-حقانیت شیعه3- طبق روايات متواتراز شيعه و اهل سنّت، پيامبراكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: «الحق  مع علىٍّ و علىٌّ مع الحق »،

  1. حقانیت شیعه 3-
  2. «سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                                      صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 
  3. «بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»
  4. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ
  5. -حقانیت شیعه3-
  6. طبق روايات متواتراز شيعه و اهل سنّت، پيامبراكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: «الحق  مع علىٍّ و علىٌّ مع الحق »، همواره حق  با على عليه السلام است و على عليه السلام با حق  است.
  7. در شخصيت شافعي‏- در مقام علمي شافعي – و شافعی خدارا قابل دیدن مداند‏
  8. با اين كه بني العباس در اسراف و بودجه‏هاي عياشي و غنا خواني و نور چشم بازي سر معاويه را شكستند و اسد حيدر در ج 3، ص 224 به بعد از آن آمار و بيلاني دردآور نقل كرده است و با اين كه شيعه وضعش جوري بود كه شهادتش قبول نبود، حق  داشتن باغ را نداشت. بيش از يك برده را مالك نمي‏شد، و اينها همه به فرمان هارون الرشيد بود و با اين كه رهبر يكي از حركات جنگي علويون عليه نظام به دست يحيي بن عبد الله منجر به حبس و مرگ در زندان شد و با اين كه عباسيين به هر شيعه و مخالف دستگاه كلمه زنديق به كار برده و او را مستحق  هرگونه شكنجه مي‏دانستند و با اين كه علماء همه درباري ومتملق بودند و با اين كه و با اين كه ...، ولي امام شافعي حتي يك بار اعتراض نكرد.!!! ص 235.
  9. محمد بن عياش مي گويد: با چند نفر در مورد كرامات امام عسكري عليه السلام صحبت مي‏كرديم، فردي ناصبي كه در ميان ما بود گفت: من نوشته‏اي بدون مركب مي‏نويسم، اگر امام پاسخ داد مي‏پذيرم كه او بر حق  است. نوشت و به خدمت امام فرستاديم. امام در روي برگه ناصبي، نام او و نام پدرش را نوشت. ناصبي چون برگه را ديد از هوش رفت و پس از به هوش آمدن شيعه شد. مناقب،
  10. براي كوبيدن شيعه يك قاعده علمي (و در واقع سفسطه) طرح كرده و آن اينكه پيامبر و قرآن و سنت حق  است و اين حق  از طريق صحابه به ما رسيده و شيعه اين طريق را (با تكفير صحابه) از بين مي‏برد پس زنديق است. اسدحيدر، ج 2، ص 616
  11. ظلم و ستم ها براهل والبیت - و قال عبد الحميد بن أبي الحديد في شرح نهج البلاغة روي أن أبا جعفر بن محمد بن علي الباقر علیه السلام قال لبعض أصحابه:" ا فلان ما لقينا من ظلم قريش إيانا و تظاهرهم علينا و ما لقي شيعتنا و محبونا من الناس إن رسول الله (((صل الله علیه وآله ل الله علیه وآله ل الله علیه وآله وسلم ) قبض و قد أخبر أنا أولي الناس بالناس ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مينگارد: روايت شده: امام محمّد باقر عليه السّلام به بعضى از ياران خود فرمود: اى فلانى! چه ظلم و ستمها كه از قريش بما رسيد! چه مصيبت و سختى كه شيعيان و دوستان ما از اين مردم كشيدند! پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله در حالى از دنيا رفت كه خبر داد: ما از اين مردم بمقام خلافت سزاوارتريم. فتمالات علينا قريش
  12. حق  را از حقدار گرفتند.- حتي أخرجت الامر عن معدنه و احتجت علي الانصار بحق نا و حجتنا تداولتها قريش واحد بعد واحد حتي رجعت إلينا فنكثت بيعتنا و نصبت الحرب لنا و لم يزل صاحب الامر في صعود كئود حتي قتل فبويع الحسن ابنه ولى گروه قريش بر عليه ما اجتماع نمودند تا اينكه حق  را از حق ‏دار گرفتند. قريش دليل و برهانهاى ما را برخ انصار كشيدند. قريش هر كدام پس از ديگرى اين موضوع را متداول داشتند تا اينكه بما بازگشت آنگاه بيعت ما را شكستند و بيرق جنگ را در مقابل ما برافراشتند و صاحب مقام خلافت يعنى حضرت امير همچنان دچار سختى شديد بود تا اينكه كشته شد. سپس با پسرش حسن عهد و بيعت شد، آنگاه وى را تنها نهادند تا تسليم شد. پس از آن اهل عراق بر حمله كردند تا اينكه خنجر به پهلويش زده شد و لشكرش را غارت نمودند و خلخال‏هاى مادران فرزندان او ربوده شد، پس از اين جريان بود كه امام حسن با معاويه صلح و سازش كرد و خون خويشتن و اهل خود را حفظ نمود و آنان آن طور كه بايد و شايد قليل بودند.پس از امام حسن  امام  حسين با بيست و چهار هزار (000، 24) نفر از اهل عراق بيعت كرد و آنان نسبت به آن حضرت عهدشكنى نمودند، در حالى كه بيعت  امام  حسين بر گردن ايشان بود بر آن حضرت خروج كردند و او را كشتند. اهل بيت دائما:مظلوم، و عوهد ثم غدر به و أسلم و وثب عليه أهل العراق حتي طعن بخنجر في جنبه و انتهب عسكره و عولجت خلاخيل أمهات أولاده فوادع معاوية و حق ندمه و دماء أهل بيته و هم قليل حق  قليل ثم بايع ال حسين علیه السلام من أهل العراق عشرون ألفا ثم غدروا به و خرجوا عليه و بيعته في أعناقهم فقتلوه ثم لم نزل أهل البيت نستذل و نستضام و نقصي و نمتهن و نحرم و نقتل و نخاف و لا نأمن علي دمائنا و دماء أوليائنا و وجد الكاذبون الجاحدون لكذبهم و جحودهم موضعا يتقربون به إلي أوليائهم و قضاة السوء و عمال السوء في كل بلدة فحدثوهم بالاحاديث الموضوعة المكذوبة و رووا عنا ما لم نقله و لم نفعله ليبغضونا إلي الناس و كان عظم ذلك و كبره زمن معاوية بعد موت الحسن علیه السلام فقتلت شيعتنا بكل بلدة و قطعت الايدي و الارجل علي الظنة و كان من ذكر بحبنا و الانقطاع إلينا سجن أو نهب ماله أو هدمت داره ثم لم يزل البلاء يشتد و يزداد إلي زمان عبيد الله بن زياد قاتل ال حسين علیه السلام سپس ما اهل بيت دائما: ذليل، مظلوم، تبعيد، غرق محنت، محروم مقتول و خوفناك ميباشيم، خون ما و دوستان در امان نخواهد بود. ولى دروغگويان و منكرين حق  بوسيله دروغ و انكارى كه دارند در هر شهرى نزد دوستان خود و قاضيان تبه كار و گماشتگان بد رفتار تقرب پيدا مى‏كنند. اخبار و احاديث جعلى و ساختگى براى آنان نقل مى‏نمايند، سخنان در باره ما مى‏گويند كه ما نگفته و انجام نداده‏ايم، تا ما را مورد غضب مردم قرار دهند. اين اعمال اكثرا پس از شهادت امام حسن عليه السّلام در زمان معاويه انجام مى‏شد؛ لذا شيعيان ما در هر شهرى كه بودند كشته مى‏شدند، چه دست و پاها كه قطع مى‏شد!! هر كسى محبت ما را ياد آور و متوجه ما ميگرديد يا زندانى ميشد، يا مال او را به يغما مى‏بردند، يا خانه‏اش را خراب ميكردند.پس از اين جريان بود كه بلاء و گرفتارى همچنان شديد و زياد مى‏شد تا زمان عبيد اللَّه بن زياد كه قاتل  امام  حسين عليه السّلام بود.
  13. شیعه علی را ذندیق وکافر می گفتند - شیعه علی را ذندیق وکافر می گفتند -ثم جاء الحجاج فقتلهم كل قتلة و أخذهم بكل ظنة و تهمة حتي أن الرجل ليقال له زنديق أو كافر أحب إليه من أن يقال شيعة علي و حتي صار الرجل الذي يذكر بالخير و لعله يكون ورعا صدوقا يحدث بأحاديث عظيمة عجيبة من تفضيل من قد سلف من الولاة و لم يخلق الله تعالي شيئا منها و لا كانت و لا وقعت و هو يحسب أنها حق  لكثرة من قد رواها ممن لم يعرف بكذب و لا بقلة ورع" بحارالانوار، ج 44، ص 68- سپس حجاج ابن يوسف روى كار آمد و همه آنان را كشت و ايشان را به هر نحوه مظنه و تهمت ميگرفت، حتى كار بجائى رسيده بود كه كسى را كه زنديق و كافر ميگفتند نزد حجاج محبوب‏تر بود از اينكه بگويند: شيعه على است. حتى اينكه مردى كه او را بخير ياد مى‏كردند- و چه بسا مردى بود پرهيزكار و راستگو- احاديث بزرگ و عجيب نقل ميكرد، از قبيل: فضيلت واليان گذشته كه خدا چيزى از آنها را خلق نكرده بود، آن طور مطالب اصلا نبوده‏اند و واقع نشده‏اند و مع ذلك حجاج گمان ميكرد: اين گونه احاديث بر حق  است، زيرا افراد كثيرى كه بدروغ و پرهيز كار نبودن معروف نبودند اين گونه اخبار و احاديث را نقل ميكردند. زندگانى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام، ص: 63
  14. اين نعمتها قدردانى كنيم. جوان‏هاى عزيز بايد از اينها استفاده كنند. امكانات ما اين است و بايد از آن حداكثر استفاده را بكنيم. دنيا آماده‏ى پذيرش اسلام است. هم دنياى مسيحيت و هم دنياى غرب، هم كشورهاى شرق، همه آماده هستند تا با اسلام آشنا شوند. چاپخانه‏ها، جواب چاپ كتاب‏ها را نميتواند، بدهد. 2 يا 3 هزار كتاب چاپ مى‏شد. مدتها طول مى‏كشيد تا فروش برود. الان در چاپخانه‏هاى ما 100 هزار 100 هزار كتاب چاپ مى‏شود و چند روز نمى‏كشد كه فروش مى‏رود. دهان‏ها براى مكيدن پستان اسلام باز است و چون بطور كلى توجه به شرق شناسى و اسلام شناسى و شيعه شناسى و در كل توجه به اسلام شده است، اگر ما پستان اسلام را كه پر از شير است، به دهان بچه‏ها نگذاريم ديگران پستانك دهان آنها مى‏گذارند. و يكى از توطئه‏هاى مستشرقين اين بود.
  15. دشمنان براى اينكه بینایی دراسلام را به نحو كاذب اشباع كند، افرادى را به سراسر دنيا مى‏فرستند تا اسلامى را كه اميخته به يك سرى خرافات و دروغ است، تبليغ كنند. بگويند اگر شما مى‏خواهيد مسلمان شويد ما افرادى را فرستاديم به كشورهاى شرقى و اسلامى كه اسلام را ديدند عقايد و برنامه‏هاى اسلام را ديدند و نوشتند و شما كه مى‏خواهى مسلمان شوى اين را بخوان و مى‏خواندند و از اسلام زده مى‏شوند. مثل بچه‏اى كه مى‏خواهند او را از شير بگيرند، بچه مى‏خواهد شير بخورد و مادر براى اينكه او را از شير دور كند، سر پستان را مقدارى فلفل، زنجبيل، يك چيز تندى مى‏مالد. وبچه تا تندى را مى‏بيند، برمى گردد.
  16. دنياى غرب ميل به اسلام پيدا كرد و اين ميل را فهميدند. حالا چه كنند؟ سر پستان اسلام مقدارى فلفل مى‏مالند، مستشرقين را فرستادند، چيزهايى به اسلام نوشتند و ترجمه كردند و از خود نيز مقدارى خرافات با آن مخلوط كردند، در ليوان آب يك مگس انداختند كه طرف بخاطر مگس آن از آب خوردن هم سير شود. خرافاتى را قاطى حرف‏هاى حق  گذاشتند تا آن توجه به اسلام از بين برود.
  17. بعضى از برادرها و علماى اهل سنت در يك سمينار و اردويى بودند. علماى شيعه و علماى سنى با هم بودند و مسئله‏اى پيش آمد. برادرى كه از علماء سنت بودند، بلند شدند و گفتند: فقه ما اين چنين است. ما مجبور هستيم و متأسفيم كه اينطور است. اين‏ها ادعاى تأسف هم كردند
  18. ولى خوب شيعه مى‏گويد: اجتهاد براى هميشه بازاست. يعنى هيچ وقت ما را مقيد نمى‏كند كه حتما بايد از فقيه معينى تقليد كنى. در فقه آزادى هم است. كسى ديگر هم حق  دارد، فقيه بشود. حق  رأى دادن مخصوص دار و دسته و گروه و حزب و شخص خاصى نيست. مقيد به زمان خاصى نيست. مقيد به مكان خاصى نيست. مقيد به قبيله‏ى خاص هم نيست. راه اجتهاد براى هركسى كه مى‏تواند مقدماتش را طى كند و صاحب اجتهاد و استنباط بشود، باز است. تقليد از مرده جايز نيست، چرا؟
  19. يك داستان بگويم و بحث جديد را شروع كنم. من قصه‏اى را از سفينه نقل مى‏كنم. زيد آدمى در دستگاه بنى عباس بود و به ظالم كمك مى‏كرد و امضاهاى ناحق  مى‏كرد و پست و مقامى داشت و رشوه‏ها مى‏گرفت و كاخى و باغى و خانه‏اى و اسبى و حشمى و تشكيلات و دم و دستگاهى به هم زده بود، ولى شيعه بود. يك نفر از دوستانش گفت: تو كه در دربار طاغوت، شيعه هستى و مالى به هم زده‏اى يك روز بيا نزد امام صادق علیه السلام برويم. گفت: مى‏دانى كه من طاغوتى هستم و چه كاخ و دم و دستگاهى دارم. حالا بيايم و به امام چه بگويم؟ گفت: هيچ. همينطور به خدمت امام برويم. وقت گرفت و او خدمت امام صادق علیه السلام آمد. امام صادق جمله‏اى فرمود: «لَوْ لَا أَنَّ بَنِى أُمَيَّهَ وَجَدُوا مَنْ يَكْتُبُ لَهُمْ وَ يَجْبِى لَهُمُ الْفَىْ‏ءَ وَ يُقَاتِلُ عَنْهُمْ وَ يَشْهَدُ جَمَاعَتَهُمْ لَمَا سَلَبُونَا حق نَا» (كافى، ج 5، ص 106) اى آقا اگر افرادى دور بنى اميه جمع نمى‏شدند و پشت سر بنى اميه نماز نمى‏خواندند، بله قربان نمى‏گفتند، بيت المال را براى بنى اميه نمى‏آوردند، دفتردار بنى اميه نمى‏شدند، اگر يك عده از شما دور بنى اميه نمى‏رفتند، بنى اميه قدرت پيدا نمى‏كرد تا ما را خانه نشين كند. پس اين كه ما در خانه نشسته‏ايم به خاطر اين است كه شما شيعه‏ها رفتيد و بله قربان گوى طاغوت شديد.
  20. اين آقا خيلى خجالت كشيد كه او راست مى‏گويد. اگر ما بله قربان نمى‏گفتيم، اين طور نبود. ناراحت شد و گفت: آيا حالا راه توبه براى من هست؟ امام فرمود: بله راه توبه براى تو هست اما كمى مشكل است، براى اين كه همه‏ى زندگى تو از رشوه و دربار طاغوت تأمين شده است. چون تمام در آمدت اينطور است، بايد بروى و تمام درآمدهايت را به صاحبانشان برگردانى. اگر مى‏دانى مثلًا اين قالى را چه كسى برايت آورده است، بروى و به او بدهى. اگر هم نمى‏دانى كه براى چه كسى است بايد تمام اين‏ها را بفروشى و بايد همه را به عنوان رد مظالم بدهى.
  21. اين جوان فكر كرد و گفت: اگر توبه كنم چه؟ امام صادق فرمود: اگر توبه كنى، من بهشت را براى تو ضمانت مى‏كنم. گفت: باشد. انقلاب و تحولى در اين جوان كه در دربار طاغوت، پول و زندگى و كاخ و سلطنتى به هم زده بود، پيدا شد. برخاست و رفت و هر چه داشت، داد. اسبش و فرشش را فروخت. هرچه از كادو و چشم روشنى و حق  حساب و رشوه برايش آورده بودند، همه را داد و از كارش هم استعفا داد.
  22. مردم همه گفتند: عجب آدم ديوانه‏اى است. الآن همه‏ى مردم چشم حسرت باز مى‏كنند كه فلانى عجب پست و مقامى دارد و او از اين پست و مقام دارد استعفا مى‏دهد. چه مقامى را دارى رها مى‏كنى؟ گفت: من ديگر توبه كرده‏ام و اين درآمد حرام است. من صرف نظر مى‏كنم.
  23.  شیعه وخمس «فلا تَزوهُ عَنَّا» اين خمس را از ما نگيريد. از ما نخواهيد كه خمس را ببخشيم. «وَ لَا تَحْرِمُوا أَنْفُسَكُمْ دُعَاءَنَا» خودتان را از دعاى ما محروم نكنيد. شما اگر پول به ما بدهيد ما در حق  شما را دعا مى‏كنيم. خدا به پيغمبرش گفته است «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ» (توبه/ 103) كسانى را كه صدقه مى‏دهند بر اينها صلوات بفرست و اينها را تشويق كن، چون پيچ و مهره تا روغن به آن نرسد حركت خوبى نمى‏تواند داشته باشد. «فَإِنَّ إِخْرَاجَهُ مِفْتَاحُ رِزْقِكُمْ» اى تجار فارس اگر شما خمس را به امام رضا علیه السلام برسانيد روزى خودتان نيز زياد مى‏شود. «وَ تَمْحِيصُ ذُنُوبِكُمْ» گناهانتان بخشيده مى‏شود. «وَ مَا تُمَهِّدُونَ لِأَنْفُسِكُمْ لِيَوْمِ فَاقَتِكُمْ» اين خمسى كه به من مى‏دهيد و من مهره‏هاى شيعه را در اطراف تغذيه مى‏كنم و به اينها توان مى‏دهم كه در مقابل طاغوت بايستند، اينها به درد فردايتان مى‏خورد، به درد روز قيامتتان مى‏خورد، بعد امام رضا علیه السلام فرمود: شما نامه مى‏نويسيد كه خمس ندهيد، معلوم مى‏شود كه مسلمان الكى هستيد.
  24. شیعه ملت زنده - اگر كسى فساد را ديد و جلويش را نگرفت، فاسد روز به روز، روز روشن با قدرت فساد مى‏كند و كم كم افراد فاسدمسلط مى‏شوند. بسيار خوب، رواياتى داريم كه هم شيعه نقل كرده هم سنى، در كنزالعمال كه از كتاب‏هاى حديثى اهل سنت است نه يكى و دو يا سه تا - يك هيئت حديث داريم و در نهج البلاغه هم داريم، شيعه و سنى حديث نقل كرده‏اند، آن ملتى كه نتواند حق  ضعيف را از قوى بگيرد، آن ملت ارزش ندارند و اصلًا آن ملت مرده‏اند.
  25. حق انیت حسن وحسین علیهما السلام - پيامبر روزى فرمود: «أَشْبَهْتَ خَلْقِى وَ خُلُقِى» (المناقب، ج 4، ص 20) يعنى‏اى حسن! تو هم قيافه‏ات و هم خلقت شبيه من است. كتابى هست به نام مكاتيب الرسول كه آيت الله احمدى ميانجى از مدرسين حوزه علميه قم آن را نوشته است و نامه‏هايى را كه پيامبر به سران كشورها و قبيله‏ها و افرادى نوشته است، در آن جمع آورى كرده است. يك نامه پيامبر به سران يك قبيله مى‏نويسد و در آن نامه مى‏نويسد شاهد حرف حق  من اين است كه امام حسن و  امام  حسين آن را قبول دارند. يعنى يكى از دلايل حق  بودن حرف پيامبر اين است كه امام حسن كوچك آن را قبول كرده است. و ببينيم چقدر طفل در جهان بينى اسلامى مهم است. و امام حسن چه جايگاهى دارد كه توانسته دليل حق انيت حرف پيامبر باشد. اما با اين حال كه اين‏ها اسناد معتبرى در كتب شيعه و سنى دارند، قبول نمى‏كنند
  26. جهل آخوند در باری - و اما براى طاغوت تراشى حديث جعل مى‏كنند. چهل شيخ دين فروش و آخونددربارى گواهى مى‏دهند كه خلفاى بنى عباس و بنى اميرهر كارى كردند درآن دنيا عذاب ندارند. يا وقتى وليدبن حجار مى‏خواهد شراب بخورد مى‏گويند: «الحلال ما حلل» يعنى شراب هم كه تو بخورى حلال است و آخوند دربارى آن را امضا مى‏كند.
  27. آشنایی با زندگی امامان - آشنايى با امامان خيلى مهم است. اگر آدم بتواند در مورد هر امامى يك مقاله بنويسد. مثلًا در مورد امام هادى يك مقاله بنويسد. تا وقتى به يك بچه‏ى مسلمان و يك بچه‏ى شيعه گفتند: امام جواد، بايد بگويد من دو قصه از امام جواد بلد هستم. مؤسسه‏ى در راه حق  كتاب‏هاى چهارده معصوم را دارد كه امور تربيتى مى‏تواند اين كتاب‏ها را بگيرد و در گروه‏ها و كلاس‏ها از آن استفاده كند. آقاى مظاهرى يك كتاب دارد.
  28. شیعه و برسی نظرات علماء اين حرف‏هايى كه مى‏خواهم بزنم، عصاره‏ى يك كتابى است كه بررسى شده و نظرات علماى درجه يك شيعه، كسانى كه از دنيا رفته‏اند يا الآن هستند، در آن گردآمده است. اين كلمات كوچكى در مورد عزادارى است. حق  اين مطالب اين است كه روى يك تابلو بسيار زيبا نوشته شود و در تمام تكايا و مساجد كاشى كارى شود.
  29. شيعه بايد گريه كند.- يك روايت در كتاب «من لايحضره الفقيه» داريم كه امام مى‏فرمايد: «اين عيد براى مردم عيد است ولى ما بيشتر دلمان مى‏سوزد، براى اينكه مى‏بينيم حكومت حق  دست اهل حق  نيست» مثل خانواه شهدا كه وقتى مى‏بينند يكى دست بچه‏اش را گرفته، دلشان آتش مى‏گيرد. «لِأَنَّهُمْ يَرَوْنَ حق هُمْ فِى يَدِ غَيْرِهِمْ» (كافى، ج 4، ص 169) شما اگر ديدى در  حسينيه جماران به جاى امام صادق منصور دوانقى نماز عيد مى‏خواند، جگرت مى‏سوزد. امام صادق مى‏گويد: در روزهاى عيد مى‏سوزيم. و لذا به ما سفارش كرده‏اند كه در روزهاى عيد غدير، فطر، قربان و در همه عيدها دعاى ندبه بخوانيد. دعاى ندبه دعاى گريه است. بخاطر اينكه سيماى عيد از صاحب عيد جداست. پس شيعه بايد گريه كند. «كَانَ‏
  30. پیروزی حق  بر باطل - بيش از صد آيه داريم كه حق  بر باطل پيروز است. «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» (مائده/ 56) حزب خدا غالب است. «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا» (غافر/ 51) ما پيغمبران و اهل ايمان را يارى مى‏كنيم. ما ياران خودمان را يارى مى‏كنيم. حق  از بين مى‏رود. «جاءَ الْحق  وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» (اسراء/ 81) باطل مثل كف است. حق  مى‏ماند. سه نفر در اين زمينه كتاب نوشتند. يكى حاكم ازكانى، از علماى مهم اهل سنت است. يكى سيد هاشم بحرانى از علماى مهم شيعه است. يكى هم جناب آقاى صادق  حسينى از معاودين عراقى است. دو نفر از قدما و يك نفر از متاخرين، كه البته ممكن است از سه كتاب بيشتر باشد.
  31. آیات قرآن در باره امام زمان - سه كتاب داريم كه تمام اين سه كتاب آياتى است در قرآن كه درباره‏ى امام زمان است و بيش از صد آيه است. بيش از صد آيه در قرآن داريم كه «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ» (انبياء/ 105) مردم صالح وارث زمين هستند. خدا به مومنين مستضعف وعده داده است كه حكومت زمين دست آنها باشد. «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه» (صل الله علیه وآله ف/ 9) اسلام دنيا را مى‏گيرد. آيات زيادى داريم كه سه نفر از علما، دو نفر از قديم و يك نفر از علماى جديد، سه كتاب نوشتند كه هر كتابى بيش از صد آيه دارد در اينكه قرآن وعده داده كه حضرت مهدى (عج) مى‏آيد.
  32. راه عزت از آن شیعه - مى‏خواهم راه‏هاى عزت را بگويم. بحث تازه و شيرينى است و درس هم هست. 1- رهبرى حق  راه عزت است. ما بايد به اين كه رهبرمان حق  است افتخار كنيم. چون به آن عزيزيم. چرا؟ به دليل قرآن، سوره طه. افرادى مى‏گويند: «رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى» (طه/ 134) مى‏گويد: براى شما پيغمبر فرستادم تا نگوييد خدا ما رهبر نداشتيم، ذليل شديم. خدا براى اين رهبر مى‏فرستد كه اگر مردم رهبر حق  نداشته باشند، ذليل مى‏شوند. رهبرى حق  باعث عزت است.
  33. رهبری حق  وعزت - امروز صبح يك حديث در سنن ابوداود ديدم. از كتاب‏هاى درجه يك سنى هاست. آن‏ها بعد از قرآن، پنج، شش كتاب درجه يك دارند. از سنن ابى داود يك روايت قشنگ است كه پيغمبر فرمود: «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً إِلَى اثْنَىْ عَشَرَ خَلِيفَهً فَقَالَ كَلِمَهً أَصَمَّنِيهَا النَّاسُ فَقُلْتُ لِأَبِى مَا قَالَ قَالَ قَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» (خصال صدوق، ج 2، ص 472) دين اسلام دائماً عزيز است به شرط اين كه «إِلَى اثْنَىْ عَشَرَ خَلِيفَهً» رهبرانش دوازده امام باشند. «و كلهم من قريش» اگر رهبرى به دست امام معصوم باشد، مردم و مسلمان‏ها عزيز هستند. اگر رهبر امت  امام  حسين علیه السلام باشد، امام هادى علیه السلام باشد، امام صادق علیه السلام باشد، مردم عزيز هستند. اين حديث را شيعه و سنى نقل كرده است.
  34. آیا پادشاه حجاز است !؟ سؤال ما اين است كه آيا پادشاه حجاز اين شرايط را دارد يا نه؟ كسى كه پهلوى نخست وزير انگلستان، يعنى آن خانم كذا خم مى‏شود مثل ركوع (فهد) و اين خانم صليب گردن او مى‏اندازد و از هر قدرت و ابرقدرتى مى‏ترسد، حق  خادم الحرمين ندارد. اين كه در برخى كنفرانس‏ها مى‏گويند اختيار حرمين بايد دست گروهى از علما و افراد محترم كشورهاى اسلامى باشد، آيه‏ى قرآن است و شعار نيست. چون قرآن مى‏فرمايد: «إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ» (انفال/ 34) و در تفاسير شيعه و سنى اولياء و ولى به معناى سرپرست است. يعنى سرپرست مسجد الحرام جز افراد با تقوا نبايد باشند.؟!!
  35. اميرالمؤمنين بت شكست. شيعهى خالص او اين مرجع و رهبر عزيز هم بت زمان را شكست و به حق  اگر قرار باشد شيعه نمونه عالى داشته باشد بايد بگوييم كه آن رهبر كبير انقلاب (ره) بودند. بت شكنى، چه بتى از شاه بزرگ‏تر.
  36. اميرالمومنين علیه السلام كسى است كه رسول خدا (((صل الله علیه وآله ل الله علیه وآله ل الله علیه وآله وسلم ) در حق  او فرمود در جنگ احزاب (كل ايمان در مقابل كل كفار) يعنى يك نفر بود اما ماكت در مقابل كل ايمان بود. اميرالمومنين علیه السلام كسى است كه پيغمبر در غدير خم فرمود كسى است كه درباره خدا از هيچ نيشى هراس ندارد. حضرت على علیه السلام كسى بود كه پيغمبر (((صل الله علیه وآله ل الله علیه وآله ل الله علیه وآله وسلم ) به فاطمه (س) فرمود: دخترم براى تو همسرى انتخاب كرده‏ام «يَا فَاطِمَهُ أَ مَا تَرْضَيْنَ أَنْ زَوَّجْتُكِ خَيْرَ أُمَّتِى أَقْدَمَهُمْ سِلْماً وَ أَكْثَرَهُمْ عِلْماً» (بحارالانوار/ ج 38/ ص 19) با سوادترين مردم «وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً» صبورترين مردم «وَ أَوَّلَهُمْ سِلْماً» علامه امينى صد حديث از شيعه و سنى نقل كرده كه اولين كسى كه به پيغمبر (((صل الله علیه وآله ل الله علیه وآله ل الله علیه وآله وسلم ) ايمان آورد على ابن ابى طالب بود.
  37. شيعه يعنى وجود ناآرام. شيعه يعنى استخوان در گلوى طاغوت. شيعه يعنى كسى كه مى‏گويد رهبرى حق يا معصوم است يا عادل. و اين تفكر تفكر نابى است.
  38. اهل سنت چند امتياز بر شيعه دارد. 1- نمازشان را اول وقت مى‏خوانند. 2- در مسجد مى‏خوانند. 3- با جماعت مى‏خوانند. 4- درمسجد سيگار نمى‏كشند. سنى‏ها چند خوبى دارند كه شيعه ‏ها ندارند. در مسجد سيگار نمى‏كشند. چون مى‏دانند اين هواى مسجد براى همه هست. 16 نفر سيگارى حق  ندارند كه هواى 500 نفر را دودى كنند. همه حق  تنفس دارند. اين 16 نفر سيگارى حق همه را مى‏دزدند. دزديدن اكسيژن من هم يك نوع دزدى است. هواپيماربايى دزدى است ولى در آسمان‏ها است. گاهى آدم زمين كسى را غصب مى‏كند. گاهى اكسيژن كسى را آلوده مى‏كند. يك موقع صدام و آمريكا جنگ مى‏كنند، آب‏هاى خليج فارس را آلوده مى‏كنند. فرقى نمى‏كند. «ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْر» (روم/ 41) نبايد در مسجد سيگار بكشيم.
  39. علامه حلى آيت اللهى بود كه نيم ساعت مباحثه كرد با خدابنده، در آخر خدابنده گفت: راه شيعه حق است. حالا فهميدم خط اهل بيت درست‏تر است شاه و وزير همه طرفدار اهل بيت (عليهم السلام) شدند وتبليغات آن قدر آزاد شد و آزاد شد تا الان.
  40. مردم كوفه ضد  حسين شدند. نه مردم بصره! نه مردم شام! هفت چيز باعث شد كه مردم انقلاب ضد انقلاب شدند. يكى اين بود. كسانى را كه حضرت على به خاطر خيانت عزلشان مى‏كرد. مثلًا استاندار همدان! استاندار آذربايجان! مسئولينى را كه حضرت امير عزلشان مى‏كرد. اينها از على ناراحت مى‏شدند وهركدام يك تيپ به كربلا فرستادند. در كربلا عزل شده‏ها بودند.
  41. يكى از عواملى كه مردم كوفه ضد انقلاب شدند عزل شده‏هاى بى دين بودند. يكى كتك خورده‏ها بودند. اميرالمؤمنين چون مى‏ديد خراب كرده است. كتكش ميزد. كتك كه مى‏خورد ضد على مى‏شد. يكى پارتى بازى بود. يكى اختلاص بود. يكى تبعيض بود. يكى پيدا شدن شيعه ناب بود. كه ياران ناب را كشتند. ياران مخلص را كشتند. مثل كميلى كه در دعاى كميل هست. يار حضرت على بود. او را زندان كردند. يك عده شيعيان زندانى بودند. يك عده شيعيان فرارى بودند. يك عده شيعيان را هم كشتند. يك عده رفاه زده را هم دنبال نان و آب فرستادند. و لذا بخور بخور بود و حكومت يزيد به اينها مى‏رسيد. حكومت على به اينها نمى‏رسيد. و لذا رفتند آنجايى كه شكمشان سير مى‏شود. طفلان مسلم را گرفت و به غلامش داد و گفت: اينها را ببر و بكش.
  42. گفت: غلام من تو را مى‏بينم، ياد بلال مى‏افتم. بلال سياه پوستى بود كه يار پيغمبر بود. مى‏دانى ما چه كسى هستيم؟ شروع كردند خودشان را معرفى كردند. يك مرتبه اين غلام سياه شمشيرش را انداخت و گفت: من نيستم. اربابش گفت: او را بكش. گفت: من تا آنجايى گوش به حرفت مى‏دهم كه حرف حق  بزنى. گفت: تو غلام من هستى. گفت: هستم ولى نه براى اينكه اهل بيت را بكشم! بعد به پسرش مى‏دهد. پسرش كه مى‏خواهد اين دو آقازاده مسلم را بكشد. گفتند: جوان آخرتت را نفروش. دنيا ارزش ندارد. شروع كردند چند دقيقه صحبت كردند. اين تحت تأثير قرار گرفت. اين خودش يك نمايشگاه است. گاهى غلام عوض مى‏شود. جوان عوض مى‏شود. پدروپدر بزرگ عوض نمى‏شوند.
      1. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید