بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
نهج البلاغه – متقین 56- 57- شب هنگام شكر خدا و صبحگاهان ياد او
- «يمسى و همه الشكر و يصبح و همه الذكر»
ترجمه: پرهيزگار روز را شام مىسازد و اهتمام او به شكر است و شب را به روز مىآورد و اهتمامش ذكر و ياد خداوند است. ***
شرح: از ديگر صفات پرهيزگاران شكر و ذكر است، ذكر براى اين كه خدا متذكر آنها باشد، و به آنها نعمت دهد، و شكر براى نعمتهاى داده شده است.
- ابن ميثم بحرانى در تفسير اين فراز گويد: همّ و تلاش پرهيزگاران در وقت عصر و شامگاه، شكر خداوند است بر آنچه در روز به آنها روزى داده يا نداده است (شكر بر دادهها و ندادهها مىكنند). و در وقت صبح، همّ آنها ذكر و ياد خداوند است، تا آنها را ياد كرده و روزى دهد، چه از كمالات نفسانىّ و چه بدنىّ چنانكه خداوند فرموده: فَاذكرونِي أَذكركُمْ وَ اشكروا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ «مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و شكرگزار من باشيد و كفران نورزيد».
- مرحوم خوئى در شرح خود بعد از آوردن كلمات بحرانى مىگويند: توضيحات بحرانى كافى در رساندن مراد نيست، و نكته تقييد اهتمام به ذكر را به صبح و اهتمام به شكر را به شامگاه دقيقاً روشن نمىكند، سپس مىافزايد: اولى و بهتر اين است كه اين چنين گفته شود:
- اما اين كه همّ آنها در صبحگاه ذكر است، براى تاكّد استحباب ذكر در آن وقت است، و دليل بر اين استحباب رواياتى است. سپس سه روايت در اين باره ذكر مىكند: راوى (عمير بن ميمون) گويد: امام حسن (عليه السلام) را ديدم كه وقتى نماز صبح مىخواند در جايگاه خود مىنشست تا خورشيد طلوع كند و شنيدم از آن امام كه مىفرمود: شنيدم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) كه مىفرمود:
«مَنْ صَلّى الفَجْر ثُمَّ جَلَسَ فى مَجْلِسه يَذكر اللّه حتّى تَطلعَ الشمس سَتَرَهُ اللّه مِنَ النّار سَتَرَه اللّه من النار سَتَرَه اللّه مِنَ النّار»: «كسى كه نماز صبح گزارد و در جايگاه خود نشيند در حالى كه ذكر خدا گويد تا خورشيد طلوع كند، خداوند او را از آتش مستور گرداند. و آن حضرت اين جمله را سه بار تكرار فرمودند».
- 2- انس در حديثى گويد: رسول الله (صلى الله عليه و آله) به عثمان به مطعون فرمودند: «كسى كه نماز صبح را با جماعت گزارد و سپس بنشيند و ذكر خدا گويد تا خورشيد طلوع كند، براى او در بهشت هفتاد درجه است كه فاصله هر دو درجه مثل حضور اسب سريعى است كه هفتاد سال مخفى باشد (شايد مراد اين باشد كه اسب تندرو كه آشكار نيست اگر فرض شود هفتاد سال حركت كند اين مقدار مسافتى كه طى مىكند فاصله هر دو درجه است)».
- 3- امام حسن (عليه السلام) فرمودند: «شنيدم از پدرم على بن ابيطالب (عليه السلام) كه مىفرمود رسول الله (صلى الله عليه و آله) چنين فرمود: هر انسانى در مصلّائى كه نماز صبح را اقامه كرده بنشيند، و ذكر خدا گويد تا خورشيد طلوع كند، اجر او مثل حجّاج خانه خدا است و گناهان او آمرزيده مىشود». سپس مرحوم خوئى اضافه مىكند: نكته ديگرى در ذكر صبحگاه است كه خداوند چون روز را براى بدست آوردن معاش و طلب رزق و جستجوى فضل و رحمت خود قرار داد، چنانكه براى سكون و راحتى و خواب شب را خلق كرد و براى ذكر در صبح دخالتى عظيم در رزق و روزى است از اين جهت اهتمام پرهيزگاران به ذكر در صبح است.
- اما اين كه روز را براى رزق و معاش قرار داده چون فرمود: وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً- وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً- وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً: «و خواب شما را مايه آسايش قرار داديم و شب را پوششى براى شما گردانيديم، و روز را وقت طلب معيشت قرار داديم».
و اما دليل بر اين كه ذكر و ياد خدا در صبحگاه موجب ازدياد رزق مىشود، اخبار زيادى است كه دو روايت را مرحوم خوئى نقل كرده است.
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمودند: «نشستن بعد از نماز صبح و مشغول به تعقيبات و دعاء بودن تا اين كه خورشيد طلوع كند، بهتر است در طلب روزى از سير و تلاش در زمين». يعنى اگر انسان به ياد خدا بود، و سپس به دنبال روزى رفت، خدا او را موفقتر مىكند، تا كسى كه بلافاصله بعد از نماز به دنبال كار رود.
حمّاد بن عثمان گفت از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مىفرمود: «نشستن مرد در تعقيب نماز صبح تا طلوع خورشيد نافذتر و مؤثرتر است در طلب رزق از سوار شدن در دريا و حركت در آن»، گفتم، گاهى حاجت و نيازى براى مرد است كه مىترسد (اگر دير شود) فوت شود، فرمود: «داخل آن كار شود و به دنبال حاجتش رود، و ذكر خداوند عزوجل گويد زيرا او مادامى كه وضو دارد در حال تعقيبات است».
- پس از اين روايات به دست مىآيد كه بهتر است انسان ذكر خدا را بعد از نماز گويد و مشغول به تعقيبات شود، و اگر كارى ضرورى بود كه نمىتواند بنشيند،
حضرت فرمودند: «با ياد خدا به دنبال آن كار رود، و مادامى كه وضو دارد، مثل اين است كه در تعقيبات نماز است».
- سپس مرحوم خوئى گويد: اما همّ آنها در شامگاه به شكر خداوند، براى اين است كه شامگاه در مقابل صبحگاه است، و وقتى طلب رزق و نزول نعمت با ياد و ذكر خدا در اول روز باشد (چنانكه در روايات گذشت) پس مناسب است كه شكر بر آن نعمتهاى نازل شده در آخر روز باشد (چنانكه انسان نيز از كسى كه براى او كارى انجام داده، در آخر وقت و بعد از عمل تشكر و قدردانى مىكند).
- فضيلت شكر
خداوند متعال شكر خود را مقرون به ذكر خدا كرده است و فرمود: فَاذكرونِي أَذكركُمْ وَ اشكروا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ با اينكه فرمود: وَ لَذكر اللَّهِ أَكْبَرُ: «ذكر و ياد خداوند بزرگتر از هر چيزى است». يعنى ذكر خدا كه بزرگترين چيزها است اگر انجام داديد، خدا شما را ياد مىكند و اگر بر نعمتهاى او شكر كرديد، و
كفران نورزيديد، او پاداش دهد وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ در ذيل آيه لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ كه شيطان پس از رانده شدن گفت: «در مسير و راه مستقيم تو براى گمراه كردن آدم (عليه السلام) و فرزندان او مىنشينم» در تفسير آمده كه مراد از راه مستقيم راه شكر است و به جهت بلندى مرتبه شكر شيطن لعين طعنه در مردم زد كه وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ «بيشترين فرزندان آدم (عليه السلام) را شكرگزار نمىيابى»، يعنى رهروان اين مسير به واسطه وساوس من كم هستند، و اكثر آنها از اين مسير خارج مىشوند، و خداوند هم او را تصديق كرده، و فرموده: (قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ: «كمى از بندگان من شاكر هستند».
- خداوند شكر را مايه ازدياد نعمت دانسته و فرموده كه اگر شكر كرديد، نعمتهاى شما را زياد مىكنم: لَئِنْ شكرتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ و اين زيادى را مطلق فرموده، و استثنائى نكرده، يعنى براى هر چه شكر كرديد زياد مىكنم. ولى در پنج مورد استثناء به اين اطلاق زده و مقيد كرده است، يعنى در پنج مورد اگر خودش صلاح ديد مىدهد:
بىنيازى فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ: «بزودى بىنياز مىكند خداوند شما را از فضل خودش اگر خواست».
اجابت دعا فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ: «اجابت مىكند آنچه را مىخوانيد اگر خواست».
رزق يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ: «كسى را كه مىخواهد روزى مىدهد».
آمرزش و مغفرت وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ: «و خداوند گناه كمتر از شرك را مىآمرزد براى كسى كه بخواهد».
توبه وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلى مَنْ يَشاءُ: «و قبول مىكند خداوند توبه كسى را كه بخواهد».
- چگونه شكر ازاخلاق نيكو و پسنديده نباشد، در حالى كه خداوند خود را به اين صفت ستوده و آن را از اخلاق ربوبى شمرده است وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ «خداوند شكرگزار و بردبار است» «2» و نيز شكر را كلام اهل بهشت خوانده و فرموده: اهل بهشت چنين گويند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ: «حمد براى خدائى است كه با ما صدق وعده رفتار كرد، و تخلّف نكرد» «3» و نيز درباره آنها فرمود: وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ: «آخرين دعا و سخن آنها الحمدلله رب العالمين است (يعنى حمد براى خدائى است كه پروردگار عالمين است)».
- از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرمودند: «رسول الله (صلى الله عليه و آله) شبى نزد عايشه بودند، عايشه گفت اى رسول خدا چرا اين قدر نفس خود را به زحمت مىاندازيد، (و عبادت مىكنيد) با اين كه خداوند آنچه در قبل و بعد انجام مىدهيد، راضى است، و شما را آمرزيده است، فرمود: اى عايشه «الا اكُونُ عبداً شَكُوراً»: آيا نبايد بنده شكرگزارى باشم.
- در روايتى ديگر آمده كه: عايشه ديد پيامبر (صلى الله عليه و آله) در شب وضو ساخته و به نماز ايستادند، و شروع به گريه كردند به طورى كه اشكها بر سينه مباركش جارى شد سپس ركوع كرده و گريست، سجده كرده و گريست، سر برداشت و گريست و آن قدر چنين كرد، تا بلال آمده و اعلان نماز صبح نمود، و عايشه به حضرت عرض كرد چرا اين قدر گريه مىكنيد، حضرت فرمود: (الا اكونُ عبداً شكوراً)
- در روايتى از امام هفتم (عليه السلام) از پدرانش از اميرالمؤمنين على (عليه السلام) آمده كه فرمود پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) ده سال بر انگشتان مىايستاد، و نماز مىگزارد، تا اين كه قدمهايش متورم شده، و صورتش زرد گرديد و تمام شب چنين مىكرد، تا اين كه مورد عتاب خداوند قرار گرفت،
«طه ما انزلنا عليك القرآن لِتَشْقى»: «اى پيامبر، ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به شدّت و مشقّت افتى».
«ذكر» و فضيلت دوام آن
- «ذكر» به ياد خدا بودن است در همه حال و اين عامل مؤثرى براى جلب توجه الهى به خود است و اين كه در تمام احوال به ياد ما باشد، ما را از خطرات و لغزشگاهها مصون دارد.
ذكرى نافع است كه مداومت بر آن باشد، با توجه و حضور قلب و فراغ خاطر، تا ذكر شده يعنى خداوند متعال در قلب
كه جايگاه و عرش او است جاى گرفته و عظمت و نورانيت آن بر قلب مستولى شود، و سينه مفتوح و شرح صدر حاصل شود، و اين غايت عبادات است.
- علماى اخلاق گويند: براى ذكر اول و آخرى است، اوّلش موجب انس و محبت و آخرش نيز موجب انس و محبت است، و مراد از ذكر هم همين دو است.
بنده در ابتداى امر برايش مشكل است كه قلب و زبان را از وساوس به طرف خدا متوجه گرداند، ولى اگر موفق به مداومت شد و با آن انس گرفت، محبت خداوند در قلب او جاى مىگيرد، كسى كه چيزى را دوست داشت زياد او را ذكر كرده و كسى هم كه چيزى را بسيار ياد كرد آن را دوست دارد و از اينجا است بعضى گفتهاند كه: «كاءَدتُ القُرآنَ عشرين سنةً ثمّ تَنَعَّمتُ به عشرين سَنَةً»
«در راه قرآن بيست سال سختى كشيدم (و خواندم و ياد گرفتم و با ظرائفش آشنا شدم) سپس بيست سال به وسيله آن متنعّم شده و لذّت بردم».
- نعمت به دست نمىآيد، مگر با انس و محبت، و انس و محبت نيز به دست نمىآيد، مگر با مداوت بر سختىها در مدت طولانى تا اين كه تكلّف و سختى طبيعتى براى انسان مىشود و اين بعيد نيست، زيرا در امور مادى مثل غذا خوردن گاه انسانى با اكراه غذائى را كه مورد طبعش نيست، تناول مىكند و سختى خوردن را به خود تحميل مىكند، و مواظبت بر اين امر مىكند تا اين كه عادت كرده و ديگر براى خوردن آن نياز به شكيبائى ندارد، نفس انسانى نيز با عادت دادن بر سختى، سختى برايش آسان مىشود
«هى النفس ما عوَّدتها تَتَعَوَّد»
«اين نفس آنچه را عادتش دهى عادت مىكند». وقتى انسن به ذكر خدا شد، ازغيرخدا بريده و اين انس با خداوند، رفيق او نزد مرگ مىشود و در آن وقت به غير از ياد الهى نمىماند، اگر با ياد خدا انس گرفته از آن بهره برده و متمتّع و متلذّذ مىشود، امور دنيوى موانع رسيدن او به محبوب بوده، و بعد از مرگ اين امور از بين رفته، و به محبوب مىرسد، از زندانى كه در آن محبوس بود به ديدار دوست مىشتابد.
- در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده كه: «كسى كه ذكر خدا كند حقيقتاً، او مطيع است و كسى كه غافل از او باشد، عاصى و طغيانگر است و طاعت و عبادت علامت هدايت و معصيت علامت ضلالت و گمراهى است و اصل و ريشه هدايت و ضلالت ذكر و غفلت است.
- پس قلب خود را قبله زبانت قرار ده، و بدون اشاره قلب و موافقت عقل و رضاى ايمان زبان را حركت نده (فاجعل قلبك قبلة للسانك و لا تحركه الا باشارة القلب و موافقة العقل و رضا الايمان).
خداوند عالم به پنهان و آشكار تو است ... و قلب خود را با آب حزن بشوى و ياد كردن خودت اللّه را براى ياد كرن خداوند تو را، قرار ده، زيرا او ياد تو مىكند در حالى كه بىنياز از تو است و ياد كردن خداوند تو را برتر و عالىتر از ذكر كردن تو او را مىباشد ... كسى كه مىخواهد ذكر خدا كند، بايد بداند كه مادامى كه خداوند عبد را به توفيق ياد خود موفق نكند (و به او توفيق ذكر گفتن ندهد (عبد قدرت بر ذكر او ندارد».
- در فضل مداومت بر ذكر همين بس كه خداوند اينگونه افراد را مدح كرده، و مىفرمايد، الَّذِينَ يَذكرونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ: «كسانى كه در حال ايستاده و نشسته و بر پهلو خوابيده و ياد خدا هستند». يعنى در تمامى احوال چنين هستند و نيز فرموده: رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذكر اللَّهِ: «مردانى كه آنها را تجارت و نه معامله از ياد خدا باز نمىدارد».
- و نيز به پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ- وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ: «پس تسبيح و حمد پروردگارت كن و از سجده كنندگان باش و پروردگارت را عبادت كن تا به مرحله يقين و مرگ رسى»
- در حديث قدسى نيز به موسى (عليه السلام) فرمود «يا موسى اذكرنى فَانَّ ذكرى حَسَنٌ على كُلّ حال»
: «اى موسى ياد كن مرا كه ياد من در هر حالى نيكو است» زيرا قلب با نور ذكر اللّه روشن و منوّر مىگردد.
- حتى در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده كه «لا بَأسَ بِذكر اللّه و انْتَ تَبُول فَانّ ذكر اللّه حَسَنٌ على كُلّ حال و لاتَسأَم مِنْ ذكر اللّه»:«اشكالى ندارد كه نام خدا و ذكر او گوئى در حالى كه بول و ادرا مىكنى زيرا ذكر خدا در هر حالى نيكو است و از ياد و ذكر او (در آن حال) ناراحت مباش».
- از امام باقر (عليه السلام) نيز روايت شده كه فرمود: در توراتى كه دستخوش تحريف نشده، نوشته شده كه موسى از پروردگارش سؤال كرد و گفت: خداى من، در مجالسى قرار مىگيرم كه شأن تو را اجلّ و اعز مىدانم از اين كه نام تو را و ياد تو را در آن حال به زبان و خاطر آورم فرمود:«يا
- مُوسى انّ ذكرى حَسَنٌ على كل حال» «اى موسى ياد من در هر حالى نيكو است». اطلاق ذكر خدا على كُل حال نشان مىدهد، حتّى در حال تخلّى نيز ذكر او بدون اشكال است و جاى حياء و خجالت نيست، بايد به فكر افتاد اگر دستگاه تخليه ادرار به اذن خدا كار نكرد چه كسى مىتواند آن را به كار اندازد؟ پس خود تخليه هم از نعمتهاى الهى است كه انسان مىتواند به زندگى خود ادامه دهد! حتى در نماز گرچه حرف زدن موجب بطلان است ولى ذكر گفتن مثل الله اكبر، لا اله الّا الله و الحمد الله و غيره بدون اشكال است، زيرا ذكر او در هر حالى حسن است.
- در قرآن مىخوانيم: إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذكروا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ: «كسانى كه تقوا پيشه كردند، وقتى گروهى از شيطانها با آنها تماس برقرار كردند و به ياد خدا افتاده و بصير مىشوند (و قلب آنها روشن مىشود)» از اين آيه به دست مىآيد كه جلاء و روشنى قلب با ياد خدا حاصل مىشود، چنانكه در روايتى از اميرالمؤمنين (عليه السلام) است:
- «انَّ الذكر جَلاءُ القُلوبِ يُسمَع به بعد الوقْرَةِ و يُبصَرُ به بعد الغَشْوَةِ و يَنْقاد به بَعْدَ المُعانَدة»:
«ذكر و ياد خدا روشنى قلوب است (و زنگار را پاك مىكند) با ذكر، قلب شنوا و بينا و مطيع مىشود بعد از آنكه ناشنوا و نابينا و غيرمطيع بود».
- پس اى برادر قلب را با ياد خدا آگاهى بخش، چنانكه رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) در وصيت خود به ابىذر فرمودند:
«نَبّه بالذكر قَلْبَكَ»: « زنگارهاى آن را با ذكر نعمتهاى الهى برطرف كن» كه امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
«يَصُدُّ القَلْبُ فَاذا ذكرتَه بِآلاءِ اللّه انجَلى عنه»:
«مانعى قلب را مىگيرد وقتى ياد نعمتهاى الهى كنى برطرف شده، و از قلب رخت برمىبندد».
- بعضى از بزرگان فرمودهاند: ذكر اللّه نور است و ذكر غير او تاريكى و ظلمت است، زيرا وجود، نور و عدم، ظلمت است، پس حق، نور، و ماسواى او منبع تاريكى است، قلب وقتى در آن ذكر آيد، نور در آن آيد، و وقتى متوجه خلق شد، ظلمت در آن حاكم شود، و هر وقت از حق اعراض كرد و روى به خلق آورد، ظلمت خالص تامّ حاكم شود، پس اعراض و روى گرداندن از حق مراد قول خداوند است كه فرمود: وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذكرنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ: «اطاعت كسى را كه قلبش را از ذكرمان غافل كرديم و متابعت هوايش را كرد، مكن». يعنى با غفلت از ياد ما قلبش سياه شد و نورانيتش را از دست داد.
- و همين مراد قول خداوند است فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذكر اللَّهِ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ: «واى بر كسانى كه قلبش از ذكر خدا قساوت پيدا كرد، آنها در گمراهى آشكارى هستند». عدم ياد خدا و غفلت از آن موجب قساوت قلب و مردن آن مىشود، خداوند به موسى خطاب كرد: «يا موسى لا تنسنى فان نسيانى يميت القلب»: «اى موسى مرا فراموش مكن زيرا فراموشى من قلب را مىميراند».
- در تفسير صافى در ذيل سوره «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»: رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) فرمودهاند: «ما من مؤمن الا و لقلبه اذن ينفث فيها الوسواس الخناس واذن ينفث فيها الملك فيؤيد الله المؤمن بالملك فذلك قوله (وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ)» هر مؤمنى، قلبش دو گوش دارد: گوشى كه وسواس خناس در آن مىدمد، گوشى كه فرشته در آن مىدمد، خداوند مؤمن را به وسيله فرشته تأييد مىكند و اين است معنى آيه وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ.
- در كتاب لئالى الاخبار حكايتى از زاهدى نقل مىكند كه او گفته بود، بين من و جنّى، دوستى و الفتى بود، روزى در مسجد نشسته بودم، به من گفت، اين مردم را در مسجد چگونه مىبينى؟ گفتم بعضى را در خواب و بعضى را در بيدارى مىبينم، گفت: بر سر آنها چه مىبينى؟ گفتم هيچ چيز. چشمش را با دستش باز كرد، و ماليد، پس ديدم بر سر هر كدام كلاغى است كه بعضى از آنها كلاغها بطور كامل آن فرد را با بالهايش مىپوشاند كه چشم من نمىديد و بعضى را گاهى مىپوشاند و گاهى بالش را بلند مىكرد، گفتم: اين چه است؟ گفت: اين شياطين بر سر آنها نشسته و به قدر غفلت هر كدام بر آنها مستولى مىشوند، سپس اين آيه را تلاوت كرد: وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذكر الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ: «و كسى كه از ذكر خداوند رحمان اعراض كند براى او شيطانى گماريم و او رفيق و همراه او است».
- صاحب لئالى سپس آيهاى را كه به همين مطلب اشاره دارد، ذكر مىكند: اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذكر اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ: «شيطان بر آنها مسلّط شده، و ذكر خدا را از يادشان برده، آنها حزب شيطانند، آگاه باشيد كه حزب و گروه شيطان در خسران و زيانند».
- اى برادر به ياد خدا باش كه امواج متلاطم قلبها در ساحل ياد خدا و ذكر او آرام گيرد أَلا بِذكر اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ چنانكه در روايت است تا وقتى انسان به ذكر خدا مشغول باشد، در نماز است خواه ايستاده باشد و خواه نشسته و خواه خوابيده كه خداوند فرمود: الَّذِينَ يَذكرونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ.
- در كتاب شريف كافى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: «هيچ چيزى نيست مگر اين كه حدّى دارد كه به آن منتهى مىشود، الّا ذكر كه خداوند به كم و قليل آن راضى نشده و براى آن حدّى قرار نداده كه به آن منتهى شود»؛ سپس اين آيه را خواندند: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذكروا اللَّهَ ذكراً كَثِيراً- وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد خدا را ياد كنيد ياد كردنى كثير و صبح و شام تسبيح او گوييد».
- و نيز رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: «خانهاى كه قرآن در آن قرائت شود و ذكر خدا در آن باشد بركتش زياد شده و ملائكه در آن حاضر و شيطان از آن هجرت مىكند و براى اهل آسمان مىدرخشد، چنانكه ستاره درخشان براى اهل زمين چنين است». و نيز فرمود: «مَثَل خانهاى كه ذكر خدا در آن باشد و خانهاى كه ذكر خدا در آن نباشد، مَثَل زنده و مرده است». و نيز فرمود: «قومى نمىنشيند، و ذكر خدا نمىگويد، مگر اين كه ملائكه آنها را در برگرفته، و رحمت آنها را مىپوشاند، و سكينه و آرامش بر آنها نازل شده و خدا در ميان بندگانش ياد آنها كند».
و نيز فرمود: «قومى اجتماع نمىكنند، و ذكر خدا نمىگويند، مگر اين كه شيطان و دنيا از آنها كناره مىگيرد، و شيطان به دنيا گويد: آيا نمىبينى چه مىكنند؟» دنيا گويد: «دَعْهم فَلَو قَد تَفَرَّقوا اخَذْتُ بِاعْناقهم»: «آنها را رها كن اگر متفرق شدند (و ياد خدا نكردند) گردنهاى آنها را مىگيرم». «3»
- امام باقر (عليه السلام) فرمودند: در توراتى كه تحريف و تغيير در آن رخ نداده است نوشته شده كه حضرت موسى (عليه السلام) از پروردگارش سؤال كرد، آيا قريبى تا با تو نجوى و مناجات كنم (مناجات درگوشى سخن گفتن را گويند در مقابل منادات كه سخن گفتن بلند و از دور باشد) يا دورى (تا منادات كنم و فرياد زنم)؟ خداوند وحى رساند كه «انا جليس من ذكرنى»: «من همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند»، موسى (عليه السلام) گفت: چه كسى در حفظ تو است در روزى كه پناهى و حرزى جز پناهگاه تو نيست؟ «فقال:
در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ذيل همين فراز دارد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) از قول خداوند فرمودند: وقتى بنده من در نفس خود مرا ياد كند در نفسم يادش كنم و وقتى مرا در جمعى ياد كند در جمع خيرى از اجتماعات او، يادش كنم، و اگر به اندازه يك وجب به من نزديك شود يك ذراع به او نزديك مىشوم (ذراع تقريباً به اندازه سرانگشت دست تا آرنج است) و اگر يك ذراع به من نزديك شود به انداه (باع) كه به اندازه كشيدن دو دست است به او نزديك مىشوم و اگر به طرف من راه آمد به طرف او مىدوم (اذا مشى الىّ هَر ولت الَيه» البته واضح است كه خداوند اين مقادير را براى انس ذهن با ما مقادير بيان فرموده وگرنه اگر انسان به طرف او رود او به حدى به طرف ما آيد كه با محاسبات دنيوى قابل مقايسه نيست ..
الذين ذكرونى فاذكرهم»؛ «فرمود: كسانى كه يادم كنند يادشان مىكنم». يعنى ياد كردن خدا و توجه او منوط و بسته به ياد كردن و توجه بنده به او است.
- خداوند فرموده: كسى كه مرا در جمع مردم ياد كند من او را در جمع ملائكه ياد كنم، و نيز فرموده: اى فرزند آدم مرا در جمع ياد كن تا تو را در جمع بهترى از جمع خودت ياد كنم. «3» (يعنى اگر خدا را ياد كردى او تو را در بين مردم ياد مىكند، و قلب مردم را متوجه تو مىكند خير و صلاح تو را بر سر زبان آنها مىاندازد).
پيامبر (صلى الله عليه و آله) در جواب كسى كه از بهترين و محبوبترين اعمال نزد خداوند سؤال كرد چنين فرمودند: «ان تموتَ و لسانُك رطبٌ مِنْ ذكر اللّه»: «اينكه بميرى و زبان تو از ياد خدا مرطوب باشد».
رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) فرمودند:
«ذاكِرُ اللّه فى الغافلين كالمقاتل فى الفارّين و المقاتل فى الفارّين له الجنّة»:
«ياد كننده خدا در بين غافلين مثل جنگ كننده (در راه خدا) در بين فرار كنندگان (از ميدان جنگ) است و جنگ كننده در راه خدا در ميان فرار كنندگان، بهشت براى او است».
امام صادق (عليه السلام) در حديثى «6» از پدرش حكايت مىكند كه فرمود: پدرم كثير الذكر بود و من با او راه مىرفتم و ذكر مىگفت و با او غذا مىخوردم و ذكر مىگفت مردم با او سخن مىگفتند ولى اين مسئله او را از ذكر خدا بازنمىداشت مىديدم زبانش به حنكش و بالاى دهانش چسبيده و مىگفت لا اله الّا اللّه و مرا جمع كرده و امر به ذكر مىنمود تا خورشيد طلوع كند.
- از رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) نقل شده كه فرمودند: «مَنْ احَبَّ انْ يَرْتَعَ فِى رياضِ الجَنَّة فَليُكثِر مِن ذكر اللّه»: «كسى كه دوست دارد در باغهاى بهشت گردش كند، بايد ذكر خدا را زياد گويد».
مرحوم فيض كاشانى در محجة البيضاء گويد: «ثابت البنانى» گفت من مىدانم چه موقع پروردگارم مرا ياد مىكند، اطرافيان اعتراض كرده ناراحت شدند و گفتند چگونه مىدانى چه موقع خداوند يادت مىكند؟! گفت «اذا ذكرته ذكرنى»: «وقتى يادش كنم يادم مىكند». بحثهاى زيادى درباره ذكر است كه در ذيل فراز «ان كان فى الغافلين كتب فى الذاكرين ...»:توضيح بيشترى خواهيم داد.
- مرحوم الهى، در ذيل اين فراز (يمسى و همه الشكر و يصبح و همه الذكر) گويد:
كند شب روز خود در شكر يزدان كه بگشايد در الطاف سبحان
به روز آرد شب و همت گمارد كه ياد يار بر خاطر نگارد
خوشا روز و شب آن عشقبازى كه در دل نيست جز يارش نيازى
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم