بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
نهج البلاغه – امیر المومنین – متقین 66- كمى خطا و لغزش «قليلا زلله»
- (مىبينى پرهيزگاران را كه) خطا و لغزش او قليل، و اندك است.
شرح: از صفات ديگر پرهيزگاران ، كمى خطا و لغزش آنها است، گرچه در لغزشگاهها داخل شوند، ولى بسيار كم است كه كنترل خود را از دست بدهند و پايشان بلغزد.
- هر انسانى به جز معصومين (عليهم السلام) است آنها الگوها و اسوههاى مردم هستند، اگر اينها هم خطا كنند، ديگر اعتمادى براى مردم نمىماند، اساساً جلب اعتماد آنها بواسطه مصون بودن آنها از خطا است. درعلم كلام نيز اين بحث مطرح شده و اثبات شده است، بايد رسول حق و خلفاى دوازدهگانه او معصوم از هر خطائى باشند تا بتوانند به نحو احسن جلب اعتماد كرده و در نتيجه تبليغ احكام كنند.
- اگر كسى به اين درجه از عصمت رسيد از لغزش مصون است ولى غير از انبياء و ائمه (عليهم السلام) معلوم نيست كسانى به اين مقام رسند ولى تالى تلو آنها و در مسير آنها يافت مىشوند و اينها همان پرهيزگاران هستند كه مولى خطاى آنها را قليل مىشمارد، زيرا
- آنها داراى ملكه عدالت هستند گناه كبيره نكرده و اصرار بر صغائر ندارند، اگر خطائى از آنها صادر شود بسيار كم است، برحسب درجه تقوى، خطا و لغزش متغير است هر چه پرهيزگارى آنها بيشتر باشد لغزش آنها كمتر و اگر پرهيزگارى كمتر لغزش آنها بيشتر است.
عوامل خطا و لغزش
عوامل لغزش و گناه مختلف است، كه به چند عامل آن اشاره مىكنيم:
- جهل- جهل به چه كنم يا چگونه كنم و يا به تعبير ديگر جهل به اصل قانون كه چه كنيم و جهل به نحوه اجراى آن كه چگونه كنيم، موجب خطا و گمراهى است، هر فرد و جامعهاى براى اين كه بتواند كارى صحيح انجام دهد، اول نياز به آگاهى به قانون و سپس به نحوه اجراء آن دارد، هر كدام نباشد، انسان دچار لغزش مىگردد و از آن جهت كه پرهيزگاران در مسير زندگى خود به سوى هدف عالى خود، عالم و آگاه هستند «علماء حلماء» پس از اين جهت به خطا نمىافتند.
- حجابهاى نفس انى كه همانا رذائل اخلاقى هستند، هر يك راهى به سوى خطا در برابر انسان مىگشايند، هواپرستى، تكبر، لجاجت، حسادت هر يك مانعى براى تعقّل صحيح است اگر حجابها دريده شود، چهره حقائق آشكار مىگردد، من اگر خطا مىكنم چشم حقيقتبين ندارم، من حجاب افكندهام: لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها
- مولى على (عليه السلام) مىفرمايند: «أقْرَبُ الآراء مِنَ النُّهى أبعدَها مِنَ الهَوى»: «نزديكترين نظريهها به عقل (و صواب) دورترين آنها از هواى نفس انى است».
- در جاى ديگر مىفرمايد:«خيرُ الآراء أبَعدُها عن الهوى و أقْرَبها مِنَ السّداد» «بهترين آراء دورترين آنها از هواى نفس انى و نزديكترين آنها به حق است كه راه باطل را مسدود مىكند». كسى كه تكّبر به او اجازه نمىدهد، به سخن حق ديگرى گوش كند، يا حسادت او نمىگذارد حرف حق ديگران را تصديق كند، چنين كسى راهى به سر منزل صواب ندارد.
