آوريد، و بر اوست كه شما را هدايت كند، و در او صفتى هست اينكه هرگاه بر او وارد مىشويد كسى نمىتواند چشم خود را از ديدار او پر كند به خاطر هيبت و جلالتى كه در امام هست، زيرا كه پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و اله نيز چنان بود، امام هم مانند اوست. 506- و منها في الخرائج أيضا: عن الصادق عليه السّلام أنّه دخل ناس على أبي فقالوا: ما حدّ الإمام؟ قال عليه السّلام: حدّه عظيم، إذا دخلتم عليه فوقّروه و عظّموه، و آمنوا بما جاء به من شيء، و عليه أن يهديكم، و فيه خصلة: إذا دخلتم عليه لم يقدر أحد أن يملأ عينه منه إجلالا له و هيبة، لأنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم كان كذلك. و كذلك يكون الإمام، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج1، ص: 269
- گفتند: آيا شيعيانش را مىشناسد؟ فرمود: آرى، همهشان را مىبيند. گفتند: پس آيا ما شيعه تو هستيم؟ فرمود: آرى همه شما. گفتند: نشانى آن را به ما بفرماى. فرمود: نام شماها و نام قبيلههايتان را مىگويم. عرض كردند: بفرماييد، پس نام خود و قبايلشان را بيان كرد. عرضه داشتند: راست گفتى. فرمود: و خبر مىدهم شما را از آنچه مىخواستيد بپرسيد درباره آيه شريفه: كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ؛ همچون درخت پاكيزهاى كه ريشهاش پايدار است و شاخه در آسمان دارد. عرض كردند: راست گفتى. فرمود: ما آنقدر كه بخواهيم از علم به شيعيانمان مىدهيم. سپس فرمود: به اين مقدار قانع مىشويد؟ گفتند: به كمتر از اين قانع مىشويم. قالوا: فيعرف شيعته؟! قال عليه السّلام: نعم، يراهم كلّهم قالوا: فنحن لك شيعة؟ قال عليه السّلام: نعم، كلّكم، قالوا: أخبرنا بعلامة ذلك، قال: اخبركم بأسمائكم و أسماء آباءكم و أسماء قبائلكم، قالوا: أخبرنا فأخبرهم، قالوا: صدقت، قال: و اخبركم عمّا أردتم أن تسألوا عنه، هي قوله تعالى: كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ قالوا: صدقت، قال: نحن الشجرة الّتي قال اللّه تعالى: أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ نحن نعطي شيعتنا ما نشاء من العلم ثمّ قال عليه السّلام: يقنعكم؟ قالوا: بدون هذا نقنع.
- در كمال الدين از حسن بن وجناء نصيبى آمده كه گفت: در پنجاه و چهارمين حج خود، زير ناودان كعبه پس از نماز عشاء در حال سجده بودم و در دعا، ناله و زارى مىكردم كه ناگاه كسى مرا جنباند و گفت: اى حسن بن وجناء برخيز. گويد: برخاستم ديدم كنيزكى است زردرنگ و لاغراندام. گمان كنم بيش از چهل سال داشت، جلو من به راه افتاد، و من بدون سؤال در پى او راه افتادم تا به خانه حضرت خديجه عليها السلام رسيد، در آن خانه اتاقى بود كه در آن وسط حياط باز مىشد و پلّههايى از چوب ساج داشت كه بالا مىرفت، كنيزك بالا رفت، آنگاه صداى شخصى را شنيدم كه: اى حسن! بيا بالا. پس بالا رفتم و بر در اتاق ايستادم كه حضرت صاحب الزمان عليه السّلام فرمود: اى حسن! گمان مىكنى كه از من پنهانى؟ به خدا قسم! هربار به حج آمدى با تو بودم. 507- و منها ما في كمال الدين: عن حسن بن وجناء النصيبي، قال: كنت ساجدا تحت الميزاب في رابع أربع و خمسين حجّة، بعد العتمة، و أنا أتضرّع في الدعاء، إذ حرّكني محرّك، فقال: قم، يا حسن بن وجناء. قال: فقمت، فإذا جارية صفراء، نحيفة البدن، أقول: إنّها من أبناء أربعين فما فوقها، فمشت بين يديّ، و أنا لا أسألها عن شيء، حتّى أتت بي إلى دار خديجة صلوات اللّه عليها، و فيها بيت بابه في وسط الحائط، و له درج ساج يرتقى فصعدت الجارية، و جاءني النداء: اصعد يا حسن، فصعدت، فوقفت بالباب، فقال لي صاحب الزمان عليه السّلام: يا حسن، أتراك خفيت عليّ؟ و اللّه ما من وقت في حجّك إلّا و أنا معك فيه.
- سپس احوال مرا بيان فرمود، پس بيهوش به رو افتادم، پس احساس كردم دستى به من خورد از جاى برخاستم، به من فرمود: در مدينه در خانه جعفر بن محمد عليهما السلام اقامت كن و در فكر آب و غذا و لباس مباش، سپس دفترى به من داد كه در آن دعاى فرج و ذكر صلواتى بر آن حضرت نوشته شده بود، و فرمود: اين دعا را بخوان و اينطور بر من صلوات بفرست، و اين دفتر را جز به كسانى كه سزاوار هستند از دوستانم نشان مده، كه خداوند جلّ جلاله تو را موفق خواهد داشت. ثمّ جعل يعدّ عليّ أوقاتي، فوقعت مغشيّا على وجهي، فحسست بيد قد وقعت عليّ، فقمت، فقال لي: يا حسن، إلزم دار جعفر بن محمّد عليهما السّلام، و لا يهمّنّك طعامك و لا شرابك، و لا ما يستر عورتك. ثمّ دفع إليّ دفترا فيه دعاء الفرج، و صلاة عليه. فقال: بهذا فادع، و هكذا صلّ عليّ، و لا تعطه إلّا محقّي أوليائي، و إنّ اللّه جلّ جلاله موفّقك
- عرض كردم: اى آقاى من! پس از اين ديگر شما را نمىبينم؟ فرمود: اى حسن! هروقت خدا بخواهد (خواهى ديد). فقلت: يا مولاي، لا أراك بعدها؟ فقال عليه السّلام: يا حسن، إذا شاء اللّه، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج1، ص: 270
- حسن مىگويد: از حج كه فراغت يافتم به مدينه رفتم و در خانه جعفر بن محمد عليهما السلام اقامت گزيدم، پيوسته به مسجد مىرفتم و جز براى سه امر به خانه بازنمىگشتم: تجديد وضو، خواب و استراحت، و هنگام افطار. موقع افطار كه وارد اتاقم مىشدم مىديدم يك كاسه چهار دانگ پر از آب و يك قرص نان بر روى آن است و غذايى كه در روز دلم خواسته بود آماده مىباشد، آن را مىخوردم به حدّ كافى بود، لباس زمستانى در فصل زمستان مىرسيد و لباس تابستانى در تابستان. روز كه مىشد كوزه آبى از بيرون مىآوردم و در خانه مىپاشيدم و آن را خالى مىگذاشتم، و غذايى مىآوردم- با اينكه نيازى به آن نداشتم- و شبانگاه آن را صدقه مىدادم تا كسى كه با من است از حالم مطلع نشود. قال: فانصرفت من حجّتي، و لزمت دار جعفر بن محمّد عليهما السّلام .فأنا أخرج منها فلا أعود إليها إلّا لثلاث خصال: لتجديد وضوء، أو لنوم أو لوقت الإفطار، و أدخل بيتي وقت الإفطار فاصيب رباعيا مملوءا ماء و رغيفا على رأسه و عليه ما تشتهي نفسي بالنهار، فآكل ذلك فهو كفاية لي، و كسوة الشتاء في وقت الشتاء، و كسوة الصيف في وقت الصيف، و إنّي لادخل الماء بالنهار، و أرشّ البيت، و أدع الكوز فارغا، فاوتي بالطعام، و لا حاجة لي إليه فأصّدّق به ليلا كي لا يعلم بي من معي. ص: 270
- صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ«اللهم »