- كسى كه پرده و حجاب لجاجت روى قلب او را پوشانده، اگر رأى و راه صحيحى هم به او ارائه شود، به آن توجه نمىكند، اگر خود نيز به فكر صحيحى دست يافت، لجاجت او اجازه نمىدهد در مرحله عمل بر طبق آن رفتار كند، چنان كه ديديم بسيارى از مشركين و گمراهان با اين كه مىدانستند، سخنان پيامبر (صلى الله عليه و آله) حق است باز به او نگرويدند، چرا كه لجاجت آنها با پيامبر (صلى الله عليه و آله)، اجازه نمىداد، لشكريان عمرسعد و امويان به خاطر لجاجت با اميرالمؤمنين على (عليه السلام) خون فرزندش حسين بن على (عليه السلام) را با اين كه بسيارى از آنها مىدانستند، امام است و سخنانش بر حق است، بر زمين ريختند.اين است
- كه مولى على (عليه السلام) مىفرمايد:«اللّجاجة تَسُلّ الرّأى»:«لجاجت، رأى صواب و صحيح را از بيخ و بن همچون درختى پربار برمىكند و نابود مىكند».
- لجاجت همچون رهزنى بر راه سخن صواب نشسته و آن را مىربايد. تصميم در حال غضب- از امورى كه موجب خطا و اشتباه مىشود و خود حجابى از حجابهاى درونى است، تصميمگيرى در موقع غضب است، در آن حالت انسان در حال متعادل روحى نبوده و قواى ادراكى او بطور صحيح كار نمىكند،
- و چه بسا قواى تحريكى او نيز كارى كند كه جز پشيمانى سودى ندارد، انسان بايد چنان خود را بسازد كه اگر فكر صحيحى و نظر مصابى داشت در حال غضب تحت تأثيرنفس امّاره قرار نگيرد
- امام حسن (عليه السلام) مىفرمايند «لا يُعرَف الرَأىُ الّا عِندَ الغَضَب»: «فكر و نظر صحيح شناخته نمىشود مگر در حالت غضب» اگر ثابتقدم بود آن رأى سليم است اگر بر حق پا نگذاشت آن نظرى صواب است كه به خطا منجر نمىشود. عدم تأمل در تصميمگيرى- اين نيز از عوامل لغزش است،
- در روايتى از مولى على (عليه السلام) آمده:«الرَأىُ مَعَ الأناةِ و بئسَ الظّهيرُ الرأى الفَطير» (رأى و فكر صحيح با تأمل و دقّت است و فكر و نظر بدون تأمل و تصميمگيرى با سرعت، بد پيشتيبانى براى انسان است). استبداد رأى و عدم مشورت در امور- استبداد رأى عامل ديگى براى لغزش انسان و به خطا رفتن او است و چه بسا ريشه آن نيز در هواپرستى باشد و انگيزههاى هواپرستانه آن را ايجاب كند.
- مستبد كسى است كه مىخواهد كارى را به تنهائى انجام دهد خواه انگيزه او تمايلات نفس انى باشد و خواه غير آن و مسلم است كه چنين شخص خطايش بيشتر از كسى است كه در مقام مشاورت برآمده و از عقل ديگران استفاده كرده و از چراغ افكارشان نور مىگيرد.
- مولى مىفرمايند: «المستَبِدّ مُتَهَوّرٌ فى الخطاء و الغلط» «فرد مستبدى كه به نظر خود متكى است نسبت به خطا و اشتباه بىباك و گستاخ است».در جاى ديگر مىفرمايند: «خاطر من إستغنى برأيه»: «آن كس كه به رأى خود قناعت كند خود را به خطر افكنده».
- امام صادق (عليه السلام) نيز مىفرمايند:«المُستَبِدّ بِرَأيه موقوفٌ على مَداحض الزَّلَل» «فردى كه فقط به فكر خود اتكاء مىكند، بر لغزشگاههاى خطا ايستاده است» و هر آن بايد منتظر سقوط خود باشد فرد مستبدى كه فقط رأى و فكر خود را مىپسندد و بر آن تكيه مىكند، از نظر مكتب اسلام همنظر خودش صواب نيست و هم در مقام مشورت، از مشورت با او نهى شده است،
- امام صادق (عليه السلام) مىفرمايند با مستبد خودرأى مشورت مكن «لا تُشِرْ على المستَبِدّ برأيه».
- مولى على (عليه السلام) نيز مىفرمايند: رأى انسان منفرد و تكرو و انسانى كه فقط به رأى و نظر خود خوشنود است در واقع رأى و نظر باارزشى نيست. «لا رأى لِمَن انفَرَد برأيه»، «ليس لِمُعْجِب رأىٌ» زيرا فكر و نظرى ارزش دارد كه هدايت كننده انسان به راه راست و دور كننده انسان از پرتگاه باشد. در مكتب مولى على (عليه السلام) چنين فردى، يك جاهل است: «ما أعْجَبَ برأيه الّا جاهل»«خودبينى نكند به رأى خود مگر جاهل»؛ و آدم جاهل قابل مشورت نيست،
- عالم هميشه به دنبال زياد كردن علم وعلم آموزى است، گرچه از فرد حقير و كوچكى باشد، او به دنبال سخن بزرگ است، گرچه از كودك صادر شود، پس او خودرأى نيست، و چنين انسانى قابل مشورت است چون عالم است.
- مولى فرمود: لا تُصَغِّرنَّ عندك الرأى الخَطير اذا أتاك به الرجلُ الحقير» «رأى بزرگ را نزد خود كوچك مشمار هنگامى كه مرد حقيرى آن را به تو رساند». مولى در جاى ديگر مىفرمايند:مَنْ استَبزدّ برايه هَلَك و مَنْ شاوَرَ الرّجالَ
شارَكَها فى عُقُولها»: «كسى كه مستبد و خودرأى شد، هلاك مىشود
و كسى كه با بزرگان مشورت كرد در عقلهايشان شريك شده است» و شريك از شريك ديگر استفاده مىكند و طبيعى است كه اگر چند عقل به هم ضميمه شوند كمتر به خطا مىافتد، تا يك عقل منفرد.
- از رسول گرامى سؤال شد:، «مَا الحَزْم»: «دورانديشى و آيندهنگرى و استوارى در امور چيست» فرمودند
: «مُشاوَرةُ ذَوى الرّأى و أتِّباعهم»«مشورت با صاحبان فكر و انديشه و متابعت كردن از آنها».به قول مولى نظر و فكر بسيار است ولى نظرى كه مصاب و رساننده به هدف و ثابت باشد، بسيار كم است ، «الرأىُ كثيرٌ و الحَزْمُ قليل» ولى مىتوان با سفارش پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) به اين قليل دست يافت،
كسى كه در امور خود تن به مشورت دهد و آيات الهى را مدّنظر گيرد: وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِبه صلاح و سداد نزديكتر است و حيران و پشيمان نخواهد شد.
- مولى على (عليه السلام) مىفرمايند رسول اللّه (صلى الله عليه وآله) مرا به سوى يمن فرستادند و سفارش كردند كه:
«يا علىّ ما حارَ مَنْ استخار و لانَدم مَنْ اسْتَشارَ» «اى على، كسى كه طلب خير كرد حيران نمىشو و كسى كه مشورت كرد پشيمان نمىگردد».
كسى كه با صاحبان عقل مشورت كرد از انوار عقول آنها نور گرفته است: «من شاوَرَ ذَوِى العُقولِ استَضاد بِانْوارِ العُقُول». هيچ پشتيبانى، همچون مشاورت نيست: «لا ظَهيرَ كالمُشاورة».) ما از معصومين (عليهم السلام) بالاتر نيستيم، آنها در كارها با ديگران مشورت مىكردند،
- حتى امام هشتم (عليه السلام) در مورد پدر خود مىفرمايند، عقلها به مستواى عقل او نبود ولى چه بسا مىشد با غلام سياهى از غلامان خود مشورت مىكرد، وقتى به ايشان گفته مىشد، آيا با مثل اين مشورت مىكنيد؟ مىفرمود«انَّ اللّهَ تَبارَك وَ تَعالى رُبَّما فَتَح عَلى لِسانِه ...»«خداوند تبارك و تعالى چه بسا با زبان او مشكل و گره كار مرا باز كند».
فوائد مشورت
- مشورت داراى فوائد بسيار است كه به چند مورد آن اشاره مىكنيم:
- دفع خطا و يا به حداقل رساندن آن- اين ثمره همان چيزى است كه مورد بحث است و گفتيم كه ضميمه شدن چند عقل و رأى و انتخاب بهترين نظريه كه زائيده چندين عقل و فكر است مسلماً به صواب نزديكتر است تا يك عقل و رأى.
مشورت جاذبه دارد- اين از آثار اجتماعى مشورت است،
- اگر انسان با ديگران در كارها مشورت كرد، مردم هم براى كارهاى خود با او مشورت كرده و به رأى او ارزش قائل مىشوند،
- اين نكته را مىشود از آيه شريفه قرآن به دست آورد: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقلب لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ «اى پيامبر با رحمت خداوندى با مردم نرم گشتى و اگر سخت و تند با آنها برخورد مىكردى، از دور تو پراكنده مىشدند، پس از آنها درگذر و طلب مغفرت براى آنها كن و آنها را در كارها طرف مشورت قرار ده».
- به قرينه صدر آيه كه اگر سخت و تندخوى بودى از دور تو پراكنده مىشدند، پس لازم است اين سه كار (عفو و طلب مغفرت و مشاوره) را انجام دهى، مىتوان استفاده كرد مشورت عاملى براى جذب مردم است. بهاء دادن به ديگرى و
- در نتيجه بها پيدا كردن خود. وقتى مردم ديدند، به آنها بهاء داده شده و طرف مشورت بودند، طبعاً به مشورت كننده در كارها بهاء داده و براى او ارزش قائلند اين ثمرهاى فردى و اجتماعى است.
- خودكفائى مديريت و ساخته شدن ديگران- اين ثمره نيز از آثار اجتماعى مشورت است، ما فقط به خودكفائى اقتصادى و مادى نياز نداريم، بلكه خودكفائى مديريت و فكرى هم لازم است، اگر بنا باشد مديران صنايع و كارخانهها و ادارات ما تمام سرنخها را خود در دست داشته باشند، به طورى كه اگر روزى در سر كار حاضر نشدند، كارها تعطيل شود،
- اين مديران، مديران مدبّر و مدير به معنى واقعى كلمه نيستند، بايد افراد را پرورش دهند و اين جز از راه مشورت و بها دادن به رأى زيردستان امكانپذير نيست، بايد با مشاورت آنها، رمز كار را به آنها آموخت، نه
- تنها در اداره و كارخانه بلكه كاسب هم بايد با شاگرد خود در امور مشورت كند و او را بسازد. كه در بعضى موارد ساختنى بهتر از مشاورت نيست.
- خصوصيات شخص مشورت كننده (يا حدود مشورت)
- امام صادق (عليه السلام) در روايتى اشاره به مطلب مىكنند، اين روايت را مرحوم محدث قمى در سفينة البحار آورده است: «المَشوِرَةٌ لا يَكُونُ الّا بِحدُودِها فَمَن عَرِف بحُدُودها و الّا كانَتْ مَضَرّتُها على المُسْتِشير اكثر مُن مَنْفعتها له فَأوَّلُها انْ يَكونَ الَّذى يُشاوِرُه عاقِلا وَ الثانيةُ أن يكونَ حُرّاً متديّنا و الثالثةُ ان يكونَ صَديقاً مُواخِياً وَ الرابعة ان تُطَلَّعه على سرِّك فيكونعلم ه به كعِلْمِك بَنفس ك ثمّ يَستُر ذلك و يكتُمُه فانّه اذا كانَ عاقلا انْتَفَعتْ بِمشورته و اذا كانَ حُرّاً متديّنا جَهَد نفس ه فى النّصيحة لك و اذا كان صَديقاً مُواخياً كَتَمَ سرِّك اذا اطَّلعتَه عليه و اذا اطّلعتَه على سِرَّك فكانَعلم ه بِه كعِلمِك تَمَّت المشورةٌ و كَمُلَتِ النَّصيحَة»: «مشورت حاصل نمىشود مگر به حدود و خصوصيات آن، كسى كه حدود آن را شناخت
- (به نتيجه رسيده نفع مىبرد) وگرنه ضرر آن نسبت به مشورت كننده بيشتر از نفع آن است نخستين حدّ از آن حدود، اين است كه با انسان عاقل مشورت كند.
- دوم اين كه كسى كه مورد مشورت قرار مىگيرد آزاده و متدين باشد
- سوّم اين كه دوست و برادر باشد.
- چهارم اين كه كسى باشد كه او را بر سرّ راز خود مطلع كنى وعلم ش به آن راز مثلعلم تو به نفس خودت باشد و آن را مستور و كتمان كند. پس اگر شخص مورد مشورت عاقل باشد، از مشورتش نفع مىبرى، و اگر آزاده و متدين باشد، در نصيحت تو با نفس خود مجاهدت كرده و از راهنمائى تو مضايقه نمىكند و اگر دوست و برادر باشد كتمان سرّ تو كرده و عملش به راز تومثلعلم تو باشد
- در اين صورت مشورت و نصيحت كامل مىشود».از روايت فوق خصوصيات و اوصاف شخص مورد مشورت، روشن شد و اينكه: عاقل، حرّ، متدين، صديق، برادر و امين بر سرّ باشد.
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم